کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



توسعه خط مشی
کاری

شکل ۲-۸ : مدل توانمندسازی جروی، رایت و اندرسون (۱۹۹۸)
۲-۱۴-۶) مدل های مبتنی بر رویکرد فرهنگی، ارزشی
۲-۱۴-۶-۱) مدل توانمندسازی لیتگو[۱۶]: لیتگو(۲۰۰۲) مدیر ساخت کاشیهای سرامیکی در استرالیا پژوهشی تحت عنوان تغییر فرهنگ در شرکتهای را به اجرا درآورده است. او در این پژوهش، مدلی ارائه کرد که بر اساس آن می توان با شکل دهی گروه های کاری و توانمند ساختن آنان، راهبرد تغییر فرهنگ را اجرا کرد. او این گروه های کاری را، گروه نظامهای خروجی کیفی[۱۷] می نامد و هدف خود را از شکل دهی این گروه ها، غلبه بر فرهنگ سنتی جداسازی و حیطه بندی[۱۸] در سازمان و درگیری کارکنان در کل فرایند می داند. به اعتقاد لیتگو اصلی ترین مقاومت در مقابل تغییر، عنصر انسان است. وی برای غلبه بر این مشکل، برنامه هایی را در گروه نظام خروجی کیفی در نظر گرفته که از آن جمله است: فراهم آوردن فضای اشتیاق به درگیری در کار به انضمام ایجاد حس مالکیت در کارکنان، ترغیب مدیریت به رهبری، ترغیب کار گروهی، ارتقای انگیزش در کارکنان و توسعه نظام های بازخورد عملکرد. لیتگو با نگرش بر توسعه ظرفیتهای منابع انسانی، توانمندسازی را مهمترین عامل آسان سازی روند ایجاد تغییرات فرهنگی در سازمان بر می شمارد. (نیکزاد،۱۳۸۴،ص ۳۳)
فراهم آوردن فضای اشتیاق به درگیری درمشارکت اطلاعاتی
ایجاد حس مالکیت در کارکنان
برنامه گروه نظام ها ی خروج کیفی
انتقال از مدیریت به رهبری
توانمندسازی
تغییرات فرهنگی
ترغیب کار گروهی
ارتقای انگیزش در کارکنان
توسعه نظام های بازخورد عملکرد
شکل ۲-۹ : مدل توانمندسازی لیتگو(۲۰۰۲)
۲-۱۴-۷) مدل های مبتنی بر رویکرد تلفیقی ( تلفیق رویکرد ساختاری و روانشناختی)
۲-۱۴-۷-۱) مدل توانمندسازی ملهم: طبق پژوهش انجام شده توسط یاهیا ملهم، چهار عامل ، ارتباط مستقیم و تاثیر بسزایی بر توانمندسازی کارکنان دارند که در محیط رقابتی بایستی به آن توجه خاص کرد تا سازمانها بتوانند پاسخگوی تغییرات سریع و با کیفیت بالا باشند، تا علاوه بر رضایت کارکنان، رضایت مشتریان را فراهم سازند. براساس این الگو عوامل موثر بر توانمندسازی کارکنان عبارتنداز :
۱٫ دانش و مهارت کارکنان
ارتقای مهارت و دانش کارکنان که رابطه مستقیمی با کارآفرینی و اثربخشی کارکنان دارد و جایگزینی دانشگران به جای صنعتکاران ناشی از تغییر پارادایم در توسعه منابع انسانی است و توسعه دانش و مهارت کارکنان برگ برنده سازمانهای دانشی است .
۲٫ اعتماد
رهبران، نیازمند اعتماد و انتشار قدرت و پذیرش ایده های جدیدی هستند. جریان اطلاعات و دانش تاثیر مثبت بر این بعد و بر پاسخگویی و مسئولیت پذیری کارکنان دارد .
۳٫ارتباطات
ارتباطات دو جانبه وسیله ای است که دانش کارکنان را در مجاری ارتباطی سازمان برای خدمت بهتر به مشتریان گسترش خواهد داد . توزیع اطلاعات برای کارکنان به منظور عملکرد بالای سازمان حیاتی است . کانالهای ارتباطی و اطلاعاتی در سازمانها موجب ارتقای دانش و اعتماد سازمانی نیز می شود.
۴٫انگیزه
توجه به نیازها و انگیزه های کارکنان و پرداخت پاداش بر اساس عملکرد در این مدل موردنظر است و پاداشهای معنوی ( غیر مادی ) نسبت به پاداشهای مادی از اهمیت بیشتر برخوردارند . (احمدرضا طالبیان و فاطمه وفایی ، ماهنامه تدبیر- سال بیستم- شماره ۲۰۳ )
درتحقیق حاضر با توجه به اینکه مولفه های ملهم را در سازمان بازرگانی استان قم مدنظر داشته و در واقع هدف اصلی ما اینست که تا چه حد مولفه های توانمندی ملهم بر روی ابعاد تعهد تاثیرگذار است لذا با توجه به مطالب مذکور، از مدل توانمندسازی ملهم استفاده شده است.
بخش دوم : تعهد
۲-۱۵) مبانی نظری تعهد
در دهه های گذشته مفهوم تعهد سازمانی جایگاه مهمی را در تحقیقات مربوط به رفتار سازمانی به خود اختصاص داده است. با وجود این، توافق، اجماع و اتفاق نظر درباره چگونگی تعریف تعهد و تعیین شاخصهای آن وجود ندارد. به علاوه استفاده از واژه های متعدد برای توصیف این پدیده واحد بر این آشفتگی می افزاید.
مفهوم تعهد سازمانی، که اخیرا بیشتر مورد توجه قرار گرفته است (مقیمی، ۱۳۸۵، ص۳۹۲)، بر نگرشی مثبت دلالت دارد که از احساس وفاداری کارکنان به سازمان حاصل می شود و با مشارکت افراد در تصمیمات سازمانی، توجه به افراد سازمان و موفقیت و رفاه آنان تجلی می یابد.
با توجه به اینکه مهمترین و ارزشمندترین سرمایه سازمان، سرمایه انسانی آن است و توجه به این سرمایه گرانبها بر روند شکست یا کامیابی سازمانها تأثیر دارد، تلاش برای توسعه تعهد در کارکنان، امر مهمی است که مدیران باید به آن توجه داشته باشند. افراد متعهدتر، به ارزشها و اهداف سازمان پایبندترند و فعالانه تر در سازمان نقش آفرینی خواهند کرد و کمتر به ترک سازمان و یافتن فرصتهای شغلی جدید اقدام می کنند ( Greenberg & Baron, 1989). پورتر  و همکارانش تعهد سازمانی را موجب پذیرش ارزشهای سازمان و تمایل افراد به درگیری در سازمان تعریف می کنند و آن را با معیارهای  انگیزه، تمایل به ادامه فعالیت و پذیرش ارزشهای سازمان اندازه گیری می کنند (Porter & Steers, 1984).
«پورتر»  (۱۹۷۴) و همکارانش تعهد سازمانی را بر حسب میزان شدت تعیین

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

هویت یک فرد با سازمان خاص و میزان درگیری، مشارکت و همکاری او با سازمان مذکور تعریف نموده اند.
۲-۱۶) تعریف تعهد
تعهدسازمانی مانند مفاهیم دیگررفتارسازمانی BEHAVIOR ORGANIZATIONAL به شیوه های متفاوت تعریف شده است .معمولی ترین شیوه برخورد با تعهد سازمانی آن است که تعهد سازمانی را نوعی وابستگی عاطفی به سازمان درنظر می گیرند. براساس این شیوه ، فردی که به شدت متعهد است ،هویت خود را از سازمان می گیرد، در سازمان مشارکت دارد و با آن درمی آمیزد و ازعضویت در آن لذت می برد) “ساروقی ، ۱۳۷۵”. پورتر و همکارانش “۱۹۷۴” (
تعهد سازمانی عبارت از نگرشهای مثبت یا منفی افراد نسبت به کل سازمان “نه شغل ” است که در آن مشغول به کارند. در تعهد سازمانی شخص نسبت به سازمان احساس وفاداری قوی دارد و از طریق آن سازمان خود را مورد شناسایی قرار می دهد)” حسین استرون ، . “۱۳۷۷”. تعهد سازمانی . مدیریت در آموزش و پرورش . دوره پنجم ،شماره مسلسل ۱۷، ص ۷۴-۷۳٫)
شهید مطهری “۱۳۶۸” درباره تعهد چنین می گوید: تعهد به معنی پایبندی به اصول وفلسفه یا قراردادهایی است که انسان به آنها معتقد است و پایدار به آنها می باشد. فردمتعهد کسی است که به عهد و پیمان خود وفادار باشد و اهدافی را که به خاطر آنها و برای حفظ پیمان بسته است صیانت کند. شلدون، تعهد سازمانی را چنین تعریف می کند:نگرش یا جهت گیری که هویت فرد را به سازمان مرتبط یا وابسته می کند. کانتر، تعهدسازمانی را تمایل عاملان اجتماعی به اعطای نیرو و وفاداری خویش به سیستم های اجتماعی می داند. به عقیده سالانسیک، تعهد حالتی است در انسان که در آن فرد با اعمال خود و از طریق این اعمال اعتقاد می یابد که به فعالیتها تداوم بخشد و مشارکت موثرخویش را در انجام آنها حفظ کند. بوکانان، تعهد را نوعی وابستگی عاطفی و تعصب آمیز به ارزشها و اهداف سازمان می داند، وابستگی به نقش فرد در رابطه با ارزشها و اهداف و به سازمان فی نفسه جدای از ارزش ابزاری آن “.( احمدساروقی . “۱۳۷۵”. تعهد سازمانی و رابطه آن با تمایل به ترک خدمت . فصلنامه مدیریت دولتی ، شماره ۳۵، ص ۷۳-۶۵٫)
تعهدسازمانی را پذیرش ارزشهای سازمان و درگیرشدن در سازمان تعریف می کنند و معیارهای اندازه گیری آن را شامل انگیزه ، تمایل برای ادامه کار و پذیرش ارزشهای سازمان می دانند.چتمن و اریلی “۱۹۶۸”، تعهد سازمانی را به معنی حمایت و پیوستگی عاطفی بااهداف و ارزشهای یک سازمان ، به خاطر خود سازمان و دور از ارزشهای ابزاری آن “وسیله ای برای دستیابی به اهداف دیگر” تعریف می کنند )”رنجبریان ، بهرام . “۱۳۷۵”. تعهد سازمانی ، مجله دانشکده علوم اداری و اقتصاد دانشگاه اصفهان . سال دهم ، شماره ۱و۲، ص ۵۷-۴۱٫)
۲-۱۷) تعهد سازمانی
اصطلاح « تعهد سازمانی» مقوله ای است که به نظر می رسد در آثار مدیریتی مکتوب زبان فارسی کمتر مورد توجه قرار گرفته و احیاناً با واژه ی « تعهد » که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشورمان رواج یافته و در کنار تخصص به منزله ی معیاری برای پذیرش کارکنان و انتخاب مدیران سازمان ها مورد تاکید قرار گرفته ، اشتباه می شود . در این نوشتار سعی می کنیم با تبیین مختصر تعهد سازمانی آن را از تعهد متمایز کنیم .
تعهد سازمانی، عبارت از نگرش های مثبت یا منفی افراد نسبت به کل سازمانی ( نه شغل ) است که در آن مشغول به کارند . در حالی که تعهد اسلامی، احساس مسئولیت درونی فرد در قبال انجام وظایف محوله و پی آمدهای آن هاست که ناشی از ایمان و اعتقادات الهی است . به بیان دیگر ، در تعهد سازمانی شخص نسبت به سازمان احساس وفاداری قوی دارد و از طریق آن سازمان ، خود را مورد شناسایی قرار می دهد . اما فرد متعهد خویش را ملزم به پاسخ گویی در قبال دستورهای پروردگار و دین مبین اسلام می بیند و صرف نظر از وجود قوانین و مقررات یا ناظر بیرونی به انجام دادن کارها از روی مسولیت همت می گمارد و جلب رضایت حق تعالی را سرلوحه ی تلاش خویش قرار می دهد و اختیار تفویض شده به خویش را امانتی الهی می داند که باید بر اساس عهد و پیمانی که پذیرفته است ، به خوبی به سر منزل مقصود برساند . قرآن کریم نیز مسئولیت را امانت و در کنار صفت تخصص و توانایی انجام دادن امور محوله به فرد ، شرط امانت داری را که ( امروزه از آن به تعهد تعبیر می شود ) برای تصدی پست و مقام لازم می داند . این موضوع در سوره نساء ( آیه ۵۸ ) ، نمل ( آیه ۳۹ ) ، قصص ( آیه ۲۶ ) و یوسف ( آیه ۵۵ ) مورد تاکید قرار گرفته است . مولای متقیان علی ( ع ) نیز در نامه ی خود به نماینده و فرماندار خود در آذربایجان به نام اشعث بن قیس می فرماید : مدیریت و حکم روایی برای تو طعمه نیست ، ولی آن مسئولیت در گردن تو امانت است. کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته است که نگهبان آن باشی.
ـ افرادی که دارای تعهد سازمانی بسیارند ، معمولاً از خود سه ویژگی نشان می دهند :
۱) اهداف و ارزش های سازمانی را در حدّ بالایی می پذیرند .
۲) تمایل جدّی به تلاش برای تحقق اهداف سازمانی دارند .
۳) به باقی ماندن و ادامه ی کار در سازمان بسیار علاقه مندند .
وجه اشتراک تعاریف بالا این است که تعهد حالتی روانی است که رابطه فرد را باسازمان مشخص کند، تصمیم به ماندن در سازمان یا ترک آن را به طور ضمنی در خود دارد”
(احمد ساروقی . “۱۳۷۵”. تعهد سازمانی و رابطه آن با تمایل به ترک خدمت . فصلنامه مدیریت دولتی ، شماره ۳۵، ص ۷۳-۶۵٫)
۲-۱۸) ضرورت توجه به تعهد سازمانی
دلایل زیادی وجود دارد از اینکه چرا یک سازمان بایستی سطح تعهدسازمانی اعضایش را افزایش دهد (استیرز و پورتر، ۱۹۹۲، ص ۲۹۰
). اولاً تعهدسازمانی یک مفهوم جدید بوده و به طورکلی با وابستگی و رضایت شغلی تفاوت دارد. برای مثال، پرستاران ممکن است کاری را که انجام می دهند دوست داشته باشند، ولی از بیمارستانی که در آن کار می کنند، ناراضی باشند که در آن صورت آنها شغلهای مشابه ای را در محیطهای مشابه دیگر جستجو خواهندکرد. یا بالعکس پیشخدمتهای رستورانها ممکن است، احساس مثبتی از محیط کار خود داشته باشند، اما از انتظار کشیدن در سر میزها یا به طورکلی همان شغلشان متنفر باشند (گرینبرگ و بارون، ۲۰۰۰، ص ۱۸۲). ثانیاً تحقیقات نشان داده است که تعهدسازمانی با پیامدهایی ازقبیل رضایت شغلی (باتمن و استراسر، ۱۹۹۸)، حضور (ماتیو و زاجیک ۱۹۹۰)، رفتار سازمانی فرا اجتماعی (اریلی و چتمن ۱۹۸۶) و عملکرد شغلی (می یر، آلن و اسمیت ۱۹۹۳) رابطه مثبت و با تمایل به ترک شغل (مودی، پورتر و استیرز ۱۹۸۲) رابطه منفی دارد (شیان چنج و همکاران، ۲۰۰۳، ص ۳۱۳).
۲-۱۹) راهکارهایی برای افزایش تعهد سازمانی
◊ بالابردن پیوستگی عاطفی در کارکنان و درگیرکردن بیشتر آنها با اهداف سازمان

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-12-18] [ 09:28:00 ب.ظ ]




برای بهبود مهارت های شنیداری باید موارد زیر را رعایت کنیم:
ـ به کسی که صحبت می کند، توجه کاملی داشته باشیم؛
ـ تعبیر کنیم؛
ـ به صورت شایسته باز خورد ارائه دهیم (بیابانگرد، ۱۳۸۴، صص۶۴ـ۴۵۷).
برای ارتباط صحیح موانعی کلی وجود دارند که برخی از آن ها عبارتاند از:
ـ بحث شفایی: سخنرانی زیاد بدون تنوع؛
ـ جالب نبودن پیام: پیام ها باید براساس زمینه علمی و علایق، انگیزه ها و در یک کلام باید براساس نیاز یاد گیرنده باشد؛
ـ انتقال منفی: انتقال اشتباه و نادرست مطلب؛
-رویایی شدن یا در خود فرو رفتن؛
ـ عوامل فیزیکی نامناسب (شعبانی، ۱۳۸۴، ص۹۴ و حنیفر، ۱۳۸۴، ص ۳۵).
و اما موانع جزئی ارتباط نیز وجود دارند که آن ها را می توان اینگونه بازگو کرد:
ـ تسلط اندک طرفین بر موضوع مورد بحث؛
ـ قدرت اندک در پردازش اطلاعات؛
ـ ناتوانی افراد در بحثهای کلامی یا قدرت نگارش مطلب؛
ـ حجب و حیا؛
ـ ترس ضمنی هر یک از طرفین؛
ـ احتیاط در قبال بروز تعارض و تضاد؛
ـ مشکلات سنگین بودن مطلب.
معلم در کلاس درس برای آنکه بتواند ارتباط موثر و مفید با شاگردان داشته باشد، باید مواردی را رعایت کند از آن جمله: از انتظارات شاگردان از هم و انتظاراتشان از خود آگاه شود؛ از کلید مجازی ارتباطی برای برقراری روابط دوستانه با کلاس استفاده کند؛ همدلی را اساسی ترین ارکان ارتباطات بداند؛ از تهیهی پاداش و تخصص و دانش استفاده کند؛ احساس وفاداری و اعتماد متقابل ایجاد کند؛ باید همواره در نظر داشته باشیم که سن و جنس، علایق، تبار اجتماعی، ویژگی های شخصی شاگردان و امثال آن در ارتباط موفق، تاثیرگذار است (سرمد، ۱۳۸۹،ص۱۴۲).
برای هر معلمی ممکن است سر کلاس و موقع تدریس مشکلاتی یش بیاید که از یکی از مهمترین این مشکلات بیتوجهی دانشآموز به درس و کلاس است. توجه نکردن علل های مختلفی دارد که عبارتاند از:
ـ نبودن علاقه و انگیزه کافی: معمولاً اشخاص به چیزی که بیش تر علاقه دارند بیش تر توجه می کنند؛
ـ جالب نبودن محرک: بسیاری از مواقع مطلب طوری مطرح می شود که توجه را جلب نمی کند، با اینکه دانش آموزان برای یادگیری آماده اند به سرعت خسته و بیعلاقه میشوند؛
ـ وجود موانع و عوامل باز دارندهی توجه مثل عوامل بیرونی (صدا، …) و عوامل درونی (نگرانی، ترس، تخیلات) (شهرآرای، ۱۳۸۶، ص ۲ا۴).
برای جلب توجه دانش آموزان باید به سه نکته اساسی توجه کنیم: اول: توجه امری است انتخابی : افراد آنچه را که می خواهند مورد توجه قرار می دهند؛ دوم: باید تفاوت های فردی و وسعت زمانی توجه و حجم مواد آموختنی را مدنظر داشته باشیم؛ و سوم اینکه، رابطه بین وسعت زمان توجه و نوع درس یا فعالیت را در نظر بگیریم (همان، ص ۲).
مدیریت موثر کلاس، فرصت تدریس موثر و یادگیری را به حداکثر می رساند. به این منظور، محقق پیشنهاداتی را در رابطه با مدیریت موثر کلاس ارائه میدهد:
ـ کلاس را علاقهمند و دلبسته سازید؛
ـ عادلانه رفتار کنید؛
ـ شوخ طبع و بذله گو باشید؛
ـ از تهدید غیرضروری اجتناب کنید؛
ـ از خشم و عصبانیت افراطی اجتناب کنید؛
ـ از صمیمیت بیش از حد اجتناب کنید؛
ـ به شاگردان فرصت هایی برای قبول مسئولیت بدهید؛
ـ توجه خود را با یاد گرفتن نام دانش آموز نشان دهید؛
ـ از تحقیر کردن دانش آموزان اجتناب کنید؛
ـ آگاه و هوشیار باشید؛
ـ از کلام مثبت و مناسب استفاده کنید؛
ـ سازمان دهی و نظم و ترتیب داشته باشید (اصغری پور، ۱۳۸۷، ص۱۳۹).
۲-۳-۱۰ تأثیر برنامه و ساخت نظام آموزشی در فرایند تدریس
ساخت نظام آموزشی هر جامعه اعم از نگرش ها، باورها، برنامه ها و آیین ها می تواند روش تدریس معلم را تحت تأثیر قرار دهد. برنامه ها و ساخت نظام آموزشی باید متکی بر رشد همه جانبهی شاگرد باشد که چنین ساختی دارای ویژگیهای زیر است:
ـ هدف آموزش و پرورش رفع نیازهای آنی و آتی شاگردان و جامعه است؛
ـ برنامه برحسب مقتضیات منطقه و نوع مدرسه و توانایی شاگردان تنظیم می شود؛
ـ محتوای برنامه بر فعالیت های فردی و گروهی شاگردان بستگی دارد و معلم همواره نقش راهنما را بر عهده دارد؛
ـ یادگیری مواد درسی پیوسته و همراه با حل مسأله است؛
ـ معلمان در اجرای برنامه و انتخاب مواد درسی آزادی عمل و اختیارات بیش تری دارند؛
ـ نتیجه ی فعالیت آموزشی، به صورت ارضای حس نیاز به یادگیری و کمک به رشد متعادل شخصیت شاگردان، مورد بررسی قرار می گیرد؛
ـ تنظیم و پیشرفت برنامه های آموزشی امری مداوم و پیگیر است (شعبانی، ۱۳۸۴، ص۱۲۶).
۲-۳-۱۱ آموزش اثربخش و معلمان اثربخش
آموزش اثربخش به خاطر پیچیدگی آموزش و تفاوت های فردی دانش آموزان مناسب همه نیست. معلمان باید بر انواع دیدگاه ها و راهبردها تسلط داشته و در استفاده از آن ها، انعطاف پذیر باشند. این موضوع مستلزم دو کلمه کلیدی است:
۱- دانش و مهارت حرفه ای؛
۲ـ تعهد و انگیزش (بیابانگرد، ۱۳۸۴، ص۹(.
دانش و مهارت های حرفه ای: معلمان اثربخش بر موضوع اصلی و مهارت های آموزشی تسلط خوبی دارند. آن ها دارای راهبردهای آموزشی و روش های تدوین هدف، برنامه های آموزشی و مدیریت کلاس درس بسیار خوبی هستند و این مهارت ها باید در پنج بخش مورد توجه قرار گیرد:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]




در پاسخ به این اشکال میتوان سخن درک پارفیت[۱۱] را بیان کرد. از نظر او ملاک بودن حافظه و یادآوری خاطرات برای تحقق این همانی، بدین معناست که میان خاطرات پیوستگی مستقیم وجود داشته باشد و در صورتی که پیوستگی مستقیم وجود نداشته باشد، به شرط وجود زنجیره ای هم پوشان از خاطرات، این همانی برقرار خواهد بود. برای مثال یک شخص فقط عملی را که روز قبل انجام داده به یاد می آورد، اما عملی که دو روز یا سه روز قبل انجام داده را به خاطر نمی آورد و این در حالی است که او روز قبل، می توانست عملی را که امروز آن را مربوط به دو روز پیش می دانیم به یاد آورد و فقط عملی که مربوط به سه روز پیش بود را به یاد نمی آورد و همین طور الی آخر. بنابراین حتی اگر در همه ی موارد میان خاطرات پیوستگی مستقیم وجود نداشته باشد، زنجیره ی هم پوشان خاطرات، استمرار را تأمین می کند. براین اساس پیوستگی مستقیم بین خاطرات شرط تحقق این همانی نخواهد بود تا فراموش کردن بخشی از خاطرات و اعمال گذشته مانع تحقق آن شود. (مسلین، ۱۳۹۰، ص۱۴۹ـ۱۴۸)
اشکال دوم: این است که حافظه همیشه به طور صحیح عمل نمی کند و امکان خطا در مدعیات مبتنی بر حافظه وجود دارد. ممکن است ما مدعی به خاطر آوردن اموری شویم که اصلاً رخ نداده اند و یا ما اصلاً آنها را انجام نداده ایم. بنابراین باید میان مدعیات مبتنی بر حافظه و مدعیات صادق مبتنی بر حافظه تمایز قائل شویم. از این رو حافظه به دو بخش حافظه واقعی و حافظه ظاهری تقسیم می شود و درنتیجه حافظه نمی تواند این همانی شخص را تحقق بخشد و ملاک صحیحی به حساب آید. (Olen. 1994. p382)
یک پاسخ به این اشکال این است که آنچه باعث می شود مدعیات مبتنی بر حافظه را صادق بدانیم دو چیز است. یکی این که مدعیات باید گزارش دقیق آنچه اتفاق افتاده است باشند و دیگری این که باید مدعایی مبتنی بر حافظه ی شخص باشند. اما اگر فقط خاطرات صادق ملاک وحدت هویت شخصی باشند و اگر خاطرات صادق شخص، همان خاطراتی است که از آن شخص است، پس در این صورت این اعتقاد که مدعیات مبتنی بر حافظه، مقوم هویت شخصی اند، مبتنی بر دور خواهد بود. (پترسون و سایرین، ۱۳۷۶، ص۳۲۷)
فلو نیز این مطلب را به صورت دیگری بیان می کند و آن این که اگر معتقد باشیم حافظه ی واقعی ملاک وحدت هویت شخصی است، ملاک این همانی را از قبل مفروض گرفته ایم. زیرا اگر شخص واقعاً به یاد آورد که کاری را انجام داده و این یادآوری نیز مربوط به حافظه ی واقعی او باشد، براین اساس لزوماً او باید همان شخصی باشد که آن کار را انجام داده و این به معنای مفروض گرفتن این همانی خواهد بود. (Flew. 1994. p377) پاسخ دیگر پاسخی است که جفری اولن مطرح می کند. وی با اولویت دادن به ملاک بدن راه حلی را برای پی بردن به مدعیات واقعی مبتنی بر حافظه بیان می کند. از نظر اولن اگر شخص بتواند مشخص کند که در همان مکان یا زمانی که مدعی است عملی را انجام داده یا تجربه ای داشته است بوده یا خیر، صادق بودن آن ادعا اثبات می شود. البته این امر تحقق نمی پذیرد مگر با در نظر گرفتن بدن. اگر بدن شخص در آن مکان و زمان بوده، پس خود شخص هم آن جا بوده و اگر بدن شخص در آن زمان و مکان نبوده، پس خود شخص هم نبوده. البته این به معنای مبتنی بودن ملاک حافظه بر ملاک بدن است. (Olen. 1994. P383)
2-3-3-2) ملاک حافظه و کارکردگرایی
همان طور که در توضیح دیدگاه لاک در باب ملاک این همانی شخصی بیان شد؛ لاک وجدان یا آگاهی به نفس را ملاک تحقق هویت شخصی لحاظ می کند. از نظر وی «وجدان است که آدمی را شاعر به وحدت نفس می کند که خودش خودش است. یعنی هویت شخصی مستند به همان وجدان است، اعم از این که آن به یک جوهر منفرد حمل شود یا به جواهر متعدد و متعاقب» (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۴) براین اساس تغییر جوهر و یا وجود جواهر متعدد هیچ تأثیری در این همانی شخص نخواهد داشت. زیرا استمرار وجدان یا آگاهی به نفس حتی با انتقال از جوهری به جوهر دیگر هویت شخصی را حفظ می کند.
اگر عین وجدان سابق از یک جوهر متفکر به جوهری دیگر قابل انتقال باشد، در این صورت مانعی نخواهد داشت که دو جوهر متفکر، یک شخص را تشکیل دهند. زیرا اگر عین وجدان سابق باقی بماند اعم از این که همان جوهر باشد یا غیر آن، هویت شخصی محفوظ خواهد ماند. (لاک، ۱۳۸۰، ص۲۴۶)
این دیدگاه یادآور کارکرد گرایی است. زیرا مطابق با نظر لاک کارکرد جوهرها اهمیت دارد نه خود جوهرها. درنتیجه تغییر یا تعدد جوهرهایی که کارکرد در آن ها تحقق می یابد ربطی به این همانی شخصی نخواهد داشت.
درک پارفیت نیز تحت تأثیر دیدگاه لاک با بیان داستانی فرضی به تقویت این دیدگاه می پردازد. مطابق داستان پارفیت دستگاهی را فرض می کنیم که قادر است همه ی ملکول های بدن انسان را اسکن کند. با این عمل بدن بخار می شود و همه ی اطلاعات ثبت شده در دستگاه به سیاره ای دور منتقل می شود. در آن جا بدنی جدید از ملکول های سطح آن سیاره، بر اساس اطلاعات ثبت شده ساخته می شود. شخصی که به وجود می آید شبیه شخص قبلی است. مانند او رفتار می کند و خاطرات او را یاد آوری می کند. این شخص اگرچه دارای همان بدن و مغزی که در روی زمین داشته است نیست، اما با شخص روی زمین این همانی دارد. زیرا آنچه اهمیت دارد حالت روانی و خاطرات شخص است که باقی است نه بدن و یا مغز. (مسلین، ۱۳۹۰، ص ۱۵۳)
بخش اول
دیدگاه ملاصدرا در باب بدن اخروی
فصل اول؛ دیدگاه ملاصدرا در باب زندگی پس از مرگ
۱-۱) اصول و مبانی دیدگاه
۱-۱-۱) مباحث مربوط به نفس
۱-۱-۱-۱) ماهیت نفس
ملاصدرا در اسفار در بیان ماهیت نفس، آن را نیرویی می داند که خداوند برای به فعلیت رساندن قوه و استعداد نهفته در نهاد هیولی که آخرین مرتبه ی وجودی در قوس نزول است، آفریده است. نفس نیرویی است که ابتدا اثر حیات و نشو و نما، سپس اثر حس و حرکت و بعد از آن اثر علم و ادراک در ماده ی اجسام پدیدار می آورد و ماده جسمانی به کمک آن آنچه در نهاد دارد به فعلیت می رساند. نفسی که اثر حیات و نشو و نما به ماده می بخشد نفس نباتی نام دارد، نفسی که اثر حس و حرکت در ماده ایجاد می کند نفس حیوانی است و نفسی که اثر علم و ادراک به ماده می بخشد نفس انسانی یا نفس ناطقه است. نفس انسانی کامل ترین نفس و اشرف از نفس حیوانی است، همین طور نفس حیوانی هم کامل تر و اشرف از نفس نباتی که نازل ترین مرتبه ی نفس است می باشد. البته این سه نفس معنای مشترک و تعریف جامعی دارند که همان معنای نفس است. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵)
ملاصدرا بعد از این توضیح، برای نفس دو جهت و دو حیثیت قائل می شود. او معتقد است که نفس از یک جهت قابل شناخت و تعریف و از جهتی دیگر غیرقابل شناخت است. نفس از جهت بساطت، غیرقابل تعریف به حد و اقامه ی برهان و اما از جهت فعل و انفعالات، منشأ آثار بودن و تعلق به بدن، قابل تعریف و اقامه ی برهان است. بنابراین ملاصدرا برای ارائه برهان بر وجود نفس حیث منشأ آثار بودن را پایه و اساس قرار می دهد. براساس برهان او، از برخی اجسام، برخلاف اجسامی که تنها یک اثر از آن ها صادر می شود آثار گوناگونی مانند حیات، تغذیه، رشد و نمو، حس و حرکت صادر می شود که منشأ این آثار ماده ی اولی و صورت جسمیه نمی تواند باشد. ماده ی اولی به سبب این که قابلیت محض است و جهت فعلیت و تأثیرگذاری ندارد، نمی تواند منشأ آثار باشد. همچنین صورت جسمیه که مشترک بین همه ی اجسام است، به سبب این که اجسامی وجود دارند که با این اجسام در تعارض اند و فاقد آثاری هستند که این اجسام دارا می باشند، منشأ آثار نخواهد بود. بنابراین این اجسام دارای مبادی ای غیر از جسمیت هستند که باید آن را همان قوه ی فاعلی ای دانست که به این اجسام تعلق می گیرد و منشأ آثار می شود. پس در این اجسام نیرویی خارج از جسمانیت آن ها منشأ آثاری چون تغذیه و رشد و نمو و حس و حرکت می شود که همان نفس است که به جسم نباتی، حیوانی و انسانی تعلق می گیرد. پس تعلق نام نفس به این اجسام، از جهت همین فاعلیت و منشأ آثار بودن است، نه از جهت بسیط بودن که غیرقابل تعریف است و به همین دلیل بحثِ نفس از علوم طبیعی محسوب می شود. (همان، ص۷-۶)
ملاصدرا بیانات حکماء و فیلسوفانی که نفس را به قوه و یا صورت و یا کمال تعریف می کنند توضیح می دهد و بهترین تعریف برای نفس را تعریف آن به کمال می داند. وی دلایلی را برای برتری دادن تعریف نفس به کمال نسبت به تعریف آن به صورت و قوه بیان می کند. (همان، ۸-۷) و به این نکته اشاره می کند که این تعاریف نفس را از نظر ذات و حقیقت معرفی نمی کنند، بلکه این ها فقط معرف صفت نفس و وجه تدبیر و تصرف آن در بدن می باشند. براساس این تعاریف، در حقیقت نفس از نظر مفهوم و معنی نفسیت و تعلق و تصرف و تدبیری که به بدن دارد مورد بررسی قرار می گیرد و به سبب همین اضافه و ارتباط به شیئ دیگر است که نفسیت نفس معلوم می گردد. بنابراین در این تعاریف میان ذات نفس و مفهوم اضافی نفس تفاوتی وجود دارد همانند تفاوت بین انسان مطلق و انسان بنّا. در تعریف حقیقت انسان یعنی همان انسان مطلق نیازی به ذکر بنّا نیست ولی در تعریف بنّا یعنی شخصی که عمارت می سازد باید لفظ بنّا که مبیّن شغل بنّایی اوست ذکر شود. الفاظ و عباراتی مانند بنّا سمت و شغل انسان را نشان می دهند نه ذات و حقیقت انسانیت او را، همین طور در تعریف نفس به الفاظی که بیان شد فقط صفت نفسیت نفس و وجه اضافی و تعلق آن بیان می شود نه ذات و حقیقت نفس. به همین سبب پرداختن به بحث نفس از جهت تعلق و اضافه ی آن به بدن، در علم طبیعیات که مربوط به ماده و احوال ماده است قابل طرح است، ولی پرداختن به آن از جهت حقیقت و ذاتش صرف نظر از تعلق آن به بدن، قابل طرح در علمی دیگر غیر از طبیعیات خواهد بود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۱۰؛ ۱۳۵۱، ص۶)
در واقع ملاصدرا با بیان این توضیحات به این مسأله اشاره می کند که حکماء بین تعریف ذات نفس و تعلق آن به بدن تمایز قائل شده اند و نفس را دارای دو حیث و دو جهت می دانند و به همین سبب بررسی نفس از حیث تعلق آن به بدن را در علم طبیعیات مطرح کرده اند. البته این چیزی است که ملاصدرا نیز در بیان نظرش در مورد نفس به آن اشاره می کند و می گوید نفس از جهت بساطت قابل تعریف نیست و تنها از جهت فاعلیت، منشأ اثر بودن و تعلق به بدن قابل تعریف و اقامه ی برهان است. بنابراین از این جهت نظر ملاصدرا هیچ تفاوتی با دیدگاه حکما در قائل شدن به تمایز بین دو جنبه ی نفس ندارد. اما ملاصدرا با توضیح نوع تعلقی که نفس به بدن دارد و متفاوت دانستن آن با انواع تعلقات دیگر، و بیان مقصودش از نحوه ی تعلق نفس به بدن که آن را جزء ذات و حقیقت نفس می داند و همچنین با اشاره به این مطلب که در نظر گرفتن نفس از جهت تعلق و اضافه آن به بدن مربوط به مرحله ی ابتدایی پیدایش نفس و قبل از رسیدن آن به مرتبه ی کمال روحانی است، نظر متفاوت و خاص خود را در مورد ماهیت نفس بیان کرده و برخلاف حکمای پیشین این بحث را در علم الهیات مطرح می کند.
ملاصدرا در اسفار تحت عنوان «حکمه المشرقیه» نظرش را این گونه بیان می کند: نفسیت نفس با بنّا بودن بنّا و پدر بودن پدر و کاتب بودن کاتب متفاوت است. در مورد بنّا و کاتب و پدر، دو ماهیت وجود دارد که یکی به ذات بنّا و پدر و کاتب که امری جوهری است مربوط است و دیگری به ماهیت بنّا بودن، پدر بودن و کاتب بودن که اموری عرضی هستند، مربوط می باشد. پس وقتی بنّا و پدر و کاتب را تعریف می کنیم به ذات آن ها توجه نکرده ایم بلکه به مفاهیم عرضی توجه کرده ایم، اما در مورد نفس این گونه نیست. نفس یک وجود و یک ماهیت است. نفس بودن عین ذات نفس است و حقیقت نفس چیزی جدا از تدبیر و تصرف بدن نیست. به همین دلیل از نفس بدون جنبه ی تعلق آن به بدن چیزی باقی نمی ماند. در حالی که حقیقت انسان بدون لحاظ کردن بنّا بودن، همان خواهد بود. به همین دلیل نفس از ابتدای پیدایش تا تکامل یافتن به مرتبه ی عقل فعال، به بدن تعلق دارد. و همراهی نفس با بدن امری است ذاتی نفس و مقوم آن که با درجه و مراتب وجودی نفس تناسب دارد. (همان، ص۱۲-۱۱) براین اساس ملاصدرا در مورد نفس همان تعریف فلاسفه ی پیشین را به کار می برد و آن را این طور تعریف می کند: «نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی که دارای حیات بالقوه است، می باشد[۱۲].» اما برخلاف گذشتگان این تعریف را که بیانگر نفسیت نفس و جهت تعلق آن به بدن است، تعریف ذات و حقیقت نفس می داند.
ملاصدرا هر یک از قیود این تعریف را مورد بررسی قرار داده و توضیحی پیرامون آن ها ارائه می دهد که اشاره ای کوتاه به آن ها خواهیم داشت. (همان، ص۲۳-۱۷)
کمال اول: این لفظ که در مقابل کمال ثانی به کار می رود به معنای جزء مکملی است که به ماده اضافه می گردد و ماده را به صورت یک نوع کاملی در عالم نشان می دهد و اما کمال ثانی عبارت است از آثاری که بعد از حصول کمال اول از نوع پدید می آید. پس کمال اول بودن نفس برای ماده به این معناست که پس از تعلق به ماده، ماده را به صورت نوع کامل در می آورد، به گونه ای که فعلیت و تحقق خارجی ماده منوط به تحقق نفس است، هرچند آثار و کمالات ثانیه از وی بروز نکند.
جسم طبیعی: نفس کمال برای هر جسمی اعم از جسم طبیعی و صناعی نیست بلکه کمال اول برای جسم طبیعی مانند جسم نبات، حیوان و انسان است.
آلی: یعنی جسم طبیعی باید جسمی باشد که دارای قوا و آلاتی باشد که نفس به وسیله ی آن ها اعمال و افعال خویش را انجام دهد. البته مراد از آلات، قوای موجود در جسم است نه اعضا و اجزاء بدن مانند قلب و کبد و…
ذی حیات بالقوه: با بیان این لفظ، نفوس فلکی از دایره نفوس خارج می شوند.
مطابق دیدگاه ملاصدرا این تعریف از نفس مربوط به مرحله ی ابتدایی نفس یعنی از بدو پیدایش آن تا مرحله ی رسیدن به تکامل عقلی است. نفس در مرحله ی ابتدایی، جوهری مادی است که از طریق ماده و جسم به وجود می آید و در واقع در نهاد ماده تکوین می شود و به تدریج با طی مراحل مختلف، سیر تکامل را همراه ماده و به موازات آن طی می کند. نفس در اولین مرحله به عنوان نفس نباتی به ماده تعلق می گیرد و عاملی برای رشد و تکامل جسم می گردد و بعد از آن که جسم نباتی به فاعلیت نفس تا حدی تکامل یافت و آثار جدیدی در آن نمایان شد، نفس نباتی از درجه نفس نباتی به حیوانی ارتقا می یابد و علاوه بر عمل نفس نباتی به انجام اعمال و افعال نفس حیوانی می پردازد و سپس زمانی که ماده شایستگی افاضه ی نفس کامل تری را پیدا کرد، نفس حیوانی به مرتبه ی نفس انسانی ارتقا می یابد و اعمال و افعال مخصوص نفس انسانی را به اضافه ی اعمال و افعال نفس نباتی و نفس حیوانی انجام می دهد. پس نفس تا قبل از رسیدن به مرحله ی کمال عقلی، جوهری جسمانی است که همراه با ماده راه کمال و مراتب وجودی را طی می کند و تعلق به ماده را که جزء ماهیت و حقیقتش است، تا رسیدن به مرحله ی نهایی روحانیت رها نمی کند و عنوان نفسیت تا آن زمان برای او باقی خواهد بود. به همین دلیل باید تعریف نفس به کمال اول را تعریف ذات و حقیقت نفس تا قبل از رسیدن به مرتبه ی کمال و روحانیت دانست. (همان، ۱۳۵۱، ص۸-۷)
۱-۱-۱-۲) انواع نفس
ملاصدرا در کتاب اسفار سخن ابن سینا را در رابطه با انواع نفس بیان می کند. مطابق نظر ابن سینا سه نوع نفس وجود دارد که هر یک دارای قوایی هستند. «اولین نفس، نفس نباتی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که تغذیه و رشد و تولید مثل می کند.» مانند گیاهان و درختان که به سبب بهره مندی از این نفس، هم تغذیه می کنند، هم رشد و هم تولید مثل و به سبب این ویژگی ها از جمادات متمایز می شوند. «دومین نفس، نفس حیوانی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که دارای نیروی اراده است و جزئیات را ادراک می کند.» همه ی حیوانات افزون بر قوای نفس نباتی بهره مند از نفس حیوانی و قوای مخصوص آن هستند و از سایر نباتات متمایز می شوند. «نفس سوم نفس انسانی است که کمال اول برای جسم طبیعی آلی است که امور کلی را ادراک می کند، اعمال فکری انجام می دهد و قادر به استنباط است.» انسان این نفس را در کنار نفوس نباتی و حیوانی دارا می باشد و به همین دلیل از نباتات و حیوانات متمایز می گردد. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵۳)
۱-۱-۱-۲-۱) نفس نباتی
نفس نباتی دارای سه قوه ی نامیه، مولده و غاذیه است. (همان، ص۵۴) قوه ی نامیه قوه ای است که منجر به رشد و نمو نبات می شود؛ قوه ی مولده عامل تولید مثل است و قوه ی غاذیه قوه ای است که خود چهار قوه ی دیگر در خدمت دارد، یکی قوه ی جاذبه که مواد غذایی مورد نیاز را به درون جسم نباتی جذب می کند تا قوه ی غاذیه در آن تصرف کند؛ دیگری قوه ی هاضمه است که غذا را در مراحل گوناگون هضم می کند و برای تصرف قوه ی غاذیه آماده می سازد؛ دیگری قوه ی ماسکه است که غذا را برای مدتی که مورد نیاز قوه ی غاذیه است در معده نگاه می دارد و دیگری قوه ی دافعه می باشد که مواد زائد و اضافی را که مورد استفاده نیست دفع می کند. (همان، ۱۳۴۶، ص۲۸۰)
۱-۱-۱-۲-۲) نفس حیوانی
نفس حیوانی علاوه بر این که از قوای نفس نباتی برخوردار است دارای دو قوه ی دیگر به نام قوه ی مدرکه و قوه ی محرکه می باشد. هریک از این دو قوه نیز دارای قوایی هستند. قوه ی محرکه به دو دسته باعثه و فاعله تقسیم می شود. قوه ی باعثه، همان قوه ی شوقیه است که متصل به قوه ی خیالی است و وقتی صوری در خیال نقش می بندد، قوه ی فاعله را تحریک می کند تا از طریق دو قوه ی شهوت و غضب خود عمل کند. قوه ی شهوت قوه ی فاعله را به سمت امر مطلوب و لذت بخش جذب می کند و قوه ی غضب باعث دور شدن آن از امور مذموم می شود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، ص۵۵-۵۴؛ ۱۳۸۱، ص۳۸۸) قوه ی مدرکه، که به ادراک جزئیات می پردازد نیز به دو دسته ی حواس ظاهری و حواس باطنی تقسیم می شود. حواس ظاهری عبارتند از لامسه، چشایی، بویایی، بینایی و شنوایی (همان، ص۵۵؛ همان، ص۳۹۲) که دو حس بینایی و شنوایی لطیف تر و شریف تر از حواس دیگرند. حواس باطنی که برخلاف حواس ظاهری مدرک امور درونی هستند عبارتند از قوه ی مدرک، حافظه و متصرف. مدرک به ادراک امور جزئی می پردازد، چه صور جزی و چه معانی جزئی. قوه ی حافظه نیز حافظ صور و معانی است و قوه ی متصرف هم به تحلیل و ترکیب صور و معانی می پردازد. حواس باطنی در یک تقسیم بندی جزئی به پنج قوه تقسیم می شوند که عبارتند از: اول حس مشترک یا بنطا سیا قوه ای که تمام صورت هایی که از حواس پنجگانه ظاهری حاصل می شود در آن منعکس می گردد. دوم خیال یا مصوره، قوه ای که حافظ صوری است که در حس مشترک منعکس شده. سوم واهمه یا وهمیه، قوه ای که به ادراک معانی جزئی مانند محبت، قساوت و …. می پردازد و چهارم، حافظه قوه ای است که حافظ معانی جزئیه ای است که واهمه ادراک کرده است. پنجم قوه ی متصرف است که به دخل و تصرف ادراکات ذخیره شده در دو قوه ی خیال و حافظه می پردازد، این قوه صور و معانی جزئی را ترکیب و تجزیه می کند و صوری را خلق می کند که در خارج وجود ندارند. این قوه اگر در خدمت قوه ی واهمه باشد متخیله و اگر در خدمت قوه ی عقلیه باشد متفکره نامیده می شود. (همان، ۱۹۹۰، ج۸، صص۵۷-۵۶؛ ۱۳۴۶، صص۲۸۸-۲۸۶)
۱-۱-۱-۲-۳) نفس انسانی
نفس انسانی علاوه بر قوای نفوس نباتی و حیوانی دارای دو قوه ی علامه و عماله است. علامه قوه ای است که به ادراک تصورات و تصدیقات می پردازد و حق و باطل را در مورد آنچه تعقل و ادراک می کند تشخیص می دهد. به این قوه عقل نظری نیز می گویند. قوه ی عماله، قوه ای است که نفس از طریق آن موفق به استنباط و درک چگونگی صنایع و فنون می شود و همچنین انجام یا ترک اعمال نیک و پسندیده و اعمال زشت و نکوهیده را تشخیص می دهد. این قوه، عقل عملی نیز نامیده می شود. عقل نظری و عقل عملی هر کدام دارای مراتبی هستند. عقل نظری دارای چهار مرتبه ی عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد است. عقل هیولانی، مرحله ای از نفس است که در این مرحله، نفس استعداد پذیرفتن صور معقول را دارد اما بالفعل از هر صورتی خالی است و به همین سبب عقل هیولانی نامیده می شود. این مرتبه ضعیف ترین مرتبه ی نفس است زیرا عقل در این مرتبه قوه ی محض است. (همان، ۱۳۶۶، ص۳۰۲) عقل بالملکه که دومین مرحله ی نفس است، مانند عقل هیولانی بالقوه است ولی بر خلاف آن شایستگی پذیرش صورت هر موجودی را دارد. در این مرحله محسوساتی که تاکنون بالقوه بوده اند یعنی معقولات اولیه که شامل اولیات، تجربیات، متواترات و مقبولات اند، بالفعل می شوند. این امور از آن جهت که به صورت بالقوه نزد نفس وجود دارند کمال اول آن محسوب می شوند اما هنگامی که در مرحله ی عقل بالملکه به فعلیت در می آیند کمال ثانی برای نفس محسوب می شوند. در واقع اموری واحد از جهت بالقوه بودن کمال اول و از جهت بالفعل بودن کمال ثانی خوانده می شوند. عقل بالفعل مرحله ای از نفس است که در آن نفس به کسب علوم و معقولات جدید و تفکر و اندیشه در باب آن ها می پردازد و این عمل را بواسطه ی معقولات اولیه ای که در مرحله ی عقل بالملکه حاصل شده است انجام می دهد. در این مرحله عقل از حالت قوه درمی آید و حیاتی بالفعل می یابد. انسان از دو طریق می تواند به این مرحله برسد یکی از طریق اعمال ارادی و تحصیل حد وسط به وسیله ی عقل بالملکه و به کار بردن قیاسات و تعاریف و براهین و دیگری از طریق تابش نور عقلی که به اراده و اختیار انسان نبوده و به تأیید و الهام الهی صورت می گیرد. آخرین مرحله ی عقل نظری یعنی عقل مستفاد، همان عقل بالفعل است، هنگامی که همه ی معقولات را به وسیله ی اتصال به مبدأ فعال در ذات خود مشاهده می کند. در واقع عقل مستفاد مشاهده کننده ی حضور و حصول بالفعل معقولات در ذات عقل فعال است. این عقل چون معقولات را از عقل مافوق خود یعنی عقل فعال مورد استفاده قرار می دهد عقل مستفاد نامیده می شود. انسان در این مرحله در مرتبه ی نهایی کمال عالم قرار دارد. زیرا هدف از خلقت عالم و انواع مخلوقات این عالم، خلقت انسان بوده و هدف از خلقت انسان هم رسیدن به مقام و مرتبه ی عقل مستفاد یعنی مشاهده ی معقولات و اتصال به ملاء اعلی بوده است. عقل عملی نیز مانند عقل نظری دارای چهار مرتبه است که عبارتند از: مرتبه ی اول مرتبه ی تهذیب ظاهر با عمل کردن به نوامیس الهی و دستورات شریعت؛ مرتبه ی دوم، مرتبه ی تهذیب باطن و تزکیه و تطهیر قلب از ملکات ناپسند و اخلاق و اوصافی که موجب تاریکی قلب می گردند؛ مرتبه ی سوم، مرتبه ی نورانی کردن قلب با صور علمی و صفات پسندیده و مرتبه ی چهارم؛ مرتبه ی فنای نفس از ذات خویش است. (همان، صص۳۰۸-۳۰۵)
انسان دارای هر سه نوع نفس است. البته نه به این معنا که نفس انسان مرکب از سه نفس باشد. ملاصدرا بر خلاف بعضی فلاسفه که با توجه به نمایان شدن آثار هر سه نفس در انسان، او را دارای سه نفس نباتی، حیوانی و انسانی می دانند که هر یک وظایفی مخصوص به خود را انجام می دهند، معتقد است انسان فقط دارای یک نفس است که نفس ناطقه نام دارد. دلیل ملاصدرا این است که:
برای نفس به اعتبار افعال و آثار صادر از وی قوا و مشاعر گوناگونی است که نفس به وسیله ی آن ها مصدر افعال و اعمال مختلفی است زیرا تو کلیه ی افعال و اعمال صادر از خود را به ذات خود نسبت می دهی و می گویی احساس کردم، غضب کردم، ادراک کردم، حرکت کردم. پس مبدأ کلیه ی افعال نامبرده، تو هستی و تو همان نفس دارای شعوری که همه ی افعال را با علم و شعور به خود نسبت می دهی، پس تو دارای نفس واحدی که کلیه ی قوا از لوازم آن هستند. (همان، ص۳۳۶)
به عبارت دیگر نفس مدرک ادراکات قوای انسانی، حیوانی و نباتی است و در واقع عین این قوا است. به این معنا که قوا همان نفس اند. بنابراین برای مثال قوه ی بینایی نمی بیند و قوه ی شنوایی نمی شنود، بلکه نفس است که در مرتبه ی قوه ی بینایی می بیند و در مرتبه ی قوه ی شنوایی می شنود و چیزی جدا از نفس به نام این قوا وجود ندارد که کار دیدن و شنیدن را انجام دهد. بنابراین «نفس حقیقتی واحده و شخصیه است که بشخصیتها الواحده کل القواست.» (به نقل از اردبیلی، ۱۳۸۱، ص۲۹۸)
۱-۱-۱-۳) دیدگاه ملاصدرا در باب رابطه ی نفس و بدن
۱-۱-۱-۳-۱) نحوه ی حدوث نفس
نحوه ی حدوث و پیدایش نفس در دیدگاه ملاصدرا براساس تعریفی که در مورد نفس ارائه شد مشخص می گردد. ملاصدرا نفس را در حدوث، جسمانی و متعلق به بدن و در بقاء، روحانی و مستقل از بدن معرفی می کند و براین اساس از میان نظریات مختلفی که در باب پیدایش نفس مطرح است یعنی
الف) جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس
ب) جسمانیه الحدوث و جسمانیه البقاء بودن نفس
ج) روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس
د) روحانیه الحدوث و جسمانیه البقاء بودن نفس
قائل به نظریه ی اول بوده و می فرمایند: «حق این است که نفس انسان در حدوث و تصرف جسمانی و در بقاء و تعقل روحانی است[۱۳].» مطابق این نظریه نفس انسان موجودی است که در ابتدای حدوث و پیدایش، از مواد و عناصر موجود در عالم مادی پدید می آید. یعنی از بطن ماده جسمانی به وجود آمده و تعلق ذاتی به آن دارد و سپس با حرکت جوهری منازل وجودی را طی کرده و از قوه به سوی فعلیت و کمال می رود و با رسیدن به مرتبه ی روحانیت، روحانی البقاء گشته و بی نیاز از تعلق و وابستگی به بدن و قائم به ذات خود می گردد. برای اثبات نظریه ی ملاصدرا ابتدا به ذکر دلایلی در مورد ابطال و رد نظریه ی قدم نفس و اثبات حدوث آن پرداخته و سپس دلیلی در اثبات حدوث جسمانی بیان می کنیم.
ملاصدرا در ابطال نظریه ی قدم نفس معتقد است که اگر نفس قدیم و مجرد باشد، جوهر کاملی خواهد بود که هیچ ماده و استعداد و نقص و نارسایی ای ندارد و به همین دلیل نیازی به بدن و تعلق به آن برای رسیدن به کمال نخواهد داشت. اما نفس این گونه نیست که کامل باشد. نفس دارای نقص و قوه است و به همین دلیل به آلات و قوایی یعنی همان نفوس نباتی و حیوانی نیازمند است تا به سوی کمال حرکت کند. (صدرالمتألهین، ۱۹۹۰ ،ج۸ ، ص۳۳۱)
دلیل دیگر ملاصدرا در اثبات حدوث نفس و رد قدم آن این است که اگر نفس قدیم باشد، باید نوع آن منحصر در شخص باشد. به این معنا که هیچ تکثر و انقسامی در نوع وجود نداشته باشد. زیرا تکثر افراد با اتحاد در نوع از ویژگی های اجسام مادی است. بنابراین اگر نفوس، هیچ ماده و استعداد و درنتیجه هیچ حرکتی نداشته باشند، نوع آن ها متکثر نخواهد بود و این در حالی است که نفوس انسانی، افراد متعدد و متکثر و در نوع واحد هستند. درنتیجه وجود این نفوس جزئی پیش از بدن محال است چه برسد به این که قدیم باشد. (همان، ص۳۳۱)
دلیل دیگر ملاصدرا که در اثبات جسمانیت نفس است نه رد قدم و اثبات حدوث، این است که اگر نفس در ابتدای حدوث مجرد باشد و به ماده تعلق گیرد، در این صورت باید گفت نوع طبیعی مادی از ارتباط یک امر مجرد و یک امر مادی که هیچ سنخیتی با هم ندارند حاصل خواهد شد. در حالی که چنین امری باطل است. زیرا «ممکن نیست از یک امر مجرد و یک امر مادی، ضرورتاً نوع طبیعی مادی حاصل شود[۱۴]. »
۱-۱-۱-۳-۲) نحوه ی تعلق نفس به بدن
ملاصدرا با بیان شش نوع تعلق، نحوه ی تعلق نفس به بدن را مشخص می کند. (همان، صص۳۲۷-۳۲۵) تعلق یک شئ به شئ دیگر به معنای نیاز و حاجت شیئ به شئ دیگر است که این نیاز و حاجت دارای انحایی می باشد و به همین سبب لازم است قبل از بیان نظر ملاصدرا در مورد نحوه ی تعلق نفس به بدن به آن ها اشاره ای مختصر داشته باشیم.
الف) نخستین نوع تعلق که قوی ترین و شدیدترین آنهاست، تعلق ماهیت به وجود است که ماهیت هم در ذهن و هم در خارج نیازمند وجود است.
ب) نحوه ی دیگر تعلق، تعلقی است که یک شئ در ذات و حقیقت خود به ذات و حقیقت شئ دیگر نیاز دارد. مانند تعلق ممکن به واجب.
ج) یک نحوه از تعلق، تعلق شئ در ذات و نوعیت به ذات و نوعیت شئ دیگر است. مانند تعلق عرض به موضوع آن. یعنی عرض هم در ذات و هم در نوعیت خود به وجود و نوعیت موضوع نیاز دارد.
د) تعلق دیگر تعلق وجود و تشخص یک شئ هم در حدوث و هم در بقاء به طبیعت و نوعیت متعلق به است. مانند تعلق صورت به ماده، زیرا صورت در تشخص محتاج ماده است البته نه به ماده معین بلکه به ماده مبهم و غیرمتعینی که در ضمن ماده معین و مشخصی، متحقق می گردد. مانند تعلق و رابطه ی سقف واحد با ستون های متغیّر، سقفی که بر روی چند ستون بنا شده و به تدریج برخی از ستون ها را با ستون های دیگر جابه جا می کند، پس از مدتی تمام پایه ها تعویض می گردند در حالی که سقف به وحدت شخصی خود باقی است. براساس این مثال از آن جهت صورت به ماده ی مبهم نه متعین نیازمند است که اگر صورت به ماده ی خاصی وابسته باشد با تبدّل آن، تشخص صورت و وجود آن منتفی می گردد. در حالی که می بینیم صورتی واحد در خلال تبدّلات باقی می ماند.
و) نحوه ی دیگر تعلق این است که چیزی به حسب وجود و تشخص به چیز دیگری تعلق داشته باشد البته فقط در حدوث و نه در بقاء مانند تعلق نفس به بدن. نفس در ابتدای حدوث و پیدایش خود مانند طبایع مادی که به ماده ای مبهم نیازمندند، به ماده ی بدنی مبهمی تعلق می گیرد که با وجود تحولات و تغییراتی که در تعین دارد، هویت نفس همچنان ثابت و بدون تغییر باقی می ماند. پس هویت انسان از حیث هویت نفس، شخص واحدی است اما از حیث جسمیت به معنای ماده و موضوع متعین نه به معنی ماده ی مبهم واحد نیست.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ب.ظ ]




فصلاولپژوهشحاضربهکلیاتطرحاختصاصداشت.درفصلدوممبانینظریپژوهشموردبحثوبررسیقرارگرفت.فصلسومبهمتدولوژیپژوهشاختصاصداشتودرفصلچهارمنتایجحاصلازمطالعهمیدانیموردتجزیهوتحلیلواقعشدوفرضیههایتحقیقموردآزمونآماریقرارگرفت.دراینفصلبراساسیافته­هایپژوهش، بهبحثونتیجه­گیریپرداختهشدهوپیشنهاداتیارائهمیشود.
۵-۱ نتیجه ­گیری
نتایجحاصلازبررسیو آزمونفرضیههایتحقیقحاضرنشانمیدهد:
۵-۱-۱ آزمون فرضیه اصلی:
اینفرضیهبوسیله۴۰ سوالکهترکیبیاز۱۹سوالمربوطبهمدیریت دانشو۲۱ سوالمربوطبهعملکردکارکنانمیباشداندازهگیریشدهاست.باتوجهبهنتایجبدستآمدهکهسطحمعنی­داریآزمونضریب همبستگی پیرسونکوچکترازسطحمعنی­داریاست، لذاوجودرابطهمعنیداریبینمدیریت دانشبرعملکردکارکنانمرکز آموزش علمی – کاربردی شهرستان میاندوآب تأییدمی­گردد. نتیجه آن است که فرضیه HO رد و فرضیه H1 مبنی بر تأثیر مدیریت دانش بر عملکرد کارکنان پذیرفتهمی شود.
آزمون فرضیه فرعی اول:
اینفرضیهبوسیله۲۶سوالکهترکیبیاز۵سوالمربوطبهاجتماعی سازیمدیریت دانشو۲۱ سوالمربوطبهعملکردکارکنانمیباشداندازهگیریشدهاست.باتوجهبهنتایجبدستآمدهکهسطحمعنی­داریآزمونضریب همبستگی پیرسونکوچکترازسطحمعنی­داریاست، لذاوجودرابطهمعنی­داریبیناجتماعی سازی دانشبرعملکردکارکنانمرکز آموزش علمی – کاربردی شهرستان میاندوآب تأییدمی­گردد.نتیجه آن است که فرضیه HO رد و فرضیه H1 مبنی بر تأثیر بعداجتماعی سازیمدیریت دانش بر عملکرد کارکنان پذیرفته می­ شود.
آزمون فرضیه فرعی دوم:
اینفرضیهبوسیله۲۶ سوالکهترکیبیاز۵سوالمربوطبهبیرونی­سازی مدیریت دانشو۲۱ سوالمربوطبهعملکردکارکنانمی­باشداندازهگیریشدهاست.باتوجهبهنتایجبدستآمدهکهسطحمعنی­داریآزمونضریب همبستگی پیرسونکوچکترازسطحمعنی­داریاست، لذاوجودرابطهمعنی­داریبینبیرونی سازی دانشبرعملکردکارکنانمرکز آموزش علمی – کاربردی شهرستان میاندوآب تأییدمی­گردد.نتیجه آن است که فرضیه HO رد و فرضیه H1 مبنی بر تأثیر بعد بیرونی سازی مدیریت دانش بر عملکردکارکنان پذیرفته می­ شود.
آزمون فرضیه فرعی سوم:
اینفرضیهبوسیله۲۶ سوالکهترکیبیاز۵سوالمربوطبه بعدترکیب مدیریت دانشو۲۱ سوالمربوطبهعملکردکارکنانمی­باشداندازه­گیریشدهاست.باتوجهبهنتایجبدستآمدهکهسطحمعنیداریآزمونضریب همبستگی پیرسونکوچکترازسطحمعنی­داریاست، لذاوجودرابطهمعنی­داریبینترکیبمدیریت دانشبرعملکردکارکنانمرکز آموزش علمی – کاربردی شهرستان میاندوآب تأییدمی­گردد.نتیجه آن است که فرضیه HO رد و فرضیه H1 مبنی بر تأثیر بعد ترکیب مدیریت دانش بر عملکردکارکنان پذیرفته می­ شود.
آزمون فرضیه فرعی چهارم:
اینفرضیهبوسیله۲۵ سوالکهترکیبیاز۴سوالمربوطبهدرونی سازی مدیریت دانشو۲۱ سوالمربوطبهعملکردکارکنانمی­باشداندازه­گیریشدهاست.باتوجهبهنتایجبدستآمدهکهسطحمعنیداریآزمونضریب همبستگی پیرسونکوچکترازسطحمعنی­داریاست، لذاوجودرابطهمعنی­داریبیندرونی سازی مدیریت دانشبرعملکردکارکنانمرکز آموزش علمی– کاربردی شهرستان میاندوآب تأییدمی­گردد.نتیجه آن است که فرضیه HO رد و فرضیه H1 مبنی بر تأثیر بعد درونی سازی دانش برعملکرد کارکنان پذیرفته می­ شود.
۵-۲ نتیجه ­گیری کلی و بحث
نتایج این پژوهش نشان داد که اجتماعی سازی، بیرونی سازی، پیوند و اتصال (ترکیب) و درونی سازی، کهابعاد مدیریت دانش هستند، پس از بررسی این ابعاد در مرکز آموزش علمی – کاربردی شهرستان میاندوآب مشخص شد که ابعاد اجتماعی سازی دانش، بیرونی سازی دانش، پیوند و اتصال دانش، درونی سازی دانشبر عملکرد کارکنان مرکز آموزش علمی– کاربردی شهرستان میاندوآب مؤثر می­باشند. همچنین با توجه به اولویت­ بندی و اهمیت آنها همانطور که در جدول ۵-۱ آورده شده، می توان گفت که پیوند و اتصال دانش (ترکیب) بیشترینو بیرونی سازی دانشکمترین تأثیر را در عملکرد کارکنان مرکز آموزش علمی– کاربردی شهرستان میاندوآب به خود اختصاص داده­اند.
جدول ۵-۱: اولویت ابعاد تأثیرگذار مدیریت دانش بر عملکرد کارکنان

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه ضریب همبستگی پیرسون اولویت­ بندی
فرضیه ۳ ۴۷/۰ ۱
فرضیه ۴ ۴۵/۰ ۲
فرضیه ۱ ۳۰/۰ ۳
فرضیه ۲ ۲۵/۰ ۴

منبع: یافته های تحقیق
۵-۳ پیشنهادات
از یافته­ های مربوط به مدیریت دانش بر عملکردکارکنان در قلمرو مکانی مذکورمی توان نتیجه گرفت که ضعیف بودن ابعاد مدیریت دانش باعث ضعیف شدن عملکرد کارکنان در جامعه آماری است و همچنین نشان دهنده رابطه معناداری بین

 


 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ب.ظ ]




یا آغاز نثر و شعر از سایر ارکان، با مراعات دقائق فنی، به نسبتی بیش از آنچه در متن ملحوظ است؛ در شمار صنایعی است که به طور طبیعی، شاعران و نویسندگان میکوشند تا به گونهای آن را در آثار خود به کار برند و با دقت در انتخاب الفاظ و تنسیق جمل و عبارات، مطلع کلام را زیباتر و گیراتر ترتیب دهند» ( خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۲۴) مطلع سخن، چنانکه از نام آن پیداست؛ نخستین قسمتی است که خواننده میخواند یا شنونده میشنود و طبعا باید به طریقی انشاء و تلفیق شود که از دیگر قسمتهای کلام، ممتاز و مشخص باشد چنانکه بتواند با جلب توجه خوانندگان و شنوندگان، آنان را همراه با خود، تا پایان کلام بکشاند. این شیوهای است که خطیبان و گویندگان نیز، به نوعی در خطب و مواعظ بدان توجه داشتهاند ( همان منبع). قائممقام فراهانی در نامههای خویش به حُسن مطلع توجه دقیقی داشته است. همواره در نامههای قائممقام او پیش از پرداختن به مطلب و مقصود اصلیاش از نامه، به مدد بیتی شعر و چند خطی توصیف و تمجید نامهاش را عطرآگین میساخته است: « باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد نامۀ نامی که نافۀ مشک تر و نسخهی خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). « مهربان من: دیشب که به خانه آمدم خانه را صحن گلزار و کلبه را طلبهی عطار دیدم» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). گاهی نیز قائممقام در مطلع نامهاش و پس از ذکر یاد خدا، اینکه همواره به یاد مخاطب نامۀ خویش است را یادآور میشود: « حاشا که از زمان مفارقت صوری تا حال یک نفس بی یاد شما گذشته، یا نقش خیال و آرزوی وصال از دیده و دل محو گشته باشد» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۸). گاهی نیز در مطلع نامهاش حکایتی متناسب با مضمون نامه آورده است: « قوم موسی در وادی تیه که مائده آماده، و نعمت موجود و کباب بی آتش و دود، از جانب رب و دود می رسید؛ قدر آن را ندانستند، شکر آن نگزاشتند. خواهش بصل وثوم کردند، و عدس و فوم خواستند، لاجرم نوبت تغییر نعمت رسید، و اشرف به اخس مبدل گردید» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۱۷۷). نمونه های حسن مطلع در دهه های بعدی عصر قاجاریه را میتوان در نامههای تقیزاده در دورۀ مشروطیت مشاهده نمود که نشان از قلم شیوای او دارد: « قبلهگاها تصدقت گردم پریروز عریضۀ مفصل به تاریخ ۳ شهر ج ۲ عرض کردهام. امروز مطلب مهمی ندارم که قابل عرض باشد. چون امروز تعلیقۀ اخوی رسید و مکتوبی هم جوف آن بود که بایستی به قبلهگاهی فرستاده شود نخواستم به روز دوشنبه بماند همین امروز تقدیم میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۸). « آقای محترم و معظم من پس از تقدیم مراتب اخلاص و ارادت و استعلام از صحت مزاج مبارک عالی به دریافت رقیمۀ شریفۀ مورخۀ ۱۱ شهر جمادی الاولی حضرتعالی اعتراف مینماید. بدوا از این که در عرض جواب قریب یک هفته تعویق حاصل شده است معذرت میخواهم و چون علت کسالت این بنده بوده است البته معذور خواهید داشت. اینک که از توجهات حضرت عالی به عرض جواب قادر میباشم بدوا از دریافت رقیمۀ شریفۀ مذکوره نهایت تشکر و امتنان را دارا میباشم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۲۶۹). « دوست عزیزم مراسلۀ نمرۀ سوم شما نیز رسید. ( بالای سطر اضافه کرده: غیر از روزنامهها و مراسلات ایران.) از اوضاع ایران امروزها این جا نیز جزئی معلوماتی دادند. « طنین» سرمقالهای راجع به ایران نوشت برای شما فرستادم. اوضاع ایران خیلی وخامت دارد. روسها مثل ایتالیائیها میخواهند بکنند و اگر تلگراف امروزی آژانس پترسبورغ راست باشد بلکه هم این اقدام را کردهاند» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۴). « فدایت شوم مدتی است که مجال نکردم اظهار خلوص عقیدۀ خود را نسبت به آن یگانه دوست محترم بدارم. الان که اذان صبح همین روز است و تمام مردم در بستر راحت غنودهاند غیر از کسانی از ترس خدا مشغول عبادتند نیات خالصانۀ خودم را خدمت شما اظهار میدارم» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۲۰). « قربانت گردم بعد از تقدیم مراتب فدویت زحمت میدهد– چندی قبل به زیارت دستخط مبارک مرقومی اوایل شهر صیام نائل شدم و از این اظهار مرحمت نهایت متشکرم و امروز محض اظهار حیات و تجدید مراسم ارادت بدین مختصر زحمت میدهد که البته از وضع مرکز و تفرقۀ اردوی سالارالدوله با آن شکست محیرالعقول و متواری شدن محمدعلی میرزا و تعاقب اردوهای دولتی این دو خائن ملک و ملت را از تلگراف آژانسها مسبوق شده اید» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۶). « حضرت صدیق اکرما اگرچه تا حال همیشه احوال سلامتی آن یگانه گوهر درخشان ایران را از جناب آقا میرزا رضاخان و سایر دوستان استفسار کردهام ولیکن برای خود تقصیر بزرگی میشمارم که در تقدیم عرایض قصور کردهام. ولیکن امیدوارم وجدان پاک آن حضرت این یکی را از تقصیرات غیرقابل عفو محسوب نخواهید داشت» ( نامههای مشروطیت و مهاجرت: ۳۱۷). منشی خویی ترسل خود را با حمد خداوند آغاز میکند، به نعت پیغمبر محمود و خلیفهی بر حق و اولاد طاهرین میپردازد ( ترسل منشی خویی: ۱) سپس با بیان علت ترقیم و تفهیم کتاب که خود مجموعهای در پنج باب ( تعلیم و ترقیم قواعد، فرامین، مراسلات، احکام شرعی، خطوط دفتری و سایر خطوط) است دست به نیایش و مناجات بلند میکند: « بار خدایا، کریما، کردگارا، رحیما، زهی خداوند توانا که ناتوان بنده را رتبت گیتی خدایی دادی در قید اطاعت آوردی و بی هیچ طاعتی هر گونه نعمتم میسر کردی (ترسل منشی خویی: ۲). ۲-۴-۲ سجع سجع یک سانی دو واژه در یک عبارت؛ از نظر واج یا واج های پایانی، وزن یا هر دوی آن هاست. آرایه سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد و بیشتر در نثر بکار می رود؛ زیرا سجع ها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یک دیگر نزدیک سازند تا آرایه سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است که در پایان مصراع ها یا بیت های شعر آورده می شود. اگر سجع ها در یک جمله در کنار یک دیگر به کار برده شوند، «تضمین مزدوج» نامیده می شود. نثر و شعری که در آن آرایه سجع به کار رود، «مسجع» نامیده می شوند. در ادب پارسی، نثر مسجع با آثار خواجه عبدالله انصاری آغاز شد. در طبقات الصوفیه، نثر کتاب در برخی بخش ها، مسجع است. سجع های خواجه عبدالله را تقلیدی از ترانه های هشت هجایی و قافیه دار دوره ساسانی دانسته اند. در ادب فارسی، نثر مسجع با تصنیف کتاب گلستان سعدی به اوج خود رسید. پس از آن نثرهای مسجع به تقلید از سعدی ایجاد شدند. از آن جمله جامی در تصنیف بهارستان از سعدی تقلید کرد، با این تفاوت که سخن جامی متمایل به سادگی و روانی بود. قائم مقام فراهانی در منشأت، نامه ها و مکتوبات خود را گرد آورد و سبک جدیدی در نویسندگی نثر مسجع پدید آورد. مقامات حمیدی و کتاب پریشان از دیگر آثار نثر مسجع فارسی است. عالیترین نمونه های سجع در نامه و منشات فارسی را بیشک باید در نامههای قائممقام فراهانی دانست. سرآغاز بسیاری از نامههای او با قلم درخشان و توانایش آهنگین است. به عنوان مثال نامهای که در روزگار فتحعلی شاه و از طرف او برای امپراتور روسیه نوشت چنین شروع می شود: « وجودی بیمثل و مانند مبرا از چون و چند که عادل و عالم است و قاهر هر ظلم، پاداش هر نیک و بد را اندازه و حد نهاده بحکمت بالغه خود بدکاران‏ را جزا و عذاب کند و نیکوکاران را اجر و ثواب بخشد و درود نامعدود بر روان پیغمبران راست کار و پیشوایان نیکو کردار باد و بعد بر رأی‏ حقایق‏نمای پادشاه ذیجه انصاف کیش عدالت اندیش تاجدار با زیب و فر شهریار بحر و بر برادر والاگهر خجسته اختر امپراطور ممالک روسیه‏ و مضافات که دولتش با جاه و خطر است و رایتش با فتح و ظفر مخفی و مستور» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائم مقام: ۲). و به طور مشابه: « خداوندی را ستایش کنیم و نیایش نمائیم که عفوش خطاپوش است‏ و لطفش معذرت نیوش و مهرش از قهرش پیش و فضلش از عدل بیش و از آن‏ پس مخصوصان جناب قرب و محرمان حرم قدس او را که وجود ذیجودشان‏ موجد صلاح امم است و موجب اصلاح عالم» ( دو نامه تاریخی از میرزا ابوالقاسم قائممقام: ۲). « دزد بیتوفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میروم و به غارت میرفت » ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۳). « نامۀ نامی که نافۀ مشکتر و نسخۀ خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). بعد از عهد بعید و قطع امید فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴). جائی که دیدن چند سطر و خواندن چند حرف بدینسان مایهی حیات و پیرایهی نشاط شود، نمیدانم دیدن یار مهربان و بوسیدن آن دست و بنان چه خواهد کرد؟ ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۴) « ضیفی مستغنی الوصف که مایهی ناز و محرم راز بود گفت: قاصدی وقت ظهر کاغذی سر به مهر آورده که سربسته به طاق ایوان است و گلدستهی باغ رضوان» ( منشآت قائممقام فراهانی: ۸۶) ماشاءالله خامهات که عنبربیز است و آمهات عبیرآمیز، و نامه را عطرآمیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی ( منشآت قائممقام فراهانی: ۹۵) سبحانالله! پس چرا به این شدت از دل من غافلند که خود فی نفسه مایۀ وبا و طاعون است و عاجز کن ارسطو و افلاطون ( منشآت قائممقام فراهانی: ۱۷۷) در مجموع میتوان سجع را به عنوان مهمترین آرایهی ادبی در نامههای قائممقام در موارد زیر جستجو نمود: « ۱– مراعات سجع بیشتر در دو قرینه جز در دیباچه ها که چنانکه گذشت، در آن سجع به تقلید از شیوهی قدیم، در قرائن مکرر با قیافهی واحد دیده میشود. ۲– طول قرائن به طریقی که بتوان در آن جز سجع، دیگر انواع تکلفات لفظی را نیز جای داد. ۳– استعمال قرینههای سجع کوتاه در قرائن طویل، به صورت سجع در سجع و اختلاف طول قرائن با آوردن قرائن طویل، معمولا بعد از قصیر. ۴– انتخاب و استعمال لغات و کلمات دشوار عربی، برای رعایت سجع و آزاد بودن نثر در گزینش این گونه لغات و به کار بردن دیگر صنایع لفظی، همراه با سجع. ۵– به عکس دورۀ قبل، حذف روابط و افعال به قرینه و بنا نهادن سجع بر کلمات، قبل از روابط و افعال. ۶– مراعات سجع، معمولا در معانی مترادف که در عرض یکدیگر قرار دارند: جز در مواردی اندک که نویسنده با مهارت تام توانسته است سجع را در عین ارسال و اطلاق معنی، در نثر جای دهد و نثر مسجع مرسل بنویسد. ۷– مراعات سجع؛ گاه با آوردن دو لفظ مسجع در آغاز قرائن، نه چنانکه رسم است در پایان آن، و آزاد گذاردن کلمات اواخر دو قرینه» (خطیبی، ۱۳۸۶: ۱۹۴) در مقابل ارزش والای سجع در نامههای قائم مقام، نمونه های سجع بکار رفته در دیگر نامههای این دوره از ارزش ادبی چندانی برخوردار نیست و به نظر نمیرسد که نویسندگان نامه نیز با هدف آفرینش متنی ادبی و آهنگین چنین نوشته باشند اما به هر حال آن چه از سجع و نثر آهنگین در نامههای این دوره مشاهده میشود اغلب محدود و معمولی است: « یقین است که هرگز فرار را بر قرار و گریز را بر ستیز ترجیح نخواهند داد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۳). « و در هر صورت، ما خود بیاری باری؛ از عهدهء ولایتداری و سرحدداری برخواهیم آمد» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۴). « ما نه منجّم هستیم و نه رمّال! آنچه می‏فرماییم، از هیچ‏جا و هیچ… نیست، مگر از روی کمال وثوق و استظهار به الطاف قادر بی‏همال» ( نامه فتحعلیشاه قاجار به فرزندش عباس میرزا: ۵) « و بهمین قدر اکتفا می‏کنیم که زیاده باعث کلال‏خاطر و ملال دماغ‏ عاطر نگردد» ( نامه‏ای از میرزای قمی به محمد شاه قاجار: ۵). همچنین قرائن و شواهد نشان میدهد سجع یکی از ارکان آرایش کلام و قلم « ترسل» در این دوره است است که گاهی با قرینهبندی این هدف محقق شده است. موازنه، ترصیع و اعناب قرینه هم از این قاعده در پیروی از این سبک نثر دیوانی جزء ابزارهای ترسل منشی خویی به شمار میروند: « نافه نافه مشکی که پرورده مشکوی صواب آید به گسترده صحرای خطا و دسته دسته گلی که بستهی دست هوا باید نه خسته شست صبا نثار بهشتی جاودانه یعنی محفل سرور آن دستور یگانه و مجلس حضور آن مفخر زمانه ی عطر بخشای دماغ صدارت و گلشن آرای باغ وزارت آن وزیر اعظم باد که هر صباح نسیم سحری در مقدم مهر خاوری از توده ی ظلام مشک بیز و از اخوان گل ریز است» ( ترسل منشی خویی: ۱۵) نمونه های دیگری از سجع در نامه های قائم مقام عبارتند از: تصدقت شوم: رقمی که از مواقع سفر و وقایع

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم