کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



با مراجه به آثار فقها و حقوقدانان، اینگونه استنباط می شود که، نظر مشهور، لزوم جریان موالات در انعقاد عقود می باشد . طرفداران این نظر، برای این ادعای خود به دلایلی استناد نموده اند که مهمترین این دلایل، دو مورد می باشد که در ذیل به بیان آن خواهیم پرداخت .

 

 

۴-۲-۱-۱– عدم صدق عرفی

 

یعنی اینکه، اگر بین ایجاب و قبول، فاصله طولانی باشد، عرفاً عقد صدق نمی کند ( مکارم شیرازی ، ۱۴۲۴ ه.ق ،ج ۱ : ۱۰۹ و نجفی ، ۱۳۹۳ ، ج ۱ : ۱۴۳ ) چون عقد، موجودی است مرکب از ایجاب و قبول، که قائم بر طرفین عقد بوده و به منزله کلام واحدی می باشد که بخشی از آن با بخش دیگر مرتبط است . از این رو، فاصله ای که شکل اتصالی اجزای عقد را بر هم زند، مُخل به موالات است، لذا نباید فاصله زیادی بین اجزایش واقع شود و بعد این را با مستثنی و مستثنی منه و فصول اذان و قرائت در نماز قیاس کرده اند . ( انصاری ، ۱۳۹۲ ، ج ۴ : ۲۷۱ و ۲۷۲ )

 

 

 

 

 

۴-۲-۱-۲– خَلع و لُبس

 

این نظر را مرحوم نائینی در کتاب منیۀ الطالب خود آورده اند و در این باره گفته اند : « در هر عقدی خَلع و لُبس صورت می گیرد، یعنی مثلاً :  بایع که لباس مالکیت مبیع را پوشیده است، آن را از خود خلع می کند و لباس مالکیت ثمن را می پوشد، و چون این دو مالک، یک آن هم نمی توانند بدون لباس مالکیت باشند، ناچار باید در مبادله این دو لباس ( لباس مبیع و ثمن ) نهایت شتاب را به خرج دهند، و این چیزی جز موالات ایجاب و قبول نیست . زیرا اگر لُبس، مقارن خَلع نباشد، رابطه مالکیت مبیع که از بایع خلع شده است بدون متعلق خواهد ماند، همچنین است، رابطه مالکیت ثمن که از مشتری خلع شده است و این امر، عقلاً محال است . » ( نائینی ، ۱۳۷۳ ه.ق ، ج ۱ : ۱۱۱ ) بر این نظر مرحوم نائینی، دکتر جعفری لنگرودی ایراد نموده اند و در این باره گفته اند که : « اولاً- بنا بر این استدلال نباید بین ایجاب و قبول، حتی یک آن هم فاصله زمانی واقع شود زیرا در این صورت، خَلع و لُبس، مقارن هم نمی شوند و در نتیجه موالات حاصل نمی شود! در حالی که عملاً بین هر ایجاب و قبولی لااقل چند ثانیه فاصله واقع می شود . ثانیاً – ایجاب کننده، اثر عقد را به وجود اقتضائی در ظرف اعتبار، بلافاصله به وجود می آورد ولی در عین حال، خَلع رابطه مالکیت از خود نکرده است زیرا او پیش از اظهار قبول از طرف قبول کننده، مالک بالفعل مال خود می باشد؛ و وقتی که قبول کننده اظهار قبول می کند، همان لحظه خَلع و لُبس صورت می گیرد و واقعاً هم در این لحظه است که خَلع و لَبس، مقارن یکدیگر قرار می گیرند . » ( جعفری لنگرودی ، ۱۳۹۲ : ۱۷۰ و ۱۷۱ )

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 03:39:00 ب.ظ ]




     ۱) تعریف سفیه: با مطالعه اجمالی در فقه امامیه و حقوق ایران در می­یابیم که حقوق ایران در این­باره از فقه امامیه تقلید نموده است و تعاریف فقهاء را برگزیده است قانون­گذار ما در ماده ۱۲۰۸ قانون مدنی به تعریف غیر رشید یا سفیه می­پردازد: “غیر رشید کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد.”

 

شاید بعلت اهمیت و پیچیدگی بحث باشد که قانون­گذار به صراحت به تعریف غیر رشید پرداخته است. کاری که نسبت به مجنون و صغیر انجام نداده است.

 

در هر حال غیر رشید از نظر قانون­گذار ما شخصی است که با داشتن عقل و ادراک واجد شعور و استعداد فکری کافی و لازم برای نگهداری دارایی و حقوق مالی خود نیست. لذا غیر رشید اعم از سفیه است زیرا غیر رشید کودکی را که بسن بلوغ رسیده و لیکن برشد کامل نرسیده شامل می­شود.

 

مرحوم محقق صاحب شرایع در این خصوص می­فرماید: “السفیه هوالذی یصرف امواله فی غیر اغراض صحیحه”[۱] بنابراین سفیه در مقابل رشید است و در این راستا قانون­گذار ما به جای سفیه اصطلاح “غیر رشید” را آورده است و از آن­جا که سفه، عدم رشد می­باشد ما بحث رشد را در مبحث صغار مطرح ننموده تا در این­جا به تفضیل بدان بپردازیم.

 

البته قانون­گذار ما در مورد غیر رشید به تعریف بسنده نکرده بود و اماره رشد را نیز در ماده ۱۲۰۹ قانون مدنی آورده بود و سن ۱۸ سالگی را ملاک می­دانست که در اصلاحات اخیر (سال ۱۳۶۱) ماده مذکور حذف گردید.

 

در این­جا به اختصار می­گوئیم که سفه یعنی عدم رشد و عدم رشد از دو جهت قابل توجه است:

 

۱- عدم رشد بدین معنی که شخص به سن کبر و رشد نرسیده است.

 

۲- عدم رشد ارتباطی به سن ندارد و منظور ضعف قوای دماغی و فکری است که در این معنی مساوی سفه است. پس غیر رشید هم ممکن است صغیر و یا کبیر باشد.

 

از تعاریف فوق به این نتیجه می­رسیم که سفیه عقل معاش و اداره اموال، دارایی و حقوق مالی خود را ندارد و به همین جهت از اول ذهنمان باید متوجه تصرفات مالی، اموال و دارایی سفیه باشد.

 

به عبارت دیگر غیر رشید عاقلی است که شعور اداره اموال خود را ندارد.[۲]

 

مرحوم علامه حلی در کتاب قواعد در تعریف سفیه می­فرماید: “اما السفیه فهوالذی یصرف امواله فی غیر الوجه الملائم لافعال العقلاء” این تعریف در حقیقت متضمن تعاریف دیگری است که از جمله در شرایع دیدیم که فرمودند: “فی غیر اغراض صحیحه” یا قول دیگر فقهای عظام به معنی “المبذر لا مواله فی غیر اغراض صحیحه”.[۳]

 

بنابراین از آن­چه در تعریف گفته شد می­توان نتیجه گرفت: سفیه از طفل با بلوغ و از دیوانه با عقل متمایز است، پس سفاهت با ادراک و تمیز همراه است و سفیه کسی است که رتق و فتق اموال خود را به خوبی نمی­داند و کاری می­کند که فرد همانند او چنین کارهایی نمی­کند و به خود و افراد تحت سرپرستی خود زیان می­رساند و مردم می­گویند رفتار او بسان روش عقلاء نیست. عمده­ترین مشکل سفیه در عقل معاش، اموال و حقوق مالی است بطوری­که تبذیر و اسراف چنان­چه به حد افراط رسد ناشی از عدم رشد و موجب حجر است.[۴]

 

به هر حال سفیه کسی است که نتواند اموال خود را حفظ کند و باعث اتلاف آن گردد. معاملاتش بر اساس درک زیرکی طرف و زیرک­تر شدن از او و تحفظ از غبن نیست و باکی ندارد از این­که مغبون شود، عقلاء و اهل عرف وقتی به درک وجدانی خود او را می­بینند و کارهایش خارج از روال کار آنان و روش آنان نسبت به اموال است. نه بدست آوردن مالش مانند عقلا است و نه خرج کردنش، چنین کسی را که عرف و عقلا او را مثل خود نمی­بینند سفیه و شرع او را منع از تصرف در مالش نموده است.[۵]

 

آن­چه از تعاریف مذکور می­توان دریافت این است که شارع و قانون­گذار در راستای حفظ اموال و حقوق مالی اشخاص و بیم از اسراف و تبذیر در اموال که منجر به عدم ثبات امنیت اقتصادی و تضیع دارائی­ها می­شود به حمایت از سفیه پرداخته و او را محجور می­داند، افرادی که عدم رشد مالی آنان سبب نقصان عقل عملی و معاش می­باشد. اما باید درباره کودکانی که رشد جسمی آنان متناسب با رشد فکری و قوای دماغی نیست نیز قانون­گذار دخالت می­نمود. در روانشناسی بحث کودکان استثنائی و عقب­مانده را داریم که در نتیجه بیماری­های گوناگون مورثی و خونی رشد پیدا نمی­کنند و ضمن این­که قانون فردی را که به بلوغ جسمی می­رسد صغیر نمی­داند عرف هم نمی­پذیرد.

 

عقب­ماندگان ذهنی افراد هستند که به علت وقفه یا کمبود رشد ذهنی در شرایط عادی قادر به استفاده از برنامه­های معمولی آموزش و پرورش، سازگاری اجتماعی و تطبیق با محیط نمی­باشند. این افراد به دلیل عقب­ماندگی هوش از ادراک مبانی و مفاهیم و از قدرت استدلال و قضاوت صحیح و از توانایی دقت و یادگیری بدرجات مختلف محرومند.[۶]

 

وقتی به تعریف و مفهوم این نوع عقب­ماندگان ذهنی نگاه می­کنیم می­بینیم هر چند آن­ها از هر حیث مستحق حمایت قانون هستند ولی کمتر بدان­ها توجه شده است.

 

دکتر ناصر کاتوزیان در این خصوص معتقد است: بنظر می­رسد که بایستی مفهوم غیر رشید را اعم از سفیه گرفت. بدین معنی که غیر رشید کسی است که بعد از بلوغ نیز شایستگی اداره اموال خود را ندارد و خواه در امور غیر مالی نیز رشد کافی پیدا کرده باشد یا عقب­مانده به شمار آید. لیکن سفیه به غیر رشیدی گفته می­شود که تنها عقل معاش ندارد و در سایر زمینه­ها زندگی متعارف می­کند. با این نظر عقب­ماندگان ذهنی هم جزء گروه محجوران خواهند بود منتها حجر این گروه بایستی گسترده­تر از سفیه باشد زیرا شعور ناپخته و عقل ناقص در امور غیر مالی نیز آثار نامطلوبی برای محجور و جامعه دارد و سرپرست محجور باید بر همه اعمال حقوقی او نظارت داشته باشد.[۷]

 

۲) تعریف غیر رشید در فقه عامه: همان­طوری­که می­دانیم ابوحنیفه بعنوان بیان­گذار فقه حنفی خود حجر انسان بالغ و آزاد را به سبب سفه و عدم تدبیر در اموالش اجازه نمی­دهد و معتقد است که آدمیت و شخصیت انسان بالاتر از اموال و دارائی اوست که به خاطر آن شخصی را محدود و از تصرف در اموال محجور نمائیم. اما حتی شاگردان نزدیک ابوحنیفه یعنی ابویوسف و محمدبن­حسن این استدلال را نپذیرفته­اند و سفه را باعث حجر دانسته­اند. آنان حجر سفیه را برای مصلحت و کمک به او و حفظ ثروتش جایز می­دانند که این عقیده مالک، شافعی و ابن­حنبل نیز می­باشد. پس نزد این جماعت نیز سفیه کسی است که در مال خود تبذیر و اسراف می­کند و در غیر موضعش قرار می­دهد و بر خلاف مقتضای عقل و شرع عمل می­کند و ثروت خود را بصورت ناثواب خرج می­نماید.

 

از مجموع منابع معتبر فقه حنفی چون بدایع، الدارالمختار و تکمله­الفتح و … بر می­آید که سفه یعنی تبذیر مال و تضییع آن در چیزی که خلاف مقتضای شرع و عقل است ولو این­که در راه خیر باشد و سفیه را کم عقل و اتلاف مال در راهی که غرضی در آن نباشد می­دانند. ابوحنیفه حجر سفیه را نمی­پذیرد و اگر صغیر به بلوغ جسمی برسد ولی غیر رشید باشد مال او را در اوائل بلوغش به وی تسلیم نمی­کند تا این­که به سن ۲۵ سالگی برسد.

 

از تعاریفی که برای سفاهت و سفیه ذکر گردید می­توان نتیجه گرفت:

 

۱- سفیه باید مالش را بر خلاف مقتضای عقل و شرع انفاق کند و ببخشد.

 

۲- دچار تبذیر در عمل بدون ضابطه عرف، عقل و منطق شود.

 

۳- بطور کلی تصرفات او خارج از عرف معمول و مخالف مقتضی عقل و شرع بوده و در نزد اکثر مردم عمل او نادرست باشد.

 

[۱] حلی،ابوالقاسم نجم الدین جعفربن الحسن (معروف به محقق)، شرایع الاحکام، نشر دارالهدی، ج ۲، ص ۱۰۹ به نقل از پایان نامه فوق ص ۳۹.

 

[۲] امامی، سیدحسن، حقوق مدنی، نشر گنج دانش، ج ۵، ص ۲۵۶.

 

[۳] حسینی­العاملی، سید محمدجواد، مفتاح­الکرامه، ج ۵، ص ۲۷۳.

 

[۴] حائری شاهباغ، سیدعلی، شرح قانون مدنی، نشر میزان، ج ۸، ص ۷۶.

 

[۵] ­الموسوی­الخمینی، سید روح­الله ، تحریرالوسیله (ترجمه)،نشر بی تا,ج ۳، ص ۲۳۶.

 

[۶] افروز، غلامعلی، مقدمه­ای بر روانشناسی و آموزش و پرورش کودکان استثنائی، نشر یلدا,ص ۴۷.

 

[۷] کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، نشر میزان، ج ۳، ص ۳۶.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:39:00 ب.ظ ]




     انسان در جهات گوناگون قابلیت رشد دارد و هرقدر بتواند رشد خود را از نظر کمی و عددی و کیفی افزایش دهد به مقام واقعی که برای آن خلق شده یعنی مقام خلیفه اللهی نزدیک می­شود. در گذشته اشاره شد که یکی از تفاوت­های اساسی انسان و حیوان از نظر رشد همین اکتسابی بودن رشد در انسان است یعنی انسان باید استعدادها، قابلیت­ها و توانائی­های خود را بشناسد و از آن­ها استفاده کند و کمالات بالقوه را به فعلیت برساند.

 

 

۱) رشد فردی و اخلاقی

 

اولین رشدی که انسان باید شرایط و کیفیت تحصیل آن را بشناسد و در جهت بهره­مند شدن از آن گام بردارد، رشد فردی و اخلاقی است که به منزله زیربنا و شرط لازم رشد در سایر زمینه­هاست، یعنی اگر رشد فردی و اخلاقی بدست نیاید هرگز نمی­توان در جهت تحصیل سایر رشدها (مثل رشد اجتماعی) موفق بود.

 

۲) رشد در عبادت

 

از جمله چیزهائی که رشد داشتن در آن فوق­العاده اهمیت دارد رشید بودن در امر عبادت است، حال باید دید معنی رشد در عبادت چیست؟

 

شکی نیست که بهترین اعمال عبودیّت و بندگی و عبادت خداوند متعال است، ولی باید توجه داشت عبادت آن وقتی اثر مطلوبی خویش را بر روی روح و جان آدمی می­گذارد که اوّلاً توأم با معرفت باشد تا حقیقت عبادت صادق باشد، و ثانیاً همراه با نوعی اکراه و تحمیل بر خود انجام نپذیرد و گرنه چه بسا ممکن است نه تنها مثمر ثمر واقع نشود بلکه اثرات مخرّب و زیان­آوری برای انسان داشته باشد. استاد شهید مطهری (رحمه الله) در این باره می­نویسد[۱]:

 

بسیاری چنین خیال می­کنند که چون عبادت خوب است پس هرچه بیشتر بهتر، غافل از آن­که عبادت آنگاه اثر خود را می­بخشد که جذب روح شود و روح از آن به طور صحیح تغذیه کند، همان طور که معنی استفاده از غذای خوب این نیست که هرچه بیشتر بهتر، معنی استفاده از عبادت نیز آن نیست که هرچه بیشتر بهتر. عبادت باید توأم با نشاط باشد. البته مقصود این نیست که قبلاً باید نشاطی وجود داشته باشد تا عبادت شروع شود. بسا افرادی که هیچ وقت نشاط پیدا نکنند، نشاط تدریجاً با عادت و انس با ذکر خدا پیدا می­شود. ظرفیت انسان برای عبادت یک ظرفیت محدود است، فرضاً که انسان عبادت را با نشاط آغاز کند، پس از مدتی که بدن خسته شد، نشاط هم از بین می­رود و عبادت جنبه تحمیلی پیدا می­کند و در حکم خوردنی نامطبوع می­گردد که عکس­العمل بدن این است که آن را به وسیله استفراغ دفع نماید، نه در حکم غذای مطبوع که عکس­العمل بدن این است که آن را جذب کند.

 

خوب عبادت کردن و از مواهب آن بهره­مند شدن حساب و قاعده و به اصطلاح مکانیسمی دارد و تنها کسانی می­توانند از مواهب آن بخوبی بهره گیرند که دارای رشد عبادی باشند.

 

۳) رشد از نظر آموزش و پرورش

 

حیوانات هم در شعاع حیات خود از نوعی رشد بهره­مندند، به طور غریزی سود و زیان خود را تشخیص می­دهند و به طور غریزی آمادگی و لیاقت نگهداری و بهره­برداری از امکانات خود را دارند، آنچه را که آگاهی ندارند و لیاقت بهره­برداری ندارند چیزهائی است که در نظام خلقت جزء امکانات آن­ها قرار نگرفته است، ولی رشد انسان اکتسابی است، باید انسان آن را تحصیل کند، آگاهی­های لازم انسانی کسبی است، همچنان­که قدرت­ها و توانائی­ها و لیاقت­ها و آمادگی­های انسان برای نگهداری و بهره­برداری از امکاناتی که در نظامات خلقت در خور فعالیت او قرار داده شده نیز اکتسابی است. و آنچه که عهده­دار این دو مسئولیت یعنی آگاهی و شناخت و پرورش استعدادهای آدمی است آموزش و پرورش است.

 

استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می­گوید[۲]:

 

«آموزش و پرورش به طور کلی متوجه این دو جهت است. آموزش­ها متوجه آگاهی  بخشی­هاست که یک رکن رشد است. و پرورش­ها متوجه توانائی بخشی­هاست که رکن دوّم آن است»

 

۴) رشد ملّی

 

همانطور که یک فرد رشد می­کند و احیاناً ممکن است به مراحل عالیه رشد انسانی هم برسد، گاهی هم یک ملت خود و امکانات خدا داد خویش را می­شناسد و استعدادها را از قوه به فعل می­رساند و با استفاده صحیح از مواهب الهی مسیر تکامل را طی می­کند. و به عبارت دیگر رشد منحصر در رشد فردی نیست گاهی هم یک ملت دارای رشد و رشید نامیده  می­شوند. مرحوم شهید مطهری در این باره می نویسد:

 

«رشد فقط منحصر به فرد نمی­شود، در مورد ملت­ها نیز، سرمایه­هایی طبیعی، فرهنگی و انسانی و امثال آن، سرمایه­هایی است که در اختیار ملت­ها قرار دارد»۱، و «رشد ملی» عبارتست از لیاقت و شایستگی یک ملت برای نگهداری و بهره­برداری و سود بردن از سرمایه­ها و امکانات طبیعی و انسانی خود، به هر اندازه که لیاقت و شایستگی اداره و بهره­برداری از آن­ها را دارد به همان اندازه «رشید» است.

 

[۱] مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی در زندگی بشر، نشر صدرا، ص۱۰۷.

 

[۲] همان منبع ، ص۱۴۸.

 

۱- همان منبع ۱۴۹-۱۴۸.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:38:00 ب.ظ ]




روانشناسان در علم روانشناسی نیز بین بلوغ و رشد تفاوت قائل شده­اند و بلوغ را تکامل و نمو جسمانی و مجموعه عواملی که در این تکامل تاثیر دارند می­دانند، همانگونه که در حقوق و فقه بلوغ را به معنی رسیدن به سن تناسل و توالد می­دانند، سنی که در آن اعراض رجولیت نسبت به پسران و اعراض انوثیت نسبت به دختران کامل می­شود و در آن بلوغ نکاح با توجه به آیه شریفه: «وابتلو الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم» حد فاصل بین صغر و کبر می­دانند که این را بلوغ طبیعی نیز می­گویند، ضمن اینکه بلوغ طبیعی و سن آن بیشتر نسبت به حضانت و ولایت بر نفس خواهد بود که در آن به ترتیب و نگهداری صغیر و … پرداخته می­شود. اما در رشد منظور توان مالی و عقل عملی است به گونه­ای که شخصی دارای ملکات نفسانی لازم در راستای تشخیص صلاح و خیر باشد، تصرفات در اموال و دارایی خود را با رعایت مصلحت و موافق مقتضای عقل و شرع انجام بدهد و این دو با هم فرق دارند.

 

 

بطوریکه اتفاق فقها، و حقوق­دانان در این است که برای خروج از مرحله صغر دو وصف بلوغ و رشد هر دو لازم است و تنها ابوحنیفه و برخی از پیروان وی معتقدند که بلوغ به تنهایی کفایت می­کند و بالاخره بعد از رسیدن به ۲۵ سالگی چه رشد محرز شده یا نشده باشد اموال شخصی را به وی تسلیم می­داریم تا هرگونه دخل و تصرفی را بنماید. بنابراین بلوغ طبیعی با رشد در ابعاد مختلف با همدیگر فرق دارند. هرچند تاثیر این دو را در یکدیگر نمی­توان انکار کرد.

 

در بلوغ طبیعی که منظور نمو جسمانی می­باشد عواملی چون مسائل ژنتیکی و محیطی و حتی آب و هوا تاثیر می­گذارند بطوریکه مثلاً در مناطق قاره بچه­ها زودتر به بلوغ جسمانی و طبیعی می­رسند. ولی رشد کیفیات نفسانی و عقلانی است که احراز آن نیز با عرف است و تشخیص آن براحتی بلوغ جسمانی با علائمی که در مباحث گذشته بدان اشاره شد نمی­باشد.

 

ضمن اینکه وقتی به شیوه و سیاق قانون­گذاری مراجعه می­کنیم می­بینیم که بین بلوغ و رشد تفاوت قائل شده است. بعنوان مثال در تبصره ۲ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی ایران می­خوانیم: “اموال صغیری را که بالغ شده است در صورتی می­توان به او داد که رشد او ثابت شده باشد. “زیرا رشد کودکان بالغ نیاز به اثبات دارد. لذا اماره قانون شاید بتواند مشکل را تا حد زیادی حل نماید و اطمینان حصول رشد را ایجاد کند.

 

بند الف) لزوم اماره قانونی برای رشد

 

همان­گونه که می­دانیم قانونگذار ما در مباحث مختلف حقوقی و تدوین قانون مدنی بویژه در تدوین احوال شخصیه گرچه متکی بر فقه امامیه است و رای مشهور و اجماع را در بسیاری از مواد بعنوان ملاک عمل قرار داده است ولی در مواردی از حقوق کشورهای فرانسه و سوئیس نیز متاثر بوده است.

 

یکی از مواردی که به تأثی از حقوق خارجی در قانون مدنی ما آمده بود و در اصلاحات اخیر و در راستای تطبیق قانون با فقه امامیه حذف گردید اماره قانونی برای تشخیص رشد   می باشد. قانون مدنی ایران علاوه بر اینکه در ماده ۱۲۰۸ خود غیر رشید را تعریف می کند در ماده ۱۲۰۹ اماره سن را مطرح می­نمود و هر کس که دارای هیجده سال تمام نبود را در حکم غیر رشید می­دانست، با این وجود در صورتی­که بعد از ۱۵ سال تمام رشد شخصی در محکمه ثابت می­شد از تحت قیمومت خارج می­گردید که این ماده در تاریخ ۸/۱۰/۶۱ حذف گردید.

 

ماده واحده مصوب ۱۳۱۳ تحت عنوان “قانون راجع به رشد متعاملین” نیز قبل از آن ۱۸ سالگی را اماره رشد می­دانست. در ماده واحده مذکور تصریح شده بود: “اشخاصی که به سن ۱۸ سال تمام رسیده­اند از طرف محاکم عدلیه و ادارات دولت و دفاتر اسناد رسمی رشید محسوب می­شوند مگر آن­که عدم رشد آن­ها بطرفیت مدعی­العموم در محاکمه ثابت گردد، مناط تشخیص سن اشخاص اوراق هویت آن­ها است مگر آن­که خلاف آن ثابت شود.”

 

در این روش با رسیدن شخص به ۱۸ سالگی رشد او نیز محرز می­گردید و نیازی به اثبات در محکمه نداشت ولی به هر حال عدم رشد نیز در محاکم قابل اثبات بود زیرا ما می­گوئیم ۱۸ سالگی تنها اماره قانونی رشد است (این همان قولی است که رشد در آن به معنی حقیقت نبود بلکه با تعیین مظنه معلوم می­شد). هم­چنین در جریان تصویب مواد ۱۲۰۹  و ۱۲۱۰ قانون مدنی در سال ۱۳۱۴ مفاد تبصره فوق­الاشاره تکرار گردید و بر آن تاکید شد ولی در اصلاحات سال ۶۱ ماده ۱۲۰۹ حذف و ماده ۱۲۱۰ نیز به گونه­ای اصلاح شد که سن بلوغ را برای رشد کافی می­داند مگر عدم رشد ثابت شود. در بحث بلوغ و تحدید سن گفته شد که این سن برای پسران ۱۵ سال تمام قمری و برای دختران ۹ سال تمام قمری خواهد بود که بنظر نمی­رسد                 علی­الخصوص در سن بلوغ دختران اماره­ای واقعی و متناسب برای رشد باشد زیرا حقیقتاً غالب دختران در ۹ سالگی رشید نمی­باشند و براحتی می­توان از طریق اختبار و آزمایش آن­ها بدین نتیجه رسید. درباره پسران ۱۵ سالگی به مراتب به واقعیت نزدیک­تر است ولی باز شاید بتوان بدان خدشه وارد نمود. ضمن این­که مفاد ماده ۱۲۱۰ با تبصره ۲ آن به وضوح در تعارض است که بحث در این خصوص خود به رساله­ای جداگانه نیاز دارد.

 

اماره قانونی برای رشد یعنی قرار دادن سن مشخص برای رشد می­باشد که در اغلب کشورها پذیرفته شده است، هر چند هر کدام سنی متفاوت از دیگر کشورها قائل شده­اند.

 

 

 

بند ب) راه­های اختبار یا اثبات رشد

 

زمانی شخص اهلیت استیفاء را بطور کامل دارا خواهد بود که رشد وی محقق شده باشد. ولی تحقق رشد و اثبات آن به آسانی بلوغ نیست که بطور طبیعی با علائم و پیامدهای خاص خود همراه باشد. لذا اثبات رشد به مراتب سخت­تر از بلوغ و دقیق­تر خواهد بود. در تعریف رشد گفته شد که چهره­ای از عقل است که شخص را از تباه کردن اموال خود باز می­دارد و به اصلاح آن هدایت می­کند.۱ رشید کسی است که تصرفات او در اموال و دارایی خود عقلائی باشد. (مسلماً عقلائی بودن مفهوم رشد نیاز به تحقیق­وجستجو در شیوه و سیره عقلاء دارد تا بتوانیم بگوئیم فلان شخص رشد یافته و رشید است یا غیر رشید و سفیه می­باشد. حتی علم روان­شناسی نیز نتوانسته است معیارهای جامع و متقنی را ارائه دهد که با وجود آن­ها رشد حقیقتاً تحقق یافته باشد تشخیص رشد در هر شخص بوسیله اختبار و آزمودن وی در اموریست که متناسب با وضعیت اجتماعی و شخصیتی وی می­باشد. مرحوم خوانساری در جامع­المدارک می­فرماید: در رشد احتیاج به تمرین و ممارست نیست بلکه با ابتلاء و امتحان رشد ثابت خواهد شد.)۲

 

علامه حلی در کتاب قواعد می­فرماید: “و یعلم باختباره بمانیاسبه من التصرفات فان عرف منه جوده­المعامله و عدم­المغابنه ان کان تاجراً والمحافظه علی ما یکتسب به والملازمه ان کان صانعاً و اشباه ذلک فی­الذکر و الاستغزال والاستنتاج فی­الانثی ان کانت من اهلها و اشباهه حکم بالرشد” مرحوم علامه در عبارت فوق برخی از راه­های آزمودن و اثبات رشد را معرفی می­نماید و معتقد است آزمایش شخص باید متناسب با او باشد. مثلاً هنگامی­که جوهره معامله و عدم غبن در عقود و معاملات از تاجری محرز گردد بطوری­که بر آن­چه که کسب می­نماید محافظت و دقت کند. اگر صنعت­گر باشد در صنعت خود رعایت مقتضیات و امانت را بکند و امثال آن در مردان راه­های اختبار و آزمودن است. به عبارت دیگر هر گاه شخصی متناسب با موقعیت اجتماعی و شغلی خود تصرفات صحیح و عقلائی بکند و عقلاء روش او را مطابق با شیوه خود بدانند رشد محرز می­شود.

 

اما اختبار و آزمودن دختران مسلماً با پسران تفاوت دارد و باید متناسب آنان انجام گیرد. مثلاً یک دختر باید خیاطی و بافندگی بداند، البته اگر اهل آن بوده باشد و یا اعمالی که عقلاء از یک دختر بالغه و رشیده توقع دارند. همان­گونه اگر اهل آن بوده باشد. همان­گونه که می­دانیم اختبار و آزمودن برای اثبات رشد در فقه امامیه به دلایل مختلف از جمله اصل، اجماع، اخبار و کتاب پذیرفته شده است.[۱]

 

به هر حال آزمودن و اختبار برای رشد بنا به ادله مختلف لازم و ضروری است. (مرحوم محقق ثانی در جامع­المقاصد می­فرماید: “ولا یکفی­المره لابد من­التکرار مکرراً تحصل بلا غبطه­الظن کما نص علیه فی­التذکره اذالملکه لا یعرف حصولها مره”.)[۲] این نکته را شیخ در مبسوط ذکر نکرده بود ولی محقق ثانی و صاحب تذکره معتقدند که انجام کار به شیوه عقلایی باید برای شخص ملکه باشد و یکبار انجام دادن برای اثبات رشد کافی نیست بلکه باید آن­قدر تکرار شود که ظن غالب ایجاد گردد که شخصی رشید و اعمال او عقلایی است.

 

مرحوم سیدعلی طباطبائی در ریاض­المسائل معتقد است که رشد مفهومی است عرفی و رشید کسی است که صلاح و خیر اموال خود را بداند و این مسئله برای او ملکه نفسانی شده باشد که اقتضای اصلاح و امتناع از افساد آن را بنماید، بطوری­که در غیر راه­های عقلایی مصرف نکند، نه مطلق اصلاح چون در این صورت با سفه که مقابل رشد است جمع خواهد شد، با این وجود که به مجرد عدم رشد صدق نمی­کند. به هر حال اختبار و آزمودن به نظر وی چنین است: “یعلم رشدالصبی باختبار بما یلائمه من­التصرفات والاعمال لیظهر اتصافه بالملکه”.[۳]

 

۱) احراز رشد

 

برای این­که رشد شخص احراز گردد، باید از وی تحقیق و آزمایش به عمل آورد. آزمایش شخص شیوه خاصی ندارد، بلکه باید از موازین عرفی بهره جست، ضمن این­که برخی از فقیهان نیز برخی از روش­های اختبار و آزمایش را ذکر کرده­اند از جمله در مورد مذکر برخی از امور که مناسب حال اوست باید در مدت زمان متفاوت به او تنویض کرد مانند بیع، شراء، اجاره … امور دیگر مانند مباشرت به انفاق و … اگر در امور محوله مانند افراد متعارف عمل کرد، رشد او نیز احراز می­گردد و گر نه غیر رشید تلقی می­شود، و در مورد اناث نیز اموری از قبیل اداره برخی از امور منزل و یا خیاطی و امثال ذلک اگر در آنان امارات و قرائنی باشد که نشان­گر رشد و آگاهی آن­هاست، می­توان آن­ها را رشید دانست.۱

 

البته کار سفیه را نباید با عمل سفیها یکی دانست، ممکن است خردمندی نیز گاهی عمل حقوقی سفیهانه­ای انجام دهد در حالی­که سفیه نمی­باشد.۲

 

فقها برای اثبات رشد دو راه تقرین نموده­اند:   ۱) اختبار    ۲) شهادت

 

۲) اختبار

 

–  دلایل ثبوت رشد به وسیله اختبار

 

گاهی برای ضرورت اختبار جمعی  برای شناخت رشد به کتاب و اجماع تمسک جسته­اند.

 

۱-۱ وابتلوالیتامی حتی اذا بلغوالنکاح فان آنسته عنهم رشداً فادفعوا الیهم سمعو الیهم.

 

۱-۲ لیبوکم ایکم احسن عقلاً مراد از ابتلاء امتحان است.

 

–  کیفیت اختبار

 

فقهاء حد و اندازه­ای و کیفیت خاصی برای اختبار صبی ذکر نکرده­اند چه در مذکر و چه در مونث بلکه امر را موکول کرده­اند به اقتضای طبیعی و اجتماعی طفل به عنوان مثال تجار فرزندانشان آزموده می­شوند به بیع و شراء …. و دختران نیز به امور خانه­داری اگر متعارف معمول افراد انجام دادند رشد ایشان احراز می­شود.

 

–  زمان اختبار از رشد

 

چه زمانی عملیات امتحان شروع می­شود قبل از رسیدن به سن مقرر از تمام شدن پانزده سالگی برای ذکور و نه سالگی برای مونث یا بعد از بلوغ؟

 

برخی از شافعیه معتقدند که عملیات امتحان بعد از بلوغ آغاز می­شود.

 

برخی از شافعیه معتقدند که تجار در تجارت آزمایش نمی­شوند مگر بعد از بلوغ زیرا قبل از بلوغ تصرفاتشان صحیح نیست.

 

مذاهب دیگر و امامیه زمان اختبار را قبل از بلوغ ارجاع داده­اند به جهت عمل به ظاهر آید «وابتلوالیتامی…» در تحریرالوسیله آمده با این فرق که در لمعه اختبار از رشد در بخش صغیر آمده است و در تحریر در بخش احراز رشد سفیه.

 

هم­چنین در تحریرالوسیله زمان اختبار از رشد را به شکل واضح­تری بیان کرده است.

 

«اگر احتمال حصول رشد طفل قبل از بلوغ وی بود، واجب است قبل از فرا رسیدن بلوغ طفل از وی اختبار شود تا به مجرد رسیدن بلوغ اموالش را به وی تسلیم کنند. در غیر این صورت در هر زمانی که احتمال رشد در هنگام بلوغ و یا بعد از آن وجود داشت می­باید رشد او اختبار کرد.[۴]

 

۱-  کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، نشر میزان، ج ۲، ص ۲۶.

 

۲- خوانساری، سیداحمد، جامع­المدارک فی شرح المختصر النافع، انتشارات بصیرتی، ج ۳، ص ۳۶۷.

 

[۱] حسینی­العاملی، سیدمحمد جواد، مفتاح­الکرامه، ج ۵، ص ۲۴۷.

 

[۲] طباطبائی یزدی، سید محمد کاظم، عروه الوثقی،ج ۲ ، ص ۱۸۴ به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۸۰

 

[۳] طباطبائی، سیدعلی، ریاض­­المسائل، ج اول، ص ۵۹۱. به نقل از همان منبع ص ۱۸۹

 

۱- الموسوی­الخمینی،سید روح­الله , تحریرالوسیله، نشربی تا,ج ۲، ص ۱۰۲ .

 

۲- کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، نشر میزان، ج ۲، ص ۲۸.

 

[۴] ­الموسوی­الخمینی، سید روح­الله، تحریرالوسیله، نشر بی تا، ج ۲، ص ۱۱.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




     در ۶ بهمن ۱۳۱۳ تا ۲۱ اسفند جلد دوم قانون مدنی، از کتاب اول اشخاص تا قسمتی از کتاب هفتم در مورد نکاح تصویب شد که از جمله مواد آن، مواد ۱۰۴۱ و ۱۰۴۲ و ۱۰۴۳ بوده است. و در سال ۱۳۱۴ از کتاب هفتم به بعد که در بر گیرنده کتاب دهم حجر و قیومیت است به تصویب رسیده.

 

 

بند الف) ماده ۱۰۴۱ سابق و بعد از اصلاح سال ۶۱

 

۱) ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سابق «نکاح اناث قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام و نکاح ذکور قبل از رسیدن به ۱۸ سال تمام ممنوع است. معذلک در مواردی که مصالحی اقتضا کند با پیشنهاد مدعی العموم و تصویب محکمه ممکن است استثناء معافیت از شرط اعطاء شود ولی در هر حال این معافیت نمی تواند به اناثی داده شود که کمتر از ۱۳ سال تمام و به ذکوری شامل گردد که کمتر از ۱۵ سال تمام دارند»

 

ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی در بهمن و اسفند ۱۳۱۳ و قبل از تصویب ماده ۱۲۰۹ و ۱۲۱۰ تصویب شده است.

 

ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳ نکاح اناث قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تصویب شده است.

 

نکات قابل توجه ماده

 

۱- حداقل سن لازم نکاح برای ذکور ۱۸ و اناث ۱۵ سال در نظر گرفته شده است.

 

۲- معافیت از سن، طبق شرایطی پیش­بینی شده است.

 

۱- سن لازم برای ازدواج: پسر باید ۱۸ سال و دختر ۱۵ سال داشته باشد.

 

در مورد ازدواج از سن مذکور، به سن ازدواج تعبیر می­شود ولی آیا این سن بلوغ است؟ یکی از شرایط لازم برای اهلیت بلوغ است که در نکاح نیز لازم می­باشد و در ماده ۱۰۶۴ قانون مدنی نیز آمده که عاقد باید عاقل و بالغ و قاصد باشد. از بلوغ سخن به میان آورده ولی در مبحث شرایط نکاح که بلوغ یکی از شرایط اساسی آن است، از ذکر کلمه بلوغ خوداری و تحت عنوان قابلیت صحی برای نکاح آمده است.

 

– قابلیت صحی برای نکاح

 

منظور از قابلیت صحی برای نکاح این است که زن و مرد، استعداد جسمانی لازم را برای ازدواج داشته تا آینده دچار عواقب ناگواری نشوند و این منوط به سن خاصی نبوده، و در هر سنی حاصل شود مجوز نکاح است[۱] در واقع منظور از تصویب ماده ۱۰۴۱ این بوده که اولاً: سنی برای ازدواج در نظر گرفته شود که نه آنقدر پایین بوده که وضعیت جسمی و سلامت فرد را به خطر اندازد، [۲]چرا که ازدواج در خردسالی زیان هایی به بار آورده چونکه دختر و پسر ازدواج را درک نکرده و از عهده وظایف زناشوئی به خوبی بر نیامده و یکی از مهمترین علل طلاق و داشتن فرزند ضعیف از نظر جسمی و ذهنی، ازدواج در سن کم می­باشد و این سن نه چندان بالا باشد که عادات و رسوم و سنن جامعه ما را نادیده بگیرد.[۳] و می دانیم که علمای روان شناس و علوم طبیعی بارداری سنین بالاتر از ۱۸ سالگی به ویژه سنین ۲۸-۲۳ سالگی را مطلوبترین سن برای بارداری زن پیشنهاد کرده­اند.[۴] ثانیاً به این سن عنوانی غیر از سن بلوغ بدهند تا هم خلاف واقعیت نبوده چرا که افراد در سن معین به بلوغ نرسیده و عوامل مختلف محیطی، نژادی، مذهبی، بهداشتی در آن دخیل بوده است و هم خلاف سن بلوغ مشهور فقها نبوده باشد.[۵]

 

لذا به خاطر توجه به سلامت روحی و جسمی فرد و امکان انجام وظایف زناشویی و جلوگیری از بیماری های روحی و جسمی به جای سن، قابلیت صحی برای ازدواج آمده که منطقی به نظر می رسد و هر چند ممکن است از سن بلوغ طبیعی بالاتر باشد ولی علاوه بر توانائی جنسی به توانائی جسمی هم توجه شده و از طرفی شرط معافیت از این سن پیش­بینی شده که سن حداقل پیش­بینی شده در معافیت به بلوغ طبیعی نزدیک است. دکتر حائری شاهباغ در خصوص وضع ماده ۱۰۴۱ می­گوید، پس آن­چه به عنوان سن در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی آمده است، سن بلوغ نبوده بلکه چیزی بالاتر از سن بلوغ جنسی می­باشد و می‏گذارد در به کار بردن اصطلاح قابلیت صحی برای نکاح، به جای سن بلوغ نکاح، برخی ملاحظات را در نظر داشته است و دکتر ناصر کاتوزیان در این زمینه می­گوید: «…. علت این­که سن بلوغ نیامده و تحت عنوان قابلیت صحی برای نکاح آمده است این بوده که از طرفی قانون­گذار می­خواسته سن بلوغ مورد نظر در فقه (۹ سال برای دختر و ۱۵ سال برای پسر) را در این­جا بیاورد و از طرف دیگر نمی­خواسته با عنوان کردن سن بلوغ (۱۸ سالگی و ۱۵ سالگی) برای ازدواج ذهنیت بدعت در دین و فی لغت با آن را بیاورد لذا تحت عنوان قابلیت صحی برای نکاح آمده است. و در این­جا بلوغ قانونی رابطه خود را با بلوغ جسمی حفظ کرده است…»[۶]

 

واقعیت این است که نباید به تکلف افتاده و سن مورد نظر در ماده ۱۰۴۱ را سن بلوغ نکاح بدانیم. درست است که این سن طبق این ماده سن نکاح تلقی شده ولی می­شود آن را سن بلوغ دانست چرا که هر چند سن بلوغ مورد نظر مشهور با واقعیت­های روز همگونی ندارد و باید سن بالاتری به عنوان سن بلوغ در نظر گرفته شود ولی نمی­شود فاصله را تا حد ۱۵ سال برای دختر و ۱۸ سال برای پسر دانست. هر چند سن معافیت پیش­بینی شده تقریباً همان سن بلوغ است، مگر این­که قائل شویم که ماده ۱۰۴۱ بلوغ جنسی و جسمی لازم برای ازدواج و آن­ هم با رعایت احتیاطات و مصالح زوجین از نظر بهداشت، سلامت، وضعیت فرزندان … را مورد لحاظ قرار داده است که معمولاً بعد از بلوغ طبیعی، مدتی تاخیر نیاز دارد. البته در فقه هم در مورد نکاح علاوه بر بلوغ جنسی، بلوغ جسمی را هم شرط برای نکاح دانسته­اند هر چند سن مشهور فقهاء در اغلب موارد نمی­توان بلوغ جسمی را به همراه داشته باشد.

 

در هر صورت ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳: چند دلیل نقطه مثبتی در قانون گذاری بوده است:

 

۱- بعد از تصویب ماده واحده راجع به رشد متعاملین و استثناء نکاح و طلاق از شمول اماره رشد وضعیت در مورد نکاح و طلاق روشن نبوده. ۲- سن مورد نظر در ماده ۱۰۴۱ در خصوص نکاح صحیح بین سن نکاح شرعی و مشهور فقهاء عرفی بوده است. چرا که نظر مشهود فقهاء بر این بوده که بلوغ جنسی که آن­هم در ۹ سالگی برای دختر و ۱۵ سالگی برای پسر حاصل می­شود مجوز نکاح است.

 

ولی عرفاً ازدواج در این سنین واقع نمی­شد چرا که اساساً توانایی حس و روحی لازم برای ازدواج در این سنین فراهم نمی­شود هر چند در عرف هم موقعی که از بلوغ سخن به میان می­آمد سن ۹ سال و ۱۵ سال به ذهن متبادر می­شود.ولی ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی بر خلاف قانون گذاری­های خارجی[۷]، سن بلوغ را خیلی بالا نبرده تا با شرع و عرف همخوانی نداشته باشد بلکه سن تعادلی را پیش­بینی کرد. ۳- با وجود اینکه سن ۱۵ و ۱۸ سال سن متعادل و مطلوبی بود ولی این اجازه را داده بود که در مواردی که اقضاء کند در سن کمتر حداقل ۱۳ سال برای دختر و ۱۵ سال برای پسر ازدواج انجام گیرد.

 

 

 

 

 

۱) معافیت از شرط سن

 

در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳، بعد از بیان اصل کلی در نکاح و این که حداقل سن برای نکاح (۱۵ سال و ۱۸ سال) در نظر گرفته شده است به عنوان استثناء بر آن، معافیت از شرط سن پیش­بینی شده است. البته این معافیت مطلق نبوده بلکه حداقل سن برای آن در نظر گرفته شده و تابع شرائطی می باشد.

 

ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳، بعد از بیان اصل کلی در نکاح و این­که حداقل سن برای نکاح ۱۵ سال و ۱۸ سال در نظر گرفته شده است به عنوان استثناء بر آن، معافیت از شرط سن پیش­بینی شده است. البته این معافیت مطلق نبوده بلکه حداقل سنی برای آن در نظر گرفته شده تابع شرایط می­باشد.

 

۲)  مصلحت دختر ایجاب کند

 

در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سابق «معذالک»

 

باید دید چه مصالحی مد نظر بوده و سبب معافیت سن می­شود؟ مصالح، واحد و ثابت نبوده، بلکه موارد متعددی ممکن است باشد، از جمله این­که ممکن بود مرد و زنی را برای ازدواج برباید. بند ب و بند ماده ۲۰۹ قانون مدنی که اگر منجی علیها راضی به ازدواج گشته و قبل از صدور قرار مجرمیت، ازدواج به عمل می آمد برابر قانون مدنی مرتکب دیگر تعقیب نمی­شد. حال آنکه اگر زن به سن نکاح نرسیده بود برای اینکه ازدواج ممکن باشد دادستان می­توانست معاف شدن از سن را تقاضا کند. در مواردی هم بی سرپرستی یا فقر زن یا شوهر ممکن است از مصالح شرط معافیت به حساب آید.۱

 

در موادی بین پسر و دختر رابطه نزدیکی وجود داشته است و دختر باردار شده است که برای حفظ آبروی خود و خانواده، دختر را شوهر می دهند.۲

 

مصلحت اعم از مصلحت جسمی یا مالی و معنوی است، به عنوان مثال، اگر برای درمان یا رهایی از فساد اخلاقی یا محیط نامناسب خانوادگی یا فقر مالی ازدواج صغیر لازم بود این معافیت قابل تقاضا بود، البته باید توجه داشت که تمام مصالح فرد باید مورد توجه قرار گیرد که این به عهده دادگاه است و اگر صرفاً به توانایی جسمی فرد توجه شود و طبق آن معافیت صادر شود ممکن است آثار ناخوشایند از جمله طلاق زودرس را به دنبال داشته باشد.[۸]

 

به هر حال شرط معافیت از سن استثناء بوده و باید مصلحت دختر و پسر این معافیت را ایجاب کند.

 

۱-۲- تقاضا از دادگاه و موافقت آن

 

در صورت وجود مصالح، با پیشنهاد دادستان و تقاضا از دادگاه، اجازه ازدواج در سن ۱۳ و ۱۵ سالگی داده می­شد. آیا دختر ۱۳ ساله و یا پسر ۱۵ ساله در صورت وجود مصالح، می­تواند خودشان از دادگاه تقاضای معافیت سن کنند؟

 

اگر چه اصل حق و به عبارتی تمتع از شرط معافیت سن، برای آنان تجویز شده بود ولی اعمال و اجرای آن که تقاضای از دادگاه از جمله آن است به وسیله مثلاً دختر ۱۳ یا ۱۴ ساله به طور مستقیم امکان نداشته چرا که استثنائاً در مورد ازدواج معافیت از سن داده شده بدون این که فرد رشید محسوب شود در این خصوص تا تقاضا از طرف ولی صورت گرفته و خود دختر ۱۳ ساله حتی با اذن ولی نمی­توانست عقد نکاح را منعقد کند ولی باید عقد را منعقد می­ساخت و از طرف دیگر، معافیت از شرط سن برای دختر کمتر از ۱۳ سال و پسر کمتر از ۱۸ سال سبب  نمی­شد که به طور مستقیم بتواند در دعوی، مدعی و مدعی علیه واقع شوند چرا که رشید محسوب نشده­اند مگر آن که خلاف آن ثابت می­شد.

 

– ماده ۱۰۴۱ اصلاحی سال ۶۱

 

ماده ۱۰۴۱ سابق قانون مدنی به این اعتبار که سن لازم برای ازدواج را ۱۵ و ۱۸ سال معرفی کرده بود و هر چند سن معافیت را ۱۳ و ۱۵ دانسته بود، به زعم عده­ای، به خاطر مبانیت با شرع مقدس که سن بلوغ را ۹ و ۱۵ سال دانسته بود در سال ۶۱ تغییر یافت.

 

در مقایسه ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سابق و جدید می­توان گفت که شکل و اسلوب هر دو ماده یکی است: ۱- در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی، نکاح قبل از رسیدن به سن معینی ممنوع اعلام شده بود و در ماده ۱۰۴۱ جدید هم نکاح قبل از بلوغ ممنوع اعلام شده است. ۲- در ماده ۱۰۴۱ سابق قانون مدنی نکاح قبل از سن (۱۵ و ۱۸) در صورت اقضاء و رعایت مصلحت دختر یا پسر مجاز و معافیت از شرط سن دارا می­باشد و در ماده ۱۰۴۱ جدید هم به شرط رعایت مصلحت مولی علیه اجازه نکاح قبل از بلوغ داده شده است منتها تفاوت­های عمده­ای بین این دو ماده وجود دارد که یکی از ۵ سالگی و عدم تناسب در تعبیر اصلاح ماده ۱۰۴۱ حکایت دارد: ۱- در ماده ۱۰۴۱ مصوب ۱۳۱۳ نکاح قبل از رسیدن به یک سن متعارف و معمول که همواره  شرائط جسمی و روحی را در بر می­گیرد منع شده بود ولی ماده ۱۰۴۱ جدید، نکاح پیش از بلوغ را ممنوع تلقی کرده است. تا این­جا مشکلی پیش نمی­آید چرا که به گواهی قرآن به روایات و فقه، بلوغ مجوز نکاح، بلوغ طبیعی و کامل بوده که معمولاً با سن مندرج در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سابق (۱۳ سال و ۱۵ سال) مطابقت دارد. ولی مشکل در سن بلوغ است که در تبصره ماده ۱۲۱۰ آمده است «هیچکس را نمی توان بعد از رسیدن به سن بلوغ به عنوان جنون یا عدم رشد محجور نمود، مگر آنکه عدم رشد یا جنون او ثابت شده باشد» که در عمل مشکلاتی به دنبال داشته و از طرفی معمولاً در عرف هم به این نوع ازدواج تن در نمی­دهند. و اما در مورد ماده جدید ۱۰۴۱ قانون مدنی که «نکاح قبل از بلوغ ممنوع است.»

 

تبصره: عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی و به شرط رعایت مصلحت مولی علیه صحیح می باشد.

 

ممکن گفته شد که این ماده ناظر به قبل از بلوغ بوده و در خصوص صحت ازدواج دختران و پسران پس از بلوغ اظهار نظر نشده است و چه بسا دختر و پسر به بلوغ برسند ولی توانایی فکری و جسمی ازدواج نداشته باشند.۱ ولی این سخن قابل ایراد است چرا که معیار در ازدواج، بلوغ و عدم بلوغ است.۲ و علت تغییر ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی هم، این بوده است و اصل کلی این­که با رسیدن فرد به بلوغ، مجوز نکاح فراهم می­شود و تبصره ماده اشاء بر اصل کلی که منوط به اجازه ولی دانسته. مفهوم مخالف/ ماده ۱۰۴۱ این است که دختر و پسری که به بلوغ رسیده­اند  می­توانند ازدواج کنند.

 

تبصره ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی جدید: عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی، به شرط رعایت مصلحت مولی علیه صحیح می­باشد در ابتدا ممکن است به ذهن آید، آن­چه در اصل ماده ممنوع شده، در تبصره مباح دانسته شده است نه به صورت استثناء. در صورتی که شرط اصلی نکاح، بلوغ است و در ماده ۱۰۶۴ قانون مدنی هم آمده است: «دولت می تواند ازدواج بعضی از مستخدمین و مامورین رسمی و محصلین دولتی را با زنی که تبعه خارجه باشد موکول به اجازه مخصوص نماید» به عبارت دیگر شخص غیر بالغ اهلیت تمتع ازدواج را ندارد. اجازه عقد قبل از بلوغ است استثناء. بود که و شرط رعایت مصلحت مولی علیه مؤید انسانی بودن آن است زیرا ازدواج به خاطر جایگاه ویژه خود، باید با آگاهی زن و مرد و رضایت هر دو منعقد شود که می­طلبد که علاوه بر رشد جسمانی رشد عقلانی داشته باشد.

 

بند ب) ماده ۱۰۴۲ قانون مدنی سابق و بعد از اصلاح سال ۶۱

 

«بعد از رسیدن به سن ۱۵ سال نیز اناث نمی­توانند مادام که به ۱۸ سال تمام نرسیده­اند بدون اجازه ولی خود شوهر کنند» همان­طور که گفته شد، سن ۱۸ سالگی به عنوان اماره رشد در کلیه عقود و معاملات در نظر گرفته شده بود منتها در مواردی هم­چون نکاح و طلاق به علت داشتن شرائط خاص از شمول این اماره خارج شده بودند. نکته قابل توجه در این است که استثناء نکاح و طلاق از اماره رشد به منزله رشید شناختن فرد نبوده و صرفاً سن تعدیل شده است و چون رشید نبوده­اند برای نکاح اجازه ولی شرط بوده است، چه در مورد دختر و پسر، طبق ماده ۱۰۴۲ قانون مدنی که در راستای ماده ۱۰۴۱ بوده که سن نکاح را برای دختر ۱۵ سال و پسر ۱۸ سال در نظر گرفته است، چون دختر به سن رشد نرسیده باید با اجازه ولی ازدواج کند ولی پسر از آن­جا که به ۱۸ سالگی رسیده، و رشید محسوب می­شد نیازی به اجازه ولی نداشت مگر         این­که طبق قسمت دوم ماده ۱۰۴۱ از شرط معافیت سن استفاده می­کرده که در آن صورت چون حداقل سن، ۱۵ سالگی بود باید از ولی اجازه می­گرفت.

 

بند ج) ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی قانون مدنی سابق و بعد از اصلاح سال ۶۱

 

«نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده اگر چه بیش از ۱۸ سال تمام داشته باشد متوقف به اجازه پدر و جد پدری است». طبق ماده مذکور، هر چند دختر به سن کبر و رشد رسیده است ولی اگر چنان­چه باکره بوده قبلاً ازدواج نکرده و برای اولین بار بخواهد ازدواج کند ناچار است که اجازه پدر یا جد پدری را جلب کند. البته باید توجه داشت که اجازه ولی در مورد دختر رشید، منحصر به امر ازدواج بوده و گرنه دختر با رسیدن به سن رشد اهلیت انجام کلیه اعمال حقوقی را پیدا می­کرد و اجازه دخل و تصرف در دارایی و امور مالی خود را پیدا می­کرد.

 

این ماده پسر را در بر نمی­گرفت و پسر با رسیدن به سن رشد در کلیه امور از جمله نکاح از تحت ولایت پدر و جد پدری خارج می­شد.

 

و در تفاوت آن در این خصوص با دختر ممکن است گفته شود که چون پدر خیرخواه فرزند خود می­باشد و احتمال دارد دختر دچار هوس بازی و فریب مرد بیگانه شود لذا پدر با اطلاع از خود مرد و ثروت و سابقه خانواده­اش دختر را به عقد او در می­آورد تا ازدواج با تأمل و تحقیق لازم صورت گیرد چرا که دختران تجربه لازم را ندارند. این با ایراداتی مواجه شده از جمله این که چه بسا این مسائل در مورد پسر هم صادق باشد و از طرفی اگر خود دختر دوراندیش تر از پدر بوده باشد معلوم نیست چاره چیست؟ ۱

 

در مورد ایراد اول می­توان گفت که اولاً ولایت به خاطر حمایت از پسر و دختر بوده و تا زمانی است که به سن رشد نرسیده­اند ولی همین که فرد کبیر و رشید شد از تحت ولایت خارج می­شد. استثنائاً در مورد دختران آن هم در امر ازدواج ولایت استمرار داشت چرا که از نظر مصلحت و وضعیت زندگی اجتماعی و خانوادگی دختران آسانتر در معرض فریب و مشکلات ناشی از ازدواج ناموفق قرار می گیرند که در مورد پسر کمتر است.

 

در مورد ایراد دوم باید گفت که: اولاً دختر به عنوان یکی از طرفین عقد ازدواج باید قاصد بوده و رضایت داشته باشد. ثانیاً در صورتی که پدر بخواهد از حق اجازه خود سوء استفاده کند امکان زوال ولایت پدر و جد پدری در این خصوص پیش­بینی شده است که دختر می­تواند با دادن دادخواست اجازه برای ازدواج، به طرفیت ولی خود، با معرفی کسی که می­خواهد با او ازدواج کند و با ذکر خصوصیات شخص و مهریه… از دادگاه اجازه ازدواج بگیرید.

 

۳) ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی. در ماده ۱۰۴۳ مصوب ۱۳۱۳ آمده بود: «نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده اگر چه بیش از ۱۸ سال تمام داشته باشد متوقف به اجازه پدر یا جد پدری او است. هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد به او شوهر کند و شرایط نکاح و مهری که بین آن ها قرار داده شده به دفتر ازدواج مراجعه و بتوسط دفتر مزبور مراتب را به پدر یا جد پدری اطلاع می دهد و بعد از پانزده روز از تاریخ اصلاع دفتر مزبور می تواند نکاح را واقع سازد. ممکن است اطلاع مزبور به وسائل دیگری غیر از دفتر ازدواج به پدر و یا جد داده شود ولی باید اطلاع مزبور مسلم شود.» که می­بینیم که در ماده ۱۰۴۳ اصلاحی مصوب ۶۱ «نکاح دختری که هنوز شوهر نکرده اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است و هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد به او شوهر کند و شرایط نکاح و مهری که بین آن ها قرار داده شده به دادگاه مدنی خاص مراجعه و به توسط دادگاه مزبور مراتب به پدر یا جد پدری اطلاع داده شود و بعد از ۱۵ روز از تاریخ اطلاع و عدم پاسخ موجه از طرف ولی دادگاه مزبور می تواند اجازه نکاح را صادر نماید.» که قبل از اصلاح و تأیید آن در سال ۷۰، سن ۱۸ سالگی بکار رفته بود.

 

همان­طور که ملاحظه می­شود این ماده و متن قبلی آن، تنها باکره و شوهر نکرده را شامل شده، هر چند بالغ شده و حتی رشید باشد، ولی در مورد پسر صادق نیست، که در این خصوص گفته شده که دختر کم تجربه و از طرفی والدین علاقه مند به فرزند خود بوده و مصلحت او را در نظر می گیرند و نسبت او دلسوزترند که ایراد شده به چرا: اولاً فقط دختران را شامل می­شود. ثانیاً چه بسا دختران صلاح خود را بهتر از والدین تشخیص دهند. در جواب ایراد اول گفته شد که استمرار ولایت در خصوص ازدواج دختر استثناء و به دلایل خاص بوده است. و در جواب ایراد دوم هم گفته شد که در این مورد اذن و اجازه ولی ساقط می­شود که این در قسمت دوم ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی آمده است: «هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد به او شوهر کند و شرایط نکاح و مهری که بین آن ها قرار داده شده به دادگاه مدنی خاص مراجعه و به توسط دادگاه مزبور مراتب به پدر یا جد پدری اطلاع داده شود و بعد از ۱۵ روز از تاریخ اطلاع و عدم پاسخ موجه از طرف ولی دادگاه مزبور می تواند اجازه نکاح را صادر نماید»

 

 

 

[۱] عراقی، عزت الله ,مجلهحقوق زنان،نشر راهنما، شماره سوم، ص۱۰.

 

[۲] عراقی، عزت الله، حقوق زن در دوران ازدواج چیست؟ مجله حقوق زنان، چ دوم، ص۲۷-۲۶.

 

[۳] صفایی، سیدحسین، حقوق خانواده،  انتشارات دانشگاه تهران، ج۱، ص۸۱-۸۰.

 

[۴] برهانی، فاطمه، عوامل موثر بر سن ازدواج، معاونت پژوهش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص۴.

 

[۵] عراقی، عزت الله، همان منبع، ص۲۷.

 

[۶] کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، نکاح و طلاق، نشر میزان، جلد ۱، ص ۶۶.

 

[۷] به عنوان مثال در قانون مدنی فرانسه سن لازم برای ازدواج دختر ۱۵ و پسر ۱۸ سال در نظر گرفته شده است.

 

۱- شایگان، سیدعلی، حقوق مدنی ایران، انتشارات طه، ص۶۸.

 

۲- صفایی، سیدحسین، حقوق مدنی خانواده، انتشارات دانشگاه تهران،ص۸۹ .

 

[۸] شایگان، سیدعلی، همان منبع، ص۲۹۴.

 

۱- عنایت، سیدحسن، بررسی ق اصلاح موادی از ق.م فصلنامه حق ۶۴، ص ۷۶.

 

۲- کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، نشر میزان، ج ۱، ص ۷۲.

 

۱- منوچهریان، مهرانگیز، انعقاد قوانین اساسی و مدنی و کیفری ایران از نظر حقوق زن ، سازمان داوطلبان حمایت خانواده، ص۳۳.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]