راهنمای پایان نامه – ازدواج سرپرست با فرزند خوانده |
فصل اول ) مفهوم ، سابقه تاریخی و مبانی و ماهیت حقوقی فرزند خواندگی
مبحث اول- مفهوم فرزند خواندگی
با توجه به آثار حقوقی و فقهی که بر نهاد فرزند خواندگی مترتب می باشد، شناخت لغوی و اصطلاحی فرزند خواندگی و دقت در این مطلب از اهمیت بسیاری برخوردار است.لذا در این مبحث به برسی مفهوم لغوی و اصطلاحی فرزند خواندگی پرداخته ایم.
۱- فرزند خواندگی در لغت
فرزند خواندگی از حیث لغوی از”فرزند خواندن “گرفته شده است و به این معنی است که شخص ،بیگانه ای را که با او نسبت فرزندی ندارد فرزند خود بخواند.(دهخدا ،۱۳۷۷ ،ج۷، ص۱۰۰۴۲)
معادل انگلیسی فرزندخواندگی، Adoption می باشد و به زن و شوهری که فرزند را می پذیرند، Adoptor می گویند و به کودکی که به فرزندی گرفته می شود ،Adoptee می گویند (آریانپور ،۱۳۸۴ ،ج۱،ص۲۰۴)
درزبان عربی واژگان «دعی» و «تبنی» به مفهوم فرزندخوانده و فرزندخواندگی به کار می روند.به این معنی که شخصی،کس دیگری را که فرزند او نیست به فرزندی بپذیرد.( ابن منظور،۱۴۱۴ ق: ۱۴/۲۵۹ ؛ فاروقی،۱۴۱۰ ق:۱/۲۴ )
در مفردات در توضیح واژه «مسبع» آورده شده است. کسی که پدرش شناخته شده نیست. «دعی» خوانده می شود؛ یعنی تحت حمایت شخص دیگری است (راغب، ۴۱۲ ق: ۲/۱۷۹) .
در فرهنگ ابجدی نیز آمده است: «دعی» از ریشه «دعو» به معنای پسرخواندهای است که در اصل و نسب مشکوک بوده و غیر از پدر خود را در نسب ادعا کند(بستانی، ۱۳۷۵ ش: ۳۹۲ ) «تبنی» نیز از باب تفعل به معنای به فرزند گرفتن است و «تبناه» یعنی او را به فرزندی گرفت(ابن منظور، ۱۴۱۴ ق: ۱۴/۹۱) .
واژه تبنی از “ابن” اتخاذ شده و معنای دقیق آن “پسر گرفتن ” است و با پیشینه تاریخی این نهاد در میان اعراب کاملا تناسب دارد. زیرا دختران هیچگاه مطلوب و مورد توجه نبودند و پذیرفتن فرزند دیگری منحصر در پسران بود. .لازم به ذکر است “دعی “نیز همیشه به معنای پسرخوانده ترجمه می گردد.(ابوالفتوح رازی،۱۴۰۸،ج۱۵ ،ص۳۴۴)
۲- فرزند خواندگی در اصطلاح
در اصطلاح فرزند خواندگی عمل حقوقی است که موجب پیدایش رابطه ی ابوینی صوری بین دو شخص می شود. یکی را فرزندخوانده و دیگری را فرزندخواه می نامند و رابطه ی مزبور فرزندخواندگی است.(جعفری لنگرودی،۱۳۴۶، واژه ۳۹۷۵، ص۴۹۷)
در واقع فرزندخواندگی نهادی است که به واسطه ی آن رابطه خاصی میان زن و مردی ،یا احدی از آنان[۱] از یک سو و فرزندی که شرعا یا طبعا (از نظر ژنتیک) متعلق به آنها نیست ،از سوی دیگر ایجاد می گردد.در این رابطه زن و مرد به عنوان مادر و پدر ،و کودک به عنوان فرزند آنان است .(کاتوزیان ،۱۳۶۳،ص۳۸۱)
فرزندخوانده در واقع فرزند حکمی است و انتساب او به خانواده مجازی است؛ لذا ممکن است در اثر بروز حوادثی مانند فوت پدر و مادر حکمی، ارتباط ایجاد شده بر هم بخورد و کودک در حکم فرزند خانواده دیگری درآید، در حالی که فرزند مشروع را هیچ گونه حادثه ای بیگانه نمی سازد و پیوند طبیعی و و پدر و مادر گسستنی نیست. پس نباید رابطه کودک و خانواده پذیرنده را قرابت شمرد.(کاتوزیان ،۱۳۷۷، ص۴۴۴).
در حقوق ایران با توجه به اینکه فرزند خواندگی به تبعیت از حقوق اسلامی ایجاد نسب نمی کند می توان آن را چنین تعریف کرد: ” فرزند خواندگی آن است که کسی دیگری را به فرزندی بپذیرد در حالی که فرزند طبیعی او نیست بدون انکه میان آنها قرابت ایجاد شود فرزند خواندگی برخی از آثار نسب را مطابق قانون به صورت محدود ایجاد می کند.”
مبحث دوم) سابقه تاریخی فرزندخواندگی
نهاد فرزند خواندگی به شکل های گوناگون در میان جوامع بشری و تمدن های مختلف تاریخی سابقه نسبتا طولانی دارد محققان برای پیدایش این نهاد علل متفاوتی ذکر کرده اند.
گفتار اول) فرزند خواندگی پیش از اسلام
۱-گذشته ی دور
در گذشته ی دور، رؤسای قبیلهها به منظور تقویت بنیه ی دفاعی و زیاد شدن قدرت قبیلهای و داشتن جمعیّت فراوان، خانوادهها و اعضای قوم را به داشتن فرزند زیادتر تشویق میکردند و به افراد کثیرالاولاد، صله قابل توجّهی میبخشیدند که بتدریج ، داشتن فرزند وظیفهای مقدس و سنّتی حسنه شناخته شد و ارزش مذهبی پیدا کرد، به نحوی که افراد بدون فرزند در خود احساس کمبود میکردند و دچار مشکلات روحی مـیشدند.
و متفکّران برای حل این مشکل و جبران این کمبود ، راه حلی اندیشیدند و چنین مرسوم گردید: افرادی که
با وجود اشتیاق و علاقه فراوان به داشتن فرزند از این موهبت محروم بودند، فرزند خواندگانی انتخاب و جانشین فرزند واقعی نمایند.کمکم این طرز تفکّر در ذهن مردم به عنوان سنت حسنه رسوخ کرد. (امامی ،۱۳۸۳ ،ش ۲،ص۳)
از طرف دیگر در میان اقوام گذشته، خانواده براساس قدرت پدری یا پدر شاهی[۲] استوار بود و رئیس خانواده قدرت فوقالعادهای داشت؛به طوری که قادر بود به میل خود افراد و اعضای خانواده را تعیین و به هـر ترتیبی که میخواست، خانواده خود را شکل میداد و حتّی قادر بود اطفال و فرزندان واقـعی و طبیعی خود را از خانواده اخراج و بیگانهای را به فرزندی بپذیرد. در رسـم قـدیم به منظور حفظ آیین دینی و مراسم و شعائر مذهبی و استقرار آداب خانوادگی و ایجاد نیرو و توانمندی لازم و همچنین برای نگاهداری و نگهبانی اماکن متبرکه و تأمین قوای کافی در جهت تأمین این اهداف، فرزندخواندگی از اهمیت فراوانی برخوردار بـود و کثرت و تعدد فرزندخواندگان سبب افزایش ارزش و اعتبار خانوادهها میگردید. ( آلبـر مـاله و ژوال ایزاک، ۱۳۸۳،ص ۱۰۸ )
۲-روم باستان
در میان رومیان قدیم نیز چنین مرسوم بود که بعد از فوت رئیس خانواده، پسر وی ریاست خانواده را عهدهدار مـیگردید. به همین دلیل، داشـتن فـرزندان ذکور اهمیت فراوانی داشت؛ زیـرا تـصور مردم چنین بود که اگر مردی فوت شود و پسر نداشته باشد، کانون خـانواده از هـم پاشیده خواهد شد و نیز مـعتقد بـودند دخـتر هر خانواده بـا ازدواج کـردن باید آداب و آیین خانواده اصـلی خـود را ترک کند و الزاما به آیین خانواده شوهر بپیوندد؛ بنابراین دختر قادر نبود آداب و سنن خـانواده اصـلی خود را حفظ کند؛ در نتیجه هر مـرد رومـی و رئیس خـانواده، داشـتن پسـر را یک نیاز حتمی و امـری ضروری میدانست و اگر پسری نداشت یا قادر نبود صاحب فرزند شود، بر حسب ضرورت، پسـر شـخص دیگری را به فرزندی میپذیرفت و برای بـه دسـتآوردن فـرزندخوانده نـاچار بـود با یکی از رومـیان دارای پسـران متعدّد، توافق کند تا یکی از پسرانش را به وی بفروشد و از تمام حقوق خود نسبت به آن پسر صرفنظر کـند(آلبـر مـاله و ژوال ایزاک، ۱۳۸۳،ص ۱۰۸).
تـشریفات چـنین بود که طرفین و طفل در دادگاه حضور مییافتند و پدر کـودک در نـزد قـاضی سـه مـرتبه اظـهار و اعلان میکرد پسرم را به مرد حاضر در دادگاه فروختم و با این اعلان دیگر هیچ گونه حقی بر آن فرزند نداشت و سپس پدرخوانده تسلیم کودک را به عنوان پسرخوانده خود از وی مـیخواست و قاضی دادگاه سکوت پدر واقعی طفل را حمل بر رضایت وی بر این اقدام میکرد و کودک را به پدرخوانده تحویل میداد. با طی این تشریفات، رابطه طفل با خانواده اصلی به طور کامل زایـل و قـطع شده، رابطه حقوقی وی با پدرخوانده برقرار میگردید و در نتیجه، نام و مشخصات خانوادگی پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده میشد، ولی لقب خانوادگی قبلی وی به مشخصات خانوادگی جدید اضافه میگردید (همان،ص ۱۵۲).
۳- آئین مسیحیت
در حقوق مسیحیت، خانواده براساس ازدواج اسـتوار بـود و نهادی تحت عنوان فرزندخواندگی در مذاهب گوناگون دین مسیح پذیرفته نشده بود؛ لذا در حقوق مبتنی بر مذهب در کشورهای اروپایی از جمله در حقوق قدیم فرانسه فرزندخواندگی اعـتماد و ارزش قدیم خود را از دست داده و یا بسیار ضعیف شده بود.
در فرانسه بعد از وقوع انقلاب کبیر، مقرراتی در زمینه فرزندخواندگی به وسیله مجمع قانون گذاری آن کشور در در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۷۹۲ پیش بینی گردید، ولی در سال ۱۸۰۴، «تدوین کنندگان مجموعه قـانون مـدنی» پذیرش فرزندخواندگی دچار تـردید شـدند، ولی به توصیه ناپلئون بناپارت این نهاد حقوقی در مجموعه قانون مدنی و در نهاد خانواده جای خود را پیدا کرد و قرار شد بین فرزند واقعی و فرزندخوانده تفاوتی نباشد. امّا کمیسیون تدوین قانون مدنی، شـرایط بـسیار سنگین و دقیقی برای تحقق فرزندخواندگی در نظر گرفت و آثار محدودی برای این تأسیس حقوقی پیش بینیکرد.(همان،ص۱۱۲)
شرایط سخت و سنگین جامعه فرانسه سبب شد که فرزندخواندگی نتواند موقعیت و رشد مناسبی پیدا کند، ولی بـعد از جـنگ بینالملل اول (۱۹۱۸ ـ ۱۹۱۴) کـه مشکلات عدیده اجتماعی پیش آمد، به منظور حمایت و سرپرستی کودکان قربانی حادثه جنگ، در مقررات و شرایط فرزندخواندگی تـحولاتی پیش آمد و از شدت شرایط و مشکلات سابق آن کاسته شد. لذا در ۱۹ ژوئن ۱۹۲۳ آثار حـقوقی بـیشتری بـرای فرزندخواندگی در نظر گرفته شد و تسهیلاتی در زمینه فرزندخواندگی فراهم گردید. همین امر باعث شد که فرزندخواندگی گسترش و افـزایش قـابل توجهی پیدا کند. بتدریج در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۱ و ۱۹۵۷ و ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ و…..، تغییرات و تحولات اساسی به منظور حمایت از اطفال بـدون سـرپرست و استحکام بـخشیدن به کانون خانوادگی و سالم سازی جامعه در امر فرزندخواندگی به وجود آمد و سرانجام دو نوع فرزندخواندگی «سـاده» و «کامل» با آثار حقوقی متفاوت در حقوق کشور فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی متأثر از حـقوق فرانسه برقرار گردید.(همان،ص۱۵۴)
«فرزندخواندگی کـامل»، نـهادی است که در این نهاد بین فرزندخوانده از جهت حضانت و تربیت و ولایت و حرمت نکاح و توارث و استفاده از نام خانوادگی پذیرنده کودک، با فرزند واقعی تفاوتی وجود ندارد و رابطه فرزندخوانده کامل با خانواده اصلی وی کاملاً قطع میشود.
ولی «فرزندخوانده ساده» فقط از بعضی از مزایای فرزندواقعی بهرهمند میشود؛ این نوع فرزندخواندگی قابل فسخ است و رابطه کودک با خانواده اصلی وی نیز قطع نمیشود.(امامی،۱۳۸۷، ص ۴۱۱).
۴-ایران عهد ساسانیان
در ایران در عهد ساسانیان قبل از حمله اعراب و پیش از استقرار ضوابط اسلامی، فـرزندخواندگی تـوأم با اعتقادات مذهبی مرسوم بود. زرتشتیان که بیشتر مردم ایران را تشکیل میدادند، بر این باور بودند که فرزند هر کس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد در روز قیامت و دنیای دیگر پلی ندارند تـا از طـریق آن وارد بهشت گردند؛ این گونه افراد عقیم و بدونفرزند میتوانستند از راه فرزندخواندگی برای ورود به بهشت پلسازی نمایند.(امامی،۱۳۸۷،ص۳۹۷)
در حقوق زردشت، طرق مختلفی برای تعین و انتخاب فرزند خوانده وجود داشت از جمله اینکه دختر یا زن بیوه متوفی ویا حتی زن بیگانه ای را تحت شرایط خاصی تزویج میکردند تا پسر ارشد متولد از این نکاح فرزندخوانده ی متوفی محسوب گردد.(امین ، ۱۳۸۲ ،ج۱ ، ص۱۳۳)
در این زمان در ایران سه نوع فرزندخواندگی مرسوم بود:
اول: «فرزندخوانده انتخابی» و آن فرزندخواندهای بود که پدر و مادر خوانده فـاقد فـرزند، در زمان حیات خود، او را به فرزندی میپذیرفتند.
دوم: «فرزندخوانده قهری» زن ممتازه یا دختر منحصر متوفایی بود که آن متوفی برادر یا پسری نداشت که در این صورت آن زن یا دختر بدون اراده و به طـور قـهری فـرزندخوانده متوفی محسوب میگردید.
سوم: فرزندخواندهای کـه ورثـه مـتوفای بدون اولاد بعد از فوتش برای او انتخاب میکردند.
فرزندخوانده از هر نوع که بود به قائم مقامی متوفی، مراسم مذهبی را انجام میداد و تمام اختیارات و قـدرت مـتوفی بـه فرزند خوانده وی انتقال مییافت. (غمامی ، ۱۳۴۶،ص۱۲۳)
۵- شبه جزیره عربستان
در بین اقوام و قبایل عرب و شـبه جـزیره عربستان قبل از ظهور اسلام تبنّی و فرزندخواندگی مرسوم بود فرزندخوانده «دُعی» نامیده میشد. در دوران جاهلیت باتوجه به شرایط جغرافیایی شبه جزیره عربستان و زندگی قبیله ای اعراب یکی از راه های امرار و معاش آنان حمله به سایر قبایل و غارت آنها بود.از این رو وجود نیروی جنگی از دو جنبه تهاجمی و تدافعی برای اعراب حایز اهمیت بود حتی قبیله هایی که کارشان قتل و غارت بود برای دفاع از خود نیازمند نیروی جنگی بودند برای تامین این نیروی جنگی پسر اهمیت فراوانی داشت، دختر نه تنها قدرت دفاعی نداشت بلکه لازم بود بخشی از نیروی قبیله صرف دفاع از دختران و زنان گردد.دختران از دیدگاه عرب جاهلی موجودی مزاحم بود و زنده به کور کردن دختران بر مبنای همین فلسفه انجام می گرفت. .(امین ، ۱۳۸۲ ،ج۱ ، ص۳۹۷)
در این دوران دختر نقشی نداشته و اگر در پاره ای موارد به عنوان فرزند خوانده پذیرفته می شد به علت ادامه نسل و ایجاد فرزند ذکور بود و شاید مناسب این باشد که نام پسرخواندگی را برای این دوران برگزید.
با این توضیح مشخص می گردد که داشتن پسر در میان اعراب جایگاه والایی داشت هر چه قبیله ای بیشتر صاحب پسر می شد بر قدرت آن قبیله افزوده می شد و اگر خانواده ای هم پسر نداشت این کمبود را از طریق تبنی جبران می نمود و داشتن فرزند خوانده امری مطلوب تلقی می شد فرزند خوانده از پذیرنده فرزند ارث می برد و زوجه فرزنذخوانده در حکم عروس و نکاح با وی ممنوع بود (امامی، ۱۳۸۳ش۲،ص۲۸)
از سوی دیگر ساختار خانوادگی اعراب به گونه ای بود که فرد در خارج از ساختار قبیله ای نمی توانست زندگی کندو برای هرکس ضروری بود قبیله ای از او حمایت کند درنتیجه فرزندخواندگی در این دوران رابطه مستقیمی با جبران نیازهای دفاعی قبایل داشت.
[۱] -وفق تبصره ج ماده ۵ قانئن حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست ، زنان و دختران بدون شوهر، در صورتی که سن آنان کمتر از ۳۰ سال نباشد منحصرا حق سرپرستی اناس را خواهند داشت.
[۲] – patrarchat
لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 01:47:00 ب.ظ ]
|