کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



حال با توضیحاتی که بیان شد به نظر می رسد تعهد سازمانی به عنوان یک مقوله مهم باید در سازمانها گسترش یافته و به آن بیشتر توجه شود در پایان تعدادی از راهکارهای مهم برای ارتقاء تعهد سازمانها عنوان شده است. امید می رود شرکت ها و سازمانها با به کار بستن این عناوین زمینه را برای توسعه همه جانبه خود مهیا کنند.

 

 

۱-خلق ایدئولوژی و آرمان مشترک: آرمان در واقع چیستی را دنبال می کند تصویری از آینده به دست می دهد که ما به دنبال ساختن آن هستیم و ایدئولوژی چهارچوب های دورنی رفتار کارکنان را مشخص می کند.

 

۲-استخدام مبنی بر ارزشها: در بسیاری از سازمان ها فرآیند اجتماعی شدن سازمانی حتی قبل از استخدام از طریق استخدام مبتنی بر ارزش سازمانی آغاز می شود. بر این اساس آنهایی که مناسب و سازگار با ارزشهای سازمانی هستند جذب و عده زیادی از آنها باز گرداننده می شوند.

 

۳-جهت گیری آموزشی و ارزشی: سوق دادن کارکنان در جهت ارزشها و فرهنگ سازمانی نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.

 

۴-انتخاب رهبری مناسب: رهبری اثربخش آموزشی به کارکنان الهام و انگیزه می بخشد و همکاران را با علاقه و اشتیاق به تلاش در راستای اهداف مشترک ترغیب می کند. (شکرزاده،۱۳۸۱ : ۲-۵۱)

 

۵-مشارکت: منظور از مشارکت دخالت و شرکت کارکنان در فعالیتها و تصمیم گیری های سازمان است مشارکت کارکنان در جلسات تصمیم گیری و بکارگیری نظرات آنان در عمل باعث افزایش حس مسئولیت پذیری و تعهد در قبال تصمیمات متخذه می شود.

 

۶-حمایت مدیریت: حمایت مدیریت به میزان ارتباط مدیران با زیردستان و حمایت کارکنان اشاره دارد مدیران باید به مسأله و مشکلات کارکنان توجه نموده و نسبت به آماده سازی تسهیلات و امکانات برای آنان همت گمارند. البته ارتباط و حمایت مدیریت از کارکنان باید با رعایت اصول عدالت و پرهیز از روابط ناعادلانه باشد.

 

۷-وضوح اهداف سازمانی: عبارت است از میزانی که سازمان اهداف و انتظارات عملکرد را به صورت واضح و روشن بیان می دارد. در سازمان باید اهداف فردی و سازمانی روشن باشد به نحوی که کارکنان هیچ گونه ابهامی در این خصوص نداشته باشند. همچنین باید شرح وظایف کارکنان و اینکه هر کسی چه کاری باید انجام دهد را صریحا مشخص نموده تا با درک درست و به موقع آن در جهت تحقق اهداف و رسالت های سازمان تلاش و جدیت نمایند. (اله دادی، ۱۳۸۲ : ۲۵)

 

 

 

هوش معنوی و تعهد سازمانی

 

۲-۲-۱۰-ارتباط بین هوش معنوی وتعهد سازمانی

 

به طور کلی می توان هوش معنوی را چنین توصیف نمود: توانایی شناخت عواطف و احساسات خود و دیگران و نحوه برخورد با آن. در واقع هوش معنوی بیشتر از توانایی ادارکی می تواند بر روی موفقیت فردی در زندگی وی تاثیر گذار باشد. (هم از حیث شخصی و هم کاری). با توجه به تحقیقات انجام شده توسط بارون ،جرج کارن و اسمیت در سال ۲۰۰۳ نشان می دهد که عاطفه با قصد، اهداف و اندیشه ها و نیازهای فرد مرتبط است. آنها در مقاله ای در خصوص نقش هوش معنوی در مسئولیت پذیری، تعهد و روند تصمیم گیری سه دلیل ذکر کرده اند که چرا عواطف بر روی شخصیت کاری فرد تاثیر گذار می باشد. نخست اینکه عاطفه محرک عمل است دوم اینکه عاطفه عمل را کنترل کرده و به آن جهت می دهد و در نهایت اینکه عواطف قادرند که زمینه شکل گیری شخصیت کاری را بسازند.

 

(نیکلاس و درمن،۳۸۰:۲۰۰۵)

 

ترکیب تعهد سازمانی و رضایت شغلی و هوش معنوی موجب کسب سطح بالایی از رضایتمندی و موفقیت در زندگی خواهد شد.(استوارت،۶:۲۰۰۸)

 

پژوهشگران دریافتند که افراد در سازمان که هوش معنوی بالاتری دارند. رضایتمندی بیشتری در کار و سمت خود دارند و این به این خاطر است که کارکنان با هوش معنوی بالا از احساسات درونی خودآگاه بوده و دلایل بروز این عواطف و هیجانات را می یابند و سپس پاسخی متناسب با محیط می دهند. این کار بیانگر تلاش بی وقفه برای دستیابی به اهداف فردی و سازمانی و ایجاد تعهد و وفاداری بیشتر به سازمان از طریق رفع اشکال و انجام کار می باشد. (استوارت،۷:۲۰۰۸)

 

مطالعاتی که در خصوص هوش معنوی و تعهد سازمانی صورت گرفته نشان می دهد که میزان بالای هوش معنوی باعث کاهش استرس کاری، کنترل بیشتر کار، رضایت از کار، مسئولیت پذیری سازمانی و در نهایت تعهد سازمانی بیشتر می گردد.(به نقل از کارملی:۲۰۰۳،فرنهام:۲۰۰۶)

 

مدیران موثر برای اینکه بر موقعیت های استراتژیکی و حرکات تاکتیکی و اجرای اهداف کلی سازمان تاثیر گذار باشند، باید هوش معنوی بالایی داشته باشند. (کارملی:۲۰۰۳) کارکنان دارای هوش معنوی بالا به خاطر توانایی در ارزیابی و برخورد با احساسات، درک علل استرس، ملایمت در مقابل مشکلات و کنترل عواطف خود و دیگران وظیفه شناس تر هستند و وفاداریشان به سازمان بیشتر است. آن عده از افراد سازمان هوش معنوی بالاتری دارند. در دستیابی به شغل و موقعیت کاری موفق تر می باشند یعنی اینکه به کار و مقامی می رسند که متناسب باارزش، اهداف و بینش فرد است. به علاوه باور بر این است که افراد دارای هوش معنوی بالا دارای شغل و مقام رفیع تر می باشند و میزان رضایت از کار و تعهدشان به سازمان بالاتر خواهد بود که در نهایت منجر به موفقیت فرد و سازمان خواهد شد.

 

(استوارت،۱۱:۲۰۰۸)

 

 

 

میتوان گفت که نه تنها هوش معنوی می تواند باعث افزایش تعهد سازمانی در افراد سازمان شود بلکه می تواند بر روی میزان وفاداری و تعهد سازمانی دیگر کارکنان نیز تاثیر گذار باشد. هم برای کارمندان و علی الخصوص برای کارفرمایان و مدیران ضروری است با ایجاد مهارت در هوش معنوی جدا از جو حاصل توسط سازمان باعث دستیابی به رضایت شغلی و تعهدات سازمانی گردند. (استوارت،۱۱:۲۰۰۸)

 

بخش سوم : هوش معنوی

 

 معنویت

 

معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی می­شود بیلوتا معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه­ای شود که فراتر از خودمان است. (جانسون، ۲۰۰۱، ۳۳)

 

معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه­های مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد. (وگان، ۲۰۰۲)

 

ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می ­تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش ­بینی می­ کند و قابلیت­هایی را مطرح می­ کند که افراد را قادر می­سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می­دهد و معتقد است که باید جنبه­هایی از معنویت را که مربوط به تجربه­های پدیدارشناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه­های عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد. (آمرام، ۲۰۰۵: ۶) می­توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت­گرایانه آنان از هوش نسبت داد. (نازل، ۲۰۰۴: ۴۷)

 

وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

 

۱ـ بالاترین سطح رشد در زمینه ­های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می­گیرد.

 

۲ـ یکی از حوزه­های رشدی مجزا می­باشد.

 

۳ـ بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)

 

۴ـ شامل تجربه­های اوج می­شود.

 

معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ و خم­های زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان­یافته و جهت­دار الوهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا می­یابد.

 

۲-۳-۱- تعریف هوش معنوی

 

سیاروچیچانو کاپیوتی (۲۰۰۰) معتقدند اگر چه تعاریف مطرح شده در ارتباط با هوش معنوی بسیار متفاوتند اما به نظر می رسد این تعاریف بیشتر مکمل یکدیگرند تا اینکه در تضاد با هم باشند. تمام نظریه های مربوط به هوش معنوی به منظور پیش بینی و افزایش اثر بخشی شخصی در جستجوی این نکته اند که افراد چگونه هیجانهای خود را ادراک می کنند، می فهمند، به کار می بندند و مهار می کنند. آگاهی از منشأ و خاستگاه هر یک از این نظریه ها ما را به درک این حقیقت رهنمون می سازد که چرا روش های به کار رفته برای سنجش این ویژگی ها در بین نظریه های اصلی متفاوتند.

 

براین اساس چنانچه دئلوویچ و هیگز (۲۰۰۰) اظهار داشته اند نامهای متفاوتی به هوش معنوی داده شده که بخشی از علت اجتناب محققان از اتفاق نظر در مورد تعریفی واحد را بیان می کند؛ هوش معنوی (گلمن، ۱۹۹۶؛ سالووی و مایر، ۱۹۹۰) ، سواد هیجانی (اشتاینر،۱۹۹۷)، بهره هیجانی( بار آن، ۱۹۹۷، کوپر ۱۹۹۷؛ گلمن، ۱۹۹۶؛ ۱۹۹۸) هوشهای شخصی (گاردنر؛ ۱۹۸۳) هوش اجتماعی (ثراندیک ، ۱۹۲۰) و هوش بین فردی (گاردنر و هچ،۱۹۸۹). (به نقل از نیکو گفتار، ۹:۱۳۸۵-۳۸)

 

در ذیل به برخی از تعاریف هوش معنوی اشاره می شود:

 

هوش معنوی برنامه های فوری برای حفظ زندگی است که تکامل در وجود ما به تدریج به ودیعه گذارده است. از هوش معنوی تعاریف گوناگونی در طی مراحل ظهور و بروز آن به عمل آمده است. تعریف اولیه ی هوش معنوی برای اولین بار درسال ۱۹۹۰ با همکاری پیتر سالووی مطرح شد. این تعریف تابع یک روی آورد دو بخشی بود. بخش اول این روی آورد پردازش کلی اطلاعات عمومی بود و بخش دوم، اختصاصی کردن مهارت هایی بود که در چنین پردازشی به کار گرفته می شوند. در این تعریف هوش معنوی به معنای نوعی پردازش اطلاعات عاطفی که شامل ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران و بیان مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه عواطف است که به بهبود جریان زندگی منجر می شود.(مایر،سالووی،۱۸۷:۱۹۹۰)

 

هوش معنوی مجموعه ای از تواناییهایی است که کمک میکنددر زندگی شخصی با شغلی با دیگران رابطه ای دوستانه و مدار گرایانه برقرار کنیم.

 

هوش معنوی یک اصطلاح فراگیر است که مجموعه گسترده ای از مهارت ها و خصوصیات فردی را در بر می گیرد و معمولاً به مهارت های بین فردی و درون فردی اطلاق می گردد که فراتر از حوزه های مشخص از دانش های پیشین بهره هوشی و مهارت های فنی و حرفه ای می باشد.(خائف الهی،دوستار،۵۵:۱۳۸۳)

 

مارتینز (۱۹۹۷) هوش معنوی را مجموعه ای مهارت های غیر شناختی توانایی هاو ظرفیت ها می داند که ظرفیت فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می سازند.

 

طبق نظر مک گاروی(۱۹۹۷) هوش معنوی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل تکانه ها، توانایی کنترل هیجانات، توانایی همدلی و عطوفت کردن است.

 

بار- آن (۱۹۹۹) هوش معنوی را مجموعه ای از توانایی ها، قابلیت ها و مهارت ها می داند که فرد را برای سازگاری مؤثر با محیط و نیل به موفقیت در زندگی تجهیز می کنند. بار – آن (۲۰۰۵) در تعریف دیگری معتقد است که هوش معنوی سلسله ای از توانایی های غیر شناختی قابیلت ها و مهارت ها است که بر توانایی افراد اثر می گذارد و به گونه ای که آنان را قادر می سازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند.(بار-آن،۷۱:۲۰۰۵)

 

وایزینگر (۱۹۹۸) هوش معنوی، توانایی نظارت بر هیجانات و احساسات خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساسات خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباطات خود و سایرین می داند. بعدها وی اظهار می دارد که هوش معنوی عبارت از هوش به کارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران ، سرپرستان، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می باشد. (وایزینگر،۲۹:۱۹۹۸)

 

گلمن در تعریف هوش معنوی می گوید: مهارتی است که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند از طریق خود مدیریتی آنرا بهبود بخشد و از طریق همدلی آنرا بالا ببرد. (گلمن،۴:۲۰۰۱)

 

پترلیمولکس(۱۹۹۹) شایستگی هوش معنوی را مجموعه ای از ابزارها تعریف می کند که نیل به هدف را آسانتر راحت تر و لذت بخش تر می سازد.

 

۲-۳-۲ -تاریخچه هوش معنوی

 

بحث های فلسفی درمورد رابطه بین تفکر و عاطفه در فرهنگ مغرب زمین به بیش از ۲۰۰۰ سال قبل برمی گردد. در این جا ما به فعالیت های روان شناسی از سال ۱۹۰۰ میلادی تا کنون اشاره می نماییم. این سال ها را می توان به پنج دوره تقسیم کرد:

 

    • سال های ۱۹۶۹-۱۹۰۰ دوره ای که در آن مطالعات روان شناختی مربوط به هوش و هیجان جدا و مستقل از یکدیگر صورت می گرفت.

 

    • . سال های ۱۹۸۹-۱۹۷۰ دوره ای که طی آن روان شناسان به بررسی چگونگی تاثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر می پرداختند.

 

    • سال های ۱۹۹۳-۱۹۹۰ دوره ای که در آن هوش معنوی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه و تحقیق مطرح گردید.

 

    • سال های ۱۹۹۷-۱۹۹۴ دوره ای که طی آن مفهوم هوش معنوی رواج یافت.

 

  • از سال ۱۹۹۸ تاکنون، دوران اخیر که دوران انجام مطالعات شفاف سازی در مورد مفهوم هوش معنوی است.

دوره ی اول یعنی سال های ۱۹۶۹-۱۹۰۰ دوره ای بود که تحقیقات پیرامون هوش و عاطفه در حوزه های جداگانه صورت می گرفت. در حوزه ی هوش، اولین آزمون ها ساخته و توسعه پیدا کردند و هوش به عنوان عاملی درنظر گرفته می شد که دربرگیرنده ی توانایی انجام صحیح امور و استدلال کردن است. د راین دوره هم چنین اساس زیست شناختی هوش مورد مطالعه قرار گرفت.(نوری،نصیری،۳:۱۳۸۴-۲۲)

 

در دوره دوم حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیق تر باشند و نوسان های خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند.هم چنین در این دوره حوزه ی ارتباطات غیرکلامی توسعه یافت و مقیاس هایی برای دریافت اطلاعات غیرکلامی (که گاهی عاطفی هستند) از چهره و قیافه ی افراد، اختصاص یافت. در حوزه ی هوش مصنوعی بررسی ها و آزمایش ها در مورد این موضوع بود که رایانه ها چگونه می توانند حالت های عاطفی را درک نمایند.

 

نظریه ی جدید گاردنر در مورد هوش چندگانه، از هوش درون فردی نام می برد که به توانایی دریافت و نمادپردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی شامل مهارت های اجتماعی، مهارت همدلی، نگرش های جامعه پسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن می باشد.(همان منبع:۲۵)

 

دردوره سوم و در سال ۱۹۹۰ سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده درزمینه جنبه های غیرشناختی خویش، اصطلاح هوش معنوی را بکار بردند آن ها اصطلاح هوش معنوی  به عنوان شکلی از هوش اجتماعی که شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران و توانایی تمایز قائل شدن بین آن ها و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمایی برای فکر و عمل فرد به کار بردند. (چرنیس،۲:۲۰۰۰) این دو دانشمند بیان داشتند که هوش معنوی این امکان را برای ما فراهم می کند که بصورت خلاقانه تری بیاندیشیم و از عواطف و احساسات خود در حل مسائل و مشکلات استفاده کنیم. (چرنیس،۳:۲۰۰۰ و پون تنگ فات،۱:۲۰۰۲)

 

این دوره ی ۴ ساله که از ابتدا دهه ی ۱۹۹۰ شروع می شد مایر و سالووی چند مقاله درزمینه ی هوش معنوی منتشر کردند.

 

مقاله ها زمینه ی مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش معنوی فراهم نمودند. درهمین زمان نتیجه مطالعه ای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش معنوی بود با همین نام منتشر شد. هم چنین در این دوره بناها و مفاهیم بنیادی هوش معنوی به‌ویژه درزمینه ی علوم عصبی، توسعه پیدا کرد.(نوری،نصیری،۲۵:۱۳۸۴)

 

در چهارمین دوره یکسری رویدادهای غیر منتظره رخ داد که منجر به رواج بیش از پیش هوش معنوی شد.( نوری،نصیری،۲۷:۱۳۸۴)در میان کسانی که برای اولین بار اصطلاح هوش معنوی را به کار بردند، دانیل گلمن کسی است که بیش از همه نامش به عنوان هوش معنوی گره خورده است.(هین،۲:۲۰۰۴) وی که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز بود، رشته روانشناسی را در هاروارد به پایان رساند و مدتی با مک کلی لند و دیگران کار کرد. این گروه می خواستند بدانند که چرا آزمونهای هوش نمی تواند مشخص کند که افراد در زندگی خود موفق می شوند یا نه؟ (چرنیس،۴:۲۰۰۰)

 

ما اکنون در دوره ی پنجم قرار داریم که از سال ۱۹۹۸ آغاز شده است. طی این دوره اصلاحات و پالایش های متعدد در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه ی هوش معنوی به عمل آمده است، مقیاس های جدیدی برای اندازه گیری هوش معنوی تهیه و و پژوهش های بنیادی تری در این حوزه انجام گردیده است. (نوری،نصیری،۲۷:۱۳۸۴)

 

هوش معنوی و مؤلفه­های آن

 

ادواردز معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می­ کند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین­های آنها را هم­ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند
می­توان گفت برای بهره­مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم می­باشد.

 

هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی می توان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیط­های غنی که سؤالات معنوی را بر می­انگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل می­گیرد. به نظر می­رسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از ۳۵ سالگی تغییرات عمده­ای در ناخودآگاه صورت می­گیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، از جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت می­گیرد.

 

براساس تعریف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که
مجموعه ­ای از مهارت­های سازگاری و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل می­ کنند معرفی می­نماید. (سیسک، ۲۰۰۲؛ ولمن، ۲۰۰۱) هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیت­های خاص و زندگی روزمره است. (نازل، ۲۰۰۴)

 

به نظر می­رسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می­گردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می­شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفته­اند. فرد می ­تواند از این هوش برای چارچوب­دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به­رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری  بدهد. (نازل، ۲۰۰۴)

 

هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می­شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملی خلاق را در بر می­گیرد. هوش معنوی به شکل هشیاری ظاهر می­شود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمی­آید.بنابراینهوش معنوی چیزی بیش ازتوانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراءفرد و به روح، مرتبط می­ کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدین جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می­شود. (وگان، ۲۰۰۳)

 

آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می­شود. (آمرام، ۲۰۰۵: ۱۵)

 

هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش­ها مورد استفاده قرار می­گیرد و سؤال­هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی
می­شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می­ کند. (ویگلزورث،  ۲۰۰۴ به نقل از: سهرابی، ۱۳۸۵)

 

در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می­ کند. (مک مولن، ۲۰۰۳)

 

همچنین قابل ذکر است که سؤال­های جدی در مورد اینکه از کجا آمده­ایم، به کجا
می­رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی می­باشند.

 

سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:

 

    1. شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسأله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است.

 

    1. بازشناسی و باور یک موجود معنوی برتر (یعنی خداوند).

 

    1. اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.

 

    1. لزوم شناسایی هدف زندگی (وجود چیزی که انسان را فرا می­خواند) و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شده ­اند.

 

    1. شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است).

 

  1. شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیما ت خود را مطابق این اصول شکل داد. (سانتوس، ۲۰۰۶: ۲)

۲-۳-۳- هوش معنوی و هوش شناختی

 

از منظر صاحبنظران، مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش شناختی و هوش غیر شناختی است این دو نوع هوش متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دائماً در تعامل با یکدیگر می باشند به عبارت دیگر آنها توانایی های مجزا از هم نمی باشند.(عابدی و مرادی،۲:۱۳۸۴)

 

گلمن (۱۹۹۵) معتقد است در واقعیت امر، دو ذهن فعال داریم که یکی فکر می کند و دیگری احساس می کند این دو راه اساساً متفاوت در کنشی متفاوت حیات روانی ما را می سازند.

 

ذهن خرد گرا همان فهم است که ما به آن آگاهیم اما در کنار آن نظام دیگری برای دانستن وجود دارد. که نظامی تکانشی یا ذهن هیجانی است. این دو ذهن خردگرا و هیجانی در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند.

 

ژوزف لودوکس در دانشگاه نیویورک حلقه هایی را در مغز تشخیص داد که باعث می شوند تا عواطف قبل از این که عقل، شانس دخالت پیدا کند، دستورات خود را صادر نمایند.(کاشانی، ۱۳۸۲)

 

جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی با بهره گرفتن از معیاری که کاملاً تشبیه هوش بهر و شامل قابلیت های اساسی عاطفی و اجتماعی است به مقایسه دو گروه افراد دارای بهره هوشی بالا و گروه دارای قابلیت های عاطفی بالا پرداخته و تفاوت های آنان را مورد بررسی قرار داده است (پارسا، ۱۳۸۰) فردی که فقط از نظر بهره هوشی در سطح بالا بوده و فاقد هوشیاری هیجانی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خرمند است که در قلمرو ذهن، چیره دست ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است افرادی که از هوش معنوی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده بوده و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند، احساسات خود را به طور مستقیم بیان و از تفکر مثبتی نسبت به خود برخوردارند. (خائف الهی و دوستار،۵۶:۱۳۸۲)

 

برخلاف هوش شناختی که میزان آن نسبتاً ثابت است و ایستا می باشدو از سویی نیز همبستگی کمی با موفقیت در زندگی دارد، هوش معنوی را می توان از طریق تعلیم و تربیت مربیگری هدفمند ابتکار عمل توسعه و رشد یافتگی سطح آن را ارتقا داد. به علاوه بیان شده است همبستگی بالایی میان موفقیت های شغلی و زندگی فردی با هوش معنوی وجود دارد. هوش معنوی کلید متمایز ساختن افراد و گروه ها با عملکرد برجسته و عالی از سایر افراد و گروه ها با عملکرد معمولی و عادی محسوب می گردد. (گلمن،۱۹۹۵)

 

[۱]- George Curran

 

[۲]- Smith

 

[۳]-Niklas

 

[۴]- Dormann

 

[۵]-Furnham

 

[۶]. Emmons

 

[۷]. Intention

 

[۸]. Morality

 

[۹]-ciarrochi,j.V

 

[۱۰]- Chan,A.Y

 

[۱۱]- Caputi

 

[۱۲]Dulewicz,V

 

[۱۳]-Higgs,M.j.

 

[۱۴]- emotional quotient

 

[۱۵]-Hatch,T

 

[۱۶]- Martinez

 

[۱۷]- McGarvey

 

[۱۸]Bar- on

 

[۱۹]Petrimaulx

 

[۲۰]cherniss

 

[۲۱]poontengfatt

 

[۲۲]hein

 

[۲۳]. Edwards

 

[۲۴]. Sisk

 

[۲۵]. Wolman

 

[۲۶]. Spirit

 

[۲۷]. Creative life force of evolution

 

[۲۸]. Transpersonal

 

[۲۹]. Wigglesworth, C.

 

[۳۰]. McMullen

 

[۳۱]. Santos, E. S.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-06-08] [ 02:26:00 ب.ظ ]




هوش معنوی یعنی داشتن مهارت های تا بدانید چه کسی هستید، چه افکار، عواطف، احساسات و پیوستگی رفتار دارید. هوش معنوی به آن دسته از مهارت ها اطلاق می شود که برای ارزیابی مجدد و هدایت به کار می برید تا باعث تغییر ماهوی و توانایی های شما برای تعالی، توسعه، هدایت و ایجاد احساس مثبت از زندگی شود. احساسات انسانی جنبه های پیچیده ای دارد. تحقیقات نشان می دهد هشت محور عمده احساسات شامل ترس، شعف، مقبولیت، خشم، افسوس، نفرت، حیرت و توقع می باشد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

البته همه ما در زندگی روزانه ده ها و گاهی صدها نوع از این احساسات را تجربه می کنیم و گاهی می توانیم این احساسات را کنترل یا سرکوب نمائیم که علت بروز تعارضات از همین جا سرچشمه می گیرد. به عقیده گلمن شخصیت افراد ترکیب درستی از عقل و دل است و معمولاً سمبل عقل، بهره هوشی (IQ) و دل، هوش معنوی (SQ) است. (آقایار، شریفی درآمدی،۳۸:۱۳۸۵)

 

موضوع روانشناسی شخصیت، مطالعه بخش های مختلف روان شناختی، سازمان دهی و رشد آن با هدف برقراری ارتباط قسمت های مختلف ذهن نظیر مکانیزم های دفاعی، عملکردها و فرآیندها با پیامدهای زندگی می باشد. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا اصطلاح هوش معنوی برای توصیف کل شخصیت به کار می رود؟ پاسخ به این پرسش به چگونگی تصور شخص از سیستم شخصی اش بستگی دارد.(مایر،۲۹:۱۹۹۷)

 

 

عبارتی که افراد گاهی از تصور هوش معنوی به کار می برند انگیزش ،هیجان، شناخت و هشیاری است که در روان شناسی به عنوان چهار فرایند اساسی که تقریباً پایه فیزیولوژیکی شخصیت را تشکیل می دهند،مورد توجه هستند. پایه انگیزش درونی است و برای تکامل علایق، دلبستگی و ایمنی ضروری می باشد. سیستم هیجان شامل تجربه های درونی در پاسخ به روابط بیرونی است. برای مثال اگر شخص باور کند که افراد مهم وی را دوست دارند، احساس شادی می کند و بر عکس در مقایسه با این مجموعه مکانیزم های ذهنی، بیشتر بیرونی است. در واقع یکی از اهداف شناخت، کمک به ایجاد اطمینانی رضایت بخش از انگیزش ها و حفظ هیجانات خوشایند و نیز تفکر درباره طرح علایق درونی مانند خیال پردازی می باشد.

 

از سوی دیگر شناخت در خدمت ترسیم طرح هایی از دنیای خارج، آزمایش و تجربه آنها استدلال مؤثر، جدایی واقعیت از خیال و پردازش اطلاعات است،هشیاری که نسبت به فرایندهای پیش بهتر قابل درک است. آگاهی شخص از بخش های دیگر ذهن می باشد. چنین حالتی همواره در طی ساعات بیداری حفظ می شود. اگر چه ممکن است در طول روز به علت خستگی، تحریک و سایر شرایط، حالت هشیاری در نوسان باشد. برخی معتقدند که هشیاری به تغییر خلاقانه، توقف جهت عملیات جاری ذهن، زمانی که ذهن به طور مناسب، مسئله گشایی نمی کند. گرایش دارد، در واقع آگاهی هشیار فرصت هایی را جهت تغییر فراهم می کند. این چهار فرآیند در جدول(۲-۱) مرتب شده اند .(مایر،سالووی،کارسو:۲۰۰۰)

 

بخش دوم شخصیت مدل هایی از خود، نیازی اطراف خود و مدل هایی از جهان است که از طریق یادگیری شکل می گیرد (جدول۲-۸) این الگوها جنبه هایی از انگیزش های فردی، هیجانات شناخت و حالات هشیاری را در بر می گیرند که در نقشه هایی از خود و دنیای اطراف ادغام، می شوند.

 

سومین بخش شخصیت، صفات هستند (جدول ۲-۸) زمانی که یک انگیزه، هیجان یا تفکر به صورت مداوم، در الگوهای خود یا دنیای اطراف، یعنی نقشه های ذهنی آموخته شده حضور می یابد،صفت شکل می گیرد. مانند رفتاری که بیانگر صفت پرخاشگری است. به طور کلی ویژگی ها (صفات) از انگیزههای ساده، هیجان و شناخت که از تعامل مدل های اکتسابی از خود و دنیا ایجاد می شوند متفاوت هستند. این توصیف نسبی از شخصیت است اما برای درک اصطلاح شناسی هوش معنوی از منظر شخصیت کافی نیست. هیجان تنها یکی از چهار بنیاد شخصیت را در بر می گیرد که با شناخت انگیزش و هشیاری تفاوت دارد.

 

 

 

 

 

 

 

جدول(۲-۸) :مفهوم شخصیت و هوش معنوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سطح ۳: صفات ذهنی صفات مربوط به خود صفات کمی
مثال: عزت نفس، خودآگاهی، هوش شخصی مثال: برون گرایی، هوش کلامی، روابط دوستانه، وظیفه شناسی، جرم اندیشی
سطح ۲: نقشه های ذهنی مدل هایی از خود مدل هایی از خود در جهان مدل هایی از جهان
مثال: مفهوم خرد، هویت، خودآزمایی، تاریخچه زندگی مثال: نقش ها، دلبستگی ها، همانندسازی ها، قواعد رهبری مثال: آگاهی از زمان
سطح ۱: مکانیزم های ذهنی انگیزش های اصلی هیجان اصلی عملیات شناخت اصلی هشیاری اصلی
مثال: میل به خوردن، نوشیدن و خوابیدن، ارتباط با دیگران، دفاع از خود مثال: احساس شادی، ناراحتی، عصبانیت، و ترس مثال:یاد گیری، یادآوری قضاوت، مقایسه مثال:آگاهی توجه

 

 

۲-۳-۵ هوش معنوی و مفهوم توانایی ذهنی

 

در این اصطلاح هوش معنوی ترکیبی از توانایی، مهارت یا استعداد ذهنی است که به پرورش اطلاعات هیجانی می پردازد. لذا کار اصلی، مفهوم سازی توانایی هایی است که هوش معنوی را می سازد همچنین ایجاد شیوه هایی جهت سنجش این توانایی ها و تعیین اینکه آیا هوش معنوی معادل یک هوش استاندارد است یا خیر؟ در رویکرد علمی، هوش معنوی را بیشتر با عبارات «توانایی های ذهنی» تعریف می کنند تا معنی وسیع قابلیت های اجتماعی مایر و سالوی (۱۹۹۷) در مورد هوش معنوی اذعان دارند که عبارت است از توانایی درک، ارزیابی و بیان صحیح هیجان ها، توانایی درک مفاهیم مربوط به هیجان و کاربرد زبان مربوز به هیجان ها و توانایی کنترل و تنظیم هیجان های خود و دیگران احساس رضایت و توانایی برقراری ارتباطات اجتماعی مؤثر در زمینه توسعه منابع انسانی نیز این مفهوم به کار گرفته شده است تا مهارت های مهمی را که در محیط کار، غیر از قابلیت های تخصصی مربوط به شغل لازم است معین نماید.(مایر،سالووی،کارسو،۷۳:۲۰۰۲)

 

۲-۳-۶- مفهوم هوش معنوی

 

هوش از جذاب ترین نیروهای روانی است که جلوه های آن در موجودات مختلف به مقادیر متفاوت مشاهده و رویت است. هر چه موجودات از تکامل بیشتری بهره مند بوده و به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری برخوردار باشند،از نظر هوشی نیز پیشرفته تر خواهند بود.

 

هیجان ها حالت های عاطفی ذهن هستند. و باعث می شوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم. هیجانها هم سازگاری فرد را با محیط فیزیکی و هم با محیط اجتماعی آسان میسازند زیرا احساس های ما را به دیگران می رسانند و چگونگی پاسخ دهی آنان را نسبت به ما تنظیم می کنند و نیز تعاملات اجتماعی را آسان می سازند و در نهایت رفتار اجتماعی را ترغیب می کنند (سپهریان،۴۳:۱۳۸۶)

 

توجه به هیجانها و کاربرد مناسب آنها در روابط انسانی، درک احوال خود و دیگران خویشتنداری و تسلط بر خواسته های آنی، همدلی، با دیگران و استفاده مثبت از هیجانها در تفکر و شناخت موضوع هوش معنوی می باشد.(اکبر زاده، ۱۳۸۳)

 

هوش معنوی به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی تعریف شده است. یعنی کنار آمدن با مردم، مهار هیجان ها در روابط با انسانها و توانایی ترغیب یا راهنمایی دیگران و شامل ویژگی هایی است مثل:

 

توانایی مهیج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست، از دست ندادن روحیه پس راندن افسردگی و یأس در هنگام تفکر همدلی و صمیمیت و امید داشت.(گلمن،۲۰۰۱)

 

۲-۳-۷- ابعاد هوش معنوی

 

تحقیقات نشان می دهد هوش معنوی ویژگی های خاصی دارد و ابعاد آن را می توان شامل موارد زیر برشمرد:

 

۲-۷-۱- قابلیت هیجانی: متشکل از طرفیت واکنش یا پاسخ مناسب به محرک های هیجانی در شرایط مختلف، داشتن حس خوش بینی و اعتماد به نفس بالا، کنترل هیجانات ناگوار مانند ناکامی، تعارض ها، عقده های پیچیده، هیجانات شادی بخش، توانادی برقراری ارتباط با دیگران، خودکنترلی هیجانی، ظرفیت جلوگیری از سرکوب هیجانات مانند: فشار روانی، درماندگی، پرهیز از بروز هیجانات منفی، کنترل غرور بی جا و خود پسندی ها و انجام آنچه که منجر به موفقیت می شود.

 

۲-۷-۲- بلوغ هیجانی: متشکل از ارزیابی هیجانات خودمان و دیگران، شناسایی و ابراز احساسات، تعادل میان عقل و دل یا به عبارتی منطق و عاطفه، انعطاف و تطبیق پذیری، پذیرش و تحسین عقاید دیگران، به تأخیر انداختن رضایت های روانی آنی یا به عبارتی از واکنش هایی که حاکی از رضایت مندی سریع روانی است جلوگیری می کند.

 

۲-۷-۳- حساسیت هیجانی: متشکل از شناخت ایجاد آستانه برانگیختن هیجانی و مدیریت بی واسطه محیط، حفظ تفاهم با دیگران، آرامش دادن به دیگران که زمینه ساز روابط نزدیک عاطفی و احساسی در سازمان می شود. همچنین همدلی و امین بودن در رفتارهای بین فردی و دریافت پیام از نشانه های هیجانی، خلق و خوی، احساسات و دیدگاهی که بگوید دیگران چه ارزیابی از ما دارند با توجه به مطالب فوق می توان گفت هوش معنوی توانائی یک فرد است تا بتواند واکنش یا پاسخی مناسب و موفق به انواع محرک های متنوع و آنی محیطی از خود نشان دهد.

 

بنابراین هوش معنوی متشکل از سه بعد روان شناختی قابلیت هیجانی، بلوغ هیجانی و حساسیت هیجانی است که موجب می شود شناخت واقعی، تفسیر صادقانه کنترل مدبرانه و رفتارهای پویا انسانی داشته باشیم.( دالیپ سینگ:۲۰۰۲ به نقل ازآقایار،شریفی درآمدی،۱:۱۳۸۶-۴۰)

 

[۱]Mayer

 

[۲]Mayer, Salvey & Carcu

 

[۳]Dalip singh

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:26:00 ب.ظ ]




بعضی از خصوصیات هوش معنوی را چنین عنوان می­ کند:

 

الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل می­ کنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره­های وسیع از نظر بافت معنایی جای می­دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگی­مان را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار می­دهد. (زهر و مارشال، ۲۰۰۰)

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاک­های زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیع­تر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و هم سطح­شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.

 

ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت­های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند.

 

همچنین می­توان گفت هوش معنوی فهم مسایل دینی و استنباط­های درست فقاهتی را تسهیل می نماید. به علاوه هوش معنوی می ­تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید.

 

هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط
می­سازد،  به ­فرد کمک می­ کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ­های مختلف به­عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است. (وگان، ۲۰۰۳)

 

بعضی از ویژگی­های فردی که برای بهره­ گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی (مک مولن، ۲۰۰۳)، دیدگاه کل­نگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف­پذیری. (زهر و دریک، ۲۰۰۰) این ویژگی­ها روش­های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش­های غیرزبانی و غیر منطقی مانند رویا، شهود و تجربه عرفانی، جهت دستیابی به سطوح عمیق­تر معنا ارائه می­ کنند. (دسلوریرس، ۲۰۰۰؛ به نقل از: نازل، ۲۰۰۴)

 

ویژگی­هایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار توانایی­ها و فعالیت­های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعاکردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویا، باورها و
ارزش­های دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می­ دهند، ممکن است به عنوان روش­هایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود  باشد. (نازل، ۲۰۰۴)

 

دراین تحقیق ازپرسشنامه استانداردنظریه آمرام استفاده شده است.

 

 

 

 

 

 

 

[۱].Ultimate

 

[۲]. Zohar & Marshall

 

[۳]. Underlying ground of being

 

[۴]. Illusion

 

[۵]. Wisdom

 

[۶]. Descelorires

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:25:00 ب.ظ ]




دغدغه تنزل روابط اجتماعی، از جمله موضوعاتی است که به کرات در جامعه‌شناسی کلاسیک و معاصر به چشم می‌خورد. به نظر زیمل نتیجه چنین شرایطی، ناپایداری روابط و کاهش اعتماد اجتماعی است. این ایده تنزل روابط اجتماعی نخستین، همچنان در کانون توجه جامعه‌شناسان قرار دارد. جامعه‌شناسان معاصر برای بررسی کمیت و کیفیت روابط اجتماعی از مفهوم سرمایه اجتماعی بهره جسته‌اند (شارع‌پور، ۱۳۸۰؛ ۱۲۰).ریشه کار صاحبنظران این نظریه را باید در تئوری‌های کلاسیک جامعه‌شناسی جستجو کرد. در واقع سرمایه اجتماعی سابقه تاریخی زیادی دارد و جامه‌ای نو برای تئوری‌های قدیمی‌تر به شمار می‌رود. جامعه‌شناسان اولیه درباره انتقال از گمینشافت به گزلشافت با تأثیر زندگی شهری در حیات انسانی نظرات فراوانی ابراز داشته‌اند. به نظر زیمل فرایندهایی نظیر تقسیم کار فزاینده، عقلانیت مفرط، سلطه روزافزون و نظایر آن سبب پیدایش افسردگی و احتیاط در روابط اجتماعی موجود در کلان شهر شده است، در حالت دلزدگی فرد قادر نیست تفاوت‌ها را دریابد. برای چنین فردی همه انسان‌ها در یک سطح و بدون تمایز ظاهر می‌شوندو در چنین شرایطی اهمیت زندگی از بین می‌رود. تمام امور و فعالیت‌ها یکنواخت می‌شود و رضایت از زندگی کاهش می‌یابد. به موازات افزایش افراد و تراکم فیزیکی، روابط چهره به چهره کارکرد خود را از دست داده و جای خود را به روابط دیگری می‌دهند. به نظر زیمل، نتیجه چنین شرایطی ناپایداری روابط و کاهش اعتماد اجتماعی است (همان؛ ۱۲۰).

 

 

همزمان با کار زیمل، دیدگاه جدیدی نسبت به روابط اجتماعی بعنوان منبعی از معنا و نظم در کار جامعه‌شناس پیشکسوت فرانسوی امیل دورکیم آشکار گردید.دورکیم این اندیشه را بابحث گذار طولانی‌مدت از همبستگی مکانیکی به ارگانیکی مطرح کرد. برای او در گذشته انسجام از نوع مکانیکی بوده به خاطر این که آن فاقد قوه تفکر و از روی عادت و مبتنی بر الزمات و ساختار ثابتی از ارباب و رعیت بوده است. در این ساختارهمه از پایگاه و موقعیت خودوهمچنین موقعیت دیگران باخبر بودند و بعلاوه همه مردم عقاید یکسانی دارند که بر پایه مذهب است امادر انسجام ارگانیکی ساختار اجتماعی، ساختاری پیچیده است و تقسیم کار پیشرفته‌ای دارند (یان کرایب، ۱۳۸۲؛ ۱۲۷).

 

همان‌طور که مشخص است در نگاه دورکیم نیز در روند گذار از جوامع مکانیکی به ارگانیکی شاهد نوع تغییر در نوع روابط افراد جامعه هستیم. بطوری که در جوامع ارگانیکی به دلیل ارتباط مستقیم و چهره به چهره فرد میزان مراودات و ارتباط افراد با یکدیگر بیشتر بوده لذا سرمایه اجتماعی نیز بیشتر بوده است. بطوری که وی در بررسی خود بین خودکشی و همبستگی اجتماعی نوعی رابطه را بیان می‌دارد و می‌گوید که خودکشی در دوره‌های تغییر اجتماعی افزایش می‌یابد که ناشی از سست شدن بافت اجتماعی و تضعیف پیوندهای اجتماعی است.

 

 

در نظر مارکس نیز آگاهی طبقاتی پرولتاریا -به طبقه برای خود- منجر به انسجام درونی شده که در نتیجه خودآگاهی از استثماری است که توسط سرمایه‌دارانی بوجود آمده است که این انسجام بعنوان یک منبع سرمایه اجتماعی در واکنش به موقعیتی نشان دادن یک طبقه از مردم ناشی می‌شود.

 

هم‌چنین الکسی دوتوکویل در تشریح دموکراسی آمریکا به نقش زندگی انجمنی و نقش آن در پیشرفت اقتصادی آمریکا اشاره دارد. از نظر وی انجمن‌های داوطلبانه یک چسب اجتماعی ایجاد کرده که به پیوستگی آمریکایی‌ها کمک کرده در حالی که در اروپا پیوندهای رسمی موقعیت و تکلیف در قالب روابط سنتی و سلسله مراتب افراد را در کنار هم نگه می‌داشت (فیلد، ۱۳۸۸؛ ۱۳)به اعتقاد وی زندگی انجمنی یکی از شالوده‌های مهم نظم اجتماعی در یک نظام به نسبت باز است و میزان بالای تعهد مدنی، از بروز استبداد جلوگیری کرده و به مردم آموخته که چطور در زندگی مدنی همکاری نمایند.

 

در یک نگاه کلی، می‌توان گفت که نویسندگان کلاسیک در پی درک این موضوع بودند که چگونه انسان‌ها ساختارهای اجتماعی پایدار و الگوهای رفتاری را در جهانی که به نظر آنها شهری شدن، صنعتی شدن، عقلانیت عملی پایه‌های سنتی نظم از جمله عادت، ایمان، اطلاعات بدون فکر را از بین برده‌اند ایجاد نمایند. با این حال بطور دقیق به حوزه‌هایی که مفهوم سرمایه اجتماعی به آنها اشاره دارد توجه نکرده یا حداقل به تفصیل آنها را بررسی ننموده‌اند. لذا اصل مفهوم سرمایه اجتماعی در مقاله شخصی به نام هانی‌فن در سال ۱۹۱۶ که در آموزش و پرورش ایالت ویرجینیای آمریکا خدمت می‌کرد بکار گرفته‌ شد. از نظر وی سرمایه اجتماعی شامل دارایی‌هایی است که در زندگی روزانه افراد وجود دارند و به ابعادی مانند: حسن نیت، رفاقت، دوستی و همدردی میان افراد و خانواده‌ها اشاره دارد (غفاری، ۱۳۸۸؛ ۸۰). پس از آن تا حدود نیم قرن این نظریه مسکوت ماند تا آنکه جین جاکوب در اواخر در سال ۱۹۶۱ در اثر خود بنام «مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ آمریکا» درباره آن بحث کرد. وی سرمایه اجتماعی را شبکه‌های اجتماعی فشرده‌ای می‌داند که در محدوده‌های قدیمی شهری در ارتباط با حفظ نظافت، عدم وجود جرم و جنایت خیابانی و دیگر تصمیمات در خصوص بهبود کیفیت زندگی در مقایسه با نیروهای حفاظتی و پلیس مسئولیت بیشتری از خود نشان می‌دهند. وی خاطرنشان می‌سازد که “شبکه‌ها، سرمایه اجتماعی غیر قابل جایگزین برای شهر هستند هر وقت که این سرمایه به هر دلیلی از بین رفت درآمد ناشی از آن نیز از بین می‌رود و این درآمد برنمی‌گردد مگر این که سرمایه جدیدی به آهستگی و به گونه‌ای غیرقابل پیش‌بینی جمع شود (به نقل از دلفروز، ۱۳۸۷؛ ۹۹). گلن‌لوری اقتصاددان و ایوان لایت جامعه‌شناس اصطلاح سرمایه اجتماعی را در دهه ۱۹۷۰ برای توصیف مشکل توسعه اقتصاد درون‌شهری بکار بردند.

 

اولین توضیح و تفسیر یکپارچه از این اصطلاح توسط بوردیو و در سال ۱۹۷۲ انجام شد. وی در تعریف خود از سرمایه اجتماعی تأکیدش بیشتر بر روی شبکه‌های اجتماعی است که دسترسی به منابع گروهی را فراهم می‌کنند. در دهه ۱۹۸۰ جیمز کلمن فصل مهمی از کتاب خود با نام «بنیادهای نظریه اجتماعی» را به بحث سرمایه اجتماعی اختصاص داد و در سراسر این کتاب نیز به توضیح عناصر و اجزای آن پرداخت. در دهه ۱۹۹۰ مفهوم سرمایه اجتماعی توسط بانک جهانی و کتاب «بولینگ تنهایی» رابرت پوتنام معروف شد (پیراهری، ۱۳۸۸؛ ۱۱۱-۱۱۰). طی سال‌های ۱۹۹۰ به این سو مفهوم و نظریه‌های سرمایه اجتماعی با استقبال قابل توجه اندیشمندان و محققان رشته‌های مختلف علوم اجتماعی مواجه شده است. بطوری که تعداد مقالات علمی مربوط به سرمایه اجتماعی قبل از سال ۱۹۸۱ در مجموع ۲۰ مقاله، از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ به ۱۰۹ مقاله و از ۱۹۹۶ تا مارس ۱۹۹۹ به تعداد ۱۰۰۳ مقاله رسیده است (جان فیلد، ۱۳۸۸؛ ۱۱) و هم‌اکنون سرمایه اجتماعی بدلیل ماهیت و محتوایی که دارد تقریباً با تمامی موضوعات و مسائل مطرح در حوزه انسانی و اجتماعی ارتباط پیدا می‌کند و توانایی سازماندهی جمعی مشارکتی و داد و ستد داوطلبانه برای حل مشکلات گروهی یا عمومی را به حداکثر می‌رساند.

 

کاواچی و برکمن در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیدند :«افرادی که از لحاظ اجتماعی منزوی هستند از نظر سلامت روانی در وضعیت مطلوبی بسر نمی‌برند. شبکه‌های اجتماعی کوچکتر، روابط خویشاوندی کمرنگ‌تر و دریافت حمایت اجتماعی اندک باعث ایجاد افسردگی و یأس در افراد می‌شود» .(به نقل از آرمان، ۱۳۹۰؛ ۵۸) هم‌چنین کلمن بیان می‌دارد که سرمایه اجتماعی بر بیماری یا سلامت هر جامعه تأثیرگذار است. جوامعی که میزان سرمایه اجتماعی آنها به هر دلیل کاهش یابد با گسیختگی‌ها و شکاف‌های شگرفی روبرو می‌شوند (کلمن، ۱۳۷۷؛ ۴۸۵). یکی از مطالعاتی که در سطح خانواده صورت گرفت نشان می‌دهد که سرمایه اجتماعی احتمال فقیر بودن یک خانواده را در ۳۶/۷ درصد کاهش و در مقابل احتمال ثروتمند شدن را در بین ثروتمندان فقط ۴ درصد افزایش می‌دهد (به نقل از مویدفر، ۱۳۸۷؛ ۳). بنابراین ایده اصلی سرمایه اجتماعی این است که خانواده، دوستان و همکاران و آشنایان فرد دارایی مهمی را تشکیل می‌دهند که می‌توان به هنگام بحران از آن استفاده کرد.به تعبیر پورتس در حالی که سرمایه اقتصادی در حساب بانکی افراد و سرمایه انسانی در مغز افراد قرار دارد سرمایه اجتماعی در درون ساختار روابط یافت می‌شود. برای برخورداری از سرمایه اجتماعی فرد باید با دیگران ارتباط داشته باشد در واقع همین دیگران هستند که منبع واقعی برخورداری از مزایا و امکانات‌اند. (شارع‌پور، ۱۳۸۷؛ ۲۵۱)

 

نارایان و پریتچت در بیان اهمیت سرمایه اجتماعی و  تأثیرگذاری آن بر بازده‌ها ۵ ساز و کار را بیان می‌دارند: (گراهام هابز، ۲۰۰۰؛ ۲)

 

— ارتقا توانایی جامعه در نظارت بر عملکرد دولت

 

— افزایش امکانات برای کنش مشارکتی جهت حل مشکل

 

— تسهیل انتشار نوآوری‌ها

 

— کاهش مشکل کمبود اطلاعات

 

— افزایش بیمه غیررسمی

 

برخی از دلایل و کارکردهای مثبتی که موجب مطالعه و توجه به سرمایه اجتماعی گردیده است از قرار زیرند:

 

-افزایش سلامت روانی افراد از طریق فراهم‌ آوردن حمایت‌های عاطفی و روانی، کاهش عوامل استرس‌زا، کاهش حوادث زندگی مانند از دست دادن شغل. (لهسایی‌زاده، ۱۳۸۶؛ ۱۶۲)

 

– از نظر پاتنام تقویت هنجارهای مستحکم بده و بستان (از طریق افزایش هزینه‌های بالقوه جدا شدن) تسهیل جریان اطلاعات از جمله اطلاعات مربوط به شهرت کنش‌گران و تجسم موفقیت‌های گذشته که به تحقق کنش جمعی کمک می‌کند .(جان فیلد، ۱۳۸۶؛ ۵)

 

– سرمایه اجتماعی خصوصاً در شکل جمعی آن، هنجارهای همیاری، اعتمادمی‌تواند افراد جامعه را در حل مشکل کنش جمعی یاری برساند و در آن صورت همه افراد جامعه از برکات آن برخوردار گردند.

 

– تأثیر درونی سرمایه اجتماعی بر جامعه مدنی و گسترش دموکراسی، افزایش شهروندانی با جهت‌گیری معطوف به اجتماع و قانون‌مدار می‌باشند که با دولت بهتر همکاری می‌کنند .(توسلی، ۱۳۸۴؛ ۶)

 

– تجارب بانک جهانی نشان داد که سرمایه اجتماعی تأثیر قابل توجهی را بر اقتصاد و توسعه کشورهای مختلف دارد. افزایش آن موجب پایین آمدن جدی سطح هزینه‌های اداره جامعه و نیز هزینه‌های عملیاتی سازمان می‌گردد .(موسوی، ۱۳۸۶؛ ۷۱)

 

۲-۱-۲-ماهیت سرمایه:

 

سرمایه اجتماعی اصطلاحی ترکیبی است که از دو بخش تشکیل شده است:سرمایه و اجتماعی.مراد از واژه “اجتماعی ”  در برگیرنده رفتاری است که هشیار یا ناهشیار بسوی سایر مردم جهت گیری می شود که از نظر دستور زبان صفت است. اسم این صفت در زبان انگلیسی کلمه جامعه (society)است که از کلمه لاتین(socius)بمعنای دوست داشتن مشتق شده است .چنین ریشه یابی نشان می دهد که اساسا کلمه اجتماعی social))از پدیده دوستی ناشی شده است و حاکی از دلبستگی شخصی،همکاری،یکپارچگی،احترام متقابل و احساس شفقت مشترک است (سازمان ملی جوانان ،۱۵۱:۱۳۸۷).واژه سرمایه نیزاز ریشه Kap به معنای سر گرفته شده است معنای اساسی، اصلی و بزرگ از حروف از آن بر می آید و در این جا هر کالا، پول یا ثروتی را شامل می‌شود که قابلیت نگهداری و افزایش داشته باشد. سرمایه یکی از چهار عامل شناخته شده در کنار زمین، کار، سازمان و مدیریت است. .( ساروخانی، ۱۳۷۰: ۳۹)

 

اصطلاح سرمایه یکی از مهم‌ترین مفاهیم اقتصادی است که در این حوزه برای توصیف منابع و دارایی‌هایی که می‌توانند شکل پول و غیر پول و هم‌چنین ملموس و غیر ملموس داشته باشند بکار می‌روند که به فرد امکان می‌دهد که سود خاصی از طریق مشارکت در رقابت بر سرآن کسب کند. درک بوردیو از سرمایه رفیع‌تر از معنای پولی سرمایه در اقتصاد است. سرمایه یک منبع عام است که می‌تواند شکل پولی و غیر پولی و هم شکل ملموس وغیر ملموس بخود بگیرد. به نظر او سرمایه هر منبعی است که در عرصه‌های خاصی اثر بگذارد(ملاحسنی:۳۵،۱۳۸۱). به طور کلی با بررسی ادبیات سرمایه، ۵ نوع کلی از سرمایه را می‌توان از هم تمیز داد:

 

۱- سرمایه اقتصادی: به درآمد پولی و هم چنین سایر دارایی‌های مالی اطلاق می‌شود. مثل پول و ثروت که می‌تواند جهت تولید کالا و خدمات مورد استفاده قرار بگیرد.

 

بوردیو اعتقاد دارد که سرمایه اقتصادی ریشه انواع سرمایه است.( جان فیلد، ۱۳۸۵: ۳۲)شکل اقتصادی سرمایه بلافاصله قابل تبدیل به پول است مانند دارایی‌های منقول و ثابت یک سازمان.

 

۲- سرمایه انسانی: شکل دیگر سرمایه است که با تعلیم دادن افراد برای دادن مهارتها و توانایی‌هایی به آنها پدید می‌آید و افراد را توانا می‌سازد به شیوه‌های جدید رفتار کنند (کلمن،‌۱۳۷۷؛‌۴۶۴). در دهه ۱۹۶۰ که ایده سرمایه به افراد و قابلیتهایشان هم اطلاق شد مفهوم زیربنایی سرمایه انسانی توسط تئودور شولتز (۱۹۶۱) و سپس بکر (۱۹۶۴) مطرح گردید(جان فیلد، ۱۳۸۵؛ ۲۷).سرمایه انسانی ویژگی‌های کیفی انسان اعم از آموزش تخصص، مهارت و داشتن خلاقیت را شامل می‌شود.

 

۳-سرمایه فیزیکی: شامل مجموعه ابزارها، ماشین‌آلات و سایر تجهیزات فیزیکی می‌شود که مصنوع دست بشر است( غفاری:۱۰،۱۳۸۵).

 

۴-سرمایه فرهنگی: به شکل‌های مختلفی وجود دارد. شامل تمایلات و عادات دیرینی که در فرآیند جامعه‌پذیری، انباشت اشیای فرهنگی با ارزش مثل نقاشی، صلاحیت‌های تحصیلی و آموزشی رسمی حاصل آمده است. ترنر در تعریفی سرمایه فرهنگی را مجموعه‌ای از نهادها، عادتها، منشها، شیوه‌های زبانی، مدارک آموزشی، ذوق و سلیقه ها و شیوه‌های زندگی که بطور غیر رسمی بین افراد شایع است تعریف می‌کند (خادمیان، ۱۳۹۰؛۲۱).

 

۵سرمایه اجتماعی: سرمایه اجتماعی شامل منابع مفید قابل دسترسی برای کنشگران است که از طریق روابط اجتماعی او حاصل می‌شودو به یک فرد یا گروه اجازه می‌دهد تا شبکه پایداری از روابط کم و بیش نهادینه شده آشنایی و شناخت متقابل را در اختیار داشته باشند (جان فیلد، ۱۳۸۵؛ ۳)با توجه بدانکه واژه سرمایه اجتماعی در این پژوهش یکی از متغیرهای اصلی بشمار می‌رود لذابایسته است  تعاریفی چنداز سوی صاحبنظران مختلف ارائه گردد.

 

تعاریف مختلفی در باب سرمایه اجتماعی طرح و در بیان فضای مفهومی این اصطلاح از واژگان و تعابیر مختلفی چون انرژی اجتماعی (social energy)، روحیه اجتماعی (Community Sprit)، پیوستگی اجتماعی (Social bands)، فضیلت مدنی (civil virtue)، شبکه‌های محلی (Community network)، امانت اجتماعی (Social Zone)، دوستی‌های گسترده (Extended friendships)، منابع اجتماعی، شبکه‌های رسمی و غیر رسمی، همسایگی خوب (Good neighbourliness) و چسب اجتماعی (glue Social) استفاده شده است.

 

پورتس[۲۳] سرمایه اجتماعی را «قابلیت افراد برای هدایت منابع کمیاب بخاطر امتیاز عضویت‌شان درشبکه‌ها یا ساختارهای اجتماعی گسترده‌تر» تعریف می‌کند.(به نقل از شجاعی، ۱۳۸۷؛ ۱۴۳)سازمان‌همکاری‌ها و توسعه اقتصادی (OECD) سرمایه اجتماعی را شبکه‌هایی که توسط هنجارها، ارزش‌ها و برداشت‌های مشترکی که همکاری را در درون گروه‌ها یا بین گروه‌ها تسهیل می‌کند به هم پیوسته‌اند تعریف می‌کند. (همان: ۱۳۸۷؛ ۴۵) درنظر نورث (۱۹۹۰)، محیط و شرایط اجتماعی و سیاسی که منجر به توسعه و بهبود هنجارها شده و ساختار اجتماعی را شکل می‌دهد تعریف شده است (خوشفر، ۱۳۸۷؛ ۱۳).

 

شاخص ترین تعریفی که در زمینه سرمایه اجتماعی انجام گرفته است مربوط به پاتنام است.  از نظرپاتنام سرمایه اجتماعی ویژگی‌هایی از سازمان اجتماعی چون اعتماد[۲۴]، هنجارها[۲۵] و شبکه‌ها[۲۶] است که می‌توانند کارایی جامعه را از طریق تسهیل کنش‌های تعاونی بهبود دهند (‌جان‌فیلد، ۱۳۸۸؛ ۱۱).  همچنین بوردیوسرمایه اجتماعی رامجموعه منابع مادی یا معنوی که به یک فرد یا گروه اجازه می‌دهد تا شبکه پایداری از روابط کم و بیش نهادینه شده آشنایی متقابل را در اختیار داشته باشد تعریف میکند (همان؛ ۳۱).

 

از نظر کلمن سرمایه اجتماعی هر آن‌چیزی است ناشی از شبکه روابط ، اعتماد، حسن عمل متقابل و هنجارهای اجتماعی که موجب تسهیل فعالیت فردی یا اجتماعی شود. و دارای دو عنصر مشترک است همه آنها بخشی از ساختارهای اجتماعی را شامل می‌شوند و بخشی از فعالیت عاملان را تسهیل می‌کنند (کلمن، ۱۳۷۷، ۴۶۲).

 

لین سرمایه اجتماعی را سرمایه‌گذاری واستفاده ا ز منابع نهفته در دل روابط اجتماعی برای نیل به منافع مورد انتظار می  داند. (شارع‌پور، ۱۳۸۹؛ ۵)بیکر سرمایه اجتماعی را منابعی می‌داند که از طریق شبکه‌های فردی و یا سازمانی قابل حصول هستند( غفاری،۱۳۸۶؛۱۹۱)

 

ترنر سرمایه اجتماعی را نیروهایی که توان توسعه اقتصادی را در جامعه از طریق روابط اجتماعی افزایش می‌دهد تعریف می‌کند (همان).کاکس سرمایه اجتماعی را بعنوان “نوعی اتصال اجتماعی تارو پود بافتار اجتماعی در نظر می گیرد که در برگیرنده تعاملات بیشماری است که زندگی شخصی و عمومی را شکل می بخشد دراین تعریف سرمایه اجتماعی به مثابه علقه ها،تعلقات و گره هایی است که بافتار اجتماعی را استحکام می بخشد(شریفیان ثانی،۸۵:۱۳۸۴).از دیدنوکه سرمایه اجتماعی فرآیندی است که کنشگران اجتماعی طی آن فرآیند شبکهدارتباطات درون و بین سازمانها رابرای دسترسی به منابع سایر کنشگران اجتماعی خلق و بسیج می کنند.(پیران و همکاران۱۳۸۵؛۲۴)

 

در نظر بانک جهانی سرمایه اجتماعی به نهادها، روابط و هنجارهایی اشاره دارد که کمیت وکیفیت تعاملات اجتماعی یک جامعه را شکل می‌دهند. سرمایه اجتماعی صرفاً شامل مجموعه‌ای از نهادهای یک جامعه نمی‌شود بلکه چسبی است که این نهادها را به یکدیگر پیوند می‌دهد (غفاری ۱۳۸۵؛‌۲۰۰).استون (۲۰۰۲) سرمایه اجتماعی را مجموعه‌ای از روابط اجتماعی در نظر می‌گیرد که از طریق ارتباط‌ها و پیوندها با دیگران ایجاد می‌گردد و با هنجارهای بده و بستان و اعتماد محقق می‌گردد .(علیوردی‌نیا، ۱۳۸۷؛۷)

 

فوکویاما در کتاب “پایان نظم”(۱۹۹۹) سرمایه اجتماعی را مجموعه معینی از هنجارها یا ارزش‌های غیر رسمی تعریف می‌کند که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میان‌شان مجاز است در آن سهیم هستند.

 

کلاس اوفه با رویکردی نئو مارکسیستی و انتقادی به تعریف سرمایه اجتماعی می پردازدو سرمایه اجتماعی را به منبعی با مالکیت جمعی متعلق به محله ،مناطق،بخش هاوبالاخره جوامع معرفی وآن رامتغیر (کوچک و بزرگ یا زیاد و کم) اجتماع محله(Community)می داند. (سازمان ملی جوانان،۱۵۳:۱۳۸۷)

 

هر کدام از تعاریف بیان شده از سرمایه اجتماعی تنها به بخشی از مفهوم سرمایه اجتماعی اشاره دارند و از آن جایی که سرمایه اجتماعی مفهومی غیر قابل لمس می‌باشد برداشت صاحبنظران از این مفهوم نسبی بوده و یکی از دلایلی که موجب تعدد تعاریف در باب سرمایه اجتماعی شده تعریف این مفهوم به شکل موردی و با توجه به شکل فرارو و یا موضوع مورد بررسی است. این مساله را می‌توان در پروژه‌ها و طرح‌های انجام شده  نهادهایی چون بانک جهانی و مطالعات موردی دانشگاهی و یا دولتی مشاهده کرد.بعنوان مثال پرویز پیران و همکارانش( ۱۳۸۵) در خصوص تعریف ارائه شده از سوی بانک جهانی چنین می‌گویند:«باید به هوش بود که تعریف سازمان‌های جهانی آن‌هم بویژه با مشخصاتی که بانک جهانی دارد با محدودیت‌های خاص روبرو است. زیرا سازمان‌های جهانی از منظری عمل‌گرایانه به مفاهیم پرداخته‌اند و به ناگزیر برخی جنبه‌هایی را آن هم به عمد، عمده کرده و برخی وجوه دیگر را کمتر مورد عنایت قرار داده‌اند… اما از آنجایی که سازمان‌های جهانی در متن‌های متعدد و متفاوتی که از قضا بیشتر جهان‌ سومی‌اند کار می‌کنند مجبورند تعاریف خود را در سطح مفهومی عام‌تری ارائه دهند تا میزان شمول آنها افزایش یابد». نان‌کی ول[۲۹] خاطر نشان می‌سازد که «… مفهوم سرمایه اجتماعی در حال پدید آمدنی دایمی است که هنوز به فرجام خود نرسیده است.» به همین دلیل تعاریف متعدد از سرمایه اجتماعی را شاهد هستیم (همان: ۷) .همچنین دورلاف[۳۰] بیان می‌دارد که ادبیات سرمایه اجتماعی مملو از تعاریف مبهم سنجش ضعیف داده‌ها، فقدان شرایط مقایسه‌پذیری و اطلاعات لازم برای پذیرش صحت ادعای مطرح شده است .(به نقل ازادیبی،۳:۱۳۸۷)به نظر سراگلدین و گروتارت طرح دو گزاره زیر به فهم سرمایه اجتماعی کمک می‌کند:

 

۱- تمایز‌های مطرح شده در خصوص تعاریف سرمایه اجتماعی بیشتر مصنوعی و غیر ضروری هستند. آنها اهمیت و ارزش این واقعیت که انواع مختلف سرمایه اجتماعی می‌توانند در کنار یکدیگر قرار گیرند و مقوم همدیگر باشند را از بین می‌برند. در نتیجه توجه به تعامل بین انواع مختلف سرمایه اجتماعی ضرورت دارد.

 

۲- برای یک کشور معین، در یک زمان مشخص، میزان و ترکیب متناسبی از سرمایه اجتماعی وجود دارد، ترکیب سرمایه اجتماعی احتمالاً در طی زمان تغییر می‌کند لکن کل آن به دلیل انباشت افزایش می‌یابد( به نقل از غفاری، ۱۳۸،۹۰).

 

تعاریفی که از نظر گذشت تنها بخشی از تعاریف عنوان شده در ادبیات سرمایه اجتماعی است. اما آنچه که از تعاریف متعدد از سرمایه اجتماعی بر می‌آید این است که این مفهوم دربردارنده مفاهیمی هم چون اعتماد، همکاری و روابط متقابل بین اعضای یک گروه است به نحوی که سرمایه اجتماعی سبب می‌شود که گروه به سمت ارزش‌ها و هنجارهای تحسین و تثبیت شده در جامعه گام بر می‌دارد. نقطه مشترک در تمامی تعاریف مذکور که می‌توان به روشنی مشاهده کرد دو مساله است:

 

۱- تمامی تعاریف در این نکته توافق دارند که اجزایی هم چون هنجارها، اعتماد و بده بستان که در روابط اجتماعی عمل می‌کند جزیی از این مفهوم هستند.

 

۲- در همه تعاریف ارائه شده می توان این نکته را استنباط کرد که ویژگیهایی در ساختار اجتماعی وجود دارد که کنشهای متقابل موجود میان افرادرا سامان می بخشد و آنهارا به سمت و سویی هدایت می کند که منافع جمعی بشکل سهل الوصول تری تامین  گردد و سبب تسهیل و گسترش همکاری شود. بنابراین مردم با ایجاد سرمایه اجتماعی با یکدیگر دست به کارهایی می‌زنند که به تنهایی قادر به انجام آن نیستند یا برای انجام آن مشکلات فراوانی خواهند داشت افراداز طریق مجموعه‌ای از شبکه‌ها با هم در ارتباطند و با دیگر اعضای شبکه ارزش‌های مشترکی دارند بطوری که این شبکه‌ها منبعی ایجاد می‌کنند و به نظر می‌آید که آنها نوعی سرمایه ایجاد کرده‌اند این بدان معناست که هر چه قدر افراد بیشتری بشناسیم دارای سرمایه اجتماعی بیشتری هستیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدولچکیده تعاریف موجود در باب سرمایه اجتماعی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نام نظریه پرداز خلاصه تعریف
بوردیو حاصل جمع، منابع بالقوه و بالفعلی که تحت نتیجه مالکیت شبکه بادوامی از روابط نهادی شده بین افراد ایجاد می‌گردد.
کلمن سرمایه اجتماعی را با کارکردش تعریف می کند و هر آن چیزی است که ناشی از شبکه روابط، اعتماد، حسن عمل متقابل و هنجارهای اجتماعی که موجب تسهیل فعالیت فردی یا اجتماعی شود.
فوکویاما شکل ملموس از یک هنجار غیررسمی است که باعث ترویج همکاری بین دو یا چند نفر می شود. هنجارهای اجتماعی و اعتماد دو پایه اصلی سرمایه اجتماعی هستند.
پاتنام ویژگی هایی از سازمان اجتماعی چون اعتماد، هنجارها و شبکه هاست که می تواند کارایی جامعه را از طریق تسهیل کنش های تعارضی بهبود بخشد.
لین سرمایه گذاری و استفاده از منابع نهفته در دل روابط اجتماعی برای نیل به منافع مورد انتظار.
بیکر منابعی که از طریق شبکه های فردی و یا سازمانی قابل حصول باشند.
ترنر نیروهایی که توان توسعه اقتصادی را در جامعه از طریق روابط اجتماعی افزایش دهند.
کاکس تعلقات و گره هایی که رفتار اجتماعی را استحکام می بخشد.
استون مجموعه ای از روابط که از طریق ارتباط با دیگران ایجاد می گردد
تورتس قابلیت افراد برای هدایت منابع کمیاب بخاطر عضویت در شبکه های اجتماعی گسترده‌تر
OECD شبکه هایی که توسط هنجارها، ارزشهای مشترک به هم پیوسته‌اند.
نورث محیط و شرایطی که منجر به بهبود هنجارها شده و ساختار اجتماعی را شکل دهد.

 

 

 

 

[۱]- Gemeinschaft

 

[۲]- Gessellschaft

 

[۳]- George simmel

 

[۴]- Emile Durkheim

 

[۵]- Mechanical Solidarity

 

[۶]- Organical solidarity

 

[۷]- Karl Marx

 

[۸]- Alexis de tocqueville

 

[۹]- Hanifan

 

[۱۰]- Jine jacob

 

[۱۱]- Glen Loary

 

[۱۲]- Iven Light

 

[۱۳]- Bowling alone

 

[۱۴]- Kawachi & Berkman

 

[۱۵]- Portes

 

[۱۶]- Narayan & Pritchett

 

[۱۷] -Economic Capital

 

[۱۸] -human  Capital

 

[۱۹] -Schultz

 

[۲۰] -Becker

 

[۲۱] -Cultural  Capital

 

[۲۲] -Social Capital

 

[۲۳] – Portes

 

[۲۴] – Trust

 

[۲۵] – values

 

[۲۶] – Networks

 

۱-Knoke

 

[۲۸]-Stone

 

[۲۹]-Nankivell

 

[۳۰]- Durlauf

 

[۳۱]- Serageldin

 

[۳۲]- Grootaert

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:25:00 ب.ظ ]




منتقدان زیادی اعتقاد دارند که واژه سرمایه در ابتدای لغت سرمایه اجتماعی، یک مفهوم استعاری است و نشانگر سرمایه بودن سرمایه اجتماعی از دید اقتصاد نخواهد بود و نمی‌تواند از دید اقتصادی تمام خصوصیات سرمایه را دارا باشد. بعنوان نمونه سولو می‌گوید که نمی‌توان سرمایه اجتماعی را مانند انواع دیگر سرمایه، در یک نظام حسابداری گنجاند. به همین خاطر او عبارت “الگوهای رفتاری” را عبارت مناسب‌تری برای مفهوم سرمایه اجتماعی می‌داند(نقل از رنانی، ۱۳۸۸، ۱۵۵).علیهذا دلایل مختلفی نیز وجود دارد که سرمایه اجتماعی از یک دید استعاری نسبت به سرمایه بودنش جدا شده و تبدیل به یک سرمایه هم‌چون دیگر سرمایه‌ها شود که بر فعالیت‌های اقتصادی تأثیر می‌گذارد که در ادامه بدان‌ها اشاره خواهد شد.

 

 

– قابلیت تبدیل (انتقال به دیگر سرمایه‌ها): قابلیت تبدیل شدن یکی از ویژگی‌های کالاهای سرمایه‌ای است که می‌توانند از یک نهاده تبدیل به ستانده و یا برعکس شوند. در این حالت خدمات ارائه شده توسط کالاهای سرمایه‌ای به نهاده‌های دیگر مورد استفاده نیز بستگی خواهد داشت. سرمایه اجتماعی نیز می‌تواند با نهاده‌های دیگر ترکیب شده و نیازهای اساسی انسان را برطرف کند (همان: ۱۵۶). این برداشت یادآور دیدگاه بوردیو در باب انواع چهارگانه سرمایه است که اعتقاد داشت که قابلیت تبدیل به یکدیگر را دارا هستند. هر چند سرمایه اجتماعی کمتر بطور مستقیم به حالت نقدی تبدیل می‌شود ولی اثر تسهیل در مبادلات را دارا بوده و اثر مثبت در شکل‌گیری سایر سرمایه‌ها خواهد داشت.

 

 

– جانشین و مکمل بودن: سرمایه اجتماعی نیز همانند سایر سرمایه‌ها می‌تواند جانشین و مکمل سایر سرمایه‌ها باشد. بعنوان مثال تعهد و وظیفه‌شناسی در کار می‌تواند جانشینی برای هزینه‌های نظارت در انجام امور باشد. هم‌چنین هر چه سطح سرمایه اجتماعی بالاتر باشد تعامل‌های مثبت بین افراد افزایش یافته و از این طریق می‌توان سبب افزایش در یادگیری و ارتقاء مهارت در آنها می‌شود. بنابراین ملاحظه می‌گردد که سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی می‌توانند مکمل یکدیگر باشند.

 

استهلاک: از ویژگی‌های دیگر سرمایه آن است که با مرور زمان و در صورت عدم بازسازی مستهلک خواهند شد. این ویژگی‌ را نیز می‌توان برای سرمایه اجتماعی نیز متصور شد بدین صورت که با فاصله گرفتن فرداز گروه، سرمایه اجتماعی وی مستهلک می‌شود.

 

– توانایی خلق سرمایه جدید از دیگری (توانایی افزایش): بسیاری از انواع سرمایه‌های مورد استفاده نوع جدیدی از سرمایه را خلق می‌کنند مثل فلزی که استفاده می‌شود و مثلاً یک چاقو با آن درست می‌شود. در خصوص سرمایه اجتماعی نیز این ویژگی مصداق دارد. برای مثال چنانچه بین شخص الف و ب سرمایه اجتماعی در جریان باشد حال اگر فرد ب فرد سومی (ج) را به فرد الف معرفی کند و وارد جمع و شبکه خود کند در این صورت بواسطه شکل‌گیری ارتباط بین فرد الف و ج از طریق فرد ب، سرمایه اجتماعی می‌تواند گسترش یافته و زایش نویی داشته باشد.

 

(ج)                                (ب)                                                    (الف)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                   
   
     
       
       
     
 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۱- فرایند زایش سرمایه جدید از سرمایه اجتماعی موجود (منبع همان؛ ۱۶۴)

 

قابلیت نقل و انتقال و مالکیت: همان‌طور که انواع سرمایه می‌توانند از طریق راه‌هایی چون وراثت، اجاره، فروش، بخشش تفویض مالکیت شوند سرمایه اجتماعی نیز می‌تواند این حالت نقل و انتقال را داشته باشد. رابینسون (۲۰۰۲) معتقد است که مالکیت سرمایه اجتماعی از طریق وراثت می‌تواندمنتقل شود.(همان؛ ۱۶۶) برای مثال شاید دوستان والدین من، دوستان خوبی برای من شوند.با همه مطالب عنوان شده در خصوص اثبات سرمایه بودن سرمایه اجتماعی باید این نکته را نیز مدنظر قرار داد که سرمایه اجتماعی با انواع دیگر سرمایه دارای تفاوت‌هایی نیز می‌باشد.

 

– اول این که سرمایه اجتماعی در مقام دارایی برای گروه‌ها یا شبکه‌ها دارای خصیصه‌ای جمعی است نه فردی. هر چند سرمایه اجتماعی می‌تواند مورد بهره‌برداری افراد قرار گیرد (مثلاً پیدا کردن شغل با بهره گرفتن از شبکه‌های ارتباط شخصی خود)اما این نوع سرمایه بطور مستقل در اختیار فرد نیست.

 

– سرمایه اجتماعی به آسانی مشاهده و مورد سنجش قرار نمی‌گیرد، زیرا در روابط بین افراد تجسم می‌یابد.

 

– در صورت استفاده زیاد برخلاف برخی از اشکال سرمایه نه تنها از مقدار آن کاسته نمی‌شود بلکه بر مقدار و ارزش آن افزوده می‌شود.

 

– ایجاد و خلق سرمایه اجتماعی مستلزم وجود بیش از یک نفر است (شارع‌پور، ۱۳۸۷؛ ۲۵۱). در حالی که سایرسرمایه حتی در یک جامعه تک نفری، اثرات خلاقانه خود را بصورت بالقوه دارا می‌باشند.

 

جیمز کلن  تفاوت بین سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی راباترسیم نموداری بین فرد(A،B،C) نشان می‌دهدومی‌گوید که سرمایه انسانی درنقاط تقاطع قرار داردو سرمایه اجتماعی در خطوطی که این نقاط را به یکدیگر متصل می‌کنند قرار دارد. مثلاً اگر Bکودکی باشدو A بزرگسالی که پدر یا مادر B خواهد بود برای اینکه A به پیشرفت رشدشناختی B کمک کندبایدهم درنقطه تقاطع و هم درخط ارتباطی سرمایه وجودداشته باشد. باید سرمایه انسانی،دراختیارA وسرمایه اجتماعی دررابطه بین A و B وجود داشته باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




           
   

 

A     
 
     
 

 

B
 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۲ -رابطه بین سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی  (منبع:کلمن، ۱۳۷۷؛ ۴۶۵)

 

– به آسانی مبادله نمی‌شود اگر چه این سرمایه منبعی است که ارزش استفاده دارد.

 

– سرمایه اجتماعی دارایی شخصی هیچ یک از افرادی که از آن سود می‌برند نیست و این بواسطه صفت کیفی ساختار اجتماعی است که فرد در آن قرار گرفته است .(همان؛ ۴۸۲)

 

شولر ضمن تأکید بر تفاوت بین سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی، خاطرنشان می‌سازد که نباید این دو سرمایه را به جای یکدیگر بکار برد و این تفاوت را این گونه دسته‌بندی می‌کند:

 

جدول -۲-۲ تفاوت سرمایه اجتماعی و انسانی (منبع: شریفیان‌‌ثانی، ۱۳۸۰؛ ۱۰)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرمایه اجتماعی سرمایه انسانی
تأکید بر شبکه روابط اجتماعی تأکید بر عامل فردی
ارزیابی خود را از دیدگاه‌ ارزش‌ها و هنجارهایی می‌نگرد که بطور اجتماعی شکل گرفته‌اند. فرض را بر منطق انتخاب و شفاف بودن اطلاعات می‌گیرد.
استحکام تعهدات دوجانبه بین افراد و گروه‌ها و مشارکت مدنی را مبنای اندازه‌گیری قرار می‌دهد. داده‌ها را براساس سال‌های آموزش با تعداد مهارت‌های افراد اندازه‌گیری می‌کند.
بازده را براساس کیفیت زندگی می‌سنجد. بازده را براساس درآمد فرد با سطوح بهره‌وری اندازه‌گیری می‌کند.

بنابراین آنچه که مشهود است این است که سرمایه اجتماعی برخلاف سایر سرمایه‌ها بصورت فیزیکی وجود ندارد بلکه حاصل تنش متقابل اجتماعی است که افزایش آن می‌تواند موجب پایین آمدن سطح هزینه‌ اداره جامعه و نیز هزینه‌های عملیاتی سازمان‌ها شده وبدنبال آن بهره‌وری نیروی آنها را افزایش می‌دهد. در واقع به مثابه یک چسب اجتماعی اعضای جامعه را بهم متصل می‌کند و در عین حال به مثابه یک مایع اجتماعی مناسبات آنان را سریع، راحت و کم‌هزینه می‌سازد. لذا همان‌طور که به سرمایه اقتصادی، فیزیکی و انسانی برای توسعه نیازمندیم به همان نسبت به سرمایه اجتماعی نیازمندیم زیرا بدون این نوع سرمایه استفاده از دیگر سرمایه‌ها بطور بهینه انجام نخواهد شد. جامعه‌ای که فاقد سرمایه اجتماعی کافی است سایر سرمایه‌ها ابتر می‌مانند و تلف می‌شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲-۱-۴- ابعاد سرمایه اجتماعی

 

سرمایه اجتماعی را از منظرهای مختلف می‌تواند مورد مطالعه قرار داد. در یک دسته‌بندی سرمایه اجتماعی به سه بعد ساختاری، شناختی و ارتباطی تقسیم می‌شود.

 

۲-۱-۴-۱-بعد ساختاری:

 

از نظر آپهوف سرمایه اجتماعی ساختاری به اشکال مختلف سازمان‌های اجتماعی، شامل نقش‌ها، قواعد و رویه‌های معمول و هم‌چنین تعدادی از شبکه‌ها که در همکاری شرکت دارند می‌پردازند (هابز، ۲۰۰۰؛ ۳). این بعد بیانگر جنبه کمی سرمایه اجتماعی است که ناشی از وجود انجمن‌ها و شبکه‌های اجتماعی قوی بوده و نسبتاً عینی و قابل مشاهده است و حکایت از آن دارد که افراد در فضای اجتماعی با یکدیگر پیوند دارند که شامل دو نوع از پیوند میان افراد می‌شود: مشارکت در شبکه‌های رسمی و غیر رسمی.در شبکه‌های غیر رسمی افراد می‌توانند به شیوه‌های غیر رسمی از طریق انتخاب دوستی‌ها و انواع پیوندهای شبکه با یکدیگر در ارتباط باشند. هر یک از این پیوندها دلالت بر بخشی از ذخایر سرمایه اجتماعی فرد دارد.در شبکه‌های رسمی جدا از پیوندهای غیر رسمی با دیگران فرد می‌تواند از طریق عضویت رسمی در انجمن‌ها و گروه‌های داوطلبانه با دیگران در ارتباط باشد (موسوی، ۱۳۸۵؛ ۷۶) و از آن طریق خواسته‌های خود را تعقیب کند.

 

بطور کلی بعد ساختاری سرمایه اجتماعی به الگوی تماس‌های بین افراد اشاره دارد که مهم‌ترین جنبه‌های این بعد عبارتند از:

 

– روابط شبکه‌ای (پیوندهای موجود در شبکه): شامل وسعت و شدت ارتباطات موجود در شبکه می‌شود، امکان دسترسی به منابع را فراهم می‌سازد و از طریق پیوندهای موجود کانال‌های اطلاعاتی شکل می‌گیرند که میزان زمان و سرمایه‌گذاری مورد نیاز برای گردآوری اطلاعات را کاهش می‌دهند.

 

– شکل و ترکیب در شبکه (پیکربندی روابط شبکه‌ای): شامل سلسله مراتب شبکه، میزان ارتباط ‌پذیری و تراکم می‌شود که از طریق تأثیر بر میزان تماس یا قابلیت دسترسی اعضای شبکه باعث انعطاف‌پذیری و سهولت تبادل اطلاعات می‌شوند.

 

– تناسب سازمانی: به این معناست که تا چه اندازه شبکه ایجاد شده برای یک هدف خاصی برای اهداف دیگر استفاده شود.

 

۲-۱-۴-۲-بعد شناختی:

 

این بعد بیانگر جنبه کیفی سرمایه اجتماعی که به هنجارها، ارزش‌های مشترک و اعتماد اشاره دارد و به همین جهت امری ذهنی و ناملموس است (شارع‌پور، ۱۳۸۵؛ ۱۸۶) و فراهم‌کننده مظاهر، تعبیرها، مفسرها و سیستم‌های معانی مشترک در میان گروه‌هاست و با بهره گرفتن از زبان مشترک بینش مشترکی از اهداف و سیستم‌های معانی مشترک را برای اعضای شبکه فراهم می‌آورد و مقدمه فعالیت آنها را در سیستم اجتماعی فراهم می کند. زبان و علائم مشترک، روایت‌های مشترک مهم‌ترین جنبه‌های این بعداز سرمایه محسوب می‌شوند.

 

 

 

۲-۱-۴-۳-بعد رابطه‌ای (ارتباطی)

 

:توصیف کننده نوعی روابط شخصی است که افراد با یکدیگر به خاطر سابقه تعاملات خود برقرار می‌کنند. مهم‌ترین مؤلفه‌های این بعد عبارتند از: اعتماد، هنجارها، تعهدات، انتظارات و هویت (مشبکی، ۱۳۸۴؛ ۷ و الوانی، ۱۳۸۷؛ ۸).هم‌چنین ابعاد دیگری برای سرمایه اجتماعی از سوی اندیشمندان مختلف بیان شده است. پاکستون سرمایه اجتماعی را متشکل از دو بعد می‌دانست:

 

– پیوندهای عینی میان افراد: یعنی نوعی از ساختار شبکه‌ای عینی که برقرارکننده ارتباط بین افراد باشد. این بخش از سرمایه اجتماعی حکایت از آن دارد که افراد در فضای اجتماعی با یکدیگر پیوند دارند.

 

– پیوندهای ذهنی بین افراد: یعنی پیوندهای میان افراد دارای ۲ ویژگی‌ خاص- دارای ماهیت متقابل مبتنی بر اعتماد و دارای هیجانات مثبت- باشد (شارع‌پور، ۱۳۸۷؛ ۹).

 

دسته‌بندی دیگری از ابعاد سرمایه اجتماعی توسط گروه «کندی» دانشگاه‌ هاروارد انجام شده که ابعاد  زیر را مورد شناسایی قرار داد (سمینار ساگوارا،آمریکا،۱۹۹۰):

 

 

 

اعتماد          مشارکت سیاسی         مشارکت و رهبری مدنی

 

پیوندهای اجتماعی غیر رسمی    بخشش و روحیه داوطلبی     مشارکت مذهبی

 

عدالت در مشارکت مدنی      تنوع معاشرت ها و دوستی ها

 

لینا و وان بورن دو بعد برای سرمایه اجتماعی قائل هستند: (۱۹۹۸؛ ۵۴):

 

وابستگی: اولین جزء سرمایه اجتماعی‌ سازمانی وابستگی است. این بعد به منزله آن است که تمایل و توانایی افراد برای مشارکت در کنش‌های جمعی به اعتقاد آنها بستگی دارد. یعنی اعتقاد به این که کوشش‌های فردی که بطور مستقیم به کل سود می‌رساند باعث بهره‌مندی افراد بطور غیر مستقیم نیز می‌شود.

 

اعتماد: دومین بعد سرمایه اجتماعی، اعتماد است که از نظر محققین هم به عنوان مقدمه‌ای برای کنش جمعی موفقیت‌آمیز است و هم می‌تواند به منزله نتیجه کنش‌های جمعی موفق قلمداد گردد. برای اینکه افراد بتوانند در کنار یکدیگر بر روی پروژه‌های مشترک کار کنند اعتماد لازم است.

 

کلمن در اثر معروف خود به نام «بنیادهای نظریه اجتماعی» دو جزء را برای سرمایه اجتماعی قائل است: جزء ساختاری وجزء شناختی. اعتماد اجتماعی و تعهد اجتماعی بعد شناختی سرمایه اجتماعی را تشکیل می‌دهند و ابعاد تعلقات و تعاملات اجتماعی بعد ساختاری را سنجش می‌کنند. منظور از بعد شناختی وجود میزانی از اعتقاد، تعهد اجتماعی و سایر عناصر چون صداقت، همبستگی درون‌گروهی، میزان زمان با هم بودن، انتقاد‌پذیری و … است که کیفیت روابط اجتماعی بین همسران را شامل می‌شود در حالی که در بعد ساختاری کمیت روابط اجتماعی سنجیده می‌شود. در این بعد شبکه اجتماعی فرد بررسی می‌شود که عضویت فرد در گروه، میزان همکاری، تنوع فعالیت‌های جمعی، تعداد افرادی که فرد می‌شناسند، انواع ارتباطات، شعاع ارتباطات، تعداد و اندازه شبکه‌های اجتماعی فرد مورد ارزیابی قرار می‌گیرند (کلمن، ۱۳۷۷؛ ۴۷۵).

 

بیان ابعاد مختلف از سرمایه اجتماعی از سوی صاحبنظران نقیض یکدیگر نبودهبلکه متمم و مکمل یکدیگر می باشند لذا ریشه این تفاوت را باید ناشی از زمینه‌های نظری و سطوح تحلیلی متفاوتی دانست که صاحبنظران در کار خود از آن استفاده کرده‌اند.

 

[۱]- Solow

 

[۲]- Behavior pattern

 

[۳]- Transformation capacity

 

[۴]- Substitutes and complements

 

[۵]- Decay

 

[۶]- Ability to create other capital

 

[۷]- Alienability

 

[۸]- Schooler

 

[۹]- Structural demension

 

[۱۰]- Uphoff

 

[۱۱]- Network ties

 

[۱۲]- Network configuration

 

[۱۳]- Appropriable organization

 

[۱۴]- Cognitive demension

 

[۱۵]- Relational demension

 

[۱۶]- Leana & Van Buren

 

[۱۷]- Associability

 

[۱۸]- Trust

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:24:00 ب.ظ ]