• فرام معتقد است سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را بر می آورد، نه این که فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند. در نتیجه، سلامت روان بیش از آن که امری فردی باشد، مسئله ای اجتماعی است. به اعتقاد وی، تلاش برای سلامت عاطفی و بهبود، گرایش یا استعدادی فطری برای زندگانی بارور و برای هماهنگی و عشق، در نهاد همه ما هست. اگر به افراد فرصت داده شود، این گرایش فطری شکوفا خواهد شد. از این رو، جامعه های بیمار مردمان بیمار به بار می آورد (شولتز، ۱۹۹۱).

       

      مقاله - متن کامل - پایان نامه

       

      فرام می گوید انسان سالم عمیقا عشق می ورزد، آفریننده است، قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است. (شولتز، ۱۹۹۱).

       

      وی شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ می داند. در نتیجه به اعتقاد وی سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند. در نتیجه سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد، مسئله ای اجتماعی است.

       

      فروم به نقل از سعادتمند (۱۳۷۶) نیازهای اساسی را که ناشی از دوگانگی میان آزادی و ایمنی است به طریق زیر مطرح می سازد:‌

       

        • وابستگی: انسانها به جدایی و وابستگی نخستین شان از طبیعت و از یکدیگر اطلاع دارند. میدانیم که یکایک ما جدا و تنها و ناتوانیم. در نتیجه باید در جستجوی بستگی های نوینی با سایر انسانها باشیم. باید نسبت به آنها احساس وابستگی کنیم تا جانشین بستگی های گذشته از طبیعت شود. به اعتقتد فروم ارضای نیاز وابستگی یا یگانگی با دیگران، برای سلامت روان حیاتی است برای ایجاد وابستگی چندین راه هست. بعضی از این راه ها ویرانگر (ناسالم) و برخی سازنده (سالم) می باشند.

       

        • استعلا: نیاز بشر به فرا رفتن یا استعلاء از نقش فعل پذیر «مخلوق بودن» با نیاز به وابستگی رابطه ای نزدیک دارد. آگاهی از طبیعت تصادفی تولد و مرگ و ماهیت اتفاقی هستی، استعلاء از حالت مخلوق بودن و در عوض خالق آفریننده فعال زندگی خویشتن شدن، سائق انسان قرار می گیرد. به اعتقاد فرام نقطه مقابل آفرییندگی، میل به ویرانگری است او می نویسد «اگر نتوانیم زندگی بیافرینیم، می توانیم ویرانش کنیم».

       

      • ریشه داشتن: انسان بدون ریشه، احساس درماندگی می کند و تحمل ناپذیری وضعیت آشکار است. باید ریشهای تازه ای جایگزین بستگی های پیشین با طبیعت کرد. برای ریشه داشتن، می توان همانند سایر نیازها از شیوه مثبت یا منفی سود جست. مطلوبترین راه، ایجاد حسن برادری نسبت به همنوعان است. احساس ارتباط، عشق، توجه و مشارکت در جامعه این حس همبسگی با دیگران، نیاز احساس ارتباط، نیاز به ریشه داشتن، ارتباط و وابستگی به جهان را ارضاء می کند.

      شخصیت سالم از دیدگاه مازلو:

       

       مازلو انسان سالم را انسان خواستار تحقق خود می داند. کسانی که از سلامتی کامل برخوردارند، از موضوعات و اشخاص دنیای پیرامونشان شناخت عینی دارند. مزلو این ادراک عینی را شناخت هستی خوانده است. آنها جهان را آن گونه که می خواهند یا نیاز دارند که باشد نمی نگرند، ناگزیر از تحریف به وارونه جلوه گر ساختن خویشتن نیستند. شخصیت های سالم در همه جنبه های زندگی، به شیوه ای بی تعصب، مستقیم و بدون تظاهر رفتار می کنند. ناگزیر از پنهان ساختن عواطف یا هیجانهایشان نیستند و می توانند صادقانه آنها را نشان دهند. به نظر مازلو، درجه رضایتمندی از نیازهای اساسی به گونه ای مثبت با درجه سلامت روانی همبستگی دارد و ناکام گذاردن نیازها و توانایی ها موجب بیماری افراد می شود. خواستاران تحقق خود به دیگران اتکاء نمی کنند. می توانند خودشان تصمیم بگیرند، به نتایج خودشان برسند، افراد کاملاً سالم به نیازهای عالی تر توجه دارند. یعنی خواستار متحقق شدن استعدادهای بالقوه خود و شناختن و فهمیدن دنیای اطرافشان هستند.

       

      هدف اصلی مزلو به نقل از احمدی (۱۳۸۴) دانستن این بود که انسان برای رشد کامل انسانی و شکوفایی چه اندازه توانایی دارد. به اعتقاد او برای بررسی سلامت روان، فقط باید انسان غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد. در نظر مازلو همه انسانها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود دارند. انگیزه آدمی نیازهای مشترک و فطری است که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیاز، قرار می گیرد و به شرح زیر می باشد:

       

      سطح نیازهای بدنی:‌

       

      شامل دو بخش است یکی نیازهای «فیزیولوژک» و دیگری نیاز به «امنیت» می باشد، این سطح که شامل نیازهای فیزیولوژیک مانند نیاز به آب، نیاز به غذا، نیاز به جفت، نیاز به دمای مناسب و غیره است، دارای ریشه های بدنی است. علاوه بر نیازهای فیزیولوژیک بخشی از نیاز به امنیت نیز جزء‌ می آید، یعنی نیاز به حفظ و حراست بدن. ممکن است انسانی به لحاظ شخصیتی در این سطح تثبیت شده و یا آنکه مهمترین نیازهای او در این سطح قرارگرفته باشد. در این صورت رفتارهای چنین انسانی با دیگران بیشتر تابع این نوع از نیازهاست؛ مثلا اگر دیگران او را به شکل مادی تشویق کنند و یا وی را به نوعی رضایت جسمانی برسانند، چنین فردی به منابع ارضاء کننده جسمانی گرایش پیدا می کند. در نتیجه نیازهای بدنی را می توان گفت شامل (نیازبه غذا – هوا، خواب و رابطه جنسی که ارضاء شان برای ما بقاء اساسی است؛ و نیازهای ایمنی شامل نیاز به امنیت، ثبات، حمایت، نظم و رهایی از ترس و اضطراب) (احمدی،۱۳۸۴).

       

       

      نیازهای اجتماعی:

       

      این سطح شامل نیاز به «تعلق و محبت» شامل (ایجاد رابطه نزدیک و مهر آمیز با دیگران، نیاز به ارتباط کلی با مردم)؛ و نیاز «به احترام» شامل (احترامی که دیگران به ما می گذارند و احترامی که خود برای خودمان قایل هستیم) می باشد. کسانی که به این سطح تحول رسیده اند بیشتر درصدد تامین نیازهای اجتماعی هستند. در این سطح نیازهایی چون امنیت روانی، نیاز به تعلق داشتن به دیگران و نیاز به تحسین و احترام قرار می گیرد. انسانی که از سطح نیازهای بدنی خارج شده و به سطح نیازهای اجتماعی رسیده است در رفتارهای خود بطور عمده در صدد رفع نیازهایی است که از طزیق ارتباط انسانی با دیگران قابل مرتفع شدن است؛ مثلا درصدد است به کسانی تعلق داشته باشد و کسانی به او متعلق باشند. او می خواهد طوری رفتار کند که کسانی چشم انتظار او باشند و او چشم انتظار کسانی دیگر باشد. همچنین مایل است به گونه­ای رفتار کند که تحسین و تشویق دیگران را بر انگیزد. کسی که به لحاظ شخصیتی به سطح نیازهای اجتماعی رسیده است در صدد حفظ حیثیت و جایگاه اجتماعی خود است، هر چند که دارای نیازهای سطح پایین خود نیز هست لکن آن نیازها برای او در درجه اول اهمیت قرار نمی گیرد (احمدی،۱۳۸۴).

       

      نیازهای فردی:

       

      مهمترین نیاز فردی در مثلث مزلو عبارت است از نیاز به خودشکوفایی. فردی که به به این سطح از نیاز می رسد می خواهد استعدادها، قابلیت ها و ارزشهای خود را به منصه ظهور برساند. چنین نیازی به رغم وجود نیازهای سطح پایین یعنی نیازهای بدنی و اجتماعی برای چنین فردی در درجه اول اهمیت قرار می گیرد. این فرد می خواهد به رشد و کمال لایق خود برسد، هر چند دیگران او را مورد سرزنش و ملامت قرار دهند. البته افراد نادری می توانند به این سطح از تحول دست یابند. این نیاز کمال عالی و کاربرد همه توانائیها و تحقق ساختن تمامی خصایص و قابلیت هاست (احمدی،۱۳۸۴).

       

       

       

      [۱]-From

       

      [۲]- maslow

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...