«انگیزه فمنیست
هوس آزادی است
نه آزادی هوس»(همان، ص۲۸۷).
«نرگس/گل زمستان است
زمستان است
گل نرگس!»(همان، ص۲۳۵).
«ترانک» گونه ای است که در بردارنده ی مفاهیم اجتماعی و انتقاد های شاعرانه از جهان پیرامون شاعر است.شعری است کوتاه در چند بند که بیشترین جلوه اش در معنا و مفهوم است. برعکس از شعرهای سپید دیگر که بیشتر جلوه شان در فرم و ساختار است.
گاهی «ترانک» را به اشتباه «هایکو» یعنی همان شعر کوتاه ژاپنی که صرفاً شعری «طبیعت گرا» ست می خوانند.
«ترانک» یک تلنگر است بر شیشه ی ذهن مخاطب تا اندکی متأثر شود و به فکر فرو رود. در بعضی از ترانک های کافی، ویژگی فرمی خاصی هم لحاظ شده است؛ مثلاً:
«زن مداد می کشد
مرد داد نمی کشد
مرد کشیده است و
دراز کشیده است»(کافی، ۸۷، ص۲۵۸).
در بند دوم، خواننده انتظار دارد بعد از واژه «داد»، مثل بند اول، فعل«می کشد» بیاید؛ اما شاعر هنجارشکنی کرده و به جای فعل «می کشد»، «نمی کشد» آورده است؛ البته این تغییر فرم در بیشتر ترانک ها لحاظ نمی شود و عمدتاً شاعران ترانک سرا به همان معنا و محتوا توجه دارند.
«این شعرها که در حجمی اندک و اندازه ای کوتاه پدید آمده اند در مقایسه با سروده های بلند معاصر، شبیه رباعی و دوبیتی هستند؛ در مقایسه با قصیده و مثنوی در شعر گذشته»(حسن لی، ۱۳۸۳، ص۲۴۹).
از دیگر تحولات در حوزه ی فرم و ساختار آشنا زدایی در آغاز و پایان، یعنی آغاز ناگهانی و پایان بی پایان شعراست؛ گو این که شاعر فکر می کند مخاطب تا این جای داستان را می داند و باید بقیه داستان را برایش بازگو کند.
محمدکاظم کاظمی در غزلی ماندگار در وصف شهید این آشنا زدایی را به شکل زیبایی ارائه می دهد:
«و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتّی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه ی خاطراتت
دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را»(کاظمی، ۱۳۸۳، ص۷۹).
می بینیم که شاعر به تغافل، می کند که مخاطب می داند شهید وصف شده در این شعر، از کجا به جبهه اعزام شده و چه اتفاقاتی در جنگ برای او افتاده است و تا قبل از لحظه شهادت چه کارهایی می کرده است.
یکی دیگر از تحولات در حوزه فرم و ساختار، پیدایش «شعر نثر» است. پس از ظهور نیما و صدور فرمان آزادی شعر از تمامی قید و بندهای گذشته از جمله وزن، قافیه و تساوی مصرع ها کم کم «شعر نثر» یا «شعر منثور»پدید آمد؛ شعر منثور از تمام قیدهای شعر کلاسیک آزاد شده و در ظاهر هیچ تفاوتی با نثر ندارد.
«نه تو از راهی که رفته ای برمی گردی/نه من پشیمان می شوم/ از دوباره خوانی این اشک ها/ گیرم گلوله از شقیقه ی تو/ شلیک شد به تپانچه/ گیرم تقویم از ۲۰۰۱ برگشت/ به ۱۹۸۰/ نه تو از راهی که رفته ای برمی گردی/ نه من شک می کنم در سرایش نامت… (قزوه، ۱۳۸۷، ص۳۷۷).

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۳-۴- دگردیسی شعر در صورخیال

به عقیده ی قدما، یکی از مرکزی ترین ستون های ایوان و بنیادی ترین عناصر ساختمان شعر، صورت های خیالی است.«صورت های خیال، علاوه بر آن که زبان شعر را به سهم خود از زبان نثر متمایز می کنند، و مثل موسیقی شعر، ظرفیت زبان را برای برانگیختن عاطفه افزایش می دهند. انواع مجازها و تصویرهای شاعرانه هم در مکتوم کردن معنی و هم در گسترش دادن معنی در ذهن، به شرط آن که به جا و مناسب به کار روند نقش اساسی دارند. صور خیال سبب می شود که جهانی که شاعر در شعر عرضه می کند، با جهان واقعی که مابه آن عادت کرده ایم، تفاوت پیدا کند و همین تازگی و غرابت جهان شعر که بی تردید عنصر خیال در پدید آوردن آن نقش به سزایی دارد، سبب می شود که توجه ما به متن بیشتر جلب گردد.»(شمیسا، ۱۳۷۸، ص۱۶۹).
می بینیم که آن چه سخن را از حالت گزارش و واقع نگری به سمت یک توصیف هنرمندانه جهت می دهد، قدرت خلاقیت ذهن شاعر در پرداختن به صور خیال است. صورت های خیالی باعث می شوند که دست شاعر در گسترش معنایی واژه، بازتر باشد؛ البته در شعر بعد از نیما، کم کم از صور خیال در شعر کاسته شده و کلام به سرشت اولیه خود نزدیک تر شده است.
«تخیل، هم زبان را تازه و با طراوات می کند که این نکته خود با موضوع آشنا زدایی از زبان و خلاف عادت نمودن آن به چشم خواننده ارتباط دارد، هم وسیله ی معرفت و درک حقیقی است که جز از طریق زبان شعر قابل درک و بیان نیست»(همان، ص۱۷۱).
«صور خیال(تشبیه، استعاره، تمثیل، کنایه، رمز و اسطوره) یکی از عناصر مهم شعر است که بُعدی متافیزیکی در شعر ایجاد می کند که انسان را در فضای حضور امری مقدس و در آستانه راز قرار می دهد»(همان، ص۱۷۹).
یک مورد دیگر از شعر عباس باقری، شاعر سپید سرای انقلاب اسلامی را مرور می کنیم:
«شب/ بارانی سیاهپوش را / بر تن کرد/ با چتری از ستاره در رهگذر دغدغه/ چشم انتظار ماند/ تا ماه از تارمی به کوچه درآید/ماه/ اما/ بر پلکان انتظار نیامد/ بامدادان/ انبوه عابران/ خورشید را در قرمزی حادثه دیدند / آشفته و خموش/ از تربت غریب ما می آمد»(باقری، ۱۳۷۱، ص۱۲۹).
شعری از سلمان هراتی که با تصویرسازی فصل ها، دست به کاری تازه می زند:
«زمین فقط/ پنج تابستان به عدالت تن داد/ و سبزی این سال ها/ تتمه ی آن جویبار بزرگ است../»(هراتی، ۱۳۸۶، ص۱۴۲).

۳-۵- دگردیسی شعر در حوزه معنا و محتوا

تا قبل از دوره ی مشروطه و در ادوار مختلف شعر پارسی، مفاهیمی همچون: مدح، حماسه، اسطوره، طبیعت، ستایش، عرفان، اندرز و عشق و…، رواج داشت. اما با ظهور دوران مشروطیت مفاهیم تازه ای همچون: وطن، قانون، عدالت، حقوق زنان، آزادی، دموکراسی(مشروطه خواهی) عاشورا، دین، شهادت و… وارد جریان های شعری شد که استفاده از این مضامین هنوز ادامه دارد.
بخش مهم شعر گذشته ی پارسی در خدمت دربار شاهان و بزرگان سیاسی و رجال قدرتمند بود؛ اما از دوره ی مشروطه وضع تغییر کرد و شعر، نه تنها به دربار و رجال سیاسی خدمت نکرد، بلکه هرچه توانست در برابر خودکامگی های آن ها ایستادگی کرد؛ شعر از دنیای انزوای خویش بیرون آمد و وارد جامعه و هم زبان جامعه گشت؛ بلکه جلودار جامعه، جهت ایجاد تحول اجتماعی شد.
محمد کاظم کاظمی، در غزلی انتقادی- اجتماعی می گوید:
«زبان شکر سستی کرد محصول فراهم را
و آخر آسمان واپس گرفت از ما همین کم را
من این فصل تباهی را از آن هنگام حس کردم
که مسجد نیز پنهان کرد درخویش ابن ملجم را»(کاظمی، ۱۳۸۷، ص۱۱۶)
یا در شعری دیگر علی رضا قزوه می گوید:
«نه، دیگر ساعت دیپلماسی کار نمی کند/ و سازمان ملل سوخته است/ مثل یک باطری قلمی/ حتی من فکر می کنم/ که از اهالی کوفه است/ این کوفی عنان/…»(قزوه، ۱۳۸۷، ص۳۵۵).
ویا:
«درخت سیب را می آورند/ با دست بند/ به جرمی اینکه سیب هایش را چون سنگ/ پرتاب کرده است/ درخت پرتقال را می آورند/ به جرم اینکه چرا/ میوه های امسالش خونین است/ دادگاه رسمی است/…»(همان، ص۳۶۴).
می بینم که در این سه شعر معنا، محتوا و واژگان، نسبت به گذشته دچار تحول اساسی شده اند.

۳-۶- دگردیسی شعر در حوزه ی قالب

شعر پارسی از بدو تولد تا پیش از نیما دوران بسیار باشکوهی را پشت سر گذراند و یکی از بلندترین قله های رشته کوه شعر عالم را پدید آورد. می توان ادعا کرد، اهل ادب در جهان با نام فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی آن قدر آشنا هستند که با نام بزرگان و مفاخر ملی خودشان آشنایی ندارند. همان گونه که انکار شکوه و مجد دوران گذشته ی شعر پارسی حماقتی شگفت است و ایستادن در برابرتحول، نوآوری و نوجویی هم سفاهتی عجیب می کند.
وقتی نیما، نظریه نو ی خود را در شعر پارسی ارائه داد، چه چهره هایی که برافروخته نشد و چه اقداماتی که جهت خاموش کردن صدای نیما صورت نگرفت! اما سرانجام صدای نیما به گوش همگان رسید و پذیرفته شد.
قالب های گذشته یا به تعبیرقیصر امین پور«قالب های قدیم»، نیازمند بازنگری و تحول می نمودند تا سرانجام این اتفاق میمون در عصر نیما و به دست نیما رقم خورد.
در دوره ی معاصر، جز غزل، تقریباً هیچ قالبی نتوانست در کسوت شکوه گذشته خود متجلی شود؛ البته همین غزل هم به عقیده بسیاری از معاصران، دیگر قالبی از کار افتاده است، هرچند که این نظریه درست نمی نماید.
اما از جمله تحولاتی که در قالب های قدیم به خصوص غزل اتفاق افتاد، تغییر در فرم و شکل آنها بود، نه تغییر در اصول بنیادین قافیه، وزن و تساوی مصرع ها.
«می توانم بگویم که الان دوره تجدید حیات غزل است. غزلی که شاعران نوآور عرضه می کنند، مفاهیم گسترده تر از حدود معاشقه و مغازله دارد. در غزلهای بسیاری از گذشتگان، تمام اشارات به اوضاع زمان و شکایاتی که از وضع محیط، در مه غلیظی از معاشقات و مغازلات پنهان شده است. چنین به نظر می رسد غزل گذشتگان وظیفه ای غیر از پرداختن به مسائل عرفانی و عشقی نداشته است»(حسن لی، ۱۳۸۳، ص۴۲۰).
سیمین بهبهانی، حسین منزوی، محمد علی بهمنی، محمدسعید میرزایی و.. همه از غزل سرایان نوپرداز و متفاوت امروزین به حساب می آیند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...