یجاد احساسات، به منظور تسهیل تفکر، توانایی فهم هیجان ها و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور، رشد هیجانی و عقلانی است. این سازه شناختی دارای چهار مولفه؛ ازیابی و ابراز هیجان خویشتن، ارزیابی و شناسایی هیجان دیگران، تنظیم یا نظم بخشی هیجان در خویشتن و استفاده از هیجان برای تسهیل عملکرد است (مویرا و الیور، 2008).

براساس نظر گلمن[4] (1995)، هوش هیجانی شامل مجموعه ای از؛ عناصر درونی (میزان خود آگاهی، خود انگاره، احساس استقلال و ظرفیت، خودشکوفایی و قاطعیت) و بیرونی (روابط بین فردی، سهولت در همدلی، و احساس مسئولت) است و به ظرفیت فرد برای قبول واقعیت، انعطاف پذیری، توانایی حل مشکلات هیجانی، توانایی حل مسأله و مقابله با رویدادهای استرس زا اشاره دارد.

پژوهش ها نشان داده اند که هوش هیجانی[5] (EQ) بیشتر از هوشبهر[6] (IQ) پیشگویی کننده موفقیت فرد در زندگی است. افرادیکه دارای کفایت هیجانی بالا هستند، مهارت های اجتماعی بهتر، روابط دراز مدت پایاتر و توانایی بیشتری برای حل تعارضات دارند. اگر چه انسان ها به دلایل سرشتی و ژنتیکی در تنظیم و ارزیابی هیجانات متفاوت هستند اما یادگیری از طریق آموزش می تواند موجب افزایش توانایی ها و مهارت افراد در هر سطحی که هستند، شود. افراد با کفایت هیجانی بهتر، توانایی بیشتری برای تمرکز بر مشکل و استفاده از مهارت حل مسأله دارند که موجب افزایش توانایی شناختی آن ها خواهدا شد (مایر، سالووی و کارسو[7]، 2008).

هوش هیجانی می تواند با ایجاد محیطی پویا، موجبات سلامت روانی را فراهم آورد و یادگیری همراه با لذت و همچنین، ارتباط اجتماعی با کنترل احساسات و هیجانات را تسهیل نماید (پور زارعی، 1382).

از زمان ظهور سازه هوش هیجانی در ادبیات روان شناسی، این سازه در حیطه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است و پژوهش های بسیاری نیز نشان می دهند که هوش هیجانی با متغیرهای متعددی از قبیل؛ سلامت جسمانی و روان شناختی، خودکارآمدی، کار و محیط کاری و موفقیت شغلی رابطه دارد (قلتاش، صالحی و بهمنی، 1390).

براساس نتایج پژوهش های گوناگون به طور کلی می توان گفت، افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، می توانند از تمام ظرفیت های وجودی خود استفاده نمایند و محدودیت را به فرصت تبدیل نمایند. یقینا این افراد شخصیت های مثبتی بوده و در زندگی و موقعیت های شغلی صاحب موفقیت هایی خواهند بود که بر سلامت جسمانی و روان شناختی و کیفیت کار آن ها تأثیر خواهد داشت (پور زارعی، 1382).

سلامت روانی[8] مانند سلامت جسمی، صرفا به معنای نبودن مشکلات یا بیماری نیست. سلامت روانی هم حالات عاطفی و هم، شرایط ذهنی (احساسات و افکار) را در بر می گیرد. سلامت عاطفی معمولا به احساسات و زیر و بم های روحیه اشاره می کند. هر کس ممکن است احساس کند که غمگین، شاد، نگران، هیجان زده، شکست خورد، یا در اوج کامیابی است. گاهی ممکن است همه این احساسات در یک روز به فرد دست دهد. افراد برخوردار از سلامت عاطفی با احساسات و حالات درونی خود در تماس هستند. و می توانند به وجود آن ها اذعان کنند، یا آن ها را بروز دهند (گنجی، 1392).

از جمله ویژگی هایی که یکی از روان شناسان به نام دین شاپیرو[9] (2000 به نقل از گنجی، 1392) پس از تجزیه و تحلیل مطالعات گسترده درباره سلامت روانی به آن ها اشاره می کند، شامل خصوصیات زیر است:

تصمیم و کوشش در جهت سالم بودن
انعطاف پذیری و قدرت تطابق با شرایط گوناگون
پروراندن حس معنادار بودن زندگی و اثبات آن
درک این نکته که خود فرد مرکز جهان نیست
عشق و محبت نسبت به دیگران
قابلیت کمک به دیگران یا ارتباط برقرار کردن با آن ها، به دور از خود خواهی
داشتن احساس رضایت بیشتر در روابط نزدیک با دیگران
احساس تسلط بر ذهن و جسم که فرد را قادر می سازد برای ارتقای سلامت خود شیوه های مناسب برگزیند و تصمیم های مقتضی اتخاذ کند.
گوردن آلپورت[10] (به نقل از شولتز و شولتز[11]، 1998؛ ترجمه سید محمدی، 1392) بر این باور است که روان نژندی نتیجه نقص و کمبود سلامت روانی است و انسان های دارای سلامت روان از معیارهایی پیروی می کنند، از جمله؛ توانایی گسترش خویشتن[12] که طی آن افراد سالم به سلامتی و بهزیستی دیگران علاقه دارند.

دومین معیار سلامت روانی، ارتباط یا تعامل فرد با دیگران می باشد. افراد با دیگران صادقانه و صمیمی هستند تا خانواده و دوستانشان.

سومین معیار سلامت روانی، امنیت عاطفی[13] است که، براساس آن شخص بالغ می تواند محرومیت ها و تحریک های غیرقابل اجتناب زندگی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید.

1-3      اهمیت و ضرورت پژوهش
اهمیت شغل و نقش سرنوشت ساز شغل در ابعاد گوناگون زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا شغل علاوه براینکه وسیله تأمین هزینه های زندگی است، ارتباط مستقیمی با سلامت جسمی و روانی فرد داشته و زمینه ساز ارضای بسیاری از نیازهای غیرمادی او می باشد. بدیهی است نقش های سازنده ای که برای شغل متصور است، منوط به این است که اولا خصوصیات شغل، متناسب با خصوصیات فرد شاغل بوده و ثانیا، فرد در کارش احساس ارزشمندی، کارآمدی و توانمندی داشته باشد. بی تردید بسیاری از مشاغل، فشارزا می باشند، اما عموما کارکنان سازمان ها می دانند که چگونه با این نوع فشارها کنار آمده و از آسیب های آن مصون بمانند. لیکن بعضی از افراد بنا به تحمل ناپذیر بودن عوامل فشارزا و یا قدرت و توانایی مقابله ضعیف، دائما احساس تنش می کنند. احساس دائمی فشار، اثرات آسیب زای چندی را بر جای می گذارد که در نهایت به “سندرم فرسودگی شغلی” منجر می شود. تحقیقات نشان داده است که فرسودگی شغلی با تنش های روزمره و مهارت های مدیریت احساسات خود و دیگران ارتباط تنگاتنگی دارد. فرسودگی شغلی همیشه با افسردگی همراه است و شخص در ارتباط با همکاران محل کار و یا بستگان دچار منفی بافی و یا حتی دشمنی می شود.

معمولا حقوقدانان، افراد شاغل در خدمات درمانی، نظامیان- به ویژه در شرایط اضطراری مانند آماده باش ها- و سایر مشاغل خدماتی دائما در معرض خطر فرسودگی شغلی هستند. حرفه های قانون مدار و بسیار نظامند از قبیل مشاغل نظامی به عنوان یکی از تنش زاترین مشاغل می تواند بر سلامت روان شناختی پرسنل و به دنبال آن خانواده های آنان تأثیر گذارد. همچنین، در رابطه با مشاغل نظامی عواملی مانند؛ فشار زیاد کاری، حقوق ماهیانه نسبتا ناچیز با توجه به درآمد سایر کارمندان شاغل در بخش های دولتی و خصوصی و وضعیت تورم های صعودی در اقتصاد جامعه، برنامه های متعدد نظامی، کنترل های شدید مقامات بالا و فرماندهی، جابجایی های متعدد و بدون برنامه ریزی های خاص در محل سکونت آنها، احساس فشار ناشی از رعایت اصول ناشی از کار از قبیل عدم افشای برخی اطلاعات، مصاحبت با افراد تعریف شده، محدودیت های شدید در رفت و آمدهای خانوادگی و مراسمات و جشن ها و … به نظر می رسد در ایجاد تنش روانی و متعاقب آن فرسودگی شغلی نقش دارد.

یک تفاوت عمده بین کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه نظیر ایران وجود دارد، درحالی که دولت و مردم در کشورهای توسعه یافته کاملا آماده اند تا با چالش ناشی از شغل و پیامدهای مثبت و منفی مرتبط با آن (مانند فرسودگی شغلی، سلامت روانی کاکنان و … ) مواجه شوند، اغلب کشورهای درحال توسعه حتی از این پدیده و گرفتاری های بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی آن آگاه نیستند.

کارمندان بخش های دولتی و خصوصی و به ویژه کارکنان بخش های نظامی در کشور‌های در حال توسعه اغلب از خدمات چشمگیری در زمینه‌ی بهداشت روانی برخوردار نیستند. تأمین بهداشت روانی این گروه نیازمند دانستن اطلاعاتی در زمینه مشکلات بهداشت روانی آنها می‌باشد. مسائل ناشی از اشتغال و پیامدهای آن (یعنی فرسودگی شغلی و مشکلات روانی کارکنان و ارتقای بهره وری در محیط های کار) در این گروه از کارکنان و اتخاذ سیاست‌گذاری های صحیح در مورد آن ها در حال حاضر به یک نگرانی مشترک جهانی تبدیل شده است. به منظور تعیین و انتخاب مناسب‌ترین و بهترین برنامه ریزی و سیاست‌گذاری باید اطلاعاتی کامل، دقیق و صحیح در زمینه مسائل کارکنان محیط های نظامی در اختیار داشت. ایجاد هر نوع تغییر در ارائه خدمات به این قشر از جامعه می‌بایست بر مبنای اطلاعات و آمارهای کامل و صحیح انجام‌پذیرد که قسمت اعظم این اطلاعات از طریق هدایت پژوهش های علمی و کاربردی در زمینه تبعات فردی، اجتماعی و بهداشتی اشتغال آنها به دست خواهند آمد.

از آنجا که در جامعه کنونی ما (ایران) اغلب نوجوانان و جوانان بنا به دلائل مختلف از قبیل نبود شغل و … به استخدام نیروهای مسلح و اشتغال در نهادهای نظامی در می آیند (با اذعان به سن 19 الی 25 سالگی که در معرض بیماری های خاص روان شناختی از قبیل افسردگی، اسکیزوفرنی، خواب، اضطراب ها، سوءمصرف مواد مخدر و .. هستند) و نیز، جمعیت قابل توجهی از افراد که با رده های سنی مختلف شاغل به مشاغل نظامی هستند، فرسودگی شغلی در سازمان ها می تواند هزینه بردار باشد و خسارت های جانی، مالی، اجتماعی و بهداشتی فراوانی به بار آورد و با اذعان به اینکه، تاکنون پژوهش جامعی در زمینه مذکور در داخل کشور انجام نگرفته است، لذا، پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین هوش هیجانی و سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش انجام شد.

1-4      اهداف پژوهش
1-4-1  هدف اصلی
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و سلامت روان با  فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1393 می باشد.

1-4-2  اهداف فرعی
بین هوش هیجانی با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر رابطه ای وجود دارد.
بین هوش هیجانی با سلامت روان در پرسنل کادر رابطه ای وجود دارد.
بین سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر رابطه ای وجود دارد.
1-5      فرضیه پژوهش
بین هوش هیجانی با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر رابطه معناداری وجود دارد.
بین هوش هیجانی با سلامت روان در پرسنل کادر رابطه معناداری وجود دارد.
بین سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر رابطه معناداری وجود دارد.
1-6      تعریف مفهومی و عملیاتی
1-6-1  هوش هیجانی
تعریف مفهومی: هوش هیجانی شامل مجموعه ای از؛ مهارت های بهم پیوسته برای ادراک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان ها، دسترسی یا ایجاد احساسات به منظور تسهیل تفکر، توانایی فهم هیجان ها، و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور رشد هیجانی و عقلانی است (مایر و سالووی، 1997).

تعریف عملیاتی: هوش هیجانی عبارت است از؛ نمره ای که فرد در مقیاس هوش هیجانی پترایدز و فارنهایم (2001) به دست آورده است (مارانی، 1382).

1-6-2  سلامت روان
تعریف مفهومی: سلامت روانی عبارت است از؛ از قابلیت فرد در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی خویش و حل مناسب و منطقی تعارض های هیجانی و تمایلات شخصی خود (سازمان بهداشت جهانی، 2008).

تعریف عملیاتی: سلامت روانی در پژوهش حاضر عبارت است از؛ نمره ای که آزمودنی در پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) گلد برگ (1972) به دست آورده است (بخشی سور شجانی، 1393).

[1]. Bradberry & Griaves

[2]. Zeidner, Matthews & Roberts

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...