وقایع زندگی را می توان به دو دسته وقایع مهم (مانند ازدواج و مرگ افراد خانواده) و وقایع روزمره (همچون ملاقات یک دوست) تقسیم نموده هوش هیجانی از عامل های مهم در زندگی افراد بوده که بر روی هر دسته از وقایع زندگی تأثیر بسیار دارد. ویژگیهای هوش هیجانی همچون درک، توصیف، فهم و مدیریت احساس باعث مقابله ی کارآمد افراد با استرس های روزانه و وقایع مربوط و نیز اتفاقات مهم زندگی بوده و نتایجی همچون سلامت روانی، کیفیت مطلوب روابط، رضایت شغلی، رضایت تحصیلی و سلامت بدنی را در پی خواهد داشت. بر اساس مطالب موجود در زمینه ی هوش هیجانی می توان به دو رویکرد اشاره کرد:
رویکرد نخست، تحت عنوان رویکرد توانایی است که توسط مایر، کارسو[۳] و سالووی (۱۹۹۹) مطرح گردید. بر اساس این دیدگاه هوش هیجانی شامل مجموعه ای از تواناییها می باشد و بر اهمیت اطلاعات عاطفی تأکید دارد. منطق زیر بنایی رویکرد توانایی این است که هیجان ها یا عواطف علامت های روابط هستند. این رویکرد هوش هیجانی را شامل چهار توانایی می داند:
۱- توانایی هشیاری عاطفی و هیجانی برای درک صحیح هیجانات: این توانمندی، شناخت هیجانات در چهره ها، موسیقی و طرح ها را در بر می گیرد.
۲- توانایی کاربرد هیجانات، جهت بهبود تفکر شامل:
* ارتباط دادن دقیق هیجانات با احساسات دیگر
* کاربرد هیجانات در جهت تغییر دیدگاه ها
۳- توانایی فهم هیجانات و معنای آنها شامل:
* توانایی تجزیه و تحلیل و طبقه بندی احساسات و تشخیص ارتباط بین واژه ها (برای مثال احساساتی چون دوست داشتن و عشق هر یک در طبقه ای مجزا جا می گیرند).
* قابلیت درک تغییرات احتمالی از یک احساس به احساس دیگر.
* توانایی فهم احساسات مرکب مانند احساس همزمان عشق و تنفر یا ترکیبی از آنها همچون احترام به عنوان ترکیبی از ترس و تعجب.
۴- توانایی مدیریت احساسات: که در بردارنده توانایی شخص در مدیریت احساسات خود و دیگران می باشد.
دومین رویکرد، اصطلاحاً رویکرد ترکیبی نامیده شده است (برای مثال بار – ان، ۱۹۹۷ : گلمن، ۱۳۸۰). این رویکرد هوش هیجانی را به عنوان یک توانایی با صلاحیت های اجتماعی، صفات و رفتارها توصیف می کند. رویکرد ترکیبی مهارتهای عاطفی، ارزشهای اجتماعی و رفتارها را با هم ترکیب می کند (کوب[۴] و مایر[۵]، ۲۰۰۰، به نقل از جوانشیر، ۱۳۸۳).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید. |
طبقه بندی بار – اُن[۶]
طبق نظر بار – اُن (۱۹۹۷ ، به نقل از سپهریان آذر، ۱۳۸۵) هوش هیجانی دارای پنج زیر مجموعه بوده که عبارت اند از:
– هوش هیجانی درون فردی که خودآگاهی – خود کنترلی، خودشکوفایی و نیز عدم وابستگی را در بر می گیرد.
– هوش هیجانی بین فردی که شامل همدلی، روابط بین فردی و مسئولیت اجتماعی می باشد.
– هوش هیجانی سازگارانه که فرایند حل مسأله و رویارویی با موقعیت های واقعی را در بردارد.
– هوش هیجانی مدیریت استرس که شامل تحمل استرس و آسیب های زندگی می باشد.
– هوش هیجانی خلق عمومی که خوش بینی و شاد بودن را لحاظ می کند.
طبقه بندی گلمن
بر اساس پیشنهاد گلمن (پارسا۱۳۸۰) زیر مجموعه های هوش هیجانی عبارتند از:
– خودآگاهی: به معنای شناخت احساسات و عواطف خود، تشکیل یک مجموعه واژگان برای بیان آنها و مشاهده ی حلقه های ارتباط میان اندیشه ها، احساسات واکنش های افراد می باشد.
– خودتنظیمی: که شامل خودکنترلی، صداقت و ابتکار می باشد، به بیانی دیگر خود تنظیمی عبارت است از این مطلب که در ورای هر احساس چه چیزی نهفته است (برای مثال حسادت است که موجب خشم می شود یا عاملی دیگر)
– انگیزش: این بخش زیر مجموعه های همچون میل به پیشرفت و خوش بینی را در بر می گیرد.
– همدلی: که از فاکتورهای مهم آن، درک احساسات، دیگران و محترم شمردن تفاوت احساسات افراد در مورد موضوعات یکسان است.
– مهارتهای اجتماعی: که از اساسی ترین آنها، نحوه ی ابزار احساسات درونی خویش می باشد.
ویژگیهای شخصیتی افراد دارای هوش هیجانی بالا.
به زعم گلمن (پارسا،۱۳۸۰) نیمرخهای آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدودی متفاوت است به این صورت که:
مردانی که از نظر هوش هیجانی بالا هستند، از نظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد و بشاش و در مقابل انکار نگران کننده یا ترس آور مقاومند آنان در زمینه ی خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئولیت، برخورداری از دیدگاه های اخلاقی ظرفیتی قابل توجه دارند. در ارتباط خود با دیگران هم حسی و توجه نشان می دهند. زنان دارای هوش هیجانی سرشار، با جرأت هستند و احساسات خود را به طور مستقیم ابراز می دارند و درباره خودشان احساس بشی دارند، زندگی برای آنان سرشار از معناست، آنان هم مانند مردان، خوش برخورد و اجتماعی هستند و احساسات خود را به صورت مقتضی ابراز می دارند. خود را به خوبی با فشارهای عصبی منطبق می سازند، جایگاه اجتماعی آنان به آنها امکان می دهد تا به آسانی با افراد جدید روبرو شوند، با خودشان به قدر کافی راحت هستند تا آنکه بتوانند شوخ طبع، خود انگیخته و در مقابل تجارب عاطفی پذیرا باشند.
سیر مطالعه ی هوش هیجانی
از لحاظ تاریخی پیدایش هوش هیجانی را می توان در چند دوره مورد بررسی قرار داد:
۱- سالهای ۱۹۶۹-۱۹۰۰ : در این دوره قلمرو آزمونهای هوش گسترش یافته و موضوعات هوش و هیجان به طور مجزا و تفکیک شده مورد توجه قرار گرفته بودند در این مقطع داروین درباره ی توارث و تکامل به بحث پرداخت. همزمان با گستردیگ آزمونهای هوش، روان شناسان به تحقیق در زمینه ی هوش کلامی اقدام نمودند (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱).
۲- سالهای ۱۹۸۹-۱۹۷۰ : در این دوره حوزه ی مطالعاتی شناخت و تأثیر متقابل احساسات و هیجانات در تفکر مورد توجه قرار گرفت. در این دوره قلمرو پژوهش در زمینه ی ارتباط غیر کلامی، بر حول محور درک اطلاعات موجود در ارتباطات غیرکلامی مانند حالات منعکس در چهره افراد متمرکز گردید (مارلو[۷]، ۱۹۸۶).
در سال ۱۹۸۳ هووارد گاردنر شروع به نوشتن کتابی تحت عنوان «قالب های ذهن» کرده گاردنر در این کتاب عنوان می نماید که فقط یک نوع هوش وجود ندارد. او در کتاب خود به قابلیت های هفت گانه ای اشاره می کند، این قابلیت ها عبارت اند: مهارت زبانی، توانایی منطقی – ریاضی، قدرت تجسم، نبوغ در تحرک و جنبش، استعداد موسیقی، مهارتهای بین فردی و ظرفیت درون فردی.
الگویی که گاردنر برای سنجش هوش افراد ارائه می دهد حالتی چندگانه دارد. گاردنر و همکارانش این فهرست هفت تایی را به بیست نوع مهارت مختلف گسترش داده اند. بر اساس این دیدگاه، هوش درون فردی به هم پیوسته ای است که به طرف درون باز می گردد و در واقع ظرفیت فرد برای خلق الگویی صادقانه و دقیق از خود است. الگویی که از آن بتواند به طرز موثری در زندگی استفاده کند. هسته ی هوش بین فردی شامل این ویژگی است که بتوانیم خلق و خو، روحیه، تمایلات و عوامل برانگیختگی را در افراد دیگر تشخیص داده و به طور مناسب به آنها پاسخ گوئیم. طبق نظر گاردنر هوش بین فردی کلید خودشناسی عبارت است از «آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود و توانایی متمایز کردن و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش» (گلمن، ۱۳۸۰).
۳- سالهای ۱۹۹۳-۱۹۹۰ : دو پرفسور امریکایی به نام های جان مایر و پیتر سالووی اقدام به انتشار مقالاتی در خصوص هوش هیجانی و اندازه گیری آن نمودند. آنها متوجه شدند که بعضی از مردم بهتر از دیگران قادر به شناخت و تشخیص احساسات خود و دیگران بوده و در زمینه ی حل مشکلات هیجانی بهتر عمل می کنند (مایر، کارسو و سالووی، ۱۹۹۹).
هوش هیجانی از نظر آنان شامل توانایی درک معنای عواطف و احساسات و نیز توانایی استدلال و حل مسأله بر مبنای آنها می باشد. از نظر آنان پردازش اطلاعات هیجانی به درک عواطف فهم احساسات مشابه و ارتباط آنها با یکدیگر و مدیریت هیجان اطلاق می گردد (سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از نوری، ۱۳۸۳). آنان زیربناری توصیف خود از هوش هیجانی را که مشتمل بر پنج حیطه ی اصلی شناخت عواطف شخصی، به کار بردن درست هیجانات، برانگیختن خود، شناخت عواطف دیگران و حفظ ارتباط های اجتماعی است، بر اساس نظریات گاردنر قرار داده اند (گلمن ۱۳۸۰، به نقل از پارسا ۱۳۸۰).
۴- سالهای ۱۹۹۷-۱۹۹۴ : در سال ۱۹۹۴ و اوایل سال ۱۹۹۵ یک نویسنده ی امریکایی در حال طراحی جهت نوشتن کتابی درباره هوش هیجانی بود او برای این کار از مدارس و برنامه هایی که جهت رشد عاطفی به کار می رود بازدید نمود. در همین راستا او مطالعاتی در زمینه ی هیجانات عمومی در انسان انجام داد. گلمن در جریان مطالعات خود با کارهای مایر و سالووی آشنا گردید و کتابی تحت عنوان «هوش هیجانی» منتشر کرد.
گلمن در این کتاب اطلاعات جالبی درباره مغز، هیجانات و رفتار جمع آوری کرد و بر مجموعه ای از ویژگی ها مانند توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست، از دست ندادن روحیه، پس راندن افسردگی و یاس در هنگام تفکر، همدلی، صمیمیت و امید داشتن متمرکز گردیده است.
۵- پس از سال ۱۹۹۸ : در این مقطع کارهای پژوهشی و نظری در زمینه ی هوش هیجانی انجام پذیرفته است. در این راستا پژوهش هایی در زمینه ی بازنگری مفهوم هوش هیجانی صورت گرفته و مقالاتی در این باره منتشر گردیده است (مایر و همکاران، ۱۹۹۹، به نقل از رق آبادی، ۱۳۸۴).
اندازه گیری هوش هیجانی
علاقه به هوش هیجانی تا اندازه ای این ادعا را منعکس می کند که بر اساس آن تفاوتهای فردی در پردازش اطلاعات هیجانی – عاطفی، موفقیت در زندگی را پیش بینی می کند. مفهوم هوش هیجانی تا حدودی از باورهای نخستین در مورد هوش اجتماعی مشتق می گردد. (سالووی و مایر، ۱۹۹۷ ، به نقل از وارویک و نقل بک، ۲۰۰۴). امکان تفاوتهای فردی در توانهاییهای ادراک و بیان هیجانی و فهم و مدیریت اطلاعات هیجانی را مطرح می سازند و بر این باورند که این تواناییها قابل فراگیری هستند. آنان هوش هیجانی را در قالب چهار عامل تعریف کرده اند که بر این اساس هوش هیجانی عبارت است از توانایی و درک صحیح هیجان، ارزیابی و بیان هیجان، توانایی تشخیص و یا تعمیم احساسات به نحوی که تفکر را تسهیل کنند، توانایی فهم هیجان و اطلاعات هیجانی و در نهایت توانایی تنظیم هیجانات پابه پای ارتقا در رشد عقلی و هیجانی از مخرج مشترک توانایی های فوق با عنوان هوش هیجانی یاد کرده اند.
چندین مولف کوشیده اند تا مدل مبتنی بر توانایی های هوش هیجانی را از طریق خود گزارش دهی و روش های عملکردی حداکثری عملیاتی نمایند. امروزه دو روی آورد سنجش در اندازه گیری هوش هیجانی مطرح است (انجل برگ و اسجوبرگ، ۲۰۰۴).
۱- روی آورد سالووی و مایر که استفاده از شاخص های عملکردی است و از قضاوت هیجانات تجربه شده توسط مردم مشتق شده است که این هیجانات تجربه شده در داستانهای کوتاه توصیف شده یا در عکس ها و تصاویر ارائه می شوند.
۲- روی آورد دیگر رایج برای سنجش هوش هیجانی استفاده از ابزارهای خود گزارش دهی (پرسشنامه ها) است که متغیرهای شخصیت و گرایش و تمایلات درونی شخصی را ارزیابی می کنند.
در این راستا مقیاس سنجش هیجانات (AES) [۸] به منزله ی یک ابزار خود گزارش دهی در ارزشیابی ابعاد چند گانه ی هوش هیجانی توسعه پیدا کرده است. پژوهشگرانی چون دیویس[۹] و همکاران (۱۹۹۸) و مارتنیس – پونس[۱۰] (۱۹۹۸ ، ۱۹۹۹) نیز مقیاس فراخلق جفت (TMMS) [۱۱] را به عنوان شاخص خود گزارش دهی هوش هیجانی به کار برده اند. (به نقل از وارویک و نقل بک، ۲۰۰۴) مایر و همکاران ابتدا شاخص توانایی حل مسأله هیجانی را اختراع کردند و نام آن را مقیاس هوش هیجانی چند عاملی (MEIS)[12] گذاشتند. آنها قصد داشتند تا نسخه ی چهار عاملی هوش هیجانی را ارزشیابی نمایند. تحلیل عاملی آنها از MEIS فقط سه عامل را آشکار کرد: ادراک، فهم، و تنظیم هیجانات. این سه مولفه با همدیگر ۴۰۲ عبارت را تشکیل دادند که به توسعه ی آزمون هوش هیجانی مایر، سالووی و کاروسو که ۱۴۱ عبارت را در بر می گیرد، منجر شد (انجل برگ و اسجو برگ، ۲۰۰۴) تاکنون ابزارهای متعددی جهت سنجش این نوع از هوش طراحی شده اند که در این زمینه سیاروچی و همکاران (۲۰۰۱) به پرسشنامه های کنترل هیجان[۱۳] (۱۹۸۹)، پرسشنامه ی سطوح آگاهی هیجان[۱۴] (۱۹۹۰)، پرسشنامه ی سبک های پاسخ (۱۹۹۱)، آزمون هوش هیجانی گلمن (۱۹۹۵، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲)، پرسشنامه ی هوش هیجانی بار – ان (۱۹۹۷)، پرسشنامه ی خود گزارش دهی اسکات (۱۹۹۸) و آزمون هوش هیجانی مایر و سالووی و کارسو (۲۰۰۱) اشاره کرده اند.
پتراید و فارنهام (۲۰۰۰ ، ۲۰۰۱) ب نقل از وارویک و نقل بک، ۲۰۰۴) نیز بر این باورند که دو سازه هوش هیجانی متفاوت وجود دارد که بسته به روش عملیاتی نمودن هوش هیجانی موجودیت می یابند. یک سازه با عنوان هوش هیجانی صفت، به عملکرد نوعی ارتباط دارد و از طریق خود گزارش دهی بهتر عملیاتی می شود. دومین سازه با عنوان هوش هیجانی توانایی به توانایی واقعی ارتباط دارد و از طریق روش های عملکردی حداکثری بهتر از روش خود گزارش دهی عملیاتی می شود.
ابعاد مسأله دار هوش هیجانی از طریق پرسشنامه سئوالاتی را در مورد وسعت رابطه هوش هیجانی خود گزارش شده با مهارتهای هیجانی واقعی و همبستگی معنادار میان اندازه های هوش هیجانی و شخصیت را مطرح می سازد. با این وجود استفاده از این روش سنجش به خاطر اینکه در مقایسه با روش های سنجش مبتنی بر تکلیف بیشتر قابل فهم است ادامه دارد (آستین و همکاران، ۲۰۰۴).
پرسشنامه هوش هیجانی پتراید زوفارنهام
پتراید زوفارنهام پس از بررسی نکات ضعف و قوت پرسشنامه های موجود در زمینه ی سنجش هوش هیجانی و با قصد پوشش دادن بعضی از عوامل مهم هوش هیجانی، پرسشنامه ی ویژگی های هوش هیجانی ۱۴۴ ماده ای خود را با ۱۵ زیر مجموعه ی (انطباق پذیری، جرأت، بیان عاطفی، کنترل عاطفی، درک عاطفی، همدلی، تنظیم هیجانات، شادکامی، تکانش گری پایین، خوش بینی، مهارت های اجتماعی، عزت نفس، خود انگیزی، صلاحیت اجتماعی، کنترل (استرس) طراحی کردند که با بهره گرفتن از مقیاس هفت گزینه ای به روش لیکرت[۱۵] ارزیابی می شود.
ماده هایی برای ویژگیهای هوش هیجانی ایجاد شده است، چنان که حیطه ی نمونه گیری سازه را به طور جامع پوشش می دهند. همسانی درونی پرسشنامه بر اساس نمونه ی اولیه ۱۰۲ نفری ۸۶% بود. فرم کوتاه این پرسشنامه مشتمل بر ۳۰ ماده است که در نیمی از سئوالات طریقه ی نمره گذاری معکوس می شود. این پرسشنامه که رضوانی (۱۳۸۶) آن را بر نمونه ی ایرانی هنجاریابی نموده است چهار عامل خوش بینی، درک عواطف خود و دیگران، کنترل عواطف و مهارتهای اجتماعی را در بر می گیرد. این عوامل عبارتند از:
خوش بینی: توانایی مثبت اندیشی و نگاه به نیمه ی روشن زندگی است. خوش بینی به معنای آن است که فرد انتظاری قوی داشته باشد، انتظاری در این جهت که به رغم وجود موانع و دلسردی ها در مجموع زندگی، همه چیز درست خواهد شد. از دیدگاه هوش هیجانی خوش بینی نگرشی است که افراد در رویارویی با رویدادهای دشوار در مقابل افتادن در گرداب بی تفاوتی، ناامیدی و افسردگی، مقاوم می سازد. خوش بینی همانند امید (البته خوش بینی واقع گرایانه، نه خوش بینی ساده لوحانه که می تواند مصیبت بار باشد) می تواند زندگی را پربار سازد. سلیگمن (۱۹۹۱ ، به نقل از گلمن، ۱۳۸۰، به نقل از پارسا، ۱۳۸۲) خوش بینی را در شیوه ای می داند که افراد، موقعیت ها و شکست های خود را برای خودشان تعریف می کنند، افرادی که خوش بین هستند شکست را چیزی می بیند که می توانند آن را تغییر دهند و در نوبت بعدی موفق شوند، در حالی که افراد بدبین به خاطر شکست خود را سرزنش می کنند و آن را به خصیصه ای دیرپا در وجود خود نسبت می دهند که قادر به تغییر آن نیستند.
[دوشنبه 1399-12-18] [ 09:24:00 ب.ظ ]
|