طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد و رهایی از زناشویی است (عمید،۲۴۳:۱۳۸۹) و به بیان برخی بیزاری (دهخدا،۱۷۱:۱۳۷۷)و رها شدن از قید نکاح است(شاهجهانی،۳۲۱:۱۳۶۳). طلاق در اصطلاح، به معنای «ازاله قیدالنکاح بصیغه مخصوصه» است، یعنی گسستن پیوند ازدواج با لفظی مخصوص و نیز طلاق نوعی گسست و جدایی و اخلال در بنیانهای اساسی خانواده است که منجر به جدایی همیشگی ـ هم راه لوازم آن میشود.
درعرف عام معنای جدایی در ذهن متبادر میشود. چنانچه در شعر زیر همین معنی بکار آمده است:
از سرمستی دگر با شاهد عهد شباب رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده (حافظ،۱۳۹۱غزل شماره۲۳۸)
۲-۲-۱- قوانین فطرت در مورد طلاق
قانون طبیعی در اجتماع مدنی، قانون آزادی و مساوات است. تمام مقررات اجتماعی باید براساس دو اصل آزادی و مساوات تنظیم شود، نه چیز دیگر. برخلاف پیمان ازدواج که در طبیعت جز اصلهای آزادی و مساوات قوانین دیگری نیز برای آن وضع شده است و چارهای از رعایت و پیروی آن قوانین نیست. طلاق مانند ازدواج قبل از هر قانون قراردادی در متن طبیعت دارای قانون است . همانطوری که در آغاز کار و وسط کار، یعنی در ازدواج باید رعایت قانون طبیعت بشود… در طلاق نیز که پایان کار است باید آن قوانین رعایت شود. سر به سر گذاشتن با طبیعت فایده ندارد، به قول الکسیس کارل، قوانین حیاتی و زیستی، مانند قوانین ستارگان سخت و بیرحم و غیر قابل مقاومت است.
آثار و پیامدهای طلاق
از نظر جرم شناسی، نتایج وخیم طلاق را باید به این شرح بررسی نمود:
اثر طلاق در مردان و زنانی که فاقد فرزند هستند،
اثر طلاق در فرزندان .
زیان اجتماعی طلاق .
اثر طلاق در مردان، این است که آنان را افرادی غیر متعهد به بار میآورد. آمار جنایی نشان میدهد که تعداد این افراد غیر متعهد در میان زندانیان قابل ملاحظه است. به گفته ویل دورانت «اگر مردی با زن خود نمیتواند سازگار باشد بیشتر به علت نقصی است که در رفتار و فلسفه خاص اوست و اگر این زن را ترک گفت و با زنی دیگر عقد ازدواج بست به همان نتیجه اولی خواهد رسید. طلاق هم مانند سفر کردن است اگر خود را عوض نکنیم طلاق و سفر سودی نخواهد داد.» اثر طلاق در زنان، خاصه زنانی که پناهگاهی ندارند و فاقد استقلال اقتصادی هستند، سخت خطرناک است. زنان مطلقه خیلی دیر به خانه بخت دوم گام مینهند و ای بسا که این امید هرگز جامه عمل نپوشد و احتمالاً راه را برای انحراف و سقوط به سوی آنان بگشاید.
استاد شهید مرتضی مطهری در اثر پر ارج خود مرقوم داشته است : طلاقهای ناجوانمردانه علاوه بر انحلال کانون مقدس خانوادگی،مشکلات خاصی برای شخص زن به وجود میآورد که نباید آنها را نادیده گرفت. زنی سالها با صمیمیت در خانه خود میماند، منتهی خدمت و مجاهدت را برای سر و سامان دادن به آن خانه به کار میبرد. غالباً زنها، کار خدمت و زحمت و صرفهجویی در خوراک و لباس و هزینه خانه را به جائی میرسانند که خود مردان را ناراضی میکنند، از آوردن خدمتکار به خاطر اینکه در هزینه زندگی صرفهجوئی شود مضایقه مینمایند. نیرو و جوانی و سلامت خود را فدای خانه و لانه و آشیانه و در واقع فدای شوهر میکنند. اکنون فرض کنید شوهر چنین زنی پس از سالها زندگی مشترک، هوس زن نو و طلاق همسر کهنه به سرش میزند و میخواهد زن نو را به آشیانه زن اول که به قیمت عمر و جوانی و سلامت و آرزوهای بر باد رفته او تمام شده بیاورد. میخواهد با محصول دسترنج زن اول با زن دیگر عیاشی و هوسرانی کند، تکلیف این کار چیست؟ اینجا دیگر تنها مسئله، بهم خوردن کانون خانوادگی و گسیخته شدن رابطه زوجیت مطرح نیست که گفته شود ناجوانمردی شوهر مرگ ازدواج است و تحمیل زن به مرد ناجوانمرد دون شأن و مقام طبیعی زن است. مسئله دیگری مطرح است: مسئله آواره و بی آشیانه شدن، مسئله تحویل دادن آشیانه خود ساخته به رقیب، مسئله هدر رفتن رنجها و کارها و زحمتها و خدمتها مطرح است.
شوهر و کانون خانوادگی و خاموش شدن شعله حیات خانوادگی به جهنم، هر انسانی لانه و آشیانهای میخواهد و به لانه و آشیانهای که به دست خود برای خود ساخته است علاقهمند است. اگر مرغی را از خانه و لانه ای که برای خود ساخته است بیرون کنند از خود دفاع میکند. آیا زن حق ندارد از لانه و آشیانه خود دفاع کند؟ آیا این کار از طرف مرد ظلم واضح نیست؟ اسلام از این نظر چه فکری کرده است؟به عقیده ما این مشکل کاملاً قابل توجه است. غالب ناراحتیهایی که به واسطه طلاقهای ناجوانمردانه صورت میگیرد از این ناحیه است. در این گونه موارد است که طلاق، تنها فسخ زوجیت نیست، ورشکستگی و نابودی زن است.
غالباً مردان و زنان گمان میکنند کار و خدمتی که زن در خانه مرد میکند و محصولی که از آن کارها پدید میآید به مرد تعلق دارد، بلکه گمان میکنند مرد حق دارد که به زن مانند یک برده یا مزدور فرمان دهد و بر زن واجب است که فرمان او را در این مسائل بپذیرد. در صورتی که مکرر گفتهایم که زن از نظر کار و فعالیت آزادی کامل دارد و هر کاری که میکند به شخص خود او تعلق دارد و مرد حق ندارد به صورت یک کارفرما در مقابل زن ظاهر شود. اسلام با استقلال اقتصادی که به زن داده و به علاوه هزینه زندگی او و فرزندانش را به عهده مرد گذاشته است به او فرصت کافی و کامل داده که خود را از نظر مال و ثروت و امکانات یک زندگی آبرومندانه از مرد مستغنی نماید به طوری که طلاق و جدایی از این نظر برای او نگرانی به وجود نیاورد، زن تمام چیزهایی که خود برای لانه وآشیانه خود فراهم آورده باید متعلق به خود بداند و مرد حق ندارد آنها را از او بگیرد. این گونه نگرانیها در رژیمهائی وجود دارد که زن را مجبور به کار کردن در خانه شوهر میدانند و محصول کار او را هم متعلق به شوهر میدانند نه به خود او. نگرانیهائی هم که در میان مردم ما وجود دارد غالباً ناشی از جهالت و بی خبری از قانون اسلامی است.» اثر طلاق در روی فرزندان متعلق به کانون از هم پاشیده بسیار شدید است. عقدهای غیر قابل تحمل و توام با نفرت در آنان به وجود میآورد که شدیدتر از وضع یتیمی است. (کی نیا،۷۸۷:۱۳۸۸)
۲-۲-۲-مفهوم طلاق در قوانین حقوقی
طلاق در علم حقوق به خصوص در بخش قانون مدنی مورد بررسی قرار گرفته است و در قوانین حقوقی ایران یکی از «ایقاعات» است که بهوسیله آن، پیمان زناشویی گسسته میشود و عهدهدار آن مرد است و اقسام و شرایطی دارد.
بر اساس قوانین و موازین کشور وقوع امر طلاق از سه راه امکان پذیر است:
۱-طلاق توافقی: سادهترین شکل وقوع طلاق، زمانی است که زن و شوهر بر مساله طلاق توافق داشته باشند و دیگر مایل به ادامه زندگی با هم نباشند این نوع طلاق به طلاق توافقی معروف است که از اختیار مرد در طلاق ناشی میشود .
۲- طلاق از طرف مرد: نوع دیگر طلاق که اساس تمام قوانین طلاق میباشد، طلاق به خواست و اراده مرد است. طبق ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی «مرد میتواند با رعایت شرایط مقرر در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید» و مطابق با تبصره این ماده «زن نیز میتواند با وجود شرایط مقرر در مواد (۱۱۱۹) ، (۱۱۲۹) و (۱۱۳۰) این قانون ، از دادگاه تقاضای طلاق نماید» .در این حالت مرد موظف به پرداخت کلیه حقوق زن میباشد .
۳- طلاق به خواسته زن: اما نوع دیگر طلاق که همچنان ریشه در اختیار مرد دارد، طلاق به خواسته زن است، در این حالت زن با اثبات شرایط عسر و حرج خود (در این شرایط دادگاه مرد را مجبور به طلاق میکند ) و یا با توجه به وکالتی که از ابتدای عقد در شرایط ضمن عقد از مرد گرفته، میتواند خود را مطلقه نماید. بر اساس ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی در مورد زیر، زن میتواند به حاکم شرع، مراجعه و تقاضای طلاق نماید در صورتی که برای محکمه ثابت شود که دوام زوجیت، موجب عسر و حرج است، میتواند برای جلوگیری از ضرر و حرج زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق دادهمیشود.
باید توجه داشت که طلاق به خواسته مرد و طلاق توافقی قابل رجوع است یعنی مرد دوباره میتواند بر ادامه زندگی با زن اراده کرده و بدون ازدواج در مدت مقرر زن دوباره به همسری مرد در میآید. اما در طلاق عسر و حرجی یا قضایی، امکان رجوع برای مرد وجود ندارد و صرفا با توافق طرفین امکان آن بوجود میآید. اما اجرای صیغه طلاق بدون صدور گواهی عدم امکان سازش غیر قانونی میباشد. ماده ۱۰ قانون حمایت خانواده میگوید: «اجرای صیغه طلاق و ثبت آن پس از رسیدگی دادگاه و صدور گواهی عدم امکان سازش صورت خواهد گرفت.
۲-۲-۳-طلاق از دیدگاه روابط انسانی
به درستی میتوان پذیرفت، طلاق آنجا بیشتر رخ میدهد و تعدد میپذیرد که روابط انسانها دچار بحران شده باشد. در جامعهای کوچک که روابط انسانها عمقی، پایدار و دارای امتداد تاریخی است(بدان صورت که هر کس از گذشته دیگری نیز به خوبی اطلاع دارد) به یقین طلاق کمتر رخ میدهد. باز آنجا که در حیات انسانی، لذتگرایی و سوداندیشی کمتر جای معنویت و انسانیت را گرفته باشد. طلاق کمتر پیش میآید. بدینسان، میتوان پذیرفت با سالمسازی روابط انسانی،آموزش ارتباط انسانی و… میتوان ازمیزان طلاق کاست.
همچنان که خانواده اضطراری، یعنی آنجا که انسانها نه به حسب میل و علاقه، بلکه به اضطرار و ناچاری با یکدیگرحیات میگذرانند را مطلوب نمیدانیم و پیدایی روابطی تهی از خمیرمایه معنویت را از مهمترین عوامل طلاق به حساب میآوریم.(ساروخانی،۱۳:۱۳۷۲)
۲-۲-۴-طلاق وقشربندی اجتماعی
سؤال این است که آیا نسبت طلاق تابع از قشرهای اجتماعی است یا خیر؟ هنگامی که سخن از طبقات اجتماعی میرود، موضوع فرهنگ طبقاتی مطرح میشود و این بدان معنی است که هر طبقه فضائی خاص را تشکیل میدهد که در درون آن، رفتار انسانها، وضع یا شکلی خاص مییابد. آنگاه که سخن از مشاغل میرود چنین به نظر میرسد، که هر وضع شغلی دارای امکانات و ویژگیهای خاص خویش است، و این مجموعه شرایط نباید بر رفتار خانوادگی انسانها بیتأثیر باشد. آنگاه که سخن بر سر وضع انسانهاست، باید پذیرفت که شرایط سخت معیشت بار برتعادل روانی انسانها تأثیرمیگذارد و در این میان واکنش انسانها در برابر پیوند خانوادگی از آن بیتأثیر نمیماند.
فرض ما بر این است که وضع اشتغال، باید عاملی موثر بر طلاق باشد. شیوع طلاق در بین بازیگران نمایش (سینما ، تئاتر، تلویزیون و…) یا هنرپیشهها در سراسر جهان امری قطعی است. تکثر چند همسری
ناهمزمان در بین اقشاری چون خوانندگان و… واقعیت شناخته شده مستمر و جهانی است و نه محلی و مقطعی. این حقیقت که حیات انسانی واگشت ناپذیر[۱] است از جانب اقتصاددانان در آغاز و سپس جامعهشناسان وتمامی دانشمندان علوم انسانی مورد تأیید قرار گرفت. یکی از ابعاد واگشت ناپذیری در شرایط اشتغال به چشم میخورد. زمانی که یک خانواده از امکانات کم ولی قابل قبولی برخورداراست. به طور طبیعی جزء اساسی بودجه آنان در راه خرید مواد غذائی و مخصوصاً نان صرف میشود. با افزایش قدرت خرید، به طورمنظم سهم کمتری از بودجه خانواده به خرید نان اختصاص مییابد و در مقابل مصرف گوشت و شیرینی بالا میرود و متعاقب آن مصرف تفننی و حتی تظاهر[۲] پدید میآید (صرف غذا در رستوران و…) حال چنانچه همین خانواده دچار مشکل شده و ناچار شود به شرایط اولیه بازگردد، خواه ناخواه دچاربحران میشود.(همان:۵۷)
۲-۲-۵-طلاق وسن زوجین
اختلاف سنی زوجین از این رو حائز اهمیت است که بسیاری از جهات زیستی و جسمانی خانواده تحت تأثیر سن زوجین و احتمالاً فاصله سنی آنان قرار میگیرد. لیکن تأثیر سن، تنها در این محدوده (رابطه جسمانی) باقی نمیماند. هر مقطع سنی با خود بازی فکری و فرهنگی دارد. سن در اکثر موارد نشان یا نمادی ملموس و زیستی از یک دوران است، لذا از این روست که در بحث طلاق نیز سخت بدان توجه میشود. باید پذیرفت که سن به عنوان یک ویژگی خاص جسمانی از جهاتی چند خانواده، ساخت و ثبات آن را تحت تأثیر قرار میدهد، از جهتی توزیع کل جمعیت در رابطه با دو پدیده سن و ازدواج تصویری دیگر مییابد چه از جهتی همه جا ازدواج مستلزم نوع جسمانی است که دقیقاً تابعی از سن است و از جهتی دیگر همین پدیده (سن) در برهه یا برهههایی خاص ثبات و امنیت خانواده را میرساند، برخی از مقاطع آن مرزهای خطر نزدیکند.( همان:۸۱)
نرخ طلاق نمیتواند شاخص مستقیمی برای ناخرسندی از زناشویی باشد. چون نرخ طلاق شامل کسانی نمیشود که از هم جدا شدهاند اما به لحاظ قانونی حکم طلاق درباره آنها هنوز صادر نشده است. علاوه براین، شاید کسانی که از ازدواج خویش راضی نیستند و احساس خوشبختی نمیکنند تصمیم بگیرند زندگی مشترک را ادامه دهند، چون ممکن است به تقدس و حرمت ازدواج معتقد باشند، یا نگران نتایج اقتصادی یا عاطفی جدایی باشند، یا نخواهند خانه و”خانواده” فرزندان شان را از آنها بگیرند.
چرا طلاق رواج و فزونی میگیرد؟ چند عامل در این امر دخالت دارند که البته دگرگونیهای اجتماعی وسیعتر را نیز باید به شمار آورد. غیر از نسبت بسیار از ثروتمندان، امروز ازدواج، چندان ربطی به آرزوی حفظ ثروت و دارایی و شأن و مقام خانوادگی و سپردن آن به نسلهای بعدی ندارد. هر قدر زنان به لحاظ اقتصادی مستقلتر میشوند، ضرورت اقتصادی ازدواج برای آنها از گذشته کمتر میشود. بالارفتن سطح کلی ثروت و رفاه بدین معناست که داشتن خانه جدا و مستقل کار دشواری نیست و اگر زناشویی با خرسندی و سعادت همراه نباشد، آسانتر از گذشته میتوان آن را رها کرد. این واقعیت که اکنون طلاق، نوعی داغ ننگ به حساب نمیآید تا حدی نتیجه همین تحولات است، اما همچنین موجب تشدید این تحولات نیز میشود. عامل مهم بعدی، عبارت است از گرایش فزاینده به ارزیابی ازدواج براساس سطح رضایت و خرسندی شخصی از آن به نظر نمیرسد رو به رشد طلاق، نشانگر ناخرسندی عمیق از نفس ازدواج باشد، بلکه نشانه عزم راسختری برای تبدیل کردن ازدواج به رابطهای پر ثمر و رضایت بخش است. (چاوشیان،۲۶۳:۱۳۸۸)
۲-۲-۶-تحصیل وطلاق
آیا میزان تحصیلات زن و مرد بر میزان گرایش آنان به سوی طلاق مؤثراست؟ آیا بیسوادی طلاق زاست؟ آیا تأثیر تحصیل برگرایش به طلاق در بین زنان و مردان متمایز است؟ از آثار نامطلوب ناهمسان همسری از دیدگاه تحصیلی نتایج به دست آمده که بدینسان خلاصه میشود:
- هرمقطع تحصیلی، شأن اجتماعی خاصی پدید میآورد و به طور طبیعی انسانها نیز در گزینش همسر آن را معیاری مهم میشمارند و میکوشند تا سطح تحصیلی زوجین برابری یابد.
- درصورت عدم توازون شان تحصیلی، زوج برتر(ازلحاظ تحصیلی) امتیازات دیگری در طرف مقابل در راه جبران آن طلب میکند.
۳. هرمقطع تحصیلی (دیپلم، لیسانس، دکترا و…) فضای فکری وحتی جهانبینی خاصی پدید میآورد. ناچار همسانی تحصیلی زوجین برتشابه سلیقه، ذوق و اندیشه آنان مؤثراست. |
- در همه شرایط و به صورت قاعدهای در همه جای جهان، میزان تحمل مردان در قبال عدم همسانی تحصیلی بیش از زنان است.
- مردان با پذیرش سطح کمتر تحصیلی همسر خود، مزایای دیگری چون جوانتر بودن او و حتی شأن اجتماعی و خانوادگی بالاتر را در وی طلب میکنند. به طوری که جوانی تا ده سال زن غیرعادی نیست و ازدواج معمولاً ابزار ارتقاء اجتماعی مردان به شمار میآید.
- در یک جامعه فاقد تحرک اجتماعی، تحصیلات همچون تابعی از وضع درآمد و طبقه اجتماعی انسانها تجلی میکند. در چنین جامعهای، فرصتهای تحصیلی برای طبقات پایین کم است و تحصیلات ابزار ارتقاء بشمار میآیند. انتقال میراث در چنین جامعهای کمتر به صورت دارایی و بیشتر با بسط امکانات تحصیلی صورت میپذیرد. در این جامعه همسانی تحصیلی به معنای همسانیشان اجتماعی و حتی طبقه اجتماعی است.
- بی هیچ شبهه، ازدواج انسانهایی با دو سطح متمایز آموزشی و به تبع آن دو فرهنگ و جهان بینی متفاوت، شاید آسیبپذیرتر باشد و در صورت اضافهشدن عناصر دیگر ناهمگن موجبات گرایش به طلاق را فراهم سازد.
بدین قرار، به درستی میتوان گفت، آموزش و میزان آن از مهمترین عوامل مؤثر بر رفتار انسانهاست. در علیت یا علل تأثیر چنین عاملی عقاید گوناگون است.(ساروخانی،۶۴:۱۳۷۲)
Irreversible.[1]
[۲].Conspicuous consumption
لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 02:01:00 ب.ظ ]
|