مرور ادبیات پژوهش نشان داد که خاستگاه الگوی پاسخ محور استرس[۱] در علم پزشکی می باشد. در این قلمرو پژوهشی، استرس بیانگر شیوه ترجیحی فرد در پاسخ به عوامل استرس زا می باشد. به بیان دیگر، استرس نشان دهنده الگوی پاسخ جسمانی، روان شناختی و عواطف منفی فرد در مواجهه با عوامل استرس زا می باشد (کوپر، دیو و اُدریسکل[۲]، ۲۰۰۱). در الگوی پاسخ محور، استرس به مثابه یک متغیر وابسته مورد توجه محققان بوده است.

 

کارهای اولیه بر روی استرس بر واکنش های فیزیولوژیک نسبت به محرک های استرس زا مبتنی بوده است. کانن (۱۹۳۲؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) در اولین تعریف از مفهوم استرس، بر واکنش های «جنگ و گریز[۳]» نسبت به عوامل استرس زا تاکید کرد. سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) ـ که لقب پدر مطالعات مدرن استرس به وی تعلق گرفت ـ، مطالعات کانن را از طریق مشاهده های بالینی و مطالعات آزمایشگاهی بسط داد.

 

سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) در تعریف استرس به پاسخ فرد بر مطالبات موقعیتی تاکید کرد. به منظور تبیین الگوی مبتنی بر پاسخ استرس و شناسایی واکنش های افراد به عوامل استرس زا سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) الگوی نشانگان انطباق عمومی[۴] را بسط داد. سلی فرض کرد که تمام ارگانیسم های زنده در پاسخ به عوامل استرس زا، در سه مرحله، تغییراتی نشان می دهند. این مراحلـ که به صورت نشانگان انطباق عمومی نام گذاری شد ـ، شامل مراحل واکنش هشدار[۵]، مقاومت[۶] و خستگی[۷] می‌باشد. در هر مرحله، پاسخ های فیزیولوژیک و رفتاری برانگیخته می شوند.

 

در مرحله هشدار، فرد موقعیت را درک می کند و فعالیت های جنگ و گریز به مثابه یک پاسخ طبیعی نسبت به موقعیت تهدید کننده تلقی می شود. در مرحله مقاومت، فرد تلاش می کند که از طریق انطباق با شرایط استزس زا خود را در برابر موقعیت تهدید کننده حفظ کند. مرحله خستگی (که گاهی با بیماری و مرگ همراه است) زماهی حادث مس شود که فرد موقعیت را از منابع درونی خود فراتر ارزیابی کند (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

 

اگر چه تعداد زیادی از محققان نظریه سلی را به دلیل عدم ارائه تعریفی دقیق تر از مفهوم استرس مورد انتقاد قرار داده اند، اما الگوی نشانگان انطباق عمومی و الگوی پاسخ محور استرس از دیدگاه زیست شناختی حائز نقشی حیاتی بوده است. بنابراین، الگوی مبتنی بر پاسخ سلی، از طریق ترغیب مطالعات دیگر، محققان را به درک عمیق تری از مفهوم استرس رهنمون ساخت (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

 

در مجموع، الگوی مبتنی بر پاسخ بر پاسخ افراد نسبت به عوامل استرس زا مبتنی می باشد. بنابراین، از توجه به محیط و یا محرک های دیگر ـ که بر الگوی پاسخ افراد در مواجهه با عوامل استرس زا مؤثرند ـ، بازمانده است. در پاسخ به این انتقادات، محققان در مقابل الگوی مبتنی بر پاسخ استرس، الگوی دیگری را پیشنهاد کردند. در این الگو، که الگوی مبتنی بر محرک استرس[۸] نامیده می شود، هدف اصلی محققان شناسایی موقعیت ها یا محرک های استرس زا می باشد (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

 

 

 

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

الگوی مبتنی بر محرک استرس

 

در طول دهه ۱۹۸۰-۱۹۷۰، غالب مطالعات انجام شده درباره استرس بر رویکرد محرک محور، مبتنی بوده اند (سوتان، بام و جانستون[۹]، ۲۰۰۴). در الگوی مبتنی بر محرک، هدف عمده شناسایی منابع اصلی استرس بوده است. در این الگو، شرایط اجتماعی مانند فضای اجتماعی، محیط کاری و روابط به مثابه محرک ها تلقی می شوند. در ادبیات علمی، استرس به مثابه پاسخ به یک محرک در محیط یا به مثابه یک محرک که در فراخوانی پاسخ مؤثر است، تعریف شده است (دیلی و ویلکاک[۱۰]، ۲۰۰۲). در الگوی مبتنی بر محرک، استرس بُعدی از محیط فرض می شود که در فرد نسبت به محرک استرس زا واکنشی فرامی خواند (بارتلت[۱۱]، ۱۹۹۸). بر اساس این الگو، استرس به یک ویژگی، رخداد یا موقعیت در محیط اطلاق می شود.

 

کاکس[۱۲] (۱۹۷۸) با استناد به قانون جهندگی هوک[۱۳] در حوزه مهندسی و استفاده از فلز به مثابه یک نمونه، الگوی مبتنی بر محرک استرس را توصیف کرد. بر طبق قانون جهندگی هوک، شکل فلز بر اثر برخورد با یک شی سنگین تغییر می کند. در صورتی که مواد فاقد سنگینی مورد نیاز باشند، شکل اصلی فلز حفظ می شود. اما، چنان چه سنگینی مواد به از حد جهندگی فلز بالاتر باشد، فلز تغییر شکل خواهد داد. بر اساس این مثال کاکس (۱۹۷۸) رابطه بین انسان و محیط را تبیین کرد. در این الگو، استرس به مثابه یک متغیر مستقل تلقی می شود و موضوع اصلی مورد سوال در این الگو این است که علل استرس در آدمی کدامند؟

 

افراد در مواجهه با یک عامل استرس زای یکسان واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱). برای مثال، در حالیکه مواجهه با یک موقعیت یکسان برای عده ای ممکن است با تجربه استرس همراه شود، برای عده ای دیگر، مواجهه با همان موقعیت در یک شرایط زمانی همسان ممکن است به تجربه افسردگی و تحریک منجر شود. با وجود آن که الگوی مبتنی بر محرک، در تعیین عوامل  استرس زا برای افراد نقش مهمی ایفا کرده است، اکا به دلیل عدم توجه به تفاوت های فردی در مواجهه با عوامل استرس زا با مجدودیت هایی روبرو شده است (ساتون[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۴). به بیان دیگر، در قلمرو مطالعاتی استرس، از آنجا که الگوی مبتنی بر محرک، فاقد توانایی لازم برای تبیین و تفسیر پیچیدگی های فرایند استرس می باشد، از طرف برخی از محققان با انتقاد مواجه شده است (بارتلت، ۱۹۹۸). برای مثال، دیو[۱۵] (۱۹۸۹) تاکید کرد که با تمرکز بر یک مؤلفه در فرایند مطالعه استرس، دیگر فرایندهای تشکیل دهنده این فرایند به طور تصنعی از یکدیگر تفکیک می شوند. یکی از پیامدهای این تمایز مصنوعی آن است که موقعیت های مختلف با صرف نظر از این که استرس زا می باشند یا خیر، استرس زا تلقی می شوند. به بیان دیگر، در پیش بینی پاسخ فردی، تاکید بر ویژگی های موقعیتی به تنهایی ناکافی می باشند. بنابراین، برای تبیین روابط شناختی و روان شناختی بین فرد و محیط در قلمرو مطالعاتی استرس، نیاز به یک الگوی کامل تر احساس می شود.

 

[۱]- response-based model of stress

 

[۲]- Cooper, Dewe & O’Driscoll

 

[۳]- fight-or-flight

 

[۴]- General Adaptation Syndrome

 

[۵]- alarm reaction

 

[۶]- resistance

 

[۷]- exhaustion

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...