مسایل زنانمسایل عاطفیمسایل اجتماعی و فرهنگی

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

مسایل سیاسیتفاله هاتنها در مهنسترن در باد، نسترن در باران، نسترن در خاکچرا ساکت بمانم؟چای سرد آقای امجدصدای دریاپاییز قمرراز کوچکروز اول عید

نمودار ۱۰٫ نمودار تفکیکی موضوعات آثار فرخنده آقایی

قدسی قاضی نور

قدسی قاضی نور در سال ۱۳۲۵ در لنگرود متولّد شد. او علاوه بر نویسندگی، به شاعری و نقّاشی هم می پردازد. فدسی قاضی نور نویسنده ی بیش از سی داستان برای کودکان و نوجوانان است. او پس از فارغ التّحصیلی در رشته نقّاشی از دانشکده ی هنرهای زیبا، به تدریس پرداخت. مجموعه داستان های کسوف (۱۳۷۰) نه آبی، نه زرد (۱۳۷۷) و خال گل سرخ (۱۳۸۱) را برای بزرگسالان منتشر کرده است. او پس از مهاجرت به اروپا کتاب راز (۱۳۷۱، سوئد) فرضیه (۱۳۷۴، هلند) و دختری با پیراهن صورتی و چند دفتر شعر به چاپ رسانیده است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

خلاصه داستان ها

عبود! کبوترت را پر بده
داستان نوجوانی است که در دوران جنگ به سر می برد و در منطقه ای فقیرنشین در تهران زندگی می کند. او کمابیش از اخبار جنگ مطلع است و جوانان محله ی او گروه گروه به جبهه اعزام و شهید می شوند . او و بچه های هم سن و سالش تصمیم می گیرند یک بازی اختراع کنند به نام جنگ. برای این کار بچه ها به دو گروه سرباز ایرانی و سرباز عراقی تقسیم می شوند هیچ کس دلش نمی خواهد که سرباز عراقی شود بالاخره با یک مسابقه دو، سربازهای ایرانی و عراقی مشخص می شوند . آنها با کارتن های مقوّایی تفنگ درست کردند و با خرت و پرت های انباری سنگر ساختند و هر روز از صبح تا غروب جنگ بازی می کردند . تا اینکه روزی پسری هم سنّ و سال آن ها که عبود نام داشت و به خاطر بمباران اهواز با خانواده اش به تهران پناه آورده بود، وارد محلّه آنها شد. برخلاف تصوّر آنها، او هرگز راضی نشد که در بازی آن ها شرکت کند زیرا او جنگ را دیده بود و دوستانش در بمباران هوایی دشمن کشته شده بودند از نظر او «جنگ بازی نیست». او کبوتری داشت که هیچ وقت از خودش جدا نمی کرد، روزی که خبر پایان جنگ از رادیو پخش شد، همه به کوچه دویدند و با صدای بلند گفتند: عبود! کبوترت را پر بده.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسیx
خانه پنجم
راوی زنی تنهاست که در کشور هلند زندگی می کند و وقتی افسرده و دلتنگ می شود از خانه بیرون رفته و در خیابان قدم می زند خانه ها همه یک شکل و یک اندازه هستند با پنجره های بزرگ که فقط قسمت بالای آن با پرده توری کوتاهی پوشیده شده است و تا ته خانه ها پیداست و این همه عریانی برای این زن که از شهری که همه چیزش در حجاب است آمده مبهوت کننده است. خانه ی پنجم خانه ی پیرمرد است، راوی غروب ها که به خانه بر می گردد او را می بیند که روی صندلی راحتی اش نشسته و تلویزیون نگاه می کند و احتمالاً همسرش در آشپزخانه مشغول کار است. شب سردی است و زن قدم زنان به کنار خانه پیرمرد می رسد و با دقّت به خانه می نگرد پیرمرد را می بیند که پشت میز نشسته و انگار تازه در حال شام خوردن هستند. روی میز دو عدد بشقاب است و میان پیرمرد و پیرزن گلدان بلوری بزرگی با چند شاخه گل وجود دارد که چهره پیرزن را کاملاً پوشانده. راوی میل عجیبی برای دیدن پیرزن پیدا می کند و با خود می اندیشد که همسر او کدام یک از زنان محلّه است که او هر روز می بیند و افراد زیادی را از ذهنش می گذراند در آخر راوی روی پنجه پا می ایستد تا او را ببیند ولی در عین ناباوری آن صندلی را خالی می یابد و تازه می فهمد که پیرمرد نیز مانند او تنها زندگی می کند.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
جا بجایی
راوی داستان زنی است که از زندگی یکنواخت و تکراری و ناخوشایندی که با همسرش دارد در عذاب است و به این می اندیشد که از آن جایی که اوّلین عشق ها هرگز فراموش نمی شوند، اگر او اوّلین عشق همسرش بود، شوهرش بیش تر به او عشق می ورزید و دیگر هرگز به خاطر مسائل جزئی مثل این که چه کسی باید تلفن را جواب دهد، یا چه کسی باید برای خرید بیرون برود و … با هم بحث و دعوا نمی کردند. راوی معتقد است اگر جای او اوّلین عشق همسرش نشسته بود او این قدر بی توجّه و بی تفاوت نبود بلکه سعی می کرد عاشقانه و مهربان سخن بگوید و البتّه هرگز «خودش را مثل خیک روغن روی مبل ولو نمی کرد.» زن این موضوع را به شوهرش می گوید و از او می پرسد که اگر زنش نبود چقدر او را دوست می داشت؟ همسرش اصلاً به او گوش نمی دهد. زن مدام همسرش را با اوّلین عشقش یا مرد دیگر مقایسه می کند و مطمئن است که شوهرش هم در اندیشه ی اوّلین عشقش است.
مسائل زنانx مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
باران
این داستان در قالب گفت وگوی راوی است با من درونی اش که گاهی «با فشار خودش را می کند» و از او جدا می شود و سپس به دنبال راوی راه می افتد. راوی از او می خواهد که برگردد و دست از مخالفت با او بردارد امّا من درونی اش نمی پذیرد. هوا بارانی است البتّه باران آن قدر نیست که زمین را خیس کند. او عاشق این است که راوی به زیر فوّاره ی پارک برود و مانند بید مجنون آب از موهایش بچکد ولی راوی از ترس نگاه دیگران که او را دیوانه بخوانند این کار را نمی کند سرانجام راوی از پارک بیرون می رود درحالی که صدای گریه ی من درونی اش را که در پارک نشسته می شنود.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگیx مسائل سیاسی¨
پنجره
راوی داستان در حالی که از پنجره به بیرون خیره شده است می پرسد: به چه کسی باید« زنده باد» گفت؟ یکی جواب می دهد کسی که برای اوّلین بار پنجره را ساخت زیرا پنجره همان نگاه به زندگی است. راوی با او موافق نیست زیرا افراد بسیاری از همین پنجره ها خودشان را پرت کرده اند. سازنده ی پنجره اگر می دانست که روزی این اتّفاق می افتد بسیار ناراحت می شد . راوی می گوید مانند انیشتین وقتی درمورد بمباران هیروشیما شنید. تلویزیون پسربچه ی ده ساله ای را نشان می دهد که معتاد است و مصرف مواد را از هشت سالگی آغاز کرده است یعنی بعد از اینکه پدرش دو برادر او را خفه کرد و اعدام شد. راوی گفت : چند شب پیش تلویزیون با دختربچه ای که توسّط پدرش در پارک رها شده بود و در پرورشگاه زندگی می کرد، مصاحبه می کرد. هر دو با شنیدن ا
ین اخبار احساس ناراحتی و تأسّف می کنند. سپس مرده باد می گویند به کسی که اوّلین دیوار را جلوی پنجره کشید.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگیx مسائل سیاسی¨
اهل هر کجا می خواهی باش امّا . . .
راوی داستان به بیان اوضاع و احوال اهل قلم می پردازد و معتقد است انسان اهل هر کجا که باشد «کاری با او ندارند» ولی اگر اهل قلم باشد «حسابش پاک است» دو اهل قلم بودن مساوی است با «بدبخت بودن». از نظر او اهل قلم نه تنها نازک دل نیستند بلکه بسیار «پوست کلفت تر از کرگدن و صبور تر از ایّوب هستند» افراد زیادی در طول زندگی اش سعی کردند او را از این کار منصرف کنند ولی او «فقط ساز خودش را می زند». راوی در جواب کسی که می پرسد چه می نویسد می گوید که نمی داند چه می نویسد. او نمی داند نوشته هایش فکاهی است یا تراژدی. از نظر او همان طور که خنده و گریه در جایی به هم می رسند تراژدی و فکاهی هم سر بزنگاهی به هم می پیوندند.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...