تعریف «مشارکت» و «مدیریت مشارکتی» |
تعریف مشارکت امر مشکلی است زیرا این اصطلاح معنی یکسانی در بین فرهنگهای مختلف ندارد. به عبارت دیگر مشارکت در تصمیمگیری به صورت یک مفهوم واحد تصور میشود. اما به طریق مختلفی به عمل در میآید ( شیخ محمدی و تولیت زوار، ۱۳۸۴، ص ۳۹).
به همین علت است که افراد ادراک متفاوتی از مشارکت دارند. خیلی از پژوهشگران و نویسندگان بدون تعریف مشارکت در مورد آن صحبت میکنند و کم و بیش آگاهانه آن را در معانی مختلفی بهکار میبرند. شرجل (۱۹۷۰) میگوید مشارکت در تصمیمگیری در خیلی از کشورها یک مفهوم دلانگیز است، اما تقریباً بیشتر افرادی که این اصطلاح را بکار میبرند بهطور متفاوتی در مورد آن فکر میکنند بعنوان مثال بول دیبال (۱۹۸۹) تصمیمگیری مشارکتی در سطح گروه، و دپارتمان و سازمان را مشارکت سیاسی مینامد و آن را از «مشارکت اجتماعی» و «مشارکت مالی» متمایز میسازد. (شیخ محمدی و تولیتزواره، ۱۳۸۴، ص ۳۹).
فولان ۱۹۹۳ مشارکت را فرایندی میداند که افراد در گروههای تعامل، با ارتباط اثربخشی تلاش میکنند، با به میدان درآوردن تواناییهای ذهنی و روحی خود برای مسأله و یا هدف خود راهحل یا راهبردهای مناسبی پیدا کنند (سرکارآرائی ۱۳۷۹).
مشارکت از دیدگاهی دیگر یعنی فهم و ادراک هر فرد از میزان نفوذی که بر تصمیمگیری دارد در مقایسه با میزان نفوذ واقعی وی در تصمیمگیری.
آنچه در تعاریف بالا مدنظر است تصمیمگیری است که بعنوان یکی از مؤلفههای مشارکت میباشد بطوری که میتوان مشارکت را فراگرد تصمیمگیری تعریف کرد.
تعریف مشارکت براساس یکی از ابعاد مشارکت بطور جزیی درست است. آنچه که کمتر در این تعاریف به چشم میخورد عبارتست از تعریف مشارکت برمبنای تمامی ابعاد آن. بنابراین جا دارد با توجه به جنبههای مختلف مشارکت، به تعریف مجدد آن بپردازیم. با این دید، مشارکت را میتوان فرایند درگیری کارکنان در تصمیمگیریهای استراتژیک و تاکتیکی سازمان به حساب آورد که به صورت رسمی و غیررسمی در شکل مستقیم و غیرمستقیم و با درجه، سطح و حدود مشخصی اتفاق میافتد (رهنورد، ۱۳۸۵، ص ۲۴).
این مفهوم از مشارکت یک تعریف جامعی است که ضمن پوشش دادن نکات کلیدی در تعاریف قبلی، ابعاد مشارکت را نیز مورد تأکید قرار میدهد. این ابعاد شامل قلمرو، سطح، درجه، شکل، پایه و حدود مشارکت است. با تأکید بر «درجه» مشارکت، این تعریف درجه نفوذ کارکنان در تصمیمگیری را لحاظ میکند. توجه به «قلمرو» مشارکت، موضوعهای تصمیمگیری را به حساب آورد که از تصمیمهای تاکتیکی شروع و به تصمیمهای استراتژیک ختم میشوند. با تأکید بر «شکل» مشارکت هر دو شیوه مشارکت مستقیم و غیرمستقیم (مشارکت برمبنای نمایندگی) را در نظر میگیرد با توجه به «حدود» مشارکت، دامنه افراد درگیر در سیستم مشارکتی و حدود درگیری اجتماعی آنها را در فرایند تصمیمگیری مدنظر قرار میدهد. با نگرش بر «سطوح» مشارکت این تعریف سطحی (سطوحی) از سازمان را که در آن مشارکت اتفاق میافتد. به حساب میآورد و سرانجام این تعریف مبنای قانونی شکلگیری مشارکت را مورد لحاظ قرار میدهد که سازوکارهای رسمی و غیررسمی را دربر میگیرد. (رهنورد، ۱۳۸۵، ص ۲۴).
۱-۲-۲–۳ مفهوم مدیریت مشارکتی
مدیریت مشارکتی عبارت از «بهوجود آوردن فضا و نظامی توسط مدیریت که تمام کارکنان و مشتریان و پیمانکاران یک سازمان در روند تصمیمسازی، تصمیمگیری و حل مسایل و مشکلات سازمان با مدیریت همکاری و مشارکت نمایند».
تأکید اصلی این نوع مدیریت بر همکاری و مشارکت داوطلبانه کارکنان و مشتریان و پیمانکاران است و میخواهد از ایدهها، پیشنهادها، ابتکارات، خلاقیتها و توان فنی و تخصصی آنها در حل مسایل و مشکلات سازمان در جهت بهبود مستمر فعالیتهای سازمان استفاده کند. (شیخ محمدی و تولیتزواره، ۱۳۸۴، ص ۴۰).
آقای ماتسوشیتا در کتاب «نه برای لقمهای نان» تحت عنوان «مدیریت مشارکتی» میگوید: «کیفیت مدیریت، عامل تعیینکنندهای در هر بازرگانی است. به گمان من بهترین نوع مدیریت آن است که به کارمندان راه میدهد تا ضمن مشارکت در کار بتوانند بر پایه توان و ظرفیت خود به تحقق هدفهای همگانی یاری دهند. درست از همان آغاز کار، خود من از روی آگاهی و به شیوهای پایدار روش مدیریت مشارکتی را دنبال کردهام.
یک مدیر اجرایی سخنور و کاردان ممکن است بتواند تنها بر پایه خصلت رهبری خردمندانه کارمندان را به سوی کامیابی رهنمون سازد اما من هرگز نخواهم پذیرفت که یک مدیر تنها، گرچه بسیار توانا و نیرومند باشد، بتواند خود به تنهایی یک سازمان را بهتر از زمانی اداره کند که بر خرد کلی همه کسانی که نامشان در فهرست مزدبگیران شرکت ثبت است، تکیه کند. یک شیوه مدیریت منزوی و خودکامه که در اصل بر وجود یک شخص استوار است، نمیتواند دوام پیدا کند، به هر دلیلی که باشد، این مدیریت سرانجام باز میایستد.
مدیریت استوار بر خرد همگانی کارمندان خیلی دلپسند بهنظر میآید ولی این مدیریت را به آسانی نمیتوان به کار بست. حتی چندان آسان نیست که آن را وصف کرد. در سراسر سالهای خدمت خود، در پایگان ریاست شرکت یا ریاست هیأت مدیره شرکت ماتسوشیتا الکتریک، من در عمل از هر فرصتی برای رساندن این پیام که میخواهم شرکتمان به دست همه ما گردانده شود، استفاده کردم. من به سخنرانی کوتاهی دست میآزیدم که مفهومی چنین داشت:
فکر نکنید که این شرکت را من میگردانم. هر یک از شما در مدیریت آن نقشی دارید. برای ساختن منبعی از هوش و خرد در راه فعالیتهای پربازده، در راه فرآوردهها و خدمات پس از فروش با کیفیت بهتر و سرانجام در راه مدیریت اثربخش و سودمند، ما به اندیشهها، مهارت و دانش هر یک از شما نیاز داریم. اگر بتوانیم اینگونه به کار بپردازیم، آینده خوبی در پیش خواهیم داشت.» (شیخ محمدی و تولیتزواره، ۱۳۸۴، ص ۴۱-۴۰).
۱-۲-۲–۴ فلسفه مدیریت مشارکتی
مدیران علاقهمند به مدیریت به روش مشارکتی باید بدانند که از مشارکت کارکنان در امور مختلف سازمان چهمنظوری دارند و ایجاد و اشاعه فرهنگ مشارکت در سازمان آنها باید مبتنی بر چه معیارهایی باشد. در غیر این صورت و در صورتی که مدیریت ارشد یک سازمان تصویر روشنی از فلسفه مدیریت مشارکتی و پشتوانه نظری آن نداشته باشد، این سبک مدیریت در مراحل اجرایی از مسیر اصلی منحرف شده و سازوکار بهوجود آمده عملاً منتج به نتایجی که از پیش مدیریت در پی آنها بوده، نخواهد شد. بنابراین لازم است، مبانی فلسفی در خصوص مشارکت را طبقهبندی کنیم تا امکان بهرهبرداری هر چه بیشتر از این سبک مدیریت فراهم آید.
۱-۲-۲–۵ ابزار مدیریتی
از دیدگاه بهرهوری، مشارکت روشی است برای کاهش واقعی هزینهها، ناکاراییها، کارشکنیها و همچنین پیامدهای ناشی از نارضایتی در محیط کار. این دیدگاه به طور ساده در پی تسکین نارضایتی کارکنان و بهبود سلامت افراد از طریق ارتقای خلاقیت و احترام به خود است که فرض میشود مشارکت به همراه میآورد (لاک و شویجر، ۱۹۷۹؛ مک کارتی، ۱۹۸۹ به نقل از (شیخ محمدی و تولیت زواره، ۱۳۸۴، ص ۴۳-۴۲).
به عبارت دیگر، این دیدگاه در پی آن است که به ترویج کارایی و بهرهوری بپردازد.
براساس این نگرش، برنامههای مشارکتی نوعاً در سطوح پایین استقرار مییابند و قلمرو مشارکت بهطور محدود تعریف میشود تا اختیارات تصمیمگیری ویژه رهبری را شامل نشود. آنهایی که از دیدگاه «ابزار مدیریتی» به مشارکت مینگرند، نگران تأثیر منفی مشکلات نیروی کار بر بهرهوری و سود هستند. آنها مشارکت را به عنوان یکی از راهبردها برای تسکین نیروی کار پیشنهاد میکنند تا بتوانند محیط باثبات و صلحآمیری را بنا کنند. بررسی ادبیات مشارکت نشان میدهد که تصمیمگیری مشارکتی معمولاً پاسخ مؤثر افراد نسبت به کار را در پی دارد (لاک و شویجر، ۱۹۷۹؛ میلر و مانگ، ۱۹۸۶؛ کاتن، والرات و فروگات، ۱۹۸۸).
مطالعات تطبیقی (شرجل، ۱۹۸۱) نشان میدهد که از دهه ۱۹۷۰ به بعد برنامههای مشارکت کارکنان (گروههای کاری مستقل، تیمهای خودگردان، حلقههای بهبود کیفیت، کمیته مشترک مدیریتی ـ نیروی کار) در سراسر جهان فراگیر شده است و هدف کلی این کوششها بهبود عملکرد سازمانها، روابط کار و کیفیت زندگی کاری بوده است. کوهن (۱۹۸۵) یادآور میشود که کوششهای مدیریت مشارکتی بر این تصور پایهگذاری شده بود که نتایج چنین مشارکتی برای سازمان، کارکنان و در بعضی موارد برای جامعه مفید است.
به هر حال، تصمیمگیری مشارکتی به عنوان ابزار مدیریتی در سازمانها بیشتر پذیرفته شده است. این نگرش بر کارایی، اثربخشی و رضایت تکیه میکند. محدودیت عمده این نگرش، وابستگی آن به مدیریت است. مدیر چنین برنامههای تصمیمگیری را به راه میاندازد و ترجیح میدهد که کارکنان در تصمیمگیری درگیر شوند. تعمیم چنین دیدگاهی به سازمانهای بخش دولتی ایران که ماهیت غیرانتفاعی دارند، تاحدودی مشکل است. اما غالب سازمانها و شرکتهای خصوصی در ایران که به مدیریت مشارکتی روی آوردهاند با چنین دیدگاهی اقدام به انجام این کار کردهاند.
۱-۲-۲–۶ نظریه دموکراسی
نویسندگان پیشگام در زمینه مدیریت سازمانهای صنعتی و تجارتی بر تمرکز قدرت تصمیمگیری در سطوح بالای مدیریتی تأکید داشتند. در مقابل، خیلی از نظریهپردازان سازمانی این فرضیه کلاسیکی را به نفع نظریه «سهیم شدن در قدرت» رها کردهاند. دیدگاه دموکراسی، مشارکت کارکنان در تصمیمگیری را بهعنوان ابزار توزیع قدرت در درون سازمانها مینگرد.
سهیم شدن در قدرت، زیربنای دیگر نظریههای سازمانی نظیر «اصل رهبری»، «رابطه حمایتی» لیکرت (۱۹۶۷) و نظریه «نوعآوری» مک گرگور (۱۹۶۰) را تشکیل میدهد. لیکرت، در مدل خود، کارایی شکل مشارکتی را مورد تأکید قرار میدهد که الگویی جدید از سهیم شدن در قدرت است. همچنین گفته مک گرگور (۱۹۶۰) در مورد نظریه Y نظام ارزشی جدیدی را منعکس میکند که جالب توجهتر از نظام ارزشی مدیریتی سنتی است که مک گرگور آن را نظریه X مینامد. این نظریهها که به طور ضمنی تفاوت قدرت بین مدیران و غیرمدیران را مورد انتقاد قرار میدهند، اجرای نظریه دموکراسی را در محیطهای کاری تشویق میکنند. مولدر (۱۹۷۱) کاهش تفاوت در قدرت بین سطوح مختلف در جامعه، در سازمانها و در گروهها را مطلوب تشخیص میدهد و تصمیمگیری مشارکتی را بهترین ابزار تحقق این هدف به حساب میآورد. علیرغم چنین ادعایی، شواهد پژوهشی (مولدر و وایک، ۱۹۷۰) نشان میدهد که مدیریت مشارکتی همیشه شکاف قدرت بین سرپرستان و زیردستان را کاهش نمیدهد. بعدها مولدر (۱۹۷۷) به این نتیجه رسید که مشارکت اگر بدون تغییر ساختار گروه به کار گرفته شود، ممکن است به جای کاستن از تفاوتهای قدرت، ابزاری برای افزایش این نوع تفاوتها باشد.
علاوه بر برابری قدرت، تصمیمگیری مشارکتی برای مدتهای طولانی بهعنوان ابزاری جهت ایجاد محیطهای دموکراتیک مورد لحاظ قرار گرفته است. یک مکتب فکری که هم گرینبرگ (۱۹۷۵) و هم داچلر و ویلپرت (۱۹۷۸) بهعنوان «نظریه دموکراتیک» نامگذاری کردهاند، نه تنها مشارکت را ابزاری برای رسیدن به این هدف مورد توجه قرار میدهد بلکه خود آن را نیز هدف به حساب میآورد. این نگرش بر معیارهای روحی و ارزشی در محیطهای کاری دموکراتیک که از طریق مشارکت ایجاد میشوند، تأکید میکند. به طور کلی نظریهپردازان دموکراسی، مشارکت در کار را جزء مهم ایجاد سازمانی دموکراتیک میدانند میسی و پیترسون، ۱۹۸۹).
دموکراسی سازمانی، عموماً به نظامی از مدیریت اشاره میکند که در آن، سازمان را افراد معمولی که اکثریت را تشکیل میدهند، هدایت میکنند. در قلب نظریه دموکراتیک سنتی این اعتقاد نهفته است که انسانهای عادی ظرفیت حکومت عاقلانه را دارند. نظریهپردازان دموکراسی نظیر پیتمن (۱۹۷۰) تأکید میکنند که ظهور جو دموکراتیک در مجموعهای سازمانی که رفتارهای مشارکتی را مجاز نمیداند، غیرممکن است. اگر با نظر انتقادی به این نظریه نگاه کنیم، باید گفت مدیریت کار سادهای نیست که آن را به هوی و هوس افراد معمولی واگذار کنیم. نظریه دموکراتیک که حاکمیت افراد معمولی را مطرح میسازد، قاعده کاملی نیست. مدیریت برمبنای توده کارکنانی که با ویژگیهایی چون غفلت، غیرمنطقی بودن، بیعلاقگی و احساسی بودن همراه است، یک نوع اتلاف منابع در سازمان به شمار میرود.
چنین نگرشی نمیتواند مبنای مناسبی برای مدیریت مشارکتی در سازمانهای بخش دولتی که متولی امور عمومی هستند، باشد. البته از این نکته نمیتوان غافل شد که تعدیل این نگرش در مفهوم ایجاد معیارهای روحی و ارزشی در محیط کار میتواند یکی از معیارهای فلسفی مدیریت مشارکتی باشد. به هر حال، همانند نگرش ابزار مدیریتی، نظریه دموکراسی نیز برای تعریف فلسفه مدیریت مشارکتی در بخش دولتی ایران کافی نیست.
۱-۲-۲–۷ نگرش انسانی
سبک رهبری مشارکتجو، در دوران مدیریت نئوکلاسیکها مطرح شد. این نگرش در پی کسب همکاری کارکنان در رسیدن به هدفهای سازمانی است. اعتقاد بر این بود که کارکنان اگر در تصمیمگیری دخالت داده شوند، از تصمیمها حمایت خواهند کرد و در نتیجه بهرهوری خودشان را افزایش خواهند داد. این نگرش، مسئولیت رهبری در تصمیمگیری یا اختیارات او را به زیر دستان واگذار نمیکند اما فرض میکند که زیردستان برمبنای آموزش و تجربههایشان، قابلیت ارائه پیشنهادها و تصمیمگیری را دارند.
علاوه بر کار بدیع التون مایو، منبع اصلی حمایت از مشارکت در محیطهای کاری ریشه در کار گروهی از روانشناسان و جامعهشناسان دارد که نوعی از خود بیگانگی را در زندگی صنعتی مدرن مشاهده میکنند. دیدگاه مربوط به رشد انسانی (مک گرگور، ۱۹۶۰٫ آرجیس، ۱۹۶۴٫ لیکرت، ۱۹۶۷) بر قابلیتهای مشارکت در غلبه بر پیامدهای سازمانهای بورکراتیک و سلسله مراتب تأکید دارد. آرجیس (۱۹۶۲) ادعا میکند که انواع سازمانهای اقتصادی برخلاف نیازهای روانی افراد بالغ در حرکت هستند. نگرش انسانی، مشارکت را کمک برای پرورش انسان میداند و ارزش رشد در کار برای رسیدن به مراحل بالاتری از انسانیت را مورد تأکید قرار میدهد. این نگرش بر طراحی مجدد کار برای کشف قابلیتهای بالقوه انسانها و ایجاد محیط کاری با معنایی اصرار میورزد. مطابق نظر مازلو (۱۹۶۵) انسان معمولی تمایل دارد که به هدفهای خود دست یابد (هدفجویی) و مورد اعتماد باشد. با سازماندهی کار به قسمی که بتوان این ارزشها را به حداکثر رسانید، شخص میتواند نیروی کاری سالم، وفادار و مولد داشته باشد. بنابراین میتوان گفت نگرش انسانی که از مشارکت حمایت میکند بر پرورش سالم افراد رد درون محیطهای سازمانی تأکید دارد.
این نگرش قطعاً در حکومتی که بر حفظ ارزشهای والای انسانی تکیه دارد، مبنای فلسفی مناسبی برای مشارکت محسوب میشود. بنابراین، سازمانهای بخش دولتی ایران میتوانند این نگرشی را به عنوان رسالت خود در پذیرش و بهکارگیری مدیریت مشارکتی لحاظ کنند.
۱-۲-۲–۸ دیدگاه ایدئولوژیکی
موضوع مشارکت کارکنان در تصمیمگیری، بیشتر مبتنی بر دیدگاههای ایدئولوژیکی است. به عنوان مثال، بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی از قانونگذاری دولتی برای وادار ساختن سازمانها به بهبود «کیفیت زندگی کاری» حمایت کردهاند (لاولر، ۱۹۷۶ و ۱۹۸۶) آنها بهکارگیری مشارکت را صرفنظر از پیامدهای علمی آن پیشنهاد و توصیه میکنند. دیدگاه ایدئولوژیکی عموماً صریح، جهانی و سیاسی هستند و بحث ایدئولوژیکی در خصوص مشارکت تقریباً بدین شکل دنبال میشود که دموکراسی خوب است، مشارکت امری دموکراتیک است بنابراین مشارکت در تصمیمگیریهای سازمانی لازم است (لاک و شویجر، ۱۹۷۹).
برخی از پژوهشگران، مدیریت مشارکتی را امری اخلاقی قلمداد میکنند (ساشکین، ۱۹۸۴) چنین استدلال میکند که:
۱٫ اخلاقاً درست نیست که مدیران به کارکنان صدمه بزنند؛
۲٫ مدیرانی که به مشارکت اهمیت نمیدهند، از طریق ناکام گذاشتن افراد در ارضای نیازهایشان به آنها صدمه میزنند؛
بنابراین اخلاقاً باید مدیران از مشارکت استفاده کنند.
آنچه گرینگ (۱۹۷۵) «چپ مشارکتی» و داچلر و ویلپرت (۱۹۷۸) «نظریه سوسیالیست» مینامند، برنامههای مشارکتی را ابزاری برای تغییر ساختار کلی مالکیت مورد لحاظ قرار میدهد. دیدگاههای سوسیالیستی، ارزش مشارکت را در غلبه بر از خودبیگانگی و استثمار کارگران میداند. هدف این نگرش آن است که به کارکنان اجازه داده شود تا خود را به عنوان افرادی خلاق و اجتماعی ارضا کنند (مزاروس، ۱۹۷۰). دیدگاه جدید سوسیالیسم ضمن رد بوروکراسی بر کنترل سازمانها توسط کارکنان از طریق تشکیل شوراهای کار تأکید میکند (میسی و پیترسون، ۱۹۸۹).
بعضی از نظریهپردازان سیاسی، مشارکت در محیطهای کاری را پیشنیازی برای مشارکت سیاسی قلمداد میکنند. بهعنوان مثال، پیتمن (۱۹۷۰) میگوید سازمانهایی که مشارکت در محیط کار را اجازه نمیدهند، ممکن است باعث کاهش علاقه و درگیری افراد در مشارکتهای ملی، استانی، و محلی شوند. او میگوید که ساختارهای دموکراسی در محیطهای کاری باعث میشود که کارکنان مهارتهای خود را برای مشارکت در زندگی سیاسی و ماورای محیط کار بهبود بخشند. تحلیلهای مربوط به گروههای کاری خودگردان نیمه مستقل شواهد تجربی لازم را برای حمایت از دیدگاه پیتمن فراهم میسازند (الدن، ۱۹۸۱ به نقل از شیخ محمدی و تولیت زواره، ۱۳۸۵، ص ۴۷-۴۲).
دیدگاه ایدئولوژیکی دیگری نیز وجود دارند که با تکیه بر افکار مذهبی، ارزش و منطق خاصی را در زمینه مشارکت مطرح میسازند. به عنوان مثال، براساس نگرش اسلام، مشارکت در تصمیمگیری باعث پرورش افراد و ارضای آنها میشود. اسلام، رشد و پرورش افراد از طریق کار را مورد تأکید قرار میدهد و بر شکوفایی استعدادهای بالقوه آنها بهعنوان انسان نظر دارد. قرآن کریم شورا و مشورت را بهعنوان نمودی از ایمان معرفی و تأکید میکند که مسلمانان امور خود را براساس مشورت متقابل (قران کریم، سوره شورا: آیه ۳۸) انجام میدهند. به استناد تفسیر قرآن، مدیران مسئول هستند که دیدگاههای زیردستان را درخصوص مسایلی که تعیین تکلیف منوط به تحقیق و تفحص باشد، اخذ و سپس به تصمیمگیری فردی اقدام کنند (قرآن کریم، سوره آل عمران ۱۵۹).
این بدان معناست که مدیریت مشارکتی حداقل در شکل سازوکارهای مشورتی نه تنها در اسلام پذیرفته شده است بلکه مدیران مکلف هستند چنین تصمیمهایی را براساس دیدگاههای زیردستان اتخاذ کنند. اسلام اصل کلی «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» را مطرح میکند و برای تحقق این مسئولیت همگانی در بستر اجتماعی با محیطهای کاری، دانشمندان اسلامی بیشتر به اصل مشورت و تبادل نظر جهت انتخاب بهترین قولها و راهکارهای سازنده پرداختهاند (قرآن کریم، سوره زمر: آیه ۱۸) شاید بتوان فسلفه مشارکت از دیدگاه اسلام را به شرح زیر برشمرد:
- فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش انسان؛
- ایجاد مسئولیت و تعهد درونی در افراد؛
- بهوجود آوردن محیط کاری مبتنی بر اعتماد متقابل بین مدیران و کارکنان؛
- شخصیت دادن به افراد؛
- تربیت و آموزش افراد برای اداره امور؛
- ایجاد وحدت و یکپارچگی در محیطهای کاری.
به هر حال، هر چند دیدگاههای ایدئولوژیکی متفاوتی در خصوص مدیریت مشارکتی مطرح شده است که هر یک محاسن و معایب خود را دارد، آنچه که اهمیت دارد دیدگاههای اسلام در این مورد است که با توجه به اسلامی بودن ماهیت حکومت ایران باید پایه فلسفی مشارکت در بخش دولتی را تشکیل دهد. جدول شماره ۲-۲ مبانی فلسفی مشارکت را به اختصار نشان میدهد.
جدول ۲-۱ نکات کلیدی در دیدگاههای فلسفی مشارکت
نظریه دموکراتیک |
نگرش انسانی |
ابزار مدیریتی |
دیدگاه ایدئولوژیکی |
دموکراسی کاری |
رشد انسانی |
کیفیت |
امر اخلاقی |
برابری قدرت |
نیازهای روحی و روانی |
رضایت |
اولویت سیاسی |
مسئولیت جمعی |
کار با معنی |
عملکرد |
ارزش مذهبی |
جمعگرایی |
بهداشت روانی |
تعهد |
تقاضای اجتماعی |
حقوق بشر |
بهبود انسانی |
بهرهوری |
لحن جهانی |
منبع: (شیخ محمدی و تولیت زواره، ۱۳۸۵ ص ۴۸).
۱-۲-۲–۹ مشارکت از دیدگاه امام خمینی (ره)
امام خمینی (ره) برمبنای نگرش ایدئولوژیک، خود و مسئولین را ملزم به پذیرش مشارکت مردم در امور مختلف میدیدند. به نمونههایی از سخنان ایشان در ارتباط با مشارکت مردم اشاره مینماییم:
«مردم سرنوشت خودشان دست خودشان است و انتخابات برای تحصیل سرنوشت شما ملت است. در مشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید و دولت و مجلس را از خود بدانید.»
ایشان در آستانه تشکیل مجلس دوم و در اعتراض به مخالفت عدهای از مجتهدین با معرفی و تأیید عدهای از نامزدها از جانب دانشجویان خط امام فرمودند:
«آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و ما بسیار ضرر خوردهایم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورد. حالا میگویند که سیاست حق مجتهدین است. یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند. باقیشان بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسایل اجتماعی نداشته باشند. این از توطئه سابق بدتر است برای ایران، برای آن که آن یک عده از علما را کنار گذاشت، این تمامی ملت را میخواهد کنار بگذارد. (۹/۱۲/۶۲) ایشان همچنین خطاب به مسئولین فرمودند:
«این ملت ولی نعمت ماست، اگر این ملت نبود ما یا در حبس بودیم یا در تبعید یا در انزوا».
ایشان همچنین با روشنبینی خاصی، مشارکت در تصمیمگیری را حق همه مردم دانسته میفرمایند:
«انتخابات مثل سابق نباشد که از مرکز دستور داده میشد که این وکیل شود و کسی هم حق ندارد حرفی بزند. انتخابات دست مردم است… این که من عرض میکنم برای این است که بعدها کسانی که در ایران و نسلهای بعد میآیند، بدانند که باید این طور باشد و الا امروزه ما کسی را نداریم که دستور بدهد. پیشنهاد میکند و مردم مختارند. (۱۳/۱۰/۶۲) (شیخ محمدی، ۱۳۸۵، ص ۴۹).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-06-08] [ 03:32:00 ب.ظ ]
|