امروزه ۳ مکتب اصلی در تحلیل رفتار متقابل قابل تشخیص است و درمانگران معمولاً از روشهای تلفیقی استفاده می کنند. مکتب کلاسیک که اریک برن ارائه داد، مکتب تصمیم گیری مجدد که باب و مری گلدینگ پایهگذار آن بودند و نظریه تحلیل تبادلی را با روشهای درمانی گشتالت ترکیب کردند. مکتب سوم، مکتب نیروگذاری روانی است که شیف پایهگذار آن بود. در این مکتب مراجع تشویق میشود که به دوران کودکی بازگشت کرده و سپس فرصتی مییابد تا خود را دوباره انجامدهد. (جونز و استوارت، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر، ۱۳۸۶)
تحلیل تبادلی بعد از استقبال مردم در دهه۱۹۷۰، به دلیل زبان اسرارآمیز و ضعف پژوهشی به تدریج جایگاه خود را به عنوان یک نظام رواندرمانی شاخص، از دست دادهاست. با این حال تحلیل تبادلی نیروی مقوله قدرتمندی برای دیدگاههای میانفردی بوده است. آینده تحلیل تبادلی در ترکیبشدن آن با نظامهای دیگر رواندرمانی نهفته است. تحلیل تبادلی در زوجدرمانی، خانوادهدرمانی اغلب با نظریه سیستمی ترکیب میشود. راهبرد تصمیم گیری مجدد، تحلیل تبادلی را با گشتالتدرمانی پیوند میدهد و بسیاری از تحلیلگران تبادلی خود را با مکتب وجودی ارتباط میدادند. (پروچسکا و نورکراس، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)
شالوده متون تحلیل تبادلی این است که، موضع زندگی هرکس را میتوانیم تغییر دهیم همچون اشخاص این مواضع را با نوعی تصمیم گیری اتخاذ کردهاند. در تحلیل تبادلی به این کار، « تصمیم گیری مجدد» میگویند. یعنی «واقفشدن بر اطلاعات ضبطشده، منسوخداشتن آنها و اتخاذ تصمیمات جدید» (منینگر، ۱۹۹۴، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۴)
راهبرد تصمیم گیری مجدد
تصمیم گیری مجدد یک روش کمتر شناختهشده ایست که توسط یک مددکار اجتماعی به نام ماری مککلورگلدینگ و شوهر روانپزشک مرحومش، رابرت گلدینگ، در سال ۱۹۷۰ گسترشیافت. درمان تصمیم گیری مجدد( گلدینگ و گلدینگ ، ۱۹۷۹، ۱۹۸۹) تلفیقی از تحلیل تبادلی اریکبرن و گشتالتدرمانی پرلز است. تحلیل تبادلی یادگیری عاطفی اوّلیه (تصمیماتکودکی) را در میان بافت یک پاسخ کودکی به امرونهیهای والدین نگاه می کنند. امرونهیهای والدینی، پیامهای کلامی و غیرکلامی والدین هستند.(برای مثال: خودت نباش، انجام نده، فکر نکن، لایق نباش، باهوش نباش و غیره) بچهها به شکل عاطفی پاسخ می دهند و سپس تصمیماتی را شکل می دهند. (ارزیابی تمامیتخواه از خود در تعاملات) (برای مثال، من هیچ نیرویی ندارم، من به اندازه کافی خوب نیستم، من لیاقت زندگی با خودشان ندارم، من ارزش دوست داشتن ندارم، من نمیتوانم اعتماد کنم) که آنها تا بزرگسالی حمل می کنند. من تصمیمات و ارزیابیها از زندگی اغلب رشد می کند. در واکنش به دردهای روانی مزمن بزرگسالی به چنین ارزیابیهایی از خود میرسند که: من امنیت ندارم، من در رنج و زحمت هستم، من تحت کنترل نیستم، چنین ارزیابیهایی از خودکاری در بزرگسالی میشوند و واکنشهای بزرگسالی را به محیط بدون آگاهی شکل میدهد. (آشکارشدن در نمایشنامههای بزرگسالی) تصمیم گیری مجدد به درمانگر کمک می کند تا این ارزیابیها از خود تعاملات در حال حاضر را تعیینکند و جستوجو کند نشانه های موجود را که این تصمیمات و عواطف تحت تأثیر آن را بیانکند. بعد از اینکه درمانگر بتواند ارزیابیهایی از خود در تعاملات را مشخصکند، سپس درمانگر از بیمار میخواهد به زمانی برگردد که آن ارزیابی خاص از خود در تعاملات را در گذشته تجربه کردهبود. درمانگر آنقدر این سوأل را از بیمار میپرسد تا او را به آن زمان برگرداند. بعد از بازگشت آگاهانه به آن سن، سپس درمانگر از بیمار میخواهد که روی احساسات مختلف زیاد (ترس، اندوه، عصبانیت، گناه و غیره) مربوط به آن حادثه تأمل کند. بیمار تشویق میشود تا با منع (شخص یا حادثه) در صندلی خالی گشتالتدرمانی پرلز صحبتکند یا هرحادثهای که بیمار را برای صحبتکردن با منع مثل اینکه در اتاق حاضر وجود دارد، تشویق می کند. این کار به بیمار کمک می کند تا مسائلی را که قبلاً به طور کامل انجام نداده به انجام برساند. (برگر، ۲۰۰۶)
بعد از اینکه با بهره گرفتن از صندلی خالی مکالمهای صورتگرفت، باید این کار ناتمام با «گفتن خداحافظ» پایان پذیرد. اگر فرد نتواند احساسات بیاننشده خود چون: رنجشهای قدیمی، ناکامیها، آزردگیها، احساسات گناه و حتی عشقی را که نتوانست بر زبان بیاورد را بگوید، از رشد و پیشرفت آتی وی جلوگیری می کند تا یک ارزیابی جدیدی از خود در تعاملات (یک تصمیم گیری مجدد) بسازد، به عبارت دیگر من کنترل دارم، من به اندازه کافی خوب هستم، من خوبم، من سالمم و غیره. (کلگ، ۲۰۰۴)
گلدینگ و گلدینگ (۱۹۹۷) در پشت این مداخلات چندهدف واضح دارند: آنها میخواهند صحنهای را بیآفرینند که به جای اینکه با تراژدی به انتها برسد، پایان خوبی داشتهباشد. همچنین از نظر آنان نکته قابل تأمل در ایناست که مراجع تصمیم بگیرد که دیگر زندگیاش را تغییردهد. اگر آنها (درمانگر) احساس کند که مراجع به جای آنکه سعی در تصمیم گیری جدید در زندگیاش داشتهباشد، از دیگران عیبجویی کرده و آنها را سرزنشکند و بخواهد رفتار دیگران را عوضکند آنها میفهمند که جلسات آنها درمانبخش نبوده است.
[جمعه 1400-02-31] [ 05:19:00 ب.ظ ]
|