برنامه پیشگیری و تقویت رابطه[۱] (P. R. E. P) -کیفیت روابط زناشویی

 

ریشه های اختصاصی این برنامه به میانه های دهه ۱۹۷۰ بر می گردد، زمانی که محققان زیادی درماندگی زناشویی را مورد مطالعه قرار دادند. در دانشگاه ایندیانا هووارد مارکمن[۱] و جان گاتمن[۲] از افرادی بودند که در این زمینه مطالعه کردند. این محققان در زوج های درمانده نقص های ارتباطی  را پیدا کردند و نهایتاً مارکمن به این نتیجه رسید که کیفیت ارتباط قبل از ازدواج و قبل از درماندگی یکی از مهمترین پیش بینی کننده­های درماندگی زناشویی آینده است. بر اساس این یافته­ها مارکمن یک برنامه پیشگیری را بوجود آورد(استامن، ۲۰۰۰)

 

(P. R. E. P) بر دیدگاه سنتی رفتاری- شناختی و زوج درمانی رفتاری مبتنی شده است. بنابراین بر روش های تفکر( نگرش ها و انتظارات) و رفتارهایی(ارتباط و کنترل تعارض) توجه دارد که با شکست یا موفقیت زناشویی همراه می باشند. رویکرد مهارت محور بر این پیش فرض تکیه  می کند که زوج ها می توانند رفتارهای تازه­ایی را یاد بگیرند که به آنها کمک کند تا  از زوال رابطه که به وفور در ازدواج دیده می­شود، پیشگیری شود. این برنامه علاوه بر ریشه های رفتاری- شناختی بر طیف وسیعی از تحقیقات زناشویی متکی می­باشد. اگر چه مسیر مشخصی برای درماندگی زناشویی و طلاق وجود ندارد، اما شکل(۲-۷) در بر گیرنده یک الگوی کلی است که بر پایه مطالعات مختلف مربوط به ازدواج و رابطه، مسیر شکست ازدواج را نشان می دهد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در این مدل دو نفر از طریق آمیختن شباهت ها و تفاوت ها جذب یکدیگر می شوند. و وقتی مدت زمانی را با هم می گذارانند در صورتی که زمان رضایتبخش باشد نسبت به هم احساس دلبستگی می کنند. در این میان یک احساس اضطراب برای از دست دادن عشق بالقوه بوجود می آید. در این زمینه تعهد رشد می کند و تا حد زیادی اضطراب از طریق پیمان با هم بودن، رفع می شود. برای بسیاری از زوج ها این تعهد در جریان ازدواج به اوج خود می رسد. قبل از عروسی، بیشتر زوجها برای اولین بار درباره توانایی­شان برای دست بکار شدن با تعارض آزمون هایی کرده­اند، اما آنها در جریان دوستی­شان با بسیاری از موضوعات مهم و یا اختلاف ها روبرو نشده­اند. و این دلیلی است بر اینکه چرا در این مرحله رضایتمندی خیلی زیاد است.هنوز دلیل روشنی وجود ندارد که چگونگی زوج ها ارتباط برقرار می کنند و با تعارضات که داستان مهمی را درباره آینده شان خبر  می دهد، دست بکار می شوند. فراتر از سطح رضایتمندی قبل از ازدواج، این زوج های متعهد باید در طی زمان  به طور روز افزونی  با مشکلات مربوط به باهم بودن روبرو شوند. همین امر توضیح می دهد که چرا بسیاری از زوج ها می­توانند تعهد را بوجود آورند و تا زمانی که دلبستگی را دارند همچنان خوشحال باقی بمانند و بتدریج با خشم های پایدار و تعارضات حل نشده فرسایش پیدا می­ کنند. اینکه آنها درباره چه چیزی بحث می­ کنند و چگونه بحث می کنند نتیجه انتظارات و توانایی شان برای برقراری ارتباط و مذاکره موثر است. بسیاری از این انتظارات و توانایی ها بر تجارب قبلی زندگی با خانواده اصلی، روابط گذشته و زمینه فرهنگی شان مبتنی است. الگوهای معینی از رویارویی نامناسب با تعارض که بر رابطه اثر تخریبی دارند، در بسیاری از ازدواج ها بطور تکراری ظاهر خواهد شد. علاوه بر این در طی زمان یک تغییر مهم در رابطه رخ خواهد داد، همسر فعلی بجای اینکه منشاء لذت یا حمایت باشد، بطور روز افزون با درد و ناکامی همراه  می شود. برای بسیاری از زوج ها،  این حالت پیش فرض اساسی مربوط به فلسفه باهم بودن را که ( داشتن یک دوست صمیمی و حمایت کننده در زندگی بود)، نقض می کند. ممکن است تعبیر های منفی تر از آنچه هست، تعبیر کنند، تدریجاً اطمینان کاهش می یابد و احساس دلبستگی که به تعهد منتهی می شد، شکننده می شود. و در واقع ما شاهد زوج هایی می شویم که باقربانی شدن تعهد در کوره داغ تعارض ها، آینده  رابطه شان تهدید می شود. نهایتاً از ازدواج پوسته ای  می ماند و هر یک از زوج ها انتظار تغییر از دیگری را دارد.  در این حالت برقراری مجدد نقطه نظر اولیه دشوارتر می گردد. در اینجا کلید های حفظ ازدواج  در گرو تعهد  بعنوان فداکاری نیست بلکه بیشتر بعنوان یک اجبار است. به عیارت دیگر حالا تصمیم برای ماندن یا ترک  کردن بیشتر بر اساس مقایسه بهای ترک کردن در برابر اشتیاق برای ماند انجام می گیرد. در اینجا با توجه به  نقطه نظر  زوج ها ممکن است آنها از همدیگر طلاق بگیرند و یا به یک زندگی زناشویی بدبخت  گونه ادامه  دهند. البته بعضی از زوج ها از این مکان توام با فشار زیاد و فداکاری کم، به رشد مجدد فداکاری، عشق و مثبت بودن در ازدواج، برمی­گردند. این الگوی مربوط به شکست ازدواج اهدافی را برای مداخله مطرح می­ کند که عبارتند از: الگوهای معین ارتباط، کنترل تعارض، باورهای با کارکرد بد و شناخت ها و انگیزه های مربوط به تعهد. چیزهایی وجود دارد که زوج ها می­توانند یاد بگیرند و عمل کنند تا به آنها کمک شود که در مسیر شکست قرار نگیرند و در مسیر دوستی، حمایت و صمیمیت قرار بگیرند(برگرو هانا،۱۹۹۹).

 

۲-۳-۵- مدل رفتاری – ارتباطی

 

رویکرد رفتاری- ارتباطی، ترکیبی نظری- عملی از سیستم ها و جهت گیرهای شناختی- رفتاری است. گرچه رفتار بر اساس تامین اهداف حقیقی و یا استعاره­ای مفهوم سازی می­شود، اما تعدیل­هایی که میان  همسران روی می دهد همیشه دارای پیامد های ارتباطی است. به این معنا که رفتار یکی از همسران بر طرف مقابل اثراتی خواهد داشت. این موضوع به روشنی عقیده های نظام دار است. در عین حال مشخص شده است که اسنادهای فردی و تفسیرهای مربوط به رفتارهای همسر بسیار متنوع  بوده و بر درک همسر و نوع پاسخی که بروز خواهد کرد اثر می گذارد. در حقیقت رفتار موجود در یک رابطه، به شکلی چشمگیر تحت تاثیر عوامل  شناختی قرار می گیرد. مدل رفتار- ارتباطی نظامی مفهومی و بالینی ترکیب سه سیستم نظری  بسیار  مقبول  دهه گذشته(تبادل اجتماعی، شناخت درمانی و رفتار درمانی) می­باشد. رویکردهای رفتاری مربوط به مشکلات زناشویی، از زمان پیدایش خود در کمتر  از دو دهه دستخوش تحول گسترده­ای شده ­اند. در مداخله­های رفتاری نخستین، نظریه تبادل اجتماعی و قراردادی ساده مورد تاکید قرار می­گرفتند. اخیراً نگرش­های مداخله­ای با طیف گسترده ای طراحی شده ­اند. هدف این نوع نگرش ها عبارتند از افزایش رفتارهای مثبت و خوشایند، بهبود در ارتباط، ایجاد مهارت های حل مسئله و حرکت در جهت حل مسائل جنسی، ایجاد تغییر در الگوهای زیان بخش یا مخدوش فکری که ممکن است زوج ها داشته باشند، پیدا کردن راه­هایی  برای جلوگیری از تشدید تعارض و کوشش برای تغییر  الگوهای وسیع­تر رفتاری که به اختلافات زناشویی منجر می­شوند. رویکردهای اولیه، رضایت زناشویی را افزایش در تعامل های مثبت بین زوج­ها تعریف می­کردند و در نتیجه در مداخله های رفتاری سعی می­شد به جای تعامل­های منفی، تعامل­های مثبت جایگزین شوند. این کار، از طریق تشخیص و افزایش  رفتارهای مطلوب صورت می گرفت. در نگرش رفتاری که عمدتاً بر اساس  نظریه های یادگیری برخاسته از آزمایشگاه استوار بود و با کارهای اسکینر قوت گرفته بود، کنش­های متقابل بین زوج های مشکل دار، تحت کنترل منفی تلقی می شد. یعنی این تعامل ها به وسیله تنبیه یا ترس از  پیامد های منفی کنترل می شوند. بنابراین، هدف این نوع مداخله­های رفتاری اولیه، تغییر جهت­گیری از کنترل منفی به کنترل مثبت بود. به این معنی که طرفین به علت اجتناب از تنبیه، مثبت عمل نکنند، بلکه به علت خوشحال کردن طرف مقابل، دست به این کار بزنند( و این خود، باعث می شود که طرف دوم، طرف اول را  خوشحال کند). این مفاهیم، هنوز هم زیر بنای نظری قسمت اعظم رفتار درمانی زناشویی امروزی را تشکیل می دهند. اما امروزه هم نظریه و هم عمل، توسعه پیدا کرده اند به نحوی که بتوانند نوآوری­های مهمی را در خود جای دهند.  نظریه یادگیری اجتماعی بندورا مخصوصاً در درک ما از فرایندهای شناختی- ادراکی، که در کار با زوج های مشکل دار اهمیت دارند، موثر بوده است. دلالت ضمنی و مهم این نگرش این است که متخصص بالینی باید اسنادهایی را که طرفین در مورد رفتار خود و رفتار طرف مقابل به کار می گیرند، مورد ارزیابی قرار دهند. اسنادها عبارتند از اعتقاد طرفین درباره علل و دلایل رفتارهای طرف مقابل. درمانگر زناشویی، علاوه بر ارزیابی علل مورد نظر رفتارها باید شیوه ای را که هر یک از طرفین  در تفسیر تاثیر رفتار خود و رفتار طرف دیگر به کار می گیرند(سبک شناختی)مورد ارزیابی قرار دهد.(قاسم زاده، ۱۳۷۸).

 

[۱] – Howard Markman

 

[۲] – John Gottman

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...