محققان تمایل دارند تا این پدیده را در سطح کلان مطالعه نموده و بر ماهیت ثانویه مزایای فردی آن تاکید میکنند. آنها سرمایه اجتماعی را ویژگی واحد اجتماعی به جای عامل فردی، در نظر میگیرند و مزایای فردی حاصل از وجود سرمایه اجتماعی و مشکلات فردی ایجاد شده، ناشی از عدم وجود آن را در درجه دوم اهمیت قرار میدهند.
به علاوه، این محققان معتقدند که نتایج ناشی از اعمال افراد که در ارتقای سرمایه اجتماعی، موثر است به طور مستقیم به کل واحد اجتماع سود رسانده و مزیتهای ناشی از آن به طور غیرمستقیم به افراد بر میگردد. الگوی دیگر که توسط محققان مورد استفاده قرار میگیرد، مدل منفعت شخصی از سرمایه اجتماعی است. در بعضی از تعاریف با در نظر گرفتن این دیدگاه از سرمایه اجتماعی، به طور آشکاری بر افراد و داراییهای اجتماعی شان از قبیل منزلت و جایگاه اجتماعی، گواهینامههای تحصیلی و غیره تمرکز می کند.
مدل منفعت شخصی در سطوح تحلیل فردی، گروهی و حتی صنعتی و سازمانی نیز به کار گرفته میشود اما تمرکز بر نتایج حاصل برای اشخاص یا واحد فردی است(Leana & Van Buren III,1999:540).
در مدل سوم برای تبیین سرمایه اجتماعی دو تن از محققان، معتقدند که گر چه پوتنام (۱۹۹۳) و کلمن (۱۹۹۰) سرمایه اجتماعی را به منزله دارایی جوامع در نظر میگیرند به طوریکه مشارکت بیشتر در جامعه منجر به شبکه محکمتری از تعاملات اجتماعی و اعتماد بیشتر به یکدیگر میشود، اما همان اثرات باید در افرادی هم که در آن جوامع زندگی میکنند، قابل مشاهده باشد. یعنی سرمایه اجتماعی به صورت یک رابطه دو جانبه محکم، بین سطوح مشارکت مدنی و اعتماد بین فردی، خود را نشان میدهد؛ به طوریکه هر چه مشارکت شهروندان در جوامعشان بیشتر باشد، آنها بیشتر میآموزند تا به همدیگر اعتماد نمایند و هر چه اعتماد بین آنها بیشتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد تا در امور جوامع خود مشارکت نمایند و هم چنین افرادی که به یکدیگر اعتماد میکنند به نهادهای دولتی نیز اعتماد بیشتری دارند. آنها این مدل را مدل ساختاری سرمایه اجتماعی، نام نهادهاند و به صورت زیر آن را نشان میدهند (Brehm & Rahn , 1997: 1002-3).
نمودار۲-۲ : مدل ساختاری سرمایه اجتماعی
در مورد مدل ساختاری سرمایه اجتماعی، این نکته قابل ذکر است که رابطه دو جانبه بین اعتماد بین فردی و مشارکت مدنی، کاملاً غیرمتقارن است؛ یعنی اثر مشارکت مدنی بر اعتماد فردی، بسیار قویتر از حالت معکوس آن است (Brehm & Rahn,1997 :۱۰۱۷).
- نقش سرمایه انسانی و افراد در سرمایه اجتماعی سازمان
تئوری سرمایه انسانی بیان میدارد که افراد با توجه به اینکه آیا تصمیم به سرمایهگذاری بیشتر زمان، تلاش و پول در آموزش، تحصیلات و تجربه دارند یا خیر، انتخابهای عقلایی را انجام میدهند. سرمایه انسانی، قابل جابجایی بوده و متعلق به سازمان ها نیست زیرا کارکنان، مالکان سرمایه انسانی هستند که در مورد میزان سرمایهگذاری در سرمایه انسانی، تصمیم میگیرند. سرمایه انسانی از طریق سرمایهگذاریها در افزایش دانش، مهارت، استعدادها و دانستنیهای افراد، ایجاد ارزش می کند. یک نوع سرمایهگذاری در سرمایه انسانی، تحصیلات است؛ به گونهای که سطوح بالاتر تحصیلات، منعکس کننده سرمایه گذاری بیشتر در سرمایه انسانی است. هم چنین اعتقاد بر این است که سن شکل دیگری از سرمایه انسانی است به طوری که کارکنان جوانتر می توانند زمان و تلاش بیشتری را برای افزایش شایستگیهای خود، در مقایسه با کارکنان مسنتر، اختصاص دهند(Lin & Huang,2005: 194).
کلمن (۱۹۹۵) معتقد است که سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی به همدیگر مرتبط بوده و فریدمن و کراکهارت (۱۹۹۷) بیان می دارند که این دو به طور مثبت به موفقیت سازمان، مربوط میگردند. لیندرز و گابای (۱۹۹۷) معتقدند که رابطه بین سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی، علی است، بدین معنی که اطلاعات و دانشی که افراد دارند، به طور مثبت به جایگاهی که آنها در شبکه اجتماعی به دست میآورند، مرتبط میگردد و سرمایه اجتماعی آنها را با توجه به نفوذشان بر دیگر اعضاء افزایش میدهد (Lin & Huang,2005: 194). یعنی کسانی که سرمایه انسانی بالاتری دارند، به دلیل داشتن تخصص بیشتر، مورد احترام سایرین قرار میگیرند و دیگران برای مشاوره و کمک به آن ها مراجعه نموده و این امر خود موجب میشود تا این افراد، تاثیرگذاری بیشتری بر سایرین داشته باشند. بنابراین سرمایه انسانی بدین طریق باعث ایجاد سرمایه اجتماعی بیشتری برای فرد میگردد (Lin & Huang,2005: 194). به طور مشابه فلورین و همکارانش (۲۰۰۳) مییابند که تعامل میان سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی، اثر مثبتی بر عملکرد مالی سازمان ها دارد (Lin & Huang, 2005: 192).
مدیران عالی، امروزه پی بردهاند که به طور فزایندهای بر اهمیت سرمایه اجتماعی افزوده میشود؛ هم چنین آنها متوجه شدهاند که افرادی که دارای درجههای بالایی از سرمایه اجتماعی هستند، افراد کمیابی بوده و معمولاَ تقاضا برای آنها زیاد است. ارزش زیاد این افراد، سازمان ها را متوجه شکار مغزها نموده است و بر این اساس مدیرانی که خواهان رشد و بقای شرکتها هستند سعی دارند تا با جذب کارکنانی با سرمایه اجتماعی بالا، «ثروت نامرئی سازمان» را افزایش دهند(Tymon & Stumpf,2003:19).
به طور کلی، افرادی که دارای میزان بالایی از سرمایه اجتماعی هستند در مقایسه با سایر افراد، جایگاههای شبکهای سودمندی را در سازمان کسب مینمایند به طوریکه جایگاه آنها به آنها اجازه میدهد تا به انواع افراد و هم چنین اطلاعات لازم دسترسی داشتهباشند(Lin & Huang,2005:191)
بنابراین قادر هستند تا دانش لازم را در مورد مشکلات مرتبط با کار و راه حلهای کاربردی، کسب نمایند. این امر افراد را قادر میسازد تا مشکلات را به آسانی حل کنند و هم چنین به مثابه یک منبع ارزشمند برای مبادلات بیشتر با همکاران عمل نمایند، با ادامه این روند، سایرین به این افراد برای مشاورههای مهم بیشتر وابسته میشوند و این افراد در سازمان، مزیتی را به دست میآوردند که میتوانند در مبادلات آینده برای منابع با ارزش از آن استفاده نمایند. بنابراین، این افراد، فرصت بیشتری مییابند تا به کارکرد سازمان کمک نموده و میتوانند در کار راهه خود به پیامدهای مثبت بیشتری از قبیل ارتقاء سریعتر و موفقیت بیشتر در کار راهه، دست یابند.
برت (۱۹۹۷) معتقد است که مدیرانی با سرمایه اجتماعی بیشتر، سریعتر ارتقاء پیدا میکنند. افرادی که سرمایه اجتماعی بالایی دارند به دلیل ارتباطات زیاد با دیگران، کمتر به یک فرد خاص وابسته میشوند و هم چنین می توانند در کسب منابع بر دیگران کنترل داشته باشندLin & Huang ,2005:191))
پوتنام (۱۹۹۳)، معتقد است که رفتارهایی از قبیل همکاری، مشارکت، فارغ از خود بودن که توسط افراد نشان داده میشود به ایجاد اعتماد، محبت و درک مشترک، میان آنها کمک نموده و در ایجاد و ارتقای سرمایه اجتماعی، موثر است. بنابراین چنین رفتارهای اجتماعی محور کاملاً مشابه با «رفتارهای تبعی» در سازمانهاست که به منزله رفتارهای کارکنان که ورای الزامات نقش آن ها قرار میگیرد و به طور مستقیم یا آشکار، توسط سیستم پاداش رسمی در سازمان تشخیص داده نمیشود و کارکرد سازمان را تسهیل میکند، تعریف میگردد. به عبارت دیگر، درست همان طور که «شهروندان خوب» در یک اجتماع به ایجاد سرمایه اجتماعی، درون آن کمک می نمایند، شهروندان سازمانی خوب هم میتوانند به ایجاد سرمایه اجتماعی در سازمان کمک نمایند. بدین دلیل است که سرمایه اجتماعی میتواند از تمایل کارکنان برای فراتر رفتن از الزامات شغل رسمی شان برای کمک به یکدیگر، منافع فردی را در جهت منافع سازمان قرار دادن و نشان دادن علاقه وافر به فعالیتها و فلسفه کلی سازمان، ایجاد گردد. بنابراین رفتارهای تبعی سازمانی به ایجاد و حفظ سرمایه اجتماعی، درون سازمانها کمک می کند (Bolino et al, 2002:507-8).
قبلاً بیان شد که ناهاپیت و قوشال، سرمایه اجتماعی را دارای سه بعد ساختاری، ارتباطی و شناختی، دانستهاند. بولینو و همکارانش نشان میدهند که چگونه اعضای سازمانها با انجام رفتارهای تبعی در راستای هر کدام از این سه بعد، گام بر می دارند.
از نظر ناهاپیت و قوشال، اولین بعد سرمایه اجتماعی، بعد ساختاری است، رفتارهای تبعی که ایجاد تماسها و ارتباطات میان کارکنان را تسهیل نموده و به منزله مشوقی در این زمینه، عمل مینمایند در توسعه و ایجاد جنبه ساختاری سرمایه اجتماعی، موثرند.
در حدی که رفتارهای تبعی که کارکنان انجام میدهند، باعث میگردد تا یکدیگر را دوست بدارند، به هم اعتماد کنند و با یکدیگر هویت یابند، این رفتارها به ایجاد بعد ارتباطی سرمایه اجتماعی کمک میکنند.
هنگامی که کارکنان، تمایل دارند که بی پرده سخن گفته و پیشنهادات سازندهای در جهت منافع سازمان ارائه نمایند و دیگر همکاران را نیز در انجام این عمل تشویق کنند در جهت ایجاد بعد شناختی سرمایه اجتماعی گام بر میدارند. بنابراین کارکنان با انجام رفتارهای تبعی در ایجاد سرمایه اجتماعی در سازمانها، نقش موثری دارند (Bolino et al , 2002:516).
پروساک و کوهن (۲۰۰۱) بیان میدارند که مدیران از طریق ایجاد اعتماد میتوانند سرمایه اجتماعی را در سازمانهایشان ایجاد نموده و اثربخشی سازمان را افزایش دهند(Tymon & stumpf,2003:17)
تلاشهای مدیر سازمان برای «اعتماد سازی» بین اعضای گروهها و واحدهای سازمانی و نیز بین واحدهای گوناگون، یکی از راههای موثر در افزایش سرمایه اجتماعی سازمان است (علوی، ۱۳۸۰: ۴۰).
همچنین کلمن معتقد است که به رغم جنبه منفعت عمومی سرمایه اجتماعی، هر چه افراد بیشتر از یکدیگر درخواست کمک نمایند، مقدار سرمایه اجتماعی که ایجاد میشود، بیشتر خواهد بود. هنگامی که به دلیل رفاه و فراوانی، کمک دولت یا عامل دیگری، افراد کمتر به یکدیگر نیاز داشته باشند، سرمایه اجتماعی کمتری ایجاد میشود (coleman,1990:321).
- ویژگیهای سرمایه اجتماعی
۱- قابلیت انتقال پذیری: سرمایه اجتماعی یک فرد نمیتواند به طور مستقیم به دیگری انتقال داده شود. افراد نمیتوانند، شبکه روابط پرورش یافته خود را، انتقال داده، بخرند یا بفروشند. یک فرد میتواند به ایجاد شبکه روابط فرد دیگر کمک نماید، اما انتقال مستقیم رابطه فرد، مانند آنچه که در سرمایه فیزیکی یا مالی، صورت میگیرد، غیر ممکن است. این امر بیانگر این است که قدرت و موفقیت افراد در سازمان های دانشی و خدماتی، تا حدی وابسته به وسعت، عمق و انتقال ناپذیری سرمایه اجتماعیشان است. همچنین توانایی افراد برای توسعه سرمایه اجتماعی، به ظرفیت آنها در ایجاد اعتماد بین خود و دیگران در شبکه، وابسته میباشد.
۲- قابلیت کنترل پذیری: سرمایه اجتماعی از طریق تماسهای دیجیتالی و شخصی توسعه مییابد؛ از این رو سرمایه اجتماعی نسبت به سایر سرمایهها کمترین قابلیت کنترل را دارا است. از آنجایی که فرد باید سرمایه اجتماعی را طی سال ها، کسب نماید و نمیتوان آن را در مدت زمان کوتاه ایجاد کرد، بنابراین دسترسی راحت و فوری به سرمایه اجتماعی کارکنان، امکانپذیر نیست.
۳- انعطاف پذیری: انعطاف پذیری به حدی اشاره دارد که شکلی از سرمایه میتواند به طور مستقیم، جانشین شکل دیگری از سرمایه گردد. سرمایه اجتماعی هم انتقال آن دشوار بوده و هم استفاده از آن به عنوان یک جایگزین مستقیم، برای دیگر اشکال سرمایه مشکل است. بنابراین افرادی که دارای سرمایه اجتماعی هستند، یک دارایی مجزاتر و با انعطافپذیری کمتر، نسبت به کسانی که دارای سرمایه مالی هستند، دارند.
۴- آنتروپی: سرمایه اجتماعی، مانند سرمایه انسانی، آنتروپی بالایی دارد. هر دو نوع سرمایه برای ایجاد، حفظ و ارتقای ارزششان، مستلزم میزان زیادی سرمایهگذاری هستند.
در سرمایه اجتماعی، اگر به طور متناوب، انرژی به روابط تزریق نگردد، روابط به تدریج محو شده و ممکن است توسط افراد به فراموشی سپرده شود. برای حفظ موقعیت کنونی، تعامل دورهای با سایر افراد در شبکه باید اتفاق بیفتد. عامل پیوند دهندهای که روابط را مستحکم می کند افزایش اعتماد است؛ وقتی اعتماد افزایش مییابد، روابط استحکام بیشتری خواهد یافت و به مراقبت کمتری نیاز خواهند داشت.
۵-هم افزایی: آخرین ویژگی سرمایه اجتماعی، خصوصیت سینرژیک آن است. از بین انواع سرمایهها، سرمایه اجتماعی بیشترین ظرفیت را برای هم افزایی با شکل های دیگر سرمایه دارد. افراد دانشی با مهارت، با یک شبکه گسترده، متنوع و قوی از تعاملات از جمله عوامل کلیدی در توسعه سازمان به شمار میروند (Tymon & stumpf,2003:14-17).
[۱] – Friedman & Krackhardt
[۲] – Leenders & Gabbay
[۳] – florin et al
[۴] – citizenship behavior
[۵] – good citizen
[۶] – good organizational citizen
[۷] – Transferability
[۸] – controlability
[۹] – Fungibility
[شنبه 1399-06-08] [ 03:35:00 ب.ظ ]
|