کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



    1. آسیب­شناسی شناختی یکی از حوزه­هایی است که اختصاصاً به جنبه­های شناختی- رفتاری هراس اجتماعی پرداخته است. اگر چه برخی از نخستین معیارهای هراس اجتماعی بر نبود مهارت­های اجتماعی در افراد مبتلا تأکید داشتند، اخیراً معیارهای شناختی به نقش محوری تحریف­های فکری معین مانند بی­کفایتی­های ادراک شده و ترس از ارزیابی منفی در این افراد روی آورده­اند. همچنین الگوی هراس اجتماعی با درهمکرد برخی از این ویژگی­ها با یکدیگر و مفاهیم برگرفته از پردازش اطلاعات، پیش ­بینی دقیق­تری را فراهم کرده­اند (طاهری فر، ۱۳۸۹).

       

      بیشتر تحقیقاتی که به بررسی مکانیسم­های زیربنایی اضطراب اجتماعی پرداخته­اند عوامل شناختی متعددی از قبیل ارزیابی، توجه، حافظه و تفسیرهای دارای سوگیری را مطرح نموده ­اند (کیمبریل، ۲۰۰۸). در خلال بررسی­های مکانیسم­های زیربنایی کلارک و ولز در سال ۱۹۹۵، توجه متمرکز بر خود افزایش یافته را به عنوان اصلی­ترین عامل نقص­های عملکردی مربوط به اضطراب اجتماعی مطرح کرده­اند. افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی هنگام ورود به موقعیت­های هراسناک اجتماعی تمایل دارند که توجه شان را به سمت خود برگردانند. از این­رو توجه متمرکز بر خود باعث ایجاد تداخل در پردازش اطلاعات می­گردد (ولز و پاپاجورچی، ۱۹۹۸).

       

      ولز (۲۰۰۷) معتقد است که توجه متمرکز بر خود افزایش یافته، در افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی باعث می­شود که آن­ها بیش از پیش بر علائم جسمانی­شان متمرکز شوند و در نتیجه تصویر تحریف شده ای را نسبت به خود، از دید مخاطب بیرونی در ذهن­شان تصور کنند. این عوامل روی­هم­ رفته باعث افزایش اضطراب آن­ها می­گردد. کلارک و ولز (۱۹۹۵) توجه متمرکز بر خود در افراد مبتلا به این اختلال را از طریق خودآگاهی از ۳ تجربه متمایز مشخص می­سازند ۱- افکار منفی درباره خود و موقعیت ۲- تصاویر ذهنی تحریف شده در این مورد که فرد به نظر دیگران چگونه می­رسد ۳- واکنش­های جسمانی ناخوشایند مانند ضربان قلب بالا. در واقع زمانی که افراد مبتلا به اختلال هراس اجتماعی با موقعیت­های هراسناک اجتماعی روبه­رو می­شوند، توجه به خود و دسترسی به افکار و احساسات ناخوشایند در آن­ها افزایش می­­یابد. این خود آگاهی مفرط باعث نقص­های عملکردی قابل مشاهده در موقعیت­های اجتماعی می­شود.

       

      همچنین نظریه­ های شناختی فرض می­ کنند که پردازش اطلاعات به­طور جدی در تداوم اختلال­های خلقی و اضطرابی دخالت دارند (هینریچ و هافمن، ۲۰۰۱). به­طور کلی این طور به نظر می­رسد که افراد مضطرب به طور انتخابی اطلاعات تهدید کننده را پردازش می­ کنند. با این­ وجود، این مسأله هنوز نامشخص باقی مانده است که آیا افراد مضطرب تنها زمانی به­طور انتخابی اطلاعات را پردازش می­ کنند که محتوای اطلاعات کاملاً با هسته اضطراب آن­ها جور باشد یا این­که آن­ها نسبت به پیام­های دارای بار هیجانی یک سوگیری کلی دارند. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا پردازش انتخابی در تمام مراحل پردازش اطلاعات رخ می­دهد یا این­که افراد مضطرب مستعد سوگیری در مراحل معینی از روند پردازش اطلاعات هستند. علاوه بر این، تمام اختلال­های اضطرابی ممکن است به شیوه­ای یکسان از این سوگیری­ها تأثیر پذیرند. مدل­های پردازش اطلاعات متعددی پیشنهاد شده است، در ابتدا این طور مفهوم پردازی می­شد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده بیش حساس هستند، که این مسأله پردازش خطر را تسهیل می­ کند (بک و همکاران، ۱۹۸۵؛ به نقل از هنریچ و هافمن، ۲۰۰۱). بنابراین این­طور فرض می­شد که افراد مضطرب نسبت به اطلاعات تهدید کننده دچار سوگیری هستند (فرضیه گوش به­زنگی زیاد). پس از آن این بحث مطرح شد که افراد مضطرب مستعد بازداری یا حتی اجتناب کامل از پردازش اطلاعات تهدید کننده هستند، که به «اجتناب شناختی» از محرک­های تهدید کننده می­انجامد (فرضیه اجتناب). اخیراً، این فرض­های متناقض در یک مدل دو مرحله­ای پردازش اطلاعات با یکدیگر تلفیق شده است. این مدل ابراز می­دارد که افراد مضطرب در مرحله اول نسبت به اطلاعات تهدید کننده گوش ­به­زنگی زیادی دارند، در مرحله بعدی از چنین اطلاعاتی اجتناب می­ کنند (فرضیه گوش به­زنگی زیاد – اجتناب). علاوه بر این پیشنهاد شده است که سوگیری تنها زمانی رخ می­دهد که اطلاعات موجود هسته اختلال اضطرابی را نشانه رفته باشد (فرضیه اختصاصی بودن). همچنین، این مطلب مطرح شده است که افراد مضطرب نقص عملکرد کلی را در زمان پردازش اطلاعات نشان می­ دهند (هنریچ و هافمن، ۲۰۰۱).

       

       

      [۱]- Hyper Vigilance Hypothesis

       

      [۲]- Avoidance Hypothesis

       

      [۳]- Hyper Vigilance-Avoidance Hypothesis

       

      [۴]- Specificity Hypothesis

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 07:20:00 ب.ظ ]




    1. برخی از نظریه­ های روان­شناسی پیشنهاد کرده­اند که گرایش به اجتناب از حالت­های نامطمئن، احتمالاً نقش مرکزی در گسترش و تداوم آسیب­ شناسی روانی و اختلال­های اضطرابی و خلقی دارد (هامن[۱] و کوچران[۲]، ۱۹۸۱؛ مک فال[۳] و ولرشیم[۴]، ۱۹۹۷). عدم تحمل­ بلاتکلیفی به­عنوان باوری که بلاتکلیفی، تازگی، و تغییر، به خاطر تهدیدآمیز بودن غیر قابل تحمل است، تعریف شده است (جنتس[۵] و راسیکو[۶]، ۲۰۱۱). عدم تحمل بلاتکلیفی، یک ویژگی شخصیتی است که از مجموعه ­ای عقاید منفی درباره عدم قطعیت تشکیل شده است. برای مثال، افرادی که عدم تحمل بلاتکلیفی دارند معتقدند که بلاتکلیفی، پریشان کننده است، وجود شک و تردید در مورد آینده غیرقابل تحمل است، وقایع غیرمنتظره منفی هستند و باید از آن­ها اجتناب کرد، شک و تردید موجب ناتوانی فرد برای عمل کردن می­شود (داگاس و کانر، ۲۰۰۵). افرادی که نمی­توانند بلاتکلیفی را تحمل کنند، موقعیت­های بلاتکلیفی را تنش برانگیز، منفی و فشار­ زا توصیف می­ کنند و سعی می­ کنند از این موقعیت­ها اجتناب کنند و اگر نیز در این موقعیت­ها قرار بگیرند کارکردشان دچار مشکل می­شود (بوهر و داگاس، ۲۰۰۲). بخشی از عدم تحمل بلاتکلیفی با مفهوم اولیه عدم تحمل ابهام[۷] (IA) شباهت دارد. عدم تحمل ابهام توسط فرینکل برانسویک[۸] (۱۹۴۹) مطرح شده و به عنوان گرایش به تفسیر موقعیت­های مبهم به عنوان تهدید یا منبع ناراحتی و واکنش انعطاف ­ناپذیر، اضطراب، و اجتناب به چنین موقعیت­هایی توصیف گردید (گرینیر[۹] و همکاران، ۲۰۰۵). همبستگی بین مقیاس­های عدم تحمل بلاتکلیفی و عدم تحمل ابهام در دامنه­ای از ۴۲/۰ (بوهر و داگاس، ۲۰۰۶) تا ۵۰/۰ (داگاس و همکاران، ۲۰۰۵) گزارش شده است. در بررسی مروری گرینیر و همکاران (۲۰۰۵) ارتباط عدم تحمل بلاتکلیفی و عدم تحمل ابهام را مورد بحث قرار دادند. آن­ها متوجه شدند که در حالی که، هر دو صفت­هایی هستند که به وسیله رنج بردن در غیاب اطمینان و روشنی مشخص می­شوند، عدم تحمل بلاتکلیفی آشکارا به نااطمینانی رخدادهای آینده اشاره دارد، در حالی که عدم تحمل ابهام در زمان حال (اکنون) اشاره دارد (گرینیر و همکاران، ۲۰۰۵). عدم تحمل بلاتکلیفی را می­توان به عنوان سوگیری شناختی که بر چگونگی ادراک، تفسیر، و پاسخ فرد به موقعیت­های نامطمئن که بر روی سطوح شناختی، هیجانی، و رفتاری تأثیر دارد، تعریف کرد (داگاس، ایچوارتز[۱۰] و فانکیز[۱۱]، ۲۰۰۴).

       

       

      پژوهش­ها درباره­ی راه­هایی که افراد مضطرب، اطلاعات محیطی­شان را پردازش می­ کنند، بالقوه از نقش عدم تحمل بلاتکلیفی در اختلال­های اضطرابی حکایت می­ کند. به­ویژه، بررسی­های سوگیری تفسیری در افراد مضطرب، نقش بالقوه­ عدم تحمل بلاتکلیفی برای سطوح بالای نگرانی و اختلال اضطراب منتشر را نشان می­ دهند (فهیمی، ۱۳۹۲).

       

      دانلود مقاله و پایان نامه

       

      یافته­هایی که نشان می­ دهند افراد مبتلا به اختلال­های اضطرابی، گرایش به تفسیرهای تهدید آمیز از اطلاعات مبهم دارند، با این عقیده که افراد مبتلا به اختلال­های اضطرابی در تحمل بلاتکلیفی مشکل دارند، همسو است. در حقیقت، عدم تحمل بلاتکلیفی می ­تواند بهترین توضیح برای سوگیری تفسیر در افراد مبتلا به اختلال­های اضطرابی باشد. در پژوهشی که توسط داگاس و همکاران، انجام شد نتایج نشان داد که شرکت­ کنندگان با سطوح بالای عدم تحمل بلاتکلیفی اطلاعات مبهم را تفسیرهای تهدید آمیز می­کردند. گرایش نیرومند به خَلق تفسیرهای تهدید آمیز از اطلاعات مبهم می ­تواند منجر به بالا بردن سطوح نگرانی، وسواس­های اجباری، گوش به­زنگی، و حتی حساسیت اضطرابی شود (فهیمی،۱۳۹۲). افراد با عدم تحمل بلاتکلیفی بر این باورند که از موقعیت­های نامطمئن می­بایست اجتناب کنند، آن­ها این موقعیت­ها را استرس­زا، ناامید کننده و برانگیزاننده­ی اضطراب می­دانند. همچنین آن­ها گرایش به بیش تخمینی امکان غیر قابل پیش ­بینی بودن رخدادهای منفی دارند. بنابراین، افراد با عدم تحمل بلاتکلیفی در موقعیت­های مبهم مستعد واکنش­های ناکارآمد و خُلق منفی هستند و در پی آن اشکال در عملکرد دارند (بوهر و داگاس، ۲۰۰۲). برای افرادی که نمی­توانند بلاتکلیفی را تحمل کنند. درگیر شدن در موقعیت­های با پیامدهای نامشخص ممکن است سطح بالایی از اضطراب را ایجاد کند و تداوم بخشد. افرادی با عدم تحمل بلاتکلیفی بالا بیشتر احتمال دارد اطلاعات مبهم را به­عنوان تهدید تفسیر کنند. از این­رو تشدید برانگیختگی فیزیولوژیکی آن­ها به تسهیل چرخه خود تداومی ترس کمک می­ کند (کارلتون و همکاران، ۲۰۱۰).

       

      عدم تحمل بلاتکلیفی یک سازه اساسی در نظریه و تحقیقات مربوط به اختلال اضطراب فراگیر و اختلال وسواسی جبری می­باشد اما مطالعات کمی رابطه بین اضطراب اجتماعی و عدم تحمل بلاتکلیفی را به ­طور مستقیم بررسی کرده­اند (کارلتون و همکاران، ۲۰۱۰). توانایی تحمل بلاتکلیفی مرتبط با موقعیت­های اجتماعی ممکن است یک عنصر مهمی در تعیین اضطراب اجتماعی باشد. در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی اغلب بلاتکلیفی با اضطراب اجتماعی قبل از یک ملاقات اجتماعی مرتبط است (کارلتون و همکاران، ۲۰۱۰). در واقع ناتوانی در تحمل بلاتکلیفی مرتبط با موقعیت­های اجتماعی  ممکن است یک عنصر مهم در توسعه و تداوم  اضطراب اجتماعی باشد (کارلتون و همکاران، ۲۰۱۰). افرادی با تجربه اضطراب اجتماعی بالا یک ترس شدید و مداوم از موقعیت­های اجتماعی که در آن­ها  ممکن است توسط دیگران مورد ارزیابی قرار بگیرند، دارند. واضح است که، عدم قطعیت، ابهام و تغییرات غیر قابل پیش ­بینی در چنین موقعیت­های ارزیابانه اجتماعی وجود دارد. بنابراین این قابل قبول به نظر می­رسد که عدم تحمل بلاتکلیفی، ابهام و تغییرات غیر قابل پیش ­بینی با چنین برداشتی که بلاتکلیفی استرس­زا است، تأثیر بدی بر شخص می­گذارد و از انجام اعمال سازنده جلوگیری می­ کند. این با ترس (به عنوان مثال، از مورد انتقاد قرار گرفتن)، اجتناب (به عنوان مثال، صحبت کردن با غریبه­ها) و ناراحتی جسمی (برای مثال، سرخ شدن صورت، لرزش) که بعضی مردم در چنین موقعیت­هایی تجربه می­ کنند ارتباط دارد (بوالن و راینچس، ۲۰۰۹). همچنین عدم تحمل بلاتکلیفی ممکن است یک مؤلفه اساسی در همه اختلالات اضطرابی باشد. این به­ویژه برای بسیاری از مدلهای شناختی– رفتاری، که  بر تفسیر نادرست فاجعه­بار و نشخوار فکری مبتنی هستند، اهمیت دارد. برای مثال، افرادی با تحمل بلاتکلیفی بالا بعید است که با ابهامات مربوط به بعضی احساسات فیزیولوژیکی (به عنوان مثال: ضربان سریع قلب) نگران شوند، بنابراین آن­ها کمتر احتمال دارد که نشخوار فکری کنند و این احساسات را فاجعه ­سازی کنند، (اجتناب از دور باطل اضطراب). به همین ترتیب افرادی با تحمل بالا، بعید است درباره عواقب نامشخص مرتبط با موقعیت­های اجتماعی، رفتاری، فکری یا اتفاقات غیرقابل کنترل و سرزده فاجعه ­­سازی کنند. در مقابل افرادی با عدم تحمل بلاتکلیفی بالا به احتمال زیاد درگیر نشخوار فکری فاجعه ­سازی می­شوند، با توجه به این که برخی بلاتکلیفی­ها در بیشتر موقعیت­ها وجود دارد (کارلتون و همکاران، ۲۰۰۷).

       

      [۱]- Hammen

       

      [۲]- Cochran

       

      [۳]- mcFall

       

      [۴]- wollersheim

       

      [۵]- Gentes

       

      [۶]- Ruscio

       

      [۷]- Intolerance of ambiguity (IA)

       

      [۸]- Frenkel-brunswik

       

      [۹]- Grenier

       

      [۱۰]- Schwartz

       

      [۱۱]- Francis

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:19:00 ب.ظ ]




    1. اگر شدت بیان خلق بالا باشد؛ سرپرست بین مقداردو دامنه از مشکلات و بیماری ها گمراه می شود.
    2. اگر شدت بیان خلق پایین باشد؛ نیازها با شدت و نفوذ کافی بیان نمی شود.

    ب) عامل حمایت کننده شدت بیان خلق:

    1. اگر شدت بیان خلق بالا باشد؛ نیازهای معین به منظور جلب توجه ایجاد می شود. نفوذ و شدت مثبت و کافی برای سرپرست خوشایند است.
    2. اگر شدت بیان خلق پایین باشد؛ برای مراقبت، زندگی کردن با این فرد آسان است چون شدت و نفوذ کمتری دارد.

    ۶- خلق[۱]
    خلق: اینکه فرد بیشتر اوقات شاد یا نا شاد است.
    الف) عامل ریسک پذیری خلق:

    1. اگر خلق منفی باشد؛ برای سرپرست و مراقب ناخوشایند است و در اهمیت مشکلات و شکایات بدنی مبالغه می شود.
    2. اگر خلق مثبت باشد؛ فرد در مقابل مشکلات بیش از اندازه خوش بین است.

    ب) عامل حمایت کننده خلق:

    1. اگر خلق منفی باشد؛ باعث مشغول شدن مراقب می شود، بطور کلی مزایای کمی دارد.
    2. اگر خلق مثبت باشد؛ خلق مثبت خوشایند می باشد.

    ۷- ثبات فراخنای توجه[۲]
    ثبات فراختای توجه: میزان زمانی که فرد به یک محرک جدید توجه می کند.
    الف) عامل ریسک پذیری توجه:

    1. اگر ثبات فراختای توجه زیاد باشد؛ مشغول شدن بیش از حد در کار یا بازی ممکن است اینگونه نتیجه گیری شود که کودک در حال غفلت از مراقب خود می باشد.
    2. اگر شدت فراختای توجه کم باشد؛ در انجام تکالیف کارامدی کمتری دارد، شکست در انجام وظایف همانگونه که انتظار می رود، اما حتی دامنه ی توجه خیلی کم هم به عنوان نقص و نارسایی توجه در نظر گرفته نمی شود به شرط اینکه عملکرد کودک خوب باشد یعنی سازگاری و هوش زیادی داشته باشد.

    ب) عامل حمایت کننده توجه:

    1. اگر حمایت کننده توجه زیاد باشد؛ باعث موفقیت زیاد در تکالیف متنوع و انجام تکالیف مدرسه می شود.
    2. اگر حمایت کننده توجه کم باشد؛ فعالیت ها یا عاداتی که برای مراقب غیر قابل پذیرش است به آسانی از طریق توجه کم، مشخص می شود.

    ۸- حواسپرتی[۳]
    حواسپرتی: جلب توجه فرد به محرک های جدید تا چه حد آسان است.
    الف) عامل ریسک پذیری حواسپرتی:

    1. اگر ریسک پذیری حواسپرتی بالا باشد؛ فرد به راحتی از وظایف خود دور می شود و از آنها غفلت می کند.
    2. اگر ریسک پذیری حواسپرتی کم باشد؛ پیام ها و اخطارهای مهم فراموش می شود.

    ب) عامل حمایت کننده حواسپرتی:

    1. اگر حواسپرتی زیاد باشد؛ دلجویی و قدرت تسکین دهندگی و آرام بخشی به عنوان یک سرمایه مفید در نوزادان در نظر گرفته می شود.
    2. اگر حواسپرتی کم باشد؛ حتی در محیط های پر سروصدا و هم در نهایت کفایت و مهارت کار می کند.

    ۹- آستانه حسی[۴]
    آستانه حسی: حساسیت فرد به محرک های حسی را نشان می دهد.
    الف) عامل ریسک پذیری آستانه حسی:

    1. اگر آستانه حسی بالا باشد؛ ممکن است سرنخ های محیط اطراف را از دست داده و گم شود.
    2. اگر آستانه حسی پایین باشد؛ به صداها، الگوها و احساسات درونی حساسیت زیاد دارد. کودکان و نوزادان برای قولنج و اختلالات خواب بیشتر در معرض خطر هستند.

    ب) عامل حمایت کننده آستانه حسی:

    1. اگر آستانه حسی بالا باشد؛ در برابر محرک های محیطی، بیشتر حمایت کننده است.
    2. اگر آستانه حسی پایین باشد؛ از وجود تفاوت های جزیی افکار و احساسات دیگران بیشتر آگاه شود.

    پدر و مادر شدن
    پدر و مادر شدن از مهم ترین وظایف انسان است، وظیفه ای که قابل مقایسه با هیچ یک از مسئولیت های دیگر نیست. برای مثال انسان می تواند از دوستان خود روی برگرداند، از شغل خود استعفاء بدهد، هدف یا حتی ازدواج خود را بهم بزند، ولی فرزند خود را نمی تواند بر گرداند. پدر و مادر شدن فرایندی است که به همه وسعتش گاه به یک باره از راه میرسد در حالی که افراد برای آن کوچک ترین آموزشی ندیده اند.
    سیفرت[۵]، هافن[۶] و هافن[۷] ( ۱۹۹۷) بیان می کنند که معمولاً افراد برای پدر یا مادر شدن خود دلایل متعددی دارند، برخی کودکان را دوست دارند و مایلند فرزندی داشته باشند تا به او محبت ورزند و او را مورد مراقبت خود قرار دهند، برخی از زنان می خواهند باداری را تجربه کنند، در نزد برخی پدر و مادر شدن امری دو بعدی است. اگر خودشان دارای خانواده ای خوشبخت بوده اند می خواهند تا چنین خانواده -ای را برای فرزند خود نیز فراهم آورند و اگر خوشبخت نبوده اند سعی می کنند فرزندانی داشته باشند تا آنها را خوشبخت کنند. در برخی از جوامع فرهنگ، مذهب یا سنت ها مردم را به داشتن فرزند تشویق می کنند(به نقل از شریفی اردانی، ۱۳۹۱).
     
    تعامل مادر فرزند
    مرور ادبیات مربوطه به روان شناسی و آسیب شناسی نشان می دهد که موضوع تعامل مادر– فرزند از عمده ترین زمینه های مطالعه است. در این خصوص پژوهشگران به یافته های ارزشمندی دست یافته اند که در اینجا به پاره ای از آن ها اشاره می شود: از آنجا که مادر نخستین مراقب کودک  است و مراحل اولیه رشد تاثیر قطعی بر شخصیت انسان دارد و چون بسیاری از مشکلات روان شناختی ریشه در این تعامل دارند تعامل بین مادر و فرزند مورد توجه خاصی بوده است. وقتی ازتعامل سخن می گویم منظور رابطه متقابلی است که بین والدین و فرزندان وجود دارد و اینکه آنها بر یکدیگر اثر می گذارند. با مرور ادبیات رشد و تربیت کودک، معلوم می شود که سالیان مدید مردم و حتی صاحب نظران بر آن بودند که کودک موجود منفعل است و تاثیری بر والدین و اطرافیان خود ندارد. ولی بعدها، یعنی در عصر حاضر، معلوم شد که نه تنها این طور نیست بلکه از همان روزها و هفته های نخست کودک بسیار فعال، پویا و اثر گذار است.
    سلامت جسمانی و روانی مادر در ایجاد فضایی مطلوب در خانواده به عنوان نخستین پایگاه آموزش و پرورش، ازبنیادی ترین عوامل شکل گیری شخصیت کودک است (نوایی نژاد، ۱۳۷۳). نتایج پژوهش های بلسکی[۸] و پلاس[۹] (۲۰۱۱، ۲۰۱۰، ۲۰۰۹) مبین آن است که کیفیت مراقبت، حساس بودن و تعامل مثبت با مادر در دوران کودکی با مشکلات رفتاری در نوجوانی مرتبط است.مادر و کودک مجموعه ای را تشکیل می دهند که هرگونه ارزیابی و تلاش در قلمرو درمانگری، باید آن را در نظر بگیرد (دادستان، ۱۳۸۵). کودک وقتی می بیند که این مادر است که بیش از همه او را پرستاری و مواظبت می کند به او صادقانه عشق می ورزد ، میان آنان یک رابطه محبت آمیز و استوار برقرار می شود اما اگر مادر خونسرد ، بی قید یا بی محبت باشد ممکن است کودک را به واکنش های شدید وا دارد و او را موجودی خودخواه، نادان، سنگدل و غیر قابل اعتماد به شمار آورد (پارسا، ۱۳۷۵).
    ارتباط میان مادر و فرزند، نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از آن نیز اثر بسیار مهمی در رشد روانی کودک دارد. اشتیاق مادر به داشتن یا نداشتن کودک دلیلی بر این مدعاست و دارای اثر تعیین کننده در رابطه مادر و کودک است. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. ارزش های مثبت خانواده بیشتر به روابط نزدیک کودک با پدر وابسته است تا به مادر، مصاحبت گرم و صمیمانه پدر و پسر سبب می شود که پسر اعتماد به نفس و صراحت بیشتری پیدا کند و در او نسبت به دیگران احساس احترام و محبت پدید آید. این در واقع پدر پسر را در مقابله با رویدادها مرد زندگی بار می آورد. گرچه معمولاً به اندازه مادر در دختر خود نفوذ ندارد، ولی پدر مهربان و دلسوز به اعتماد به نفس و سازگاری دختر در میان همتایانش کمک کننده موثر است (پارسا، ۱۳۷۵).
    رابطه بین کودک و مادر بسیار حساس و تغییرات آن بسیار چشمگیر است. ولی رابطه بین کودک و پدر کمتر دچار تغییرات می گردد و با ثبات تر است. برای برقرار شدن رابطه صحیح میان مادر و کودک، نه فقط مهارت و آشنا بودن مادر به وظایف مادری مهم است بلکه آشنایی مادر با خصوصیات روانی و رفتاری کودکی که در حال رشد است نیز اهمیت دارد (فیض، ۱۳۸۹).
    تحقیقات انجام شده توسط پژوهشگران این فرضیه را مطرح می کنند که وقتی مادران در مقابل تلاش فرزندانشان برای برقراری ارتباط، پاسخگو باشند و عمل اکتشاف محیط را تسهیل نمایند، کودکانشان در دوره ی نوپایی مستقل تر بوده و توانایی بیشتری برای حل مسئله خواهند داشت (فیض، ۱۳۸۹).
    تعدادی از مطالعات اخیر، یافته های مذکور را تایید می کنند. در این مطالعاتگرمی، گفتگوی مثبت و پذیرش مادربا ویژگیهای شخصیتی، نظیر پرخاشگری کمتر، اعتماد به نفس بیشتر،خود کفایی مثبت تر، استقلال بیشترتر و سازگاریهای روانی در کودکی و بزرگسالیپیوند خورده است (روهنر و خالقی، ۲۰۱۱،۲۰۱۲).
    از آنجا که عموماً نقش مادر در چگونگی رشد اولیه کودک و شکل گیری تعلق در وی بیشتر از بقیه است قدم های اول در ارتباط کودک را مادر بر می دارد و به تدریج که کودک بزرگتر می شود نقش پدر و سایرین اهمیت پیدا می کنند و با افزایش سن و بروز تمایزهای جنسی، کودک با یکی از دو جنس همانند سازی می کنند و نقش جنسی خود را بر عهده می گیرد (نظری نژاد، ۱۳۸۶).برخی از مطالعات نشان داده اند که بین سطوح درک و پذیرش  مادر و  رفتارهای  جامعه پسند کودکان و روابط با همسالان ارتباط مثبتی وجود دارد (جولی و آندر، ۲۰۱۱).
    مادران با دلبستگی ناایمن در ابراز هیجانی خود بی ثباتر، تحریک پذیر، نوسان خلق و عدم حساسیت نسبت به دیگران را نشان دادند. رفتار و خلق عصبی و نامتعادل، بی قراری تکانشوری، تحریک پذیری هیجانی، کم بودن فعالیت روان شناختی، توجه طلبی، احساس ملال یا ناکامی، احساس رقابت جویی و ترس از دست دادن قدرت، رابطه بیشتری با دلبستگی ناایمن مادر و میزان بالاتری از توان پیش بینی کنندگی در اضطراب جدایی کودک داشته اند. این مادران در رفتار مادرانه خود کمتر حساس و حمایت کننده و در حل مشکلات با کودک  خود کمتر کمک کننده بوده اند.آنها بیشتر توجه طلب هستند تا توجه کننده و ممکن است با کودک خود در بدست آوردن قدرت یا تسلط رقابت کنند (خوشایی، ۱۳۸۶).
    مادران با دلبستگی ایمن بیشتر از مادران نا ایمن گرم، حمایت کننده و در حل مشکلات کودکان خود کمک کننده تر هستند، مادران دلبسته ایمن گرم تر و حساس تر از مادران ناایمن در رفتار مادرانه خود هستند. این نتایج تایید کننده پژوهش هایی است که معتقدند بین الگوهای دلبستگی مادران و سطوح رفتار مادرانه به عنوان مثال گرم بودن رابطه، عواطف مثبت، علایم افسردگی و اضطراب رابطه وجود دارد (شردور و گوردون، نامشخص، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۹).
    تعامل پدر فرزند
    در زمینه رابطه والد–کودک در طی دهه های گذشته، بیشتر بر نقش مادر در پرورش فرزندان تاکید شده در حالی که اخیراً اهمیت نقش پدر نیز شناخته شده و در پژوهش های متعدد بر اهمیت حضور پدر در خانواده و نقش وی در سلامت روانی کودکان تاکید شده است (کمبل، نامشخص، ترجمه صیادلو، ۱۳۸۷).
    پدر نقش مهمی در خانواده داشته و حضور وی در رشد روانی– اجتماعی کودکان بسیار موثر است پدرانی، که ارتباط مثبت و موثری با کودکانشان داشته، زمان بیشتری را با آن ها می گذارنند و ارتباط گرم و نزدیکی با آن ها دارند، دارای فرزندانی با مشکلات رفتاری کمتر،سازگاری روانی بیشتر و پیشرفت تحصیلی بالاتری هستند (روهنر ، ۲۰۱۰؛ جولی و آندر، ۲۰۱۱؛ روهنر وخالقی، ۲۰۱۲).
    استافورد و به یر( ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۷۷) معتقدند که مراقبت توام با عاطفه پدرها از کودک مانند مادرها موجب دلبستگی ایمن می شود و هر چه پدرها وقت بیشتری با بچه ها سپری کنند، این تاثیر نیرومندتر می شود. مادران وقت بیشتری صرف مراقبت جسمانی و ابراز محبت می کنند، پدرها زمان بیشتری را صرف بازی با بچه ها می کنند، علاوه بر این پدرها و مادرها به شیوه های متفاوتی با بچه ها بازی می کنند، مادرها بیشتر از اسباب بازی استفاده می کنند در مقابل، پدرها به ویژه با پسرها به بازی های هیجان انگیزتر و پر جنب و جوش، می پردازند. به طور کلی مادران نسبت به پدران زمان بیشتری را در تعامل با کودکان خود می گذارنند، در حقیقت تفاوت های موجود در بین میزان گفتگوی پدر–کودک و مادر–کودک آنقدر زیاد است که حجم وسیع تحقیقات صورت گرفته تاثیر پدران بر رشد اولیه زبان کودک را ناچیز فرض کرده اند. مشغولیت اندک پدران با کودک در نهایت این مسئله را مطرح ساخت که پدران هنگام تنهایی در مقایسه با مادران تعامل متمرکز کمتری دارند برای مثال، پدران در اینگونه مواقع به تماشای تلویزیون می پردازند و یا به آرامی مشغول مطالعه می شود (به نقل از شریفی اردانی، ۱۳۹۱).
    همچنین ابراز کرده اند که پدران کمتر پاسخ دهنده هستند و محبت کمتری را نسبت به کودکانشان ابراز می دارند. تعاملات پدرـکودک بیش از تعاملات مادر–کودک دچار از هم گسیختگی می شود. بدون شک هنوز مادران نسبت به پدران وقت بیشتری را با کودکان می گذرانند. حتی در ازدواج هایی که هر دو طرف به کار مشغول می شوند مادران نقش مراقبت اولیه را بر عهده می گیرند. با اینحال ظاهراً پدران به اندازه مادران یا حتی بیش از آن ها با فرزندانشان باز می کنند، بازی پدران با کودکانشان نسبت به بازی مادران  با آن ها، تفاوت کیفی دارد. مادران بازی های مهروزانه انجام می دهند برای مثال بازی های چهره به چهره نزدیک (مانند رادی موشه و تاپ تاپ خمیر)، اما بازی پدران با کودکانشان عموماً خشن و پر سروصدا است، همچون بالا و پایین پریدن و بالا انداختن کودک. جالب است که پدران هم بازی های خوبی برای کودکانشان هستند اما وقتی کودکان دچار ترس یا ناراحتی می شوند، مادرانشان را ترجیح می دهند (به نقل از شریفی درآمدی، ۱۳۹۱).
    روند وابستگی کودکان به پدران از سال اول زندگی شکل گرفته و طی سال های بعد تشدید می شود حضور پدر طی این سال ها در کنار کودک، منجر به رشد توجه و تمرکز، انضباط عاطفی و شناخت اجتماعی در فرزندان شده، به افزایش سازگاری و کاهش پرخاشگری در پسران  و کاهشاضطراب و افسردگی در دختران و پسران منجر می شود و در جهت گیری جنسی مناسب آن ها نقش مهمی را ایفا می کند (فیض، ۱۳۸۹).
    کرسپو[۱۰]، کایل پیکووسکی[۱۱]، پریور و جوس[۱۲] (۲۰۱۱) بیان کردند عملکردهای خانواده (مانند ارزش نهادن و تمرین آداب و رسوم خانوادگی) باعث تعاملات مثبت پدر-فرزند و مادرـفرزند و کمک به سازگاری رفتاری کودکان می شود. همچنین شواهدی وجود دارد که در خانواده ها ی منسجم تر، کودکان از تعامل مثبت تر با والدین، مشکلات سازگاری و عاطفی کمتری برخوردارند(شایگتو و همکاران، ۲۰۱۴).
    طرد-پذیرش والدین
    همواره خانواده نقش مهم و هستی بخش در رشد فرزندان داشته و یکی از مهم ترین محیط های موثر بر سلامت روانی و جسمی افراد به شمار می رود (نظری، ۱۳۸۹). یک موضوع مورد توافق عام در بین محققان رشد کودک و آسیب شناسان روانی رشد کودک این است که رشد کودک تحت تاثیر دامنه ای از عوامل است که ورای رابطه ی والدین و فرزندان است.
    کیفیت رابطه ی والدین و فرزندان اهمیت زیادی در رشد و تکامل دوران کودکی دارد به طوری که نا ایمنی این رابطه می تواند سلامت روانی کودک را به خطر بیاندازد (محمودی قرابی، ۱۳۹۰). مطالعات تجربی کیفیت رابطه ی والدین و فرزندان را اینگونه تعریف کرده اند: احساس باز بودن میان والدین و فرزندان، درجه باز بودن، میزان ارتباط، بحث مسقل و تعارض درک شده میان والدین و بچه ها، احساس طرد شدن به وسیله ی والدین، دشمنی/ پرخاشگری میان والدین و فرزندان، درجه عاطفه ی نشان داده شده به وسیله والدین، زمان صرف شده با والدین و شیوه های والدینی که اغلب به کار میروند (لی، ۲۰۰۷). نظریه «طرد-پذیرش والدینی»[۱۳] یک نظریه تجربی درباره اجتماعی شدن و تحول در طول زندگی است و هدف آن پیش بینی و تبیین علل پیامدها و دیگر هسته های عمده طرد-پذیرش در روابط والدین و فرزندان در تمام دنیاست. در این نظریه طرد–پذیرش بین فردی دو قطب پیوستار  بعد گرمی[۱۴] را تشکیل می دهند که در یک سوی آن پذیرش و در سوی دیگری آن طرد قرار می گیرد. بعد گرمی به کیفیت پیوند عاطفی بین افراد و رفتارهای بدنی، کلامی و نمادین افراد برای ابراز احساسات اشاره دارد، قطب پذیرش با محبت، عشق، مراقبت، آسایش حمایت و دیگر تظاهرات مثبت و قطب طرد با فقدان یا کمبود معنا دار این احساسات و رفتارها و با حضور گستره ای از رفتارها و عواطف آسیب زای جسمانی و روان شناختی مشخص می گردد. در قطب طرد چهار نوع رفتار را می توانیم مشاهده کنیم: الف) «سردی[۱۵] و بی احساسی[۱۶]» که در مقابل صمیمت و محبت است،«سردی کلامی» شامل عدم تشویق و تعریف و «سردی فیزیکی» شامل عدم نوازش، در آغوش گرفتن و بوسیدن است؛ ب) «رفتار خصمانه و پرخاشگرانه[۱۷]» که باز هم دارای دو بعد «کلامی» (در بر گیرنده دشنام، سرزنش، ریشخند و گفتن حرفهای تحقیر آمیز و تهدید کننده)، و «فیزیکی» (شامل وارد نمودن هر گونه صدمه جسمانی اعم از هل دادن، نیشگون گرفتن، کتک زدن و غیره) است؛ ج) «بی تفاوتی و نادیده گرفتن[۱۸]» که در بر گیرنده عدم در دسترس بودن فیزیکی، روانشناختی و بی توجهی به نیازهای فرد می باشد؛ و د) «طرد نا متمایز[۱۹]»، که منظور از این طرد آن است که فرد فکر می کند چهره های دلبستگی وی واقعاً اهمیت چندانی به او نمی دهند و دوستش ندارند، هر چند شاید نشانگر رفتاری خاص، همچون رفتارهای پرخاشگرانه، نا دیده گرفتن و بی محبتی را نتوانند به طور روشنی بیان کنند. براساس این نظریه، والدینی که فرزندانشان را دوست ندارند، آنها را از خود می رانند و یا از آنها منزجر هستند، آنها کودکان را به عنوان بار اضافی تلقی می کنند و به طور نامطلوب کودکان خود را با دیگر کودکان مقایسه می کنند و بدین صورت آنها را طرد می کنند(روهنر، ۱۹۸۶؛ روهنر و خالقی، ۲۰۰۸، ۲۰۱۲).
    با توجه به دیدگاه تکامل نژادی[۲۰]، در نظریه طرد–پذیرش والدینی  فرض بر آن است که انسان ها صرف نظر از تفاوت های فرهنگی، نژادی، جنس، بافت جغرافیایی و … ، به ادراک پذیرش و طرد والدینی به شیوه خاصی پاسخ می دهند،این نظریه به عنوان نظریه های فرعی شخصیت[۲۱] پیش بینی می کند که طرد والدین در کودکی موجب گرایش فرزندان به مجموعه ای از ویژگی های شخصیت می شود که سازش نایافتگی روان شناختی آنها را در پی دارد (روهنر وخالقی،  ۲۰۱۲)، همچنین این نظریه عنوان می کند که ادراک طرد از سوی افراد معنادار–به ویژه چهره های دلبستگی[۲۲] می تواند منجر به اضطراب و حس ناایمنی شود. افزون بر اینبیانمی کند که ادراک طرد با شکل گیری هفت ویژگی شخصیتی مرتبط است: ۱) خشم، پرخاشگری، پرخاشگری فعل پذیر[۲۳]، یا مشکل در مدیریت رفتار خصمانه و خشم، ۲) وابستگی[۲۴] یا استقلال دفاعی[۲۵] ( وابستگی به فراوانی، زمان شدت و شکل طرد )، ۳) اعتماد به نفس منفی[۲۶]، ۴) خودکارآمدی آسیب دیده[۲۷]، ۵) عدم پاسخدهی عاطفی[۲۸]، ۶) بی ثباتی عاطفی[۲۹] و ۷) دیدگاه منفی نسبت به دنیا[۳۰] (روهنر، ۲۰۰۴؛ روهنرو خالقی، ۲۰۱۲). به نظر می رسد برخی از این ویژگی ها، مانند دیدگاه منفی فرد نسبت به دنیا و خودکارامدی  منفی، تظاهراتی از اسنادهایی هستند که با تجارب مربوط به طرد والدین مرتبط می شوند. این اسنادها اشاره به بازنمایی های ذهنی تحریف شده ای دارند که به نظر می رسد پیامد تجربه طرد والدینی هستند (روهنروخالقی، ۲۰۰۸). برای مثال بررسی ها نشان داده اند که الگوهای ارتباطی مناسب، مانند گفت و شنود و همنوایی بین والدین و فرزندان با سطوح بالای اعتماد به نفس در بزرگسالی رابطه مثبت دارد (سپهری و مظاهری، ۱۳۸۸).
    نتایج تحقیق روهنرو خالقی (۲۰۱۲) تأییدمی کند که ادراک طرد-پذیرش والدینی در دوران کودکی با ویژگی های شخصیتی (اعتماد به نفس، بی ثباتی عاطفی، عدم پاسخ عاطفی،عدم خودکار آمدی، وابستگی، خصومت، پرخاشگری و جهان بینی منفی) رابطه ای مثبت  دارد. کودکانی که از طرف والدین خود پذیرفته می شوند به احتمال زیاد رفتارهایی نظیر خصومت و پرخاشگری کمتر، اعتماد به نفس بالاتر، خودکفایی مثبت تر، ثبات عاطفی بیشتر، پاسخگویی هیجانی بیشتر و جهان بینی مثبت تر را بروز می دهند و وقتی از طرف والدین طرد می شوند رفتارهای نظیر اعتماد به نفس کمتر، وابستگی بیشتر، بی ثباتی عاطفی، احساس بی کفایتی، عدم پاسخ های عاطفی و جهان بینی منفی را نشان می دهند. در این مطالعه طرد-پذیرش مادر با هفت ویژگی شخصیتی مرتبط بود. طرد و پذیرش پدر هم با همه ی ویژگی های شخصیتی نامبرده در متن به جزء وابستگی ارتباط مثبتی داشت.
    در کل کودکانی که از سوی والدین پذیرفته می شوند به احتمال زیاد در بزرگسالی با سازگاریهای رفتاری (مستقل تر، اعتماد به نفس بالاتر، پرخاشگری کمتر و خودکفایی مثبت تر) و کودکانی که از طرف والدین طرد می شوند به احتمال زیادتر در بزرگسالی با ناسازگاریهای رفتاری (پرخاشگری، خودکشی، افسردگی و رفتارهای ضد اجتماعی، ترک تحصیل و بزهکاری) همراهند (روهنروخالقی، ۲۰۰۸، ۲۰۱۰، ۲۰۱۲؛ لی، ۲۰۱۴).
    [۱]- mood
    [۲]- stability attention span
    [۳]- distraction
    [۴]- sensory threshold
    [۵]- Seifert
    [۶]- Hoffnung, R
    [۷]- Hoffnung, M
    [۸]- Bealsky
    [۹]- Pluess
    [۱۰]- Crespo
    [۱۱]- Kielpikowski
    [۱۲]- Jose
    [۱۳]- Parental Acceprance – Rejection theory
    [۱۴]- warmth dimension
    [۱۵]- cold
    [۱۶]- unaFFectionate
    [۱۷]- nostile andaggressire behaviors
    [۱۸]- indifferent and neglect
    [۱۹]- undifferentiateddrejection
    [۲۰]- phylogenic perspective
    [۲۱]- personality sabtheory
    [۲۲]- attachment figures
    [۲۳]- passive aggresion
    [۲۴]- dependence
    [۲۵]- deFensive independence
    [۲۶]- impaird-self esteem
    [۲۷]- impaird-self eefficacy
    [۲۸]- emotional unresponsireness
    [۲۹]- emotional instability
    [۳۰]- negative world view

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:19:00 ب.ظ ]




  • بهزیستی روانشناختی طبقه وسیعی از طبقه ها است که پاسخهای هیجانی افراد، رضایتمندی ها و ارزیابی های کلی رضایت از زندگی را شامل می شود، این ارزیابی ها همچنین می تواند شناختی باشد هنگامی که شخص آگاهانه قضاوت های ارزیابانه ای در زندگی اش می کند و ممکن است شامل فراوانی دفعاتی باشد که شخص هیجان های مثبت و منفی راتجربه می کند (داینر، لوکاس [۱]۲۰۰۰؛ به نقل از تسوسیس ، نیکولایو، سرداریس و جاج، [۲]۲۰۰۷). اخیرا توجه قابل ملاحظه ای به نقش بهزیستی روانشناختی در سلامت روانی و جسمی اختصاص داده شده است، نه تنها به خاطر اینکه یک عنصر یکپارچه با سلامت روانی است بلکه به خاطر اینکه از مولفه ها ی اصلی رضایت از سلامت جسمی نیر محسوب می شود (پرسمن و کوهن [۳]۲۰۰۵، به نقل از تسوسیس و همکاران ۲۰۰۷). تصویر بدنی نقش مهمی را در بهزیستی روانشناختی بازی می کند، از سوی دیگر به نظر می رسد افراد با بهزیستی روانشناختی بهتر به نحوی مطلوبتری می تواند با فشارهای اجتماعی برای ظاهر مقابله کنند و در نتیجه از رضایت بدنی بیشتری برخوردارند، اما تاکنون تحقیق چندانی در این زمینه صورت نگرفته است، بیشتر تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته به رابطه بین نارضایتی بدنی و درماندگی روانشناختی مربوط می شود.
    درماندگی روانشناختی اشاره به نشانه های نسبتا غیراختصاصی دارد که معمولا توسط افراد افسرده و مضطرب تجربه می شود. این سازه با خلق افسرده، اضطراب، بی خوابی، تحریک پذیری و تمرکز ضعیف مشخص می شود. یک اجماع نظر کلی وجود دارد که مفهوم وسیع تر ناراحتی روانی تحت عنوان درماندگی مفهوم سازی شود ( تکامپوراث، ونکانسواران، کومار و بنت، [۴]۲۰۰۸). نظام های قراردادی تشخیص های روانپزشکی مانند DSM-IV و ICD-10 برای توصیف، درک، شناسایی و مدیریت درماندگی استفاده می شوند (تکامپوراث و همکاران، ۲۰۰۸).
    محققان مسلم فرض کرده اند که درماندگی روانشناختی به نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن منجر می شود ( مک کارتی، ۱۹۹۰؛ هاوکینز و کلمنت، ۱۹۸۴ ؛ به نقل قاسمی، ۱۳۸۸). اعتقاد دیگر این است که ممکن است برای کسانی که رژیم می گیرند پرخوری یک کارکرد دفاعی باشد که براساس آن درماندگی ها به جای سایر جنبه های غیرقابل کنترل زندگی، به رفتار خوردن نسبت داده می شوند. در زیر به رابطه بین نارضایتی بدنی و افسردگی که یکی از شاخص های مهم درماندگی روانشناختی است می پردازیم:
     
    ۲-۲-۲-۳-۲- نارضایتی بدنی و افسردگی
    مطابق نظریه بک در مورد افسردگی (کلارک، بک و آلفورد، [۵]۱۹۹۹؛ به نقل از بناس و
    گیب، [۶]۲۰۰۷) دیدگاه های منفی درباره خود شخص در ایجاد و حفظ افسردگی سهیم هستد. نظریه پردازان معتقدند ارزیابی های منفی که افراد از همسالان دریافت می کنند به افکار منفی درباره خود منجر می شود. خود ارزیابی های منفی واسطه رابطه بین پیام های همسالان و افسردگی هستند (کول، مارتین، و پاورز، [۷]۱۹۹۷؛ به نقل از بناس و گیپ، ۲۰۰۷). رابطه بین نارضایتی بدنی و افسردگی در زنان و مردان نشان داده شده است (استیک، هیوارد و تیلور، ۱۹۹۸؛ اولیواردیا ، پوپ، بوروویکی و کوهن، [۸]۲۰۰۴؛ فابیان و تامپسون، ۱۹۸۹؛ مارکوتی ، فورتین، و پاپیلون،۲۰۰۲[۹]؛ به نقل از بناس و گیپ، ۲۰۰۷). همانطور که گفته شد، مورد تمسخر واقع شدن درباره ظاهر و وزن ممکن است در نارضایتی بدنی سهیم باشد. محققان نشان داده اند که تمسخرهای کلی در افسردگی سهیم اند زیرا تمسخر موجب می شود شخص فکر کند معیوب است و از طرفی احساس می کند که نمی تواند به آسانی آن را تغییر دهد. همانطور که نارضایتی بدنی ممکن است در ایجاد افسردگی سهم داشته باشد، افسردگی نیز یکی از عوامل خطر نارضایتی بدنی به شمار می آید.
    یک رابطه قوی بین افسردگی و نارضایتی از بدن در زنان مبتلا به پرخوری روانی دیده می شود (کوپر و فربودن، ۱۹۹۳؛ کوپر و هانت، ۱۹۸۸؛ به نقل قاسمی، ۱۳۸۸). چندین مطالعه رابطه معناداری بین نارضایتی از بدن و افسردگی در نمونه هایی از نوجوانان ( مک کیپ ، مارویت، [۱۰]۱۹۹۰؛ به نقل از کیل و همکاران، ۲۰۰۰)، جوانان (الگود- مرتن، لوینسون و هاپس، [۱۱]۱۹۹۰، رایردان و کاف، [۱۲]۱۹۷۷، لیون، فولکرسون ، پری، کوداک، [۱۳]۱۹۹۳؛ به نقل قاسمی، ۱۳۸۸) و زنان بزرگسال (اسمیت و سینگ، [۱۴]۱۹۹۴؛ تیلور، کوپلر، ۱۹۸۶؛ روث، آرمسترونگ، [۱۵]۱۹۹۳؛ به نقل قاسمی، ۱۳۸۸) یافته اند.  حتی در نمونه های غیر بالینی رابطه مثبت بین نارضایتی و کج خلقی دیده شده است (دنیستون، روث و گیلوری، [۱۶]۱۹۹۲؛ ویلکاکس و ساتلر، [۱۷]۱۹۹۶؛ به نقل قاسمی، ۱۳۸۸)
    [۱]. Lucas & Diener
    [۲]. Tsaousis, Nikolaou, Serdaris & judge
    [۳]. Pressman & Cohen
    [۴]. Thekkumpurath,Venkateswaran, kumar &  Bennett
    [۵]. Clark, Beck & Alford
    [۶]. Benas &  Gibb
    [۷]. Cole, Martin & Powers
    [۸]. Olivardia, pope, Borowlecki & Cohen
    [۹]. Marcotte, Fortin & Papillon
    [۱۰]. McCabe & Marwit
    [۱۱]. Allgood – Merten, Lewinsohn & Hops
    [۱۲]. Riedan & Koff
    [۱۳]. leon, Fulkerson,  Perry & Cudeck
    [۱۴]. Schmidt & Singh
    [۱۵]. Roth & Armstrong
    [۱۶]. Denniston, Roth & Gillory
    [۱۷]. Wilcox & Sattler

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]




  • اخیرا، تکنیک آموزش توجه[۱] (ATT)  به عنوان تکنیکی تازه، کوشیده است هدف اساسی خود را مستقیما متوجه بازسازی سوگیری­های توجهی در مبتلایان به اضطراب کند (بار-هیم[۲]، ۲۰۱۰؛ مهلمان[۳]، ۲۰۰۴). هدف چنین آموزشی، این است که فرد یاد بگیرد تا توجه خود را از محرک­های مرتبط با اضطراب در محیط، به سوی محرک­های خنثی هدایت کند (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱). ATT، با آموزش شرکت­کنندگان در این جهت که توجه­شان را به دور از  نشانه­ های تهدیدکننده و به سمت نشانه­ های خنثی برگردانند، به اصلاح سوگیری­های توجهی کمک می­ کند و در نتیجه نشانه­ های اضطرابی را کاهش می­دهد (هاکاماتا[۴] و همکاران، ۲۰۱۰؛ هالیون[۵] و روسیو[۶]، ۲۰۱۱؛ وون آئور[۷] و همکاران، ۲۰۱۱). ATT در گروه­های مختلفی از بزرگسالان اضطرابی با موفقیت اجرا شده است (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱).  اگرچه، تفاوت­های روش­شناختی در بین مطالعات وجود دارد (بطور مثال تعداد جلسات آموزشی و طول جلسات)، اما برخی راهبردهای اساسی در بین همه­ی پروتکل­های ATT مشترک است (مهلمان، ۲۰۰۴). معمولا، جلسات کوتاه است (۱۰-۳۰ دقیقه) و شامل تکالیف آزمایشی می­شود که با محرک­های خنثی به عنوان هدف و محرک­های مرتبط با اضطراب به عنوان منحرف­کننده­ حواس طراحی شده است (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱).

     

    بیشتر مطالعات متمرکز بر ATT از یک الگوی اصلاح­شده­یdot probe  (مک­لوئد[۸]، متیوز[۹] و تتا[۱۰]، ۱۹۸۶) استفاده می­ کنند، که یک تکلیف مبتنی بر رایانه است که اساساً برای ارزیابی سوگیری ایجاد شده است (نئوبار[۱۱] و همکاران، ۲۰۱۳). به طور خلاصه، این برنامه شامل ارائه­ای کوتاه (معمولا ۵۰۰ میلی ثانیه) از دو محرک (بطور مثال کلمات یا تصاویر خنثی/تهدیدکننده) است. پس از ناپدیدشدن محرک، یک نقطه (به عنوان یک کاوشگر) جای یکی از محرک­ها ظاهر می­شود. از نظر مفهومی، اگر یک آزمودنی زمانی که کاوشگر جای نوع خاصی از محرک­ها ظاهر می­شود، با سرعت و دقت بیشتری حضور کاوشگر را بازشناسی کند، برای توجه به آن نوع خاص از محرک­ها سوگیری دارد (مثلا تصویر یک چهره­ی از نظر اجتماعی تهدیدکننده) (بانل و همکاران، ۲۰۱۳). بر مبنای استفاده از این الگو، در نمونه­های مضطرب اجتماعی، سوگیری­های توجهی به سمت واژه­های از نظر اجتماعی تهدیدکننده (امیر و همکاران، ۲۰۰۳؛ آسموندسون و استین، ۱۹۹۴؛ اونونای[۱۲] و همکاران، ۲۰۰۷) و سپس تصویر چهره­های از نظر اجتماعی تهدیدکننده (مگ و بردلی، ۲۰۰۲؛ مگ و همکاران، ۲۰۰۴؛ پیشیار[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۴؛ اسپوساری[۱۴] و راپی، ۲۰۰۷) مشاهده شده است. همانطور که ذکر شد، نسخه­ی اصلی تکلیف dot-probe در ابتدا برای ارزیابی سوگیری طراحی شده است، بنابراین کاوشگر با فراوانی یکسان، جایگزین محرک­های خنثی و تهدیدکننده می­شود. با تغییر ارتباط میان مکان کاوشگر و محرک­های تهدیدکننده، تکلیف dot-probe می ­تواند برای اصلاح توجه نیز بکار گرفته شود (سایر[۱۵] و هافمن، ۲۰۱۲). در تکنیک ATT، محققان تکلیف اصلی را به این صورت تغییر می­ دهند که کاوشگر تقریباً همیشه جایگزین محرک­های خنثی بشود، درنتیجه توجه افراد به سمت محرک­های غیرتهدیدکننده جهت­دهی می­شود (هرن[۱۶] و همکاران، ۲۰۱۲).

     

     

    [۱] Attention Training

     

    [۲]Bar-Haim, Y.

     

    [۳] Mohlman, J.

     

    [۴] Hakamata, Y

     

    [۵] Hallion, L. S

     

    [۶] Ruscio, A. M

     

    [۷]von Auer, M

     

    [۸] MacLeod, C

     

    [۹]Mathews, A.

     

    [۱۰] Tata, P.

     

    [۱۱] NeubauerK.

     

    [۱۲] Ononaiye, M. S. P.

     

    [۱۳] Pishyar, R.

     

    [۱۴] Sposari, J. A.

     

    [۱۵]Sawyer A.T.

     

    [۱۶]Heeren, A.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم