کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



   خواندگان گاهی اوقات ادعا می کنند که عمل آن ها گر چه بدون مجوز خواهان بوده، موجب هیچ ضرری نشده و حتی ممکن است به خواهان سود رسانده باشد. گاهی ممکن است ادعا کنند که هدف یا قصد حیله و تزویر نداشته اند و نمی دانسته اند که اعمالشان اشتباه بوده است. همچنین ممکن است ادعا کنند که از کار خود سودی نبرده اند. مثلا کپی های نقض کننده را مجانی بخشیده اند یا به عبارتی به نفع جامعه کار کرده اند و ممکن است حتی ادعا کنند که به دست آوردن رضایت خواهان غیر ممکن بوده است. هیچ کدام از این دفاعیات دادگاه را تحت تأثیر قرار نمی دهد.

 

نقض وقتی رخ می دهد که خوانده عملی انجام دهد که حق مالک حق مولف بوده است، مگر این که خوانده بتواند خودش را تحت یک استثنای مقرر شده در قانون حق مولف یا برخی قوانین دیگر در بیاورد. اگر اعمال خوانده تحت یک استثنای قانون موضوعه قرار گیرد، نقض صورت نگرفته است. اعمال ناشی از انگیزه های خوب و برای نفع عمومی به خودی خود برای اجتناب از نقض حق مولف کافی نیست. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۳)

 

یک تلویزیون بریتانیایی اخیرا برنامه ای تهیه کرده بود که موضوع آن درباره مردمی بود که داستان هایی درباره ی خودشان را فروخته بودند اصطلاحا چک روزنامه نگاری(حق الخبر). برنامه شامل یک کلیپ سی ثانیه ای از یک برنامه تلویزیونی آلمانی قدیمی می شد که مصاحبه ی یک زوج بریتانیایی را نشان می داد. آن ها حقوق خود را درباره ی داستانشان به استودیو آلمانی فروخته بودند. شرکت بریتانیایی برای نقض حق مولف اقامه ی دعوا کرد خوانده سرانجام بعد از باختن در دادگاه بدوی در مقابل دادگاه تجدید نظر بر اساس این دفاع که برنامه ی آلمانی با هدف انتقاد بوده و استفاده از اثر خواهان به طور منصفانه بوده است، موفق شد. یک بحث عمومی تر این است که با اعمال خوانده باید با همدردی و دلسوزی نگاه شود زیرا سود عمومی آن ها با اشتیاق کمتری در ارتباط است. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۴)

 

در کل باید گفت همین که یک فرد عملی را که قانون حق مولف به دیگری داده یا در انحصار او قرار داده را انجام دهد و مجوزی هم از سوی مالک حق نداشته باشد ناقض آن حق محسوب شده و انگیزه و دلیل نقض توسط او هیچ تأثیری ندارد.

 

 

 

۲٫مورد عدم امکان اقامه دعوی توسط مالک حق

 

نقض لزوما شامل انجام یک عمل ممنوع شده توسط خوانده تا اندازه ای که خواهان رضایت نداشته، می شود.( رضایت، مجوز و اجازه می توانند به جای هم استفاده شوند) یک خواهان که برای انجام عملی توسط خوانده صراحتا رضایت داشته باشد در صورت انجام کار توسط خوانده نمی تواند برای نقض شکایت کند. البته اگر خواهان تنها به الف برای انجام دادن عملی مجوز دهد، ب نمی تواند این کار را انجام دهد و اگر چنین کند حق مولف را نقض کرده است.

 

اجازه معمولا می تواند کتبی یا شفاهی باشد. البته در مواردی مجموع شرایط نیز می تواند بر آن دلالت کند.

 

گاهی خواندگان می پرسند که چرا آن ها مورد اقامه دعوا قرار گرفته اندوقتی دیگران نیز با معافیت از مجازات نقض حق می کنند. احیانا یک خوانده ادعا خواهد کرد که نقض گسترده با رضایت ضمنی توسط مالک حق مولف مساوی است بنابراین به هیچ وجه نقض نیست. این دلیل به ندرت موفق می شود چون برای یک مالک حق مولف به هیچ وجه الزام آور نیست که علیه همه یا در حقیقت هیچ کس اقامه دعوا کند. رویه ی رایج ( سکوت یا عدم اقدام مالک) نمی تواند  با رضایت مساوی باشد.

 

برای مثال باید گفت که در استرالیا در سال ۱۹۴۰ میلادی خواهان یک ناشر موسیقی بود که یک جزوه یا یک کاتالوگ و صورت نرخ های صفحه ی موسیقی آن را تهیه کرد. جزوه شامل بیانات زیر بود:

 

« لطفا توجه کنید : همه ی موسیقی های ما برای اجرای عمومی آزاد است … ضمانت ما را در ادامه ببینید، به طرفداران خودتان نشان دهید، به این ترتیب آن ها می توانند مطمئن شوند که هیچ کدام از انتشارات ما برای آن ها مشکلی در رابطه با حق الزحمه ی اجرا نخواهد داشت. ما یک قیمت قرار داده ایم که هم موسیقی و هم حقوق اجرای آن را تحت پوشش قرار می دهد.» خوانده یک سازمان پخش کننده ی رادیو تلویزیونی، گروهی را برای اجرا و به منظور پخش رادیو تلویزیونی اجرای زنده کرایه کرد گروه موسیقی از صفحاتی که از خواهان خریده بود اجرا می کرد. خواهان برای دادن مجوز اجرای عمومی بدون رضایت وی علیه خوانده ( پخش کننده ی رادیو تلویزیونی) اقامه دعوا کرد. خوانده ادعا کرد خواهان با اظهارات خود در جزوه ها برای این اجرا رضایت داشته است.( در آن زمان قوانین مربوط به حق پخش رادیو تلویزیونی جداگانه نبود) دادگاه با خوانده موافقت کرد و دعوا را رد کرد. (شکیبا، ۱۳۹۱، ۱۹۷)

 

پس این یک امری واضح و بدیهی به نظر می رسد که اگر مالک یک حق چه به صورت ضمنی و چه به صورت صریح به دیگری برای اجرای آن حق رضایت خود را اعلام کند یا به عبارت دیگر به او مجوز یا اجازه بدهد دیگر نمی تواند برای اقدام این فرد از باب نقض حق مولف خود اقامه دعوا نماید.

 

 

 

  1. نظر فقها در خصوص حق کپی رایت


در تاریخ تمدن اسلامی علم‌آموزی، خواندن و نوشتن یک ضرورت عقیدتی بوده است و پیامبر اسلام صلی‌‌الله علیه‌ و آله از همان روزهای نخستین دعوت علم را به عنوان یک ارزش مطرح نموده‌اند. اما بحث پیدایش کتاب در جهان اسلام به طور خاص، پیوندی عمیق با کتابت حدیث دارد که از نظر شرعی مسئولیتی عظیم داشته و اعتبار آن نیز بستگی به تشرع ناقل دارد. لذا هرکتابی از هر کسی مورد قبول نبوده و شخصیت مولف موضوعیت داشته است. در اواخر قرن دوم و شکل‌گیری نهضت ترجمه که در آن بسیاری از دست‌آوردهای علمی و عقلی از یونان، روم، ایران، هند و سایر ملل مغلوب به زبان عربی ترجمه شد، نویسندگی، تذهیب، وراقی و استنساخ به حرفه‌های پیشرفته و پردرآمدی تبدیل گردیده و زمینه برای جعل، تحریف، یا به‌نام خود زدن ترجمه دیگران در حین استنساخ‌ پدید آمد لکن به خاطر حمایت دستگاه حکومت از مترجمان و نیز در خدمت حکومت بودن بسیاری از استنساخ‌کنندگان برای فرستادن نسخ متعدد به سایر نقاط مملکت، این امر تحت کنترل بود و کمتر به وقوع می‌پیوست. از سوی دیگر با اعتقاد به اینکه گسترش علوم و معارف دینی یک فریضه شرعی است، اکثر مولفین یا مترجمین، یا به حقوق مادی حاصل از آن توجه نمی‌کردند و یا به همان میزان پاداش حکومت اکتفا می‌نمودند. اما این حق را که اثر متعلق به ایشان است برای خود محفوظ می‌دانسته و حتی برخی به آن تصریح می‌کردند. علی بن حسین مسعودی عالم و مورخ نامدار سده سوم و چهارم هجری قمری در مقدمه کتاب خود «مروج الذهب و المعادن الجواهر» می‌نویسد: هرکس حرفی از کتابم را تحریف کند یا بخشی از آن را از بین ببرد یا نکته‌ای روشن و معلوم را تباه سازد یا شرح حال کسی را عوض کند و دگرگون سازد یا از خود بنویسد یا اثرم را به غیر من نسبت داده یا دیگری را در آن شریک جلوه دهد، خداوند او را به غضب خود گرفتار کند! در ایران اولین قرارداد مالکیت ادبی میان ایران و آلمان در سال ۱۳۰۹ ه.ش منعقد شد و نخستین رویکردهای قانونی آن نیز در فصل ۱۱ قانون جزا مبحث دسیسه و تقلب در کسب مصوب ۱۳۱۰ می‌باشد. در سال ۱۳۴۸ قانون حمایت از حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان در سال ۱۳۵۲ ،نیز قانون ترجمه و تکثیر کتب و نشریات حقوقی به تصویب مجلس شورای ملی رسید و در سال ۱۳۳۷ ایران به کنوانسیون پاریس در زمینه حمایت از مالکیت صنعتی پیوست. (www. old.ido.ir)

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسأله حقوق مولفین و مخترعین، به دلیل فتوای حضرت امام در تحریرالوسیله مبنی بر عدم ثبوت چنین حقوقی در شرع، به بحث پیچیده‌ای تبدیل شد. عده‌ای از قضات دستگاه قضایی با استناد به قوانین موجود حکم به ثبوت این حقوق در دعاوی می‌کردند و برخی دیگر بنا بر فتوای امام خمینی حکم به عدم ثبوت آنها می‌نمودند و به این ترتیب مسأله مالکیت معنوی (حقوق ادبی، هنری و صنعتی) به عنوان مسأله‌ای مستحدثه مورد توجه حکومت و فقها گردید. در ابتدای ورود به بحث فقهی باید یادآوری نمود که از مساله مورد بحث در کتب فقهی متقدم ذکری به میان نیامده است و همه متاخرین نیز به آن نپرداخته‌اند. لذا ناچاریم برای هرچه مستحکم شدن استدلال‌ها، مختصری درباره گزاره‌های کلیدی بحث بیان نماییم:

 

حق: در لغت به معنای ثبوت و در اصطلاح عبارت از اقتداری است که قانون به افراد می‌دهد تا عملی را انجام دهند. لذا آزادی عمل رکن اساسی حق است در مقابل، هر حقی تکلیفی را ایجاد می‌کند؛ مثلاً مساله مالکیت مالک دارای حق مالکیت است و تمام افراد دیگر در مقابل آن مکلف هستند. حق در تقسیمی بر دو قسم است: حق مادی و حق معنوی. چنانچه متعلق حق عینی از اعیان خارجیه باشد یا منفعتی از منافع اعیان و یا حق متعلق به آنها (حق انتفاع) باشد، حق مادی و جز این‌ها باشد حق معنوی نامیده می‌شود. این حقوق همه مشروع هستند و حکم به عدم مشروعیت آنها دلیل نیاز دارد و نه به حکم مشروعیت. (www. old.ido.ir)

 

حال که با واژه حق آشنایی پیدا کردیم بهتر است در خصوص واژه مال نیز مطالبی بیان کنیم تا بهتر بتوانیم بحث را در این زمینه ادامه دهیم.

 

مال: در قاموس‌اللغه این گونه تعریف شده: المال ما ملکته من کل شیء، و در اصطلاح عبارت است از چیزی که ارزش مبدلاتی داشته باشد. اصولاً مالکیت هر شی در گرو نافع بودن آن است و عینیت در آن شرط نیست. پس معیار مالکیت آن است که عقلا در برابر آن عوض قرار دهند. مالکیت: ملک در فقه به معنای سلطه و سلطنت قانونی است و مالکیت صفتی است که از این نظر به کار می‌رود، و در حقیقت اعتباری است عقلایی. عقلا چیزی را که در دست کسی قرار دارد و متعلق به اوست علقه‌ای بین او و چیزی که در اختیار وی است اعتبار می‌کنند که این رابطه منشأ تسلط وی بر آن چیز می‌باشد.۷ (برخی از فقها حق سلطنت را یکی از احکام ملکیت می‌دانند. حق معنوی یا فکری: حقی است غیر از حق عینی و ذمی بلکه مزیتی است قانونی و غیر مادی که مربوط به پدیدآورنده و برای حمایت از آن است و به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت فکر و ابتکارش را می‌دهد. (www. old.ido.ir)

 

با این مقدمه وارد بحث می‌شویم: شخصی کتابی تالیف می کند یا در موضوعی قلم می‌زند یا کتابی را ترجمه یا تصحیح می کند و یا نرم‌افزاری را تهیه می‌کند و یا در مسأله‌ای عقلی یا تجربی طرحی را ارائه می‌کند؛ اختلافی نیست که این امور مورد احترام همه انسان‌ها است و مسلماً عامل در برابر کار خود می‌تواند عوضی را دریافت کند. محل اختلاف جایی است که از حق‌التالیف و انتشار (کپی رایت) سخن به میان می‌آید. زیرا عامل معتقد است که اثر حاصل تلاش فکری اوست. لذا در باب انتشار یا عدم آن یا نحوه انتشار یا دفعات انتشار فقط او است که می‌تواند تصمیم بگیرد فلذا حق دارد در برابر واگذاری هرکدام از اینها به غیر، عوضی را دریافت کند. امام خمینی(ره) در تحریر‌الوسیله در بحث مسائل مستحدثه با اشاره به مسأله مورد بحث می‌فرمایند: آنچه که معروف به حق طبع نزد افراد است حق شرعی به شمار نمی‌آید و زایل نمودن سلطه مردم بر اموالشان بدون اینکه شرط و عقدی در بین باشد جایز نیست و مجرد نوشتن جمله «حق چاپ و تقلید محفوظ است» حقی به وجود نمی‌آورد و التزام دیگران را به دنبال ندارد. پس افراد می‌توانند آن را چاپ و تقلید نمایند وکسی نمی‌تواند آنها را از این کار منع کند. و نیز آنچه که معروف است به «ثبت اختراع» برای مخترعش و منع دیگران از تقلید او و تکثیر نمودن آن اختراع هیچ اثر شرعی ندارد و نمی‌توان افراد را از تقلید نمودن آن اختراع و تجارت و کسب کردن با آن منع کرد و هیچ کس حق ندارد دیگری را از سلطنت در اموال خودش منع کند. و نیز آنچه که معروف است از «انحصاری بودن تجارت یک شیء یا اشیاء» برای موسسه‌ای یا تعدادی از تجار یا مانند این‌ها هیچ اثر شرعی ندارد و بازداشتن دیگران از تجارت و صنعت حلال و محصور دانستن در حق چند نفر جایز نمی‌باشد. و نیز قیمت‌گذاری بر اجناس و بازداشتن مالکش از بیش‌تر فروختن جایز نیست البته برای امام و والی مسلمین این حق است که چنانچه صلاح می‌داند در امور مسلمین از قیمت‌گذاری بر جنس و صنعت و انحصار تجارت یا غیر آن و هر آنچه را که برای نظم و صلاح جامعه مفید است انجام دهد. آیت‌الله صافی گلپایگانی نیز معتقدند: حق طبع، حق تالیف و حق اختراع را به مفهومی که در قوانین موضوعه جدید تعریف شده است، حقیر نتوانسته‌ام با احکام اسلامی تطبیق نمایم، از جمله عقود معاملات هم نیست تا بتوان به عموم بعض ادله مثل «اوفوا بالعقود» تمسک کرد و اگر گفته شود این حقی است عرفی، چنانچه حقوق عرفی مانند حق تحجیر و حق السبق به علت عدم ردع شارع استکشاف رضایت می‌کنیم، باید گفت: عدم ردع نسبت به حقوق عرفی که در زمان شارع متعارف بوده است دلیل بر امضای مشروعیت آنها می‌باشد اما از آن مثل ادله لفظیه، اطلاق و عموم استفاده نمی‌شود۰۰۰ در زمان شارع مقدس هم تالیف و اختراع و ابتکار بوده است اما برای مولف و مبتکر و مخترع و محقق حقی اعتبار نمی‌شده و شارع هم اعتبار نفرموده است و به عبارت اخری، بنا بر «عدم اعتبار» بوده و لو به این معنا که چون مورد التفات و توجه نبوده است، آثار مترتب بر آن شرعیت نداشته و شارع هم با عدم تشریع این حق به روش عرف را امضا کرده است۰۰۰ بناء علی کل ما ذکر، مشروعیت حقوق مذکور را ثابت نمی‌دانیم و هرچند ترتیب برخی آثاری که بر این حقوق مترتب می‌گردد به طور شرط در ضمن عقد امکان‌پذیر است، اما مقاصد مهمی را که ارباب دعاوی این حقوق دارند، با شرط نمی‌توان تامین نمود. راهی که تا حدی می‌تواند بعض اغراض صحیحی را که در اعتبار این حقوق در نظر است فراهم سازد، این است که فقیه جامع الشرایط که بر حسب ولایت باید مصالح عامه را در نظر بگیرد به طور موردی نسبت به هر اختراع یا طبع یا تالیف طبع یا تقلید از آن اختراع یا تالیف را تا مدت معینی محدود سازد بدیهی است که این برنامه‌ای است که مقصود در حقوق نمی‌شده بلکه شامل مطلق مشاغل می‌گردد و کل آن در محدوده ولایت فقیه اجرا می‌شود. (www. old.ido.ir)

 

مرحوم آیت‌الله شهید مطهری در مورد مالکیت‌های صنعتی به ویژه اختراعات به نظر می‌رسد به مالکیت اشتراکی قائل باشند و در توضیح این نظر چنین بیان نموده‌اند:

 

ماشین‌(های تولید) از آن نظر که مظهر ترقی اجتماع (هستند) و محصول آن را نمی‌توان محصول غیرمستقیم سرمایه دانست بلکه محصول غیرمستقیم شعور و نبوغ مخترع هستند و آثار شعور و نبوغ نمی‌تواند مالک شخصی داشته باشد، نمی‌توانند به اشخاص تعلق داشته باشند بلکه مالکیت اشتراکی درموارد خاص است که موجبات آن اقتضا می‌کند در آن موارد مالکیت اشتراکی و اجتماعی باشد نه فردی. بنا بر این نظریه حق مخترع همان پاداش است نه مالکیت اختراع مثل سایر اموال. دلیلش نیز این است که آن چیز را فرد به وجود نیاورده است، طبیعت به وجود آورده یا اجتماع به وجود آورده و هیچ‌یک از این دو نیز به خاطر یک شخص معین هم به وجود نیاورده‌اند یعنی فرد نه با آن چیز رابطه فاعلی دارد نه رابطه غایی. (www. old.ido.ir)

 

ایشان معتقدند که حق مولف یک پاداش محسوب می شود و این حق به معنی حق مالکیت برای مولف یا خالق اثر نمی تواند باشد. با توجه به این گفته باید گفت که ایشان برای مالک اثر مالکیتی قائل نیستند و در پاسخ باید گفت که مگر هر صانعی مالک مصنوع خود نیست. مگر می شود سازنده ای مالک مصنوع خود نباشد؟

 

آیت‌الله سید محمد صادق روحانی معتقدند: مالکیت حقوقی عبارت است از احاطه و سلطنت کسی بر چیزی که این قسم امری است که عقلا آن را بر حسب نیاز جامعه برای اشخاص حقیقی و حقوقی اعتبار کرده‌اند. لذا هر کس هر چیزی را تالیف می‌کند چون نتیجه کار فکری اوست مالک و صاحب آن می‌شود. البته ملکیت او مطلق نیست و دلیل بر حرمت امتناع و تصرفات معنوی وجود ندارد. آنچه جایز نیست نسخه‌برداری و تکثیر بدون اجازه مولف است که در این صورت مولف می‌تواند مطالبه حق نماید. (www. old.ido.ir)

 

نظر ایشان دقیقاً نقطه مقابل نظر شهید مطهری است. و خالق اثر را مالک آن می داند. حال باید دید دیگران چه نظری دارند؟

 

گروهی دیگر بر این نحو مالکیت (مالکیت فکری و معنوی) خرده می‌گیرند به این دلیل که به رسمیت شناختن حقوق معنوی باعث می‌شود تولید‌کنندگان آثار فرهنگی و علمی بدون دریافت پول آثار خود را در اختیار جامعه قرار ندهند و از این بابت جامعه لطمه ببیند. مثلاً چنانچه اختراعی مثل برق انجام شود و مخترع آن بخواهد آن را به قیمت گزافی به دنیا عرضه کند معلوم است که بخش عمده‌ای از جامعه توانایی بهره‌مندی از آن را نخواهند داشت و شکاف بین غنی و فقیر روز به روز بیش‌تر می‌شود و این مسأله‌ای است که هرگز شارع مقدس به آن راضی نخواهد بود و مصداق آیه شریفه: إن الذین یکتمون بما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛هستند و پیامبر اکرم نیز فرموده‌اند هر کس دانشی را بداند و آن را کتمان کند روز قیامت با افساری از آتش آورده می‌شود. (www. old.ido.ir)

 

این‌ها پاره‌ای از نظرات مخالفین مشروعیت حقوق فکری و یا منتقدین این نظریه بود که به اجمال ارائه شد. در اینجا به جای ارائه پاسخ‌های موردی برای هر کدام از سخنان فوق، بهتر است مبانی مشروعیت این حقوق بیان شده و یافتن پاسخ برای ایرادات فوق بر عهده خواننده بصیر باشد. (www. old.ido.ir)

 

برخی منشاء مالکیت را در طول تاریخ «زور» گرفته‌اند، و گفته‌اند سلطه و قلدری باعث ایجاد مالکیت شده است. اما اگر به عقل سلیم مراجعه نماییم در خواهیم یافت که قبل از آن که سلطه و زور بخواهد مالکیتی ایجاد کند، فطرت و وجدان وجود آن را امری انکارناپذیر می‌داند. بنابراین مالکیت ریشه‌ فطری دارد و عقلا بر اساس انگیزه عقلایی آن را اعتبار می‌کنند. به عبارت دیگر مالکیت در عالم خارج وجود ندارد بلکه اضافه‌ای که شخص به شیء پیدا می‌کند مالکیت است و آن شیء نیز به اعتبار اضافه‌ای که به شخص پیدا می‌کند مملوک می‌شود. بنابراین در عالم اعتبار موجود است و متعلق آن هم گاهی یک شیء خارجی است که آن را مالکیت مادی می‌نامند و گاهی متعلق آن در عالم خارج وجود ندارد و معلول فکر است که مالکیت معنوی یا فکری می‌گویند. در مورد حقوق فکری و معنوی نیز سیره عقلا بر این بوده که برای آنها ارزش و اعتبار قایل شده‌اند. امروز در تمام جوامع عقلایی و نظام‌های حقوقی دنیا این مساله جزء حقوقی است که برای آن ارزش قایل هستند و مختص به ذی‌حق است به طوری که کسی غیر او حق استفاده از آن را ندارد و اگر کسی از این حق بدون اجازه وی استفاده کند هم از نظر عرف، عمل خلاف و ناپسند انجام داده و هم از لحاظ جزایی قابل تعقیب است. دلیل عقل نیز از روی همین سیره عقلا به دست می‌آید و عرف آنچه عمل می‌کند سیره عقلا را تشکیل می‌دهد و اساساً هیچ وجهی برای این توهم نیست که کسی بپندارد بین حکم عرف و حکم عقل اختلاف است، سبب آن هم این است که عرف هیچ‌گونه حکمی در برابر حکم عقل ندارد بلکه خود مرتبه و نمایه‌ای از حکم عقل است و عرف همان عرف عقلاست. فلذا برخی از فقها فتوا داده‌اند هر نوع عملی که در نزد عرف و عقلا منشا حقوق باشد رعایت آن لازم و تجاوز به آن مصداق ظلم است و شرعاً حرام می‌باشد. (www. old.ido.ir)

 

همان طور که ملاحظه می نمائید در این زمینه اختلاف نظر های بسیاری وجود دارد ولی اکثریت افراد خالق اثر را مالک آن می دانند و حق کپی رایت را مخالف شرع نمی دانند و آنچه در فقه هم مناط اعتبار است نظر اکثریت یا قول مشهور است. حال به بیان نظر برخی دیگر از فقها می پردازیم.

 

آیت‌الله فاضل لنکرانی نیز در استفتایی در زمینه حقوق مولف مرقوم نموده‌اند: گرچه حضرت امام خمینی اعتبار شرعی این حقوق را نفی نموده‌اند، لکن به نظر قاصر می‌رسد که حقوقی را که از نظر عقلا حق شناخته می‌شود و آثاری بر آن مترتب می‌کنند، تا دلیل شرعی بر نفی حق بودن آنها قائم نشده نمی‌توان آنها را نفی کرد و از ترتب آثار آنها جلوگیری نمود و ادله‌ای مانند الناس مسلطون علی اموالهم، نمی‌تواند نافی حق بودن آنها باشد. همان طور که در باب ملکیت لازم نیست دلیل بر ثبوت آن قائم شود بلکه مجرد عدم قیام دلیل بر عدم ملکیت کافی است برای ثبوت شرعی همانند عقلا. (www. old.ido.ir)

 

آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در پاسخ به استفتائی چنین مرقوم داشته‌اند: ما معتقدیم حق طبع و تالیف و اختراع و مانند آن یک حق شرعی و قانونی است و از نظر اسلام باید به آن احترام گذاشت. دلیل ما در این قسمت این است که ما همواره موضوعات را از عرف می‌گیریم و احکام را از شرع. مثلاً وقتی می‌گوییم قمار حرام است کلمه تحریم از قرآن و احادیث اسلامی گرفته شده است. اما موضوع قمار چیست؟ بسته به تشخیص عرف است… در مورد مالکیت‌های فکری نیز مسأله همین گونه است. اسلام می‌گوید ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران حرام است. این حکم از اسلام گرفته شده است، اما موضوعش یعنی ظلم و ستم و تجاوز به حقوق موضوعی است که از عرف گرفته شده و امروز تقریباً همه عقلای دنیا این موضوع را به عنوان یک حق شناخته و سلب آن را ظلم می‌دانند. پس عرف عنصری پویاست که همگام با زمان و عینیت‌های جامعه به پیش می‌رود و فقط ارتباط نزدیکی با عرف رایج دارند و اجتهاد خود را بر مبنای آن بنیان می‌نهند. به عبارت دیگر اینکه چه چیز منعفت دارد یا مال است یا حق است از موارد تشخیص موضوع است که بر عهده مکلف می‌باشد. نه وظیفه نبی است نه امام نه فقیه. بلکه اصولاًً گزاره‌های فقهی دو شرط اساسی دارند: ۱- کلی هستند ۲- شرطی‌اند؛ به این معنا که چنانچه با موضوعی منطبق شدند، حکم جاری شود و این مورد اتفاق همه فقها است. با این حال در بسیاری موارد فقها در موضوعات اظهار نظر می‌نمایند که از قلمرو فقه بیرون است… تعیین مصادیق حق، مال، عدالت، ظلم، قمار، ملک، بیع، هتک و… جزء اختیارات فقیه نیست و به عهده مکلفین است و اظهار نظر فقها تنها در برخی موارد از باب شهادت اهل خبره ارزشمند می‌باشد و به طور کلی خود فقها نیز باید در این امور به عرف مراجعه نمایند. و ممکن است در برخی موارد که احکام صادر شده از سوی فقها مورد اعتراض عرف واقع می‌شود دلیلش این باشد که در ضمیر ناخودآگاه خویش موضوع محکوم را از دایره حکم خارج می‌دانند ولی فقیه آن را داخل دانسته و حکم نموده است. (www. old.ido.ir)

 

امام خمینی(ره) می‌فرمایند: احکام شریعت و وظایف عملی که در کتاب و سنت بیان شده است در سطح فهم‌های رایج و شناخت‌های بسیطی است که هر فردی از مردمان می‌تواند به حقیقت آنها برسد. بدین سبب بر فقیه لازم است با محاورات عرفی انس داشته باشد و مسائلی را که در میان عرف متداول است بشناسد و از مسائل عقلی و فلسفی و مطالب بازاری اجتناب ورزد… اما مستندات صدوری برخی روایات تنها خسارت معنوی است ولی دلالت آنها اعم از ضرر مادی و معنوی می‌باشد. مانند: روایت مربوط به سمره بن جندب که حداقل در مستفیض بودنش تردیدی نیست که پیامبر آخرالامر به قلع درخت او که در منزل دیگری قرار داشت و گاه و بی‌گاه به بهانه مراقبت از درخت به منزل او وارد می‌شد، حکم نمودند. البته ممکن است گفته شود که وجود درخت دیگری در داخل منزل موجب کاهش ارزش ملک خواهد شد و از این رو مورد این دسته از روایات نیز اعم از خسارت‌های مادی و معنوی باشد. ولی باید عنایت داشت که روایت ناظر به ورود غیر مأذون زیان معنوی بوده که در روایت نفی شده است. بدین جهت معتقدیم که مقتضای صدوری آن تنها ایراد خسارت به حق معنوی مصون بودن در محیط خانه است. لذا قانونگذار اسلام نه تنها نسبت به این حق معنوی بی‌تفاوت نبوده است بلکه رعایت آن را بر ضرر مادی قلع درخت که بر سمره وارد می‌شد مقدم داشته است.برخی علاوه بر دلایل فوق از حکم فقهی حیازت نیز برداشتی ذوقی نموده‌اند که خالی از لطف نیست. به این صورت که اگر کسی مواهب طبیعی مثل بوته‌های بیابان را جمع کند، صاحب آن شناخته می‌شود. همچنین اگر زمین موات را احیا کند صاحب آن خواهد بود. حال می‌گوییم آفرینش‌های فکری نوعی حیازت و احیای موات است. ذهن انسان همچون زمین بایری است که با تعلیم و تربیت می‌توان آن را احیا کرد و قوای آن را به فعلیت رساند. کسانی که ذهن خود را پرورش می‌دهند مثل کسانی هستند که زمین بایری را به باغ تبدیل می‌نمایند و فقط آنها حق دارند از ثمرات آنها بهره‌مند شوند. ذهن خلاق آنهایی که دارای نبوغ ذاتی هستند وقتی در جهت آفرینش‌های فکری و ابداعات تلاش زیادی هم نمی‌کنند نیز موهبتی الهی است که فقط خود آنها به آن دسترسی دارند و می‌توانند ثمرات آنها را حیازت کنند. در اینجا بعد از بیان ادله مشروعیت حقوق فکری امروزه از مهم‌ترین حقوق انسانی شناخته شده می‌باشند که در جنبه‌های گوناگونی اعمال شده حقوق مولفین و مصنفین آثار علمی ادبی هنری مکتوب، نرم‌افزارهای رایانه‌ای خدمات اینترنتی، ابداعات، اختراعات همه و همه مجاری این حق بزرگ الهی می‌باشند. فلذا به رسمیت شناختن این حقوق با پیوستن به کنوانسیون‌های بین‌المللی به مثابه احترام به عقل ورای انسانی و بیانگر اکرام و ارج نهادن انسان است. در میان حقوق‌دان‌ها بر خلاف فقها اختلاف چندانی در به رسمیت شناختن مالکیت فکری دیده نمی‌شود و تقریباً تمام آنها بر چنین ملکیتی اتفاق نظر دارند هرچند در تعاریف آنها از حقوق فکری و معنوی اختلافاتی دیده می‌شود. با بررسی تعاریف ارائه شده شاید بتوان جامع‌ترین تعریف را چنین عنوان کرد: حق معنوی یا فکری حقی است غیر از حق عینی و حق ذمی بلکه مزیتی است غیرمادی که مربوط به پدیدآورنده و برای حمایت از او در نظر رفته می‌شود و به صاحب آن اختیار انتفاع انحصاری از فعالیت فکر و ابتکارش را می‌دهد. (www. old.ido.ir)

 

همان گونه که ملاحظه می نمایید اکثریت فقها این حق را مطابق با شرع دانسته و مخالفتی بین این حق و شرع که نمی بینند. درست است که برخی از فقها نیز این حق را غیر شرعی می دانند اما آنچه در فقه ملاک پیروی قرار می گیرد همین نظر مشهور فقها است.

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-06-09] [ 12:16:00 ق.ظ ]




این کمیسیون در سال ۱۹۸۳ و با رای مجمع عمومی سازمان ملل و به عنوان نهاد مستقل مرتبط ولی خارج از سازمان تشکیل شده و بعدها به کمیسیون «برونتلند» معروف شد.وظیفه این کمیسیون بررسی ارتباط میان حفاظت از محیط­زیست و توسعه اقتصادی و نیز تدوین پیشنهادی واقع­گرایانه برای سازش یا تعادل میان این دو حوزه و تدوین قالب نوینی از همکاری بین­المللی در این حوزه­ها برای تاثیرگذاری بر سیاست در جهت تغییرات مورد نیاز و ارتقای سطح دانش و تعهد در قبال اقدامات افراد،سازمان­ها،شرکت­های تجاری و حکومت­ها بود.نتیجه عملکرد این کمیسیون در گزارش خود نیاز به دیدگاهی مختلط و جامع در زمینه سیاست­ها و برنامه ­های توسعه بود که اگر به لحاظ محیطی بی­ضرر باشند به توسعه اقتصادی پایدار در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه منجر خواهند شد.این گزارش همچنین بر نیاز به اولویت دادن بیشتر بر پیشگیری کردن از مسائل تاکید می­کرد.بر اساس این گزارش توسعه پایدار به معنای توسعه­ای است که حقوق نسل­های حاضر و آینده را بر محیط­زیست، در اهداف توسعه لحاظ نماید و در انتها اینگونه نتیجه­گیری می­ کند که بدون تقسیم منصفانه سود و هزینه­ های حفاظت از محیط­زیست در کشورها و بین آن­ها، نه عدالت اجتماعی و نه توسعه پایدار محقق نخواهد شد.

بند سوم:کنفرانس ریودوژانیرو

 

گزارش کمیسیون برونتلند،ملل متحد را به سوی برگزاری دومین کنفرانس جهانی در زمینه محیط­زیست در ریودوژانیرو برزیل  با عنوان «کنفرانس سازمان ملل در زمینه محیط­زیست و توسعه سوق داد.این اعلامیه در ابعاد بسیاری قابل توجه است،خصوصا رویکرد مختلط آن که دربردارنده توسعه اقتصادی،توسعه اجتماعی، و حفاظت از محیط زیست است اما علت مشهور بودن آن دربرداشتن ملاحظات حقوق بشری به مسئله توسعه پایدار است.اعلامیه ریو همچنین با شناسایی حق­های رویه­ای مانند مشارکت عمومی،دسترسی به اطلاعات، و دادرسی قضایی در مسائل زیست­محیطی،نقش مهمی را که اعمال حقوق بشر در توسعه پایدار ایفا می­نماید مورد شناسایی قرار داد. فصل ۲۳ این اعلامیه عنوان می­نماید که افراد،گروه­ها، و سازمان­ها باید به اطلاعات مربوط به محیط­زیست و توسعه که توسط مقامات عمومی به تصویب رسیده  من جمله اطلاعات مربوط به محصولات و فعالیت­هایی که دارای تاثیر مهم بالقوه یا بالفعل بر محیط زیست دارد و نیز اطلاعات پیرامون مسائل مربوط به حفاظت از محیط­زیست دسترسی داشته باشند.دیباچه فصل ۲۳ همچنین از مشارکت گسترده عمومی در تصمیم ­گیری را به عنوان یکی از پیش زمینه ­های ضروری برای نیل به توسعه پایدار یاد می­ کند. این نیز شامل نیاز افراد، گروه­ها، و سازمان­ها به مشارکت در ارزیابی تاثیرات محیطزیستی است که در آن زندگی یا کار می­ کنند.

 

در این اعلامیه تکیه بیشتر بر مفهوم توسعه بود تا حقوق بشر و در حقیقت واژه «حقوق بشر» صرفا سه بار در این اعلامیه تکرار شده است.این اعلامیه حق بر توسعه را در ماده سوم خود مورد شناسایی قرار داده و در ماده چهارم خود عنوان نمود: به منظور نیل به توسعه پایدار، حفاظت از محیط زیست باید بخش لاینفکی از فرآیند توسعه را شکل داده و نباید جدا از آن در نظر گرفته شود. همین سبب شده است تا افرادی چون دینا شلتون عنوان نمایند که در این اعلامیه هیچ مرز آشکاری میان حق­های بشری و محیط­زیستی وجود ندارد و در بهترین حالت،اصل دهم این اعلامیه می ­تواند به عنوان یک «حق مشارکتی» در نظر گرفته شود[۱]. به عقیده وی این امر مبین این است که مسائل زیست­محیطی «در بهترین حالت از طریق مشارکت تمام شهروندان تضمین شده و دولت­ها ملزم به فراهم­سازی دسترسی موثر به دستگاه های قضایی و اداری شده ­اند».با این وصف، اعلامیه ریو بر حق بر توسعه پایدار لکن با جهت­گیری عمده به سمت توسعه تاکید می­ورزد و یک حق ماهوی و آشکار بر محیط زیست سالم به چشم نمی­خورد.

 

پس از اعلامیه ریو تقریبا تمام کنوانسیون­های مهم،حفاظت از محیط­زیست را به عنوان یکی از اهداف دولت­های متعاهد تلقی کردند و هنجارهای محیط­زیستی در بسیاری از شعب حقوق بین­الملل وارد شدند،مانند موافقت نامه تجارت آزاد که همکاری در زمینه ­های محیط­زیستی را به عنوان یک هدف در نظر گرفت.کوفی عنان دبیر­کل سازمان ملل نیز در سال ۱۹۹۸ و در گزارش سالانه خود با ادبیانی حق­محور از حفاظت محیط­زیست سخن گفته و علت این رویکرد را این­گونه عنوان کرد: رویکرد حق محور،وضعیت­ها را نه صرفا با توجه به نیازهای انسان یا اقتضائات توسعه بلکه با توجه به تعهدات جامعه در زمینه حق­های غیر قابل انتقال افراد توصیف می­ کند.

 

کشورهایی که در فراخوان جهانی در زمینه توسعه پایدار در سال ۲۰۰۲ شرکت کردند، موافقت و تعهد خود را نسبت به اصول اعلامیه ریو اعلام نموده و تعهد نمودند که مفاد آن را کاملا اجرا نمایند.فراخوان سال ۲۰۰۵ سازمان ملل که نتیجه آن اعلامیه هزارساله بود بر توسعه پایدار به عنوان عنصری کلیدی فعالیت­های سازمان ملل را شکل داده و توسعه پایدار را با توجه به سه عنصر توسعه اقتصادی،توسعه اجتماعی، و حفاظت از محیط زیست تعریف و تبیین نمود.علاوه بر این،مجمع عمومی سازمان ملل و سازمان­ها،کمیته­ها، و کمیسیون­های مختلفی در سازمان ملل،طی سال­های گذشته تعداد پر­شماری قطعنامه در خصوص حق بشر بر محیط زیست سالم،آب آشامیدنی سالم و غذای کافی به تصویب رسانده­ و طبق این اسناد بر ارتباط میان حقوق بشر و محیط­زیست سالم صحه گذاشته و آن را پیش زمینه­ای برای اعمال حقوق بشر دانسته ­اند که در ذیل به بخشی از این قطعنامه­ها اشاره می­شود.

 

 

 

بند چهارم:  دیگر سازمان­های بین­المللی

 

    • دیوان بین­المللی عدالت در یکی از پرونده­های خود عنوان نمود: بهره­مندی از حقوق بشر بین­المللی مبتنی بر حفاظت از محیط­زیست است.[۲] در رای مربوطه این­گونه آمده است: حفاظت از محیط زیست….. یکی از حیاتی­ترین بخش­های آموزه حقوق بشر است،چرا که آن لازمه حق­های بشری بسیاری چون حق بر سلامتی و زندگی است.

 

    • کنوانسیون سازمان ملل در زمینه حذف تمام اشکال تبعیض علیه زنان نیز دولت­ها را ملزم می­نماید تا نسبت به این که زنان از تمامی شرایط مناسب زندگی خصوصا در ارتباط با تامین آب سالم برخوردار هستند،اطمینان حاصل کنند.

 

    • ماده ۱۲ میثاق حقوق اقتصادی،اجتماعی، و فرهنگی به صراحت حق بر سلامتی را مستلزم گام برداشتن دولت­ها در جهت بهبود تمام ابعاد بهداشت محیط­زیستی و صنعتی، و جلوگیری،درمان، و کنترل بیماری­های همه­گیر دانسته و بدین ترتیب میان حق بر سلامتی و محیط­زیست ارتباط برقرار کرده است.

 

    • کنوانسیون سازمان ملل در زمینه حقوق کودکان نیز عنوان نمود که دولت­های متعاهد ملزم به مبارزه با بیماری و سوء تغذیه از طریق تدوین مقرراتی در زمینه خوراک مغذی و آب آشامیدنی سالم هستند.

 

    • اظهارنظر کمیته حقوق اقتصادی،اجتماعی، و فرهنگی در زمینه آب آشامیدنی و محیط­زیست سالم و تاثیر آن بر حق بر سلامتی عنوان می­نماید: حق بشر بر آب حقی ذاتی و پیش زمینه­ای برای تحقق دیگر حق­های بشری است.حق بشر بر آب هر فردی را مستحق آب کافی،سالم،قابل قبول،در دسترس، و قابل حصول برای مصارف شخصی و خانگی می­نماید.میزان متناسبی از آب سالم برای جلوگیری از مرگ و کاهش خطرات ناشی از آب آلوده و مقاصد خوردن، پخت غذا،شخصی، و خانگی ضروری است.

 

    • شورای حقوق بشر در سال­های ۲۰۰۸ (۲۳/۷) و ۲۰۰۹ (۴/۱۰) و ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ (۲۲/۱۸) به صدور چهار قطعنامه در زمینه ارتباط میان حقوق بشر و تغییرات آب و هوایی صادر نموده و عنوان نمود که تغییرات آب و هوایی تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر بهره­مندی انسان از حقوق بشر می­گذارد.

 

    • در سال ۲۰۱۰ مجمع عمومی سازمان ملل بر حق بشر بر آب آشامیدنی سالم صحه گذاشت و قطعنامه ۲۹۲/۶۴ را در زمینه اهمیت آب آشامیدنی کافی و سالم صادر نموده و آن را جزو لاینفک تحقق حقوق بشر تلقی کرد.

 

    • در سپتامبر ۲۰۱۰ شورای حقوق بشر قطعنامه مشابه دیگری که در آن حق بشر بر آب آشامیدنی سالم و بهداشتی را مورد شناسایی و تایید قرار داده و عنوان می­نمود که آب آشامیدنی سالم از حق بر معیارهای شایسته زندگی ناشی شده و به شکل تفکیک ناپذیری در ارتباط با حق بر بالاترین استاندارد قابل حصول از سلامتی جسمی و روحی، حق بر حیات، و شرافت انسانی است صادر نمود.

 

    • در سال ۲۰۱۱ نیز شورای حقوق بشر قطعنامه ۱۱/۱۶ را در زمینه حقوق بشر و محیط­زیست به تصویب رساند و بر مبنای آن تصمیم به انجام یک سری مطالعات کامل در خصوص ارتباط میان حقوق بشر و محیط­زیست نمود و در انتها برای حل مسائل زیست­محیطی از شورای حقوق بشر درخواست نمود تا از طریق سازوکارهای متناسب خود مانند امکان ایجاد یک فرآیند ویژه در زمینه حقوق بشر و محیط زیست توجه ویژه­ای به ارتباط حقوق بشر و محیط زیست نماید. شورا نیز در سال ۲۰۱۲ و در پی این درخواست اقدام به انتصاب یک کارشناس مستقل در زمینه تعهدات حقوق بشری در ارتباط با بهره­مندی از محیط­زیست سالم، پاک، و پایدار نمود.

 

    • در سال ۱۹۸۹، کمیسونی فرعی در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به ریاست خانم «فاطمه زهرا سنتینی[۳]» به منظور مطالعه امکان­سنجی حق بشر بر محیط­زیست تشکیل شد.سنیتی در ۱۹۹۴ و طی گزارشی اعلام کرد که حق های بشر بر محیط­زیست، بخشی از حقوق بشر موجود است و اصل نخست این گزارش دائر بر این است: حقوق بشر و محیط زیست غیر­قابل تفکیک از یکدیگر هستند. به عقیده بویل[۴]، گزارش سنتینی سبب «سبز شدن» حقوق بشر فعلی شده است،لذا ضروری است تا معاهدات حقوق بشری به منظور بررسی امکان ادعای حقی بر محیط­زیست مورد مداقه بیشتر قرار گیرد.

 

    • سند دیگری که به مسئله حقوق بشر،سلامتی و محیط­زیست اشاره دارد کنوانسیون حقوق کودک است که به ابعادی از حفاظت محیط­زیست در ارتباط با حق کودکان بر سلامتی اشاره می­ کند. ماده ۲۴ این کنوانسیون مقرر می­نماید که : دولت­های متعاهد با در نظر گرفتن خطرات و آسیب­های آلودگی ­های محیط­زیست، به منظور مبارزه با بیماری و سوء تغذیه باید ابزار مناسبی از طریق مقررات مربوط به فراهم سازی خوراک مغذی و آب آشامیدنی سالم اتخاذ نمایند و تبصره دیگر این ماده عنوان می­نماید که اطلاعات و آموزش در زمینه بهداشت و سلامت محیط­زیست باید برای تمام بخش­ها و جامعه فراهم گردد.

 

  • سند دیگر میثاق شماره ۱۶۹ سازمان بین­المللی کار در ارتباط با مردم بومی در بخش­های مستقل است که اشارات بسیاری به سرزمین­ها،منابع، و محیط­زیست این مردم دارد.قسمت دوم این میثاق،مسائل سرزمینی مانند حق مردم در ارتباط با منابع طبیعی سرزمین آن­ها را مورد بحث قرار داده است.علاوه بر این دولت­ها ملزم به تضمین دسترسی خدمات سلامتی مناسب یا فراهم­سازی منابع برای گروه­های بومی شده ­اند، تا حدی که آن­ها از بالاترین استانداردسلامتی روحی و جسمی بهره­مند شوند.

گفتار دوم: سطح منطقه­ای

 

در سال ۱۹۸۰ ارتباط میان حقوق بشر و محیط زیست با انعقاد توافقنامه­های بین­المللی منطقه­ای شروع شده و ادامه یافت.البته در رویه دادگاه ­های منطقه­ای چون دادگاه اروپایی حقوق بشر و کمیسیون اینترامریکن به دعاوی بسیاری می­توان برخورد که این نهادها در آن به صراحت میان تخریب یا سوء استفاده از محیط­زیست و حقوق بشر قائل به ارتباط مستقیم شده ­اند اما در ذیل صرفا معاهداتی که به ارتباط این دو حوزه با یکدیگر اشاره کرده­اند آورده خواهد شد.

 

    • منشور افریقایی حقوق بشر و مردم در سال ۱۹۸۱ و در ماده ۲۴ خود از حق تمام مردم بر محیط­زیست رضایتبخش و مطلوب جهت توسعه آن­ها حمایت نمود.

 

    • پروتکل الحاقی به کنوانسیون امریکایی حقوق بشر در زمینه حقوق اجتماعی و اقتصادی در سان سالوادور،السالوادور، و نوامبر ۱۹۸۸ که هم به حق­های افراد و هم تعهدات دولت­ها می ­پردازد و اشعار می­دارد: هر کسی حق بر حیات در محیط­زیستی سالم و دسترسی به خدمات عمومی دارد و دولت­های متعاهد حفاظت،مراقبت و بهبود محیط­زیست را تضمین خواهند کرد.

 

    • منشور حقوق بشر عربی نیز دربردارنده حق بر سلامتی و محیط­زیست سالم است و ماده ۳۴ آن عنوان می­نماید: هر فردی حق بر داشتن استاندارد متناسبی از زندگی برای خود و خانواده خویش است که بتواند رفاه و زندگی شایسته آنان شامل غذا، لباس،مسکن،خدمات و حق بر محیط­زیست سالم را تضمین نماید.دولت­های متعاهد نیز تمام ابزارهای متناسب با منابع خود را به منظور تامین و تضمین این حق­ها به کار خواهند گرفت.

 

    • در خصوص کنوانسیون اروپایی حقوق بشر (۱۹۵۰) علی­رغم این که چنین ارتباطی در آن به صراحت دیده نمی­ شود اما از آنجا که دادگاه اروپایی حقوق بشر همواره از تفسیر مفاد این کنوانسیون در سایه شرایط روز سخن گفته است، در موارد متعدد طرح مسائل زیست­محیطی،این دقیقا همان کاری بوده است که دادگاه انجام داده و بر ارتباط میان این دو حوزه صحه گذاشته است.

 

    • کنوانسیون آرهوس که در چارچوب اتحادیه اروپا و در زمینه دسترسی به اطلاعات، مشارکت عمومی در تصمیم ­گیری، و دسترسی به عدالت در مسائل زیست­محیطی برگزار شد،تنها کنوانسیونی است که صرفا در زمینه حق بشر بر محیط­زیست به تصویب رسیده و دیباچه آن نه تنها اصل نخست اعلامیه استکهلم را تکرار می­ کند بلکه عنوان می­نماید: هر فردی حق بر زندگی در محیطی متناسب برای سلامت و رفاه وی بوده و موظف است که هم به صورت فردی و هم به همراه دیگران به حفاظت و بهبود محیط­زیست برای منافع نسل حاضر و آینده اقدام نماید.علی­رغم این که این کنوانسیون توسط ۳۵ کشور و جامعه اروپا به تصویب رسیده  با این وجود محتوای این کنوانسیون کاملا رویه­ای بوده و به مشارک عمومی در فرآیند تصمیم ­گیری زیست­محیطی، و دسترسی به عدالت و اطلاعات منصرف است.این کنوانسیون به صورت گسترده در اروپا به تصویب رسیده و تاثیر بسزایی بر رویه قضایی دادگاه اروپایی حقوق بشر داشته است.

 

  • در سال ۱۹۹۴ کمیسیون فرعی سازمان ملل در زمینه منع تبعیض و حمایت از اقلیت­ها، اعلامیه­ای در ارتباط با اصول حقوق بشر و محیط زیست تهیه نمود.این اعلامیه پیشنویس شده مبنی بر این بود که: تمام افراد دارای حق بر محیط­زیست امن،سالم و به لحاظ اکولوژیکی استوار؛محیط­زیست متناسب به منظور رفع منصفانه نیازهای نسل حاضر که به حق نسل­های بعدی در تامین منصفانه نیازهای خود خدشه وارد نکند؛ این حق­ها شامل ایمنی از آلودگی،تخریب محیط­زیست و فعالیت­هایی است که محیط زیست یا توسعه پایدار را به نحو سوئی تحت تاثیر قرار می­دهد،حفاظت از هوا،خاک، آب،تنوع بیولوژیکی و اکوسیستم؛دسترسی اکولوژیکی سالم به طبیعت؛حفاظت و استفاده مناسب از طبیعت و منابع طبیعی؛حفاظت از مکان­های بکر و بدیع؛ بهره­مندی از معاش و زندگی سنتی برای افراد بومی؛این گزارش علاوه بر تاکید بر ارتباط نزدیک میان حق بر محیط­زیست شایسته و حق بر توسعه بر غیر قابل تفکیک بودن و وابستگی متقابل تمام حق­های بشری تصریح می­کرد.این گزارش مبتنی بر ارزیابی نظام حقوق بشر بین­المللی و داخلی و حقوق محیط­زیست بین­المللی بود اما در عرصه بین­المللی با اقبال مواجه نشد و با عدم تمایل کمیسیون حقوق بشر و دولت­ها روبرو گشت.

 

 

 

 

گفتار سوم:سطح ملی

 

قانونگذاران در بسیاری از کشورها در جهت شناسایی ارتباط میان حقوق بشر و محیط زیست اقدام به تدوین مقررات اساسنامه­ای و قانونی بسیاری نموده ­اند. بیش از ۱۰۰ قانون اساسی در جهان،تعهدات دولت­ها را در حفاظت از محیط­زیست و حق بر حیات و سلامتی و محیط­زیست متوازن مورد شناسایی قرار داده­اند قریب به نیمی از این قوانین اساسی دیدگاهی حق­محور نسبت به این موضوع اتخاذ نموده­ و دیگران به بیان وظایف دولت پرداخته­اند.قوانین اساسی از ۱۹۷۰ تا کنون مباحث مربوط به حفاظت از محیط­زیست را در قوانین خود گنجانده­اند و در حقیقت هر قانون اساسی که پس از ۱۹۵۹ به تصویب رسیده ­اند آشکارا حفاظت از محیط­زیست را مورد اشاره قرار داده­اند این مقررات در محتوای خود متفاوت هستند اما عموما در یکی از این سه طبقه جای می­گیرند :

 

    • برخی از قوانین و مقررات با الزام حکومت­ها به اقدام در جهت صیانت از محیط­زیست، به تعیین خط مشی عمومی دولت پرداخته­اند.

 

    • دسته دوم قوانین اساسی اقدام به تاسیس صندوقی برای برنامه ­های محیط­زیستی نموده یا واگذاری منابع طبیعی به عنوان بخشی از نمایندگی عمومی می­نمایند.

 

  • دسته سوم قوانین اساسی صراحتا حق شهروندان بر محیط­زیست سالم و پاک را مورد شناسایی قرار داده­اند.

ارتباط میان حقوق بشر و حفاظت از محیط زیست، به صورت متقابل و چند بعدی است. موارد زیر عموما در قانونگذاری و رویه قضایی مورد پذیرش قرار گرفته است :

 

    1. ناکامی از پاسداشت،تضمین، و تحقق حقوق بشر تضمین شده بین­المللی و داخلی، به واسطه نادیده گرفتن نیازهای افراد و گروه­هایی که می­توانند در حفاظت از محیط­زیست و توسعه اقتصادی،یا فرآیند اتخاذ تصمیم پیرامون فعالیت­ها،برنامه­ها،و سیاست­هایی که می­­تواند آنان یا محیط­های پیرامون آنان را متاثر سازد، می ­تواند به امحاء محیط­زیست بیانجامد.

 

  1. ناکامی در حفظ منابع طبیعی و تنوع گونه­­ها از طریق انهدام منابع و سرویس­های اکوسیستمی که بسیاری از مردم خصوصا مردمان بومی به آن وابسته­اند می ­تواند حقوق بشر را بی اثر نماید.

 

  • فعالیت­های اقتصادی و دیگر فعالیت­های عمومی،برنامه­ها،و سیاست­ها هم می ­تواند اهداف حفاظت از محیط­زیست،حقوق بشر، و توسعه پایدار را برآورده سازد و هم می ­تواند از بین ببرد.ناکامی در فراهم­سازی اطلاعات یا مشاوره­هایی که افراد را متاثر می­سازد می تواند هم برای حقوق بشر و هم حفاظت از محیط­زیست تاثیر منفی به دنبال داشته باشد.برعکس،حفاظت از محیط زیست از طریق تامین در دسترس بودن دائم منابع طبیعی ضروری و خدمات اکوسیستم از حقوق بشر پشتیبانی می­نماید.

گفتار چهارم: نظام حقوق بشر بین المللی

 

سوال اصلی در این قسمت این است که آیا معاهدات حقوق بشری موجود دربردارنده حقی بر محیط زیست هست؟ در بین معاهدات موجود،تنها سه معاهده حقوق بشری در سطح منطقه­ای را می­توان نام برد که دربردارنده حقی آشکار بر محیط زیست هستند: منشور افرقایی حقوق بشر و مردم و کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و پروتکل الحاقی سان­سالوادور به کنوانسیون امریکایی حقوق بشر که دو مورد نخست در ذیل به اختصار مورد بررسی قرار می­گیرد.

 

بند اول:  منشور افریقایی حقوق بشر و مردم

 

منشور افریقایی حقوق بشر و مردم نخستین ابزار حقوق بشری بین­المللی در جهت پذیرش حق بر محیط زیست است.ماده ۲۴ این منشور همانی است که بعد­ها به «نسل سوم حقوق بشر» معروف شد.نسل سوم حقوق بشر با اشاره به «گروه­ها به جای افراد و الزام حکومت و آژانس­های بین­المللی به همکاری و مساعدت به کسانی که منابع شخصی آن­ها برای دستیابی به مقاصد ضروری ناکافی است» همچنین حق بر همبستگی را نیز مورد اشاره قرار داده است. نیز دربردارنده حق بر محیط­زیست که باید عمومی،رضایتبخش،و مفید توسعه باشد است. علی­رغم تصریح به حق بر محیط­زیست در این ماده نمی­توان آن را چندان موثر دید چرا که شان نسل سوم حقوق بشر هنوز قطعی و منجز نیست.عده­ای همچون مریلز بر این باورند که ماده ۲۴ به علت ویژگی و چارچوب نا منجز خود دارای شان حقی بشری نیست و اندرسون می­افزاید که تفسیر این ماده مضیق و در بهترین حالت به آلودگی منصرف است.علاوه بر این، این ماده به دلیل ابهام آن با انتقاد مواجه شده است و به همین جهت دارا بودن شانی حقوق بشری برای حق­های مورد اشاره در این ماده بسیار دور از انتظار است.در رویه قضایی و در رایی که کمیسیون حقوق بشر و مردم افریقا در دعوی موسوم به آگونیلند عنوان نمود که تخریب محیط­زیست توسط آلودگی و امحا گونه­های حیات و طبیعت مخالف شرایط رضایتبخش زندگی بوده و توسعه و از بین بردن تعادل زیست­محیطی سبب آسیب زدن به سلامتی جسمی و روحی می­شود.دادگاه مقرر نمود: ماده ۲۴ منشور تعهد اتخاذ تمهیدات مناسب به منظور جلوگیری از آلودگی و امحا محیط­زیست،ارتقای حفظ و تضمین توسعه پایدار زیست­محیطی و استفاده از منابع طبیعی است.اقدامات خاصی که دولت­ها در تحقق مواد ۱۶ و ۲۴ منشور باید انجام دهند نیز شامل ساماندهی و حداقل اجازه نظارت علمی مستقل از محیط­های خطرناک،الزام و انتشار مطالعات مربوط به آثار زیست­محیطی و اجتماعی پیش از هرگونه توسعه صنعتی مهم،انجام نظارت مناسب و فراهم­سازی اطلاعات برای جوامعی که در معرض فعالیت­ها و مواد خطرناک قرار دارند و ایجاد فرصت شایسته دادرسی برای افراد و مشارکت در تصمیم ­گیری­هایی مربوط به توسعه­ای که جوامع آنان را تحت تاثیر قرار می­دهد. لذا می­توان شاهد بود که نقش رویه قضایی تا چه اندازه می ­تواند در تفسیر و گسترش حدود حق­ها و تعهدات مفید واقع شود.ناگفته نماند که حق­های شناسایی شده توسط منشور افریقا به مردم تعلق دارند نه به افراد.

 

بند دوم: کنوانسیون اروپایی حقوق بشر

 

اروپا محلی است که بسیاری از دعاوی مربوط به حق­های بشر و محیط­زیست در آن حل و فصل شده ­اند.کنوانسیون اروپایی حقوق بشر که در ۱۹۵۰ به تصویب رسید هیچ اشاره­ای به محیط زیست ندارد اما با این وجود «ابزاری زنده» است که به موجب آن ارزش­های اجتماعی در حال تغییر می­توانند در رویه قضایی انعکاس یابند.کنوانسیون اروپایی حقوق بشر مقرر نموده است: این کنوانسیون باید در سایه شرایط روز مورد تفسیر قرار گیرد.این دقیقا همان کاری است که دادگاه در زمینه مسائل مربوط به محیط­زیست انجام داده است.در سال ۲۰۰۵ مقرراتی در زمینه حقوق بشر و محیط­زیست توسط شورای اروپا در زمینه رئوس مطالب تصمیمات دادگاه در این موضوع به تصویب رسید که برخی اصول کلی را تدوین نموده است. این نظامنامه خاطر­نشان می­سازد: کنوانسیون به منظور فراهم­سازی حفاظت عمومی از محیط­زیست تدوین نشده و به وضوح حق بر محیط زیست سالم،امن و مفید را تضمین نمی­نماید. با این وجود مواد مختلفی به صورت غیرمستقیم بر دعاوی مربوط به محیط­زیست تاثیرگذار هستند که از مهم­ترین آن­ها حق حیات،حق بر تکریم زندگی خانوادگی و خصوصی،بهره­مندی مسالمت­­­آمیز از اموال و دارایی­ها و حق بر دادرسی عادلانه را می­توان نام برد.اصولی که در این نظامنامه مورد اشاره قرار گرفته­اند شامل :

 

    • قانونگذاری و کنترل مسائل زیست­محیطی و اجرای قوانین

 

    • دسترسی و بهره­مندی از اطلاعات

 

    • حفاظت از محیط زیست به عنوان هدف مقصود (در مقام تعارض با دیگر اهداف)

 

  • اعمال قواعد در عرصه برون­مرزی

توضیح هر یک از اصول نامبرده در بالا در بخش دوم این نوشتار (بررسی تعهدات دولت ها بر اساس رویه قضایی دادگاه اروپایی حقوق بشر) بیان خواهد شد.

 

گفتار پنجم: جایگاه حق بشر بر محیط­زیست در بین نسل­های سه­گانه حقوق بشر

 

علی­رغم این که نسل­های اول و دوم حقوق بشر نیز به صراحت بر حق بشر بر محیط­زیست اشاره نمی کند اما آن­ها دارای مبنای نهادینه قوی­تری هستند و به همین علت بررسی این حق­ها که هنگامی که به صورتی غایت­انگارانه در چارچوب محیط زیست تفسیر گردند،می­توانند به عنوان مبنایی قانونی برای حق بر محیط­زیست به کار گرفته شوند،خالی از فایده نخواهد بود.

 

حقوق مدنی و سیاسی که به نسل اول حقوق بشر نیز موسوم هستند،دربردانده «حق­هایی فردی مشتمل بر مصونیت از مداخله خودسرانه حکومت یا به عنوان ضمانتی برای حق­های مشارکتی در جامعه مدنی» هستند که حامی افراد در برابر اقدامات غیرقانونی حکومت به شمار می­روند.حقوق سیاسی و مدنی موجود می ­تواند حق بر دسترسی به اطلاعات محیط زیستی، خسارت قضایی،و فرآیندهای سیاسی را برای افراد،گروه­ها، و سازمان­های دولتی فراهم نماید. در این بعد،نقش آن­ها نوعی تواناسازی است،یعنی تسهیل مشارکت در تصمیم ­گیری­های مربوط به محیط­زیست و الزام دولت­ها به رعایت حداقلی از استانداردهای حفاظتی برای حیات،زندگی خصوصی،و اموال از آسیب­های زیست محیطی است.این نسل از حق­ها رویکردی انسان­محور داشته و بر آثار زیانبار بر افراد انسانی به جای محیط زیست فی­نفسه تاکید می­ کند و در واقع به سبز شدن نظام حقوق بشر به جای حقوق محیط زیست می­انجامد.

 

سوال اصلی در چارچوب نسل اول این است که حق بر حیات چگونه می ­تواند تعهداتی مثبت بر دولت تحمیل نماید و این که آیا دولت موظف است تا شرایط زندگی متناسب،نظیر آب آشامیدنی سالم یا کنترل آلودگی هوا را تامین نماید.مع­الوصف،آیا این حق بنیادین بشر نمی­تواند به صورت منفی اعمال شود؟ کمیته حقوق بشر سازمان ملل به این سوال پاسخ مثبت داده است.چرچیل عنوان می­نماید که حتی با وجود عدم طرح دعوی خاصی در این زمینه در دادگاه­های بین­المللی تاکنون باز هم حق بر حیات به لحاظ نظری قابل اعمال در زمینه محیط­زیست است.همچنین افراد در صورت اقدام اقدامات دولتی که سبب آسیب رساندن به محیط زیست می­شود حق بر دادرسی منصفانه دارند اما در درجه نخست باید ثابت نمایند که حق آنان پایمال شده است و بدین ترتیب حق بر دادرسی منصفانه به مسائل زیست­محیطی نیز توسعه می­یابد.

 

برخی از موارد حق­های زیست محیطی از حق­های اقتصادی،اجتماعی، و فرهنگی که به نسل دوم حقوق بشر موسوم هستند نشات می­گیرد.این حق­ها در مقایسه با نسل اول حقوق بشر، به تلقی محیط­زیست به عنوان موضوعی فی­نفسه مطلوب نزدیک­تر می­شود. مهم­ترین داعیه در این رهیافت،تلقی تعادل محیط زیست به عنوان یک ارزش و دادن اعتباری برابر با سایر حق­های اجتماعی و اقتصادی نظیر توسعه و اولویت دادن بر اهداف غیر حق مبنا است که باید دارای برنامه ریزی دقیقی بوده و در بیشتر موارد تنها از طریق سازوکار­های نسبتا ضعیف بین­المللی قابل اجراست.نسل دوم در ارتباط با «تشویق دولت­ها به تعقیب سیاست­هایی است که موجد شرایط خاصی از زندگی است که افراد یا در برخی موارد گروه­ها را قادر سازد تا تمام استعداد­های خود را به شکل برابر شکوفا سازند» و این حق­ها استانداردهایی را بر نحوه عمل دولت تحمیل می­ کنند.شاید جالب توجه­ترین حق در این چارچوب،حق بر محیط­زیست سالم و شرایط زندگی شایسته باشد.ابعاد این حق­ها توسط مجمع عمومی سازمان ملل و با شناسایی این که تمام افراد دارای حق بر زندگی در محیطی متناسب با سلامتی و رفاه آنان هستند، مورد تاکید قرار گرفته است.لذا در صورتی که حق بر سلامتی و شرایط زندگی شایسته به صورت کامل اجرا شود،مسائل مربوط به آلودگی و نابودسازی محیط زیست رفع خواهد شد.لکن در این میان حق بر سلامتی به این علت که دولت ها صرفا ملزم به به کارگیری حداکثر تلاش خود با توجه به منابع موجود و در دسترس شده ­اند نمی­تواند چندان مستحکم باشد و در خصوص حق بر شرایط مطلوب نیز باید گفت به­رغم این که ممکن است دولت­ها در قبال بهبود سلامتی محیط­زیست و جلوگیری از آلودگی صنعتی مسئولیت داشته باشند لکن سایر حق­های بشری نظیر حق بر توسعه،همان­گونه که پیشتر عنوان گردید، می­توانند حق بر داشتن شرایط مطلوب زندگی را در جهت تضعیف تحت­الشعاع قرار دهند.

 

نسل سوم حقوق بشر که به حق بر همبستگی موسوم است،با اعطای حق بر تعیین نحوه حفاظت و مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست به جوامع (مردم) به جای افراد،کیفیت محیط­زیست را به عنوان یک حق جمعی و منسجم می­نگرد.عمده حامیان حقوق بشر با این استدلال که نسل سوم سبب بی اعتباری حقوق بشر می­شود،موافق شناسایی نسل سوم نیستند و توجه خود را به نیاز به اجرا و اعمال حقوق مدنی،سیاسی،اقتصادی،و اجتماعی به طور کامل معطوف می­نمایند.این مفهوم به سختی در قالب کنفرانس جهانی سازمان ملل در ۱۹۹۳ در زمینه حقوق بشر می­گنجد و در کل نقش کمی در فهم ماهیت حق­های محیط­زیستی که در خصیصه خود ذاتا جمعی نیستند ایفا می­نماید. با این وجود مثال­های مهمی از حق­های جمعی وجود دارد که در چارچوب­های خاصی می ­تواند دارای آثار زیست­محیطی باشد نظیر حفاظت از گروه­های اقلیت و مردمان بومی یا حق مردم بر استفاده آزادانه از منابع طبیعی خود که به موجب کنوانسیون ۱۹۶۶ در زمینه حقوق مدنی و سیاسی،حقوق اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی، و منشور آفریقایی حقوق بشر و مردم ۱۹۸۱ به رسمیت شناخته شده است. آنچه که در این دسته از حق­ها سبب ایجاد تعارض می شود،حق بر توسعه است. در موارد بسیاری از دعاوی که نزد دادگاه­های منطقه­ای علیه یک دولت خاص با موضوع نادیده گرفتن حق حیات یا آلوده سازی محیط­زیست توسط آن مطرح شده است،دادگاه با این استدلال دولت­ها مواجه شده است که طبق اعلامیه حق بر توسعه مصوب مجمع عمومی دولت­ها از این حق برخوردار هستند که به توسعه اقتصادی خود بپردازند.در آرای صادره توسط دادگاه­های منطقه­ای می­توان شاهد بود که این مراجع ضمن پذیرش و لحاظ نمودن حق دولت­ها در توسعه اقتصادی خود به نحوی اقدام به برقراری نوعی موازنه بین آن و حقوق شناخته شده برای افراد کرده­اند. در این بین می­توان به نظر کمیسیون اینتر امریکن در این زمینه اشاره کرد.به موجب این نظر: هنجارهای نظام حقوق بشر امریکایی نه مانع و نه مشوق توسعه هستند بلکه مقرر می­دارند که توسعه تحت شرایطی اتفاق می­افتد که به حقوق بشر احترام گذاشته و حقوق افراد متاثر از اقدامات توسعه را رعایت نماید.پیشرفت اجتماعی و ترقی اقتصادی تنها در صورتی که مردم در محیط­زیستی سالم به ­سر برده و اکوسیستم و منابع طبیعی با درایت و مسئولیت­ پذیری مدیریت شوند محقق خواهد شد.با این وصف فقدان مقررات،نامناسب بودن آن­ها یا فقدان نظارت در اعمال هنجارهای موجود می ­تواند موجد مسائل جدی در ارتباط با محیط­زیست باشد که سبب تلقی نقض حقوق بشر مورد حمایت در کنوانسیون امریکایی می­شود.اما به طور کلی می­توان استانداردها و اصول حقوق بشر را که باید راهنمای برنامه ­ریزی­های توسعه در تمام بخش­ها و مراحل این فرآیند قرار گیرد در چهار دسته خلاصه کرد:

 

  • مشارکت:

مشارکت یک اصل عملی اساسی در برنامه ­ریزی­های توسعه و نیز یک حق بنیادین بشر است و تمام افراد حق بر مشارکت موثر،آزاد، و کامل در فرآیند توسعه ای که حیات آنان را متاثر می­سازد دارند و این حق مستلزم مشارکت حداکثری ذینفعان در فرآیند ترسیم،اجرا، و نظارت است.در خصوص مرحله ارزیابی و ترسیم باید گفت که منطق مشارکت در آن شناسایی مسائل نهادی،سیاسی، و اجتماعی که در بطن محیط قرار دارند.ضمن این که مشارکت ذینفعان در این فرآیند تضمین کننده انطباق اهداف و اقدامات با نیازها و اولویت­های محلی است. امکان ارائه فرمول خاصی برای مشارکت عمومی موثر وجود ندارد و مقتضیات،مبتنی بر قلمرو و هدف و استراتژی برنامه توسعه است.به هنگام طراحی روش مشارکت،دست­اندرکاران توسعه باید از بابت وجود مقتضیات ذیل که در کنوانسیون آرهوس نیز مورد شناسایی قرار گرفته است به منظور مشارکت موثر در فرآیند توسعه اطمینان حاصل نماید :

 

    • دست اندرکاران باید زمان انجام فرآیند توسعه را اعلام نمایند.

 

    • مشارکت­کنندگان در زمینه مسائل مربوط به محیط­زیست و انرژی نیازمند اطلاعات صحیح، به روز، و شفاف خواهند بود.

 

    • فرآیندهای صحیح مکانی به منظور مشارکت باید وجود داشته باشد.

 

  • نتیجه مشارکت عمومی باید به نحو شایسته­ای به اجرا درآید.

در مرحله اجرا، برنامه ­های توسعه از مشارکت فعال ذینفعان در ارائه و مدیریت انرژی و محیط خدمات مربوطه،همانند منابع طبیعی خود،حمایت خواهند کرد.آموزش مهارت­های خاص و ایجاد توانایی­ها برای جوامع و گروه­های درگیر در موضوع تکنولوژی و نرم­افزار یکی از بخش­های مهم در این مرحله خواهد بود.در این خصوص نیز نمی­توان از یک قاعده کلی یاد کرد بلکه این موضوع به موقعیت خاص و اهداف پروژه بستگی خواهد داشت.حق­های بر اموال و توانایی نواحی به منظور مدیریت سیستم­ها و منابع طبیعی،خود یک موضوع کلیدی برای تعیین میزان مفید و عملی بودن یک استراتژی اجرایی است.

 

مرحله نظارت و ارزیابی نه تنها می ­تواند به شکل موثری اصول حقوق بشر را منعکس نماید بلکه تجریه نشان داده است که این مرحله به منظور موفقیت یک پروژه دارای اهمیت اساسی است. همکاری دقیق با جوامع،اجتماع،دولت، و سازمان­های غیردولتی به منظور گسترش مبانی و شاخص­های اندازه ­گیری پیشرفت پروژه یکی از مراحل این بخش خواهد بود.

 

  • عدم تبعیض، برابری، و توجه به گروه­های آسیب­پذیر

دو اصل برابری و عدم تبعیض در میان بنیادی­ترین عناصر حقوق بشر بین­المللی دو روی یک سکه هستند.ایندو در اسناد حقوق بشری بین­المللی بی­شماری که بعد از اعلامیه جهانی حقوق بشر تدوین شدند،عنوان و تشریح شده ­اند.بر مبنای حقوق بشر تمام افراد انسان دارای حقوق برابر بوده و مستحق بهره­مندی از حقوق خود بدون هیچ­گونه تبعیضی از هر نوع، نظیر قومیت، رنگ،جنس،زبان،مذهب،عقاید سیاسی یا غیر سیاسی،توانایی،اموال، تولد و دیگر شئون هستند.

 

بسیاری از موارد نقض حقوق بشر مربوط به اقدامات و گرایشات تبعیض­آمیزی است که عامدانه برخی افراد یا گروه­های مردم را از اعمال کامل حقوق خود منع کرده­اند.تبعیض می ­تواند صور بسیاری داشته و در قانون یا بخشی از سیاست رسمی (تبعیض آشکار) اعمال شده یا در عمل و رفتار (تبعیض پنهان) اعمال شود.هردو این تبعیضات باید در فرآیند برنامه ­ریزی مورد توجه قرار گیرد.گنجاندن این اصول در برنامه ­ریزی مستلزم تلاش ویژه­ای به منظور شناسایی افراد و گروه­های محروم و آسیب­پذیر در زمینه دسترسی به منابع طبیعی و سرویس­های انرژی است.نظیر زنان،اقلیت­ها،مهاجران،سالخوردگان،گروه­های بومی،معلولان و افرادی که دچار بیماری ایدز هستند و عموما این گروه­ها از امحا محیط­زیست و دسترسی نامناسب به انرژی و سرویس­های محیط­زیستی رنج می­برند یا گروه­های بومی عموما خود را کاملا خارج از مجاری تصمیم ­گیری سیاسی و شبکه ­های توزیع آب و بهداشت می­بینند.به همین لحاظ برنامه ­ریزی توسعه از طریق جمع­آوری اطلاعات مجزا در زمینه جنس،سن،ناحیه،قومیت، مذهب،اموال، و وضعیت­های جسمی به منظور تضمین لحاظ نمودن شرایط این گروه­های آسیب­پذیر و نیاز­های آنان ضروری است.

 

پس از شناسایی این گروه­ها،گام بعدی یافتن علت­های به حاشیه رانده شدن این گروه­ها است و این مهم مستلزم فهم ساختار ملی- سیاسی و قانونی در کنار ابعاد فرهنگی و اجتماعی است. مسائل عمیق سیاسی و قانونی نظیر قوانین تبعیض­آمیز،فقدان حق­های سرزمینی، و نهادهای فاسد و غیرموثر می ­تواند علت اصلی عدم توانایی این گروه­ها به منظور اعمال و بهره­مندی از حق­های مربوط به محیط زیست و انرژی باشد.طراحان توسعه در کنار این عوامل می­توانند به طرح سوالاتی چون این که آیا حق­های سرزمینی گروه­های بومی به شکل کاملی در قوانین ملی مورد حمایت قرار گرفته است یا این که آیا مردم فقیر در موارد بی عدالتی­های محیطی، دسترسی به مقامات اداری و قضایی دارند یا خیر،مبادرت نمایند.

 

  • عدم تفکیک و وابستگی متقابل

طبق حقوق بشر بین­المللی کلیت انسان­ها قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و تمام حق­های بشر با هر ماهیتی،مدنی،فرهنگی،اقتصادی،سیاسی و اجتماعی در شان هر انسانی جای دارند.حق­های بشری همچنین متقابلا وابسته به یکدیگر هستند.یعنی بهره­مندی از یکی متوقف بر دست­یافتن به حق­های دیگر است.به عنوان مثال بهره­مندی از حق بر دسترسی به اطلاعات مربوط به مسائل زیست محیطی بدون تحقق حداقل معینی از حق بر آموزش ممکن نیست.

 

با این حال بیان این که حق­های بشری دارای شان برابری هستند متضمن این معنا نیست که برنامه ­ریزی به منظور دستیابی تمام حق­ها به صورت همزمان باید صورت گیرد.در رویه عملی برنامه ­ریزی توسعه اغلب ضروری است که حق­های خاصی به عنوان شروع انتخاب شده و نوعی توالی وجود داشته باشد،به این صورت که در ابتدا توجه خاصی به مسائل مربوط به تبعیض در جوامعی که در آن­ها درگیری­های قومیتی وجود دارد دارای اهمیت بیشتری باشد. حتی جایی که تصمیم ­گیری به صورت توالی و اولویت برخی حق­ها صورت گرفت،اصل وابستگی متقابل بر ضرورت ارتباط میان انواع متفاوت حق­ها حاکم است. بسیاری از مطالعات منابع طبیعی به این نتیجه منجر شده ­اند که تلاش­ها به منظور ارتقای پایداری محیط­زیستی تا زمانی که تضمینی برای معیشت مردم وجود نداشته باشد مثمر ثمر نخواهد بود.

 

  • مسئولیت­ پذیری و حاکمیت قانون

مسئولیت­ پذیری و شفافیت برای ایجاد محیط­زیستی مفید به منظور تحقق حقوق بشر ضروری است.تاکید بر مسئولیت­ پذیری تمام عاملانی که اقدام آن­ها بر بخش محیط­زیست و انرژی تاثیر­گذار است،هم دولت و هم بازیگران غیر­دولتی،یکی از عناصر اساسی در دیدگاه حق­محور است.اعلام حقوق بشر بدون چارچوب حمایت­کننده موثر و دقیق به منظور مسئولیت دارندگان وظیفه در این عرصه دارای استفاده عملی کمی خواهد بود.این حوزه­ای است که حق­های رویه­ای نظیر حق بر اطلاعات،اقامه دعوی،می ­تواند دارای اهمیت ویژه­ای است. حاکمیت قانون می ­تواند دارای تاثیر عمیقی در بهره­مندی از حق­های محیط­زیستی و انرژی باشد. در دولت­هایی که زنان دارای حق بر اموال نبوده یا فقدان حق­های قانونی در آن­ها دیده می­شود،آن­ها از دستیابی به خدمات سازمان­یافته و رسمی در حوزه­های روستایی و شهری محروم شده ­اند.با این وصف، فقدان حق­های سرزمینی می ­تواند مانع دستیابی به خدمات آب و دیگر خدمات انرژی برای بسیاری از ساکنان مناطق فقیرنشین در شهر و روستا شده است.در این مکان­ها،ادغام موثر حقوق بشر در حقوق دولت،سیاست و رویه­ ها و ارتقای عدالت به عنوان هدف حاکمیت قانون می ­تواند نقش مهمی در برخورد با این بی­ عدالتی­ها ایفا نماید.به منظور تضمین این که برنامه ­ریزی­های مربوط به محیط­زیست و انرژی دارای آثار ماهوی و بلند مدت خواهد بود،تمرکز بیشتر بر حاکمیت قانون و به کارگیری آن یکی از مهمترین بخش­های فرآیند استراتژی توسعه است.تجربه ثابت کرده است که اتخاذ این رویه می ­تواند به بهبود وضعیت گروه­های فقیر و حاشیه­نشین کمک نماید.

 

کمیسیون برنامه ­ریزی توسعه سازمان ملل در سال ۱۹۹۸ با اعلام این که حقوق بشر و توسع پایدار با هم مرتبط و مکمل یکدیگر هستند سیاست خود را در زمینه ادغام حقوق بشر و توسعه انسانی پایدار بیان کرد.طبق گزارشی که در سال ۲۰۰۰ و در مقام تحلیل این سیاست تهیه شده و بر حقوق بشر و توسعه تاکید می­کرد،حقوق بشر از دو جنبه دارای اهمیت تلقی شد: نخست این که آن­ها فی نفسه اهداف برتر بوده و تمام اعضا موظف به ارتقای آن­ها هستند و دوم این که ابزار قدرتمندی جهت نیل به توسعه انسانی پایدار تلقی می­شوند.این خط­مشی انسان محور کمیسیون در ترکیب حقوق بشر و توسعه در سال ۲۰۰۵ نیز مورد تایید کمیسیون قرار گرفت.

 

 

 

گفتار ششم: رویکرد حق­محور نسبت به  محیط زیست

 

در خصوص دیدگاه حق­محور مطالب بسیاری نوشته شده است.این در حالی است که رویکرد حکومت­ها،سازمان­های بین­المللی و غیر دولتی متفاوت از این رویکرد است.اما در بین ایندو برخی وجوه مشترک به شرح زیر می­توان شاهد بود :

 

    • اصول و معیارهای وضع شده در اسناد ملی و بین­المللی حقوق بشری چارچوبی برای برنامه ­ریزی توسعه به دست می­دهد به این صورت که اصول و معیارهای حقوق بشر از یک سو به تعیین اهداف برنامه ­ریزی کمک نموده و از سوی دیگر به عنوان یک راهنما در تمام فرآیند توسعه ایفای نقش می­نماید.

 

    • دیدگاه حق­محور از توسعه­ای حمایت می­ کند که مردم را به تاثیرگذاری بر فرآیند توسعه و مشارکت فعال در آن قادر سازد.

 

  • دیدگاه حق محور از خلال توسعه متکی بر حق­های بشری، موجد مطالبات و تعهدات است.یعنی بر رابطه میان مطالبات مشروع افراد و گروه­ها (دارندگان حق) و تعهدات متناظر دولت­ها و بازیگران غیر دولتی تاکید و تمرکز می­نماید.

مزایای اصلی اتخاذ رویکردی حق محور در ارتباط با حفاظت از محیط­زیست و حقوق بشر را می­توان به شرح ذیل خلاصه نمود:

 

    • وابستگی متقابل حقوق بشر و توسعه پایدار. ایندو متقابلا سبب تحکیم و تقویت یکدیگر هستند.دستیابی به انرژی و حفاظت از محیط­زیست برای تحقق حقوق بشر حیاتی من جمله حق بر غذا، سلامتی، و حتی خود حیات امری ضروری است.لذا چارچوبی حقوق بشری که تضمین کننده شفافیت و مشارکت فعال مردم در مدیریت منابع طبیعی باشد به دستیابی به اهداف انرژی و محیط­زیست کمک خواهد کرد.

 

    • وجود چارچوبی برای تصمیم ­گیری در خصوص حقوق و منافع متعارض. دیدگاه حق­محور،سازوکارها و فرآیندهایی را برای تصمیم ­گیری در موارد تزاحم حقوق و منافع، مانند ادعای نسل حاضر بر تامین معیشت در برابر ادعای نسل­های آینده در حفاظت از محیط­زیست به کار می­گیرد.

 

    • کمک به دستیابی به اهداف توسعه هزارساله. دیدگاه حقوق بشر محور مردم را در قلب توسعه قرار می­دهد.پروژه­ها مبتنی بر آگاهی­ها،نیازها، و مطالبات مشروع مردم هستند. این امر به طراحی و اجرای برنامه­هایی که دارای منافع مستقیم برای کاهش فقر، آموزش،سلامتی، و برابری جنسیتی هستند خواهد شد.بسیاری از اهداف توسعه هزار ساله مبتنی بر معیارهای حقوق بشر بین­الملل بوده ­اند،خصوصا در بخش سلامتی و برابری جنسیتی، و لذا نوعی همپوشانی قابل توجه وجود خواهد داشت.اقدام در جهت ادغام برنامه ­ریزی­های انرژی و محیط­زیست و حقوق بشر به مشارکت بیشتر قشر ضعیف مردم و به تبع ریشه­کن کردن فقر گسترده،مرگ و میر کودکان، و تضمین پایداری محیط زیست خواهد انجامید.

 

    • تدوین برنامه ­های موثر و پایدار. تجربه نشان داده است که برنامه ­های توسعه در صورت مشارکت فعال و نه منفعل افرادی که موضوع این برنامه ­ریزی هستند،زودتر به اهداف خود نائل خواهد شد.برنامه ­های توسعه در این صورت با احتمال بیشتری نیازها و اولویت­های محلی را برآورده کرده،از دانش و تکنولوژی محلی استفاده، و ظرفیت­های محلی را با پروژه­های توسعه هماهنگ خواهد کرد و افراد به عنوان شهروندان آگاه و ذینفعان اصیل احساس تعهد به برنامه و حفظ محیط­زیست خود خواهند کرد.

 

    • یک دیدگاه جامع. تحلیل مسائل انرژی و محیط­زیست از دیدگاه حقوق بشر به فهم بهتر این موضوع که چگونه قوانین،هنجارهای اجتماعی،رویه­های سنتی، و اقدامات نهادی به صورت مثبت یا منفی این مسائل را تحت تاثیر قرار خواهد داد.این امر به مداخلات استراتژیک متمرکزتر که علل ساختاری پس پرده مسائل مربوط به انرژی و محیط­زیست را بررسی می­ کند خواهد انجامید.

 

    • توجه به قشر ضعیف و حاشیه­ای. گروه­های فقیر و آسیب­پذیر اغلب از امحاء محیط­زیست و دسترسی نابرابر به سیستم­های انرژی رنج می­برند.دیدگاه حقوق بشر محور، تمرکز استراتژی برنامه ­ریزی را بر روی این اقشار تضمین می­نماید.

 

    • جلوگیری نخبگان از به دست گرفتن کنترل رویه­های برنامه ­های انرژی و توسعه. دیدگاه حق محور با تاکید خود بر برنامه ­ریزی و مشارکت گسترده­ای که سبب تواناسازی اقشار ضعیف و در حاشیه بر ادعا و اعمال حقوق خود می­شود،نخبگان را از انحصار منافع و فرآیند­ برنامه­ها منع می­نماید.

 

    • تقویت مدیریت نتیجه­گرا. اصول و معیارهای حقوق بشر با تاثیر مستقیم بر نتیجه و نظارت سیستم­ها به تبیین و دستیابی به اهداف،کمک می­نماید.یک برنامه مبتنی بر حقوق بشر موفقیت بیشتری در آگاه­سازی اولیه از مسائل و گسترش مسئولیت تمام بازیگران خواهد داشت.

 

    • تاکید بر حق­ بر اطلاعات،مشارکت، و دسترسی به عدالت سبب ورود ارزش­های دموکراتیک و ارتقای حکومت قانون در ساختار حکمرانی می شود و تجربه نشان داده است که تصمیم گیری بهتر در مسائل زیست­محیطی و اجرا زمانی محقق می شود که افراد متاثر از این برنامه ­ریزی­ها در فرآیند اتخاذ تصمیم مشارکت داشته باشند.

 

  • وجود یک آیین دادرسی بین­المللی. این مورد سبب می­شود تا افرادی که در نتیجه اقدامات عمدی یا غیر عمدی دولت­ها متضرر می­شوند بتوانند شکایت خود را در سطح بین­المللی مطرح و از این طریق دولت­ها را تحت فشار قرار دهند.در موارد بسیاری این افراد خسارت دریافت کرده و دولت­ها نیز ملزم به اتخاذ تدابیر پیشگیرانه شده ­اند.

 

 

فصل دوم:   تعهدات دولت­ها در قبال آلودگی­های محیط زیست در آرای دیوان

 

همانطور که در مقدمه و کلیات عنوان گردید،اهمیت روزافزون مسائل زیست­محیطی و وابستگی بسیار زیاد حیات انسانی به آن سبب­ساز پیدایش برخی نگرانی­ها نسبت به بهره ­برداری بی­رویه از محیط­زیست و به تبع،تخریب آن گردیده و جامعه بین­المللی را بر آن داشت تا در راستای حفظ و صیانت از محیط و تعادل اکولوژیکی آن تمهیداتی اندیشیده و به صورت فعال وارد سیاست­گذاری و قانون­گذاری در این عرصه گردد. نیز تلاش شد تا خلاصه­ای از اهم مباحث مطرح در زمینه حق­های بشر و ارتباط آن با محیط­زیست و چالش­های پیش روی آن­ها و همین­طور اقدامات بین­المللی با هدف شناسایی اهمیت این مسائل و نیز کنوانسیون­های بین­المللی و منطقه­ای که به منظور قاعده­مند سازی و به نظم درآوردن تعهدات دولت­ها و سازمان­های بین­المللی در زمینه مسائل محیط­زیست برگزار گردید،ارائه شود.اما همان­گونه که پیشتر نیز عنوان نمودیم،این قاعده­مند سازی شاید در هیچ کجای دنیا به اندازه قاره اروپا و در چارچوب اتحادیه کشورهای اروپایی به صورت جدی مطرح و پیگیری نشده باشد. بررسی علت این وضعیت نه کار ما در این جستار بوده و نه در حوصله این تحقیق می­گنجد. بلکه مقصود، بررسی سیر پیدایش،استمرار، و تحول این موضوع در چارچوب کنوانسیون اروپا و به طور خاص کنوانسیون آرهوس می­باشد که در نتیجه طرح روزافزون دعاوی مربوط به نقض حق­های زیست­محیطی توسط کشورها و خواسته اعاده حق و مطالبه خسارت از سوی اتباع آن­ها و احساس ضرورت وجود قواعدی که بتواند بر خلاف سایر اقدامات و کنوانسیون­های بین­المللی که یا الزام­آور نبوده و یا در غیر این صورت در کل جهت احقاق حق اتباع و اعمال نظارت و تحمیل تعهداتی بر دولت­ها به منظور رعایت برخی استانداردها در فرآیند بهره ­برداری از منابع محیط­زیستی، در کل رضایت­بخش نبود،خاصه در این زمینه منعقد شده است.

 

اما از آنجا که در صددیم تا تعهدات دولت­ها را در رویه دیوان اروپایی حقوق بشر که یکی از فعال­ترین نهاد­های منطقه­ای در زمینه رسیدگی به دعاوی و حل و فصل اختلافات فیمابین کشورها و اتباع آنان در زمینه مسائل زیست­محیطی است،بررسی نماییم، در ابتدا ناگزیر از مطالعه رویه غنی این دادگاه در زمینه دعاوی مطرح در آن و استناد به کنوانسیون حقوق بشر هستیم.لذا نخست،نگاهی به کنوانسیون حقوق بشر اروپا و بررسی حق­های بشری شناسایی شده در آن و سپس دعاوی مطرح در دیوان اروپایی حقوق بشر که با استناد به این حق­ها از سوی مدعیان مطرح و توسط دیوان مورد رسیدگی قرار گرفته خواهیم داشت(فصل اول). در فصل­های بعدی نیز کنوانسیون آرهوس را مورد مطالعه قرار داده و تعهدات سه­گانه دسترسی به عدالت،اطلاعات، و مشارکت عمومی در فرآیند تصمیم ­گیری مطرح در آن را بررسی نموده و تلاش خواهیم نمود تا بایسته­ها و لوازم هر یک از این تعهدات را در درجه اول استخراج نموده و سپس دعاوی مطرح را از رویه دیوان خارج نموده و با بررسی آن­ها بتوانیم این بایسته­های نظری را با رویکرد دیوان نسبت به آن­ها مورد مقایسه قرار داده و ارزیابی نماییم.

 

[۱] Shelton, D. Environmental Right’s, Oxford University Press

 

[۲] Gabcikovo Nagiymaros project

 

[۳] Mrs. Fatma Zohra Ksentini

 

[۴] Boyle, A. E. Human Rights Approaches to Environmental Protection

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ق.ظ ]




بر اساس این ماده، هر کسی دارای حق بر احترام به زندگی خصوصی و خانوادگی،حریم و وابستگان خود دارد.در اجرای این حق هیچ جایی برای مداخله مقامات عمومی وجود ندارد جز در موارد تجویز قانون و ضرورت در یک جامعه دموکراتیک و اقتضای امنیت ملی،منافع عمومی یا رفاه اقتصادی کشور،جلوگیری از بی­نظمی و جرم،حفظ سلامت و اخلاقیات، و حفاظت از حق­ها و آزادی­های دیگران.

 

این ماده از این جهت با مسائل زیست­محیطی ارتباط می­یابد که گاهی ممکن است به عنوان مثال،مسکن و حریم زندگی افراد در نتیجه اختلال ناشی از شرایط محیط­زیستی نامناسب تحت تاثیر قرار گیرد. مانند نشت مواد خطرناک، آلاینده­های هوا، یا صداها و ارتعاشات شدید.معیارهایی که در دعاوی رسیدگی شده توسط دیوان در راستای اعمال صحیح تعهدات دولت­ها در این زمینه مورد شناسایی قرار گرفته نیز به شرح ذیل هستند:

 

    • نقض ماده هشتم در خصوص مداخله در و حق بر عدم تعرض به زندگی خصوصی و خانوادگی باید به سطح خاصی از شدت برسد.دادگاه در تصمیم ­گیری پیرامون نقض ماده هشتم به مولفه­هایی چند در خصوص میزان شدت مداخله توجه خواهد نمود.در مسائل زیست­محیطی نقض ماده مستلزم میزان خاصی از شدت انحراف از هنجارهای موجود است نه مداخله­ای که بنا بر طبیعت زندگی در شهرهای مدرن امری طبیعی است.نیز دادگاه در زمینه مسائل زیست­محیطی به میزان خاصی از شدت و مدت زمان اختلال مانند تاثیرات روحی و جسمی بر سلامت افراد و کیفیت زندگی آنان توجه خواهد نمود.در این میان بار اثبات دلیل بر عهده خواهان است و وی باید بتواند شدت اختلال مورد ادعای خود را به اثبات رساند.نقض ماده هشتم حتی در صورت مداخله غیرمستقیم دولت نیز امکان تحقق دارد و لذا این ماده تحمیل کننده تعهداتی مثبت بر دولت در زمینه تصویب قوانین و مقررات لازم است.نیز این ماده دربردارنده تعهد دولت به اطلاع­رسانی نظیر اطلاعات پزشکی و بهداشتی است.

 

    • مداخله ضروری دولت و اقدام قابل توجیه وی در جهت خلاف مقررات ماده هشتم زمانی محقق می­شود که این مداخله اولا بر اساس قانون باشد،ثانیا دارای هدفی مشروع باشد، و ثالثا در یک جامعه دموکراتیک ضروری باشد.در زمینه شرط اول باید گفت که مداخله باید در میان انواع منابع قانونی، منطبق بر قانون داخلی و بین­المللی باشد.نیز این قانون باید قابل دسترسی و به اندازه کافی روشن و شفاف باشد تا افراد بتوانند توالی تصمیمات و اقدامات خود را پیش ­بینی نمایند که این به معنای جلوگیری از اقدام خودسرانه حکومت در این زمینه است.در ارتباط با شرط دوم نیز باید گفت که مقصود از هدف مشروع،یکی از اهداف برشمرده شده در ماده هشتم است که شامل اقتضائات امنیت ملی،امنیت عمومی،رفاه اقتصادی کشور،جلوگیری از اغتشاش یا جرم،حفظ سلامتی و اخلاقیات،اخلاق و آزادی­های افراد می­شود. شرط سوم نیز متضمن این است که مقامات مسئول برای اقدامات خود توجیه مناسبی داشته باشند.اقدام ضروری در جامعه دموکراتیک به معنای وجود توازن میان منافع افراد و مصالح عمومی است و در صورتی که افراد ضرر ناروایی را متحمل شوند این مولفه نقض شده است و مقامات دارای تعهدی مثبت به برداشتن گام­های معقول و متناسب در راستای تحقق این هدف هستند.

 

  • پرونده POWELL AND RAYNER V. THE UNITED KINGDOM 21 February 1990 (سر و صدای ناشی از صعود و فرود هواپیماها در فرودگاه به صورت مسلمی از مصادیق نقض ماده هشتم نیست.شرح پرونده پیشتر عنوان شده است)

همانطور که شرح آن پیشتر گذشت،خواهان این پرونده مدعی نقض ماده هشتم و سیزدهم شده بود.دیوان در این پرونده به اجماع مقرر داشت که صلاحیت رسیدگی به این شکایت مبتنی بر نقض ماده هشتم را ندارد و ماده سیزدهم (حق بر دریافت غرامت) نیز در این زمینه و در کنار ماده هشتم جایی برای اعمال ندارد.ماده سیزدهم زمانی قابلیت اعمال دارد که شکایت مسلم دیگری که مبتنی بر نقض تعهد دولت در زمینه­ای غیر از ماده هشتم باشد قابل اعمال است و علی­رغم این که کمیسیون حقوق بشر اروپا اعلام کرد که ماده هشتم بر مبنای نادرستی استوار شده دادگاه باید در خصوص مصادیق شرط «مسلم بودن ضرر» تصمیم ­گیری نماید.لذا دادگاه این دعوی و خواسته آن را از مصادیق ضرر مسلم ندانسته و عنوان نمود که دولت تمام اقدامات و تمهیداتی را که باید بر اساس قانون هوایی مصوب ۱۹۸۲ به منظور کاهش آلودگی صوتی و رعایت حق­های خواهان اتخاذ می­کرده است،صورت داده و این ایجاد اختلال دارای منافع اقتصادی و حمل­و­نقل بسیاری برای جامعه است.

 

  • پرونده ۰۳ December 1994.LÓPEZ OSTRA V. SPAIN (دود ناشی از فعالیت تصفیه­خانه موجب نقض ماده هشتم می­شود)

خواهان این پروند در بیست متری یک تصفیه­خانه مواد جامد و مایع که از جولای ۱۹۸۸ بدون مجوز فعالیت می­کرد،سکونت داشت و وقوع حادثه­ای در این تصفیه­خانه سبب ساطع شدن گاز دود و رایحه­های ناخوشایند و در نتیجه مشکلات زیست­محیطی و سلامتی و تخلیه شهر به مدت سه ماه شد.گرچه مقامات یکی از فعالیت­هایی را که این تصفیه­خانه انجام می­داد تعلیق کردند اما میزان آلایندگی هنوز به باور بسیاری از کارشناسان بالا بود و این مسئله با بیماری دختر خواهان نیز ارتباط گیدا کرده بود و علی­رغم این که دادگاه اداری حکم به تعطیلی تصفیه­خانه داده بود،این حکم مورد تجدیدنظرخواهی واقع شده و همچنان در دادگاه عالی در حال رسیدگی بود و تلاش­های قانونی دیگر در این زمینه نیز با ناکامی مواجه شده و بدین­سبب خواهان به علت ناتوانی مقامات در از بین بردن شرایط نامساعدی که سبب ورود آسیب به شرایط زندگی و سلامت خانواده وی شده بود مدعی نقض ماده هشتم شد.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم تشخیص داد و ضمن احراز نقض حق خواهان در ارتباط با ماده هشتم اعلام کرد که مقامات مسئول دارای تعهد نسبت به توقف وضعیت موصوف بوده و در این زمینه ناکام مانده­اند.زیرا مقامات محلی با دادن اجازه احداث تصفیه­خانه در زمین دولتی و اعطای یارانه برای فعالیت آن،از توقف آلودگی پس از بازگشایی مجدد ناکام مانده و در این زمینه با توسل به تجدیدنظرخواهی از رای صادره تعلل نموده ­اند (که همه این­ها سبب نقض حق­های خواهان بوده است) و در نتیجه چنین ضرر سنگینی برای خواهان در تضاد با ضرورت وجود توازن میان آسیب وارد شده به فرد و مصالح و منافع عمومی در ارتباط با تصفیه مواد زائد است.

 

  • پرونده ۱۹ February 1998.GUERRA AND OTHERS V. ITALY (ناکامی از اطلاع­رسانی عمومی در ارتباط با آلودگی ناشی کارخانه از مصادیق نقض ماده هشتم است)

خواهان این پرونده در یک کیلومتری کارخانه شیمیایی تولید کود سکونت داشت که مواد زائد خطرناکی مانند اکسید­نیتروژن،آمونیاک،سم آرسنیک،و مواد قابل اشتعالی را وارد طبیعت می­کرد.فضای جوی محل نیز سبب انباشت این گازها بر فضای بالای شهر مانفردونیا می­شد و به همین دلیل کارخانه موصوف بر اساس نظامنامه اروپایی که معیارهایی را برای حفاظت از مردم در برابر آسیب­های ناشی از فعالیت­های صنعتی ارائه می­کرد، دارای خطر بالایی تشخیص داده شده بود.نیز بر اساس نظامنامه دیگری این کارخانه در لیست کارخانه­های خطرساز قرار گرفته بود.با این وجود خواهان از دسترسی به اطلاعاتی پیرامون خطر مواد وارد شده به محیط­زیست در نتیجه فعالیت کارخانه موصوف محروم بود و گزارش وزارت بهداشت و محیط­زیست در این زمینه نیز در دسترسی عموم قرار نگرفته بود در حالی که بر مبنای قانون،مقامات مسئول موظف به تهیه اطلاعات در خصوص فعالیت کارخانه و قرار دادن آن در دسترس عموم بودند.در سال ۱۹۹۴ و زمانی که کارخانه فعالیت خود را تعلیق نمود این اطلاعات در دسترس عموم قرار گرفت.لذا خواهان مدعی شد که ناکامی مقامات از کاهش آلودگی و آسیب­های محیط­زیستی و اطلاع­رسانی در خصوص خطرات موجود سبب نقض ماده هشتم است.

 

دادگاه به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانسته و انتشار مواد سمی خطرناک را ناقض حق­های خواهان بر مبنای ماده هشتم دانست و اعلام کرد که مقامات مسئول از اتخاذ تمهیداتی معقول و متناسب به منظور حفاظت از حقوق خواهان ناکام بوده و گزارش تهیه شده نیز در دسترس عموم قرار نگرفته است و اطلاعات در خصوص فعالیت­های کارخانه در زمینه تولید کود و مواد شیمیایی تا زمان تعطیلی آن در ۱۹۹۴ به تعویق افتاده است و به همین دلیل خواهان از برآورد میزان خطری که زندگی در چنین شرایطی برای وی داشته،ناتوان بوده است.

 

  • پرونده ۰۹ June 1998.MCGINLEY AND EGAN V. THE UNITED KINGDOM (دسترسی به فرآیند اسناد از مصادیق نقض ماده هشتم نیست.شرح پرونده در بالا)

دیوان در این پرونده با اکثریت ۵ در مقابل ۴،رای به عدم نقض ماده هشتم داد و مقرر داشت که دسترسی به اطلاعاتی پیرامون برنامه هسته­ای که سبب تسکین نگرانی و ترس خواهان شده یا اطلاعات ضروری در ارتباط با سلامت وی را برای او فراهم نماید به اندازه کافی با نقض ماده هشتم در زمینه حق وی بر احترام بخ زندگی خصوص و خانوادگی ارتباط دارد.سپس با بیان این که چنین اطلاعاتی پیرامون خطرات بالقوه مواد خطرناک دولت را دارای تعهدی مثبت در تهیه اطلاعات لازم و در دسترس برای عموم می­نماید،عنوان کرد که دولت انگلستان این تعهد را انجام داده و گرچه در خصوص موثر بودن انجام این تعهد تردید وجود دارد اما در خصوص عدم تلاش خواهان برای استفاده از آن تردیدی نیست.

 

  • پرونده ۲۲ May 2003.KYRTATOS V. GREECE (فرآیند توسعه تالاب­ها از مصادیق نقض ماده هشتم نیست.شرح پرونده در بالا)

در این پرونده که خواهان آسیب­های وارد به محیط­زیست را از مصادیق نقض ماده هشتم دانسته بود،دیوان به اجماع مقرر داشت که مورد از مصادیق نقض ماده هشتم نیست.دیوان عنوان کرد که ماده هشتم مستلزم تاثیرگذاری سوء است نه تخریب و نابودسازی کلی محیط­زیست و تخریب محیط­زیست ارتباطی با حق بر اموال خواهان ندارد و لذا سروصداها و دیگر تاثیرات توسعه شهری غیرقانونی به اندازه کافی برای نقض ماده هشتم موثر نیست.

 

  • پرونده ۰۸ July 2003.HATTON AND OTHERS V. UNITED KINGDOM (سروصدای ناشی از فرود و صعود هواپیماها در فرودگاه از مصادیق نقض ماده ششم محسوب نمی­ شود)

خواهان در این پرونده که پیشتر شرح آن گذشت،مدعی بود که آلودگی صوتی سبب ایجاد اختلال در خواب شبانه وی می­شود.وزارت کشور در ۱۹۹۳ اقدام به تنظیم یک برنامه پرواز نمود تا بیشترین هماهنگی را با رفاه حال ساکنین و منافع فرودگاه بین­المللی برای جامعه داشته باشد.در ۱۹۹۵ مقامات محلی تصمیم به ارزیابی در قالب نظارت قضایی بر این طرح پیش از اجرا گرفتند و دادگاه عالی آنرا خلاف قانون داخلی تشخیص داد اما پیش از آنکه وزارت کشور طرح را اصلاح نماید،دادگاه عالی از تصمیم خود برگشت و خواهان­ها نیز مدعی شدند که منافع آنان در طرح ۱۹۹۳ به طور کامل لحاظ نشده و این سبب نقض ماده هشتم شده است.

 

دیوان با اکثریت ۱۲ در مقابل ۵ مقرر داشت که مورد از مصادیق نقض ماده هشتم نیست و منافع خواهان­ها به هنگام تدوین طرح ۱۹۹۳ لحاظ شده است.دیوان در این تصمیم بر یک گزارش آماری تکیه کرد که نشان دهنده قابل اغماض بودن آلودگی صوتی در حاشیه فرودگاه و محل سکونت خواندگان است و لذا این خواسته مهمتر از منافع فرودگاه ۲۴ ساعته بین­المللی نیست.نیز مقرر داشت که ساکنین بدون تحمل ضرر چندانی می­توانند مکان دیگری را برای زندگی پیدا کنند.به این ترتیب دیوان عنوان کرد که مقامات باید در ارزیابی منافع معارض افراد و جامعه در کل باید اهمیت زیادی به اتخاذ تدابیری به منظور کاهش آلودگی­های صوتی ناشی از فرودگاه معمول دارند.

 

  • پرونده ۱۰ November 2004.TASKIN AND OTHERS V. TURKEY (فرآیند­های معدن­کاری نامناسب سبب نقض ماده هشتم است)

خواهان این پرونده در روستایی در ده کیلومتری محل معدن­کاری زندگی می­کرد.در فوریه ۱۹۹۲ مقامات اجازه حفر معدنی برای استخراج طلا نمودند که دربردارنده مجوزی به منظور استفاده از سم سیانور برای استخراج طلا بود.در ۱۹۹۴ وزارت محیط­زیست پیش از بررسی آثار محیط­زیستی این معدن­کاری اقدام به تمدید مجوز فعالیت آن نمود.در نوامبر ۱۹۹۴ ساکنین این روستا درخواست بازبینی قضایی تصمیم مذکور برای اعطای مجوز را نمودند و در ۱۹۹۷ دادگاه اداری عالی با اعلام خطر معدن­کاری برای ساکنین حاشیه معدن مجوز فوق را نقض کرد.با این وجود در ۱۹۹۹ نخست­وزیری با اتخاذ تمهیداتی برای کاهش خطرات معدن­کاری اقدام به انجام تحقیقاتی نمود که در نهایت نشان می­دادند که خطرات بالقوه پیشین دیگر همچون گذشته خطری برای محیط پیرامون ندارند.لذا وزارت محیط­زیست در ۲۰۰۰ بر مبنای این گزارش اقدام به تمدید مجوز فعالیت معدن فوق به مدت سه سال نمود و زمانی که هیئت وزرا این تصمیم را تایید کرد،آن را به اطلاع عموم نرساند.خواهان­ها نیز که نتوانسته بودند تا بر تصمیم وزارت محیط­زیست و هیئت وزرا تاثیر بگذارند و فرجام­خواهی آنان نیز با شکست مواجه شده بود مدعی نقض ماده هشتم به واسطه جواز استفاده از سم سیانور و فرآیندهای مربوط به آن شدند.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم اعلام و عنوان نمود که تصمیم ۱۹۹۷ دادگاه اداری عالی موجد تصمیمی معتبر و قابل اجرا پیرامون صدور مجوز فعالیت بوده و ناکامی کمپانی از توقف فعالیت خود و فقدان اعلان عمومی از سوی نخست­وزیری پیرامون تصمیم ۲۰۰۲ خود،خواهان را از تضمینات رویه­ای حق­های خود بر مبنای ماده هشتم محروم نموده است.استدلال دادگاه این بود که مقامات باید اطلاعاتی را که بوسیله آن خواهان­ها می­توانستند خطرات موجود برای سلامتی خود را پیش ­بینی نمایند،فراهم می­نمود و این به معنای ناکامی از برداشتن گام­های متناسب و معقول در راستای صیانت از حقوقی است که خوانده بر مبنای ماده هشتم داراست.

 

  • پرونده ۱۶ November 2004.MORENO GOMEZ V. SPAIN (آلودگی صوتی منتج از کلوپ­های شبانه سبب نقض ماده هشتم است)

خواهان این پرونده فردی بود که در منطقه­ای زندگی می­کرد که چندین کلوپ شبانه و بار در آن فعالیت می­کردند و این امر سبب ایجاد اختلال در خواب وی شده بود.در ۱۹۹۲ شورای شهر آیین­نامه­ای منتشر کرد که بر مبنای آن،منطقه مذکور جزو مناطق پر سروصدا تعیین شده بود اما سروصدا تا حدی بیش از حد مجاز ۴۵ دسیبل پیش رفته بود.خواهان اقدامات قانونی را در قالب اعلام شکایت به شورای شهر و دادگاه انجام داده بود اما هیچیک به نتیجه نرسید.اما در نهایت دادگاه قانون اساسی بر این مبنا که مثلا صداهای ناخوشایند در ورودی خانه شنیده می­شود نه در کل خانه و گزارش­های پزشکی مبهم هستند،اعلام کرد که میان آسیب ادعا شده و سروصدای موصوف هیچ ارتباط مستقیمی وجود ندارد و بدین ترتیب،خواهان مدعی شد که ناکامی مقامات در عدم افزایش آلودگی صوتی از حد مجاز سبب نقض ماده هشتم است.

 

دیوان با تکرار این که نقض ماده هشتم حتی با دخالت غیر مستقیم مقامات و یا عدم ورود به منزل مسکونی فرد نیز در نتیجه عواملی چون سروصدا،انتشار مواد خطرناک، و بوی بد نیز رخ می­دهد،به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانست و میزان بالای صدا را حتی در ورودی خانه و حتی در مناطقی که به لحاظ آلودگی صوتی طبق گزارش تهیه شده در سطح مناسبی قرار دارند،ممکن دانسته و بر نقض اساسی ماده هشتم اعلام نظر کرد.نیز دیوان بر ناکامی مقامات مسئول در ایجاد توازن میان منافع خواهان در بهره­مندی از حق بر حریم خصوصی و خانوادگی و منافع کلوپ­های شبانه و بارها تاکید کرد و خاطر نشان نمود که دولت از کاهش آلودگی صوتی که بسیار بیش از حد مجاز آن بوده،برای سال­های متمادی ناکام مانده و این سبب نقض ماده هشتم است.

 

  • پرونده ۰۵ June 2005.FADEYEVA V. RUSSIA (ناکامی در نقل مکان به جایی دور از کارخانه فولاد سبب نقض ماده هشتم می­شود)

خواهان این پرونده ساکن منزلی در فاصله ۴۵۰ متری از کارخانه فولادی بود که بزرگترین کارخانه ذوب روسیه با غالب بر ۶۰۰۰۰ تن کارگر بود.خواهان در منطقه امنیتی بهداشتی- منطقه­ای که هیچ فردی در آن بر اساس قانون حق زندگی کردن نداشت – زندگی می­کرد.فارغ از دستور نقل مکان ۱۹۷۴ و طرح تغییر مکان ۱۹۹۰ به منظور کاهش آثار مواد سمی و احداث مکانی جدید برای فعالیت،خواهان در منطقه­ای شدیدا آلوده باقی ماند.علاوه بر این،بعد از به دست آوردن مالکیت خانه خواهان توسط دولت و پس از خصوصی سازی ۱۹۹۳هنوز وی را به مکان جدیدی منتقل نکرده بودند.با این وجود درخواست خواهان از دادگاه به منظور نقل مکان خود نیز با شکست مواجه شد.در حالی که خواهان در لیست نقل مکان قرار داشت،حکومت وی انتقال وی را به واسطه عدم نقض حقوق دیگران به تعویق انداخت.حدود ۹۵ درصد از هوا توسط کارخانه آلوده شده و اغلب آلاینده­ها بر اساس محدودیت­های قانونی خطرناک بودند و یک کارشناس حدود ۳۰ نوع از اغلب سموم این آلاینده­ها را عامل افزایش شیوع بیماری اعلام کرد.آزمایش­های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ نیز حاکی از وجود بیماری­های عصبی در خواهان بوده و گزارش ۲۰۰۴ نیز بر تهدید سلامت وی در نتیجه آلاینده­ها صحه گذاشت.لذا وی مدعی شد که دولت روسیه با ناکامی از حفاظت از وی در مقابل آثار زیست­محیطی مخرب سبب نقض ماده هشتم شده است.

 

دیوان در ابتدا با ذکر گزارشی که حاکی از تاثیرات میزان بالایی از خطر آلاینده­ها بر خواهان بود،میان این آلاینده­ها و بیماری خواهان ارتباط علی احراز کرده و بدین وسیله،به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانست.میزان بالای آلودگی بیش از حد مجاز بود و به نظر دیوان،دولت دارای تعهدی مثبت به ایجاد توازن میان حقوق خواهان بر مبنای ماده هشتم و منافع عمومی حاصل از فعالیت کارخانه بود.دیوان با بیان این که دولت روسیه در ابتدا با فعالیت بر خلاف معیارهای قانون داخلی کارخانه و در مرحله بعد با عدم اتخاذ تمهیدات قانونی به منظور نقل مکان خواهان،در انجام این تعهد مثبت ناکام بوده است.

 

  • پرونده ۱۹ October 2005.ROCHE V. UNITED KINGDOM (مضایقه از ارائه اسناد نظامی سبب نقض ماده هشتم است)

خواهان این پرونده،شهروندی بریتانیایی بود که از برخی بیماری­ها نظیر فشار خون بالا،برونشیت، و آسم برونشیتی رنج می­برد که مدعی بود در نتیجه آزمایش­ گازهای خردل و اعصاب در طی دوران خدمت وی در ارتش بریتانیا است.وی که از این بایت نگران بود،با تماس با ارتش تلاش کرد تا اطلاعاتی در خصوص گزارش­های پزشکی پیرامون زمان حضور خود در ارتش به دست بیاورد اما مقامات مسئول صرفا بخش اندکی از اطلاعات ۱۹۸۷ را در اختیار وی قرار دادند.سپس وی درخواست بازنشستگی از ارتش نمود اما وزارت کشور بر این مبنا که وی از اثبات وجود رابطه موثر میان بیماری خود و خدمت وی در ارتش ناتوان بوده با درخواست وی مخالفت نمود و تلاش­های مکرر برای تجدیدنظرخواهی از این تصمیم نیز با شکست مواجه شد.با این حال،وقتی که در نهایت،گزارش­های پزشکی در اختیار وی قرار گرفت،مرکز بازنشستگی ارتش باز هم با این عنوان که میان زمان خدمت و بیماری فعلی خواهان ارتباط موثری وجود ندارد با درخواست وی مخالفت نمود.به همین دلیل خواهان با ادعای ناکامی دولت از ارائه گزارش­های مورد نیاز وی که سبب ایجاد اضطراب و استرس در وی شده،مدعی نقض ماده هشتم از سوی دولت بریتانیا شد.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانست.دیوان نخست اذعان نمود که علت اعمال ماده هشتم عدم فراهم­سازی امکان دسترسی به اطلاعات پیرامون آزمایش آثار گاز خردل و اعصاب برای خواهان است که می­توانست ترس وی را از بین برده و ارائه اطلاعاتی بود که سبب جلوگیری از آسیب­های ناشی از گازهای موصوف (به عنوان یک اقدام پیشگیرانه) می­شد و این مسئله به اندازه کافی با حق وی بر مبنای ماده هشتم ارتباط دارد.نیز دولت موظف به اتخاذ تمهیداتی به منظور دسترسی موثر خواهان به تمام اطلاعات مناسب و ضروری وی در زمان خدمت او و بدون اقدام خواهان به دادرسی بود و در این زمینه ناکام مانده است.در عین حال،دیوان دادخواست خواهان را در بسیاری موارد،بدون دلیل معقول تشخیص دادند.نیز حتی به­رغم اعلام شکایت خواهان،وی همچنان به بخش اندکی از اطلاعات دسترسی پیدا کرد و لذا دولت بریتانیا در این موارد ناقض ماده هشتم محسوب می­شود.

 

 

 

  • پرونده LEDYAYEVA, DOBROKHOTOVA, ZOLOTAREVAAND ROMASHINA V. RUSSIA 26 October 2006 (عدم انتقال و سامان­دهی مجدد مردم از مناطق آلوده سبب نقض ماده هشتم است)

خواهان این دعوی که شرح آن در دو صفحه قبل گذشت،فردی بود که در نزدیکی بزرگترین کارخانه ذوب فلز روسیه زندگی می­کرد که سبب نشت مواد بسیار خطرناکی به محیط اطراف خود شده بود.در این راستا،مقامات روس اقدام به تعیین یک منطقه امنیت بهداشتی نمودند که دارای بالاترین میزان خطر بوده و به موجب قانون هیچ فردی حق زندگی در آن را نداشت اما با این وجود،خواهان در خانه­ای اجاره­ای و متعلق به کارخانه همچنان به زندگی ادامه می­داد.بسیاری از انواع آلاینده­های جوی مانند فرمالید و بنزوپایرین از میزان مجاز خود در این منطقه بیشتر وجود داشت و گزارشی در این ارتباط نیز حاکی از تاثیر مواد سمی موجود در این منطقه با افزایش بیماری­های تنفسی و سرطان بود.خواهان که اقدامات قانونی بسیار و نتیجه اندکی گرفته بود و تقاضای وی برای نقل مکان از سوی دادگاه رد شده و باقی احکام دادگاه به منظور نقل مکان دیگر افراد اجرا نشده بود،بر مبنای ناکامی دولت از ایفای به تعهدات خود مدعی نقض ماده هشتم به دلیل آثار سوء زیست­محیطی این شرایط بر سلامتی خود شد.

 

دیوان به اجماع موضوع را از مصادیق نقض ماده هشتم اعلام و عنوان نمود نمود که خواهان در منطقه­ای با آلودگی بیش از حد مجاز که بر اساس قانون غیر قابل سکونت بوده زندگی کرده و مدارک محکمی دال بر تاثیر شرایط فوق بر سلامتی وی وجود دارد (مانند پرونده قبلی) و این سبب تحمیل تعهدی مثبت بر دولت نسبت به اتخاذ تدابیری به منظور کاهش آلودگی و حفاظت از حق­های خواهان بوده و دولت در زمینه انجام این تعهد ناکام بوده است.حتی وقتی که یکی از خواهان­ها در نهایت توانست که از منزل پیشین خود نقل مکان نماید،دیوان عنوان کرد که دعوی وی همچنان قابلیت طرح در دیوان را به علت چندین سال زندگی در شرایط نامساعد موصوف را دارد.نیز دادگاه بیان کرد که تخلیه غیر رسمی و ناتمام منطقه امنیت،ضمن این که فی­نفسه غیرقانونی بوده،خطرات تهدید­کننده سلامت خواهان را از بین نبرده است.

 

  • پرونده ۲۶ March 2007.GIACOMELLI V. ITALY (نشت غیرقانونی مواد سمی خطرناک ناقض ماده هشتم است)

 

 

خواهان این پرونده در فاصله ۳۰ متری تصفیه­خانه­ای زندگی می­کرد که به تصفیه و ذخیره ضایعات خاصی که برخی از آن­ها خطرناک بودند می­پرداخت.شورای منطقه­ای لمباردی در سال ۱۹۸۹ اقدام به صدور مجوز تصفیه مواد سمی به میزان ۷۵۰۰۰ متر مکعب در سال در این محل نمود.سپس گزارشاتی از وزارت محیط­زیست از وجود مواد سمی بالقوه خطرناکی که سبب آلودگی و نقض مقررات زیست­محیطی بود مطلع شد اما تا سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ – یعنی ۱۰ سال پس از شروع به فعالیت تصفیه مواد سمی – هیچ گزارشی در این خصوص منتشر نکرد.در سال ۲۰۰۲ گزارش مقامات محلی از وجود تهدیدات احتمالی مواد موصوف برای سلامتی ساکنین پرده برداشت.لذا خواهان حدود یک سال دعوی بازبینی قضایی تصمیم به صدور مجوز فعالیت نهاد موصوف را پیگیری کرد تا در ۱۹۹۸ دادگاه اداری منطقه­ای با درخواست وی مخالفت نمود و در حالی که دادگاه بعدی در سال ۲۰۰۳ حکم به تعلیق تصفیه­خانه موصوف صادر کرد،این حکم از سوی مقامات مربوطه اجرا نشد.دولت بر این عقیده بود که عواید حاصل از فعالیت این محل از سوی بند دوم ماده هشتم مجاز دانسته شده و خواهان مدعی بود که حکومت از اتخاذ تدابیر لازم به منظور کاهش سروصدا،رایحه­های نامناسب، و نشت گازهای خطرناک ناکام بوده و ماده هشتم را نقض کرده است.

 

دیوان به اجماع رای بر نقض ماده هشتم در این ارتباط داد.در ابتدا دیوان میان نشت گازها و مواد خطرناک از تصفیه­خانه و حق­های فردی ارتباط برقرار کرد.ثانیا دولت را به واسطه عدم برقراری توازن میان منافع افراد و جامعه در کل،از توجیه چنین تاثرگذاری بر حق­های افراد ناتوان دانست و گرچه قانون مستلزم انجام تحقیقات پیشینی در خصوص مواد زائد خطرناک در صدور مجوز است،اما مقامات این کار را سال­ها پس از صدور مجوز فعالیت انجام دادند.نیز عنوان نمود که مقامات ایتالیایی از اجرای رای دادگاه اداری در ۲۰۰۳ ناکام بوده ­اند و در کل از اتخاذ تدابیر لازم و معقول در راستای تحقق و انجام تعهدات موصوف در ماده هشتم خودداری کرده­اند.

 

  • پرونده ۱ July 2008.BORYSIEWICZ V. POLAND (صدای حاصل از فعالیت کارگاه سبب نقض ماده هشتم نیست)

خواهان این پرونده شاختمانی را با یک کارگاه خیاطی شریک بود.خواهان در سپتامبر ۱۹۹۳ به شورای شهر شکایت کرده و درخواست کرد که یا کارگاه را تعطیل کند یا برای کاهش سروصدای آن اقدام نماید.این پرونده به دادگاه بخش منتقل شد و دادگاه عنوان کرد که خیاطی فوق مجوز فعالیت ندارد.برای جبران این وضعیت دادگاه مقرر نمود که کارگاه خیاطی به ارزیابی آثار زیست­محیطی کار مبادرت نموده و فعالیت خود را با آن سازگار کند.با این وجود دادرسی­های دیگری در ارتباط با این مسئله پس از رای دادگاه صورت گرفت که آخرین آن رای دادگاه اداری در اکتبر ۲۰۰۵ در ارتباط با خواسته خواهان مبنی بر ارزیابی میزان سروصدا بود.اولین دادخواست رسیدگی خواهان نیز مربوط به ۱۲ سال پیش می­شد.لذا خواهان با مستند قرار دادن تطویل فرآیند دادرسی و عدم کاهش سروصدای ناشی از فعالیت کارگاه مدعی نقض ماده هشتم شد.

 

دیوان به اجماع مقرر داشت که مورد از مصادیق نقض ماده هشتم نیست.سروصدا زمانی می ­تواند ناقض ماده هشتم باشد که عمل نقض شدید باشد و خواهان ار اثبات شدت ناتوان است.به عنوان مثال دو آزمایش ارزیابی میزان صدا در ۲۰۰۳ شرایط را برای ادامه فعالیت کارگاه مناسب نشخیص دادند و زمانی که خواهان به این آزمایشات اعتراض کرد،هیچ مدرکی دال بر جرح آزمایشات موصوف یا ارائه آزمایشی جایگزین را به دادگاه ارسال ننمود.لذا دادگاه نمی­تواند افزایش میزان آلودگی صوتی از معیارها و حدود مجاز در قانون داخلی،بین­المللی،یا افزایش خطرات محیط­زیستی موجود در ذات زندگی شهری مدرن را مورد حکم قرار دهد.نیز خواهان از ارائه مدرکی که مثبت ورود آسیب به وی در نتیجه فعالیت کارگاه باشد نیز ناتوان است.

 

  • پرونده۲۰ May 2010 .OLUIC V. CROATIA (آلودگی صوتی ناشی از کلوپ­های شبانه ناقض حق افراد بر مبنای ماده هشتم است)

خواهان این پرونده ساکن منزلی در نزدیکی یک بار بود که در یکم ماه مه ۲۰۰۱ گزارش یک کارشناس سروصدای ناشی از فعالیت بار را بیش از حد مجاز تشخیص می­داد.گرچه اداره نظارت سازمان بهداشت به مالک بار در خصوص کاهش سروصدای ناشی از آن هشدار داده و خواهان اتخاذ تدابیری به منظور کمتر کردن آۀودگی صوتی شده بود اما وزارت بهداشت در آگوست ۲۰۰۱ این دستور را لغو کرد.بعد از این که بررسی­ها در ماه مه ۲۰۰۲ سطح بالایی از آلودگی صوتی را نشان داد،بار مذکور به منظور نصب عایق­های صوتی تعطیل شد. اما بررسی­ها از سپتامبر ۲۰۰۲ تا فوریه ۲۰۰۳ حاکی از وجود سطح بالایی از آلودگی صوتی از استانداردهای مجاز در طبقه اول بار بود.در نتیجه،رسیدگی­های قضایی متعددی در سطوح مختلف من جمله صدور قراری به منظور کاهش میزان آلودگی صوتی در ۲۰۰۸ صادر شد تا اینکه در سال ۲۰۰۹ میزان قابل قبولی از این آلودگی به نتیجه رسید و بار موصوف در خلال این رسیدگی همچنان به فعالیت خود ادامه می­داد.خواهان اقدام به ارائه اسناد پزشکی کرد که حاکی از وجود خطر آلودگی صوتی برای دختر وی بود که دارای مشکلات شنوایی بود و اسنادی مربوط به وجود بیماری قلبی در همسر وی.به این ترتیب خواهان با ادعای ناکامی دولت از فراهم­سازی آرامش برای او و حفاظت از وی در مقابل سروصدای ناشی از بار مدعی نقض ماده هشتم شد.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانسته و عنوان کرد که گزارش­های ارزیابی کارشناسی طی ۸ سال گذشته حاکی از عدم مطابقت آلودگی صوتی موصوف با هیچکدام از استانداردهای داخلی،بین­المللی و استانداردهای موجود در اکثر کشورهای اروپایی است.نیز دادگاه تاثیرگذاری سروصدا بر بیماری دختر خواهان را نیز تایید نمود.لذا مقرر داشت که دولت دارای تعهدی مثبت به اتخاذ تدابیری به منظور حمایت از حق­های موصوف در ماده هشتم است و ضمن اعلام ناکامی دولت در این زمینه عنوان نمود که هشدارهای مقامات مسئول به منظور کاهش میزان آلایندگی از همان ابتدا با غفلت مواجه شده و دادگاه اداری از صدور حکمی برای خواهان تا چهار سال ناتوان بوده است که میزان آلودگی صوتی طی این چهار سال همواره بالا بوده است و تصمیم نهایی دادگاه در این زمینه نیز هشت سال پس از اعلام شکایت خواهان صادر شده است و این معنایی جز نقض حقوق خواهان بر مبنای ماده هشتم ندارد.

 

  • پرونده۹ November 2010 .DEÉS V. HUNGARY (ناکامی در کاهش آلودگی صوتی ناشی از ترافیک سبب نقض ماده هشتم است)

در این دعوی که شرح آن در بالا و به هنگام مطالعه آرای دیوان در خصوص ماده ششم ارائه شد،خواهان همچنین مدعی نقض ماده هشتم شده بود.

 

دیوان در این دعوی همچنین به اجماع،حکم به ورود و نقض ماده هشتم نیز صادر کرده و در حالی که رابطه علی میان آسیب وارده به خانه خواهان و سروصدای ترافیک به شکل کامل به اثبات نرسیده بود اعلام کرد که آلودگی صوتی موصوف سبب آسیب جدی شده که همین برای اثبات نقض حقوق خواهان بر مبنای ماده هشتم کفایت می­ کند و ضمن این که دولت را در انجام تعهد مثبت خود بر اساس ماده هشتم ناتوان شناخت اعلام نمود گرچه اقدامات انجام شده از سوی دولت در راستای ایجاد توازن میان حقوق افراد و منافع عمومی بسیار درخور توجه بوده اما این امر از آنجا که کمکی به کاهش سروصدای ترافیکی نکرده همچنان ناکافی تشخیص داده می­شود و خواهان به ناحق بار تحمل چنین شرایطی را به دوش کشیده است.

 

  • پرونده MILEVA AND OTHERS V. BULGARIA25 November 2010  (ناکامی در توقف سروصدای ناشی از کلوپ قمار بازی سبب نقض ماده هشتم است)

این دعوی مربوط به آلودگی صوتی برآمده از کلوپ قمار بازی­های کامپیوتری بود که ۲۴ ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در طبقه زیرین منزل خواهان دایر بود.بسیاری از جوانان با مصرف مشروبات الکلی و استعمال دخانیات و انجام افعال دیگر در داخل و بیرون کلوپ سبب ایجاد سروصدا و ارتعاشاتی می­شدند که ناقض استانداردهای سکونتی بود.خواهان مدعی شد که این وضعیت سبب تاثیرات سوئی بر سلامتی من جمله سردرد،فضار خون بالا، و در یک مورد تپش قلبی بود که دکتر علت آن را میزان بالای سروصدا تشخیص داده بود.تلاش­ها برای توقف فعالیت کلوپ با تصمیم ساکنان ساختمان علی­رغم عدم دارا بودن مجوز فعالیت برای کلوپ از سوی پلیس اجرا نشد و در حالی که مقامات مسئول وارد شوندگان به کلوپ را ملزم به تردد از در عقب ساختمان نمودند اما این تصمیم نیز بدون اجرا باقی ماند.خواهان اقدام به شکایت نمود و دادگاه اداری عالی نیز حکم به تعلیق فعالیت کلوپ داد اما این حکم از سوی مقامات تمکین نشد.در این میان اقدامات دیگری من جمله تبدیل مرکز قمار بازی­های کامپیوتری به مرکز بازی­های کامپیوتری و تبدیل یکی از طبقات به یک اداره در ۲۰۰۲ نیز انجام شد و درخواست از بازرسی از این مکان توسط حکومت نیز ناموفق بود.لذا خواهان مدعی نشد که ناکامی مقامات در توقف این وضعیت و بی­توجهی آنان نسبت به احکام صادره سبب نقض ماده هشتم است.

 

دیوان به اجماع رای بر نقض ماده هشتم در ارتباط با حق بر زندگی خصوصی و خانوادگی در خصوص کلوپ صادر کرد اما نه در ارتباط با مرکز قماربازی کامپیوتری.نخست دادگاه با در نظر گرفتن شدت،طول مدت،تاثیرات،و چارچوب عمومی سروصدای ناشی از کلوپ اعلام نمود که این امر سبب ایجاد اختلال در بهره­مندی از حقوق مندرج در ماده هشتم برای خواهان می­شود.آلودگی صوتی ناشی از فعالیت مرکز قماربازی به صورت مداوم در داخل و بیرون آن سبب ایجاد اختلال در زندگی خواهان شده اما سروصدای ناشی از فعالیت مرکز بازی­های کامپیوتری اینگونه نبوده و برای نقض ماده هشتم به اندازه کافی قوی نمی­باشد زیرا در ساعات معموا و متداول خود فعالیت نموده و سروصدای آن بنا بر طبیعت زندگی در شهرهای مدرن امری طبیعی است.نیز دادگاه مقرر داشت که مقامات از انجام تعهد مثبت خود در خصوص حفاظت از خواهان ناکام بوده ­اند.کلوپ موردنظر نیز دارای مجوز نبوده و سبب نقض استانداردهای ضروری برای زندگی ساکنین شده است و مقامات حتی در اجرای شرایطی مانند رفت و آمد مشتریان از در عقب ساختمان نیز ناتوان بوده ­اند.ضمن این که فرآیند دادرسی به مدت نامعقولی به طول انجامیده،تصمیم آن نیز توسط مقامات اجرا نشده و مقامات پلیس نیز از حفاظت موثر از حقوق خواهان امتناع کرده­اند.

 

  • پرونده۲ December 2010 IVAN ATANASOV V. B (احیای تالاب­های پسماند از مصادیق نقض ماده ششم نیست-شرح دعوی در بالا)

در این دعوی که شرح آن در بالا گذشت،خواهان مدعی نقض ماده هشتم نیز شده بود.

 

دیوان به اجماع رای به عدم نقض ماده هشتم حسب مورد صادر کرده و اینگونه استدلال نمود که آلودگی موصوف ارتباطی با بهره­مندی خواهان از زندگی خصوصی و خانوادگی که برای نقض ماده هشتم کافی باشد ندارد.برخلاف دعاوی دیگر که خواهان­ها در مناطقی بسیار نزدیک به مکان­های تصفیه پسماند زندگی می­کردند،خواهان این پرونده یک کیلومتر دور از آن زندگی کرده و ۴ کیلومتر دورتر به فعالیت کشاورزی مشغول بوده است و هیچ مدرکی که نشان دهنده تاثیرپذیری این مکان­ها بوده باشد وجود ندارد.نیز هیچ خطر بالقوه­ای برای نشت ناگهانی مواد خطرناک نیز موجود نیست و در حالی که میزان بالایی از فلزات در آب وجود داشت،خواهان از اثبات ورود آسیب­های جدی به سلامتی در نتیجه این شرایط ناتوان بود.

 

    • پرونده ۱۰ February 2011 .DUBETSKA AND OTHERS V. UKRAINE (ناکامی در نقل مکان از منطقه آلوده سبب نقض ماده هشتم است)

 

خواهان­های این دعوی ساکنین روستایی بودند که در نزدیکی معدن و کارخانه متعلق به دولت قرار داشت.مقامات کارخانه و معدن دو کومه مواد فاسد و آلوده را در نزدیکی خواهان­ها قرار دادند.تحقیقات حاکی از نفوذ مواد آلاینده به آب­های زیرزمینی،غبار سمی در خاک و جو،و فلزاتسنگین در آب و خاک در نتیجه انباشت این مواد و دیگر ضایعات منتج از کارخانه و معدن بودند.نیز آزمایشات آب و خاک حاکی از وجود سطح بالایی از آلاینده­ها به میزانی بیش از حد استاندارد بودند.در عین حال خواهان­ها از بیماری­هایی نظیر برونشیت مزمن،نفخ، و سرطان رنج می­بردند.نیز این کارخانه و معدن سبب افزایش وقوع سیل می­شدند.مقامات مسئول از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ تلاش کردند تا با اتخاذ تدابیری از آثار سوء زیست­محیطی این وضعیت بکاهند اما به واسطه کمبود بودجه یا عدم کمک­رسانی از این امر ناتوان بودند.افراد بسیاری اقدام به طرح دعاوی مختلف قانونی که سه تا پنج سال به طول انجامید نمودند اما همه با شکست مواجه شدند.در سال ۱۹۹۵ تصمیم سازمان بهداشت به ایجاد منطقه امنیت نیز مغفول واقع شد و در حالی که دادگاه دستور به خروج خواهان­ها از مناطق آلوده صادر کرد،مقامات از تمکین این دستور خودداری ورزیدند.اقدامات حکومتی جهت تدارک آب آشامیدنی سالم گهگاه موفق بود و اقدامات موعود به منظور رفع توده­های مواد آلوده هرگز عملی نشد.به این ترتیب خواهان­ها مدعی شدند که ناتوانی دولت در حفاظت از آن­ها از موجبات نقض ماده هشتم است.

 

دیوان به اجماع بر نقض ماده هشتم در خصوص مورد رای داد و مقرر داشت که در صیانت از حق­های افراد،دولت از ایجاد توازن میان منافع خواهان و جامعه در کل ناکام بوده و تمام تلاش­های حکومت به منظور کاهش و از بین بردن آلودگی عمیقا با شکست مواجه شده است.طرح کاهش آلودگی بدون اجرا باقی مانده،حکومت از نقل مکان خواهان­ها ناتوان بوده،هیچ اقدامی در راستای کاهش توده­های مواد آلوده هرگز به انجام نرسیده،و در عین حال فعالیت معدن و کارخانه نیز همواره ادامه داشته است.سال­ها رسیدگی قضایی نیز از تعیین غرامت و روش جبران مناسب برای این ناکامی ناتوان بوده و همه این موارد به معنای نقض ماده هشتم است.

 

  • پرونده ۲۱ July 2011.GRIMKOVSKAYA V. UKRAINE (ناکامی در کاهش موثر آلودگی صوتی منتج از جاده سبب نقض ماده هشتم است)

خواهان این دعوی به همراه والدین و پسر خود در یکی از خیابان­های شهری در اکراین زندگی می­کرد.وی مدعی بود که از ابتدای سال ۱۹۹۸ یکی از مسیرهای ماشین­رو دیگر مسیر عبور خود را به خیابانی که وی در آن ساکن است تغییر داده و این سبب ایجاد ترافیک سنگین شده است و مقامات پیش از تغییر مسیر جاده موصوف نسبت به این طرح مطالعات کافی انجام نداده­اند و این ترافیک سنگین به واسطه ایجاد آلودگی­های صوتی،ارتعاش،آلودگی هوا و غبار،منزل وی را غیر قابل سکونت نموده است.وی اسنادی را ارائه نمود که حاکی از وجود ناراحتی­های پزشکی در فرزند و والدین وی بود مانند وجود مسمومیت مزمن در پسر وی.مدرسه فرزند وی نیز توصیه نموده بود که زندگی طولانی مدت در محل پر سروصدا سبب ورود آسیب به فرزند وی شده و نقل مکان زندگی وی ضروری است.خواهان به اقدامات قانونی بسیاری متوسل شده و علیه شورای شهر نیز بابت دریافت غرامت در ۲۰۰۱ شکایت کرد اما همه بی نتیجه بود و دادگاه شکایت اخیر وی را به دلیل عدم وجود مدارک کافی که مثبت مسئولیت شورای شهر باشد رد کرد.نهایتا در ماه مه ۲۰۰۲ و زمانی که وزارت بهداشت اعلام کرد که ۵۵ درصد ترافیک سبب انتشار آلاینده­هایی بیش از سطح استاندارد می­شود مقامات جاده موصوف را بستند.اما خواهان با ادعای ناکامی دولت از اتخاذ تمهیدات مناسب برای حفاظت از وی و خانواده­اش مدعی نقض ماده هشتم از سوی دولت شد.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده هشتم دانست.نخست دیوان میان ترافیک سنگین و حق خواهان بر زندگی خصوصی و خانوادگی رابطه علی احراز نموده و آن را سبب نقض حقوق مندرج در ماده هشتم برای خواهان دانست.گرچه هیچ گزارش کارشناسی میزان ارتعاش را اندازه ­گیری نکرد اما مدارک موجود حاکی از این موارد بود: ترافیک سبب ورود آسیب شدید به جاده شده بود،۵۵ درصد ترافیک به انتشار آلاینده­های خطرناکی بیش از میزان استاندارد منجر شده بود،میزان سموم موجود در هوا بیش از حد مجاز بود، و بیماری فرزند خواهان هیچ دلیل دیگری جز وجود آلاینده­های موصوف در غبار و هدایت این غبار به مجاری تنفسی کودک نداشت.سپس دیوان دولت را از برقراری توازن میان منافع جامعه در استفاده از جاده موصوف و حقوق خواهان ناکام دانست و اعلام کرد که مقامات باید پیش از اقدام خود در تغییر مسیر جاده در خصوص آثار زیست­محیطی عمل خود تحقیق می­کردند و نیز در کاهش آسیب­های تغییر جاده موصوف تا زمان بسته شدن کامل آن در ۲۰۰۲ ناتوان بودند.در نهایت دادگاه داخلی از پذیرش شکایت خواهان از شورای شهر بر مبنای عدم وجود مدارک کافی مثبت مسئولیت شورا امتناع نموده در حالی که مسئولیت شورای فوق در تغییر مسیر جاده محرز است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:14:00 ق.ظ ]




عمومی و فارغ از هر گونه مانعی.این ماده ناقض حق دولت­ها در تعیین ضوابط برای رسانه­های جمعی،تلوزیون و سینماها نیست. اعمال این آزادی­ها از آنجا که همراه با وظایف و مسئولیت­هایی است،ممکن است موضوع برخی تشریفات،شروط،محدودیت­ها، و مجازات­های قانونی که جزو لوازم یک جامعه دموکراتیک،به نفع امنیت ملی،تمامیت ارضی و امنیت عمومی،جلوگیری از اغتشاش و جرم،حفظ سلامت و اخلاقیات،حفظ آبرو و حق­های دیگران،جلوگیری از نشر اطلاعات محرمانه،یا حفظ اقتدار و بی­طرفی نهاد قضایی است،قرار گیرد.

 

این حق که جزو وجوه مشخصه یک جامعه دموکراتیک است،در ارتباط با مسائل زیست­محیطی،تضمین­کننده توانایی افراد بر جمع­آوری و اظهار مسائل زیست­محیطی است که تاثیرگذار بر زندگی آنان است.حق بیان موصوف در این ماده از هر گونه حق بیانی حمایت کرده و صرفا دارای محدودیت­هایی چون ترویج عقاید مربوط به نژادپرستی،نازیسم، و اظهارات تحریک­کننده است و اجازه مداخله مقامات عمومی را صرفا در مواردی که این مداخله به اندازه کافی توجیه­پذیر باشد می­دهد.دیوان اروپایی حقوق بشر نیز در بررسی دعاوی مربوط به این حق به موارد ذیل توجه می­ کند:

 

    • وجود «مداخله» در معنای صحیح خود برای نقض این ماده ضروری است.مداخله دربردارنده عدم وجود هرگونه «تشریفات،شروط،محدودیت­ها، و مجازات» برای آزادی بیان در هرگونه اعمال اقتدار دولتی نظیر مقامات پلیس،نهادهای حکومتی، و دادگاه­ها است.نیز واژه «بیان» در معنای موسع خود شامل هرگونه بیانی در قالب نوشتن،سخن گفتن،نقاشی،فیلم،اطلاعات الکترونیکی و غیره است.نیز دولت دارای تعهدی مثبت به صیانت از آزادی بیان از مداخلات غیر دولتی نظیر نقض از سوی دیگر مقامات عمومی است.

 

    • مداخله تنها زمانی تجویز می­شود که بر مبنای قانون،دارای هدفی مشروع،و در یک جامعه دموکراتیک ضروری باشد.در خصوص شرط نخست باید گفت که جواز این مداخله باید بر مبنای قانون داخلی یا بین­المللی باشد.نیز این قانون باید قابل دسترس و به اندازه کافی دقیق باشد،به گونه­ای که افراد بتوانند نتایج کار خود را پیش ­بینی نمایند که این به معنای عدم وجود قوانین خودسرانه است.در خصوص شرط دوم نیز باید گفت که این مداخله باید دارای یکی از اهداف مصرح در ماده دهم باشد که شامل امنیت ملی،تمامیت ارضی و امنیت عمومی،حفظ سلامت و اخلاقیات،حفاظت از اعتبار و حق­های دیگران،جلوگیری از انتشار اطلاعات سری، یا حفظ اقتدار و بی­طرفی مقامات عمومی است.شرط سوم نیز به این معنا است که مقامات عمومی باید بتوانند مداخله را توجیه نمایند.مداخله ضروری در جامعه دموکراتیک زمانی تحقق می­یابد که این مداخله موجد توازنی میان حق­های محفوظ افراد بر مبنای ماده هشتم و منافع جامعه در کل باشد و زمانی که افراد در راستای این مداخله متحمل ضرر بسیاری شوند باید قائل به این بود که چنین توازن عادلانه­ای موجود نبوده است.نیز مقامات در جهت حفظ چنین توازنی دارای تعهد مثبت هستند.

 

  • پروندهSTEEL AND OTHERS V. THE UNITED KINGDOM

۲۳ September 1998  (بازداشت برخی اعتراض­کنندگان ناقض ماده دهم و بازداشت دیگران سبب نقض ماده دهم نیست)

 

در این دعوی که شرح آن پیشتر گذشت،دیوان اعلام کرد که اقدام تمام خواهان­ها در راستای نوعی آزادی بیان بوده و بازداشت آنان مصداق نقض این حق است اما همچنین عنوان نمود که بازداشت و حبس با عنوان نقض صلح،نوعی هدف مشروع به منظور جلوگیری از اغتشاش و نقض حق­های دیگران است.نیز حبس تعزیری نوعی تضمین برای اطمینان از عدم تکرار جرم در آینده است و حبس به واسطه عدم پذیرش چنین حکمی نیز لازمه شان قضایی است.سپس دیوان مقرر نمود که در خصوص خواهان اول و دوم،نقض ماده دهم اتفاق نیفتاده است چرا که بازداشت و حبس آنان مبتنی بر قانون بوده است.سپس دادگاه عنوان نمود که اقدامات انجام شده در مقابل خواهان­ها – دستگیری افرادی که در مسیر تردد خودروها حرکت می­کردند و حبس آنان به منظور جلوگیری از نقض آرامش – متناسب با هدف موردنظر بوده و لذا جزو لوازم یک جامعه دموکراتیک است و حبس آنان به علت امتناع از پذیرش حکم دادگاه نیز مبتنی بر قانون بوده و به واسطه وجود خطر تکرار نقض آرامش،متناسب با هدف موردنظر بوده است.در مرحله بعد،دادگاه اقدامات صورت گرفته در مقابل خواهان­های سوم،چهارم، و پنجم را که صرفا اوراقی به دست داشته و توزیع می­کردند،در قالب بازداشت و حبس هفت ساعته آنان را غیر متناسب با هدف موردنظر و لذا بر خلاف اقتضائات یک جامعه دموکراتیک تشخیص داده و بر نقض ماده دهم در خصوص این افراد رای داد.

 

  • پرونده۱۹ February 1998 GUERRA AND OTHERS V. I (عدم اطلاع­رسانی عمومی در ارتباط با آلودگی ناشی کارخانه از مصادیق نقض ماده دهم نیست)

در این پرونده که شر آن پیشتر گذشت،دادگاه با نصاب ۱۸ در برابر ۲ رای به عدم پذیرش نقض ماده دهم مبنی بر نقض آزادی بیان داد.علیرغم این که ماده دهم دربردارنده حق بر آزادی اطلاعات است اما دیوان عنوان نمود که مقامات عمومی تعهد مثبتی نسبت به انتشار این اطلاعات نداشتند.از آنجا که دولت،خواهان را از دسترسی به اطلاعات منع و برای او مانع ایجاد نکرده نمی­توان قائل به نقض ماده دهم بود.

 

  • پرونده HASHMAN AND HARRUP V. THE UNITED KINGDOM

۲۵ September 1999  (محدودیت مبهم آزادی بیان سبب نقض ماده دهم است)

 

خواهان­های این دعوی در مارچ ۱۹۹۳ تلاش نمودند تا در جریان شکار روباه از طریق نواختن شیپور و تیر­اندازی مانع ایجاد نمایند.مقامات پلیس نیز آنان را دستگیر کردند و دادگاه بخش آنان به به حکمی تعزیری مبنی بر پرداخت ۱۰۰ پوند بریتانیا در صورت تکرار این عمل ناقض صلح و آرامش،یا رفتار برخلاف اخلاق شایسته به مدت زمان معینی حبس محکوم نمود. وقتی درخواست معاضدت قانونی رد شد،استیناف در دادگاه عالی نیز پایان یافت.خواهان­ها مدعی شدند که معیارهای عمل نقض آرامش یا رفتار در راستای اخلاق شایسته،عینی و روشن نبوده و خواهان­ها نگران این هستند که چه عمل و رفتاری غیرقانونی تلقی می­شود.لذا ماده دهم نقض شده است.

 

دیوان به اجماع به نقض ماده دهم حسب مورد رای داد.نخست دیوان عنوان کرد که مقامات در حق آزادی بیان خواهان­ها در ایجاد اختلال در فرآیند شکار روباه مداخله کرده و ماده دهم را نقض نموده ­اند و این مداخله نیز مبتنی بر قانون نبوده است (یعنی در قانون موجود نبوده است) و این خود نیز سبب دیگری برای نقض ماده دهم است.سپس عنوان کرد که رفتار در راستای اخلاق شایسته در راستای معنای بند دوم ماده دهم دارای معیارهای چندان روشنی نبوده تا بتواند راهنمای خواهان­ها در اجتناب از عمل بر خلاف آن باشد.لذا از آنجا که این موارد،ناقض حق افراد و بدون مجوز قانونی بوده است رای بر نقض ماده دهم صادر می­گردد.

 

  • پرونده VEREIN GEGEN TIERFABRIKEN SCHWEIZ (VGT) V. SWITZERLAND (NO. 1)

۲۸ June 2001  (خودداری از پخش پیام بازرگانی با گرایش ضدگوشت سبب نقض ماده دهم است)

 

خواهان این دعوی که یک گروه حفاظت از حیوانات بود،اقدام به پخش یک آگهی بازرگانی پیرامون گوشت خوک نمود که شامل ملاحظاتی در خصوص شرایط بد زندگی خوک­ها و مصرف بالای مواد و داروهای پزشکی در فرآیند پرورش آن­ها بود.در ژانویه ۱۹۹۴ یک کمپانی تلوزیونی بازرگانی از پخش این آگهی در برنامه تلوزیونی و رادیویی سوئیس،به این علت که گمان می­کرد آگهی مزبور دارای بار سیاسی است،خودداری کرد.در سال ۱۹۹۷ دادگاه فدرال،استیناف خواهان را رد کرد.مستند قانونی رای دادگاه فدرال،قانون رادیو و تلوزیون بود که پیام بازرگانی با بار سیاسی را ممنوع می­کرد.

 

دیوان در این دعوی به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده دهم تشخیص داد.نخست دادگاه امتناع از پخش پیام بازرگانی خواهان را موجب نقض حق آزادی بیانی دانست که در قانون رادیو و تلوزیون سوئیس به آن تصریح شده است.علاوه بر این،این مداخله دارای هدف مشروعی مبتنی بر جلوگیری از فعالیت گروه­های مالی قدرتمند در راستای تاثیرگذاری بر افکار عمومی و استفاده از منابع مالی به منظور نیل به اهداف سیاسی بود.اما با این وجود،دیوان این مداخله را بر خلاف اقتضائات یک جامعه دموکراتیک تشخیص داده و عنوان نمود که خواهان این دعوی درصدد پخش یک پیام بازرگانی با بار سیاسی و اهداف نامشروع مذکور نبوده است.نیز وی یک گروه قدرتمند نبوده که از پخش این پیام به دنبال استفاده از منابع مالی در راستای نیل به اهداف نامشروع مذکور باشد.لذا حکومت از اثبات ارتباط موثر و تناسب میان هدف مشروع جلوگیری از پخش پیام­های بازرگانی سیاسی و ممنوعیت پخش آگهی خواهان ناتوان است.

 

  • پرونده STEEL AND MORRIS VTHE UNITED KINGDOM

۱۵ February 2005  (عدم وجود معاضدت­های قانونی در دعاوی پیچیده سبب نقض ماده دهم است)

 

در این دعوی که شرح آن پیشتر ارائه شد،دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده دهم اعلام کرد.نخست دیوان اذعان نمود که فرآیندهای ایراد  افترا و بهتان،ناقض حق بر آزادی بیانی است که در قانون وجود دارد.سپس اعلام نمود که قانون در این زمینه دارای هدفی مشروع،مبتنی بر حفاظت از کمپانی­های بزرگ و ارزشمند نظیر مک­دونالد بوده است.با این وجود،دیوان این مداخله را مبتنی بر اقتضائات یک جامعه دموکراتیک تشخیص نداده و آن را مصداق نقض ماده دهم دانست.دادگاه اینگونه استدلال نمود که فرآیندهای دادرسی به علت ناعادلانه بودن به واسطه رد درخواست معاضدت قانونی خواهان در یک پرونده پیچیده،سبب تحمیل بار سنگینی بر خواهان بوده و لذا ذولت در حمایت شایسته از منافع خواهان ناکام بوده است.با توجه به این عوامل،دادگاه عنوان نمود که فرآیند­های رسیدگی سنگین در این دعوی،با هدف قانون مبنی بر اجتناب از توهین و افترا نامتناسب بوده است.نیز در نهایت عنوان کرد که ضرر وارد شده،به لحاظ تناسب،با هدف مشروع موردنظر مطابقت نداشته است.

 

  • پرونده ۰۷ November 2006 MAMÈRE V. F (اعمال مجازات به واسطه اظهار­نظر در خصوص مقامات عمومی سبب نقض ماده دهم است)

این دعوی در خصوص رای دادگاه درباره خواهان که یک روزنامه­نگار و سیاستمدار سابق بود،به واسطه اظهار­نظرهای توهین آمیز درباره مسئولیت مقامات فرانسوی در حادثه چرنوبیل است.مقام مخاطب این توهین،مقام سابق اداره حفاظت در مقابل یونیزه­کردن رادیواکتیو بود،که نهادی حکومتی پیرامون نظارت بر آلودگی­های رادیواکتیو در فرانسه بود.در اکتبر ۱۹۹۹،خواهان مصاحبه­ای تلوزیونی انجام داده و مخاطب را با عنوان فرد فاسد و ناشایستی که اعلام کرد اثرات انفجار چرنوبیل هرگز به مرزهای فرانسه نخواهد رسید،معرفی کرد و خواهان مدعی عدم صحت این بیان مخاطب بود.البته مخاطب مدعی بود که صرفا گفته اثرات رادیواکتیو بر سلامت عمومی تاثیرگذار نخواهد بود نه اینکه ابدا به مرزهای فرانسه نخواهد رسید.در این راستا،مخاطب،خواهان را به پخش یک برنامه تلوزیونی و ایجاد انزجار و توهین عمومی در نتیجه آن به خود،به عنوان یک کارگزار عمومی متهم نمود و دادگاه کیفری نیز با این استدلال که خواهان بدون حسن نیت،توهینی ناشایست را در یک برنامه تلوزیونی به مخاطب نسبت داده است وی را مقصر شناخت و لذا وی را به پرداخت جریمه محکوم نمود.خواهان نیز در مقابل،این عمل را ناقض حق خود در خصوص آزادی بیان دانسته و مدعی نقض ماده دهم شد.

 

دیوان در این دعوی،به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده دهم اعلام کرد و ضمن بیان حق مخاطب بر آزادی بیانی که به موجب قانون داخلی به رسمیت شناخته شده،عنوان نمود که قانون در این زمینه هدفی مشروع را دنبال می­کرده است.اما دیوان این مداخله را مبتنی بر اقتضائات یک جامعه دموکراتیک تشخیص نداد.با این استدلال که اظهارات خواهان باید عمیقا مورد حمایت عمومی قرار گیرد،چرا که دربردانده بیان دغدغه­های عمومی – و زیست­محیطی و مربوط به سلامت عمومی – بوده و در صلاحیت خواهان به عنوان یک سیاستمدار نیز قرار داشته است.نیز دادگاه عنوان نمود که خواهان بایستی فرصت اثبات این ادعا را می­داشت اما در مقابل،دادگاه کیفری وی را برای این امر بسیار مسن دانست.سپس دیوان با بیان این که در مسائل مربوط به محذورات عمومی نظیر مسائل زیست­محیطی و مسائل مربوط به سلامت عمومی افراد می­توانند که جانب افراط را نگه دارند،عنوان کرد که دادگاه کیفری پاریس در تلقی خود پیرامون عدم وجود حسن نیت در خواهان نیز ره به خطا پیموده است.لذا ذر نهایت اعلام کرد که محدود کردن حق بیان خواهان،با هدف جلوگیری از توهین و افترا هماهنگ و متناسب نبوده است.

 

  • پرونده VEREIN GEGEN TIERFABRIKEN SCHWEIZ (VGT) V. SWITZERLAND (NO. 2)

۳۰ June 2009  (امتناع مجدد از پخش پیام بازرگانی سبب نقض ماده دهم است)

 

در این دعوی که شرح آن در صفحات قبل آمد،خواهان پس از رای دادگاه مجددا تلاش نمود تا همان پیام بازرگانی را پخش کند اما کمپانی تلوزیونی بازرگانی باز هم از این امر امتناع کرد.سپس وی تلاش کرد تا پرونده پیشین را در دادگاه بازبینی فدرال مجددا مطرح نماید اما دادگاه مجددا درخواست وی را با این استدلال که امکان طرح دوباره این دعوی به علت شمول مرور زمانی به میزان هشت سال، و عدم انتفاع عمومی از محتویات پیام بازرگانی در حال حاضر رد کرد.لذا وی بر مبنای دعوی قبلی که به موجب آن،دولت از حفاظت از حق بیان وی ناکام مانده بود،مدعی نقض ماده دهم شد.

 

دیوان در این دعوی با نصاب ۱۱ در برابر ۶ رای به نقض ماده دهم رای داد.نخست دیوان عنوان نمود که ماده یکم تحمیل­کننده مسئولیتی مثبت برای دولت­ها در راستای اجرا کردن رای دادگاه است و ماده ۴۶ نیز تحمیل­کننده مسئولیت انجام تغییرات لازم به منظور جبران نقض کنوانسیون حقوق بشر اروپایی بر دولت­ها است.بر این مبنا،دیوان مقرر داشت که دولت سوئیس از انجام تعهد مثبت خود در زمینه اجرای با حسن نیت رای قبلی دیوان ناکام بوده که این امر می ­تواند دولت سوئیس را به انجام تغییراتی در زمینه اصلاح نظام قانونی خود ملزم نماید.نیز اعلام نمود که دادگاه فدرال،درخواست خواهان را بر مبنای نادرستی رد کرده است،چرا که در ارتباط با این مسئله به چه علت پیام بازرگانی پیشین،قابلیت انتفاع عمومی خود را در زمان فعلی از دست داده،دلیلی ارائه ننموده است.در نهایت دیوان بر این مبنا که سازمان رادیو و تلوزیون سوئیس موظف به پخش پیام بازرگانی بوده و در غیر این صورت،دولت بایستی آنرا ملزم به چنین کاری می­کرد،به نقض مجدد ماده دهم حسب مورد رای داد. 

 

گفتار هفتم: آزادی برپایی اجتماعات و انجمن­های مسالمت­آمیز

 

بر مبنای این ماده،هر فردی دارای حق بر برپایی اجتماعات و انجمن­های مسالمت­آمیز با دیگران را دارد،من­جمله حق بر ایجاد و پیوستن به اتحادیه­های تجاری به منظور حفاظت از منافع خود.هیچ محدودیتی جز آن­هایی که به موجب قانون و جزو لوازم یک جامعه دموکراتیک،به نفع امنیت ملی و سلامت عمومی،به منظور جلوگیری از اغتشاش و جرم،حفاظت از سلامت و اخلاقیات و حق­ها و آزادی­های دیگران باشد،بر اعمال این حق­ها وجود نخواهد داشت.

 

این ماده زمانی با مسائل محیط­زیستی ارتباط می­یابد که افراد به دنبال اعمال حق خود بر برپایی اجتماعات و انجمن­ها در زمینه محیط­زیست باشند.این حق نیز مانند حق آزادی بیان جزو معیارهای یک جامعه دموکراتیک است.این ماده نیز مداخله حکومت را مستلزم دارا بودن توجیه قوی و موثر می­داند.دیوان نیز به هنگام بررسی دعاوی مطروحه در این زمینه،معیارهای زیر را عمدتا مدنظر قرار می­دهد.

 

    • ضرورت وجود یک مداخله در معنای حقیقی خود.اجتماع صلح­آمیز مستلزم برگزاری نشست­های فردی و جمعی، و مداخله در آن نیز به هنگام ایجاد محدودیت یا عدم صدور جواز برگزاری آن محقق می­گردد.شایان ذکر است که دولت در این ارتباط داراب تعهدی مثبت بر حفاظت از حق­های افراد است.یکی از این تعهدات مثبت نیز در خصوص حمایت از این اجتماعات توسط پلیس نمود می­یابد.در ارتباط با برگزاری انجمن­های مسالمت­آمیز با دیگران نیز باید گفت که عموما این انجمن با عنوان گروهی داوطلبانه که دارای اهداف مشترک هستند که بسیار رسمی­تر و سازمان­یافته­تر از اجتماع­اند و مداخله در آن نیز با ایجاد محدودیت برای آزادی در آن،به مانند زمانی که افراد مجبور به عضویت در یک گروه می­شوند،محقق می­گردد.

 

    • مداخله زمانی جایز شمرده می­شود که به موجب قانون،دارای هدف مشروع، و جزو لوازم یک جامعه دموکراتیک باشد.به موجب قانون بودن به معنای جواز آن بر اساس قانون داخلی و بین­المللی است.نیز در این راستا قوانین باید به اندازه کافی در دسترس و دقیق باشند،به گونه­ای که افراد بتوانند نتایج اقدام خود را پیش ­بینی نمایند که این خود به معنای لزوم عدم وجود قوانین خودسرانه است.مشروع بودن هدف نیز به معنای تعقیب یکی از اهداف مصرح در این ماده است که شامل امنیت ملی و سلامت عمومی،جلوگیری از اغتشاش و جرم،حمایت و حفاظت از سلامتی و اخلاقیات،حق­ها و آزادی­های دیگران است.ضمن این که این ماده دربردارنده ممنوعیت اعمال محدودیت بر اعمال این حق توسط نیروهای مسلح،پلیس، و نهادهای اجرایی نیست.مانند ماده قبلی،متناسب بودن با اقتضائات یک جامعه دموکراتیک نیز به معنای ضرورت وجود یک توجیه برای مداخله است.مداخله زمانی ضروری است که موجد توازنی عادلانه میان حمایت از حق­های فردی مصرح در ماده یازدهم و منافع جامعه در کل باشد و زمانی که به واسطه این مداخله،اجحاف ناروایی در حق افراد روا داشته شود،این توازن وجود نخواهد داشت.مقامات نیز در راستای برداشتن گام­های معقول و متناسب به منظور تحقق این شرایط دارای تعهدی مثبت هستند.عموما دیوان پیش از بررسی حق­های مندرج در ماده یازدهم،نگاهی بدبینانه به محدودیت­های حکومتی دارد.ذیلاً به برخی دعاوی مطروحه در دیوان نگاهی می­اندازیم:

 

  • پرونده ۲۹ April 1999.CHASSAGNOU AND OTHERS V. FRANCE (قوانین صید و شکار،ناقض ماده یازدهم است)

در ۱۹۶۴،قانونی به نام «قانون وردیل» زمینداران را ملزم نمود تا حقوق شکار در زمین خود را به یک انجمن شکارچیان شهری واگذار نمایند.نیز این زمینداران ملزم بودند تا به عضویت این انجمن درآیند.هدف عمده این قانون،مقررات­گذاری برای شکار به منظور اداره ورزش شکار،تامین امنیت، و کنترل حشرات و جانوران موذی بود.لذا در حالی که شکارچیان به عضویت اجباری در انجمن و نیز انتقال اجباری حقوق شکار معترض بودند،میزان اموال تحت مالکیت آنان نیز باید به حداقل ممکن،یعنی ۶۰ یا ۲۰ هکتار بسته به محل زندگی آنان کاسته می­شد و این امر سبب اعتراض به این قانون شد.خواهان­ها عضو سازمان­های مختلف ضد شکار بودند.آنان مدعی شدند که اجبار آنان به عضویت در انجمن شکار بر خلاف اعتقادات و باورهای آنان  و ناقض ماده یازدهم است،ضمن این که اجبار آنان به انتقال حق­های شکار به انجمن نیز با ماده یکم پروتکل یکم در تضاد است.

 

دیوان با نصاب ۱۲ در مقابل ۵ رای به نقض ماده یازدهم رای داد.نخست دادگاه به نقض حقوق مندرج در ماده یازدهم برای خواهان به واسطه اجبار به عضویت در انجمن شکارچیان رای داد.سپس دیوان ضمن شناسایی هدف مشروع قانون عضویت اجباری در انجمن شکار مبنی بر مشارکت عمومی در مسائل مربوط به شکار،عنوان نمود که اکراه خواندگاه به عضویت در انجمن،با این هدف مشروع تناسب ندارد.دیوان با بیان این که اعتقاد راسخ خواهان­ها دارای اهمیت بسیاری است،عنوان کرد که حق بر آزادی برپایی اجتماعات و انجمن­ها در کنوانسیون حقوق بشر مورد تصریح قرار گرفته اما حق بر شکار این­گونه نیست.نیز قانون عضویت اجباری صرفا بر ۲۹ درصد زمینداران قابل اعمال بوده نه همه آنان،که این امر حاکی از بُعد ضرورت این قانون در یک جامعه دموکراتیک است.

 

نیز دیوان با نصاب ۱۶ در برابر ۱ به نقض ماده یازدهم در کنار ماده چهاردهم (منع تبعیض) رای داد.استدلال دادگاه این بود که در حالی که مالکان میزان خاصی از زمین،موضوع قانون عضویت اجباری بوده و مالکان میزانی کمتر از ۲۰ یا ۶۰ هکتار موضوع آن نبوده­اند، مصداق تبعیض نسبت به حق مندرج در کنوانسیون در خصوص وضعیت غیرشکارچیان است و دولت از توجیه چنین تبعیضی ناتوان است،چرا که اگر هدف،دسترسی و مشارکت عمومی و دموکراتیک در امر شکار است، وسعت اموال تحت مالکیت در آن دخیل نیست.

 

  • پرونده ۲۶ July 2007.MAKHMUDOV V. RUSSIA (ایجاد اختلال در برپایی انجمن صلح­آمیز سبب نقض ماده یازدهم است)

خاهان این دعوی عضو شورای بخش بود که در سپتامبر ۲۰۰۳ ب علیه تصمیم مبنی بر احداث ساختمان­های مجلل در مسکو شکایت کرد.مقامات نخست با این مجوز موافقت نموده اما سپس با این ادعا که ساخت این ساختمان­ها سبب تهدید امنیت عمومی به واسطه تروریسم است آن را رد کردند.علی­رغم ادعای وجود تهدیدات تروریستی،جشن عمومی سه روزه شهر روز بعد در مسکو آغاز شد.در این میان،تنی چند از مردم اقدام به برگزاری اعتراضی نسبتا کوچک بدون مجوز نمودند و پلیس،خواهان را به دلیل سرپیچی از دستورات پلیس به مدت یک شب بازداشت نمود و دادگاه بخش نیز وی را به واسطه نقض مقررات مربوط به برپایی اجتماعات مقصر شناخت.وی نیز مدعی نقض ماده یازدهم توسط مقامات عمومی دولت شد.

 

دیوان به اجماع مورد را از مصادیق نقض ماده یازدهم اعلام کرد.نخست دیوان با بیان این که مقامات روس به واسطه امتناع از صدور مجوز برای این اعتراض در روز قبل از برگزاری آن و متفرق نمودن این اجتماع و بازداشت خواهان مرتکب نقض ماده یازدهم شده ­اند.سپس عنوان نمود که مقامات از توجیه ضرورت این مداخله برای یک جامعه دموکراتیک ناتوان هستند.علی­رغم این که پلیس،جلوگیری از وقوع تهدیدات تروریستی برای امنیت عمومی را دستاویز این مداخله قرار دادند اما دیوان اعلام کرد که خواهان و حتی دادگاه­های بخش از دسترسی به اطلاعات موثق پیرامون تهدیدات تروریستی ناتوان بوده ­اند.سپس دادگاه عنوان نمود که برگزاری جشن عمومی بزرگ در روزهای پس از بازداشت خواهان و بدون مداخله دولت در آن جشن طی برگزاری سه روزه آن،خود حاکی از عدم مطرح بودن تهدیدات تروریستی در بازداشت خواهان بوده است.لذا با توجه به این مولفه­ها،دیوان مداخله حکومت را خودسرانه و بدون مبنا و ناقض حق مندرج در ماده یازدهم برای خواهان دانست.

 

گفتار هشتم: حق بر حفاظت از اموال و مسائل زیست محیطی

 

به موجب این ماده،هر فرد حقیقی یا حقوقی،مستحق انتفاع مسالمت­آمیز از دارایی­های خود است.هیچ فردی از دارایی خود محروم نخواهد شد مگر در مواردی که قانون تجویز نموده یا تابع شرایط مقرر در قانون داخلی یا حقوق بین­الملل قرار گیرد.با این وجود،این مقررات تحت هیچ شرایطی به حق دولت نسبت به تنفیذ قوانینی که به منظور کنترل استفاده از اموال بر اساس منافع عمومی یا تضمین پرداخت مالیات و دیگر مطالبات دولت و مجازات­ها تصویب می­گردند،خدشه وارد نخواهد کرد.

 

ارتباط این مسئله با محیط­زیست در مواردی است که مسائل زیست­محیطی با حق افراد بر انتفاع مسالمت­آمیز از دارایی­های خود تداخل می­یابد.با این وجود،این حق مطلق نبوده و نیاز دولت به کنترل و نظارت بر منافع عمومی را مورد شناسایی قرار می­دهد.معیارهایی که دادگاه در دعاوی مطروحه پیرامون نقض این ماده مورد توجه قرار داده است به شرح زیر می­باشد:

 

    • ضرورت وجود نوعی از مداخله که ناقض ماده یک پروتکل یکم باشد.واژه «دارایی­ها»ی موصوف در این ماده،هم دربردارنده دارایی­های منقول و هم غیرمنقول و شخصی است.در واقع این واژه حتی بر دارایی­های نامرئی نظیر مالکیت­های معنوی نیز دلالت دارد.مداخله نیز زمانی رخ می­دهد که افراد در بهره­مندی از این حق با مانع مواجه شوند.البته باید گفت که این شامل محرومیت کلی از دارایی­ها نیست. محروم کردن افراد از برخی حق­ها بر اموال می ­تواند مصداق نقض حق بر انتفاع مسالمت­آمیز باشد.حق­های مندرج در این ماده حتی در صورت اعمال مداخله غیرمستقیم دولت نیز امکان تحقق دارد،چرا که این ماده تحمیل کننده تعهدی مثبت برای دولت­ها در زمینه تامین حق­ها بر اموال است.این به معنای الزام دولت به تصویب قوانین و مقرراتی است که بتواند از این حق افراد به میزانی که انتظار می­رود حفاظت نماید.لذا مداخله گروه­های خصوصی در بهره­مندی افراد از این حق­ها می ­تواند حاکی از ناکامی دولت در تامین شایسته آن باشد.

 

    • مداخله دولت زمانی جایز شمرده می­شود که مبتنی بر قانون،به نفع عموم، و جزو لوازم یک جامعه دموکراتیک باشد.همانطور که پیشتر نیز عنوان گردید،مبتنی بر قانون بودن به معنای تجویز توسط قانون داخلی و بین­المللی است،ضمن این که برخورداری قوانین از دقت و شفافیت به میزانی که افراد بتوانند نتایج عمل خود را پیش ­بینی نمایند ضروری است.شرط دوم زمانی محقق می­گردد که این مداخله در تعقیب هدف مشروعی باشد که در راستای منافع عمومی است.به عنوان مثال،منع افراد از نابودی شدید گونه­های در خطر انقراض در راستای منافع عمومی مبنی بر حفاظت از این گونه­ها است.دیوان در زمینه تعیین این که چه چیزی به نفع عموم است،صلاحیت زیادی برای دولت­ها قائل است و لذا در این ارتباط، دیوان معمولا با نظر دولت­ها در این زمینه موافقت می­نماید مگر این که شرایط آشکارا بر خلاف آن باشد.شرط سوم نیز به معنای لزوم وجود توجیهی برای مداخله است که بتواند میان حق­های مندرج در این ماده برای افراد و منافع جامعه در کل توازن عادلانه برقرار نماید و در این فرآیند نباید اجحاغ ناروایی در حق افراد صورت گیرد.مقامات نیز در راستای تحقق این شرایط دارای تعهدی مثبت نسبت به برداشتن گام­هایی در جهت ایجاد این توازن هستند.ذیلاً نگاهی به دعاوی مطروحه در دیوان می­اندازیم:

 

  • پرونده ۲۹ April 1999.CHASSAGNOU AND OTHERS V. FRANCE (مقررات صید و شکار سبب نقض ماده یکم پروتکل یکم است)

در این دعوی که شرح آن پیشتر گذشت،خواهان علاوه بر ماده یازدهم مدعی نقض حقوق خود بر اساس ماده یکم پروتکل یکم نیز شده بود.

 

دیوان با نصاب ۱۲ رای در مقابل ۵ رای به نقض حقوق مندرج برای خواهان بر اساس این ماده رای داد.نخست دیوان به واسطه حق زمینداران بر جلوگیری از ورود بیگانگان به حریم خود برای شکار،به نقض ماده یکم پروتکل یکم رای داد.سپس عنوان نمود که میان حفاظت از حق­های اموال افراد و منافع جامعه در کل حسب مورد،توازن عادلانه وجود ندارد.دیوان این­گونه استدلال کرد که تدابیر اتخاذ شده با منافع عمومی مورد نظر از مقررات­گذاری برای شکار و مدیریت بازی شکار تناسب نداشته است.نیز با نصاب ۱۴ در مقابل ۳ رای به نقض ماده یکم پروتکل یکم در کنار ماده چهاردهم مبنی بر منع تبعیض رای داد عنوان نمود که رغتار تبعیض­آمیز بر مبنای ماده چهاردهم زمانی رخ می­دهد که هیچ هدف یا توجیه معقولی برای این کار وجود نداشته باشد و بر این باور بود که دولت از ارائه توجیهی برای این که چرا مالکان زمین­های بزرگ باید بر انتقال حق­های خود اکراه شوند در حالی که ملاکان با زمین­های کوچک­تر موضوع آن قرار نمی­گیرند،ناتوان است.

 

  • پرونده ۳۰ November 2004.ÖNERYILDIZ V. TURKEY (ناکامی در جلوگیری از انفجار یا جبران آن سبب نقض ماده یکم پروتکل یکم است)

در این دعوی که شرح آن پیشتر گذشت،دیوان با نصاب ۱۵ در مقابل ۲ رای به نقض ماده یکم پروتکل یکم رای داده و اعلام کرد که دولت نسبت به اتخاذ ندابیری به منظور حفاظت از حق خواهان بر اموال دارای تعهد مثبت بوده که این حق شامل حق خواهان بر منزل مسکونی نیز هست و دولت به این دلیل که به جای انجام این تعهد نسبت به حفظ منزل مسکونی خواهان،با سهل­انگاری غیرقابل اغماض خود سبب نابودی آن نیز شده است،در انجام این تعهد ناکام بوده است.هنگامی که مقامات ترک عنوان نمودند که خواهان،قربانی نبوده بلکه دادگاه داخلی برای وی غرامت مالی تعیین و یک منزل جایگزین اعطا کرده است،دیوان با این استدلال که هیچ قرینه­ای دال بر جبران نقض حق بر اموال خواهان در ارتباط با منزل منهدم شده وی با اعطای منزل جدید وجود ندارد و غرامت مالی تعیین شده برای وی نیز پرداخت نشده است،با این توجیه مخالفت نمود.

 

  • پرونده ۲۷ November 2007.HAMER V. BELGIUM (اقدام به صدور دستوری مبنی بر بازگرداندن ملک به وضعیت پیشین خود ناقض ماده یکم پروتکل یکم نیست)

در این دعوی که پیشتر مطرح شد،خواهان همچنین مدعی شد که حقوق وی در ارتباط با ماده یکم پروتکل یکم نیز نقض شده است.

 

دیوان به اجماع بر عدم نقض ماده یکم پروتکل یکم رای داد.دیوان میان منافع خواهان در تغییر و اصلاح الگوی ملک خود و منافع عمومی در حفاظت از محیط­زیست ارتباط برقرار کرده و عنوان نمود که حکم بر بازگرداندن منزل مسکونی به وضع سابق خود موجد اجحاف ناروایی در حق خواهان نیست.دیوان خاطرنشان نمود که بر مبنای قوانین دولت بلژیک،خواهان باید پیش ­بینی می­کرد که چنین حکمی در نتیجه مبادرت نمودن وی به تغییر وضعیت ساختمان بدون مجوز قانونی صادر خواهد شد.نیز اذعان نمود که الزام خواهان به بازگرداندن وضعیت به حالت اولیه خود،جبران متناسبی با نقض قانون توسط خواهان است.

 

  • پرونده ۲۰ March 2008.BUDAYEVA AND OTHERS V. RUSSIA (گلرودها سبب نقض ماده یکم پروتکل یکم نیست)

در این دعوی که پیشتر مطرح شد،دیوان با نصاب ۱۵ در مقابل ۲ رای ادعای خواهان را مبنی بر نقض ماده یکم پروتکل یکم وارد ندانسته و عنوان نمود که مقامات مسئول به تعهد خویش نسبت به اتخاذ تدابیری به منظور حفاظت از حق اموال افراد عمل نموده ­اند.این برای دیوان قابل پذیرش نبود که گلرود ناگهانی سهمگین در صورت وجود مستحدثات جلوگیری کننده از آسیب آن­ها یا اطلاع­رسانی خاص می­توانست تا از ورود آسیب جلوگیری نماید.نیز دادگاه خاطرنشان نمود که تعهد دولت­ها در حفاظت از حق بر اموالی که در نتیجه بلاهای طبیعی ناگهانی آسیب می­بیند،نسبت به آسیب دیدن در نتیجه اعمال بشری کمتر است.از آنجا که خواهان مدعی نقص رسیدگی و تحقیق قضایی در خصوص خسارت وارده به خود نیز بود،عنوان کرد که تعیین مقرری و منزل مسکونی جایگزین رایگان برای خواهان از سوی مقامات روس می ­تواند غرامتی مناسب تلقی گردد.علی­رغم پایین بودن مبلغ این مقرری دیوان عنوان کرد که غایات منافع عمومی – شامل مسائل بشردوستانه اقتصادی و اجتماعی – ممکن است در توجیه پرداخت غرامتی کمتر از میزان واقعی مورد توجیه قرار گیرد و اعلام کرد که این مبلغ به صورت آشکارا و فاحشی نامتناسب نبوده و موجد اجحاف نسبت به خواهان­ نیست.

 

  • پرونده ۲ December 2010.IVAN ATANASOV V. BULGARIA (احیای تالاب­های پسماند سبب نقض ماده یکم پروتکل یکم نیست)

در این دعوی نیز که پیشتر شرح آن گذشت،دیوان به اجماع بر عدم نقض ماده یکم پروتکل یکم رای داد.علی­رغم این که خواهان عنوان کرد که طرح احیای تالاب پسماند سبب ایراد تاثیرات منفی بر کشاورزی وی شده و به واسطه شیوع و رواج مشکلات زیست­محیطی در این منطقه،ارزش محصولات وی تقلیل یافته است،دادگاه به این علت که خواهان هیچ مدرکی دال بر تقلیل ارزش محصولات خود به دادگاه ارائه نکرده است با این ادعای وی مخالفت نموده و عنوان کرد که حق بر حفاظت از اموال،تامین­کننده منافع عمومی نسبت به برخورداری از محیط­زیست مطبوع نیست و تا زمانی که مدرکی که مثبت تقلیل ارزش محصولات باشد،وجود نداشته باشد،ادعای خواهان در این خصوص قابل پذیرش نیست.

 

###

 

تا بدین­جا،تلاش کردیم تا با بررسی دعاوی که نشانگر ارتباط میان حق­های بشری و مسائل زیست­محیطی بودند،فرضیه دوم خود مبنی بر وجود تعهد به نتیجه برای دولت در زمینه مسائل زیست­محیطی را به اثبات برسانیم.همان­گونه که مشاهده شد،دیوان در رای خود در بیشتر دعاوی مطرح در بالا بر وجود تعهد مثبت برای دولت­ها در زمینه اتخاذ تدابیر و برداشتن گام­هایی به منظور تحقق حق­های بشری مصرح در کنوانسیون  حقوق بشر اروپایی برای افراد و به طور خاص،خواهان­های دعاوی مطروحه صحه گذاشته و در برخی دعاوی به صراحت بر این نکته تاکید نموده است.زیرا همان­طور که به عنوان مثال در شکایتی که بر علیه دولت مجارستان و توسط فردی که منزل وی در خیابانی پر تردد قرار داشت،صورت گرفت،دیوان صرفا تلاش دولت و صرف هزینه­ های گزاف (۴ میلیون یورو) و اتخاذ تدابیر متعدد برای کاهش آلودگی صوتی را کافی ندانسته و به واسطه این که ماحصل تمام این اقدامات،رفع شرایط مورد شکایت و تحقق حقوق خواهان نبوده و در نهایت به رفع آلودگی صوتی در سطحی رضایت­بخش منجر نشده،ضمن احراز مسئولیت دولت و تعهد وی نسبت به رفع شرایط نامناسب تا زمان حصول نتیجه مناسب،رای بر نقض حقوق خواهان صادر نمود.

 

اکنون در صددیم تا تعهدات عمومی دولت­ها در زمینه مسائل زیست­محیطی را مورد بررسی و مداقه قرار دهیم.بخش بعدی که قسمت اصلی این تحقیق را شکل می­دهد، به بررسی کنوانسیون آرهوس (Aarhus) اختصاص یافته است.

 

 

 

فصل سوم: تعهدات عمومی دولت­ها در کنوانسیون آرهوس  ((Aarhus

 

همانطور که در مقدمه عنوان نمودیم،قاره اروپا پس از تدوین کنوانسیون حقوق بشر و سپس تاسیس دیوان اروپایی حقوق بشر،یکی از بزرگترین گام­ها را در مسیر اعتلای حق­های بشری در عرصه­های مختلف برداشته است.در ابتدای فعالیت این دیوان،تعهدات دولت­ها در زمینه مسائل زیست­محیطی چندان معین و قابل طبقه ­بندی در ذیل عناوین خاصی نبود.اما طرح دعاوی مختلف،امکان ایجاد رویه­ای غنی از آرای صادره به منظور استخراج برخی تعهدات عمومی برای دولت­ها در این زمینه را فراهم نمود. تا این که دولت­های در ۲۵ ژوئن ۱۹۹۸ و در دومین شهر بزرگ کشور دانمارک گرد هم آمده و کنوانسیونی با عنوان آرهوس در ارتباط با دسترسی به اطلاعات،مشارکت عمومی، و عدالت قضایی در مسائل زیست­محیطی برگزار نمودند که در۳۰ اکتبر ۲۰۰۱ به اجرا درآمد. تا مارچ ۲۰۱۴ متعاهدین این کنوانسیون به ۴۷ عضو – ۴۶ کشور به همراه اتحادیه اروپا – رسید که تمام دولت­های تصویب­کننده در اروپا و آسیای مرکزی قرار دارند.قاره اروپا درج این تعهدات را در نظم قانونی خود آغاز نموده اما لیختنشتاین و موناکو آنرا امضا نموده و تصویب نکرده ­اند.در ادامه و در قالب سه فصل به بررسی مولفه­های هر یک از این تعهدات خواهیم پرداخت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:14:00 ق.ظ ]




اصل سوم: ترویج و ارتقای حکومت شفاف

 

مقامات عمومی باید به صورت فعال، فرهنگ شفافیت و حکمرانی شفاف را                                                                                    همان­گونه که در درون سلسله­مراتب و طبقه ­بندی­های آن­ها وجود دارد،در بیرون از سازمان حکومت نیز ارتقا بخشند.اقدامات لازم در این مسیر شامل موارد ذیل می­شود:

 

    • ارتقای آگاهی از وظیفه فراهم­سازی اطلاعات و حق عموم نسبت به دسترسی به آن

 

    • ایجاد اصول مسئولیت­ پذیری مبین این است که مسئولیت فراهم­سازی اطلاعات و تعیین مجازات در صورت نقض آن با چه کسی است

 

    • ایجاد سیستم­هایی برای به دست آوردن و ثبت و ذخیره اطلاعات به روشی نظام­مند و فراهم­سازی امکان بازیابی راحت آن­ها

 

  • اصل چهارم: گستره محدود استثناها

به منظور عملی کردن اصل شفافیت و دسترسی به اطلاعات،محدوده استثنائات و اطلاعاتی که انتشار آن­ها ممنوع است باید به حداقل ممکن برسد.به عبارت دیگر،توسیع دامنه استثنائات به منظور پوشاندن بخش عمده­ای از اطلاعات و بدین­وسیله مضایقه از ارائه اطلاعات مهم توسط مقامات و نهادهای عمومی امری بسیار ساده است.گرایش عمده همواره به سمت انتشار اطلاعات است مگر این که اطلاعات از محک آزمون سه­جزئی که به معنای مشکل اما ضروری بودن توازن منافع است بگذرد.این آزمون سه­جزئی که از حقوق بین­الملل استخراج شده دربردانده این است که اطلاعات در صورتی می ­تواند منتشر نشود که:

 

    • این اطلاعات مربوط به منافع تضمین و حفاظت شده توسط قانون باشد.

 

    • انتشار اطلاعات سبب ایجاد تهدیدات منجر به آسیب به آن منافع گردد.

 

  • خطر موجود برای این منافع بزرگتر از نفع عمومی در دسترسی به این اطلاعات باشد.

در این راستا، قوانین مربوط به اطلاعات باید تعیین کننده اهداف مشروع و حفاظت شده از طریق مستثنی بودن از انتشار باشند.لیست منافع مشروعی که باید مورد حفاظت قرار گیرد باید شامل حریم افراد،سلامتی و امنیت، و دیگر اطلاعات محرمانه مانند حفاظت از سیاستگذاری،عملکرد نهادهای عمومی و امنیت ملی باشد.

 

صرف بیان این که برخی اطلاعات در لیست منافع مشروع و تضمین شده قرار می­گیرد نمی­تواند برای عدم انتشار آن کافی باشد.ارزش و وزن موارد استثنا می ­تواند از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد.به عنوان مثال،حفاظت از حریم خصوصی در دانمارک به طور سنتی از کشور همسایه آن سوئیس،در قیاس با منافع عمومی بسیار مهم­تر است.

 

  • اصل پنجم: ایجاد فرآیندی به منظور تسهیل دسترسی

این اصل به این معنا است که مقامات عمومی باید:

 

    • به درخواست کننده اطلاعات در زمینه ارائه اطلاعاتی که برای حل مشکل وی لازم است مساعدت نمایند

 

    • در مدت زمان مناسبی که به صورت دقیق معین می­شود به درخواست پاسخ دهند.

 

    • اطلاعاتی دقیقا به همان صورتی که درخواست شده ارائه نمایند.

 

    • در جوامع چند زبانی باید پاسخ به همان زبانی باشد که برای درخواست کننده قابل فهم است.البته اگر اطلاعات به این زبان موجود باشد.

 

    • دسترسی به اطلاعات واقعی باشد.یعنی در قالب ارائه کپی و در دسترس قرار دادن اطلاعات برای خواهان باشد

 

    • اگر تصمیم بر عدم ارائه اطلاعات است،علت ذکر گردد

 

  • اعلام عدم امکان ارائه اطلاعات باید به همراه معرفی نهادهای تجدیدنظر کننده در خصوص تصمیم باشد.

روش فراهم­سازی دسترسی به اطلاعات متفاوت است اما همه این روش­ها باید برخی یا تمام عناصر ذیل را داشته باشند:

 

    • بررسی ثبت اطلاعات در مکانی که نگهداری می­شوند،به روشی که خواهان اطلاعات را قادر به رویت و مطالعه آن نماید،شامل در اختیار نهادن تجهیزات مورد نیاز وی برای این کار.

 

    • نسخه­برداری از فایل مورد نظر

 

    • کپی­برداری کاغذی یا الکترونیک از اسناد

 

    • توضیح شفاهی

 

  • وجود اشکال خاصی از دسترسی،مثلا برای افرادی که دارای برخی ناتوانی­ها هستند.

نهادهای بازبینی کننده تصمیمات نهادهای عمومی نظیر دادگاه­ها،کمیسیون­های اطلاعاتی، و نهادهای آمبودزمان باید دارای فرآیندهایی به منظور تسهیل دسترسی افراد به اطلاعات باشند

 

  • اصل ششم: هزینه­ها

اطلاعات در اصل باید بدون هزینه ارائه شوند و مسائل مالی نباید در فرآیند دسترسی به اطلاعات مانع ایجاد نماید.مسائلی مانند هزینه کپی­برداری یا صرف زمان توسط مقامات عمومی.مثلا برخی از کپی­برداری­ها در مسائل مربوط به تحقیق ممکن است چندین هزار صفحه اطلاعات را در برگیرد.دسترسی به اطلاعات یک حق است و هرگونه هزینه­ای که تحقق این مسئله برای مقامات عمومی در بر داشته باشد باید به عنوان بخشی از خدمات عمومی که در ازای آن مالیات دریافت شده در نظر گرفته شود.

 

  • اصل هفتم: عمومی بودن تمام جلسات اتخاذ تصمیم

آزادی اطلاعات مستلزم حق عموم بر مشارکت عمومی در فرآیند تصمیم ­گیری و اطلاع از اعمال حکومتی است که برای آن­ها و به نام آنان انجام می­شود.لذا این پیش­فرض باید وجود داشته باشد که شرکت مردم در تمام جلسات نهادهای عمومی آزاد است.مشارکت مردم هم می ­تواند به صورت عمومی و هم غیر عمومی باشد.باز بودن فرآیندهای تصمیم ­گیری برای مردم می ­تواند ابزار قدرتمندی در نیل به راه­حل­های عملی و منطقی در مقابله با چالش­هایی باشد که به طور مستقیم بر آنان تاثیر می­گذارد.به عنوان مثال در دانمارک تعداد خاصی از والدین باید عضو انجمن تمام سطوح مدرسه باشند.

 

  • اصل هشتم: اولویت انتشار بر عدم آن

انتشار اطلاعات باید بر عدم آن اولویت داشته باشد و به منظور عملی نمودن اصل انتشار حداکثری اطلاعات،هرگونه قانونگذاری یا مقررات مغایر با این اصل باید اصلاح شده یا نسخ گردد.در مواردی که قوانین خاصی با قوانین مربوط به انتشار اطلاعات تعارض می­یابد،قوانین اخیر باید ترجیح داده شود.

 

    • اصل نهم: حفاظت از منتشر­کنندگان اطلاعات

 

یکی از راه­های تضمین اطلاع مقامات عمومی از فساد و خطاهای کارگزاران عمومی،حفظ افرادی است که اطلاعات محرمانه در خصوص عملکرد کارگزاران را منتشر می­ کنند.به منظور تضمین کارکرد این افراد، باید آنان را از مسئولیت کیفری و انضباطی به جهت اقدام آنان در راستای منافع عمومی حفاظت نمود.در این راستا برخی کشورها نظیر افریقای شمالی و بریتانیا به تدوین قوانینی به منظور حمایت از چنین افرادی مبادرت نموده ­اند.

 

بند دوم: محدودیت­های دسترسی به اطلاعات

 

بهترین شرایط برای این مسئله،ذکر تمام محدودیت­ها به صورت دقیق در قوانین مصوب است که این خود سبب ایجاد محدودیت بر رد تقاضای دریافت اطلاعات توسط مقامات عمومی خواهد شد. در این ارتباط اصل کلی این است که در زمینه مسائل زیست­محیطی هیچ گونه اطلاعاتی نباید مصون از انتشار باشد.زیرا این اطلاعات با حق­های بشری که دولت موظف به صیانت از آن­ها و دارای تعهدی مثبت نسبت به تحقق آن­ها است،ارتباط می­یابد و هرگونه افشای اطلاعاتی سبب تاثیرگذاری مستقیم بر بهره­مندی افراد از حق­های خود شده و با مسائل اساسی مانند زندگی در شرایط سالم ارتباط می­یابد.

 

در این زمینه کنوانسیون آرهوس مقرر می­دارد که لیست محدودیت­های موجود در آن باید به صورت مضیق تفسیر شده و منافع عمومی باید در آن­ها لحاظ گردد.محدودیت­ها باید به صورت معقول توجیه شده و دارای هدف مشروعی باشند و مبانی این محدودیت­ها نباید به نظر و صلاحدید مقامات عمومی واگذار گردد.

 

کشورهای مقررات مختلفی در ارتباط با محدودیت­ها دارند.به عنوان مثال در قانون آزادی اطلاعات امریکا نه طبقه از محدودیت­های اختیاری برای حکومت وجود دارد: امنیت ملی، مقررات نهادهای داخلی،اطلاعاتی که به موجب قوانین دیگر انتشار آنان ممنوع است،اطلاعات تجاری،اطلاعات بین نهادها و فرا نهادی،حریم خصوصی،سوابق اجرای قانون،نهادهای مالی، و اطلاعات مربوط به منابع نفتی.

 

در برخی دیگر از کشورها انواع خاصی از اطلاعات در کل نمی­تواند محرمانه باشد.به عنوان مثال بر اساس ماده ۵۰ قانون اساسی اکراین،هر فردی حق دسترسی به تمام اطلاعات پیرامون مسائل زیست­محیطی را دارا بوده و هیچ فرد یا نهادی نباید چنین اطلاعاتی را مخفی نماید.

 

نیز کنوانسیون آرهوس مقرر می­دارد که حتی اگر اطلاعات زیست­محیطی که مقامات عمومی از افراد به دست می­آورند به عنوان اسرار تجاری از انتشار مصون باشند،اطلاعاتی که به انتشار گازهای گلخانه­ای مربوط می­شوند تحت هر شرایطی باید منتشر گردند.

 

در برخی از کشورها اگر اطلاعات منتشر شده،روابط بین­الملل،دفاع ملی،یا امنیت عمومی را تحت تاثیر قرار دهد،مفامات عمومی ممکن است از انتشار اطلاعات خودداری نمایند.در این راستا برخی کشورها فراتر رفته و استثنای وسیع­تری را با عنوان «اسرار دولتی» به لیست این استثناها افزوده­اند.البته حتی در کشورهایی که چنین استثنایی وجود دارد،برخی مسائل زیست­محیطی را از هر محدودیتی برای انتشار عاری می­دانند.به عنوان مثال قانون اسرار دولتی روسیه مقرر می­دارد که اطلاعات پیرامون شرایط محیط­زیست،سلامتی، و اطلاعات بهداشتی از عداد اسرار دولتی خارج هستند.

 

در برخی کشورها فرآیند تلقی برخی اطلاعات به عنوان اسرار دولتی بسیار متفاوت است.به عنوان مثال در مکزیک،وقتی اطلاعات، طبقه ­بندی­شده یا محرمانه تلقی شوند،کمیته خاصی که در میان تمام نهادها و ادارات دارای نقش نظارتی خاصی است باید بلافاصله از این مسئله آگاه گردد. این گزارش پیرامون محرمانه بودن اطلاعات باید مدلل باشد، به گونه­ای که این کمیته بتواند آن را تایید یا دسترسی به آن را محدود نماید یا در کل با محرمانه بودن آن مخالفت نماید.

 

مجارستان نیز من جمله کشورهایی است که دارای طبقه ­بندی اسرار دولتی در خصوص اطلاعات است.این کشور در فرآیند تلقی برخی اطلاعات به این عنوان دو مرحله را طی می­ کند: نخست این طبقه اطلاعاتی باید به عنوان ضمیمه­ای بر قانون اسرار دولتی تدوین گردند و در مرحله بعد باید به عنوان مقام عالی اجرایی دارای چنین شانی اعلام شوند. در این راستا لیست اطلاعات طبقه ­بندی­شده باید در مجله رسمی چاپ شده و آمبودزمان­ها باید در خصوص محرمانه بودن اطلاعات نظر نهایی را بدهند.

 

از دیگر محدودیت­ها می­توان به اسرار تجاری و مالکیت معنوی اشاره کرد.قوانین دسترسی به اطلاعات عموما انتشار اطلاعات مربوط به اسرار تجاری یا محرمانه افراد خصوصی که در اختیار مقامات حکومتی قرار می­گیرد، منع می­نمایند.به موجب پاراگراف چهارم ماده چهارم کنوانسیون آرهوس مقرر می­دارد که مقامات عمومی به منظور حمایت از منافع اقتصادی مشروع می­توانند بر مبنای اسرار تجاری محرمانه از ارائه اطلاعات به افراد خودداری نمایند. به این منظور،حکومت باید به شکل موثر از چنین اطلاعاتی در قوانین داخلی خود حمایت نماید. مشروع بودن نفع خصوصی موصوف یکی از قیود بسیار مهم در حفظ چنین اطلاعاتی است.البته همان­گونه که پیشتر نیز گفته شد کنوانسیون آرهوس مقرر می­دارد که در هر شرایطی،اطلاعات مربوط به انتشار گازهای گلخانه­ای باید منتشر شوند. به عنوان مثال بخش ۱۱۴ قانون هوای پاک امریکا مقرر می­دارد که اگر اطلاعات در ارتباط با تجارت باشد باید محفوظ بماند اما اطلاعات پیرامون گازهای گلخانه­ای باید منتشر شوند.

 

یکی از عجیب­ترین محدودیت­ها در ارائه اطلاعات،عدم انتشار اطلاعاتی است که برخی نهادهای توسعه­دهنده در خصوص ارزیابی تاثیرات زیست­محیطی تهیه و برای حکومت ارسال می­ کنند با عنوان «مالکیت معنوی» این نهادها است.در یک مورد در ارتباط با رومانی،کمیته پذیرش آرهوس دریافت که رومانی با با عدم انتشار چنین اطلاعاتی ناقض پاراگراف یک ماده چهارم بوده است.کمیته حق­های مالکیت معنوی را به عنوان مبنای مشروعی برای استثنا از عدم انتشار چنین گزارش­هایی مردود دانست.

 

برخی از قوانین اطلاعاتی در خصوص انتشار اطلاعاتی که هنوز نهایی نشده و در فرآیند اجرا قرار دارد و نیز اطلاعات پیرامون روابط داخلی مقامات عمومی (به این معنا که تا کنون توسط مقامات داخلی منتشر نشده است) محدودیت ایجاد می­ کنند.ایجاد محدودیت در ارائه چنین اطلاعاتی همان­گونه که بسیاری از قوانین اطلاعاتی نیز دربردارنده آن هستند،کار درستی است اما متاسفانه عمده کنوانسیون­های بین­المللی از شناسایی محدودیت انتشار چنین اطلاعاتی ناکام بوده ­اند.پاراگراف سوم ماده چهارم نیز برای انتشار پیش­نویس­ها یا ارتباطات داخلی مقامات عمومی قائل به محدودیت بوده و مقرر می­دارد چنین اطلاعاتی که هنوز در فرآیند اجرا قرار داشته و کامل نیستند یا در ارتباط با روابط داخلی مقامات عمومی هستند باید در قوانین داخلی یا رویه معمول دولت­ها مورد شناسایی قرار گرفته و دربردارنده منافع عمومی در عدم انتشار چنین اطلاعاتی باشند.البته محدودیت انتشار چنین اطلاعاتی در برخی کشورها مانند امریکا وجود ندارد. ذیلاً به چند مورد از آرایی که در زمینه حق دسترسی به اطلاعات توسط دیوان اروپایی حقوق بشر صادر شده است، نگاهی می­اندازیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:13:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم