کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



علل خودکشی

 

درباره‌ی علت خودکشی تحقیقات زیادی انجام شده و عوامل ارثی، خانوادگی، اجتماعی، روانی، روان نژندی و روان پریشی مورد بررسی قرار گرفته‌اند. آن‌چه مسلم است عمل خودکشی را نمی‌توان تنها به یکی از این عوامل منتسب کرد، بلکه همیشه دسته‌ای از عوامل در تعامل با یکدیگر در کار بوده‌اند، برخی از محققان، خودکشی را یک سندرم۲ دانسته‌اند، اما در عوامل سازنده و مکانیسم آن نظر و کشفیات جداگانه داشته‌اند. نزدیک به همه‌ محققین فراوانی گسیختگی خانوادگی، خانواده نداشتن، عدم تفاهم پدر و مادر، طرد شدن به‌وسیله‌ی مادر، فقدان پدر، عدم ارتباط پدر با فرزندان، ارزشمند و اطمینان بخش‌ نبودن پدر و … را جزء عوامل قطعی خودکشی دانسته‌اند.

 

«سوتر۳» (۱۹۵۹) خودکشی را چارچوب «سندرم کمبود اقتدار» می‌داند. این سندرم موجب کمی پیوستگی و ضعف اتصال شخصیت و سلوک فرد می‌شود. موقتی بودن روابط بین انسان‌ها موجب آن می‌شود که فرد خودکشی را، راه‌حلی آسان برای رفع مشکلات خود بداند.

 

دانلود پایان نامه

 

«هیم۴» (۱۹۶۹) سندرم خودکشی را حاصل بازی ظریف و شکننده‌ی فرایند‌های همانندسازی و یکپارچه‌ کردن تعارض‌های کودکی دانسته است. افراد جوانی که خودکشی می‌کنند دچار حالات افسردگی، شیزوفرنی ساده تا بیماری روانی بوده‌اند. اکثر آن‌ها حالات غیر عادی خود را در حدی نشان می‌دهند که نمی‌توان آن‌ها را در طبقه‌ی خاصی از بیماری‌های روانی قرار داد. (خدیوی‌زند، ۱۳۷۴).

 

______________________________

 

۱-shnaydman

 

۲-Syndrom

 

۳-Soter

 

۴-Him

 

افراد افسرده تنها گروهی‌اند که بیش‌ از همه در معرض خودکشی قرار دارند. یعنی اگرچه خودکشی گاهی در غیاب افسردگی روی می‌دهد و اکثر افراد افسرده مرتکب خودکشی نمی‌شوند، اما افسردگی عامل مستعد کننده‌ی نیروی برای خودکشی است. برآورد شده است که هشتاد درصد بیماران خودکشی‌گرا به طور قابل ملاحظه‌ای افسرده‌اند. بیماران افسرده حداقل ۲۵ برابر بیش‌تر از جمعیت‌های گواه دست به خودکشی می‌زنند. (روزنهان۱ و سلیمگن۲، ترجمه‌ی سید محمدی، ۱۳۷۹، ص ۹۲) .

 

خودکشی به طور کلی محصول و نتیجه‌‌ی درد روانی است و منبع اولیه این روان درد نیز نیازهای نابرآورده‌ی روان‌شناختی است. اساس رفتارهای انسان به طور بدیهی مبتنی بر نیازهای زیست‌شناختی اساسی و بنیادی است. مثل نیاز به اکسیژن، غذا، آب و درجه‌ی حرارت مناسب، اما پس از رفع این نیازها، نیاز انسان به کاهش تنش‌های درونی پیش می‌آید که آن هم از رهگذر ارضای نیازهای روان‌شناختی تحقق می‌یابد، از جمله: نیاز به پیشرفت، پیوند و رابطه، تسلط یافتن، سالم ماندن، خود مختاری، دوست داشته شدن، کمک، شناخت مسایل و بسیاری نیازهای دیگر به طور کلی، مابخش عمده‌ای از زندگی خود را برای رفع نیازهای روان‌شناختی خویش صرف می‌کنیم. وقتی فرد خودکشی می‌کند، در واقع می‌خواهد درد روانی خود را از بین ببرد؛ دردی که ناشی از ارضاء نشدن نیازهای حیاتی او است. (اشنایدمن۳ ، ترجمه‌ی فیروز بخت، ۱۳۷۸).

 

 

تعیین این که چه نوع جوانانی ممکن است به خودکشی مبادرت کنند، دشوار است؛ زیرا هر نوجوانی ممکن است این کار را انجام دهد با وجود این، افرادی که گوشه‌گیر بوده مزاحمتی برای دیگران ایجاد نمی‌کنند، بیش‌ از دیگران در معرض خطر اقدام به خودکشی قرار دارند. این نوجوانان اغلب علاقه‌ دارند. مورد توجه قرار گیرند اما رفتار آن‌ها در خانه و مدرسه به گونه‌ای است که نمی‌تواند توجه کسی را جلب کند. گرچه تعیین کردن نشانه‌هایی که زنگ خطر مبادرت به خودکشی‌اند دشوار است، اما پاره‌ای از نشانه‌ها می‌توانند زنگ خطری جدی باشند.

 

_______________________________________

 

۱-Rosenhan

 

۲-Seligman

 

۳-Shnaydman

 

نظریات جدید، خودکشی شناسان معاصر معتقد به وجود ساختار شخصیتی یا سایکودینامیک خاص مرتبط با خودکشی نیستند . آنان معتقدند که اطلاعات فراوانی از تخیلات بیمارانی که اقدام به خودکشی کرده اند درباره اینکه اگر خودکشی می کردند چه اتفاقی روی می داد یا پیامدهای آن چگونه بود می توان بدست آورد. این تخیلات اغلب عبارتند از: ۱)آرزوی انتقام، قدرت ، کنترل یا مجازات؛۲) آرزوی جبران ، فداکاری یا کفاره دادن؛۳)آرزوی فرار یا خواب؛ ۴) آرزوی نجاتیافتن، تولد دوباره، اتحاد دوباره با شخص فوت شده؛ و ۵) آرزوی حیاتی تازه در بین بیماران افتخاری احتمال برون ریزی تخیلات افتخاری در افراد زیر بیشتر است: کسانی که متحمل فقدان شی محبوب یا ضربه خودشیفتگی شده اند. آنهایی که دچار عواطف شدیدی ، نظیر غضب و احساس گناه می شوند و یا با یک قربانی خودکشی همانند سازی می کنند(کاپلان۱ و سادوک۲ ۲۰۰۳). امروزه  اکثر محققین جوامع، خودکشی را پدیده ای پیچیده می­دانند که با عوامل اجتماعی ، زیستی و روانی در ارتباط است (علیرضایی ۱۳۸۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-06-07] [ 02:43:00 ب.ظ ]




در ایران مطالعه ی دقیقی در مورد خودکشی صورت نگرفته است زیرا آمار پزشکی قانونی گویا نیست  وبسیاری از افراد خودکشی افراد خانواده ی خود را ننگ وبی آبرویی تلقی کرده و از افشای آن خودکشی می کنند. درکشو آمارهایی وجود دارد که حاکی از آنکه سالیانه  ۵ تا ۷ هزار نفرازطریق خودکشی  جان خود را می گیرند که نیمی از آن ها در شهرهای بزرگ، یک چهارم در شهرها کوچک و متوسط و بقیه در روستاها انفاق می افتد. دکتر قرایی مقدم معتقد است که نگاه سنتی خانواده ها به مسأله خودکشی که درکشورما وجود دارد موجب گردیده است تا به آماردقیق و صحیح دسترسی نداشته باشیم زیرا دربسیاری ازشهرهاخودکشی هر یک ازافراد خانواده موجب بی حیثتی و بی آبرویی خانواده می شود همین دلیل به مخفی کردن نوع مرگ می انجامد ( ریئس دانا ، ۱۳۸۰). به طور کلی در رابطه با خودکشی در ایران دلایل زیر ذکر شده است (ستوده، ۱۳۷۴):

 

________________________________________

 

۱-Kaplan

 

۲-Sadock

 

۱- اختلافات زناشویی ،عشق و تمایلات شدید عاطفی وعلل ناموسی؛

 

۲- ناراحتی های روانی ،شکست در عشق و اختلالات روانی و شخصیتی؛

 

۳- مشکلات ناشی از شکست های تحصیلی واسترس ها وفشار های روانی و روحی ناشی از آنها(فشار های عاطفی، فشار های تحصیلی مانند کنکور، نقایص جسمی و فیزیکی در نسل جوان)و احساس پوچی وبی هدفی وافسردگی؛

 

۴- فقر و تنگدستی،بیکاری ،اخراج از کار و شرایط نامساعد اقتصادی؛

 

۵- مسائل و معضلات زندگی شهری  و وضعیت نا به سامان زندگی؛

 

۶- ازهم پاشیدگی گروه های اجتماعی مانند خانواده ، شغلی ، خویشاوندی ، دوستی و..

 

۷- اعتیاد به مواد مخدر ، الکل و داروهای توهم زا؛

 

۸- ضعیف شدن اعتقادات مذهبی؛

 

۹- عدم استقلال واجبار در پیروی از مقررات سنتی؛

 

۱۰- بر ملا شدن اسرار و حقایق خصوصی زندگی فرد.

 

۱-۲    نظریه­ های خودکشی

 

۱-۲-۱-       نظریه اشنایدمن

 

اشنایدمن۱ (۱۹۹۲، به نقل از آذر، نوحی و شفیعی کندجانی، ۱۳۸۵) به عنوان بنیانگذار انجمن خودکشی آمریکا، با ارائه ی الگوی مکعبی خودکشی این فرض را مطرح می کند که احتمال رفتار خودکشی از طریق سه عامل زیر تعیین می شود: ۱) درد، ۲) تشویش و ۳) فشار. در این نظریه اعتقاد بر این است که درد روانشناختی غیرقابل تحمل یک محرک مشترک در رفتار خودکشی است که از نیازهای روانشناختی ناکام شده ناشی می شود.

 

____________________________________

 

۱-Shnaydman

 

 

 

۱-۲-۲-       نظریه فروید

 

اولین نگرش مهم به خودکشی نگرش فروید۱ (۱۸۵۶-۱۹۳۹) بود. فروید معتقد بود که از دست دادن “شی محبوب” که شخص نسبت به آن احساس دوگانه ای دارد منجر می شود که احساس خصومت نسبت به آنان متوجه درون شده، شخص را از خود بیزار سازد (به نقل از آذر، نوحی و شفیعی کندجانی، ۱۳۸۵).

 

فروید به تدریج نظریه­ غریزه­ی مرگ را که در تضاد با لیبیدو بود را کامل کرد و آن را مهم­تر از غریزه­ی زندگی دانست. غریزه را انگیزه ذاتی در هر موجود زنده معرفی کرد و وظیفه اصلی را بازگشت به وضعیت قبلی که موجود ناگزیر شده بود بر اثر فشارهای خارجی ناراحت کننده آن را کنار بگذارد، تعریف کرد. ابتدایی ترین توجیه او با مشاهده ی بیماری مبتلا به بی­اشتهایی عصبی بود که از خوردن غذا امتناع  می­کرد. فروید معتقد بود که این بیماری نشانه این است که بیماران اغلب رویای مرگ خود و نیز مرگ نزدیکان می بیند ولی آن را به عنوان رویداد مسرت بخش   می دانند نه یک چیز غم آور فروید فروید بر حسب عادت که تمام مسایل و امور را کلیت می بخشید، سعی کرد که تمامی  رفتارهای خطرناک انسان را غریزه مرگ به شمار آورد. او اعمال خطرناک انسان مانند کوهنوردی، بیابان گردی و جنگل پیمایی را گریز از زندگی به سوی مرگ می دانست و تمام اشکال قهرمانی را سرپوشی برای تمایل به مردن می­پنداشت. بی دلیل نبود که در طول زندگی و حیات خود نفرت و بی رحمی، جنگ­ها و اذیت و آزار دینی و نژادی، بهره­کشی انسان ها از یکدیگر، استبداد سیاسی، تحقیر و نیرنگ را مشاهده و تحمل کرد و بنیان غریزه مرگ و غریزه بشر برای نابود کردن خود و در عین حال پایبندی به نظریه ماتریالیسم مکانیستی و ماده گرایی درباره ی روح بشر را بنا نهاد. او کاملا حق داشت که غریزه مرگ را فرض مسلم بشناسد و آن را غریزه مرگ نام نهد (به نقل از آذر، نوحی و شفیعی کندجانی، ۱۳۸۵).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

__________________________________________

 

۱-Frued

 

غریزه مرگ فروید۱ خواستار پریشانی، بی سامانی، بی شکلی، بی نظمی و بی جانی است و سعی در برگشت انسان به مرحله پریشانی و جمادی دارد. فروید اعتقاد داشت که خودکشی نوعی پرخاشگری به دیگری است. این پرخاشگری گاهی اوقات شکل آشکار، قطعی و آگاهانه دارد و ساز و کار همانندسازی که در عامل وجود دارد، موجب برگرداندن پرخاشگری به سوی خویشتن می­­شود. همچنین اعتقاد داشت آنچه که در وجود بشر جنبه حیاتی و اساسی دارد باید جنبه معنوی نیز به خود بگیرد و فقط در انسان است که به طرز موجهی می توان از موضوع فردیت سخن گفت. این فردیت به نژاد بشری تعلق دارد. اگر بشر به خود اجازه دهد که فقط غرایز راهنمای او در زندگی باشند باید این خطر را پذیرفت که زیان جدی به نژاد او، که خود نیز جزیی از آن است، وارد می­سازد. پس حمایت ارزشمندترین سرمایه انسان است. خودکشی از نظر پیروان فروید، به معنای بر هم زدن موازنه­ی حیات اجتماعی بشری است که به قلمرو غریزه بنیانی زندگی یعنی غریزه حیات تجاوز می کند ولی مقصود این نیست که تمام خودکشی ها از حیث مفهوم بالینی جنبه عصبی داشته باشد (به نقل از آذر، نوحی و شفیعی کندجانی، ۱۳۸۵).

 

 

۱-۲-۳-       کارن هورنای

 

کارن هورنای۲ (۱۸۸۵-۱۹۵۳) ناامیدی، تحمل رنج های مداوم، از خودبیگانگی و تلاش برای حصول ایده آل را از جمله عواملی می داند که باعث خودکشی می شوند(به نقل از آذر، نوحی و شفیعی کندجانی، ۱۳۸۵). هورنای (۱۹۵۰، به نقل از فیست و فیست۳ ، ۲۰۰۲ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹). نیاز به کمال را مطرح می کند که به سایق شکل دادن کل شخصیت در قالب خودآرمانی اشاره دارد. افراد روان رنجور صرفاٌ به ایجاد چند تغییر قانع نیستند؛ هیچ چیزی کمتر از کمال کامل پذیرفتنی نیست. آن­­ها با ایجاد کردن یک رشته بایدها و نبایدها سعی می کنند به کمال برسند و هورنای این سایق را استبداد نامید. همچنین هورنای (۱۹۵۰، به نقل از فیست و فیست، ۲۰۰۲ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)

 

جاه طلبی روان رنجور را مطرح کرد که سایق وسواسی به سمت برتری است. افرادی          که درجستجوی  روان رونجور برای شهرت هستند ، هرگز نمی توانند از خودشان خشنود باشند،

 

______________________________________

 

۱-Frued

 

۲-Karen Horney

 

۳- Fist&Fist

 

زیرا وقتی پی می برند که خود واقعی آن ها با در خواست های سیری ناپذیر خود       آرمانی شان نمی خواند، از خودشان بیزار می شوند، خویشتن را خوار می شمارند. هورنای (۱۹۵۰، به نقل از فیست و فیست۱ ، ۲۰۰۲ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹) شش روش بیزای از خود را مشخص کرد.

 

روش اول بیزاری از خود می تواند به توقعات مدام از خود منجر شود که استبدادها بایدها نمونه ای از آن است.

 

روش دوم، گناهکار انگاری بی رحمانه ی خویش است. افرادروان رنجور مرتبا خود را ملامت می کنند.

 

در روش سوم بیزاری از خود ممکن است به شکل خودخوارشماری نشان داده شود، که بصورت حقیر شمردن، دست کم گرفتن، مورد تردید قرار دادن، رد کردن و مسخره کردن خویش ابراز می شود.

 

روش چهارم، ناکام کردن خود است به این صورت که از لذت بردن و خشنودی خویش جلوگیری می کنند.

 

در روش پنجم، بیزاری از خود به شکل خودآزاری و زجر دادن خویش آشکار می شود. در این صورت، فرد به خود صدمه وارد می­ کند یا خود را عذاب می دهد.

 

ششمین و آخرین شکل بیزاری از خود، اعمال و تکانه های خودتباهی است که می تواند جسمانی یا روانی، هشیار یا ناهشیار، حاد یا مزمن، به عمل در آمده یا فقط در عالم خیال باشد. پرخوری، سوء مصرف الکل و سایر داروها، رانندگی کردن بی پروا و خودکشی جلوه های رایج خودتباهی جسمانی است. افراد روان رنجور به صورت روانی هم ممکن است به خودشان حمله کنند مثلا رابطه ی سالمی را به نفع رابطه ی روان رنجور قطع می­ کند (فیست و فیست، ۲۰۰۲ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹).

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:43:00 ب.ظ ]




اختلال شخصیت اسکیزوئید – ارتباط اختلالات خلقی و شخصیت با خودکشی

 

اختلال شخصیت اسکیزوئید در کسانی تشخیص داده می‌شود که عمری را در کناره‌گیری از اجتماع گذرانده‌اند و درون گرایی و عواطف محدود و کند و هم چنین احساس ناراحتی آنان از برقراری روابط اجتماعی با دیگران، قابل توجه است (۲۰۰۳). برخلاف شخصیت‌هایی که با محیط تماس برقرار می‌کنند، شخصیت اسکیزوئیدی عملاً با خود بیگانه است (کریمی، ۱۳۷۴).

 

اختلال شخصیت اسکیزوئید می‌تواند به کارایی اجتماعی و شغلی فرد مبتلا به این اختلال لطمه وارد کند و موجبات نارضایتی و ناراحتی وی را فراهم آورد. این نشانه‌ها عبارتند از: کم‌رویی، گوشه‌گیری، مردم‌گریزی، محدودیت در برقراری روابط مناسب با دیگران، اجتناب از رقابت‌ها و درگیری‌های عاطفی، عدم وجود احساسات گرم و لطیف نسبت به دیگران، بی‌تفاوتی نسبت به احساسات و برداشت دیگران، حساسیت بیش از حد، خودمداری و عدم قدرت در بیان احساسات پرخاشگرانه(اخوت، ۱۳۶۲). آنان عادات و فعالیت‌های شغلی انفرادی را ترجیح می‌دهند و فاقد توانایی لازم برای برقراری ارتباط گرم و نزدیک با دیگران هستند. شاید به علت این گسستگی اجتماعی، مردان مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئیدی به ندرت و زنان با احتمال بیشتری ازدواج می‌کنند. زندگی جنسی این افراد ممکن است منحصر به خیال پردازی شود و فعالیت جنسی پخته و واقعی، به طور نامحدود به تعویق افتد. این افراد نیروی عاطفی قابل توجهی را در مسایل نامربوط به انسان (نظیر ریاضیات و ستاره شناسی) به کار می‌برند. اغلب خود را با سرگرمی‌ها و هوس‌هایی نظیر رژیم غذایی و بهداشتی، مسایل فلسفی و طرح‌های بهبود اجتماعی – به خصوص آنهایی که مستلزم دخالت شخصی نیست – سرگرم می‌کنند. در بعضی از موارد، این افراد قادر به رشد و تکامل هستند و می‌توانند عقاید بدیع و سازنده به جهان ارائه کنند (کاپلان و سادوک۲ ، ۲۰۰۳).

 

 

 

 

____________________________________

 

۱-Band&Perry

 

۲-Kaplan&Sadock

 

بسیاری از محققان این فرضیه را پیش می‌کشند که هر چند شخصیت اسکیزوئیدی عملاً بسیار تنهاست، ولی از انزوا می‌ترسد و تمایل شدید به برقراری روابط با دیگران را دارد (کریمی، ۱۳۷۴).

 

افراد با شخصیت اسکیزوئید دارای ویژگی­های زیر هستند:

 

۱- نه میلی برای برقراری روابط نزدیک – از جمله با اعضای خانواده – دارد و نه از این نوع روابط لذت می‌برد.

 

۲- تقریباً‌ همیشه فعالیت‌های انفرادی را برمی‌گزیند.

 

۳ – به ندرت ممکن است ادعای هیجانات قوی (مثل خشم و لذت) را داشته باشد یا به نظر برسد که چنین هیجاناتی را تجربه می‌کند.

 

۴ – تمایل به داشتن تجربه جنسی با همه (در صورتی که فرد متأهل باشد) اگر در او هم وجود داشته باشد، بسیار اندک است (با توجه به سن).

 

۵ – نسبت به تعریف یا انتقاد دیگران، بی‌تفاوت است.

 

۶ – غیر از بستگان درجه یک، دوستان نزدیک یا محرم ندارد (فقط با یک نفر رابطه نزدیک دارد).

 

۷ – عواطف او محدود است، مثلاً کناره‌گیر و سرد است و به ندرت حالات متقابل (مثل لبخند زدن یا تکان دادن سر) در او دیده می‌شود.

 

ب) وقوع اختلال منحصراً در جریان شکل‌گیری عارضه اسکیزوفرنی یا اختلال هذیانی و همراه با این عوارض، ظاهر نشده باشد (کاپلان و سادوک۱ ، ۲۰۰۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




 اختلالات شخصیت اسیکزوتایپی– ارتباط اختلالات خلقی و شخصیت با خودکشی

 

شخص مبتلا به شخصیت اسکیزوتایپی ویژگی‌هایی دارد که حتی در نظر مردم عادی نیز عجیب و غیر عادی جلوه می‌کند. تفکر سحرآمیز، عقاید انتساب، اشتباه حسی و مسخ واقعیت، قسمتی از دنیای روزمره این بیماران است (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). میزان بروز این اختلال در بین دوقلو‌های یک تخمکی بالاتر از دوقلوهای دو تخمکی بوده است(کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳).

 

 

_____________________________________

 

۱-Kaplan&Sadock

 

هرچند افراد دارای اختلالات شخصیتی اسکیزوفرنی‌گونه نیز مانند اشخاص اسکیزوئیدی، دوری‌گزین، از لحاظ عاطفی سطحی و از لحاظ اجتماعی نیز ناپخته هستند، اما الگوی کلامی آنها کاملاً متفاوت است. سخنانی که آنها در محاوره می‌گویند، فهمیده نمی‌شود؛ زیرا از لغات و عبارات غیر معمول استفاده می‌کنند یا لغات معمول را به شیوه‌های غیر معمول، به کار می‌برند. آنها اغلب افکار و عقاید خود را به طور مبهم بیان می‌کنند. معمولاً وقتی تحت فشار روانی هستند، تفکرشان رو به زوال می‌رود و ممکن است عقایدی بیان کنند که هذیانی به نظر برسد. در چنین مواقعی، رفتارشان در مرز عجیب بودن قرار می‌گیرد (ساراسون و ساراسون ۱، ۱۹۸۷؛ ترجمه نجاریان، ۱۳۷۷).

 

افراد اسکیزوتایپی بیشتر از حد متوسط در معرض خطر حمله اسکیزوفرنی هستند؛ چون این فرض وجود دارد که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، عوامل ارثی و زیست‌شناختی دارند.

 

در مجموع افراد با اختلال شخصیت اسکیزوتایپی دارای ویژگی­های زیر هستند:

 

۱- عقاید به خود بستن یا به خود نسبت دادن (به استثنای هذیان‌های به خود بستن)

 

۲- اضطراب اجتماعی مفرط (مثلاً، احساس ناراحتی شدید در موقعیت‌های اجتماعی که افراد بیگانه در آن حضور دارند).

 

۳- باورهای غریب و تفکر سحرآمیز، که بر رفتار شخص تأثیر گذاشته و با معیارهای فرهنگ بیمار، هماهنگ نیست (مثل موهوم پرستی، غیب بینی، تله‌پاتی، حس ششم و این باور که دیگران می‌توانند احساس مرا بفهمند).

 

۴- تجربیات درکی غیر عادی (مثل خطای حسی یا احساس وجود یک نیرو یا انسان که در واقع وجود ندارد).

 

۵- ظاهر یا رفتار غریب و غیر عادی (مثل موهای پریشان، ادا و اطوار غیر عادی و حرف زدن با خود).

 

۶- نداشتن دوستان نزدیک یا محرم (یا فقط یک نفر) از بستگان درجه یک.

 

۷- گفتار غریب (بدون شل شدن تداعی‌ها یا بی‌ربطی کلام) یا گفتاری که پوچ و بی‌محتواست، پرت و پلاگویی و ابهام یا انتزاع نامتناسب.

 

۸- عاطفه محدود یا متناسب، ابلهانه یا انزواطلبانه. فرد مبتلا به این اختلال به ندرت ممکن است در برخوردهای اجتماعی با دیگران، حالات متقابل چهره و اندام را از خود نشان دهد.

 

۹- سوء ظن یا تفکر پارانویایی.

 

 

 

______________________________

 

۱-Sarason&Sarason

 

۱-۱-۲-           گروه دوم (B)

 

مشتمل است بر اختلالات شخصیت نمایشی، خودشیفته، ضد اجتماعی و مرزی. افراد مبتلا به این اختلالات غالباً هیجانی، بازیگر و بی‌ثبات به نظر می‌رسند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]




اختلال شخصیت ضد اجتماعی– ارتباط اختلالات خلقی و شخصیت با خودکشی

 

اختلال شخصیت ضد اجتماعی با اعمال ضد اجتماعی و جنایی مستمر مشخص می شود، اما معادل جنایتکاری نیست. بلکه، ناتوانی برای مطابقت با موازین اجتماعی است که شامل بسیاری از وجوه رشد نوجوانی و جوانی بیمار می گردد. شخصیت ضد اجتماعی معمولا با ظاهری عادی، حتی فریبنده و راضی کننده مشاهده می­گردند. با این وجود، سوابق آن­ها حاکی از اختلال در عملکرد در بسیاری از زمینه های زندگی است. دروغگویی، فرار از مدرسه و منزل، نزاع، سوء مصرف مواد و دارو و فعالیت­های غیرقانونی، تجربیات این بیماران است که شروع آن ها در دوران کودکی گزارش می شود (سادوک و سادوک۱ ،  ۲۰۰۳، ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۲).

 

 

دلبستگی یا ظرفیت برای شکل دادن به رابطه عاطفی، در افراد دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی به نسبت افراد عادی بسیار کمتر است و این افراد دارای یک احساس جدایی هیجانی مزمن هستند (میلون، ۲۰۰۲). توضیحات این افراد درباره رفتار ضد اجتماعی­یشان آن ها را آدم کوتاه فکر و تهی می نمایاند. تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی با ناراحتی جسمانی شایع است. با این حال، محتوای ذهنی آن ها فاقد هذیان یا تفکر غیر منطقی است. این افراد، دیگران را باهوش کلامی خود تحت تأثیر قرار می دهند. این افراد در به بازی گرفتن دیگران استادند (میلون۲ ، ۱۹۹۴).

 

 

 

 

 

______________________________

 

۱-Sadock&Sadock

 

۲-Millon

 

به طور کلی می توان افراد دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی را با این ویژگی ها نشان داد:

 

    • فریبندگی ظاهر و هوش خوب

 

    • تعادل، منطقی بودن و فقدان اضطراب بیمارگون

 

    • فقدان احساس مسئولیت شخصی

 

    • دروغگویی، عدم خلوص، بی عاطفگی و دزدی

 

    • رفتار ضداجتماعی بدون پشیمانی و شرم

 

    • قضاوت ضعیف و عجز در عبرت گرفتن از تجارب

 

    • ناتوانی در ایجاد روابط نزدیک و پایا

 

  • فقدان بینش نسبت به انگیزه های شخصی (ساراسون و ساراسون۱ ، ۱۹۸۷؛ ترجمه نجاریان و همکاران، ۱۳۷۷).

 

۱-۱-۱-۲   اختلال شخصیت مرزی

 

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در مرز بین روان نژندی و روان‌پریشی قرار گرفته و با      بی ثباتی فوقالعاده عاطفه، خلق و رفتار،‌ مشخص می‌شوند. این اختلال را اسکیزوفرنی سرپایی، اسکیزوفرنی شبیه رواننژندی و شخصیت بی ثبات از نظر هیجانی  نیز خوانده‌اند (کاپلان و سادوک۲ ، ۲۰۰۳).  چهار ویژگی اختلال شخصیت مرزی (تکانشی بودن، روابط شدید و بی‌ثبات، خشم کنترل نشده شدید و بی ثباتی عاطفی)، همگی در ۷۵ درصد گروهی از بیماران مرزی وجود داشته است و ویژگی‌های دیگر کمتر شایع بوده‌اند و گاهی نیز نقش اندکی در امر تشخیص داشته‌اند.

 

 

افراد مرزی معمولاً روابط فردی پرشور و ناپایداری دارند. ممکن است امروز مثل دوستی صمیمی با دیگری رفتار کنند و ناگهان فردا این صمیمیت از بین رود. اغلب نوعی کیفیت تسلط طلبانه در روابط او با دیگران وجود دارد. بی‌ثباتی عاطفی قابل ملاحظه و انتقال ناگهانی این حالت به اضطراب، افسردگی و تحرک‌پذیری که ممکن است فقط چند ساعت ادامه یابد و هرگز بیش از چند روز ادامه پیدا نمی‌کند، نشانه‌هایی از اختلال شخصیت مرزی هستند(ساراسون و ساراسون ، ۱۹۸۷؛ ترجمه نجاریان و همکاران، ۱۳۷۷).

 

___________________________________

 

۱-Sarason&Sarason

 

۲- Kaplan&Sadock

 

 

 

افراد مرزی نابسامانی‌هایی نیز در مفاهیم مربوط به هویت خویش دارند. به عبارت دیگر، در مورد خود انگاره، هویت جنسی، ارزش‌ها، صداقت و اهداف خود، تردید دارند و ممکن است احساس مزمنی از تهی بودن و ملامت را نیز داشته باشند و تحمل تنهایی برای آنان مشکل باشد (ساراسون و ساراسون ۱، ۱۹۸۷؛ ترجمه نجاریان و همکاران، ۱۳۷۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:42:00 ب.ظ ]