کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



جرأت­ورزی عملکردی است که دارای جنبه­ های شناختی، هیجانی و رفتاری است و نمایانگر توانمندی فرد در برخورد مؤثر با خواسته­ های محیطی می­باشد، فردی که دارای جرأت­ورزی مناسب است نه تنها در مواجه با مشکلات و عوامل تنش­زا رویارویی بهتری دارد، بلکه به جهت رفتار موفقّیت­آمیز در برخورد با این عوامل، ارزیابی شناختی مثبت­تری از خود داشته و به تبع آن، عواطف و هیجانات مثبت­تری را نیز تجربه می­نماید. (هنرمند،تقوی و عطاری، ۱۳۸۷)

فردی که با جرأت است می ­تواند ارتباط نزدیک با دیگران برقرارکند، خودش را از سوء استفاده دیگران دور نگه­دارد و دامنه وسیعی از نیازها و افکارمثبت و منفی را ابراز نماید، بی آنکه احساس گناه و اضطراب نماید یا به حقوق دیگران لطمه بزند(اتلر،۱۹۹۱). در مقابل، افرادی که جرأت­ورزی پایینی دارند، در باورها و احساسات و عقایدشان حتی برای خود ارزش قائل نبوده و اصل شباهت احساسی خود با دیگران را رد می­ کنند، در پاسخ علیه رفتارهای نادرست ناتوانند و نیز خواسته­هایشان نسبت به دیگران را کم­اهمّیت می­دانند. (سلطانی،۱۳۸۴) رفتار جرأت­ورزانه با خود پنداره­ی مثبت، عزت­نفس، تسلط خود بسندگی، و اعتماد به نفس، همگرایی و همبستگی دارد و رفتارهای غیر جرأت­ورزانه بازدارنده و اجتنابی هستند و همبستگی مثبت و بالایی با ترس­ها، هراس­ها و اضطراب اجتماعی و انواع پرخاشگری­های درونی دارد. (محامد،۱۳۷۸)

 

راهبرد تصمیم ­گیری مجدد

مقدمه:

پایه اصلی راهبرد تصمیم ­گیری مجدد این است که یک فرد در کودکی خود از سوی والدین، نزدیکان و دیگر افراد یک سری پیام­هایی دریافت کرده و در پی آن تصمیماتی گرفته­است و به دنبال آن نمایشنامه زندگی خود را می­نویسد. در درمان از مراجع خواسته می­شود که به صحنه اصلی که مرتبط با شکل فعلی­اش است برگردد و مراجع روی احساسات، رفتار، ارتباطاتی که در آن زمان داشته صحبت می­ کند و توضیح می­دهد و درمانگر به او کمک می­ کند تا او بتواند تصمیمات جدیدی بگیرد. این راهبرد به فرد کمک می­ کند تا بتواند داستان جدیدی در مورد زندگی­اش بنویسد. درمانگر مسئولیت انجام مراحل را به عهده می­گیرد (تا حدی شبیه به رهبر گروه)، امّا مسئولیت انتخاب­ها بر عهده مراجع است. (آلن،۲۰۰۹)

باب و مری گلدینگ از این نظریه پیروی می­ کنند که وقتی شخص در مورد مشکلی گیر کرده­است این بدان معنا است که دو بخش از شخصیت او با نیروی یکسان به دو جهت مخالف فشار وارد می­آورند. نتیجه تنها این خواهد­شد که شخص انرژی زیادی را صرف می­ کند ولی به هیچ­جا نمی­رسد، این وضعیت تنگنا نامیده می­شود. گلدینگ نظریه­اش را با به تصویرکشیدن تنگناها به عنوان چیزی که بین حالات مختلف من اتفاق می­افتد، بسط و توسعه داد. در درمان برطرف­کردن تنگناها معمولاً با روش گشتالت، معروف به « روش دو صندلی رو­به­روی هم » انجام می­پذیرد. مراجع بخش­های متضاد خودش را در صندلی­های مختلف تصور می­ کند، سپس به نوبت خودش هریک از آن بخش­ها می­شود و گفت­وگویی را به منظور حل تضاد انجام می­دهد. در طی این روند، احساس­های سرکوب­شده «کودک» ممکن است اغلب به سطح بیایند. (استوارت و جونز، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر، ۱۳۸۶)

کاربرد نظریه تحلیل تبادلی به همراه تکنیک­های گشتالت با هدف رسیدن به قرار داد مراجع است. این روش خیلی ساده است، ابتدا از مراجعین خواسته می­شود تا احساسشان را که تجربه می­ کنند توضیح دهند و آن­ها را به زبان خودشان بیان­کنند. بعد از مراجع خواسته می­شود که شرایط مشابه آن در کودکی داشته را توضیح­دهد. فرض این فرآیند این­است که در شرایط پراسترس مردم راه­های آشنای دیدن دنیا را تجربه می­ کنند و الگوهایی را که به موازات تصمیمات گذشته­شان است را دوباره عمل می­ کنند. بعد از اینکه با صحنه نمایش اوّلیه تماس ایجاد شد، تکنیک­های گشتالت برای بیان احساسی که در ابتدا حل نشده بودند، مورد استفاده قرار می­گیرند. نتیجه این فرآیند درمان و رشد شخصی فرد است. اغلب مراجعین برای درک عینی شرایط اصلی و اینکه چگونه آن­ها زندگی­شان را به پایان رساندن « نمایشنامه اوّلیه » وفق داده­اند، آمده اند. روش تصمیم ­گیری مجدد برای درمان افرادی که با پیام­های والدی منفی زندگی می­ کنند، مؤثر است. (سرات، ۲۰۰۲)

[۱]-Otler

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:19:00 ب.ظ ]




ماسترز، بریش، هولون، و ریم (۱۹۸۷، به نقل از بیان زاده و همکاران). جرأت­ورزی را به شرح زیر تقسیم نموده ­اند:

۱-رد جرأت­ورزانه: زمانی که با درخواست­های نامعقول دیگران مواجه می­شویم، می­توانیم با روش رد جرأت­مندانه به درخواست آن­ها پاسخ منفی بدهیم، باید بدانیم که گفتن نه و یا بله در مقابل درخواست دیگران زمانی که به اختیارخود انسان باشد، جرأت­مندی است. هرگاه در مقابل درخواست غیرموجه و نابه­جای دیگران به دلیل رودربایسی یا ترس یا هر دلیل غیرمنطقی دیگر نتوانیم با جرأت از کلمه­ی «نه »استفاده کنیم خود را مورد هجوم بسیاری از آسیب­ها و فشارها قرار خواهیم داد. مثال: اگر به مهمانی دعوت شدیم که اعضای شرکت­کننده در آن را نمی­شناسیم و نمی­خواهیم در آن مهمانی باشیم، می­توانیم با جرأت­مندی این مهمانی را قبول نکرده و بگوییم:« متأسفم، من در مهمانی که اعضای آن را نمی­شناسم، شرکت نمی­کنم»

۲-درخواست جرأت­ورزانه: از این روش در مواقعی نیازمند کمک­گرفتن از دیگران هستیم، استفاده می­کنیم. برای مثال: اگر برای حل یک مشکل بخواهیم از والدین یا دوستی کمک بگیریم، می­گوییم: « من برای حل مشکلم نیاز به کمک و هم­فکری شما دارم، آیا می­توانید به من کمک کنید؟»

دانلود مقاله و پایان نامه

۳- بیان جرأت­ورزانه: راتوس(۱۹۷۵) به نقل از راگز(۱۹۹۱) چندین رفتار توأم با جرأت­ورزی را که افراد نیاز دارند در مورد آن­ها تعلیم ببینند شناسایی کرد:

۱-گفتار توأم با جرأت­ورزی که در آن فرد حق یا خواسته­ی خود را با صراحت بیان می­ کند و یا زمانی است که فرد با تعریف و تمجیدی که از دیگران می­ کند به او پسخوراند مثبت می­دهد.

۲- بیان احساسات به فرد آموخته می­شود تا احساسات خود را تشخیص بدهد و به صورت مناسب و ماهرانه آن را نشان­دهد.

۳-احوالپرسی با دیگران، فرد می ­تواند آموزش ببیند و تشویق شود که یک شبکه دوستانه را به زندگی خود اضافه­کند که باعث کاهش احساس­تنهایی و افزایش عزت­نفس در آن­­ها شود.

۴-بیان عدم­توافق، افراد فاقد جرأت و ابراز وجود، مردمانی هستند که به «بله-بگو» مشهور هستند. زمانی که موضوعی مخالف خواسته آن­ها باشد، به صورت ناشیانه­ای (منفعل یا فعال) خشمگین می­شوند. آن­ها می­توانند تعلیم ببینند که بدون داشتن پرخاشگری به طریق صادقانه­ای، عدم توافق خود را ابراز کنند.

۵-به جای اینکه به سادگی حرف­های دیگران را باورکنند، باید گفتن «چرا» و برای به دست­آوردن دلیل برای سوأل خود، تعلیم ببینند. آن­ها باید بیاموزند این کار را در یک حالت ماهرانه­ای انجام­دهند.

۶-صحبت­کردن در مورد خود، افرادی که عدم­توانایی در رفتار توأم با جرأت­ورزی دارند، اغلب عزت­نفس پایینی دارند و تجارب آن­ها و این احساس که حوصله­ی دیگران از صحبت با آن­ها سر می­رود. آن­ها نیاز دارند که آموزش ببینند و در مورد خودشان و تجربه­هایشان با یک حالت جالبی صحبت­کنند.

۷-پاداش دادن به دیگران هنگامی که از او تعریف می­ کنند، بارها هنگامی که شخصی از یک فرد فاقد جرأت­ورزی تعریف می­ کند، آن فرد تعریف را انکار می­ کند و آن را مسخره می­نماید. چنین افرادی نیاز دارند که بیاموزند در مقابل تعریف­هایی که از آنان می­شود، یک جمله­ی ساده «متشکرم» را که به طور مناسبی ارائه می­شود، بیان کنند. انکارکردن باعث بی­احترامی به فرد مقابل و ناراحتی وی می­شود.

۸-امتناع از تأکید عقاید دیگران به منظور عادت­کردن به بحث و جدل با آن­ها، به نظر می­رسد که بسیاری از مردم دوست دارند با افرادی که فاقد جرأت­ورزی هستند، بحث و جدل کنند و آن را به عنوان یک بازی ساده تلقی می­ کنند. بنابراین، این افراد نیاز دارند که آموزش ببینند، در پایان مکالمه­های خود اظهار نظری کنند، مثلاً « من مطمئنم در این مورد می­توانیم یک زمان دیگر بحث کنند، در حال حاضر من نمی­توانم افکارم را تغییردهم، فکر می­کنم تو هم همینطور باشی».

۹-برقرارکردن تماس­چشمی با دیگران و نگاه­کردن به چشمان طرف مقابل، یکی از اساسی­ترین مهارت­های رفتارهای جرأت­ورزانه است.

۱۰-پاسخ ضدترس، افراد اغلب نیاز دارند که تشویق شوند و آموزش ببینند کارهایی را انجام­دهند که ترس و اضطراب را در آن­ها بر می­انگیزاند. بنابراین، آن­ها می­توانند بر ترس خود غلبه­کرده و زندگی راحت و خوشایندی داشته­باشند که این شکلی از رویارویی با واقعیت است. ( به نقل از بهروزی، ۱۳۸۴)

[۱]-Masters

[۲]-Burish

[۳]-Hollon

[۴]-Rimm

[۵]-Assertive commanday

[۶]-Rathous

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]




امروزه ۳ مکتب اصلی در تحلیل رفتار متقابل قابل تشخیص است و درمان­گران معمولاً از روش­های تلفیقی استفاده می­ کنند. مکتب کلاسیک که اریک برن ارائه داد، مکتب تصمیم ­گیری مجدد که باب و مری گلدینگ پایه­گذار آن بودند و نظریه تحلیل  تبادلی را با روش­های درمانی گشتالت ترکیب کردند. مکتب سوم، مکتب نیروگذاری روانی است که شیف پایه­گذار آن بود. در این مکتب مراجع تشویق می­شود که به دوران کودکی بازگشت کرده و سپس فرصتی می­یابد تا خود را دوباره انجام­دهد. (جونز و استوارت، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر، ۱۳۸۶)

تحلیل تبادلی بعد از استقبال مردم در دهه۱۹۷۰، به دلیل زبان اسرارآمیز و ضعف پژوهشی به تدریج جایگاه خود را به عنوان یک نظام روان­درمانی شاخص، از دست داده­است. با این حال تحلیل تبادلی نیروی مقوله قدرتمندی برای دیدگاه­های میان­فردی بوده ­است. آینده تحلیل تبادلی در ترکیب­شدن آن با نظام­های دیگر روان­درمانی نهفته است. تحلیل تبادلی در زوج­درمانی، خانواده­درمانی اغلب با نظریه سیستمی ترکیب می­شود. راهبرد تصمیم ­گیری مجدد، تحلیل تبادلی را با گشتالت­درمانی پیوند می­دهد و بسیاری از تحلیل­گران تبادلی خود را با مکتب وجودی ارتباط می­دادند. (پروچسکا و نورکراس، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

شالوده متون تحلیل تبادلی این است که، موضع زندگی هرکس را می­توانیم تغییر دهیم همچون اشخاص این مواضع را با نوعی تصمیم ­گیری اتخاذ کرده­اند. در تحلیل تبادلی به این کار، « تصمیم ­گیری مجدد» می­گویند. یعنی «واقف­شدن بر اطلاعات ضبط­شده، منسوخ­داشتن آن­ها و اتخاذ تصمیمات جدید» (منینگر، ۱۹۹۴، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۴)

 

راهبرد تصمیم ­گیری مجدد

تصمیم ­گیری مجدد یک روش کمتر شناخته­شده ایست که توسط یک مددکار اجتماعی به نام ماری مک­کلورگلدینگ و شوهر روان­پزشک مرحومش، رابرت گلدینگ، در سال ۱۹۷۰ گسترش­یافت. درمان تصمیم ­گیری مجدد( گلدینگ و گلدینگ ، ۱۹۷۹، ۱۹۸۹) تلفیقی از تحلیل تبادلی اریک­برن و گشتالت­درمانی پرلز است. تحلیل تبادلی یادگیری عاطفی اوّلیه (تصمیمات­کودکی) را در میان بافت یک پاسخ کودکی به امرونهی­های والدین نگاه می­ کنند. امرونهی­های والدینی، پیام­های کلامی و غیرکلامی والدین هستند.(برای مثال: خودت نباش، انجام نده، فکر نکن، لایق نباش، باهوش نباش و غیره) بچه­ها به شکل عاطفی پاسخ می­ دهند و سپس تصمیماتی را شکل می­ دهند. (ارزیابی تمامیت­خواه از خود در تعاملات) (برای مثال، من هیچ نیرویی ندارم، من به اندازه کافی خوب نیستم، من لیاقت زندگی با خودشان ندارم، من ارزش دوست داشتن ندارم، من نمی­توانم اعتماد کنم) که آن­ها تا بزرگسالی حمل می­ کنند. من تصمیمات و ارزیابی­ها از زندگی اغلب رشد می­ کند. در واکنش به دردهای روانی مزمن بزرگسالی به چنین ارزیابی­هایی از خود می­رسند که: من امنیت ندارم، من در رنج و زحمت هستم، من تحت کنترل نیستم، چنین ارزیابی­هایی از خودکاری در بزرگسالی می­شوند و واکنش­های بزرگسالی را به محیط بدون آگاهی شکل می­دهد. (آشکارشدن در نمایشنامه­های بزرگسالی) تصمیم ­گیری مجدد به درمانگر کمک می­ کند تا این ارزیابی­ها از خود تعاملات در حال حاضر را تعیین­کند و جست­وجو کند نشانه­ های موجود را که این تصمیمات و عواطف تحت تأثیر آن را بیان­کند. بعد از اینکه درمانگر بتواند ارزیابی­هایی از خود در تعاملات را مشخص­کند، سپس درمانگر از بیمار می­خواهد به زمانی برگردد که آن ارزیابی خاص از خود در تعاملات را در گذشته تجربه کرده­بود. درمانگر آنقدر این سوأل را از بیمار می­پرسد تا او را به آن زمان برگرداند. بعد از بازگشت آگاهانه به آن سن، سپس درمانگر از بیمار می­خواهد که روی احساسات مختلف زیاد (ترس، اندوه، عصبانیت، گناه و غیره) مربوط به آن حادثه تأمل کند. بیمار تشویق می­شود تا با منع (شخص یا حادثه) در صندلی خالی گشتالت­درمانی پرلز صحبت­کند یا هرحادثه­ای که بیمار را برای صحبت­کردن با منع مثل اینکه در اتاق حاضر وجود دارد، تشویق می­ کند. این کار به بیمار کمک می­ کند تا مسائلی را که قبلاً به طور کامل انجام نداده به انجام برساند. (برگر، ۲۰۰۶)

بعد از اینکه با بهره گرفتن از صندلی خالی مکالمه­ای صورت­گرفت، باید این کار ناتمام با «گفتن خداحافظ» پایان پذیرد. اگر فرد نتواند احساسات بیان­نشده خود چون: رنجش­های قدیمی، ناکامی­ها، آزردگی­ها، احساسات گناه و حتی عشقی را که نتوانست بر زبان بیاورد را بگوید، از رشد و پیشرفت آتی وی جلوگیری می­ کند تا یک ارزیابی جدیدی از خود در تعاملات (یک تصمیم ­گیری مجدد) بسازد، به عبارت دیگر من کنترل دارم، من به اندازه کافی خوب هستم، من خوبم، من سالمم و غیره. (کلگ، ۲۰۰۴)

گلدینگ و گلدینگ (۱۹۹۷) در پشت این مداخلات چندهدف واضح دارند: آن­ها می­خواهند صحنه­ای را بیآفرینند که به جای اینکه با تراژدی به انتها برسد، پایان خوبی داشته­باشد. همچنین از نظر آنان نکته قابل تأمل در این­است که مراجع تصمیم بگیرد که دیگر زندگی­اش را تغییردهد. اگر آن­ها (درمانگر) احساس کند که مراجع به جای آنکه سعی در تصمیم ­گیری جدید در زندگی­اش داشته­باشد، از دیگران عیب­جویی کرده و آن­ها را سرزنش­کند و بخواهد رفتار دیگران را عوض­کند آن­ها می­فهمند که جلسات آن­ها درمان­بخش نبوده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]




گشتالت­درمانی شکلی از هستی­درمانی است که به وسیله فریتس­پرلز توسعه یافته­است و بر این فرض مبتنی است که افراد باید مسیر خود را در زندگی بیابند و مسئولیت شخصی خود را بپذیرند. (کوری، ۲۰۰۴، نقل از محمدی، ۱۳۸۹)

این نظریه بیشتر از چگونگی عمل سوأل می­ کند، به چرایی کار ندارد. به تجربه­های کنونی و اینجا و مفاهیمی مانند سدشدن آگاهی، برون­فکنی، بازگشت، یکی­شدن، خودمسئولیتی و خودنظم­جویی توجه دارد. و به عبارت دیگر در این نوع درمانگری سعی برآن است که سدهای آگاهی برداشته­شود و پیوستار آگاهی افزایش­یابد. درمانگر پیرو این مکتب سعی می­ کند توانایی فرد را برای خودنظم­بخشی افزایش­دهد. (وویت و دیاک، ۲۰۰۷)

دانلود مقاله و پایان نامه

شیوه گشتالت به آگاهی درآوردن درلحظه، تفاوت­های آشکار بین نمایش و واکنش­های مراجع می­باشد. گشتالت­درمانی بیش از سی­سال وجود داشته­است و اصول اساسی آن این­است که، زندگی در زمان حال اتفاق می­افتد نه در زمان گذشته یا آینده. بنابراین، یک گشتالت درمانگر می­گوید، «زمانی­که در زمان حال زندگی نمی­کنیم، به طورکامل زنده نیستیم» این نظریه به ندرت بیان می­ کند که چرا چیزی اتفاق می­افتد، امّا در عوض چگونگی اتفاق­افتادن و چیزی که مراجع می­خواهد در مورد آن انجام دهد را در زمان حال موردبررسی قرار می­دهد. در زمان حال، جراحت­های عاطفی حل­نشده تجربه می­شوند، و زمانی­که این­ها به طورکامل تجربه شدند، تغییر به طور طبیعی اتفاق می­افتد. (سرات،۲۰۰۲)

ملینک (۲۰۰۵، به نقل از محمدی، ۱۳۸۹) معتقد است در گشتالت­درمانی، تبادلات بین مشاور و مراجع، به عنوان یک ابزار جهت تغییر مشهود است. بیمار با ایده­هایی که جز گشتالت­درمانی است به چالش می­افتد و بدون اعتراض در بازی­ها شرکت می­ کند. در گشتالت­درمانی فرض بر این است که مکالمات تبادلی که انجام می­دهد و آگاهی­هایی که بیمار به دست می­آورد، تنها یک تمرین در جلسه درمان نیست، بلکه می ­تواند موجب حل مشکلات بیمار در خارج از جلسه درمان شود. در گشتالت­درمانی فرض بر این است که بدون­آگاهی تغییر به وجود نمی­آید. زمانی انسان با مشکلی مواجه می­شود به طور ذاتی جهت تغییر با محیط با دیگران عمل می­ کند، امّا زمانی­که به طور جدی موضوع را بررسی کنیم و یا در مورد آن آگاه شویم در حال انجام­دادن چیزی متفاوت خواهیم بود.

مفهوم نمایشنامه زندگی

نظریه نمایشنامه زندگی برای اوّلین­بار توسط اریک­برن و همکارانش، به خصوص کلاد استانبر، در اواسط دهه ۱۹۶۰ بنیان گذارده­شد. موضوع نمایشنامه زندگی، به عنوان بخشی از نظریه تحلیل تبادلی اهمّیت زیادی پیداکرده­است، به­ طوری که در حال حاضر اهمّیت آن در سطح اهمّیت حالت ایگو که هسته مرکزی تحلیل تبادلی است، قراردارد. این اندیشه که الگوی زندگی افراد بزرگسال تحت تأثیر تجارب دوران کودکی آنان قرار می­گیرد، نه تنها هسته مرکزی تحلیل تبادلی است، بلکه در بسیاری از گرایش­ها و نظریات روان­شناختی دیگر هم وجود­دارد. نکته­ای که نظریه نمایشنامه زندگی را در تحلیل تبادلی از دیگر نظریات متمایز می­سازد این است که از نظر تحلیل تبادلی، کودک در دوران اوّلیه زندگی، طرح و برنامه ویژه­ای برای زندگی آینده خودش بنیان می­گذارد تا این که به شکل خیلی ساده، یک دیدگاه کلی نسبت به جهان پیداکند. این طرح زندگی به شکل نمایشنامه­ای تهیه می­شود که به طور واضحی دارای آغاز، بخش میانی و پایانی است. (استوارت جونز، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر،۱۳۸۶)

برای اطلاع از طرز کار نمایشنامه زندگی و برای برخورد درمانی با آن، لازم است که اطلاعات مفصلی از دستگاه نمایشنامه زندگی داشته باشیم. اغلب نمایشنامه­ها قبل از ۶ سالگی برنامه ­ریزی می­شوند. (برن، ترجمه قرچه داغی،۱۳۷۰) شروع نگارش نمایشنامه زندگی از بدو تولد بوده است. زمانی که ۴ سالگی فرا رسید، اساس این طرح و نقشه تصمیم ­گیری شده­است. در ۷ سالگی جزئیات اصلی داستان زندگی کامل می­شود. از آن زمان تا ۱۲ سالگی ویرایش می­شود و نکاتی به آن اضافه می­شود. در دوران نوجوانی و بزرگسالی تجدید نظر شده و با این واقعیت­ها و ویژگی­های زندگی گروهی هماهنگ می­شود. این داستان دارای مفهوم، موضوع اصلی و نقشه­های فرعی است و ممکن­است کمدی یا تراژدی، جالب و پرهیجان یا خسته­کننده، الهام­بخش و روح­افزا یا بی­روح و کسل­کننده باشد. (استوارت جونز، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر،۱۳۸۶)

نمایشنامه زندگی ابزاری است در دست کودک برای حفظ موضع زندگیش. کودک در اوّلین سال­های زندگی خود اطلاعاتی را مورد داد و ستد نوازش، ساخت­دادن زمان و موضع زندگی دریافت می­ کند. او شرایط را طوری جور می­ کند که پیشاپیش تصمیمات زندگی وی گرفته شده­باشند. کودک پس از نوشته­شدن نمایشنامه زندگیش، نقش یک کارگردان را بازی می­ کند و دنبال کسی می­گردد که بهتر از بقیه نقش­های نمایشنامه او را بازی کند، همان­طور که برن می­گوید : «کودک برای واداشتن افراد به انجام دادن بازی­های موردنظرش به ترفندهای جالبی متوسل می­شود و در نهایت کسانی را برمی­گزیند که بیش از دیگران با نمایشنامه او هماهنگ باشند. به عبارت دیگر، کودک به طور شهودی کسانی را که نمایشنامه های زندگی­شان مکمل نمایشنامه زندگی او هستند برمیگزیند.» (منینگر، ۱۹۹۴، ترجمه فیروزبخت،۱۳۸۴)

انجمن تحلیل تبادلی برای کشف و پی­بردن به نمایشنامه زندگی افراد پرسشنامه­ای تنظیم­کرده که شامل ۳۷ سوال است. با پاسخ به این سوألات توسط افراد، روان­درمانگران و مشاوران نمایشنامه زندگی افراد را شناسایی می­ کنند، برای نمونه چند مورد از سوألات عبارتند از:

  • خودتان را به طور خلاصه توصیف کنید.
  • مادر و پدرتان را به طور خلاصه توصیف کنید.
  • زمانی که پدر و مادر از شما تعریف می­ کنند، چه می­گویند؟
  • زمانی که انتقاد می­ کنند چه می­گویند؟
  • عمده­ترین نصیحتشان به شما چیست؟
  • وقتی بزرگ شوید می­خواهید چه­کاره شوید؟
  • مادر و پدرتان می­خواهند چه­کاره شوید؟
  • جذاب­ترین داستان دوره کودکی­تان چه بود؟

تصمیمات

والدین در یک محیط خانوادگی سالم، صرف­نظر از اینکه فرزندشان چه عملی را انجام می­ دهند، بی­قید و شرط از آن­ها مراقبت می­ کنند. اما وقتی مراقبت و محافظت را مشروط به اجرای احکام خود می­دانند و فرزندشان را وادار می­ کنند خصایص مورد نظر آن­ها را بپذیرد، فرزند شروع به « نمایشنامه نویسی» می­ کند. تصمیمات نمایشنامه­ای معمولاً به صورت هوشیارانه و برای همراهی با احکام والدین اتخاذ می­شوند. در این مقطع، فرزند برای آنکه از تنبیهات و انتقادهای والدینش در امان بماند، خود­مختاری خویش را به محافظت و مراقبت­های والدینش می­فروشد. این تصمیم در واقع تبدیل موضع «من خوب هستم» به «من خوب نیستم» است. آدم­ها در مورد خوب­بودن، یا غیرخوب­بودن دیگران هم تصمیم می­گیرند. درمانگر به آدم­هایی که این چنین تغییرموضعی را داشته اند، کمک می­ کند نمایشنامه قبلی خود را کنار بگذارند و زندگی توأم با خودمختاری را دنبال کنند یا به قول برن، آن­ها نمایشنامه را تمام کنند و نمایش دیگری را شروع کنند.(بوستان،۱۳۸۶)

[۱]-Life Script

[۲]-Cloude steiner

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:19:00 ب.ظ ]




تنگناها و تصمیمات مجدد

تنگنا نقطه­ایست که در آن دو یا چند نیروی متضاد به هم برخورد می­ کنند _ یک محل تلاقی_ باب تنگناها را به سه­نوع یا سه­درجه تقسیم کرد. تنگناهای درجه اوّل، بین حالت والد شخص و حالت کودک او مبتنی بر ضد باز دارنده­ها است. اوّلین درجه تنگنا، واکنش به ضد بازدارنده­ها است. در ابتدا کودک تصمیم می­گیرد، آن چه والدینش از او می­خواهند، از قبیل سخت­کارکردن، را انجام دهد، و ممکن است، تا زمانی که برای کارکردنش نوازش دریافت می­ کند و کارکردن با دیگر علایقش در زندگی منافاتی ندارد، احساس خوبی داشته­باشد. در این نقطه که او می­خواهد تغییرکند و کمتر کارکند، احساس می­ کند گیرکرده و توان تغییر ندارد، او در تنگنا قرارگرفته است. برای بیرون آمدن از این تنگنا، او از جانب حالت بالغ کودک آزادش- همان استاد کوچولویی که تصمیم اوّلیه را برای سخت کارکردن گرفته بود، تصمیم گیری مجدد می­ کند.

در تنگنای درجه­دوم، استاد کوچولو در پاسخ به یک بازدارنده، به جای ضدبازدارنده، تصمیم اتخاذ کرده­بود. برای حل موفقّیت­آمیز این تنگنا، مراجع خود را در خاطره والدین واقعی­اش و اینکه آن­ها چگونه صدا می­زدند، چگونه نگاه می­کردند، چگونه احساس می­کردند، درگیر می­ کند.

اغلب تفاوت در شدت والدین است که ممکن است در اوّلین مرحله کار چندان اثربخش نباشد. درمانگر محیطی ایجاد می­ کند تا مراجع همان احساسی را که در تصمیم ­گیری را اوّلیه داشته را دوباره تجربه کند. مراجع باید بیشتر در حالت کودک خود باشد تا در حالت بالغ. تنگنای درجه­سوم، تنگنایی است که در آن مراجع خود را به عنوان کسی تجربه می­ کند که همیشه همانطور تجربه می­کرده، بوده ­است. در تنگنای درجه­سه، مراجع اعتقاد دارد که،  همیشه خودسر، عصبانی، به دردنخور، یا فردی بوده که توان بازی­کردن ندارد، او واقعاً جنسیت دیگری دارد و به اشتباه در بدنی متفاوت متولد شده­است. برای کارکردن با چنین تنگناهایی، مراجع نیاز دارد که هر دو جنبه وجودش توجه کند.« من مرد هستم، به همان اندازه که زن هستم» «من بازیگوش هستم و به همان اندازه اصلاً نمیتوانم بازی کنم» و به نوبت هر کدام از جنبه­ های وجودش را بازی کند تا زمانی­که انرژی موجود در بخش کودکی وجودش را تجربه کند. ( گلدینگ و گلدینگ ، ۱۹۷۹)

توالی فرآیند تصمیم ­گیری مجدد:

  • یک قرارداد جلسه­ای شفاف ایجاد کنید.
  • از مراجع بخواهید تصویری را که می ­تواند بیانگر مشکل ارائه شده­باشد را مطرح­کند. همانطور که این تصویر را شرح می­دهد، درمانگر احساسات تخریبی که مراجع تجربه می­ کند را یادداشت می­ کند.
  • درمانگر از مراجع می­خواهد تصویری از دوران کودکی­اش را مجدداً تجربه­کند که به تصویر اخیری که توصیف کرده­است مرتبط باشد.
  • هنگامی که مراجع در «کودک» خود قراردارد، درمانگر به او کمک می­ کند تا نسبت به منابع کاملاً کتابخانه­ای که در زمان حال برای بقاء و رفع نیازهایش در اختیار دارد به آگاهی برسد.
  • در زمانی­که مراجع در حالت کودک قراردارد، از او بخواهیم تصمیم جدیدی اخذ کند که از آن طریق بتواند از منابع فعلی­اش بهره کامل ببرد. برای جا به ­جایی احساسات تخریبی و وارد کردن احساسات اصیل و یا تأیید کلامی تصمیمات جدید که به صورت همخوان است، درمانگر خوب گوش و مشاهده می­ کند.
  • از مراجع بخواهید مجدداً به حالت بالغ برگردد و از او بخواهید خیلی زود تصمیم ­گیری مجددش را در ایجاد اکنون محکم­کند. این بدان معنا است که از مراجع بخواهید درگیر یکسری رفتارهای جدید شود و یا نسبت به برخی محرک­های حسی که می ­تواند در آینده تجربیات تصمیم ­گیری مجدد را فعال کند، آگاهی کسب کند.
  • در نهایت درمانگر با مراجع در مورد یک قرارداد وارد مذاکره می­شود، تا طی آن رفتارهایی جدید برای تصمیم ­گیری مجدد را به طور متناوب تمرین­کند. (استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)

 

مثلث نمایش کارپمن

آسان­ترین راه برای درک و تحلیل نیروی محرکه یک بازی استفاده از مثلث درام می­باشد. این کار شباهت میان بازی­های روانی و درام تئاتری را نشان می­دهد. صحنه­هایی که توجه تماشاگران را بهتر جلب می­ کند، حاوی عناصر بازی است. درست مانند نمایشنامه درام بازیگران که نقش­های آزاردهنده، ناجی، قربانی را طبق شکل زیر اجرا می­ کنند.(هی، ۱۹۹۴، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۵)

 

ناجی

آزاردهنده                                                                        قربانی

 

نمودار ۲-۱ مثلث نمایش کارپمن

« آزاردهنده » کسی است که دیگران را تحقیر و سرزنش می­ کند، از نظر « آزاردهنده »، دیگران افرادی دون و غیرخوب هستند. « نجات­دهنده » نیز افراد را دون و غیرخوب می­پندارد ولی « نجات­دهنده » از سطح بالاتری کمک ارائه می­دهد. او بر این باور است که « من باید به دیگران کمک کنم، زیرا آن­ها به قدر کافی توان کمک­کردن به خود را ندارند » در مورد « قربانی » این خودش است که مادون و غیرخوب است. گاهی اوقات شخص « قربانی » به دنبال « آزاردهنده­ای » می­گردد که او را تحقیر کند و دور بیندازد و یا اینکه « قربانی » به دنبال « نجات­دهنده­ای» است که به او کمک کند و این باور را که « من » نمی­توانم از عهده خودم برآیم را تأیید می­ کند. (استوارت جونز، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر،۱۳۸۶)

[۱]-Impasses and Redeicisions

[۲]-Free child

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:18:00 ب.ظ ]