هر گونه رابطه جنسیتی غیر از دخول را در بر می گیرد . مانند اجبار به مقاربت های دهانی ، چشم چرانی ، عریان گرایی ، تماس جنسی بدون رضایت فرد .
ب) آزار جنسی :
معمولا زمانی واقع می شود که فرد مجرم موقعیت برتری نسبت به دیگری دارد و دیگری به علت احترام و اعتماد به وی ، مجنی علیه واقع می شود مانند پزشک و بیمار .
ج) هتک ناموس (زنای به عنف) :
برقراری ارتباط جنسی به اجبار و بدون رضایت مجنی علیه .
د) قاچاق جنسیتی زنان به منظور بهره کشی جنسی و فحشاء :
این موضوع در فصل دوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت .
و) گفتار شهوانی :
یعنی مرتکب با مخاطب قرار دادن زن ، الفاظی را که حاوی مبانی مستهجن و مسائل جنسی است را به زبان آورد .
ه) نگاه شهوت آلود و آزار دهنده :
البته نگاه آلوده و شهوت انگیز به زن و دختر نامحرم ، از جمله جرائمی است که همیشه با سوء نیت و قصد مجرمانه می باشد و در این مسأله ، رضایت و عدم رضایت شخص مقابل تاثیری ندارد و در حال گناه و معصیت و جرم تلقی می شود . با این حال اگر این نگاه موجب آزار و نارضایتی شخص مقابل شود نوعی دست درازی و خشونت محسوب می شود . به همین دلیل قوانین و دستورات اسلامی با هر نوع آزار جنسی زنان از جمله نگاه و نظر آزار دهنده به شدت برخورد می کند .
ی) آدم ربایی به قصد ارتکاب اعمال منافی عفت :
یکی از موارد خشونت و آزار جنسی زنان ، ربودن زنان و دختران برای عمل منافی عفت ، توسط اشخاص و باندهای تبهکار است که موجب ناامنی و سلب آرامش از جامعه می شود . آدم ربایی به دلایل مختلف رخ می دهد. بعضا به جهت اعتماد بدون دلیل یا در ساعات آخر شب و در مسیرهای خلوت سوار خودروهای اشخاص ناشناس شدن یه به خاطر وضعیت ظاهری نامناسب و… مورد جنایت واقع می شوند .
۳)خشونت روانی :
خشونت روانی به رفتارهایی از قبیل انتقاد ناروا ، تحقیر ، بد دهانی ، تحکم ، توهین ، فحاشی ، استفاده از الفاظ رکیک و دشنام ، بهانه جویی و دستورهای پی در پی ، بی احترامی ، بد اخلاقی ، رفتار آمرانه و تحکم آمیز ، صحبت نکردن و قهر کردن ، ممانعت از تحصیل ، ایجاد محدودیت در ارتباط فامیلی ، دوستانه و اجتماعی ، ممانعت از حق داشتن شغل ، داد و فریاد ، متلک های خیابانی ، تهدید مداوم زن به طلاق دادن مخصوصا در کشورهای اسلامی و کشورهایی که حق طلاق با مرد است ، تهدید به ازدواج مجدد (در کشورهایی که قانون به مرد اجازه چند همسری داده است) اطلاق می شود .
این موارد حصری نیستند به عبارت دیگر هر گونه رفتاری که شرافت ، غرور ، اعتماد به نفس و شخصیت زن را مورد تجاوز قرار می دهد جزء خشونت روانی می باشد . البته خشونت روانی در همه جرائم علیه زنان وجود دارد به نحوی اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد نه تنها خاطره این فاجعه را تا پایان عمر خود فراموش نخواهد کرد ، بلکه دچار بیماری های روانی و روحی نیز می گردد یا در خشونت های جسمی ، این تنها جسم زن نیست که مورد تجاوز قرار می گیرد ، بلکه در درجه اول به شخصیت و روح و روان زن ، تجاوز می شود .
این تحقیر ها و هتاکی ها به قدری تکرار می شوند که تقریبا زنان علی الخصوص زنان بی سواد و روستایی نشین به تدریج به این نتیجه می رسند که جنس دومند و توانایی تفکر ندارند . گاه این فشارات و خشونت های روانی به حدی می رسند که بعضی از زنان با انزجار و نفرت از جنسیت خود مرتکب اعمالی از قبیل استعمال مواد مخدر ، داروهای روانگردان و یا خودگشی می شوند .
شایع ترین بیماری ها در زنانی که مورد خشونت روانی واقع می شوند افسردگی است و در اکثر کشورها تقریبا زنان بیش از مردان در معرض آسیب های روانی قرار دارند . از جمله عواقب خشونت روانی تقلیل جاته طلبی در محیط کار ، گریز از مشارکت در امور نفس ، عدم کفایت زن در مدیریت خانه ، از کارافتادگی ادراکی ، از دست رفتن استعدادهای بالقوه زن ، از دست دادن اعتبار و اجتماعی و خانوادگی ، بازسازی رفتار خشونت آمیز در کودکان است . می توان زنانی را پیدا کرد که هرگز مورد تجاوز جنسی قرار نگرفته باشند اما همه زنان در هر منطقه جغرافیایی ، سن و در هر سطح تحصیلی در زندگی خود ، بارها و بارها مورد خشونت روانی قرار گرفته اند ؛ چه توسط افراد خانواده و نزدیکان خود و چه توسط افرادی در سطح جامعه و خارج از محیط خانواده .
بر اساس یافته های روانشناسی زن خشونت روانی _ کلامی بیش از خشونت های فیزیکی بر روح زنان تاثیر می گذارد و لایه های عمیق و حساس تر درون آنان را تهدید می کند . خشونتی که کمتر به چشم می آید و به دلایل فرهنگی در بسیاری از وارد به رسمیت شناخته نمی شود . اگر چه در دنیای جدید خشونت فیزیکی کمتر از گذشته به چشم می خورد ؛ اما خشونت های روانی _ کلامی همواره در ساختار فرهنگی جامعه پنهان مانده است و قربانیان زیادی می گیرد ، قربانیانی که صدای خرد شدن استخوان هایشان شنیده می شود اما درد به استخوانشان رسیده است ، این خشم خاموش بیش از فریادهای خشمگین آتشین است .
این خشم به ظاهر نرم ، زخمی به عمق جان آدمی دارد که گفته اند زخم زبان از تیغ شمشیر تیز برنده تر است و از هر زهری تلخ تر و تلخ تر آنکه این وجهه از خشونت ، نادیده انگاشته می شود و بی مهری به زنان، خود مورد بی مهری قرار گرفته است . این نوع از خشونت همانند دردی است که به دلیل پنهان بودن علایم بسیاری شناخته نمی شود که مورد معالجه قرار گیرد . به همین دلیل خشونت کلامی و روانی ، طیف بیشتری از زنان را به دام آسیب های خود می کشاند .
۴) خشونت اقتصادی و مالی :
از آنجا که در بسیاری از خانواده ها علی الخصوص خانواده های فقیر ، زنان وابستگی اقتصادی با افراد ذکور خانواده دارند به علاوه محدودیت دسترسی آنان به منابع اقتصادی و کاری باعث می شود که تا آخر عمر کاملا وابسته به مرد باشند چنانچه مرد خانواده آنها را در مضیقه قرار دهد ، ادامه زندگیشان به مخاطر می افتد . زنان فقط از خانواده های خود مراقبت می کنند . زنان نیروی کار بدون جیره و مواجب هستند همچنین در بسیاری از جوامع زنان به عنوان نیروی کار ارزان استفاده می شوند ، زیرا آنان به خاطر نیاز و فرار از وابستگی به مرد حاضر به انجام کارهای سختی هستند که درآمد آنها بسیار ناچیز است بنابراین اکثر کارفرماها سعی در استخدام کارگر زن دارند . در گذشته در بسیاری از کشورها زن خود از داشتن ارث و مالکیت محروم بوده و حتی گاهی جزء اموال شوهر ، پدر ، برادرو یا پسر خود بوده ، جلوگیری از استقلال مالی و دخل و تصرف در اموال شخصی و یا ندادن نفقه و یا خرجی یا جلوگیری از استقلال مالی و دخل و تصرف در اموال شخصی یا جلوگیری از اشتغال زنان از مصادیق خشونت مالی علیه زنان است در خانواده های فقیر ، به خصوص محدودیت دسترسی زنان به پول نقد مسئله زندگی و مرگ محسوب می شود ، خصوصا وقتی که مرد اولویت های دیگری خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قایل است گاه در چنین شرایطی زنان دچار سوء تغذیه می شوند و گاه حتی به ابتدایی ترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند .
در جوامعی که زنان اغلب سواد خواندن و نوشتن یا تجربه سرمایه گذاری ندارند ، این محدودیت ابزاری می شود برای تشدید وابستگی آنان به مردی که با او زندگی می کند اغلب قربانی خواسته های فزاینده همان مرد می شود .
در ایران ، زنان با وجود حقی که بر مهریه و اجرت المثل دارند ، اما طلاق حق مطلق مردان است ، اغلب همین حقوق مالی را به ازای طلاق بذل می کنند و دست خالی رها می شوند به دلیل وابستگی اقتصادی زنان اغلب به مردان است که بعد از طلاق یا فوت همسر زنان با مشکلات اقتصادی روبرو می شوند و در این حالت گاه برای تامین هزینه خود و یا فرزندان به جای مانده از شوهر متوفی ، دست به مشاغل نا مناسب و یا غیر اخلاقی می زنند.
گفتار دهم : حوزه های اعمال خشونت در ایران
خشونت علیه زنان در ایران همواره به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه به کار رفته و به طور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است .
۱) اجتماع در سطح خرد
حوزه خصوصی شامل تمام خشونتی می شود که در محیط خانواده نسبت به زنان اعمال می شود و به آن «خشونت خانوادگی» می گویند . خشونت خانوادگی «خشونتی است که در محیط خصوصی به وقوع می پیوندد و عموما میان افرادی رخ می دهد که به سبب صمیمیت ، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خورده اند . صرف نظر از بی طرفی ظاهری این وااژه ، خشونت خانوادگی تقریبا همواره ، جرم وابسته به جنسیت خاص محسوب می گردد که مردان به زنان روا می دارند . اگر عکس آن اتفاق بیفتد و زن در مقابل مرد از خود خشونتی نشان دهد ، این رویداد به لحاظ آنکه نادر است ، آمار مربوط به سرشت وابسته به جنسیت خاص را در حوزه خشونت خانوادگی تحت تاثیر قرار نمی دهد . در هر صورت ، این وقایع بیستر زمانی بروز می کنند که زن می کوشد تا در مقابل تجاوز مرد ، از لحاظ جسمی از خود دفاع کند . »
زنان در سراسر دوره زندگیشان _ چه در خانه پدر چه در خانه همسر _ متحمل شکل های گوناگونی از خشونت جنسیتی می شوند .
۱_۱) در خانه پدر :
خشونت افراد مذکور در خانواده های ایرانی برای فرزندان دختر اصل پذیرفته شده ای است . در غیاب پدر ، سایر افراد ذکور (مانند برادر ، عمو ، دایی و حتی شوهر خواهر ، شوهر مادر و …) خود را مجاز می دانند که در امور دختران خانواده مداخله کنند و حتی با اعمال خشونت ، به اصطلاح آنها را سر جای خود بنشانند . جایی که برای دختران در ذهنیت افراد ذکور خانواده تعیین شده ریشه های هزاران ساله دارد ، فضای بسته خانه است .
نگاه افرائ خانواده به فرزندان پسر ، با آنچه در مورد دختران گفته شد ، متفاوت است و در نتیجه ، فضای خانه پدری برای رشد شخصیت و اعتماد به نفس پسران و ایجاد روحیه جاه طلبی و مبارزه جویی در آنها متناسب است . پسران نوجوان تمام طبقات اجتماعی می توانند در هر ساعتی از شبانه روز در کوچه و خیابان ، والیبال ، بسکتبال و فوتبال بازی کنند و ساعات فراغتشان را با همسالان خود بگذرانند . در این قلمروی گسترده است که پسران زندگی اجتماعی را در مجموعه ای از مبارزه ، رقابت ، مسابقه ، جاه طلبی ، دوستی ، جنگ و صلح می آموزند و آن را توشه راه ورود به عرصه اجتماع در سنین نوجوانی قرار می دهند . این قلمروی وسیع آزادی در انحصار پسران است و دختران حتی در محله های بالای شهر تهران که شهرت به تجدد گرایی دارند ، از آن محروم هستند.
محرومیت دختران نه تنها ناشی از قوانین آمره بلکه ناشی از سلطه رفتارهای خشونت آمیز خانگی نسبت به دختران است . دختران در قلمروهای معینی حق حضور دارند و خارج از آن قلمروها ، حتی اگر قانون و محتسب مدعی حضورشان نشود ، گریبانشان را می فشارد . برای دختران حضور در یک بازی دسته جمعی در محله و در انظار عمومی حتی با رعایت حجاب کامل قابل تصور نیست و هنوز در فهرست خواسته های جدی آنها قرار نگرفته است . هر گاه دختری بخواهد در خانه پدر یکی از چارچوب ها را ـ که خود نیز با آن مأنوس شده و به آن تن داده ـ را بشکند ، انگشت نما می شود ؛ آن هم نه تنها در خانواده های مذهبی و بسته بلکه در خانواده های تجدد گرا.
دختران ایرانی ، نسبت به قلمرویی که در آن زندگی می کنند ، درجات متفاوتی از محرومیت و رفتار خشونت آمیز افراد خانواده را تحمل می کنند و در پاره ای از شهر های دور افتاده ایران ، حتی خروج دختران از خانه برای خرید عوارض و تبعات خشونت بار خانوادگی به بار می آورد زیرا عرف آن شهر خروج دختر از خانه را خروج او از قلمروی اقتدار خانواده و نشانه بی غیرتی افراد ذکور خانواده تلقی می کند . یک چنین دختر عصیان گری در محکمه خانواده محکوم به تحمل قهر و خشونت خواهد شد و هر گاه سر جای خود ننشیند ، مکافات بیشتری را تحمل خواهد کرد که به خصوص ، نمونه های جنایتکارانه ای از آن را در جریان قتل هایی در جنوب کشور شاهد بوده و هستیم تا جایی که مسئولان قضایی به کرات ، ناگزیر از هشدار و اخطار و پند و اندرز شده اند و حتی در تریبون های نماز جمعه ابعاد فاجعه را به بحث گذاشته اند .
فرزندان دختر ، در همسر گزینی نیز همواره در معرض خشونت افراد ذکور و حتی اناث خانواده قرار دارند . آزادی در انتخاب همسر هنوز در خانواده های ایرانی پذیرفته نشده است و به ویژه در خانواده هایی که فقر اقتصادی یا فقر فرهنگی ـ یا هر دو ـ غالب است ، فرزندان دختر اولین و در دسترس ترین نشانه هایی هستند که هدف قرار می گیرند .
به سخن دیگر ، در چنین شرایطی ، دختران زودتر از پسران قربانی می شوند و در معرض ازدواج اجباری قرار می گیرند . در مواردی دخترها را برای بهبود موقعیت مالی خانواده ، در سنین کودکی به افراد سالخورده شوهر می دهند و شیر بها می گیرند و در موارد دیگر نیز آنها را نان خور و مصرف کننده می دانند و به اولین خواستگاری که به در خانه می آید به اجبار شوهر می دهند .
کم نیستند دخترانی که برای گریز از زناشویی اجباری دست به خودکشی می زنند . در اغلب مواردی هم که دختر به زناشویی اجباری تن می دهد ، زندگی نکبت باری را تحمل می کند که در برخی موارد با فاجعه پایان می یابد . در پاره ای نمونه ها ، دختران جوان برای فرار از ازدواج اجباری و ازدواج با فرد دلخواه خود دست به اقداماتی ـ از قبیل فرار از خانه ـ می زنند که این راه حل نیز ، دختر را با انواع دیگری از خشونت مواجه می سازد که به مراتب تلخ تر و مصیبت بارتر از زناشویی تحمیلی است .
در خانواده های پر اولاد ایرانی ، به خصوص در روستاها ، دختر بچه ها موظفند به مادران خود در امر بچه داری ، آشپزی و خانه داری یاری رسانند و چون فراگیری و انجام این امور برای دختران در اولویت قرار دارد ، آنها نمی توانند به درس و مشق خود برسند و خانه نشین می شوند .
دوگانگی در امر تربیت در خانواده باعث می شود که دختران بیش از پسران از تحصیل محروم شوند زیرا نه تنها نقطه نظر این است که دختر را باید هر چه زودتر به خانه شوهر فرستاد بلکه در مواردی هم که مرکز آموزشی در نزدیکی خانه وجود ندارد ، خانواده های ایرانی که به حفظ امنیت دختران خود بسیار اهمیت می دهند ، آنها را از ادامه تحصیل محروم می سازند .
بنابراین حتی عملکرد آموزش و پرورش و ضعف و نارسایی در برنامه های مدرسه سازی گریبان فرزندان دختر را بیش از فرزندان پسر می گیرد .
رفتار خانواده های ایرانی مهاجر نیز که در کشورهای غربی زندگی می کنند ، با درجاتی ضعیف تر از خانواده های ساکن در ایران ، نسبت به فرزندان دختر خشونت آمیز است . گویی در فکر فرد ایرانی اصل بر این است که دختران نیاز به تفریح ، تفنن ، ورزش و معاشرت ، حتی با هم جنسان خود ندارند . دختر ایده آل و محبوب و مقبول خانواده دختری است که مونس مادر ، غمخوار پدر و شنونده و مرهم دایمی آلام والدین خود باشد .
خانواده های ایرانی مهاجر ، هر یک بر حسب سلیقه خود ، درجه این محدودیت ها را تعیین می کنند و چنانچه در کشور میزبان ، زیر سلطه فرهنگ آن کشور ، نتوانند دختران خود را به اطاعت محض وادار کنند ، بسیار دیده شده که با آنها قهر می کنند . می دانیم آثار و تبعات قهر والدین بیش از هر نوع رفتار خشونت آمیزی زیان بار است و دختران را در راهی که برگزیده اند جری ساخته ، به افراط می کشاند و در فضای بی ترحم غربت تنها می گذارد . تعداد دختران جوانی که زیر فشار ناشی از قهر خانواده عصبی و دیوانه و معتاد شده اهد ، بسیار زیاد است.
در اینجا ذگر یک توضیح ضروری به نظر می رسد ؛ پس از انقلاب دختران متعلق به خانواده های متعصب و مذهبی آزادی های نسبی بیشتری برای حضور در جامعه پیدا کرده اند زیرا افراد ذکور در خانواده های مورد بحث معتقدند حجاب به دخترها مصونیت بخشیده است . تصور مردان خانواده بر این است که خطرات جدی اخلاقی ، دختران محجبه را در فضای اسلامی جامعه تهدید نمی کند . صرف نظر از صحت و سقم این باور ، آزادی نسبی این دختران را برای حضور به فال نیک می گیریم زیرا یک چنین موقعیتی از درجه میزان الحراره خشونت های رفتاری که در خانواده های سنتی ایرانی ، در یک صد سال اخیر به بهانه مقابله با تجدد گرایی و ظواهر غربی ، بسیار بالا و غیر قابل تحمل شده بود ، تا حدی کاسته شده است . آثار سودمند کاهش خشونت را به صورت شوق و ذوق وافر دختران خانواده های مذهبی در جریان ورود به مراکز آموزشی و شغلی شاهد بوده و هستیم . «دانشگاه آزاد » که با گستردگی در سطح کشور ، در دروافتاده ترین نقاط ایران ، واحدهای کوچکی ایجاد کرده توانسته است نظر افراد ذکور خانواده را نسبت به ورود دختران به مراکز دانشگاهی تعدیل کند. با ورود دختران روستایی و سنتی به این واحدها ، به تدریج در زیست بسته آنها در روستاها و شهرهای دور افتاده شکاف افتاده است .
بحث درباره «غیرت ورزی در تربیت» که منجر به سرخوردگی ، ضعف و بی تفاوتی دختران در خانواده های ایرانی می شود ، به تدریج جایگاه خود را در گفته ها و نوشته های دینی ـ اجتماعی باز می یابد و در مطبوعات جلوه گر می شود . غیرت ورزی در دیدگاه های تعدیل شده اسلامی ، این گونه مورد نقد قرار گیرد :
«… گاهی اوقات مشاهده می شود که سخت گیری های خانواده نسبت به فرزندان جوان و نوجوان و به خصوص دختران در غالب غیرت ورزیدن موجب سرخوردگی و در هم شکستن بنیان شخصیت دختر می شود . دختران جوان و نوجوان باید آزادی حضور سالم در جامعه را داشته باشند . غیرت ورزی صحیح مراقبت از حدود و مرزهاست و نه زندانی کردن و به انزوا کشیدن دختران . دختر جوان هم به خاطر جوانی اش نیازمند شادابی و طراوت است و باید به او اجازه قد برافراشتن و رشد و نمو را داد … ، گاهی اوقات خانواده هایی مشاهده می شوند که هم فرزند پسر دارند و هم دختر . پسران آزادی مطلق دارند که هر جا بروند ، با هر کسی ارتباط داشته باشند و خلاصه مطابق میل خود رفتار کنند ولی دختر ، یا دختران جوان ، چون دخترند باید در کنج خانه بمانند و دلیل این کار را هم غیرت و تعصب می نامند : آیا رفتار این خانواده ها شبیه زنده به گور کردن دختراندر عصر جاهلیت عرب نیست ؟ و آیا نابودی آزادی مشروع دختران و به انزوا کشیدن آنها نوعی دیگر از زنده به گور کردن نیست ؟ و آیا یکی از رسالت های پیامبر (ص) از میان برداشتن همین تعصبات جاهلانه نبود؟…»
بدین ترتیب ، اعمال خشونت ورزی به بهانه غیرت ورزی امروزه در ایران از سوی برخی از روشنفکران دینی مورد بحث و نقد قرار گرفته است .
۱ـ۲) در خانه شوهر
ریاست مرد بر خانواده و قدرت وسیعی که قانون و عرف به او اهدا کرده ، زمینه ساز اعمال خشونت علیه زنان در حوزه خصوصی خانواده است .
در ایران هنوز مرد را نان آور خانواده می شناسند و هر چند بر شمار زنان نان آور و حتی سرپرست خانواده افزوده شده ، این تصور عمومی همچنان باقی است و قوانین هم بر آن صحه می گذارد . مرد در مقام رئیس و مدیر و نان آور خانواده برای خود اختیارات وسیعی قایل است و زمینه های فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی جامعه نیز بر آنها مهر تایید می زند . بنابراین ، در مواردی که مرد احساس می کند شالوده قدرت انحصاری و ریاستش مورد تهدید است ، دست به خشونت جسمی و روانی می زند ؛ برای زن محدودیت و مشقت مالی ایجاد می کند و با بهره گرفتن از اختیارات مطلقه خود حتی روابط او را با دوستان و افراد خانواده کنترل می کند ، به حدی که می تواند عملا زن را در خانه اش زندانی کند . تاکید بر ازدواج اجباری فرزندان دختر ، به خصوص زیر سن رشد ، نیز یکی از خشونت هایی است که مرد در مقام ریاست خانواده بر افراد مؤنث زیر حوزه اقتدار خود اعمال می دارد .
به طور کلی تبعات رساست بی قید و شرط مرد در خانواده به صورت تهدید ، ناسزاگویی ، تحقیر ، کتک زدن ، کنترل رفت و آمدهای دوستانه و خانوادگی ، سوء رفتار جنسی ، ایجاد محدودیت های مالی و تاکید بر ازدواج اجباری ظاهر می شود که آثار زیانبار روانی ، جسمی و اجتماعی فراوانی بر زنان و دختران بر جا می گذارد .
زنان ایرانی رفتار خشونت آمیز شوهر را تا حدودی تحمل می کنند و تنها در مواردی که کارد به استخوانشان می رسد ، نسبت به آن معترض می شوند . کتک زدن شوهر تقریبا عرف پذیرفته شده ای است که فقط حد و مرز آن تابع ساختار فرهنگی افراد خانواده ها و طبقات اجتماعی و بافت فرهنگی محلی است .
بنابراین در موارد نادری هم که زنان نسبت به خشونت شوهر رسما معترض شده و در مراجع قضایی کشور طرح شکایت می کنند ، به نتایج سودمندی دست نمی یابند زیرا تصور عموم بر آن است که متون دینی و فرهنگ اسلامی نیز ضرورت رفتار خشونت آمیز شوهر با همسر را در ماردی تایید کرده و بلکه به آن فرمان داده است . در نتیجه ، زنان ایرانی نه تنها با موانع بسیار جدی فرهنگی و عرفی بلکه با موانع سنت دینی و غیر دینی برای اثبات حقانیت خود مواجه هستند . زن در محیط های کاملا بسته منزل مورد خشونت قرار می گیرد و هیچ چشم بینایی شاهد و ناظر بر فاجعه نیست تا در صورت لزوم بر له او در دادگاه شهادت بدهد.
بنابراین ، حتی اگر زن نسبت به رفتار خشونت بار شوهر اعتراض کند و به مراجع قضایی پناه ببرد ، شوهر در جریان مراجعات مکرر به مراجع قضایی تازه با نارسایی ها و کیفیت اجرای قانون آشنا می شود و در می یابد که می تواند بی ترس از قانون نسبت به زنش خشونت اعمال کند .
۲) اجتماع در سطح کلان :
۱ـ۲) آداب و رسوم
در بسیاری موارد خشونت علیه زنان را به کمک آداب و رسوم و سنت های غیر مذهبی توجیه می کنند . به طور کلی ، گروه های اجتماعی ـ اعم از شهری ، روستایی و عشایری ـ ویژگی های فرهنگی و قومی خاصی دارند و رسوم متفاوتی در میان آنان رایج است . نمونه هایی از رسوم متداول و رایج در بافت قبیله ای بخشی از مناطق جنوب ایران چنین است .
ـ چنانچه زنی عمل خلاف عفت مرتکب شود و با مردی رابطه آزاد جنسی بر قرار کند به دست افراد ذکور خانواده خود (برادر در اولویت است) به قتل می رسد .
ـ اگر مردی از مردان یک قبیله ، مردی از یک قبیله دیگر را به قتل برساند ، برای ختم نفاق و خصومت پنج زن از قبیله جانی به عقد نکاح پنج مرد از قبیله مقتول در می آیند . به این رسم در برخی مناطق «فصل» گفته می شود و در برخی مناطق دیگر «خون بس» . در جریان اجرای این رسم ، پنج زنی که توسط شیوخ (یعنی مردان مقتدر قبیله ) انتخاب می شوند ، حق اعتراض ندارند .
ـ هر دختری در درجه اول باید با پسر عمویش ازدواج کند . امنتاع دختر یا خانواده او تبعات خطرناکی در پی دارد و پسر عمو می تواند مجلس عروسی دختر را به هم بزند .
علاوه بر آداب و رسوم محلی ، برخی آداب و رسوم و سنت ها در کل جامعه قدرت اجرایی دارند . برای مثال آداب و رسوم مربوط به «شب زفاف» در بیشتر نقاط ایران رفتارهای خشونت آمیز جنسی علیه زنان را تجویز می کنند .
۲ـ۲) فرهنگ شفاهی و کتبی
علاوه بر آداب و رسومی که مهر تایید بر رفتار خشونت آمیز علیه دختران و زنان می زند ، اصطلاحات و ضرب المثل هایی که در فرهنگ شفاهی ما رایج است و دهان به دهان می چرخد نیز حامل پیام خشونت نسبت به زنان و ترغیب مردان به انجام آن است .
اصطلاح «گربه را در حجله باید کشت» به معنای آن است که باید زن را از همان شروع زندگی با رفتار خشونت بار مرعوب و مطیع کرد . اصطلاح «زن ـ ذلیل» نیز صفت تحقیر آمیزی است برای مردانی که به نظرات همسران خود احترام می گذارند . فرهنگ شفاهی مرد سالار ، مردان را با صفت زن ـ ذلیل سرزنش و تحقیر می کنند تا به خود آیند و از رفتار آمرانه سایر مردان با همسر خود پیروی کنند .
در متون فرهنگی و اساطیری ایران نیز اشعار و نقل قول هایی وجوددارد که عموما در جهت اثبات فرودستی و سستی عقل و خرد و اراده زن است و بر رفتار تحکم آمیز و ریاست بی قید و شرط مرد بر او صحه می گذارد . نمونه هایی از تصویر زن در متون فرهنگی چنین است :
ـ از سه چیز باید حذر کرد : دیوار شکسته ، زن سلیطه ، سگ گیرنده .
ـ زن سلیطه شوهر مرد است .
ـ زن ناقص العقل لست .
ـ اسب و زن و شمشیر وفادرا که دید ؟
ـ زن خوب فرمانبر پارسا / کند مرد درویش را پادشاه .
ـ زن که رسید به بیست باید به حالش گریست .
ـ زن و شوهر جنگ کنند ابلهان باور کنند .
ـ زن چو بیرون رود بزن سختش / خودنمایی کند بکن رختش/ ور کند سر کشی هلاکش کن / آب رخ می برد به خاکش کن / زن چو خامی کند بجوشانش / رخ نپوشد کفن بپوشانش .
ـ زن پارسا در جهان نادر است .
ـ زن از پهلوی چپ شد آفریده / کس از چپ راستی هرگز ندید .
ـ زن گر نه یکی هزار باشد / در عهد کم استوار باشد .
ـ زنان را همین بس بود یک هنر / نشینند و زایند شیران نر .
ـ زنان چو ناقصان عقل و دینند / چرا مردان ره آنان گزینند .
ـ زنان چون درختند سبز آشکار / ولیکاز نهان زهر دارند بار .
ـ زنان را بود شوی کردن هنر / بر شوی زن به که نزد پدر .
۳ـ۲) سنت ها و پاره ای تفاسیر سنتی از دین
و اما آنچه در ایران بسیار مهم است نقش پاره ای تفاسیر سنتی از دین است زیرا باورهای اعتقادی در کانون سنت ما قرار دارد . از نگاه سنت گرایان در روابط دو جنس نابرابری مطلق حاکم است . این طرز تفکر که طی قرون و اعصار متمادی بر ساختار ذهنی مردم تاثیر عمیقی بر جای گذاشته ، یکی از عوامل سرکوب زنان در خانواده و در عرصه های اجتماعی و سیاسی شده است .
طبق دیدگاه سنتی :
ـ زنان ناقص العقل و ناقص الحظ هستند . زیرا زن از زیادی گل مرد یا دنده چپ او آفریدده شده است.
ـ زنان هرگز نمی توانند در شایستگی و کمال به مردان برسند .
ـ صندوقخانه منازل مناسب ترین مکان برای عبادت زنان است .
ـ زنان حق حضور در اجتماع را ندارند . در اندرون خانه نیز نمی توانند بیش از پنچ کلمه با مردان سخن بگویند.
ـ روا نیست زن را که با مرد بیگانه سخن گوید ، الا به درشت و زجر .
ـ مردان بر زنان سرپرستی دارند و به امور آنان می پردازند چنان که والیان به امور رعیت می پردازند بدان جهت که خداوند بعضی را بر بعضی برتری بخشیده است .
ـ زن نمی تواند در جامعه اسلامی زمام حکومت و ولایت امر را به دست گیرد ، زن نمی تواند بر مسند قضاوت و حکم تکیه بدهد .
ـ خداوند زن را آفرید برای تدبیر منزل ، گستره کار منزل محدود است . در این محدوده ، مردان بر زنان خود سرپرستی دارند . از این روی عقلشان به همین مقدار محدود می شود .
ـ زن در برابر مرد وظیفه خاصی دارد و آن عبارت است از شوهر داری . و تربیت کودکان و خانه داری .
به این ترتیب اندیشه سنتی به اندازه ای نسبت به جنس زن تحقیر آمیز است که همواره برای زن در محدوده ای که دیدگاه سنتی بر پایه نابرابری مطلق زن و مرد تعیین کرده است ، خشونت تجویز می شود زیرا در یک کلام ، نگاه داشتن زن در خانه و ممانعت از حضور او در جامعه بدون ایجاد جو ترس و ارعاب ممکن نیست .
برداشت های خشونت آمیز نسبت به زن بازتابی است از ارزش ها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد . برخی عملکردهای دیدگاه سنتی درباره نگاه اسلام نسبت به زن را می توان نیرومندترین عامل تاثیرگذار به شمار آورد که ذهنیت نسل های بسیاری از ایرانیان را تسخیر کرده است . پیروی کورکورانه از دستورات ملهم از این تفاسیر سنتی چنان است که سلامتی جسمی و روانی زنان ایرانی را به خطر می اندازد . علاوه بر آن اسلام ، را از منظر عمومی با عملکرد همین دیدگاه می سنجند و در نتیجه آن را مجموعه ای از دستورات خشونت آمیز نسبت به زنان می انگارند .
فضای فرهنگی ایران برای آن که در سال های پایانی قرن بیستم پاسخ گوی نیازهای جامعه پیچیده امروزی بشود ، آماده پذیرش برداشت هایی از دین است که با مقتضیات اجتماعی تناسب داشته باشد . در صورت ایجاد فضای بهتر برای گسترش بحث های دیدگاهی ـ دینی و افزایش تحمل پاسداران تفسیرهای سنتی رسمی ، تفسیرهایی از اسلام به دست می آید که پیام نابرابری مطلق را بی اعتبار جلوه می دهد . آن چه مسلم است جامعه چنان تشنه ایجاد تعادل در روابط دو جنس شده است که مقاومت در برابر آن ، از هر دسته و گروه ، زیر فشار خواست عمومی درهم می شکند .
۴ـ۲) موسسات اجتماعی
موسسات اجتماعی در ایران از قبیل مدرسه ، سایر مراکز آموزشی ، مطبوعات ، رادیو ـ تلویزیون ، سینما ، سازمان های ورزشی و هنری عموما تحت کنترل دولت است . بنابراین ، موسسات اجتماعی را نمی توان با مفهوم نهادهای مستقل مورد بحث و بررسی قرار داد .
آنها در برنامه ریزی و چگونگی اجرای برنامه ها از اصول سیاست گذاری فرهنگی جمهوری اسلامی تبعیت می کنند و نظر به اینکه در امر سیاست گذاری فرهنگی نیز دیدگاه سنتی تاثیر گذار است ، موسسات اجتماعی نمی توانند به گونه ای عمل کنند که زن و مرد با حقوق مساوی از فرصت های اجتماعی ، فرهنگی و هنری بهره مند بشوند . از طرف دیگر ، از آنجا که مدیران زن در سطوح بالای مدیریت کمیاب هستند و امور فرهنگی و اجتماعی و هنری زیر نگاه منحصرا مردانه سامان می یابد ؛ تعادل که حاصل زندگی دو جنسی به خصوص در عرصه آموزشی ، هنری و ورزشی است ، کمتر احساس می شود .
تنها عرصه ای که در آن زنان توانسته اند در سال های اخیر نفوذ کنند و تا حدودی خط انحصار مردانه را بشکنند ، عرصه مطبوعات است . زنان برای ورود به فعالیت های مطبوعاتی از خود شوق و شور نشان داده و به تدریج در صدد برآمده اند مطبوعات را مانند یک نهاد موثر اجتماعی برای ابراز وجود مورد استفاده قرار دهند .
در شرایط کنونی که اغلب سازمان های اجتماعی ، براساس دیدگاه «جداسازی» برنامه ریزی می شوند ، امکان تلطیف جامعه و هدایت آن به سوی دو جنسی شدن بسیار اندک است . با این حال ، زنان ایران امید خود را از دست نداده اند و به خصوص برای ورود فزاینده به عرصه ورزش و هنر نیز تلاش می ورزند.
کلیشه ها افراد جنس زن را محکوم به انجام امور خانگی یا شبه خانگی و محدود شدن در نقش های خاص می کند و به افراد جنس مرد اجازه می دهد فضای اجتماعی خود را تا بی نهایت گسترش دهند .
کلیشه های آموزشی و تربیتی نه تنها در محیط های آموزشی مرد سالاری را در ذهن کودکان و نوجوانان حک می کنند بلکه از طریق قصه های کودکان و برنامه های رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات نیز به صورت انبوه تکثیر می شوند .
دختران ایرانی برای گذراندن اوقات فراغت نه تنها با نابرابری فرصت های اجتماعی بلکه با موانع جدی ناشی از طرز فکر خانواده مواجه هستند . تعدادی فرهنگسرا ، باشگاه و مراکز تفریحی خاص زنان در کشور وجود دارد ولی بسیاری از خانواده ها ، با توجه به دوری راه ، اجازه استفاده از این امکانات محدود را به دختران خویش نمی دهند . هنوز برنامه ریزی وسیع با هدف ایجاد مراکز فرهنگی ، هنری و تفریحی در هر محله خاص برای زنان تحقق نیافته است و چون اختلاط دو جنس هم برخلاف ارزش های رسمی در جامعه امروز ایران است ، زنان فاقد فرصت های لازم برای تقویت جسم و روح خود می باشند .
عرصه موسیقی ، تا سال ها قلمروی انحصاری مردان بود اما اکنون وضع تا حدودی بهبود یافته است کماکان زنان نمی توانند در جای سولیت آواز بخوانند ولی با ایجاد ارکستر بانوان ، کنسرت هایی ترتیب داده می شود که عموم مجریان زن بوده و عموم تماشاگران نیز زن هستند . این درجه از تحول برخی از صاحب نظران را برانگیخته است تا اعلام کنند : «عدم حضور آقایان یه حداقل کارشناسان و اساتید موسیقی در این نشست ها و جشنواره ها باعث می شود گروه هنری طنان نتوانند بهره لازم را از اطلاعات و تجربیات آنان ببرند و به درجا زدن و یکنواختی گرایش پیدا کنند .»
به ضرورت یادآوری می شود که حتی همین حرکت رو به رشد برای توسعه هنری زنان نیز خاص تهران است و زنان ساکن در سایر نقاط ایران همچنان از امکانات محدودی که در تهران ایجاد شده است ، محروم مانده اند .
در سایر عرصه های هنر مانند سینما ، تئاتر ، مجسمه سازی ، خطاطی و … نظام ارزشی حاکم موانعی ایجاد کرده که موجب محدودیت فعالیت تولید کنندگان محصولات هنری شده است . تهیه کنندگان به خصوص برای تهیه آن دسته از فراورده های هنری که مستلزم نمایش انواعی از روابط زن و مرد است ، مجبور به خود سانسوری هستند و نمی توانند مشکلات اجتماعی را بازگو کنند . این موانع در تولید محصولات سینمایی ، تئاتر ، نقاشی و مجسمه سازی بسیار جدی و بازدارنده است و در عمل منجر به محدود شدن فضای حیاتی جنس زن در هنرهای نمایشی شدده است .
زنان برای ورود به عرصه ورزش نیز از هر حیث با موانع ارزشی و عقیدتی مواجه هستند و در جایگاه تماشاگران ، ورزش دوست ، ورزشکار و قهرمان متحمل آسیب های روانی و جسمانی می شوند که در مجموع زیست اجتماعی را برای آنها نامطلوب و خشونت بار ساخته است .
مشکلات و موانع زنان ورزش دوست شهرستانی به مراتب بیش از زنان تهرانی است . هنوز در اکثر شهرستان های ایران ، ورزش بانوان جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است .
کمبود امکانات ورزشی در شهرستان ها چشمگیر است و کمبود مربیان و مدرسان بر مشکلات می افزاید . همچنین تماشای بازی ورزشکاران مرد برای زنان ایران ممنوع است . از آنجا که زنان تهرانی بر حضور خود در جایگاه تماشاگر بسیار اصرار می ورزند و نمی خواهند بازی های قهرمانی را منحصرا بر صفحه تلویزیون تماشا کنند ، موضوع «ورزش بانوان» تبدیل به یک معضل سیاسی ـ فرهنگی شده است . از یک سو زنان درحال شکستن این مانع هستند ، از سوی دیگر افراطیون سنتی آنها را به شکستن حریم دین و اخلاق متهم می کنند . با این حال ، حرکت زنان ساکن تهران از مدار بسته خارج شده و آنها توانسته اند تا حدودی مقدمات تامین خواسته خود را فراهم کنند . این محدودیت ها محیط را برای حضور زنان ایرانی در حیاط تفریحی و تفننی ، که ورزش سالم ترین نوع آن است ، خشونت بار ساخته است . زنان در این زمینه خواستار سهم و حق خود شده اند .
[۱]eport of united nations special repporteur on violence A , ainst women 1995 , (E/CN. 4/1996/53
ترجمه شده در فصل نامه فرزانه ، دوره سوم ، شماره ۸ ، زمستان ۱۳۷۵ ، صص ۷۹ تا ۹۲ ، تحت عنوان حقوق بشر و خشونت بر علیه زنان