کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



که قانونگذار نسبت مسئله فوق سکوت اختیار کرده است, اما با دقت بیشتر در قانون مذکور می توان گفت که این مسئله از مصادیق عنوان کلی « اجتماع سبب و مباشر » است , زیرا اگر چه مدافع , خودش اقدامی کرده که موجب ایراد صدمه به وی شده است ولی سبب و محرک او, شخص مهاجم بوده است , لذا مشمول ماده 363 قانون مجازات اسلامی می باشد. ماده مذکور به عنوان یک قاعده کلی می گوید :”در صورت اجتماع سبب و مباشر , مسئولیت متوجه مباشر است مگر سبب اقوی از مباشر باشد.” ولی چنانچه  مدافع در اثر فرار آسیب ببیند , آیا در این مورد سبب اقوی از مباشر است تا مسئولیت با مهاجم باشد یا سبب اضعف یا مساوی با مباشر است تا مسئولیتی متوجه او نگردد و یا اینکه بنا به اختلاف موارد , تاثیر سبب و مباشر متفاوت می باشد .سوالی که پاسخ آن را در قانون مجازات اسلامی نمی یابیم و شاید دلیلش این باشد که قانونگذار تشخیص اقوی بودن یا نبودن سبب از مباشر را به عهده قاضی گذاشته است . به همین دلیل ابتدا در این پژوهش به سه حالت متصور در مورد اجتماع سبب و مباشر در دو بعد فقهی و حقوقی می پردازیم ودر نهایت به بررسی مسئولیت کیفری سبب و مباشر جرم در اشخاص حقوق و دست اندر کاران مطبوعات (صاحب امتیاز،مدیر مسئول،نویسندگان و پدیدآورندگان و…)خواهیم پرداخت.

بیان مسئله :

در منابع فقهی , قاعده اصلی در مورد دخالت سبب و مباشر در جرم  و به عبارت دیگر اجتماع سبب و مباشر این است که مسئولیت با مباشر است . بر این اساس اگر کسی چاهی حفر کند و دیگری شخص ثالثی را در چاه اندازد مباشر یعنی کسی که ثالث را در چاه انداخته مسئول است و در این مورد ادعای اجماع مطرح گردیده و از مسلمات دانسته شده است . در توجیه مسئولیت مباشر گفته شده است :” عقلا و نقلا اسناد فعل به علت نزدیک و نه علت بعیدی که سبب است , معلوم و آشکار است و شکی نیست که مباشر نزدیکتر از سبب است بلکه سبب در واقع از وسایل مباشر , در مباشرت است . مانند قتل با شمشیر و انداختن در جاده و انداختن روی شمشیری که غصبی است و غرق کردن در آبی که غیر آن را قرار داده است .” لیکن بر نظریه فوق از سوی فقها ایراد و مناقشه شده است . صاحب ریاض ضمن ایراد بر نظریه گفته است :”اگر اجماع در مسئله وجود نمی داشت می گفتیم هر دو ضامن هستند. به عبارت دیگر بموجب قاعده لاضرر , ضمان بر عهده سبب مستقر گردیده است هر چند که دخالتش در ورود خسارت ضعیف تر از مباشر باشد و معتقد است قوت مباشر نمی تواند ضمان را از عهده سبب رفع سازد .

ماده 363 قانون مجازات اسلامی نیز مقررمی دارد :” در صورت اجتماع سبب و مباشر در جنایت مباشر ضامن است مگر اینکه سبب اقوی از مباشر باشد.”

قسمت اول ماده 332 قانون مدنی و ماده 363 قانون مجازات اسلامی قاعده کلی در مورد اجتماع سبب  و مباشر را بیان نموده است . به عبارت یکی از علمای حقوق ایران ” غلبه در اجتماع مسبب و مباشر در ایراد ضرر این است که مباشر اقوی است و معنی اقوی بودن این است که اضرار به او منتسب است نه به سبب .”

با توجه به موارد مطرحه شده در بالا با وجود مواد قانونی در قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی در خصوص مسئولیت کیفری سبب و مباشر به نظر می رسددر بسیاری موارد تشخیص مسئولیت کیفری سبب و مباشر جرم توسط صاحبنظران و تصمیم گیران بخصوص مراجع قضایی با مشکلاتی مواجه است .به دلیل مشکلات مطرح شده، در این پژوهش می خواهیم به این سوال اساسی جواب دهیم که مسئولیت کیفری سبب و مباشر جرم در حقوق کیفری ایران چیست و معیارهای تشخیص آن چه می باشد؟

علیزاده (1390)بررسی فقهی حقوقی رابطه سببیت این سوالات را مطرح کرده:

  1  –رویه قضایی ایران در زمینه تسبیب در ارتکاب جرم چگونه است؟

2-  آیا در اجتماع سبب و مباشر ، در فرض تساوی تأثیر گذاری سبب و مباشر در وقوع نتیجه مجرمانه همیشه باید مباشر را مسئول قلمداد کرد ؟

3-     ضابطه اقوی بودن سبب از مباشر کدام است؟

4-    در اجتماع اسباب طولی ، مقنن در تعیین سبب مسئول ، از کدام نظریه تبعیت کرده است؟

5-  آیا در اجتماع اسباب عدوانی ، با فرض تقدم و تأخر در تأثیر ، پذیرش نظریه سبب مقدم در تأثیر در همه موارد صحیح است؟ممکن است احراز زیان به لحاظ ماهیت منفی آن که با قبح فاعلی و نامشروع بودن فعل ملازم باشد تقصیر و نامشروع بودن را در تحقق مسئولیت مدنی لازم ندانیم امّا بدون رابطه سببی بین زیان و فعل در فرض مسئولیت بدون تقصیر نیز نمی توان اثبات مسئولیت مدنی را منطقی و عادلانه دانست و از اصل برائت چشم پوشی نمود .

فرض کنیم عملی از روی عمد توسط شخصی انجام گرفته و به دنبال آن ضرر و زیانی به شخص دیگری متوجّه شده است و به درستی معلوم نیست که ضرر و زیان حادث شده ، معلول و مسبب خطای شخصی مفروض می باشد . در این صورت ، مسئولیت مدنی وآثار آن قابل اثبات نمی باشد و در مورد مسئولیت ناشی از فعل غیر نیز هرچند انتساب مسئولیت فعل کارگر به کارفرما پذیرفته شده ممکن انتساب ضرر به فعل کارگر باید اثبات گردد تا مسئولیت کارفرما نسبت به زیان های ناشی از فعل کارگر محرز گردد .

لزوم رابطه علیت برای اثبات مسئولیت مدنی در جایی معتبر است که مسئولیت مدنی جز از آن طریق قابل تحقق و احراز نباشد امّا در مواردی که قبلاً مسئولیت مدنی شکل گرفته باشد مانند مال مغصوب که با تسلط غاصبانه بر مال دیگری مسئولیت مدنی شکل می گیرد . الزام غاصب بر ادای قیمت یا مثل در صورت تلف شدن عین ، نیازی به رابطه سببیت بین فعل غاصب و تلف مال مغصوب ندارد و به موجب مادّه 311 قانون مدنی حتّی اگر تلف مال مغصوب توسط غاصب صورت نگیردوبراثر عامل و سببی تحقق یافته باشد مسئولیت پرداخت مثل و قیمت محرز می-باشد .

به هر حال اگر فاعل ، عدم دخالت فعل خود را در ایجاد ضرر اثبات نماید و یا بتواند سببیت افعال و علل دیگری را در ایجاد ضرر و زیان حاصل شده ثابت شود مسئولیت مدنی منتفی خواهد بود .

بشردوست رضا(1389) درتحقیقی با عنوان” قاعده کلی در مورد اجتماع سبب و مباشر”به قواعد اجتماع سبب ومباشر پرداخته واشاره می کنددر بحث مسئولیت مدنی در جبران خسارت و الزامات خارج از قرارداد در قلمرو دفاع مشروع بیشتر به جبران خسارتهایی پرداخته شده که به طرف مقابل وارد می شود و به طور معمول و منطقی هم همینگونه است ولی گاه ممکن است انسان خودش به خودش ضرر وارد کند که مسبب آن دیگری باشد (سبب اقوی از مباشر) و در قالب دفاع مشروع هم قرار گیرد یعنی انسان در حین دفاع از خود در مقابل دیگری مجبور شود به خودش خسارت وارد نماید مثلا خودش را از جایی پرت کند در این صورت چه کسی مسئول خواهد بود در مورد صدمات وارده بر خویش در فقه آراء اختلافی زیادی بیان شده است که در نظر نهایی قاضی به او کمک می کند وما در این تحقیق به آن پرداختیم  اما از لحاظ حقوقی نقطه نظرات اختلافی و آراء محاکم وجود ندارد و این یک ضعفی است که می توان در این مورد بیان کرد. و همچنین در مورد حکم اجتماع سبب و مباشر قاعده کلی و اصلی در فقه اسلامی و حقوق ایران , مسئولیت مباشر است و ماده 332 قانون مدنی و ماده 363 قانون مجازات اسلامی ایران نیز هماهنگ با فقه امامیه این قاعده را پذیرفته است

محمدعالمزاده(1386) در مقاله خود “حکم اجتماع سبب و مباشر در فقه امامیه و حقوق موضوعه ایران”اشاره می کندکه این بحث در فقه اسلام تحت عنوان تزاحم موجبات ضمان مطرح شده و تحت این عنوان از اجتماع سبب و مباشر و اجتماع اسباب سخن به میان می‌آید. منظور از مباشر عامل مستقیم ورود خسارت و منظور از سبب عاملی است که بصورت غیرمستقیم در تلف مال نقش ایفا می‌نماید. در مورد اجتماع سبب و مباشر در فقه امامیه، قاعده کلی، ضمان مباشر است. در تحلیل مسئولیت مباشر به عنوان قاعده باید گفت مباشر عامل نزدیک و بی واسطه ورود ضرر است و تا قبل از اقدام مباشر، همه چیز در حالت طبیعی و عادی قرار دارد. اما مباشر به عنوان آخرین علت مؤثرترین عامل در ورود خسارت محسوب می‌گردد برخی دیگر از علمای فقه و حقوق حکم به مسئولیت مشترک سبب و مباشر داده‌اند. در حقوق موضوعه ایران ماده 332 قانون مدنی و ماده 363 قانون مجازات اسلامی به تأسی از قول فقهای امامیه حکم اجتماع سبب و مباشر را بیان نموده است.

محمد حسنی(1388) در مقاله خود با عنوان سبب اقوی از مباشر پرداخته ودر ادامه مفاهیمی مانند مباشر معنوی وتسبیب در جنایت اشاره می کند از نظر نویسنده مقصود از اقوی بودن سبب از مباشر در این مواد، غلبۀ شدت تأثیر سبب بر مباشر در وقوع جنایت نیست؛ زیرا با توجه به تعریفی که از سبب و مباشر به عمل آمده (مواد 317 و 318) سبب در هیچ شرایطی نمی‌تواند از جهت تأثیر مادی در وقوع جرم با مباشر برابری کند و تنها شرایط تأثیر فعل مباشر را فراهم می‌آورد؛ زیرا مباشرت ایجاد علت تلف است و سبب فی الجمله در بروز جنایت مؤثر است از اینرو علت در بروز جنایت نمی‌تواند اخف از تأثیر سبب باشد. ملاک و ضابطه اقوی بودن سبب به وضعیت و شرایطی باز می‌گردد که به لحاظ عدوان و تعدی آنرا اقوی از مباشر می‌سازد و نه از حیث تأثیر مادی آن.

رابطۀ میان مباشر و جنایت بسیار قویتر و نزدیکتر از رابطۀ میان سبب و جنایت است. عمل کسی که دیگری را در چاه می‌اندازد با کسی که چاه را حفر کرده است، هرگز تأثیر یکسانی ندارد و بدیهی است که عقل از میان آنها کسی را مسؤول می‌شناسد که رابطه‌اش با جنایت نزدیکتر باشد. سبب وسیله‌ای بیش برای مباشر نیست. در بیشتر مواردی که سبب و مباشر با هم جمع می‌شوند، نه تنها سبب قصد جنایت ندارد، بلکه احتمال وقوع آنرا هم نمی‌دهد. بنابراین عنصر معنوی جرم (نسبت به اعمال مجازات) و عنصر علیت (نسبت به پرداخت خسارت) به کلی در مورد سبب منتفی است، در حالیکه این دو عامل از عوامل بدیهی و اولیۀ مسؤولیت کیفری و مدنی محسوب می‌شوند

سوال های پژوهش

1-در صورت اجتماع سبب و مباشر کدام یک ضامن می باشد؟

2-در چه مواردی سبب اقوی از مباشر می باشد ومعیارهای تشخیص چیست؟

3-مسئولیت کیفری سبب و مباشر در جرائمی که توسط اشخاص حقوقی به وقوع می پیوندددر قوانین کیفری ایران چه ضوابطی می باشد؟

4-حدود مسئولیت سبب و مباشر جرم در جرائم مطبوعاتی که توسط افراد و دست اندر کاران در مطبوعات (صاحب امتیاز،مدیر مسئول،نویسندگان و پدیدآورندگان و…)در حقوق کیفری ایران چیست؟

فرضیات پژوهش :

1- در صورت اجتماع مباشر و سبب در جنایت، مباشر ضامن است مگر اینکه سبب اقوی از مباشر باشد

2-ملاک و ضابطه اقوی بودن سبب از مباشر  به وضعیت و شرایطی باز می‌گردد که به لحاظ عدوان و تعدی آنرا اقوی از مباشر می‌سازد و نه از حیث تأثیر مادی آن

3-نگرش و دیدگاه کشورها در مورد مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی یکسان نیست. در برخی کشورها هنوز اصل فردی بودن مسؤولیت کیفری رسمیت دارد و مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی پذیرفته نشده است . در نظام کیفری ایران اصل بر مسؤولیت کیفری اشخاص حقیقی است.

4- سه نظریه‌ی «مسوولیت جمعی (تضامنی)»، «مسوولیت ترتیبی» و «مسوولیت شخص واحد»  در قلمرو جرایم مطبوعاتی در خصوص چگونگی احراز مسوولیت کیفری مرتکبین جرایم مطبوعاتی وجود دارد.

اهداف پژوهش :

هدف کلی

بررسی مسئولیت کیفری سبب و مباشر جرم در حقوق کیفری ایران.

اهداف فرعی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 06:17:00 ب.ظ ]




جمعه،آیه2). اخلاق و تربیت اخلاقی به دلیل نقش مهمی که در سرنوشت انسان و جامعه دارد از دیرباز مورد توجه‌اندیشمندان بشری و پیشوایان دینی بوده است. قسمت اعظم آموزه‌های دینی اسلام، مسیحیت، یهود و دیگر ادیان را اخلاقیات و قسمت بیشتر فعالیت‌های اولیای دین‌های مختلف را تربیت اخلاقی تشکیل می‌دهد.بعد از انبیا و اوصیا الهی فلاسفه و اندیشمندان مختلف اعم از پیروان ومکاتب الهی و پیروان مکاتب مادی هر یک با بینش و اهداف خاص خود از تربیت و اخلاق سخن گفته­اند و اصول و روشهایی را برای آن ارائه داده­اند.

از دیدگاه اسلام پرورش فضایل اخلاقی یکی از مهمترین اهداف رسالت پیامبر خدا بوده است تا انسان در مسیر کمال که علت غایی آفرینش است قرار بگیرد. تجربه بشری نشان داده است که انسان خواه متدین به دین آسمانی باشد یا نباشد، هیچ گاه حتی در دوران مدرن و پسا مدرن هم بی‌نیاز از تربیت و اخلاق نیست.

نیاز جهان معاصر به اخلاق حیاتی و درجه اولی است و واضح است که جز در سایه جدی گرفتن تریبت اخلاقی نمی‌توان به این هدف والا دست یافت. توجه به تربیت به ویژه تربیت اخلاقی توجه به حیاتی ترین مقوله انسانی است، زیرا بیشتر نابسامانی‌های جهان و انواع گرفتاریهای بشری ناشی از غفلت انسان از امر تربیت و سازندگی روحی و اخلاقی خویش است (شریفی و پناهی، 1388). یکی از ارکان اساسی سعادت بشر در زندگی مادی و معنوی اخلاق و فضایل اخلاقی می‌باشد. محاسن اخلاقی و خلقیات ستوده موجبات تحکیم روابط انسانی را فراهم می‌آورد. برخوردهای درست که براساس یک سلسله کارهای اخلاقی صورت می‌گیرد، شور و نشاط به کالبد زندگی می‌دهد و زندگی فردی و اجتماعی را در مسیر تعالی و تکامل به کام انسان گوارا می‌سازد (صادقی اردستانی، 1388). پس روابط اخلاقی نیک و مثبت همانطور که موجب تهذیب نفس، تربیت انسانی و رشد معنوی می‌شود در تکامل هویت اجتماعی، توسعه، ترقی و تعالی فردی و اجتماعی نقش تعین کننده‌ای دارد و امتی را به سربلندی و عزت می‌رساند، چنان که فقدان آن موجب عقب ماندگی، ذلت و گاهی موجبات سقوط یک جامعه را فراهم می‌نماید.

تربیت اخلاقی به عنوان یکی از مهمترین ابعاد تربیت به شمار می‌رود که می‌تواند به طور مستقل در کنار جنبه‌های دیگر تربیت نظیر تربیت عقلانی، دینی، اجتماعی و عاطفی مورد برسی قرار گیرد. اگر بشر در تمام ابعاد تربیت موفق، ولی در زمینه تربیت اخلاقی دچار ضعف و سستی باشد مشکلات بی‌شماری گریبانش را خواهد گرفت و حتی شاید اثرات مثبت جنبه‌های دیگر تربیت نیز از بین برود.

ما در این فصل ابتدا به طرح مسئله پژوهش خواهیم پرداخت و در ادامه برمبنای مسئله مورد بحث به بیان اهداف و ضرورت تحقیق و همچنین روش تحقیق  می­پردازیم و در پایان نیز تعریفی از اصطلاحات ارائه خواهیم داد.

1-2بیان مسئله

یکی از دانش های ضروری که در دنیای امروز مورد غفلت واقع شده و لازم  است نسبت به آن توجه بیشتری مبذول شود تربیت اخلاقی است.در عصر حاضر تربیت اخلاقی یکی از مفاهیمی است که با محدود نبودن به دین یا جامعه‌ای خاص دستخوش تفاوت دیدگاهها و اظهار نظرهای گوناگون قرار گرفته است.

با توجه به اینکه اخلاق و تربیت اخلاقی زمینه­ساز رسیدن انسان به کمال نهایی و وجود مطلق می باشد توجه به آن در جامعه کنونی ما که هر روز نسبت به روز قبل شاهد نابسامانی ها و معضلات انسانی ناشی از عدم رعایت موازین اخلاقی در آن می­باشیم بیشتر حس می شود. این نابسامانی­های اخلاقی هم خود شخص را از خیر مطلق دور می­کند و هم باعث رنجش خاطر دیگران خواهد شد. باتوجه به این مشکلات این مسئله  به ذهن متبادر می شودکه واقعاً ریشه این گونه معضلات اخلاقی در جامعه دینی ما که دستورات و نکات اخلاقی در آن بصورت تمام و کمال آمده ، در چه می­تواند باشد . به نظر می­رسد که تعدد آرا گوناگون و غالبا متعارض در زمینه اخلاق و تربیت اخلاقی دست اندر کاران تعلیم و تربیت ما را دچار سر در گمی کرده است .و هرروز از نظریه ای رو به نظریه دیگری می­برند.

در راستای مطالب مذکور این پژوهش به دنبال این است تا با توجه به اهمیت و تاثیر شگرف اخلاق و تربیت اخلاقی در رشد فردی و اجتماعی و نابسامانی‌های موجود در این حوزه با بررسی تربیت اخلاقی از نظر دو‌اندیشمند بزرگ جهان اسلام، امام محمد غزالی که مشهورترین مولف مسلمان در علم اخلاق می‌باشد و نیز ملاصدرا به عنوان دیگر‌اندیشمند اسلامی که که توانسته است تا حدودی اختلافات بین اندیشمندان مسلمان در هستی شناسی ، شناخت شناسی،  ارزش شناسی و دیگر حوزه ها را  با ترکیب کردن آرا اسلاف خود و ریختن آنها در قالبی نو به نام حکمت متعالیه کاهش دهد ، به طوری اندیشه­های او تا زمان حاضر نیز به روز باقی مانده و مورد ارجاع دیگر متفکران اسلامی قرار گرفته است ، بپردازد و می­خواهدکه با مقایسه‌ی آرا  غزالی و ملاصدرا تبیین مناسبی از چگونگی تفاوت‌ها و شباهت‌های دیدگاه  آن دو اندیشمند جهان اسلام در زمینه تربیت اخلاقی ارائه دهد، و به این مسئله بپردازد که تربیت اخلاقی در تفکر غزالی و ملاصدرا چه جایگاهی دارد، آرا این دو چه راهکاری را می‌تواندبه دست‌اندارکاران نظام تعلیم و تربیت در جهت بهبود وضعیت نامطلوب اخلاق عصر کنونی و به خصوص نظام ترییتی ما ارائه دهد.

 1-3اهمیت و ضرورت تحقیق

رشد و نشاط علمی در همه جنبه‌ها که تربیت اخلاقی نیز از آن مستثنی نیست در جامعه ما در گرو بازشناسی آثار مهم متفکران گذشته ما است. این باز شناسی بدون بررسی تطبیقی بین آرا  و نظریات متفکران گذشته چندان روشن بینانه و موثر نخواهد بود (باقری، 1377).  با اعتقاد به این مسئله که ارزشهای اخلاقی، همواره به عنوان افکار مهم و غالبی در زندگی بشر بخش قابل توجهی از دغدغه پژوهش های علوم انسانی را تشکیل داده­اند. ضرورت پژوهش در تربیت اخلاقی برای ما روشن خواهد شد.

برای مقابله با اخلاق نا مطلوب که بر زندگی انسانها سایه گسترانده و خود یک معضل اساسی است، از سوی اندیشمندان برای چاره اندیشی و مبارزه با آن  تلاش فکری گسترده­ای صورت گرفته است. در فرهنگ اسلامی آثار متعددی در اخلاق و تربیت اخلاقی توسط دانشمندان قدیم و معاصر به رشته تحریر در آمده و تحقیقات ارزشمندی در این زمینه انجام شده است (داوودی، 1385: 154).. حاصل این تلاش گنجینه گران بهایی است که برای پیرایش وجود انسان از آلودگی‌ها ی اخلاقی و تعالی ارزشی آدمی، از سوی متفکران و مصلحان فراهم شده است. در همین راستا گرد آوری، بررسی تطبیقی و تنظیم آرا‌ اندیشمندانی که در زمینه اخلاق و تربیت اخلاقی  کار کرده اند و دارای تالیفاتی هستند، گامی آغازین ولی اساسی می‌باشد. همچنین برای بهره وری مطلوب از تربیت اخلاقی، جستجوی عمیق، پیوسته و منظم گنجینه معارف و تجارب آدمی ضروری محسوب می‌شود (صادق زاده قمصری، 1375). در این راستا استفاده از افکار ‌اندیشمندان دینی که هم خود متخلق به اخلاق حسنه بوده‌اند و هم با قلم و بیان به ارشاد طالبان و مشتاقان پرداخته‌اند، می‌تواند در حل مشکلات اخلاقی کنونی جامعه گره گشا باشد .

در این پژوهش غزالی در جایگاه یکی از فیلسوفان متقدم اخلاق و ملاصدرا هم بعنوان یکی از فیلسوفان متاخر که دارای مشرب فکری خاصی به نام حکمت متعالیه میباشد که تقریبا می توان گفت جامع تمام مشارب فکری تا قبل از خود می باشد جهت بررسی و تطبیق نظریات در زمینه تربیت اخلاقی  بر گزیده شده اند . همچنین مشرب فکری آنان و نقش و اهمیت فلسفه در دیدگاههای آنها تا حدودی با هم تفاوت‌هایی دارند. با مقایسه وجوه تفاوت‌ها و شباهت‌های‌اندیشه غزالی بعنوان فردی متقدم در تربیت اخلاق اسلامی و ملاصدرا بعنوان فیلسوف متاخر اخلاقی اسلام می‌توان به یک دید کلی در زمینه تربیت اخلاقی دست پیدا کرد که راه را برای برنامه ریزان درسی و آموزشی ما نشان خواهد داد تا بتوانند برنامه­ریزی‌های لازم را برای بهبود وضعیت اخلاقی جامعه بعمل آورند.

1-4اهداف تحقیق

هدف کلی :بررسی تربیت اخلاقی از دیدگاه غزالی و ملاصدرا

اهداف اختصاصی:

1) بررسی دیدگاه غزالی در تربیت اخلاقی

2) بررسی دیدگاه ملاصدرا در تربیت اخلاقی

3) تعیین تفاوت­های دیدگاه غزالی و ملاصدرا در تربیت اخلاقی

4) تعیین  شباهت­های دیدگاه غزالی و ملاصدرا در تربیت اخلاقی

1-5 سوالات تحقیق

1) دیدگاه غزالی در زمینه تربیت اخلاقی چیست؟

2) دیدگاه ملاصدرا در زمینه تربیت اخلاقی چیست؟

3) در زمینه ترببیت اخلاقی چه تفاوت­های بین آرا غزالی و ملاصدرا وجود دارد؟

4) در زمینه ترببیت اخلاقی چه شباهت­های بین آرا غزالی و ملاصدرا وجود دارد؟

1-6روش تحقیق

این پژوهش از نوع مطالعات کیفی با رویکردی اسنادی- تحلیلی می­باشد که در آن از روش جرج بردی[1] دانشمند لهستانی( نقل از آقازاده،1382). در مقایسه و تطبیق نظرات غزالی وملاصدرا  استفاده خواهد شد. بردی در زمینه مطالعات تطبیقی در قلمرو آموزش و پرورش چهار مرحله را مشخص نموده است که این مراحل عبارتند از:

1-مرحله توصیف:  در این مرحله به اعتقاد بردی پژوهنده به توصیف نمودها و پدیده‌های مورد تحقیق بر اساس شواهد و منابع‌ای که از اطلاعات مختلف چه از طریق مشاهده مستقیم یا مطالعه اسناد و گزارشات دیگران به دست آورده است می­پردازد. به عقیده بردی مرحله توصیف، مرحله یاداشت برداری و تدارک یافته‌های کافی برای نقادی از آنها در مرحله بعدی است.

2- مرحله تفسیر:  این مرحله شامل بررسی و تحلیل اطلاعاتی است که در مرحله اول پژوهشگر به توصیف آنها پرداخته است. تحلیل اطلاعات به اعتقاد بردی بایستی مبتنی بر اصول و شیوه مرسوم در علوم اجتماعی باشد.

3-مرحله همجواری:  طی این مرحله اطلاعاتی که از صافی 1و 2 گذشته طبقه بندی می‌شوند و پهلوی هم قرار می‌گیرند و چهار چوبی فراهم می‌شود که راه را برای مرحله بعدی یعنی مقایسه شباهت‌ها و تفاوت‌های پدیده مورد تحقیق هموار می‌نماید. به عقیده بردی محقق در این مرحله می‌تواند به فرضیه تحقیقی خود دست یابد.

4- مرحله مقایسه:  در این مرحله مسئله تحقیق که در مراحل قبلی علی الخصوص در مرحله همجواری محقق اجمالاً از آن گذشته است، دقیقاً با توجه به جزیات در زمینه تشابهات و تفاوت‌های مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد.

1-7تعریف مفاهیم و اصطلاحات:

تربیت[2]:واژه تربیت از ریشه ربو و باب تفعیل است .در این ریشه، معنای زیادت و فزونی لحاظ شده است . بنابراین وازه تربیت با توجه به ریشه­ی آن به معنی فراهم کردن زمینه پرورش است .علاوه بر این تربیت به معنای تهذیب نیز استعمال شده است ،که به معنی زدودن خصوصیات ناپسند اخلاقی است.گویا در این استکمال، نظر بر این بوده است که تهذیب اخلاقی،مایه­ فزونی مقام و منزلت معنوی است،و از این حیث می­­توان تهذیب را تربیت دانست (باقری،1388،ص52-51). از نظر غزالی معنی تربیت این است که مربی، اخلاق بد را از آدمی بازستاند و به دور اندازد و اخلاق نیکو جای آن بنهد. )غزالی، ج

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]




فهرست جداول

جدول1. خلاصه مراحل انجام تحقیق………………………………………………………………………………………………………………………………………………80

جدول2. نتایج حاصل از مطالعات میدانی و مطالعات کتابخانه­ای……………………………………………………………………………………………………82

جدول3. عناوین کدها و تعداد کدهای تعیین­شده (به ترتیب اولویت) در مصاحبه با بیماران………………………………………………………..84

جدول4. درصد کل مؤلفه­ها از نظر بیماران……………………………………………………………………………………………………………………………………..92

جدول5. عناوین کدها و تعداد کدهای تعیین­شده (به ترتیب اولویت) در مصاحبه با متخصصین……………………………………………….. 94

جدول6. درصد کل مؤلفه­ها از نظر متخصصین………………………………………………………………………………………………………………………………..96

جدول7. درصدکلی مؤلفه­ها از نظر بیماران و متخصصین……………………………………………………………………………………………………………….97

جدول8. کدهای استخراج شده از مصاحبه­ها به تفکیک هر کدام از شرکت­کنندگان………………………………………………………………….100

فهرست نمودارها

نمودار شماره 1. درصد مشکلات روانشناختی از نظر بیماران………………………………………………………………………………………………………….85

نمودارشماره2. درصد مشکلات فیزیکی از نظر بیماران……………………………………………………………………………………………………………………88

نمودار شماره3. درصد مشکلات شناختی از نظر بیماران………………………………………………………………………………………………………………..89

نمودار شماره4. درصد مشکلات اجتماعی از نظر بیماران………………………………………………………………………………………………………………..91

نمودار شماره5. درصد کل مؤلفه­ها از نظر بیماران…………………………………………………………………………………………………………………………..92

نمودار شماره6. درصد مؤلفه­ها از نظر متخصصین……………………………………………………………………………………………………………………………96

نمودار شماره7. درصد کلی مؤلفه­ها از نظر متخصصین و بیماران…………………………………………………………………………………………………..97

نمودار شماره8. مقایسۀ درصد کل مؤلفه­ها از نظر بیماران و متخصصین……………………………………………………………………………………….98

منابع

منابع فارسی 114

References 118

پیوست‌ها

پیوست 1. 133

پیوست 2. 136

  1-1 مقدمه

اسکلروز متعدد[1] که اختصاراً به آن “ام اس” گفته می‌شود، درمجموع شایع­ترین علت ناتوانی غیرتروماتیک در جوانان در جهان به‌حساب می­آید (اختیاری و همکاران، 1386). علل بیماری تاکنون مشخص نشده است. در مطالعه کورتزک[2] گزارش شده است که مجموعه­ای از عوامل خطر و مستعد کننده از قبیل نارسایی سیستم ایمنی، استعداد ژنتیکی فرد، زمینه فامیلی، منطقه جغرافیایی، عفونت­های ویروسی و حتی فشارهای روانی در ایجاد بیماری دخیل هستند (کورتزک، 1997؛ به نقل از رضایی و پناهی، 1384). علائم عصبی در بیماری “ام اس” به دلیل درگیری قسمت­های مختلف دستگاه عصبی مرکزی (CNS)[3] متنوع می‌باشد و به علائم حرکتی، شناختی و نوروسایکوژیکی منجر می­شود که تمام این علائم مستقل از یکدیگر رخ می­دهند (چیارلوالوتی و دلوکا[4] ، 2008). گزارش شده است که نقص­های شناختی ازجمله مشکلات رایج در بیماران مبتلا به اسکلروز متعدد است که تأثیر زیادی را بر روی کارکردهای روان‌شناختی، شغلی و اجتماعی بیماران دارد.

نقایص شناختی در بیش از 50 درصد بیماران مبتلا به ام اس حتی در مراحل اولیۀ بیماری اتفاق می­افتد (بارائو و همکاران، 2011؛ به نقل از چهره‌نگار و همکاران، 2012). اگرچه شدت و تعداد مشکلات شناختی در این بیماری، در افراد مختلف متفاوت است، اما اصلی­ترین کارکرد­های شناختی که تحت تأثیر قرار می­گیرند شامل عملکردهای اجرایی، حافظه و سرعت پردازش اطلاعات می­باشند (کالبرس[5]،2006؛ پراکاش6 و همکاران، 2008؛ و دوک7و همکاران،2008). اما معمولاً زبان و عملکرد هوشی شخص بیمار محفوظ می­ماند. ویشارت و شارپ[6] (1997) طی بررسی­های خود به این نتیجه دست یافتند که نشانگان جسمی بیماری به‌تنهایی نمی­تواند به‌عنوان متغیر پیش­بین خوبی برای آسیب­های شناختی در نظر گرفته شود. به‌عنوان‌مثال  بیمارانی که از نشانگان متعدد و شدید جسمانی رنج می­برند، شکایت چندانی از نقص در عملکردهای شناختی خود ندارند و بالعکس بیمارانی که درگیر مشکلات شناختی متعددی می­باشند، نشانگان جسمانی اندکی دارند. بر اساس چندین مطالعه هیچ رابطه­ا­ی و یا رابطۀ کمی بین ناتوانایی­های فیزیکی و نقایص شناختی وجود دارد (انجمن ملی ام‌اس ،2006). بنابراین برای سنجش مشکلات شناختی این بیماران نمی­توان به مشکلات جسمانی آن‌ها اکتفا کرد.

علاوه بر این، مشکلات عاطفی و خلقی نظیر افسردگی نیز در این بیماران بسیار معمول است. اغلب به نظر می­رسد افسردگی با اختلال شناختی همراه است، هرچند رابطه بین اختلالات عصبی و افسردگی نامشخص است (دمار[7] و همکاران،2003). ارتباط مثبت پایداری بین افسردگی و عملکرد شناختی، به‌ویژه با حافظه کاری (آرنت[8] و همکاران، 1999)، توانایی­های یادگیری، برنامه­ریزی (آرنت و همکاران،2001) و سرعت پردازش (لاندرو[9] و همکاران،2004) ضعیف وجود دارد.

با توجه به نقش برجسته عملکردهای شناختی (حافظه، توجه، سرعت پردازش اطلاعات، ادراک دیداری فضایی، یادگیری و….) بر جنبه­های مختلف زندگی انسان­ها و شیوع شکایات شناختی در بیماران ام اس برای تهیۀ یک پروتکل توان‌بخشی کامل تعیین جایگاه شکایات شناختی بیماران لازم است. پیدایش هرگونه مشکل و اختلالی در این زمینه­ها مسبب مشکلات متعددی در زندگی روزمره، شغل و روابط اجتماعی افراد می­گردد. هدف این مطالعه تعیین جایگاه شکایات شناختی در بین مؤلفه­های شناخته‌شده برای توان‌بخشی بیماران ام اس عودکننده­ – بهبود یابنده می­باشد.

1-2 تعریف و بیان مسئله اصلی پژوهش

شواهد قوی نشان می­دهد که ام اس یک بیماری خود ایمنی است که در آن آنتی‌بادی‌های فرد علیه میلین یا الیگو دندروسیت­های CNS عمل می­کند. آسیب به آکسون به علت دمیلینه شدن اتفاق می­افتد که ممکن است باعث ایجاد ناتوانی دائمی شود (کیگان[10] و نوسورثی[11]، 2002).

رائو و لئو(1991)، نقل می­کنند که در مراحل اولیۀ این بیماری اختلالات شناختی ممکن است به‌صورت خفیف وجود داشته باشد، ولی با پیشرفت بیماری در تعداد کمی از بیماران اختلالات شدید شناختی گزارش شده است. اختلالات موجود در ام اس به‌صورت یک کاهش هماهنگ در کل شناخت نیستند بلکه بیشتر حیطه­های حافظه، توجه، عملکرد اجرایی، سرعت پردازش را شامل می­شوند و این در حالی است که حیطه­های زبان و هوش کلامی کمتر درگیر می­شوند (رائو و همکاران،1991). مشکلات شناختی در نوع عودکننده – بهبود یابنده ام اس در مراحل اولیه پدیدار می­شود که بیشتر بر توجه، سرعت پردازش اطلاعات، حافظه، بازداری و مفهوم‌سازی تأثیر می­گذارد (دلویر[12] و همکاران،2005). سایمیونی[13] و همکاران (2007)، گزارش کردند که حافظۀ آسیب‌دیده با اضطراب، افسردگی، خستگی و سلامت و کیفیت زندگی مرتبط است. امروزه با پیشرفت درمان­های دارویی که طول عمر بیماران ام اس را بالا برده است پرداختن به مشکلات روان‌شناختی و شناختی برای بالا بردن کیفیت زندگی جایگاه پیدا می­کند.

افراد مبتلا به ام‌اس که مشکلات شناختی را تجربه کرده­اند باید مورد ارزیابی عصب‌شناختی قرار گیرند. این می­تواند به ارزیابی علل مشکلات شناختی (واکنش روانی یا ارگانیک)، کمک کند تا راه­های مناسب جهت کاهش نتایج این آسیب­ها به فرد ارائه گردد (گلدینگ و هنز، 2012). در حال حاضر ابزار ارزیابی عملکرد شناختی افراد مبتلا به ام‌اس (MACFIMS[14]) به زبان فارسی هنجاریابی شده است (اسحاقی و همکاران،2012).

با توجه به اینکه اغلب مطالعات انجام شده به روش کمی صورت گرفته است و همچنین به دلیل اهمیت درک و شناخت متخصصین از شکایات این بیماران در برنامه­های توان‌بخشی، مطالعه حاضر به روش کیفی طراحی و اجرا گردیده است. در این پژوهش از روش مصاحبه عمیق استفاده شد. این ابزار، ارزیابی عمیق­تر ادراک­ها، نگرش­ها، علایق و آرزوهای آزمودنی­ها را امکان‌پذیر می­سازد. از سوی دیگر مصاحبه ابزاری است که امکان بررسی موضوع­های پیچیده، پیگیری پاسخ­ها یا پیدا کردن علل آن و اطمینان یافتن از درک سؤال از سوی آزمودنی را فراهم می­سازد. ازاین‌رو نسبت به روش کمی و استفاده از ابزارهایی همچون پرسشنامه که تنها به پاسخ­های سطحی آزمودنی­ها وابسته است، از طریق روش کیفی، می­توان اطلاعات پرمایه‌تر و عمیق­تری به دست آورد. از امتیازات مهم مطالعۀ کیفی قابلیت تولید فرضیات متعدد می­باشد. همان‌طور که در این پژوهش نیز آمده است در بخش پیشنهاد‌ها در غالب پیشنهاد به این فرضیات اشاره شده است. مسئلۀ مهم برای تأیید این فرضیات طراحی و انجام مطالعات کمی چندمرکزی با حجم نمونۀ بیشتر می­باشد.

1-3 ضرورت و اهمیت انجام پژوهش

متأسفانه بیماری ام اس در کشور ما هم رو به رشد است و در طول دهۀ گذشته تعداد بیماران افزایش یافته است (صحرائیان و همکاران، 2010). ازاین‌رو بیماران مبتلا ممکن است در آینده نیاز به توان‌بخشی شناختی داشته باشند. در بیماری اسکلروز متعدد که دارای علائم وسیع و تابلوهای کلینیکی متفاوت است، هر بار عود بر میزان ناتوانی بیمار می­افزاید و به‌تدریج باعث محدودیت شدید می­­­­­­­­شود. یکی از بهترین راه­ها برای کاهش میزان ناتوانی توان‌بخشی است. استفاده از برنامه­های توان‌بخشی در هر بیمار بر اساس نوع عوارض متفاوت است و باید برای هر بیمار برنامه­ای خاص در نظر گرفت. لازم است برای نیل به این هدف میزان ناتوانی ایجاد شده در هر زمان، از طریق ارزیابی­های مکرر از بیمار، تعیین شود، این اقدامات، بلافاصله پس از درمان دارویی مرحله حاد بیماری شروع می­شود، بنابراین توان‌بخشی یک جزء جدانشدنی از طرح درمان در بیماران ام اس است (عظیمیان، 1379).  چون  در جریان بررسی­های کتابخانه­ای و میدانی، پروتکل ارزیابی و توان‌بخشی جامعی که دربردارنده ابعاد مختلف بیماری باشد، یافت نشد، بنابراین انجام پژوهشی  برای  شناسایی و اولویت‌بندی مداخلات درمانی مؤلفه­های شناختی، روان‌شناختی و اجتماعی در توان‌بخشی بیماران مبتلا به اسکلروز متعدد عودکننده – بهبود یابنده  ضروری و مهم به نظر می­رسد.

1-4 اهداف پژوهش (هدف کلی و اهداف ویژه)

1-4-1 هدف کلی:

بررسی جایگاه مداخلات شناختی در پروتکل توان‌بخشی بیماران مبتلا به اسکلروز متعدد عودکننده – بهبود یابنده.

1-4-2 اهداف ویژه:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:15:00 ب.ظ ]




5-2 یافته­های مربوط به همبستگی بین بلوغ عاطفی و خود­شناسی ……………………………………………………………………………85

5-3 یافته­های مربوط به تفاوت بلوغ عاطفی و خود­شناسی در دانش­آموزان ……………………………………………………………….. 87

5-4 یافته­های مربوط به پیش­بینی خود­شناسی از طریق بلوغ عاطفی ……………………………………………………………………….. 89

5-5 نتیجه­گیری…………………………………………………………………………………………………………………………………………………..90

5-6 محدودیت­­های پژوهش ………………………………………………………………………………………………………………………………… 91

5-7 پیشنهادات ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………91

منابع

منابع فارسی ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… 93

منابع انگلیسی  ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 96

مقدمه

رشد و تکامل فرآیندی مداوم و منظم است که تسلسل قابل پیش­بینی دارد. اگر ­چه سرعت پیشرفت آن متفاوت است ولی تمام افراد بشر مراحل مشابه آن را طی می­کنند. «بلوغ از مهم­ترین مراحل دوران زندگی هر فردی است که با تغییرات تکاملی فیزیکی، عقلانی و عاطفی – اجتماعی مشخص می­شود.» (نلسون[1]، به نقل از ولایتی، 1379). دوره­ی بلوغ[2] از دیدگاه روان­شناسان، مربیان اخلاق و سایر دانشمندان، دوره حساسی است. از فیلسوفان قدیم سقراط، افلاطون، ارسطو و … به آن توجه نموده و ژان ژاک روسو در کتاب امیل، بلوغ را تولد ثانوی نامیده است (قره بگلو و کریمیان، 1380).

بلوغ در لغت به معنی رسیدن، به سر­­ رسیدن و رسیدن به سن رشد می­باشد. کلمه بلوغ «Puberty» در زبان انگلیسی از کلمه لاتین «Pubertas» به معنای سن مردانگی یا سن بزرگسالی مشتق شده است. بلوغ عاطفی[3] عبارت است از خروج کودک از انگیزه­های کودکانه، و نشان­ دادن عواطف خود به شکل بزرگ­ترها، آن­ چنان که عاطفه­اش جهت­دار و در خط تعدیل و کنترل باشد. هم­چنین بلوغ عاطفی زمانی است که فرد بتواند خود و دیگران را به وجهی مناسب دوست­ بدارد و واکنش معقولی را جایگزین واکنش هیجانی کند (احمدی، 1374). بلوغ عاطفی از عوامل مؤثر در الگوی شخصیت است و به کنترل رشد نوجوان کمک می­کند. از نظر کول (1944؛ به نقل از سینک و بهار­گاوا) «برجسته­ترین علامت بلوغ عاطفی توانایی تحمل تنش است.» کاپلان و بارون خصوصیات شخصی را که از لحاظ عاطفی بالغ است بررسی کرده، او می­گوید فردی که از لحاظ عاطفی بالغ است قابلیت مقاومت در برابر تأخیر ارضای نیازها را دارد، توان تحمل میزان معقول ناکامی را دارد و می­تواند توقعات خویش را بر مبنای اقتضای موقعیت به تعویق ­اندازد یا در آن تجدید نظر نماید.

خودشناسی[4] عبارت است از آگاهی لحظه به لحظه فرد نسبت به حالات روان­شناختی و توان تمایز نهادن و تحلیل محتوای تجارب کنونی و نیز پردازش شناختی فعال درباره­ی خود و معطوف به رویدادهای گذشته است که نتیجه آن ایجاد دید وسیع­تر برای هدایت رفتار و تشکیل طرحواره­های فردی پیچیده­تر و کامل­تر است (طهماسب، 1384).

ارتباط خودشناسی با زمینه­های مختلف، از جمله پژوهش­های روان­شناسی اجتماعی، خانواده و ناسازگاری تأمل پذیر است (ویلسون و دان[5]، 2004). با توجه به مطالب ارائه شده و از آن جایی که در شرایط حاضر نوجوانان و کودکان با مشکلات بسیاری در زندگی خویش مواجه هستند و این مشکلات موجب مسائل روان – تنی بسیاری چون اضطراب، تنش، ناکامی و آشفتگی عاطفی در زندگی روزمره می­شوند و نیز، با توجه به این ­که بخش عظیمی از جمعیت کشورمان را نوجوانان و دانش­آموزان به خود اختصاص داده­اند و این افراد در آینده عهده­دار وظایف و مسئولیت­های مختلف جامعه خواهند بود؛ بی­توجهی به نیازهای ضروری این قشر، صدمات جبران ناپذیری به پیکره­ی اجتماع وارد خواهد ساخت. بنابراین، این مطالعه با هدف بررسی رابطه بین بلوغ عاطفی و خودشناسی در دانش­آموزان انجام گرفت.

1–2 بیان مسئله

     مبحث بلوغ و بلوغ عاطفی از جمله مفاهیمی است که توجه روان­شناسان و متخصصان علوم تربیتی را به خود جلب کرده است. به اعتقاد بسیاری از متخصصان، بلوغ عاطفی از جمله متغیرهایی است که روی عملکرد تحصیلی دانش­آموزان تأثیر می­گذارد.

محققان مختلف، بلوغ عاطفی را این گونه تعریف کرده­اند: بلوغ عاطفی عبارت است از خروج کودک از انگیزه­های کودکانه، و نشان دادن عواطف خود به شکل بزرگ­ترها، آن­ چنان که عاطفه­اش جهت­دار و در­ خط تعدیل و کنترل باشد. بلوغ نقطه عطف و دوره بحرانی انتقال از کودکی به بزرگسالی و زمان اکتساب قدرت باروری است. به عبارت دیگر، بلوغ دوره­ای از رشد روانی، جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی فرد است که ثبات و تکوین شخصیت در آن صورت می­گیرد (نجفی و همکاران، 1390). مورگان (1934؛ به نقل از سینک و بهار­گاوا) «می­گوید یک نظریه­ی کارآمد درباره­ی بلوغ عاطفی باید تمام حیطه­ی فردیت، نیرو­ها و توانایی لذت بردن از این نیروها را در نظر بگیرد.» از نظر والتری، دی و اسمیت سون (1974؛ به نقل از سینک و بهار­گاوا) «بلوغ عاطفی جریانی است که طی آن شخصیت فرد مداوماً برای احراز بیش از پیش سلامت عاطفی، از لحاظ روانی و فردی می­کوشد».

مطالعات نشان داده­اند افرادی که از بلوغ عاطفی پایین برخوردار هستند، نمی­توانند در شرایط مختلف واکنش مناسبی نشان دهند و هم­چنین آن­ها نمی­توانند خود را به جای دیگران بگذارند، اما افرادی که از بلوغ عاطفی بالایی برخوردارند، قادر هستند که در شرایط دشوار هم، کنترل هیجانی و عاطفی خود را حفظ کنند (مهین­ترابی و همکاران، 1390). در تعدادی از تحقیقات دیگر، این نتیجه به دست آمد که عدم بلوغ عاطفی می­تواند باعث ایجاد مشکلاتی در زندگی زناشویی شود. زوج­هایی که از بلوغ عاطفی پایینی برخوردارند، نمی­توانند در شرایط مختلف واکنش مناسب نشان دهند، هم­چنین، نمی­تواند خود را به جای طرف مقابل بگذارند. از این رو اختلافات در زندگی مشترک افزایش می­یابد. اما در صورتی که زوج­ها از بلوغ عاطفی بالایی برخوردار باشند، قادر خواهند بود در شرایط دشوار زندگی هم کنترل هیجانی و عاطفی خود را حفظ نمایند. آن­ها هم­چنین، ضمن شناسایی نیازهای خود و طرف مقابل، برای برآورده سازی این نیازها در جریان زندگی مشترک تلاش می­کنند. هم­چنین نشان داده شد، که بلوغ عاطفی بالا موجب افزایش رضایت­مندی زندگی زناشویی و کاهش نارضایتی زناشویی می­شود (مهین­ترابی و همکاران، 1390).

هم­چنین تحقیقات نشان داده­اند که بین بلوغ عاطفی و سلامت روانی و عمومی ارتباط معناداری وجود دارد. به این ترتیب، افرادی که از بلوغ عاطفی بالایی برخوردار بودند از سلامت روانی و عمومی خوبی نیز برخوردار بودند و به هر میزان که آگاهی آن­ها از دوران بلوغ بیشتر بود، سلامت روانی و عمومی آن­ها نیز در سطح­ مطلوب­تری قرار داشت (آقا یوسفی و همکاران، 1388).

از میان تمامی پیشرفت­ها و پژوهش­های علمی هیچ یک به اندازه­ی شناخت انسان توجه او را به خود جلب نکرده است. آدمی از دیرباز کوشیده است تا افکار، عواطف، و احساسات خود و هم نوعان خود را دریابد. علاقه­ی همیشگی اکثر مردم به افسانه­ها، داستان­ها، سرگذشت­ها و شرح حال­ها گویای این نظر است­ (پارسا،1377).
نقش خود­شناسی به عنوان سازه­ای شخصیتی که واجد ملاک­های رفتاری معین است، در تبیین و پیش­بینی فرآیندها و سازه­های مختلف روان­شناختی، در پژوهش­های پیشین به تأیید رسیده است (قربانی و همکاران، 2005). در دو دهه­ی اخیر بیش از پیش به نقش خود­آگاهی در بهداشت روانی توجه شده است.

برخی از محققان بر آنند که خود­آگاهی پیامد­های منفی برای بهداشت روانی فرد دارد. نتایج مطالعات آنان نشان داده است که اشتغال فکری با شکست­ها و محرومیت­ها، به­ ویژه هنگامی که توأم با احساس نگرانی از حضور در کنار دیگران باشد، منجر به استمرار و تشدید افسردگی می­گردد (نالن – هاکسما[6]، 1990؛ هاکسما و گروگاس[7]، 1994؛ پیزنسکی و گرینبرک[8]، 1987).

هم­چنین نتایج پژوهش نشان داده است که خود­آگاهی و اجزای آن با اختلالات روابط بین­ ­فردی رابطه دارد (لطیفیان و سیف، 1386). گنجاندن مفهوم خود­شناسی در میان هر چیز، به ویژه درباره­ی مسائل مرتبط با زندگی زناشویی پیامدهای مهمی دارد. مکاتب و روش­های مشاوره­ای و روان­درمانی و حتی آموزه‌های دینی، افراد را به تدبر در خویشتن فراخوانده­اند (برن[9]، 2007). از این منظر، خودشناسی مقدمه ارتباط مؤثر با دیگران تلقی می­شود (باتلر و وامپلر[10]، 1999). باتلر وامپلر (1999) طی پژوهشی به این نتیجه دست یافتند که آموزش مهارت­های ارتباط به پیشرفت­های چشمگیری در ارتباط افراد با یکدیگر می­شود و هم­چنین میزان خود­شناسی را نیز افزایش می­دهد.

موسوی و قربانی (1385) طی پژوهشی که روی 151 نفر از دانشجویان دانشگاه تهران انجام دادند به این نتیجه رسیدند که بین خود­شناسی و آسیب­های روان­شناختی همبستگی منفی وجود دارد. با توجه به نقش تسهیل­گر فرآیند خودشناسی در همسانی درونی، ویژگی خود نظم­دهنده­ی آن (هیگنز[11]، 1996)، و تأثیر آن در بهزیستی روانی (قربانی و همکاران، 2003)، می­توان پیش­بینی کرد، هر چه میزان خود­شناسی بالاتر باشد، همسانی درونی بیشتر و مشکلات روان­شناختی کم­تر است. نتایج پژوهش­های اخیر حاکی از آن است که شدت و وضوح خودآگاهی در تعامل با ماهیت افکار، عواطف و باورها به ویژه احساس نومیدی و نیز ارزشی که فرد برای خود به عنوان یکی از اعضای اجتماع قائل است، می­تواند به انحای مختلف بر بهداشت روانی فرد تأثیر بگذارد (سیمون و هارتر[12]، 1998).

فهم ذهن دیگران و خودآگاهی (آگاهی بر حالات ذهنی خود) به موازات یکدیگر پیش می­رود، دانش در مورد ذهن خود به دانش در مورد ذهن دیگران مربوط است (گوپنیک[13]، 1993). از این رو، آنان که شناخت گسترده­تر و عمیق­تری از خود دارند، دیگران را نیز بهتر می­توانند درک کنند و پیش­بینی دقیق­تری از افکار خود و سایرین خواهند داشت و بدین ترتیب مشکلات کم­تری را در ر­ابط بین فردی با دیگران تجربه خواهند کرد.

با توجه به این که متغیرهای بلوغ عاطفی و خود­شناسی در زندگی فرد از اهمیت به سزایی برخوردار است اما در ادبیات پژوهشی به این متغیرها و رابطه­ی آن­ها با هم توجه زیادی نشده و تحقیقاتی که در این زمینه، چه در داخل و چه در خارج صورت گرفته محدود می­باشد. بنابراین، در این پژو­هش مسئله اصلی بررسی رابطه بین بلوغ عاطفی و خود­شناسی در دانش­آموزان مدارس دولتی و نمونه ­دولتی می­باشد؛ و ما می­خواهیم بدانیم که آیا بین متغیرهای بلوغ عاطفی و خود­شناسی در بین دانش­آموزان رابطه وجود دارد یا نه؟

1–3 دلایل توجیهی و ضرورت انجام تحقیق

دوران بلوغ یکی از مهم­ترین دوران­های زندگی است. در این دوره بزرگ­ترین تغییرات فیزیولوژی و روانی در فرد ایجاد می­شود و شناخت این تحولات و تغییرات در رفتار و کردار نوجوانان بسیار ارزشمند است.

دانش­آموزان از مهم­ترین اقشار جامعه و جزء روشن­فکران آن محسوب می­شوند که نگرش و عملکرد آن­ها در کل جامعه تأثیر دارد. هر چه این قشر از نظر رفتاری، عملکردی و شناختی پویاتر و انعطاف پذیرتر باشند، به همان اندازه جامعه در دست­یابی به اهداف و پیشرفت موفق­تر خواهد بود. با وجود آن که همواره پرسش­هایی بنیادین در باب ماهیت ذهن انسان و توانایی وی در شناخت خود مطرح بوده است، اما مفهوم خودشناسی تا­کنون جایگاه اصلی خود را در روان­شناسی به عنوان موضو­عی عمده و اساسی به دست نیاورده است.

ارتباط خود­شناسی با زمینه­های پژوهشی مختلف از جمله سنت روان پویشی، پژوهش­های شخصیت که در آن صفات شخصیتی به واسطه پرسشنامه­های خود سنجی ارزیابی می­شوند و پژوهش­های روان­شناسی اجتماعی در زمینه ماهیت خود پنداشت قابل تأمل است (ویلسون و دان،2004). هم­چنین بلوغ عاطفی با بسیاری از جنبه­های زندگی فرد ارتباط دارد. پس با توجه به اهمیت بلوغ عاطفی و خود­شناسی در زندگی انسان، نتایج این پژوهش می­تواند در زمینه­های بهداشت و سلامت روان مورد استفاده قرار گیرد و از اهمیت به سزایی برخوردار است. هم­چنین، نتایج این پژوهش در زمینه­های برنامه­ ریزی 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:14:00 ب.ظ ]




حدود 80 درصد از بیماران مبتلا به صرع کانونی[16] از اختلالات شناختی رنج می برند و طبق مطالعات بیش از نیمی از مصروعین مشکلات رفتاری دارند (هلمستادتر[17]، 2011) که منجر به ابعاد روانشناختی ضعیف در زندگی بزرگسالی می شود (هلمستادتر، 2014). در حالی که افسردگی، شایع ترین اختلال روانیِ همراه است (سوئینکلز[18]، 2005)، اختلال اضطرابی، وسواس، ترس مرضی (نوحی، 1387)، سایکوز (صاحب الزمانی، 1387)، مشکل در حافظه و کندی روانی- حرکتی (هلمستادتر، 2012) نیز در این گروه بطور مکرر مشاهده شده است. در کودکان و در مبتلایان به صرع با شروع زودرس، موانع تحولی بیشتر رواج دارد و مشکلات رفتاری اساسی به وجود می آید؛ از جمله اختلال اتیسم، بیش فعالی، نقص توجه (تیلور[19]، 2013). با توجه به آنچه گفته شد، بررسی تأثیر صرع بر کیفیت زندگی بیمار موضوع بالینی مهمی است که توجه پژوهشی روزافزونی را به خود جلب کرده است. صرع بر طیف گسترده ای از کارایی های روانشناختی و فردی اثر میگذارد. بررسی کیفیت زندگی بیمار شیوه ای مهم برای ارزیابی این تأثیرها است (به نقل از ابراهیمی و همکاران، 1390). کیفیت زندگی مفاهیم عمده ای را که موجب رضایت کلی از زندگی می شود در بر می گیرد. این مفاهیم شامل سلامتی، مسکن مناسب، اشتغال، امنیت شخصی و خانوادگی، آموزش و اوقات فراغت می باشد (نشاط دوست و همکاران، 1388). در واقع کیفیت زندگی به عنوان قضاوت شناختی آگاهانه راجع به رضایت فرد از زندگی تعریف می شود، به همین دلیل وقتی که فردی دچار بیماری مزمن می شود علایم فیزیولوژیکی، پیش آگهی درمان، رژیم درمانی و موضوعات مربوطه می توانند اثرات شدیدی بر درک کلی رضایت از زندگی بگذارند (جواهری،1389).

از سوی دیگر، خانواده به عنوان واحدی اجتماعی در برگیرنده بیشترین و عمیق ترین مناسبات انسانی است و علاوه بر آنکه منبع اولیه نیازهای اساسی فرد محسوب می شود، موقعیت های متعددی را برای یادگیری و شکل گیری نگرش ها و تشکیل باورهای فرد فراهم می آورد. کیفیت رابطه زناشویی یکی از جنبه های مهم مورد بررسی در مطالعات مربوط به خانواده است؛ این اهمیّت ناشی از اهمیّتی است که ازدواج و نتایج فردی و اجتماعی مربوط به آن دارد. کاستر (2009) و لارنس و همکاران (2009) کیفیت رابطه زناشویی را احساسات کلی همسران از شادمانی و رضایت آنها از زندگی مشترک تعریف می کنند. نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زندگی زناشویی رابطه دارد، که تحت تأثیر عواملی مانند کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیت های مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می گیرد (به نقل از پاداش، 1389). همچنین، ممکن است ویژگی تعاملات میان زوجین برای کیفیت زندگی زناشویی مهم تر از صفات اجتماعی و یا فردی باشد. در این راستا، گاتمن، ضمن تحقیقاتی دریافت که کیفیت عواطف و احساسات همسران نسبت به هم و شیوه ای که آنان هیجانات خود را بروز می دهند به میزان قابل توجهی پیش بینی کننده آینده ثبات روابط آنهاست. فرایند مبادله هیجانات و درک هریک از زوجین از هیجانات همسرشان، در خشنودی و استحکام روابط زناشویی شان تعیین کننده است. برسی اثرات متغیرهایی مانند علاقه و احترام از جهات مختلف حائز اهمیّت است، از جمله اینکه نظریه پردازان بزرگ همچون مزلو، راجرز، ماری، راتر، فروم، هورنای و نظایر آنها نیاز به احترام و محبت را از مهمترین نیازهای روانی انسان بر شمرده اند (شولتز،1377). در روابط و تعامل بین زوجین، اگر هر یک از طرفین نتوانند زمینه ارضاء این دو نیاز را در یکدیگر فراهم آوردند، نه تنها از روابط خویش لذت نخواهند برد، بلکه زمینه ساز عدم تعادل روانی برای یکدیگر خواهند شد (گلاسر،1379). پژوهش های پیشین نشان می دهند که فشار اقتصادی ممکن است منجر به کناره گیری و عدم توجه مراقبت همسران نسبت به یکدیگر شود. بنابراین هنگامی که زوجین با مشکلات مالی روبرو می شوند تعامل های مثبت بین آنها کاهش می یابد. گرمی و حمایت کنندگی تعامل های زناشویی نیز بر خوشبختی و رضایتمندی زناشویی تأثیر می گذارد و از این طریق کیفیت زناشویی را کاهش می دهد (گانگ، 2007؛ صادقی، 1392). هنگامی که پیوند گرم و صمیمانه زن و شوهر، به دلیل رخ نمون مشکلات تبدیل به رابطه سرد و پر تعارض شود، این مسأله بر خصوصی ترین رابطه آنها یعنی رابطه جنسی، نیز تأثیری منفی خواهد گذاشت.

همچنین، تربیت و روابط با فرزندان نیز حائز اهمیّت است. فرد در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل می شود و به همین دلیل از دیرباز عملکرد خانواده مورد توجه روانشناسان بوده است. (صمدی، 1388) در واقع، محققان اعتقاد دارند با اینکه والدین تنها افرادی نیستند که در اجتماعی کردن فرزندان شان نقش دارند، اما همواره خانواده به عنوان اصلی ترین عامل در نظرگرفته شده است و در این حیطه، جنبه های عاطفی رابطه والدین و فرزندان بیشترین اهمیّت را دارد (صادقی، مظاهری، 1386).

1-2 بیان مسأله

صرع نوعی بیماری عصبی مزمن و نمایانگر اختلال زودگذر در عملکرد مغز است که با تخلیه نابجا و سریع نورون ها در مغز مشخص می گردد. به دلیل ماهیت غیر قابل پیش بینی حملات صرع، ابتلاء به این بیماری چالش منحصر به فردی برای بیمار و خانواده وی به شمار رفته و مبتلایان پیامدهای اجتماعی متعددی را در ابعاد زندگی اجتماعی خود تجربه می کنند. پژوهش ها نشان می دهند که بیماران مصروع سطح پایین تری از تحصیلات، درآمد خانوادگی و وضعیت سلامتی در مقایسه با جمعیت سالم دارند. در واقع، برای بسیاری از بیماران مبتلا به صرع، ماهیت اجتماعی بیماری آنها یک معضل محسوب می شود. مطالعه ای بیان می دارد که ٢۵ درصد از افراد بالغ مبتلا به صرع نوعی از یک برچسب اجتماعی را در نتیجه بیماری خود تجربه می کنند (بندستورا[20]، کامفیلد و کامفیلد[21]، 2008). بیماران مبتلا به صرع، به دلیل داشتن ادراک از خود منفی، تمایل زیادی به نسبت دادن شکست ها به ناکارآمدی خود دارند، شکست هایی که بعضاً ناشی از تبعات دارا بودن یک بیماری نورولوژیک است و این حس ناکارآمدی و درماندگی را به سایر تجارب خود نیز منتقل نموده و عملاً بسیاری از فرصت های عملکرد موثر را از خود می گیرند و به جای حل صحیح مسأله به انزوا و درماندگی روی می آورند. صرع، باورها و نگرش های زیربنایی ناکارآمدی ایجاد می کند که مهارت های سازگاری و توانایی مقابله با مشکلات خاص یک بیماری مزمن را تحت تأثیر قرار می دهد. بیمار مصروع، باورها و نگرش هایی در مورد خود شکل می دهد که از عقاید یک فرد عادی متفاوت است و این نگرش ها به وسیله تجارب منفی مربوط به ابتلاء به صرع تقویت شده و منجر به سطوح بالای افسردگی و اضطراب مزمن می شود (صالح زاده، 1390). به عبارتی، این بیماران در معرض طیف وسیعی از اختلالات روانی شامل اضطراب، اختلالات شخصیتی و سایکوز قرار دارند (پاولی[22]، استیفان[23]، 2009). بدین ترتیب ابتلاء به صرع، کیفیت زندگی وابسته به سلامتی را در فردِ مبتلا مورد تهدید قرار داده و بررسی سطوح کیفیت زندگی را در این بیماران آشکار می سازد (منتظری و همکاران، 1389).

بطور کلی 40 درصد از بیماران مصروع، مبتلا به اختلال روانپزشکی همراه هستند که یکی از علل آن مواجه شدن فرد با استرس ناشی از بیماری است (بیرقی، 1391). همچنین روابط بین فردی ضعیف و سبک های ارتباطی غلط (اغلب پرخاشگر یا منفعل) منجر به طرد شدن از سوی دیگران و افزایش انزوای اجتماعی، خلق منفی و تقویت ادراک از خود منفی بیماران است (صالح زاده،1390). صلاحیت اجتماعی نامطلوب (آلمان[24]، 2014؛ و محولاتی، 1391) می تواند علت و نیز معلول این موضوع باشد. در واقع، سازگاری و صلاحیت اجتماعی ضعیف در این بیماران ناشی از عملکرد خانواده، عوارض نامطلوب دارو درمانی، شدت علائم و خیالبافی های نادرست کودک و والدین درباره ماهیت این اختلال است. به عبارت دیگر صرع تجربه استرس زایی است که تکامل و سازگاری فرد را تحت تأثیر قرار می دهد (مظاهری، 1388). در زمینه عملکرد خانواده می توان به اشتباهاتی اشاره کرد که تقریباً همیشه در تربیت کودک مصروع تکرار می شود؛ گاه پرستاری مبالغه آمیز و اتکاء زیاده از حد کودک به والدین و گاه برخورد خشن و تنبیهی با کودک. این رفتارهای متضاد والدین مرتباً تکرار می شود و کودک که از لحاظ جسمی و روانی ضعیف است نمی تواند با این تعارضات بیرونی مقابله و آنها را حل کند؛ نتیجه این فرایند اختلال رفتاری است (مقدسی،1380).

بکارگیری این یافته ها برای مصروعین مشکل آفرین است؛ به عبارت دیگر این افراد در امر تشکیل خانواده، اداره خانواده و مدیریت روابط خود با مشکلاتی روبرو هستند. از طرف دیگر، حمایت خانوادگی بر روند درمان، چرخه معیوب اختلالات روانپزشکی همراه و مقاومت به داروها در بیماران اثر می گذارد. متأسفانه ناآگاهی و باورهای غلط درباره صرع حتی در بین خانواده اصلی این بیماران شایع است. میزان اطلاعات محدود خانواده بر کیفیت زندگی، حمایت اجتماعی ادراک شده و سازگاری اجتماعی بیماران موثر است. طبق مطالعات، حمایت والدین پیش بینی کننده مثبتی برای سازگاری زناشویی[25] در بین مصروعین است. حمایت بر روابط زناشویی مخصوصاً در شروع آن اثرگذار است. از طرفی بیماران مصروع حمایت اجتماعی پایین تری را گزارش می کنند، و همچنین نتایج تحقیقات نشان دهنده سازگاری زناشویی پایین در بین این بیماران است (چن[26]، 2013). به نظر می رسد رابطه بین حمایت و سازگاری متقابل باشد. لذا حمایت اجتماعی از ازدواج بر سازگاری با صرع تأثیر مثبتی دارد (الیوت[27]، 2011). نتایج پژوهش ها نشان می دهد هنگامی که همسران احساس امنیت عاطفی می نمایند، عملکرد ارتباطی آنان تقویت شده و رضایت زناشویی آنان افزایش می یابد. کیفیت رابطه زناشویی منعکس کننده ارزیابی کلی فرد از رابطه است (کرولی، 2006). اختلالات جنسی نیز می تواند بر سازگاری زناشویی موثر باشد. مبتلایان به صرع لوب گیجگاهی، با وجود داشتن میل جنسی زیاد، از لحاظ جنسی ناتوان اند (مقدسی، 1380). حرکات تکرار شونده غیرارادی جنسی حین یا بلافاصله بعد از حمله تشنجی که بیشتر به صورت حرکات خود ارضایی یا صحبت های جنسی است (با منشأ لوب پیشانی) نیز در این بیماران وجود دارد. از سویی فعالیت زناشویی (به ویژه تنفس های شدید حین روابط زناشویی) نیز احتمال تشنج را افزایش می دهد که می تواند منجر به کاهش میل جنسی در زنان و مردان مصروع شود (نبوی، 1389). پس با توجه به حمایت اجتماعی کمتر، افسردگی بیشتر و وجود اختلالات جنسی در مبتلایان؛ سازگاری زناشویی پایین تر در این بیماران قابل انتظار است (چن، 2013 ). در خانواده، رضایت زناشویی یکی از مهمترین عوامل پیشرفت و دستیابی به اهداف زندگی و تحت تأثیر ثبات عاطفی زوجین است. رضایت از زندگی زناشویی سهم عمده ای در تداوم زندگی و تربیت نسل بعدی دارد (به نقل از فاتحی زاده و احمدی، 1384). بدون شک، خانواده یکی از محوری ترین محیط های تربیتی است که در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی فرد نقشی بسزا دارد. شرایط روانی خانواده مانند روابط عاطفی والدین نسبت به فرزندان در ایجاد سازگاری و سلامت روانی، رشد مهارت های اجتماعی و پیشرفت و موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان نقش تسهیل کننده یا بازدارنده دارد (کرامتی، مرادی، کاوه، 1384). طبق نظر رابین اسکینر[28]، مادری که از رفتار مناسب مادرانه بهره نبرده است و یا پدری که در حد رضایت بخشی در حقش پدری نشده باشد، وقتی قرار است به ایفای نقشی بپردازدکه برای آن هیچ سرمشق درونی در اختیار ندارد؛ رفتار نامناسب و ناهمخوانی خواهد داشت (گلدنبرگ وگلدنبرگ ،1389، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران). از سویی، والدینی که به دلایل مختلف دچار تنیدگی هستند، می توانند تسهیل کننده و یا گسترش دهنده مشکلات رفتاری کودکان خود باشند (مصطفوی و همکاران، 1391). به طورکلی، والدینی که در ارتباطات خود متزلزل، فاقد اطمینان خاطر و بی ثباتند، در نحوه تربیت فرزندان با یکدیگر توافق ندارند، از الگوهای فرزندپروری مبتنی بر طرد، حمایت افراطی با اغماض یا تسلط، انضباط دوگانه، سستی موازین اخلاقی، کمال جویی های غیرمنطقی و عصبانیت و بی ثباتی عاطفی استفاده می کنند، رفتارهای نوروتیک را در کودکان تثبیت می کنند و سبب می شوند که کودکان از نظر هیجانی و عاطفی نیازمندتر شده و در چنین شرایطی از حس اعتماد و امنیت که اساس تحول هیجانی سالم محسوب می شوند، ناکام بمانند. تحقیقات بر روی سازگاری کودکانی که والدین آنها دچار درد مزمن بودند، نشان دادند کودکان این گروه از والدین، مشکلات رفتاری بیشتر و شایستگی اجتماعی کمتری دارند (خدایاری فرد، 1382). در نهایت باید توجه داشت که مشکلات رفتاری کودکان با تنیدگی مادران و تنیدگی موجود در روابط زناشویی (کیدرون[29]، لندرث، 2010)، افسردگی (فورهند[30]و همکاران، 1982؛ به نقل از مصطفوی و همکاران، 1391)، اضطراب (فانتزو[31]و همکاران، 2006) و کناره گیری که همگی در زندگی بیماران مبتلا به صرع به وفور دیده می شود.

بنابراین با توجه به مهارت های اجتماعی ضعیف (مظاهری، 1388)، وجود اختلالات روانپزشکی (نجفی، 1389)، اختلافات زناشویی بیشتر (چن و همکاران، 2013)، سلامت روان نامناسب خانواده مصروعین (صفوی، 1389) و تقابل و تعامل این عوال با کیفیت زندگی فرد مصروع و خانواده اش و باتوجه به اینکه شرم و خجالت مداوم (به دلیل داشتن بیمار مصروع در خانواده) بر پویایی ها و الگوهای ارتباطی بین اعضای خانواده تأثیر گذار است، به نظر می رسد صرع به عنوان یک بیماری مزمن دارای تأثیرات اقتصادی-اجتماعی زیادی بر فرد مبتلا و خانواده اوست و روابط فرد مبتلا را تحت تأثیر قرار می دهد. در این پژوهش بر آنیم تا تأثیرات صرع را بر کیفیت زندگی، کیفیت روابط

با همسر و کیفیت روابط با فرزند بررسی کنیم.

مدل مفروض درباره روابط بین متغیرهای پژوهش در شکل زیر ارائه گردیده است.

1-3 اهمیّت پژوهش

انجمن صرع ایران ادعا می کند که در ایران هر ساله بیش از 30 هزار نفر، دچار صرع می شوند (مسرور و همکاران ،1390). با توجه به گستردگی روزافزون این بیماری، باید تمامی ابعاد زندگی این افراد بررسی شده و زمینه بهبود شرایط زندگی را برای ایشان فراهم نمائیم.

کیفیت زندگی یکی از نگرانی های عمده برای متخصصان بهداشت است. ارزیابی کیفیت زندگی کمک می کند تا مشکلات بیماران به طور بنیادی تر مورد توجه قرار گرفته و روش های درمانی مورد تجدیدنظر قرار گیرند (مرکوریس[32] و همکاران، 2009). به عبارت بهتر، دستیابی به اطلاعات کیفیت زندگی نه تنها راه گشای درمان های مؤثرتر و پیشرفت های آینده است، بلکه در ارتقای برنامه های حمایتی و اقدامات توانبخشی بسیار مؤثر است.

همچنین درون هر خانواده روابطی وجود دارد که درک آنها به درک مشکلات خانواده می انجامد (افقری، 1391). در واقع، خانواده یکی از محوری ترین محیط های تربیتی است که در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی فرد نقشی بسزا دارد. شرایط روانی خانواده مانند روابط عاطفی والدین نسبت به فرزندان، فرزندان نسبت به یکدیگر، و والدین نسبت بهم در ایجاد سازگاری و سلامت روانی، رشد مهارت های اجتماعی و پیشرفت و موفقیت تحصیلی و شغلی 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:13:00 ب.ظ ]