کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



مفهوم هویت فرهنگی که به تازگی در مباحث مربوط به هویت مطرح شده است، در عرصه نظریه های جدید به هویت می گنجد وبر تاثیرات فرهنگ بر هویت شخصی، اجتماعی وملی تاکید دارد. طرفداران هویت فرهنگی به چند گانگی هویت ها اهمیت می دهند.آنها جنبه های مدرن فرهنگ را به مسأله هویت ارتباط می دهند.مطالعات مربوط به هویت فرهنگی تاثیر عوامل گوناگون چون مکان، جنسیت، نژاد، تاریخ، ملیت، جهت گیری جنسی، عقاید مذهبی وقومیت بر هویت را بررسی می کنند.منتقدان بحث هویت فرهنگی بر آن هستند که حفظ هویت فرهنگی که اساس خود را بر تفاوت می گذارد، یک نیروی تفرقه افکن در جامعه است، وپیامد مثبتی برای شهروندان ندارد.این گونه مطالعات البته در جوامع توسعه یافته اروپا وآمریکای شمالی متمرکز است.گرچه بحث هویت فرهنگی در درون کشور ها می تواند برپراکندگی تاکید کند وتفرقه انگیز باشد، اما در سطح بین المللی هویت فرهنگی مشترک ممکن است به ثبات وصلح کمک نماید.گرچه هویت فرهنگی در بستر مطالعات جوامع غربی بر مسأله چند فرهنگی بودن تاکید دارد ودر زمره رهیافت های نوین به مسأله هویت قلمداد می شود، اما مفهوم دیگری از هویت فرهنگی نیز در جوامع در حال توسعه یا جوامع دارای پیشینه تاریخی وتمدنی وفرهنگی کهن ونیرومند مطرح است که به جای پراکندگی بر انسجام تاکید می کند وآن را لازمه هویت ملی وهمبستگی ملی می داند.

بحران هویت:

مفهوم بحران هویت بیشتر از آثار اریک اریکسون تحلیل گر وروانشناس آمریکایی ریشه گرفته است.او این مفهوم را در اشاره به بحرانی که در احساس فرد نسبت به خود به وجود می آید وجنبه های بهم پیوسته روانشناسی وجامعه شناسی دارد، به کار گرفت.

از دید اریکسون، چنین بحرانی در مرحله بلوغ نوجوانی بلوغ زندگی فرد که هیچ نقش اجتماعی روشنی در وی شکل نگرفته است بروز می کند . وجود آن از کودک فراتر رفته اما هنوز بزرگسال نشده است.از جنبه های روانشناختی این فرایند با مراحل اولیه تحول فردی، بویژه در رابطه با جنسیت وتوان شکل دادن به روابط صمیمی با بیرون از خانواده تکمیل می شود. این بیرون رفتن از محیط خانوادگی وآشنایی با محیط های گوناگون دیگر، نقطه بروز بحران هویت محسوب می شود. بودن در درون خانواده واحساس تعلق به آن به ناگهان با بودن در جامعه ای بزرگ تر وساختارها ونهادهای متعدد آن واحساس تعلق به آنها تعلق پیدا می کند وهویت تازه ای به شخص می دهد که در مرحله خاصی با هویت شخصی مبتنی با خانواده در تضاد است. به هر صورت این بحران به لحاظ درجه ومیزان،از شدت زیادی برخوردار نیست وفرد به زودی می تواند میان هویت شخصی مبتنی بر تعلق به خانواده وتعلق به گروه های گوناگون اجتماعی توازن برقرار سازد.بحران هویت زمانی اوج می گیرد که فرد بخواهد میان تعلق به دو گروه متضادهم،یکی را برگزیند.این بحران ها معمولاً در سطح هویت های اجتماعی که چند گانه هستند بروز می کند وکمتر در سطوح دیگر هویتی،به ویژه هویت شخصی وملی روی می دهد.میان هویت اجتماعی برآمده از دین وهویت ملی کمتر تضاد روی می دهد.امروزه بسیاری از کشورهای جهان دارای ادیان گوناگون اکثریت واقلیت هستند ودر عین حال مشکل سیاسی چندانی ازاین لحاظ ندارند.یعنی دارندگان ادیان گوناگون میان هویت دینی وهویت ملی خودتضادی نمی بیند.سیاسی شدن دین در مقایسه با سیاسی شدن قومیت،کمتر به ضدیت با هویت ملی  منجر می شود.گاه سیاسی شدن دین ،همانند گرایشات گوناگون اسلام سیاسی هیچ گونه تضادی را با هویت ملی به وجود نمی آورد. امروزه، وحدت و یکپارچگی جامعه به واسطه آسیب پذیری هویت ملی دچار نقصان گردیده است و بویژه، نسل جوانان را دچار یک سرگشتگی و بحران نموده است. گسترش ارتباطات و توسعه تکنولوژی به ویژه اینترنت و ماهواره باعث پخش کالاهای فرهنگی و ارتباط سریعتر و نزدیکتر جوامع و تبادل فرهنگهای آنها گردیده است. این امر، اگرچه از یک طرف، امکان وسیع تری برای کشف و بیان هویت فراهم نموده است، اما از طرف دیگر، از طریق تخریب فرهنگی، موجب تضعیف امنیت هویت شده است و به بی ثباتی و بحران هویتی به ویژه بحران هویت ملی و فرهنگی منجر گردیده است (شمشیری، ۱۳۸۶، ص ۵۴).

دانلود مقاله و پایان نامه

در شرایط کنونی، نسل نوجوانان و جوانان از طریق غیررسمی و با بهره گرفتن از اینترنت و ماهواره و سایر رسانه ها آموزه هایی را کسب می کنند که نظام آموزش و پرورش هیچ نظارت و جهت دهی بر آن ندارد، لذا به مرور ارزش ها، هنجارها، قواعد رفتاری و اخلاقی از طریق شبکه جهانی به آنها منتقل و درونی می گردند که تاثیرگذار، اما نه چندان مناسب و مطلوب جامعه ایرانی و اسلامی است.

دانش آموز از طریق آموزش رسمی و در مدرسه به گونه ای می آموزد و در جامعه از طریق آموزش غیررسمی و پای رایانه شخصی خود و تلویزیون و ماهواره به گونه دیگری می آموزد که گاهی تاثیر آن به دلیل جاذبه های خاصش تاثیرگذارتر است و نوجوان و جوان سرگردان با دو شیوه متضاد مواجه می گردد که او را دچار سردرگمی و ابهام در هویت می کند. کاستلز هشدار می دهد که روز به روز بر تعداد نوجوانان و جوانان که از برنامه ها و پیام های شبکه جهانی استفاده می کنند، بیشتر می گردد .

آنها در معرض ارزش ها و قواعد اخلاقی و سبک زندگی قرار می گیرند که هیچ تناسب و تشابه و سنخیتی با فرهنگ خود ندارد. نوجوان و جوان ما در دهکده ای جهانی زندگی نمی کند بلکه در کلبه های فراخور حال هر منطقه زندگی می کند که در سطح جهانی تولید و در محدوده محلی توزیع می شود (زارعی، ۱۳۸۲، ص ۱۵۵-۱۵۴).

و بسیاری از ارزش ها وقواعد اخلاقی در سطح جهانی مطرح است مثل آزادی، عدالت، ….. و جوانان در خیلی از زمینه ها که مطابق با ارزش های اسلامی و ایرانی است می توانند از فرهنگ های سایر کشورها الهام بگیرند. لازمه این امر بازگشت به خویشتن است که نه تنها متفکران و صاحب نظران بلکه انبیاء الهی نیز انسانها را به آن دعوت می کنند.

بازگشت به خویش در حقیقت به معنای احراز هویتی برای جامعه است که مبتنی بر اصول و ارزش های اعتقادی بوده، جامعه بااختیار و افتخار و آگاهانه آن را پذیرفته و میل به شناخته شدن با آن را دارد. تکیه بر هویت و زیستن در فضای فرهنگی، این امکان را برای جامعه فراهم می کند که نقش مثبت و فعالی را ایفا کند و از تبعات منفی رخدادهای جهانی مصون بمانند (نقی زاده، ۱۳۸۲، ص ۱۵۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-02-31] [ 05:10:00 ب.ظ ]




هر انسانی در نهاد وذات خویش توانایی هایی دارد که اگر در فرایند تعلیم وتربیت قرارگیرد  استعدادهای فطری اش رشد وتکامل می یابد وبخشی از شخصیت ،گرایش ها وارزش های فردی اش شکل می گیرد ودر نهایت می تواند با بهره مندی از شرایطی که آموزش وپرورش برایش فراهم می کند با جامعه سازگاری،وزندگی سالمی داشته باشد.در تعریفی جامع از فرایند آموزش وپرورش، می توان چنین گفت “تربیت ذاتا، اجتماعی، تعاملی، هدفمند، پرهزینه ومستلزم پیگیری است وآثارش در بلند مدت ظاهر می شود” (شعاری نژاد،۱۳۸۶،ص۳۴۵).

اما در خصوص وظایف ومسولیت های فلسفه جدید آموزش وپرورش، باید گفت آنچه مطمح نظر فلسفه جدید قرار دارد، مطالعه وتحلیل انتقادی وژرف کارانه ارزش ها و مفاهیم بنیادی آموزش وپرورش  متناسب با نیازهای فعلی وآینده جامعه وافراداست. اساس کلی این فلسفه، توجه به آینده تمدن وهدف های فرهنگی آن وکیفیت تحقق این هدف ها برای تامین سلامت فرهنگی است(شعاری نژاد۸۶،ص۳۶۳).

 تعلیم وتربیت باید در پی آگاه کردن افراد از زیشه ها واصالت خویش باشد به طوری که به آنها نقطه مرجعی را نشان دهد که در مقام مقایسه با آن اشخاص قادر به شناخت موقعیت خود در جهان باشند ودر عین حال به آنها بیاموزند که به فرهنگ های مختلف احترام بگذارند.

آموزش وپرورش می تواند با تربیت معلمان شایسته،آگاه ودلسوز به فرهنگ وهویت ایران، آنان را با مبانی نظری این مهم آشنا سازد، واز سوی دیگر با اقدامات بنیادی وسازنده، از جمله تجدید نظر در وضع مدارس، به ویژه تحول در محتوای کتاب های درسی  استفاده از روش های تدریس مناسب ،به منظور بازکاوی وتبیین ابعاد ومولفه های هویت ملی ودینی در تقویت وتعمیق این مصادیق بکوشد. امروزه ما در جهانی زندگی می کنیم که مرزهای جغرافیایی، سیاسی واقتصادی کشورها شکسته شده وفرهنگ ها، سنت هاو هویت های ملل مختلف در تبادل وتعارض وگاه در خطر اضمحلال وهضم شدن در فرهنگ کشور بیگانه  قرار گرفته اند. در مواجهه با چنین اوضاع واحوال ، راهی جز کاربست ایدئولوژی مبتنی بر ایمان وایجاد تغییرات سازنده، وآماده کردن زمینه مواجهه با سایر فرهنگ ها را نداریم. در حقیقت چنین آمادگی وظرفیت برای پذیرش جنبه های مثبت فرهنگی ودفع ابعاد منفی آن، فقط از طریق تربیت سالم از سوی آموزش وپرورش میسر است،آموزش وپرورش باید با ایجاد تعامل وتناسب وبه وجود آوردن فرهنگ وهویت مشترک ایرانی – اسلامی بین نسل ها وگروههای مختلفی که همزمان در کشور زندگی می کنند، تعارضی را که بین نسل ها در تعریف از مفهوم ومصادیق هویت وجود دارداز میان بردارد(شعاری نژاد۸۶،ص۳۰۴ -۳۰۱).

 

نقش برنامه ریزی درسی در شکل گیری هویت :                                                                           

برنامه درسی در هر دوره ای بایستی توصیفی دقیق از ویژگیهای روانشناختی، جامعه شناختی و سایر ویژگیهای یادگیرنده در آن دوره داشته باشد. از آنجا که دوره متوسطه مصادف است با سنین نوجوانی در بررسی نیازهای تربیتی نوجوانان باید سه نکته را در نظر داشت

۱-  ویژگیهای روانشناختی فرد در این مرحله   ۲- ویژگیهای اجتماعی فرد در دوره متوسطه    ۳- نقش اجتماعی نوجوان در جامعه

ویژگیهای روانشناختی فرد در این مرحله

در این مرحله که سن نوجوانی است (طبق نظریه رشد اریکسون) فرد نسبت  به شخصیت خود آگاهی پیدا می نماید و یک «من» که وحدت بزرگتری از گذشته دارد و در ارتباط با یک گروه، شغل، جنس، فرهنگ و مذهب است در فرد شکل می گیرد. برخورد روانی در این مرحله مربوط به شکل گیری احساس هویت «من» و پراکندگی اجزاء مختلف آن است. وظیفه حیاتی نظام آموزشی و جامعه این است که در این دوره حساس شخصیت و هویت مستقل برای کودک قائل شده و او را در ساختن آن کمک نمایند.این کار وقتی صورت می گیرد که فرد نوجوان بتواند تا بر جوانب منفی این تعارض و بحران غلبه نماید و یک هماهنگی درونی و پیوسته در ایفای نقشهای مختلف به دست آورد (سیف ،۱۳۷۷).

احساس هویت جنبه های گوناگون دارد؛ جنبه روانی آن باعث شکل گیری «من درونی» نوجووان می شود. او در این دوره باید بتواند بین زندگی گذشته و شخصیت دوره های قبلی خویش با وضع کنونی و جدیدش، پیوند مناسبی ایجاد نماید.جنبه دیگر رشد نوجوان در این دوره، رشد فرهنگی میباشد. که عبارتست از بدست آوردن هویت بینشی و فکری و دست یافتن به شخصیت مذهبی است. از این رو این مرحله را می توان زیربنای اساسی مراحل بعد رشد روانی- فرهنگی دانست. اینکه او باید بتواند تمام دانش و برداشتهایی را که در گذشته در مورد خود پیدا نموده است را در یک مجموعه وقالب جای دهد، به صورتی که شخصیتی واحد و منسجم در خود بیابد و نسبت به گذشته و آینده دید روشنی پیدا نماید.

ویژگیهای اجتماعی فرد در دوره متوسطه:

در این سن فرد مایل است تا درنظام اجتماعی بزرگ تر (فراتر از خانواده) جایی داشته باشد و وظایف خود را به انجام برساند؛ نوجوان دخالت عامل انسانی را در رفاه و سعادت زندگی اجتماعی درک می کند. در این دوره رشد وتکامل عاطفی به تبع تغییرات عمده ای که در ارگانیسم فرد به تبع تغییرات جسمی حاصل می گردد، اهمیت خاصی می ابد. پسر برای مرد شدن و دختر برای زن بودن آماده می شود. آنچه فرد می آموزد بیشتر جنبه عاطفی و اجتماعی دارد تا جنبه عقلانی. استدلال عاطفی در فرد تقویت می شود. پسرو دختر یاد می گیرند که چگونه یکدیگر را به خود جلب نمایند.

علاوه بر آن، آنها یاد می گیرند که چگونه با هم جهت رسیدن به تفاهم برای تامین منافع عمومی را و صرفنظر کردن از اختلافات شخصی را به منظور نیل به هدف مشترک فرا می گیرند. بنابراین مدرسه باید هدفهای خاصی را به منظور توجه به این دسته از ویژگیهای افراد بالغ انجام دهد. همچنین در این دوره علاقه و رغبت به حرفه و شغل در افراد ظاهر می شود و جنبه نوع دوستی نیز در فرد ظاهر می گردد.(شریعتمداری،۱۳۷۶: ۱۴۵-۴۶).

از نظر دکتر ملکی مجموعه ویژگیها و علایق اجتماعی نوجوان چنین است.

-       در مرحله اول این دوره نوجوان متمایل به عالم درون است و شخصیت خود را می جوید و در مرحله دوم رفته رفته خود را بخشی از نظام اجتماعی می داند

-       مایل به انجام کارهای جامعه است و به افراد جامعه خود چه آنها را بشناسد و چه نشناسد خدمت می کند و آماده همکاری با دیگران است

-       بیشتر از راضی کردن اطرافیان به مسولیت انسانی خود توجه دارد(ملکی،۱۳۸۳، ۳۷).

 

نقش اجتماعی نوجوان در جامعه

در مرحله اول دوره نوجوانی که فرد در دوره راهنمایی تحصیل می نماید، علایق و نیازهای او توسعه می یابد و روابط اجتماعی وسیعتر از خانواده برای او مطرح می شود.در این سن دانش آموز باید به وظایف خود در مقابل دیگران و کل جامعه آشنا شود و قوانین و مقررات جامعه را بهتر درک نماید.

در این دوره گرایش به گروه های همسالان تقویت می شود و رفتار و گفتار، افکار و نظرات دوستان و گروه همسالان بیشتر از خانواده برای او اهمیت پیدا می نماید.با ورود به مرحله دوم نوجوانی و سن دبیرستان دنیای وسیع تری در جلو چشم دانش آموزان باز می شود. در این مرحله نوجوان خود را در مقابل جامعه مسئول می داند و می خواهد در حل مشکلات و معضلات جامعه نقشی داشته باشد و از طرف دیگر جامعه نیز از او انتظاراتی دارد.

همچنانکه دیدیم در این دوره هم ویژگیهای روانشناختی یادگیرنده متفاوت است و هم ویژگیهای اجتماعی او، در این دوره برنامه درسی باید دو مورد را لحاظ نماید. اولاً اینکه از آنجا که ویژگی برجسته این مرحله هویت یابی است، لذا برنامه ریزی درسی باید در ایجاد و شکل گرفتن هویت در نوجوان مددکارش باشد. دوماً، ویژگی برجسته دیگر این دوره نیاز به استقلال از طرف فرد می باشد. این استقلال دو بعد را داراست: استقلال عاطفی و استقلال اقتصادی.

در بعد عاطفی، برنامه درسی باید در یافتن هویت صحیح و معرفی آن به نوجوان نقش خود را ایفا نماید. به گونه ای که خطرات ناشی از تبادلات فرهنگی، مخصوصاً در دنیای کنونی جهانی شده که به گونه ای اعجاب انگیز با هم گره خورده در ارتباط هست، را بتوان تا حد ممکن محدود نمود.

در بعد اقتصادی، برنامه درسی باید به گونه ای تدوین شود که نوجوان را برای برعهده گرفتن مسئولیت و شغل و حرفه ای آماده نماید. لذا برنامه درسی باید ویژگیهای زیر را دربر گیرد :

۱- اجرای نقش اجتماعی جنس مذکر و مونث،  ۲- مستقل ساختن خود از والدین و سایر بزرگسالان   ۴- انتخاب شغل و آمادگی برای آن  ۵- آمادگی برای ازدواج و زندگی خانوادگی۶- توسعه و رشد مهارتهای عقلانی و مفاهیم لازم جهت صلاحیت مدنی یا اجتماعی۷- کسب و تحصیل ارزشها و مبانی اخلاقی به عنوان راهنما در رفتار۸- ایجاد  و پرورش هویت ملی ودینی  در بین نوجوانان: این امر از لطمات مربوط به بحران هویت در بین نوجوانان می کاهد. یکی از مقتضیات و مناسبات نوگرای، اطلاعات و آگاهی های جدید است. انفجار اطلاعات ذهن مدون و شکل یافته انسان را مشوش و درهم می سازد بنابراین دست یافتن به شخصیتی ثابت در این زمینه می تواند انسان را در مواجهه با این سیل خروشان یاری رساند.

پس بنابراین نقش برنامه ریزی درسی  در شکل دهی به هویت دینی وملی نقشی بی بدیل است این مهم از طریق محتوای کتاب های درسی به مخاطبان منتقل می شود. از آنجا که دوره نوجوانی دوران هویت یابی است و این دوران متقارن با دوره متوسطه می باشد. وبرنامه ریزی درسی در نقش مهمی در این زمینه خواهد داشت از طرف دیگردر نظام آموزشی ایران کتاب های درسی به طور متمرکز محور کار مدارس هستند ودر نتیجه برنامه یزان  باید به محتوای کتاب های درسی در جهت پرورش وتقویت هویت دینی وهویت ملی دانش آموزان بیشتر توجهداشته باشند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




هویت ملی بالاترین سطح هویت جمعی در یک جامعه است که از یک طرف در درون جامعه نوعی همبستگی وانسجام بین اعضای خود ایجاد می کند واز طرف دیگر این جامعه را به عنوان یک کل ازجوامع دیگر متفاوت ومتمایز نشان می دهد در نگاهی اجمالی برخی تعاریف هویت ملی بر عناصر یکپارچه کننده واحد سیاسی مستقل تاکید دارند وآن را مجموعه ای از گرایشات ونگرش های ملیت به عوامل وعناصر هویت بخش ویکپارچه کننده در سطح یک کشور به عنوان یک واحد سیاسی ملی تعریف می کنند؛ برخی به جنبه روانی آن تاکید دارند یعنی افرادی که از لحاظ قانونی عضو یک واحد سیاسی هستند واز نظر روانی خود را متعلق به اعضاءآن واحد تلقی می کنند که این امر به نوبه خود در بقا نظام سیاسی جامعه تاثیری عمیق خواهد داشت عده ای مشترکات ملی ودلبستگی به آن را عنصر اصلی هویت ملی دانسته اند.مولفه های هویت ساز ملی از دیدگاه جامعه شناسان  وانسان شناسان در سه عامل مکان،زمان وفرهنگ خلاصه می شود، ابعادی که بیشتر  برای مشخص ساختن مولفه های  هویت ملی  به کار می رودعبارتند از: ۱)تاکید بر خصوصیات سرزمینی –  اقلیمی  ۲)تاکید بر زبان وادبیات وفرهنگ بومی ۳) تاکید بر اسطوره های تاریخی (ذکایی،۸۷) .

میر محمدی عناصر هویت ایرانی را در چهار دسته از ارزشها طبقه بندی می کند.

 ۱-ارزش های ملی: (مشترکات فرهنگی اعم از سرزمین، زبان نهادهای ملی، سنت ها وادبیات ملی)

 ۲-ارزش های انسانی) :کلیه اصول وقواعد انسانی فارغ از هر گونه محدودیتهای اجتماعی وجغرافیایی)  ۳- ارزش های اجتماعی: (شامل اصول وقواعد اجتماعی که جامعه را استحکام می بخشد)

 ۴- ارزش های دینی:(شامل مشترکات دینی)(میر محمدی،۱۳۸۳،ص۳۲۳)  در کشور ایران منابع هویت ملی عبارتند از:۱- منبع دینی ۲- منبع باستانی ۳- منبع غربی(سریع القلم،۱۳۸۳) رواسانی هویت ملی در ایران را به طور عمده دارای سه پایگاه می داند ۱- پایگاه تاریخی(ایرانیت که به دوران باستان بر می گردد ۲- پایگاه دینی(اسلامیت)که به تاریخ ایران  بعد از ورود اسلام بر می گردد.۳- پایگاه فرهنگ غربی که به طور عمده طی صد الی صدو پنجاه سال اخیر وارد ایران شده است (رواسانی،۱۳۸۰).

میلر برای تفکیک هویت ملی از سایر هویت ها چند عنصر را می شمارد .

  • تعلق خاطر وباور جمعی ومشترک ملت ها به وطن به یکدیگر وتعهد متقابل در مقابل هم.
  • داشتن تاریخ وقدمت تاریخی.
  • داشتن هویت فعال.
  • پیوند ووابستگی مردم به مکان وجغرافیایی خاص (میلر،۱۳۸۳ص۲۹).

در این پژوهش مولفه های هویت ملی در ابعاد (تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی وسیاسی ) مورد بررسی قرار گرفته. شاخصه های مورد بررسی بعد تاریخی در این پژوهش شامل مشاهیر، تاریخ وتمدن ، مسائل تاریخی، اقوام. شاخصه های مورد بررسی بعد فرهنگی، لباس وپوشش، ادبیات ، اعیاد وجشن ها، آداب ورسوم وسنت ها، اخلاق وفتار، هنر ومعماری، ضرب المثل هاواساطیر. شاخصه های مورد بررسی در بعد جغرافیایی وسیاسی شامل، دفاع، جنگ، پرچم، انتخابات، ولایت فقیه، نظام سیاسی ایران ، شعارهای انقلاب، قانون اساسی، شهادت وایثار، ملت، جغرافیاو وطن.

 

 

     مولفه های هویت دینی:

دین به معنای کلی کلمه یکی از نیازهای اساسی بشر است وبه تعبیر قران امری فطری است شاید مردمی را نتوان یافت در تاریخ که به کلی فارق از مقوله دین  ودینداری به معنای اعم کلمه ونه مصداق خاصی از دین – زیسته باشند .ویل دورانت، مورخ آمریکایی که یکی از بزرگ ترین کتاب های تاریخ زندگی بشر را نوشته است می گوید حتی مورخ شکاک هم در برابر دین فروتنانه تعظیم می کند .

مولفه های هویت دینی از نظر ذکایی شامل بعد نظری(نگرشها، ارزشها) که شامل اعتقادات دینی،آگاهی دینی، ارزش های دینی، دین باوری ودین آگاهی، عادات ورفتار در چهار چوب ضوابط ومقررات دینی، حمایت معتدل نسبت به حفظ وتداوم فرهنگ دینی جامعه گرایش به مطالعه وکسب آگاهیهای دینی بیشتر، آمادگی برای استدلال. وبعد عملی(رفتارها وپیامدهای تعهد رفتاری) شامل عمل به مناسک ودستورات مذهبی، دفاع از حریم مذهب، حضور در فعالیت های مذهبی، توجه به پیامدهای اجتماعی  مذهب (ذکایی ،۱۳۸۷).                                                                                                                  

  چارلز گلاک برای هویت دینی ۵ بعد متمایز را مشخص کرده است .

  • بعد تجربی دین : ناظر بر تجربه های معنوی زندگی که برای اشخاصی که به آن نایل می شوند این احساس ایجاد می شود که با خداوند یا یک امر متعالی در اتباط هستند .
  • بعد ایدئولوژیک دین : که ناظ بر اعتقاد به واقعیت اولوهیت (خداوند )وپیوست های آن (فرشتگان، جهنم وغیره )است.
  • بعد مناسکی : بر اعمالی که در چاچوب زندگی دینی انجام داده می شود ناظر است (مثل نماز، روزه، زیارت وامثال آن).
  • بعد عقلانی: که ناظر بر شناخت اصول متون مقدس ادیان است .
  • بعد پیامدی : یعنی تبعات تجربه ها، اعمال واعتقادات دینی افراد در زمینه های مختلف زندگی(طالبان،۷۸،ص۳۵).

در این پژوهش مولفه هویت دینی در دوبعد نظری (گرایش ها وارزشها ) وبعد عملی (رفتارها وپیامد های تعهد رفتاری ) مود بررسی قرار گرفته است. شاخص های مورد بررسی بعد نظری در این پژوهش شامل اعتقادات دینی، ارزشهای دینی، آگاهی دینی واستدلال . شاخصه های مورد بررسی بعد عملی در این پژوهش شامل، عمل به مناسک ودستورات مذهبی، دفاع از حریم مذهب حضورو در فعالیت های مذهبی

[۱] Charz glak

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




با بررسی منابع مختلف مشخص می شود صاحب نظران دیدگاه های مختلفی را درباره مفهوم فعالیت های فوق برنامه ارائه نموده اند. چنانچه از منظر ارتباط با برنامه درسی مورد مطالعه قرار گیرد یکی از شاخه های آن به شمار می آید. برنامه درسی در یک دیدگاه به سه دسته دروس اجباری، اختیاری و فعالیت های فوق برنامه، تقسیم می شود. در توصیف دسته سوم بیان شده، فعالیت های دانش آموزان یا فوق برنامه امروزه تحت عنوان دوره آموزشی سوم مطرح می شود. دوره آموزش سوم تازه ترین دوره ای است که برای شرح گستره وسیعی از تفاوت مدرسه و میزان تعهد و قبول مسئولیت آنها در قبال سیستم ها، باشگاه ها و سازمان ها به کار می رود( بیونت و کلس، ۱۹۸۹).

فعالیت های فوق برنامه چون در مقابل فعالیت های تربیتی برنامه ریزی شده یا رسمی قرار دارد جزئی از فعالیت های غیررسمی است و معروف ترین اصطلاحات آن عبارت از: فعالیت های فوق برنامه ای، خارج از کلاس، غیررسمی، کمک برنامه و … است(شعاری نژاد، ۱۳۸۲). با توجه به اینکه تربیت دارای دو بعد، رسمی و غیر رسمی می باشد، تربیت غیر رسمی بعد از تربیت رسمی شامل مجموعه آموخته ها و یادگیری ها می باشد که در چارچوب کتاب های مدارس تشکیل نمی گردد بلکه در کنار آنها بوده و نقش مکمل آنها را دارند( ملکی، ۱۳۸۵).

 

گوردون و بریجلال به نقل از احمدی و همکاران(۱۳۸۳) معتقدند فعالیت های فوق برنامه آن دسته از تجارب آموزشی هستند که جزء برنامه های رسمی نبوده و ماهیت رقابتی با آن دارند. آنها در تعریف این نوع آموزش و پرورش می نویسند:« ما این نوع آموزش و پرورش را به مثابه یادگیری رسمی و غیررسمی، توسعه و تقویت فرصت های یادگیری دانش آموزان در خارج از مدرسه و فراسوی اوقات رسمی مدرسه می دانیم.»

موریانا[۱] و همکاران(۲۰۰۶) معتقدند فعالیت های فوق برنامه فعالیت های تکمیلی است که در مدرسه تحت نظر مدیر اجرا می شود. کلیتین[۲](۱۹۹۹) ضمن اشاره به این موضوع فعالیت های فوق برنامه را شامل فعالیت های گروهی در مورد تولید یک روزنامه، نوشتن نمایشنامه، استفاده از رایانه، کاردستی، با مشارکت در گروه های مورد علاقه یا ذی نفع مانند کلوپ ها می داند. کلیتین در عین حال به نقل از اوکانر و مک گوایر[۳] که این فعالیت ها نیازمند ایجاد انگیزه و به چالش طلبیدن دانش آموز یا تحریک نیاز آنها نیز هستند.

 

فضلی خانی و همکاران(۱۳۸۴) معتقدند مجموعه فعالیت هایی سازمان یافته و پیش بینی شده ای است کهبه منظور تثبیت، تعمیق، تعمیق، آشنایی و کارکرد عملی در طول سال تحصیلی برای دانش آموزان در نظر گرفته می شود تا به رشد، تعالی، شکوفایی استعدادها، و مشارکت در برنامه های عملی کمک نماید.

 

مهرمحمدی(۱۳۸۶) معتقد است برنامه درسی نباید تماما از بالا دیکته شود. برنامه درسی یک بخش تجویزی دارد و یک بخش غیر تجویزی دارد. این فضایی است که در اختیار مدرسه قرار می گیرد تا مطابق با علایق نیازهاو بدون دیکته شدن از مرکز، فعالیت های یادگیری در دستور کار قرار گیرد.« برنامه ها و فعالیت هایی هستند که الزاما وابسته و پیوسته به برنامه درسی تجویزی نبوده و از ساختاری باز و تعیین نایافته برخوردارند.در تعریفی دیگر نیز غیر رسمی بودن این فعالیت ها مورد توجه قرار دارد. « برنامه درسی فوق برنامه، شامل کلیه تجربیات برنامه ریزی شده ای است که از حیطه موضوعات درسی مدرسه خارج است. در نقطه مقابل برنامه درسی قرار می گیرد. اگر چه از لحاظ اداری عمدتا کم اهمیت تر از برنامه درسی است اما در بسیاری از جهات مهم تر و مؤثرتر از آن می باشد( فتحی و اجارگاه، ۱۳۸۸).

 

۲-۱-۱-۲٫ ضرورت و اهمیت فعالیت های فوق برنامه

اصولا برنامه های رسمی، متداول و کلاس های مدارس بیشتر متوجه پرورش حافظه و به کار انداختن قوای ذهنی شاگردان می باشند و به رشد جنبه های عاظفی و اجتماعی افراد چندان توجهی ندارند. فراگرفتن علوم با نشستن برروی نیمکت مدرسه و گوش دادن به سخنان معلم میسر نیست شاید آموزش صرف صورت گیرد اما در آموزش واقعی باید دانش آموز از کلاس بیرون بیاید و وارد زندگی و اجتماع شود. در مدرسه طوری برنامه ریزی شود که معلم و دانش آموز اندیشه خلاق خود را به کار ببندند و مهارت هایی مانند تفکر حل مسئله و تصمیم گیری را کسب کنند. دانش آموز را باید آموزش داد تا مهارت و دانش را بیاموزد نه آنکه چیزی را به او القا کرد( کریمی، ۱۳۸۴).

با توجه به تحولات و دگرگونی های سریع اجتماعی معتقد است افراد باید مهارت های ویژه ای را کسب نمایند تا از روی اندیشه بر سرنوشت خویش حاکم باشند و در انجام مسئولیت خود نقش مؤثر و سازنده را ایفا نمایند که این امر به تنهایی از عهده آموزش رسمی بر نمی آید. لذا باید فعالیت هایی جانبی طرح ریزی شوند که در غالب آنها آمادگی های لازم برای زندگی کردن با جمع با مراعات حقوق متقابل تمرین شده باشد. فقدان این فعالیت ها در اوقات فراغت موجب می گردد که کودکان و نوجوانان در معرض موقعیت های پرخطر قرار بگیرند( ملکی، ۱۳۸۵).

 

۲-۱-۱-۳٫ اهداف فعالیت های فوق برنامه

در مورد اهداف فعالیت های فوق برنامه دیدگاه های متعددی مطرح است که در عین اختلاف ظاهری دارای هم پوشانی بوده و در هم تنیده اند. شعاری نژاد(۱۳۸۲) هدف اساسی همه فعالیت های تربیتی مدرسه را فراهم کردن انگیزه ها و محرک های لازم برای ادامه رشد و تکامل طبیعی  سالم دانش آموزان می داند. یکی از راه های رسیدن به هدف مذکور طراحی فعالیت های فوق برنامه است که بیش از هر عامل دیگر از میزان علاقه، تجربه، قدرت ابتکار معلم، دانش آموزان و مدرسه متأثر می شود.

 

گیلک(۱۳۸۶) اهداف فعالیت های فوق برنامه در جهت اهداف درسی آموزش مهارت های زندگی قرار دارند. این اهداف را شامل تعمیق فرایند یاددهی یادگیری در زندگی دانش آموزان، غنی سازی برنامه درسی و اوقات فراغت دانش آموزان، گسترش یادگیری از مدرسه به خانواده و جامعه و تسهیل فرایند رشد اجتماعی دانش آموزان می داند. خروج منابع یادگیری از کلاس و مدرسه و کشاندن به دل خانواده و جامعه، فراهم شدن در زمینه رشد و تقویت خلاقیت، غنی سازی اوقات فراغت، آموزش مهارت زندگی به نسل های جدید و شکوفایی استعدادها، آموزش نحوه زندگی اجتماعی را از ویژگی ها و تأثیرات اجرای فعالیت های فوق برنامه بر می شمارد( تاجیک اسمعیلی، ۱۳۸۷).

 

پرداختن به اهداف تربیت در برنامه های غیر رسمی نسبت به سایر فعالیت های مساعدتر می باشد. بنابراین سرپرستان و مربیان در طراحی برنامه فعالیت های فوق شایسته است تحقق این اهداف را که شامل هدف های جسمانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، دینی، عاطفی و سیاسی است دنبال نمایند( ملکی، ۱۳۸۵). در کنار سایر اهداف به لزوم توجه به سیاست مدرسه محوری و اصل عدم تمرکز و تفویض اختیار به مدارس در برنامه ریزی و سازماندهی فعالیت ها وجه کرده که با توجه به شرایط مختلف هر منطقه و تفاوت های فردی دانش آموزان از اهداف کاربردی محسوب می شود( کریمی، ۱۳۸۴).

آثار مثبت فعالیت های فوق برنامه متععد است رشد روحی و روانی افراد، افزایش مسئولیت پذیری شخصی و کمک به افراد در جهت دستیابی به شخصیت مستقل، وحدت و اتحاد در جامعه و تکثرگرایی( سبحانی نژاد و همکاران، ۱۳۸۷). از جمله آنها می باشد. « مشارکت دادن دانش آموزان در اداره امور اردوگاه ها، رقابت سالم ایجاد کردن بین آنها، پرورش روحیه همکاری و تعاون از طریق تشویق بازی ها و فعالیت های جمعی و پرورشی، مهارت های همزیستی صلح آمیز از طریق آموزش، تحمل عقاید مخالف، از نقش های برجسته فعالیت های غیر رسمی اردوها در تربیت شهروندی است»( اسفندیاری، ۱۳۸۷). تربیت حقیقی را باید در این گونه برنامه ها و  فعالیت ها جستجو کرد( شمشیری، ۱۳۸۷).

 

۲-۱-۱-۴٫ عناصر برنامه درسی

یک برنامه درسی از عناصر متفاوتی تشکیل می شود که نوع جهت گیری برنامه درسی تعیین کننده چگونگی اجرای برنامه درسی است( فتحی واجارگاه، ۱۳۸۸). اهمیت بررسی عناصر برنامه درسی از این جهت است که شناخت این عناصر موجب می شود تا متخصصان برنامه درسی بهتر بتوانند به طراحی برنامه درسی بپردازند. در حقیقت بین شناخت عناصر برنامه درسی و طراحی برنامه درسی رابطه تنگاتنگی وجود دارد.« برنامه ریزان قبل ازاینکه به شیوه های اجرایی و عملی بپردازند باید در مورد عناصر برنامه ریزی تصمیم گیری کنند. در حوزه طراحی برنامه، عناصر تشکیل دهنده یک برنامه درسی مطرح می گردد و در حوزه برنامه ریزی درسی چگونگی کاربرد و اجرای این عناصر بیان می شود( فتحی واجارگاه، ۱۳۸۸). به عقیده مک نیل(۱۹۸۵) « عناصر برنامه درسی رشته های ساختار سازماندهی برنامه درسی هستند آنها نیاز دارند که با هم برای سازماندهی برنامه درسی یافته شوند( پیری، ۱۳۸۸).

 

۲-۱-۱-۵٫ هدف ها در برنامه درسی

نخستین عنصر اصلی هدف است، بدون این عنصر جریان یادگیری باعث رشد جهت دار یادگیرنده نمی شود. هدف به قدری در برنامه درسی اهمیت دارد که بدون آن در هیچ یک از مراحل برنامه ریزی درسی نمی توان تصمیمی گرفت( ملکی، ۱۳۸۸). رضوی(۱۳۸۹) آن را قلب برنامه ریزی دانسته اند. اگر مولفه ها را اجزای یادگیری بدانیم؛ هدف ها، حد یادگیری را تعیین می کنند. در واقع هدف مشخصی می کند که در هر حیطه یا زمینه، یادگیرنده تا چه حدی پیش رود. « بهترین شکل بیان هدف ها آن است که دو موضوع زیر را در بر گیرد:

  • نوع رفتاری که باید در دانش آموز ایجاد و توسعه داده شود.
  • نوع محتوا یا جنبه هایی از زندگی که این رفتارها باید در آن به کار روند»( تایلر، ترجمه تقی پور ظهیر، ۱۳۸۱).

از نظر موسی پور(۱۳۸۲) برای انتخاب هدف های برنامه تربیت اصول و معیارهایی مطرح می شود. معنی دار، صریح و روشن، جامع، سازگار و هماهنگ با هم بودن، دارای تناسب با شرایط یادگیرنده و جامعه، دارای هماهنگی با ارزش های اجتماعی و سازگار با شرایط عملی فرایندهی تربیتی از جمله این معیارهاست.

 

۲-۱-۱-۶٫ برنامه درسی فوق برنامه

در میان اندیشمندان متخصص برنامه درسی به موضوع فعالیت های فوق برنامه کمتر پرداخته شده است. ضمن تأکید بر ضرورت و نیاز بررسی های عملی در این مقوله به نظر دو تن از متخصصان برنامه درسی اشاره می شود.

پوزنر(۱۹۹۵) در کتاب تجزیه و تحلیل برنامه درسی برای توضیح و تشریح بهتر مفهوم برنامه درسی پنج سطح برنامه درسی را تحت عنوان برنامه درسی رسمی، برنامه درسی اجرایی یا عملیاتی، برنامه درسی پنهان، برنامه درسی پوچ و برنامه درسی را معرفی می کند. پنجمین نوع برنامه درسی فوق برنامه است که پوزنر بر آن تاکید می کند. به رغم وی برنامه درسی فوق برنامه شامل کلیه تجربیات برنامه ریزی شده است که از حیطه موضوعات درسی مدرسه خارج است. این نوع برنامه درسی با عنایت به ماهیت داوطلبانه بودن آن و پاسخگو بودن آن در قبال علایق و رغبت های دانش آموزان، در نقطه مقابل برنامه درسی است اما دربسیاری از جهات مهم تر و موثرتر از آن می باشد. مثال هایی از این نوع برنامه درسی شامل بازی گروهی، آموزشش های هنری و مانند آن می باشد( فتحی واجارگاه، ۱۳۸۶).

 

به رغم پوزنر تمام پنج برنامه درسی نقش بارزی در تعلیم و تربیت دانش آموزان دارند. پیام عمده ای این طبقه بندی به برنامه ریزان درسی و معلمان آن است که هنگامی که می خواهند نسبت به بررسی و تجزیه و تحلیل برنامه درسی رسمی اقدام می کنند این سوال را به طور مداوم از خود بپرسند که چگونه چهار نوع دیگر برنامه درسی بر برنامه رسمی اثر می گذارنذ. چه اتفاقی برای برنامه درسی خواهد افتاد اگر ظان به همراه برنامه های درسی پنهان و فوق برنامه قوی اجرا گردد؟

مک لین(۱۹۹۹)، نیز پنج سطح برنامه درسی صریح، برنامه درسی ضمنی، تجربه به عنوان برنامه درسی، برنامه درسی پوچ و فوق برنامه برای برنامه درسی قائل است که فعالیت های فوق برنامه شامل تجربه اعم از طرح ریزی شده و نشده خارج از جلسه آموزش است و همه یادگیری های خارج از موقعیت بلافصل آموزش را در بر می گیرد و فراتر از توجه پوزنر به یادگیری طرح ریزی شده است. در این طبقه بندی، برنامه های درسی صریح، ضمنی، پوچ با محتوا و چیستی سروکار دارند. فوق برنامه ها با موقعیت یا مکان سر وکار دارند وتجربه، معظوف به چگونگی است( پارسا، ۱۳۸۵).

[۱] Moriana

[۲] Colitin

[۳] Oconnor & Mcguire

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]




نظریه های مرتبط با فعالیت های فوق برنامه

نظریه های مختلفی با فعالیت های فوق برنامه مرتبط هستند. از جمله: نظریه مازلو، نظریه جبر متقابل بندورا، نظریه هوش عاطفی گلمن، مازلو نیازهای انسان را در پنج طبقه به صورت هرم زیر قرار می دهد. او معتقد است که نیازهای انسان از نیاطهای جسمی و مادی شروع و به نیازهای خودشناسی پایان می پذیرد. همچنین او معتقد است که: قوی ترین نیازها تعیین کننده رفتار آدمی هستند و وقتی که آنها ارضا شدند از شدت می افتند و سایر نیازها به ترتیب قوی بودن آنها جای نیاز ارضا شده قبلی را می گیرد( سیف، ۱۳۸۱).

 

بنورا(۱۹۸۶) می گوید که شخص، محیط و رفتار شخص بر هم تاثیر و تاثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمی توان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیین کننده رفتار انسان به حساب آورد. هوش عاطفی، مشتمل بر شناخت احساسات خویش و استفاده از آن برای اتخاذ تصمی های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنهاست( خجسته مهر و همکاران، ۱۳۹۱).

 

 

 

 

 

 

۲-۲٫ بخش دوم: پیشینه مبانی خودکارآمدی تحصیلی

۲-۲-۱- خودکارآمدی

خودکارآمدی به درجه ای از احساس تسلط فرد در مورد توانایی هایی برای انجام فعالیت های خاص می باشد و به اعتماد و اطمینان فرد نسبت به توانایی هایش در انجام رفتار خواسته شده از وی تأکید دارد( والترز[۱]، ۲۰۰۴).

بندورا( ۲۰۰۶) خودکارآمدی را چنین تعریف می کند باور فرد در مورد توانایی مقابله او در به موقعیت خاص است و الگوهای فکری، رفتاری و هیجانی را در سطوح مختلف تجربه انسانی تحت تاثیر قرار می دهد و تعیین کننده این است که آیا رفتاری شروع خواهد شد یا خیر و اگر شروع شد فرد چقدر تلاش برای انجام آن خواهد داشت و در رویارویی با مشکل استقامت از خود نشان خواهد دارد.

به علاوه خودکارآمدی عبارت است از ارزشیابی هر فرد از توانایی ها و صلاحیت هایش برای رسیدن به اهداف و یا غلبه بر موانع، به عبارت دیگر انتظارات خودکارآمدی به باورهای مربوط به توانایی های ما برای انجام موفقیت آمیز یک رفتار اطلاق می شود( بود[۲] و همکارن، ۲۰۰۶).

 

بندورا بیان می کند که سطح انگیزش، وضعیت های احساسی و اقدامات افراد بیشتر بر آنچه اعتقاد دارند مبتنی است تا آنچه که واقعا درست است. افراد تمایل دارند وظایف و فعالیت هاییی را انتخاب کنند که احساس می کنند در انجام آن ها شایسته هستند و اعتماد به نفس دارند و از بقیه آن ها اجتناب می کنند. بنابراین، هر چه خودکارآمدی بیشتر باشد، تلاش، پایداری و برگشت پذیری بیشتر خواهد بود( خجسته مهر و همکاران، ۱۳۹۱).

 

خودکارآمدی مجموعه متفاوتی از باورهای مربوط به حیطه های مختلف عملکرد است که شامل خودنظم دهی فرایند شناختی، انگیزشی، حالت های هیجانی و فیزیولوژیک است. خودکارآمدی مربوط به دستیابی به هدف، بهتر از کارآمدی مربوط به یک عملکرد خاص، عملکرد را پیش بینی می کند. کارآمدی مربوط به خودنظم دهی نیز یک عامل مهم در باور خودکارآمدی مربوط به دستیابی به هدف است. باور خودکارآمدی مربوط به یک مهارت ممکن است بالا باشد، اما هنگام استفاده در موقعیت های تنیدگی زا ضعیف می شود.خودکارآمدی هم چنین با هماهنگ ساختن مهارت های مختلف ارتباط دارد. از آنجا کل چیزی بیش از مجموع اجزای آن است، باورهای خودکارآمدی به جای این که مجموعه ی بی ربطی از خوباورهای خاص بالا باشند، حاصل تجارب و افکار بارآور هستند( بندورا، ۱۹۹۷).

[۱] Valtarz

[۲] Boud

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:09:00 ب.ظ ]