مقدمه
اضطراب و افسردگی دو اختلال روانی شایع محسوب می شوند که در قلمرو آسیب شناسی روانی پژوهش های فراوانی را به خود اختصاص داده اند، لیکن هنوز هم عوامل موثر بر بروز و تداوم این اختلالات به خوبی روشن نشده است. مشخص است که افسردگی و اضطراب با هم ارتباط نزدیکی دارند اما علل، پیامدها و عملکردهای متفاوتی می توانند داشته باشند، مثلا اضطراب و افسردگی اثرات متفاوتی بر پردازش اطلاعات دارند(بک، فریمن و دیویس[۱]، ۲۰۰۳).
اختلالات خلقی یکی از شایع ترین اختلالات روانپزشکی است که به صورت خلق پایین در دوره های افسردگی و خلق بالا در دوره های شیدایی نمود پیدا می کند (سادوک و سادوک[۲]، ۲۰۰۳).
اختلالات خلقی به اختلالات افسردگی ، اختلالات دو قطبی و دو اختلال مبتنی بر آسیب شناسی (اختلال خلقی به علت یک حالت طبی عمومی و اختلال خلقی ناشی از مصرف مواد) تقسیم می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰).
دامنه بالینی افسردگی از افسرده خویی[۳] تا افسردگی عمده[۴] می باشد. شیوع طول عمر اختلال افسردگی اساسی ۲/۱۶ درصد و شیوع سالیانه آن ۶/۶ درصد می باشد. این اختلال در زنان دو برابر مردان می باشد و بیشترین احتمال خطر برای ابتلا به افسردگی بین ۴۰-۲۰ سالگی می باشد (بلازر۵، ۲۰۰۰) که با نشانه هایی چون خلق افسرده، از دست دادن علاقه، کاهش قابل ملاحظه وزن ، انرژی و غیره مشخص می شود (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳). اختلالات اضطرابی نیز از جمله شایع ترین اختلالات روانپزشکی است. میزان شیوع طول عمر اختلالات اضطرابی ۵/۳۰ درصد و شیوع سالیانه آن ۷/۱۷ درصد می باشد(سادوک و سادوک، ۲۰۰۳).اختلالات اضطرابی نیز انواع مختلفی دارد که از آن جمله میتوان به اختلال اضطراب فراگیراشاره کرد. این اختلال با اضطراب مداوم و فراگیر مشخص می شود که وابسته به شرایط خاص نیست هرچند به وسیله برخی از شرایط وخیمتر می شود. این اختلال در زنان دو برابر مردان می باشد و شیوع طول عمر این اختلال ۵ درصد شیوع سالیانه آن ۳ درصد میباشد (تایرر و بالدوین
[۵]، ۲۰۰۶). به نظر می رسد پرداختن به عوامل زمینه ساز و مسبب در بروز این دو اختلال شایع می تواند نقش بسزایی در پیشگیری از بروز و بهبود و ارتقائ روش های درمانی داشته باشد. از جمله عوامل تاثیرگذار بر بروز، تشدید و یا عود اختلالات میتوان به شخصیت فرد اشاره داشت که به عنوان الگوی پایدار تجربه درونی تعریف می شود و الگوی رفتاری است که انحراف قابل توجهی از فرهنگ دارد و منجر به ناراحتی و کاهش عملکرد می گردد. اختلالات شخصیت در طول زمان پایدار است و شروع آن مربوط به اوایل بلوغ و نوجوانی است. از جمله این اختلالات می توان به اختلال شخصیت خودشیفته اشاره داشت که الگوی فراگیر بزرگ منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که با نشانه هایی چون اعتقاد به بی همتایی، انتظارات غیرمنطقی از دیگران، خیال پردازی های مربوط به قدرت و غیره مشخص می گردد (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). همچنین از عوامل اساسی دیگر در ایجاد و حفظ یک اختلال ساختارهای شناختی افراد است. طبق نظر بک باید به طرحواره های ناسازگار اولیه به عنوان پایه ای ترین و اساسی ترین سطوح شناختی توجه نمود (بک و همکاران، ۲۰۰۳). بنا به نظر یانگ آسیب روانی از شکل گیری و ثبات طرحواره های ناسازگارانه اولیه ناشی می شود (استفا و واترز[۶] ، ۲۰۰۵).
بنابراین هدف این پژوهش مقایسهی طرحوارههای ناسازگار اولیه و شخصیت خودشیفته در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و افسرده عمده و افراد بهنجار میباشد.
بیان مساله
با توجه به میزان شیوع بالای اختلالات افسردگی اساسی و اضطراب فراگیر جالب توجه است که اختلال افسردگی اساسی با اختلال اضطراب فراگیر همپوشی بالایی دارد و این موجب افزایش بی اعتمادی در رابطه با یک تشخیص مجزا و جداگانه برای اختلال اضطراب فراگیر می شود (کسلر، نلسون، گوناگل، لیو، شوارت و بلازر[۷]، ۱۹۹۶). برخی از تحقیقات نشان دهنده ی آن است که این دو اختلال از بسیاری از لحاظ مانند عوامل نگهدارنده و ایجادکننده آن یا حداقل از لحاظ ژنتیکی یکسان می باشند و ممکن است دو اختلال جداگانه نباشند (کندلر، نیل، کسلر، هیث و ایرث[۸]، ۱۹۹۲).
از این رو برای تفکیک این دو اختلال لازم است که به بررسی عوامل اساسی در ایجاد و نگهداری آنان پرداخت که از آن جمله می توان به تیپ شخصیتی افراد اشاره کرد.
طبقDSM-IV-TR اختلالات شخصیت به عنوان الگوی پایدار تجربه درونی تعریف می شود و الگوی رفتاری است که انحراف قابل توجهی از فرهنگ دارد و منجر به ناراحتی و کاهش عملکرد می گردد. اختلالات شخصیت در طول زمان پایدار است و شروع آن مربوط به اوایل بلوغ و نوجوانی است. از جمله این اختلالات می توان به اختلال شخصیت خودشیفته اشاره داشت که الگوی فراگیر بزرگ منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که با نشانه هایی چون اعتقاد به بی همتایی، انتظارات غیرمنطقی از دیگران، خیال پردازی های مربوط به قدرت وغیره مشخص می گردد (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). برخی از پژوهشگران علاقمند به بررسی نقش شخصیت خودشیفته در افسردگی می باشند .
فولفورد و همکاران[۹] (۲۰۰۸) به یک همپوشی قابل ملاحظه بین اختلال افسردگی و اختلال شخصیت خودشیفته دست یافتند. رونینگستام[۱۰] (۱۹۹۶) نیز نشان داد که شخصیت خودشیفته به هیچ یک از اختلالات مربوط به محور I به طور سازمان بندی مربوط نیست و فقط بر تظاهرات آنها اثر می گذارد.
از جمله عوامل اساسی دیگر در ایجاد و حفظ یک اختلال ساختارهای شناختی افراد است. طبق نظر بک باید به طرحواره های ناسازگار اولیه به عنوان پایه ای ترین و اساسی ترین سطوح شناختی توجه نمود (بک و همکاران[۱۱]، ۲۰۰۳). بنا به نظر یانگ، طرحواره ها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان هستند که حاصل آموزه های نخستین سال های زندگی می باشند. یانگ آن دسته از طرحواره ها را که منجر به شکل گیری مشکلات روان شناختی می گردند طرحواره های ناسازگار اولیه نامید که به الگوی خود تداوم بخشی از خاطرات، هیجانات، شناخت ها، و ادراک اطلاق می شود که رفتار را هدایت می کند (یانگ همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از ساریو و همکاران[۱۲]، ۲۰۰۹ ). بنا به نظر یانگ آسیب روانی از شکل گیری و ثبات طرحواره های ناسازگارانه اولیه ناشی می شود (استفا و واترز[۱۳] ، ۲۰۰۵).
برخی از پژوهشگران نقش طرحواره های ناسازگار اولیه را در ابتلا به اختلالات روانی مختلف مثل اختلالات شخصیت، افسردگی، اضطراب و غیره بررسی کرده اند (پلتز و همکاران[۱۴]، ۲۰۰۲).
با این وجود در مورد نقش شخصیت خودشیفته در ایجاد اختلال افسردگی اساسی و اختلال اضطراب فراگیر تحقیقات بسیار اندکی صورت گرفته است و در باره نقش طرحواره های ناسازگار اولیه در ایجاد این دو اختلال نیز اطلاعات کمی موجود است. از این رو این پژوهش در صدد پاسخگویی به سوال اساسی زیر است:
آیا بین طرحواره های ناسازگار اولیه و شخصیت خودشیفته در افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، افراد مبتلا به اضطراب فراگیر و افراد بهنجار تفاوت وجود دارد؟
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 04:20:00 ب.ظ ]
|