با شکل گیری بحران سیاسی در سوریه، بازیگران داخلی، منطقه ای و بین المللی بر اساس منافع و علایق خود جهت گیری مختلفی را در رابطه با این کشور که از اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی در منطقه نیز برخوردار است، اتخاذ نموده اند. از جمله مهمترین بازیگران منطقه ای که دخالت های آشکاری در تحولات سوریه داشته داشته اند می توان به مثلث ترکیه، عربستان و قطر اشاره کرد. این بازیگران خواهان تغییر نظام در سوریه و با تأکید بر حل منازعه سوریه از طرق خشونت آمیز و مداخله ی خارجی هستند. هر یک از این کشورها دارای منافع خاصی در بحران سوریه می باشند. ترکیه از طریق بحران سوریه تلاش می‌کند تا شکوه و عظمت امپراتوری عثمانی را بازیابد و به گونه‌ای از مسیر سوریه راهی برای ورود به جهان عرب پیدا کند تا به این طریق منافع و خواسته‌های خود را محقق و خود را به عنوان بازیگر مهم و تأثیرگذار منطقه‌ای در راستای افول نقش مصر در منطقه مطرح کند؛ در همین راستا خواستار تغییر موازنه قوای منطقه ای به سود خود می باشد. هدف عربستان سعودی از دامن زدن به بحران سوریه و دخالت در آن تسویه حساب‌های قدیمی با رهبران سوریه و از بین بردن تمام گزینه‌ها و راهکارهای سیاسی برای حل بحران این کشور و از بین بردن پل ارتباطی بین ایران و جنبش‌های مقاومت در منطقه است. قطر با ثروت‌های مالی و نفتی هنگفت و کلان خود طی بحران سوریه تلاش کرده تا طی بحران سوریه نقشی بسیار فراتر از حجم و اندازه خود در عرصه منطقه‌ای بازی کند و تمام تلاش خود را برای اجرای اهداف آمریکا و اسرائیل در منطقه به کار برد و در این راه به حمایت از برخی از گروه‌های «جهادی تکفیری» برای تحقق طرح سیاسی خود برخیزد. اما عاملی که باعث اتحاد این سه کشور برای سرنگونی بشار اسد علی رغم اختلاف و تعارض در مواضع یکدیگر، احساس خطر نمودن از جانب ایران بود. با سقوط صدام حسین در عراق و پس از روی کار آمدن حکومت شیعی در این کشور، منافع این کشور به همدیگر نزدیک شد. قدرت گرفتن شیعیان و ایران در منطقه به نفع هیچ یک ار آنها نبود و منبع خطری برای این بازیگران محسوب می شد. همین امر هم باعث شد که سیاست های ریاض، آنکارا و دوحه به همدیگر نزدیک شود. احساس خطر یا تهدید مشترک باعث نزدیکی این بازیگران شده است و کانون این احساس خطر متوجه ایران و قدرت منطقه ای آن است. ترس از قدرت‌یابی منطقه‌ای ایران باعث شد که رقبایی که احساس تهدید و خطر می کردند به همدیگر نزدیک تر شوند و در خیلی از موارد سیاستهای نزدیک به هم اتخاذ کنند. دو رقیب منطقه ای ایران(عربستان و ترکیه) نیز با سیاستهای مختلف سعی در تضعیف ایران دارند و همین امر هم باعث برخی اتحادها و سیاستهای نزدیک به هم شده است. این مسئله را می توان بر اساس نظریه موازنه قدرت توضیح داد. و می توان به جرأت ادعا کرد که یکی از اهداف اصلی آنکارا و ریاض از پیگیری سیاست های تحریم، فشار، حمایت از معارضین و تغییر نظام در سوریه، تضعیف قدرت منطقه ای و نفوذ ایران در خاورمیانه هست تا توازن قدرت را به سود خود تغییر دهند.

 

 

 

۴-۲- روابط ترکیه و سوریه در دوران معاصر

 

جنگ جهانی اول، نقطۀ عطفی در سرنوشت ملل عرب و به خصوص سوریه پدید آورد. هنگامی که ناقوس جنگ جهانی اول به صدا درآمد، فرانسه و انگلیس تصمیم خود را برای تجزیه امپراتوری عثمانی گرفته بودند. شروع این جنگ بزرگ، دشمنی وکینه هایی را میان اعراب وترک ها برانگیخت. در طول جنگ، اعراب به رهبری شریف حسین و فرزندانش فیصل و عبدالله به امید کسب استقلال و قومیت عربی با فراموش کردن آرمان های اسلامی در کنار نیروهای مسیحی از انگلیس و فرانسه قرار گرفتند و در مقابل ترک ها که به نوبه خود در کنار آلمان و چند کشور مسیحی دیگر قرار گرفته بودند، ایستادند (امامی،۱۳۷۷: ۶۸۵)؛ بنابراین پس از قرن ها ارتباط مداوم و نزدیک میان ترکیه عثمانی و بلاد شام، یک دیوار بلند جدایی میان دو کشور ترکیه جدید به رهبری آتاتورک و سوریه جدید که بخش جدا شده ای از سوریه بزرگ به دست استعمار فرانسه بود و قبلا طبق پیمان « سایکس پیکو » حدود آن تقسیم و مشخص شده بود، بوجود آمد. در فاصله بین دو جنگ جهانی، در حالیکه ترکیه تحت حکومت آتاتورک به دنبال یک کشور مدرن غربی و بریدن از ریشه های اسلامی بود نخبگان عرب سوری به تدریج در صدد خروج از آثار باقی مانده از عثمانی و رواج گرایش های ملی گرایی عرب و وحدت عربی بودند. از سوی دیگر، دین اسلام که عامل وحدت میان بخش های مسلمان نشین امپراتور عثمانی از جمله استانبول و دمشق بود، با تعبیرها و تفسیرهای خاص و متفاوت در ترکیه و سوریه مواجه شد و از جانب حکم فرمایان به مایه انفصال و جدایی مبدل گردید (نقدی نژاد، ۱۳۸۷: ۶۰).

 

پس از جنگ جهانی دوم تحولات بین الملی و منطقه ای به کلی سوریه و ترکیه را به دو مسیر مختلف سوق داد. در سوریه نخبگان جدید، قدرت را به دست گرفتند و در جهت برقراری روابط با اتحاد شوری که به عنوان قطب جدید در صحنه بین المللی ظهور کرده بود حرکت کردند و از نظر اعتقادی تحت تأثیر افکار تند ملی گرایی عرب و کمونیسم قرار گرفتند. در حالی که ترکیه با جدیت تمام در جهت عکس آن حرکت نموده و به عضویت کامل پیمان آتلانتیک شمالی« ناتو » درآمد و روابط خود را ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی گسترش داد. مجموعه ی این عوامل ظهور دو طرز تفکر و اندیشه سیاسی متفاوت و متضاد در سوریه و ترکیه را بدنبال داشت که به نوبه ی خود موجب شد دو کشور فاصله بیشتری از یکدیگر بگیرند. علاوه بر این، شناسایی رژیم تصنعی اسرائیل از جانب ترکیه به این بدگمانی ها افزود (نقدی نژاد، ۱۳۸۷: ۶۲-۶۱). در حقیقت می توان گفت که در طول دوران جنگ سرد سوریه به شوروی و بلوک شرق گرایش داشت و امروزه نیز روابط نزدیکی با روسیه دارد؛ در حالی که ترکیه به آمریکا و بلوک غرب گرایش داشت و در حال حاضر نیز از روابط محکمی با ایالات متحده و غرب برخوردار است و از متحدین آنها در منطقه بشمار می آید.

 

همانگونه که ملاحظه شد؛ ترکیه وسوریه از گذشته تا به حال در روابط دو جانبه خود با مشکلاتی مواجه بوده اند. با نگاهی به گذشته تاریخی روابط دو کشور ترکیه وسوریه این نکته محرز می گردد که روابط دو کشور از مناسبات گرمی برخوردار نبوده است و همواره سایه اختلافات بر روابط دو جانبه دو کشور طنین انداز بوده است. در این میان سه اختلاف اصلی بر روابط این دو کشور تاثیر گذار بوده است. اختلاف ارضی در مورد استان هاتای، تقسیم منابع آبی مشترک و مسئله کردها، سه عامل مهم واختلاف انگیز در روابط ترکیه و سوریه بوده اند. سه اختلاف فوق الذکر، در گذشته با درجات مختلفی از شدت و ضعف بر روابط ترکیه و سوریه سایه انداخته اند و همواره باعث ایجاد تزلزل در روابط دوجانبه این کشورها بوده اند، در ذیل به سه اختلاف اصلی میان ترکیه و سوریه در سال های گذشته اشاره می شود.





موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...