تاریخچه مفهوم معنویت |
-
۲-۱-۲-۱- تاریخچه مفهوم معنویت
اهمیت معنویت و رشد معنوی انسان تا حدی است که سازمان بهداشت جهانی در تعریف ابعاد وجودی انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی اشاره میکند و بعد چهارم، یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح میسازد (وست، ۲۰۰۰؛ هیل و هود، ۱۹۹۹، به نقل از غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۴). همچنین، در چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-IV (2000: 741)، بخش جدیدی تحت عنوان “مشکلات مذهبی یا معنوی” وجود دارد (شریفی و همکاران، ۱۳۸۷).
در برههای از تاریخ بشر، به گمان بسیاری دین بر اثر سیطرهی علم و عقلانیت، در سراشیب افول قرار گرفت (وولف، به نقل از دهقان، ۱۳۸۶) و از زمان گالیله تا فروید پستیها و بلندیهای بسیاری را پشت سر گذاشت (زمانی، ۱۳۸۴).
اما پر واضح است که دین، راهی است که انسانها با پیمودن آن زندگی خود را معنادارتر و هدفمند میسازند. انیشتین آشکارا اظهار میداشت که برای معنای زندگی باید به سراغ دین و مسایل مربوط به آن رفت. فروید نیز بر این نکته پای میفشرد که هدفمندی و هدفدار نبودن زندگی به پایداری و زوال نظام دینی بسته است. البته او از این ارتباط وثیق نتیجه نمیگرفت که ما باید از یک موضع دینی جانبداری کنیم (کاتینگهام، ۱۹۹۹، به نقل از شریفی، ۱۳۸۶).
همزمان با گسترش حوزه کاربردی مفهوم معنویت و اهمیت روز افزون آن امروزه بحث بر سر این مفهوم در رشته های مختلف علمی اعم از علوم اجتماعی روانشناسی فلسفه و… رواج یافته است – که به فراخور بحث سعی خواهد شد گوشه هایی از نظرات مطرح در این حوزه ها مرور گشته و از این طریق آشنایی اجمالی با کاربرد مفهوم معنویت به دست آید-. در این میان، سلیگمن قرن ۲۱ را قرن آشتی دین و روانشناسی میداند و برخلاف اسلاف خویش که تا حدودی با دین و مسائل معنوی موافقت نسبی داشتند به طرح مسائل معنوی در چهارچوب روانشناسی مثبت میپردازد و توجه همگان را به فضیلتهای انسانی معطوف میسازد (شریفی، ۱۳۸۶).
از سویی دیگر محققان ایرانی ظهور معنویت در علوم انسانی را به سه دلیل میدانند:
- بازگشت به فطرت انسان که همان خداجویی است.
- معنویت توانسته است با ظهور خود آشتی زیرکانهای را با روشهای علمی و استفاده از ابزارهای آن برقرار کند.
- پژوهشهای متعدد به کرات اثر بخش قایل شدن برای اهمیت موضوع معنویت در روان درمانی را تایید کردهاند (کامگار و جعفری، ۱۳۸۷). هارتز (۱۳۸۷، همان) نیز اذعان میکند که علل گرایش به این حوزه وابسته به عواملی همچون:
- پیر شدن نسل متعلق به انفجار جمعیت [ در میانه سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۶۴[ و سوالات اساسی و کلی است که پیری در آنها بر میانگیزاند،
- افزایش درآمد، و
- چند فرهنگی بودن فعالیتهای بالینی، نسبت می دهد.
معنویت به مثابه آگاهی از هستی یا نیرویی فراتر از جنبه های مادی زندگی است و احساس عمیقی از وحدت یا پیوند با کائنات را به وجود می آورد. افکار مثبت و سخت رویی هردو مولفه های معنویت هستند و با سلامت و مقاومت در برابر استرس ارتباط دارند. تکیه گاه معنوی می تواند تأثیر ضربه گیری در برابر استرس داشته باشد و همچنین میان سلامت روانی، سلامت جسمی، رضایت از زندگی و سرزنده بودن، رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (اکستین و کرن،۲۰۰۲). آلپورت(۱۹۵۰) بتسون، چائنراد و ونسو (۱۹۹۲) معتقدند که معنویت به دلیل تأثیر سودمند بر سلامت و بهزیستی شخصیت راهی است که در آن معنای برتر و نهایی خلق می شود و می توانیم آن را تا حدودی به عنوان یک جنبه سازماندهی شده بنیادی شخصیت در نظربگیریم (پیدمنت،۲۰۰۴)
می و یالوم (۱۹۸۹) بیان می کنند انسان ها به معنادار بودن نیاز دارند. در مورد تعالی نفس این اعتقاد وجود دارد که ذات انسان هاست که از محدوده وضعیت فعلی خویش فراتر بروند و چیزی بیش از آنچه هستند بشوند(شارف، به نقل از فیروزبخت،۱۳۸۴).
به عقیده آدلر (۱۹۵۴) درمانی که هر کار دیگری انجام دهد، از قبیل رفع مشکل و یا کاهش نشانه ها، اصلاح رفتار و یا ایجاد بینش، ولی مراجع را به فلسفه خاص از زندگی مجهز نکند، درمان ناقصی خواهد بود (علیزاده،۱۳۸۳؛ شفیع آبادی و ناصری۱۳۷۸). ویلیام وست (۲۰۰۴؛ ترجمه شهیدی و شیرافکن،۱۳۸۳) عنوان می کند که معنویت بخش مهمی از زندگی مردم را تشکیل می دهد و تأثیر مهمی بر سلامت و بهزیستی آنان دارد. (بهرامی و همکاران، ۱۳۸۴)
انسان ها، موجوداتی چندوجهی هستند که نادیده گرفتن هریک از این وجوه، بخشی حیاتی از انسانیت افراد و نیز نتایج قابل توجه آن که بر کل زندگی، را حذف می کند. کارسون، منابع وجوه جسمی، روان شناختی، اجتماعی و روحی را برای انسان ها عنوان می نماید(کارسون،۲۰۰۰). لمار میگوید: در سال های اخیر، معنویت به عنوان بعد انسانی فرد و با درک نقشی که در بهبودی دارد، توجه فزاینده ای را به دست آورده است. کمک در برآورده شدن نیازهای روحی بیماران و خانواده های آنها عنصر اساسی مراقبت بالینی شناخته شده است. (مظاهری و همکاران،۱۳۸۷)
برخی معتقدند ابعاد معنویت شامل تلاش برای معنا و هدف، تفوق و برتری (مثلاً احساس این که انسان بودن فراتر از وجود مادی ساده است)، اتصال (مثلاً اتصال به دیگران، طبیعت یا الوهیت) و ارزشها (مانند عشق، دلسوزی و عدالت) می باشد(مولر،۲۰۰۱: ۱۲۲۵). این در حالی است که «معنا و هدف در زندگی، خودآگاهی، اتصال به خود، دیگران و یک واقعیت برتر» از اجزاء سلامت معنوی نیز شمرده شده اند(هاوکس،۱۹۹۵: ۳۷۱).
برخی معتقدند معنویت فراتر از مذهب و شامل مفاهیم دیگری همچون سلامت معنوی، آرامش و راحتی ناشی از ایمان و تطابق معنوی(کاتون،۲۰۰۵: ۵۲۹)، تجربیات و تظاهرات روح فرد در یک روند بی همتا و دینامیک که منعکس کننده ایمان به خدا یا یک قدرت بی نهایت است، اتصال (به یک فرد، دیگران، طبیعت یا خدا) و یکپارچگی همه ابعاد انسانی می باشد(مراویگلیا،۱۹۹۹: ۱۸).
بحثهای موجود در مورد معنویت، منجر به این شده است که معنویت امری ذهنی، مبهم و قطبی شود. در یک انتهای طیف، به معنویت مترادف با مذهب نگریسته شده است در حالیکه در انتهای دیگر طیف برای تمام افراد فاقد ایمان یا اعتقاد به خدا نیز، به کار می رود(اسمیت،۲۰۰۴: ۳۰۷). برخی معتقدند امروزه معنویت یک پدیده جهانی است که برای همه (معتقدان و نیز بی ایمانیها) به کار می رود(کاولی،۱۹۹۷: ۳۱ ؛ برنارد،۱۹۸۸: ۱۳۰). گفته می شود معنویت برای افراد مختلف، بسته به نگرش آن ها به جهان یا فلسفه زندگی آن ها معانی مختلفی دارد(مارتسولف،۱۹۹۸: ۲۹۴) ؛ در حالیکه برخی دیگر قاطعانه اظهار می کنند که هنگامیکه معنویت از همراهی با مذهب جدا شود، عاری از هرگونه معنا یا مفهوم واقعی می شود(براد شاو،۱۹۹۴ ؛ پاتیسون،۲۰۰۱: ۳۱) . طبق این دیدگاه، در حال حاضر اصطلاح معنویت از زمینه تاریخی خود جدا شده است و به نظر می رسد نتیجه آن پدیدار شدن شکلی از معنویت است که به صورت فردی تعیین می شود و منجر به کمرنگ شدن اصطلاح معنویت می شود و ممکن است هویت معنوی از دست برود. در این حالت اشکال متعددی از معنویت که «فرد» تعیین می کند، ظاهر می شود. برخی مطرح می کنند که این مسأله منعکس کننده اشتغال فکری سیستم مراقبت سلامتی با نظریه فردگرایی است(اسمیت،۲۰۰۴: ۳۰۸).
۲-۱-۲-۲- تعاریف معنویت
از آنجا که واژه معنویت در زمینه های گوناگون به کار می رود، تعریف آن مشکل است. همان طور که هیل در کتاب زندگی معنوی درباره حساسیت تعریف معنویت بیان می دارد: «در حالی که از یک سو ناگزیریم از ابهام و انتزاع بسیار جلوگیری کنیم، از سوی دیگر باید مانع تعاریف سخت و شتابزده شویم، چرا که تقریباً هیچ واژه ای در زبان انسانی ما در مورد واقعیت های معنوی مناسب و صحیح نیست»(آندرهیل،۱۹۳۷). در نظر هیل، وصف ناپذیری معنویت مانع تعریف آن می شود، در حالی که دیگران تلاش کرده اند معنویت را به تفصیل تعریف کنند. باومن، بیان آندر هیل را از چشم انداز پسامدرن چنین بازگو می کند: «تعاریف اصلاحاتی همچون معنویت به همان اندازه که روشن گر است، پنهان کننده است(باومن،۱۹۹۸). به عبارت دیگر، تعریف این اصطلاحاتی در حالی که تظاهر به شرح و تفضیل دارند، بیشتر موضوع را پیچیده تر می کنند. با وجود این، برای انجام هر مطالعه و پژوهش، رسیدن به یک تعریف قابل قبول ضروری است. (فرهنگی،۱۳۸۵)
لغت معنویت در لغت نامه هم به “اصول زندگی، تفکر، انگیزه و بخش احساس” یا به “زندگی، اراده، وجدان و تفکر” اشاره می کند. لغت انگلیسی معنویت از واژه لاتین spiritus که به معنای هوا تنفس زندگی و شجاعت است برگرفته شده است. Spiritusاز واژه یونانی pneuma که به معنای هوا و تنفس است گرفته شده. این واژه در زبان عبری هم وجود دارد. بنابر این معنویت چیزی جاندار است که جان می بخشد نیرو و احساس می دهد و به عبارت دیگر چیزی است به به ما برای فعالیت انگیزه می دهد.معنویت چیزی است که به ابعاد زندگی معنا می بخشد(بیکر، ۲۰۰۲).
معانی بسیار مختلفی در مقالات و کتب گوناگون در مورد معنویت و سلامت معنوی ارائه شده است(جانپل،۲۰۰۶: ۴۵۷) . هنگام پرداختن به این دو، مفهوم مذهب نیز به میان می آید. گفته میشود کلمه مذهب (Religion)، از ریشه لاتین (Religare) به معنای به هم پیوستن (To bind together) است. یک مذهب، تجربیات معنوی جمعی (Collective) یک گروه از مردم را در داخل سیستمی از باورها و اعمال (Beliefs and practices)، سازماندهی می کند. مذهبی بودن به درجه شرکت دریا میزان پذیرش باورها و اعمال یک مذهب سازمان یافته، اطلاق می شود. معنویت (Spirituality) از ریشه لاتین (Spiritualitas) به معنای تنفس (Breathe) است و مفهومی وسیعتر از مذهب دارد و به طور اولیه یک روند پویا، شخصی و تجربی (Experiential) است. (امیدواری،۱۳۸۷)
بنابراین در یک تعریف نسبتاً جامع تر و دقیق تر در سنخ معنویت فرادینی با رویکرد روان شناختی، معنویت را به عنوان «تلاشی در جهت پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، موجودات غیر انسانی و خدا، یا کندوکاوی در جهت آنچه برای انسان شدن مورد نیاز است، و جستجویی برای رسیدن به انسانیت کامل دانسته اند»(هینلس،۱۹۹۵). به نظر می رسد، این تعریف هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ عملی حائز اهمیت باشد. از یک سو، به ابعاد چهارگانه ارتباطاتی انسان اشاره دارد که وجود آن در هر لحظه از زمان، حداقل در یک بعد اجتناب ناپذیر است و از سوی دیگر، تلاش و پرورش حساسیت نسبت به برقراری چهار نوع ارتباط موثر را برای انسانیت کامل پیشنهاد می کند. همچنین به همه ابعاد وجودی انسان یعنی زیستی، اجتماعی، روانی و معنوی نظر دارد. علاوه بر این، در یک تحلیل مقایسه ای و تطبیقی که درباره معنویت انجام شد، مولفه های تعریف اخیر مورد تأیید قرار گرفت(روجاس،۲۰۰۳) و همچنین در تحلیل تطبیقی تقریباً ۴۰ تعریف گوناگون که درباره معنویت ارائه گردید تعریف اخیر جامع و کامل تر شناخته شد. از این رو، با توجه به جامعیت و شمولیت، تعریف مذکور، تعریف مورد قبول این تحقیق قرار گرفته و بر اساس آن، سازه های مربوط استخراج گردید و تعریف عملیاتی انجام گرفت(فرهنگی،۱۳۸۵).
بر این اساس، معنویت به معنای نیروی روح اغلب در ابعاد اخلاقی و مذهبی مورد بررسی قرار میگیرد و اغلب در ارتباط با خرد یا چیزی که اغلب بخش بالاتر یا بهتر تفکر خوانده می شود مرتبط است. معنویت روی اعتقادات و ارتباط با قدرتهای برتر تمرکز می کند. این بخشی از زندگی است که هدف معنا و جهت می بخشد و ممکن است شامل مذهب شود. وقتی بسیاری از مردم به معنویت فکر میکنند آن را با مذهب اشتباه می گیرند. اما معنویت بیش از اعتقادات مذهبی است. معنویت یک مفهوم وسیع تر است که با معنا اهداف و جهت سر و کار دارد. الیسون که مقیاس سلامت معنوی را بنیان گذاری کرده معنویت را به عنوان یه قدرت یا نیروی یکپارچه می بیند که از روان و جسم تأثیر می پذیرد و بر آن تاثیر می گذارد. الیسون معتقد است که انسانها موجوداتی معنوی روانی هستند که با این ابعاد با هم ترکیب شده و در جاهایی نقاط مشترک دارند. اما این دو زیر مجموعه نسبتاً از هم مجزا هستند. بعد معنویت یکی از زیر مجموعه ها و نیروی یکپارچه کردن همه زیر مجموعه ها محسوب می شود. معنویت نیروی ترکیب کننده است که همه ابعاد زندگی را یکپارچه می کند. ما به خود بر اساس شخصیت کلی – حافظه و تصورات خود نگاه می کنیم. ما بر اساس جامعه خود – روابط خود با خانواده و دوستان و همسایگان- نوع ارتباط با همنوعان و نه شناخت خود از محیط خود را تعریف می کنیم. این که ما محیط اطرافمان را پر از موسیقی- طبیعت می کنیم. یا این که مذهب را چگونه می بینیم. به عنوان نیروی روشنایی بخش زندگی یا یک حقیقت یا تکامل با خداوند متعال به عنوان بخشی از ابعاد معنویت. همه چیز با معنویت ترکیب می شود این نیرویی است که به همه چیز معنا می بخشد و به همه چیز مفهوم می دهد(بیکر، ۲۰۰۲)
در تعریفی آمده است؛ «معنویت نیرویی روح بخش و انگیزاننده زندگی است، انرژی ای که الهام بخش فرد به سمت و سوی فرجامی معین، یا هدفی به سوی ورای فردیت است»(مک نایت،۱۹۸۴). یا در تعریفی دیگر «معنویت به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی»(کاواناگ،۱۹۹۹) آمده است. مایر معنویت را چنین تعریف می کند: «معنویت، جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است، درک عمیق و ژرفای ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود، و نظام باورهای شخصی»(مایرز،۱۹۹۰) و تعریفی به همین مضمون از میت رف می گوید: «معنویت به مثابه شوق و میل به یافتن معنا و هدف زندگی و زیستن بر اساس آن می باشد»»(کاواناگ،۱۹۹۹). معنویت در نظرگاه کلی و عام، «جست و جوی چیزی که در پیوند با انسان شدن باشد» آمده است. تعریفی دیگر از معنویت چنین است: «شیوه ای که در آن، شخص بافت تاریخی خویش را در می یابد و در آن زندگی می کند. آن جلوه ای از دین، فلسفه یا اخلاق او است که به مثابه متعالی ترین، شریف ترین و سنجیده ترین چیز نشان داده می شود و به غنای آرمان یا کمال مطلوب می انجامد» و یا در تعریف دیگر از کار نیز آمده است: «معنویت به جنبش های درونی روح انسان به سوی واقعی، متعالی و الهی می پردازد»(کینگ،۱۹۹۹: ۶۷۰). کلارک تعریفی از معنویت ارائه میدهد که بیشتر رویکرد دینی دارد: «وقتی فردی پدیده ای ماوراء الطبیعی را احساس می کند، مهمترین ویژگی این کار او را میتوان تجربه درونی شخصی دانست. به ویژه هنگامی که بخواهد این تجربه را با تلاشهای فعالانه برای هماهنگ ساختن زندگی اش با ماوراء الطبیعه هویدا سازد»(کلارک،۱۹۵۸). به همین سان، معنویت اسلامی، معنویت مبتنی بر دین است. سرچشمه معنویت اسلامی قرآن کریم و فرمودههای حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر خداست. (فرهنگی،۱۳۸۵)
معنویت، بعدی از انسان تعریف شده است که به افراد احساس بودن را با کیفیتهایی نظیر فطرت، ظرفیت برای دانستن درونی و منبع تقویتی، تجربه ذهنی مقدس، تعالی فرد به سوی ظرفیت عشق و دانش بزرگتر، یکی شدن با سایه کلی همه زندگی و یافتن معنایی برای موجودیت فرد که محور هر موجودی است، القا می کند.
همچنین معنویت، مجموعهای از ارزشها، نگرش و امیدهایی دانسته شده است که به هستی برتر ارتباط می یابد و زندگی فرد را هدایت می کند و به ویژه با تجاربی از زندگی مرتبط است که فرد را به آستانه عدم قطعیت می آورند. در دوران عدم ثبات که مربوط به جنگ، حملات تروریستی، مصایب و گرفتاریهای اقتصادی است، انسان ها پرسشگری در مورد سیستم اعتقادی و ایدئولوژیک خود را آغاز کرده اند و مسایل معنوی اهمیت بسیار یافته اند. کاوندیش اظهار می دارد نیازهای معنوی که در هر بیمار وجود دارد، با عدم قطعیت در وقایع زندگی وی آشکار و پدیدار می شوند(کاوندیش،۲۰۰۳: ۱۱۱).
آین میتروف استاد مدیریت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی معنویت را اینگونه تعریف می کند: «تمایل به یافتن هدف غایی زندگی و زیستن بر اساس آن هدف». پژوهشگر دیگری معتقد است که معنویت «احساس وابستگی و درهم تنیدگی عمیق و به شدت شهودی بین انسان و جهانی که در آن زندگی می کند، است»(کاواناک،۱۹۹۹: ۱۸۶). معنویت درباره خودآگاهی و یکی شدن با دیگران است. معنویت ترکیبی از فلسفه اصلی زندگی ما و ارزشها و اعمال ماست(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰).
برای برخی افراد، معنویت در کار، نوعی اتصال دینی است در حالی که برای دیگران این معنی را نمی دهد(نک،۱۹۹۴: ۹). رابینز می گوید معنویت در محل کار به معنای انجام سازماندهی شده شعائر مذهبی نبوده و به همین ترتیب در مورد خدا یا الهیات نیست(روبینز،۲۰۰۳). محقق دیگری می گوید: «معنویت زمانی جنبه دین بود، اما هم اینک به دین به عنوان یکی از راه های معنوی ممکن نگریسته می شود. زمانی معنویت راهی به سوی پیوند عمیق با خدا بود، اما اکنون برای بسیاری، خداوند دیگر تنها هدف جستجوی معنوی آنان نیست، بلکه یکی از راه های جستجوی معنوی و راهی برای پیوند با بسیاری از مفاهیم متعالی دیگر است»(مقیمی، ۱۳۸۶)
عده ای در تعریف معنویت بر اثرات بیرونی و قابل مشاهده آن متمرکز شدند. هوارد می گوید: معنویت در برگیرنده واژه هایی از قبیل اعتماد، عشق، خدمت، خرد، لذت بردن، صلح، وحدت و انسجام است(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰) . پژوهشگر برجسته دیگری می گوید: منظور از معنویت، برخورداری از ارزشهای والای انسانی است که در زیر به بعضی از آنها اشاره شده است: ایمان به خدا، عشق به دیگران، پشتکار، تحرک، تحمل، تقوا، تواضع، توکل، جوانمردی، خدمت، محبت، احترام به موجودات، اعتماد به نفس، امید به آینده، پذیرش، خوشبینی، خیرخواهی، رضایت، سپاسگذاری، شجاعت، صبر، صداقت، صرفه جویی، عدم وابستگی، فداکاری، گذشت، محدود کردن آرزوها، وفای به عهد(بهادرینژاد،۱۳۸۳: ۳۳ ). در نهایت نویسنده دیگری به جمع بندی این مولفه های پراکنده در چهار زیرمجموعه پرداخته است. او معنویت را مجموعه ای از چهار ارتباط می داند: ارتباط با خدا، ارتباط با دیگران، ارتباط با طبیعت یا محیط، ارتباط با یک قدرت برتر(هوارد،۲۰۰۲: ۲۳۰) .
فونتانا (۱۳۸۵) معنویت را بیانگر اندازه شناخت انسان از ماهیت معنوی خود میداندکه به وی اجازه میدهد این ماهیت را در رفتار و زندگی دنیوی متجلی سازد، که هر چه بیشتر تجلی یابد انسان به خدا نزدیکتر شده و مشیت او را به انجام میرساند.
معنویت مفهومی جهان شمول است. اگر چه محتوای خاصی از انواع عقاید معنوی وجود دارد، اما همه فرهنگها مفهومی از نیروی غایی، متعالی، مقدس و الهی را در خود دارند. همچنین همه مذاهب در جستجوی کمک به افراد برای رسیدن به هسته ارتباطات وجودی و نقش مثبت و با ارزشی که افراد را به سمت رابطه دوستانه هدایت میکند بودهاند، که این بهتر از تلاش افراد برای کنار آمدن با رنجهای زندگی است (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴).
بیکر (۲۰۰۳) معنویت را آن چیزی که به همه مسایل زندگی معنا میبخشد، تعریف میکند. او معتقد است معنویت، تمرکز بر یک باور یا رابطه با یک نیروی متعالی است. معنویت جنبهای از زندگی است که به آن هدف، معنا و شیوه عملکرد میدهد. یونگ (۱۳۷۰) بر اصیل و درونی بودن گرایشات معنوی تاکید میکند و این گرایشات را اصیلترین تجربیاتی میداند که در ذات هر انسانی نهفته است. اما فروید (۱۹۶۳؛ به نقل از پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴) در برابر ادعاهای مربوط به تجربههای معنوی، موضع دیگری اتخاذ کرد و گفت: «من نمیتوانم این احساسات اقیانوس گونه را در خود کشف کنم».
کن ویلبر (۱۹۸۹؛ به نقل از وست، ۲۰۰۰) قلمرو معنویت را به سه سطح تقسیم میکند که عبارتند از سطح روحی، سطح دقت و ظرافت، و سطح علّی. فراتر از این سطوح، سطح نهایی است که آن را آتمن مینامد و معتقد است شامل کلیه تجربههای بشر میباشد.
اما تعریف دیگر متعلق به پترسون و سلیگمن (۲۰۰۴) است که معنویت را ارتباط خصوصی و صمیمی بین انسان و خدا میدانند و معتقدند دامنهای از فضیلتها نشانه معنویت میباشد که در زندگی نمایانند و در یک زندگی خوب تجلی مییابند.
تعاریف مربوط به رشد به طور اختصاصیتر، معنویت را به عنوان «نیاز برای یافتن معنا و هدف و رشد تواناییهای بالقوه» در نظر میگیرند (هاوارد، ۲۰۰۲، به نقل از جلالی، ۱۳۸۵)، بطوری که از طریق معناهای گسترش یافته خود فرد، رشد میکنند تا حدی که ارضا شود. از این دیدگاه معنویت فرایند دستیابی به ارضای فردی یا رشد معنوی میباشد. این تعاریف با ارضای نیازهای سطوح بالای مازلو مثل خودشکوفایی در ارتباط است (تیسکلر، ۱۹۹۹، به نقل از درایور، ۲۰۰۵، به نقل از جلالی، ۱۳۸۶).
تعریف who از معنویت دیدگاهی وسیع تر از آن ارائه می دهد و به اعتقادات مذهبی رایج وابسته نیست. این تعریف با آنچه الیکون و دیگران در ابتدای شروع مطالعات بر روی معنویت ارائه دادند نزدیک است. معنویت به عنوان سطحی از درگیری و میزان اگاهی یا فداکاری در راه قدرت برتر یا فلسفه زندگی تعریف شده است. در پایه کار ارائه شده توسط الکین و دیگران در سال ۱۹۸۸ و تحقیقات منتشر شده دیگر در ان سال ، ما در می یابیم که معنویت به عنوان وسیله ایی که نیاز های معنوی مختلف (مانند اعتقادات شخصی متفاوت در مورد زندگی ، شامل معنا دار بودن زندگی و ارزش ها و غیره ) را با تلاش برای تامین (مانند مدیتیشن، ارتباط با دیگران ، فعالیت های مذهبی ) این نیاز ها ترکیب می کند دیده می شود.
با دنبال کردن مفهوم کیفیت زندگیwho ما نیاز های معنوی را به عنوان نیاز فرد برای داشتن یک سیستم اعتقادی و ارزشی و حفظ این سیستم در این ارتباط تعریف می کنیم. نیازهای معنوی، اگر براورده شوند به فرد کمک می کنند بر دشواری های زندگی فائق ایند.و در کل در فرد احساس سلامت به وجود می اید. برای بسیاری از افراد، مذهب ،اعتقادات شخصی و معنویت یک منبع ارامش ، سلامت ،امنیت ،احساس تعلق ،هدف و قدرت است(تیچمن، موردوی و ساکس، ۲۰۰۶ )
در کل میتوان گفت که در بسیاری از تحقیقات رایج در ادبیات پژوهش اصطلاح معنویت را با بهره گرفتن از یک یا دو عنصر از عناصر زیر توصیف میکنند: ادراک (شناخت) هدف، حس پیوند با خود، دیگران، طبیعت یا خداوند (هاسد، ۲۰۰۰)، جستجوی کمال و یکپارچگی (هایمفریز، ۲۰۰۰) جستجوی امید و توازن (مک شری، ۲۰۰۰)، اعتقاد به جوهری بالاتر و عظیمتر (هاسد، ۲۰۰۰)، بعضی از سطوح تقدس، حسی که فراتر از زندگی عادی ماده و عمل است (اولدنال، ۱۹۹۴) و فعالیت یا مناسکی که به زندگی افراد معنا میبخشد. زیر بنای بسیاری از این تحقیقات این فرضیه است که فعالیتهای ذاتی و درونی بشر تلاشی برای درک معنای خویش، دنیای اطرافش و برقرارکردن ارتباط با آن (اوریلی، ۲۰۰۴، پاول، ۲۰۰۲، به نقل از ساعد و روشن، ۱۳۸۷) است. پارگامنت (۲۰۰۵) معنویت را به معنای جست و جوی “امر مقدس” به کار میبرد (به نقل از کلانتری، ۱۳۸۷) و پایدمونت (۲۰۰۱) معتقد است که معنویت تلاش فرد برای ساختن معنایی وسیع از هدف نهایی مرگ و زندگی است. اما تعریفی که با نوشتهی حاضر همخوانی دارد از نشست سران انجمن ارزشهای معنوی، اخلاقی و مذهبی در مشاوره (ASERVIC) در سال ۱۹۹۶، در مورد معنویت بدست آمده است:
«روح میتواند به عنوان نیروی جان بخش زندگی تعریف شود که از طریق مظاهری مثل، جان، نفس، شور و اشتیاق و شهامت ارائه میشود. معنویت هم چنین قابلیت و گرایشی است که برای هر فرد، فطری و منحصر به فرد است. این گرایشهای معنوی افراد را به سمت معرفت، عشق، معنا، آرامش، امید واری، تعالی، پیوند، شفقت، خوبی و یکپار چگی سوق میدهد. معنویت قابلیت فرد برای آفرینندگی، رشد و تحول یک نظام ارزشی را در بر میگیرد و شامل مجموعهای از پدیدهها مثل تجربیات، عقاید و اعمال است. چشم اندازهای مختلف روان معنوی، مذهبی و فرا شخصی ما را به معنویت نزدیک میکنند. اگر چه معنویت عموما از طریق فرهنگ منتقل میشود، اماهم مقدم بر فرهنگ است و هم متعالیتر از آن» (میلر، ۲۰۰۳).
[۱] – spirituality
[۲] – West
[۳] – Ainshtain
[۴] – Hartz
[۵] – Hardiness
[۶] – Carson
[۷] – lemmer
[۸] – Meaning and purpose
[۹] – Connectedness
[۱۰] -Mueller
[۱۱] -Hawks
[۱۲] – Spiritual well-being
[۱۳] -Cotton
[۱۴] -Meraviglia
– Subjective
– Confused
– Polarized
[۱۸] -Smith
[۱۹] -Cawley
[۲۰] -Burnard
[۲۱] -Martsolf
[۲۲] -Bradshaw
[۲۳] -Pattison
[۲۴] – Individualism
[۲۵] -Underhill
[۲۶] -Bavman
[۲۷] – Backer
[۲۸] -Gohn-Paul
[۲۹] – King
[۳۰] – Religious
[۳۱] – Secular
[۳۲] – Mystical
[۳۳] – Gibbons
[۳۴] – Meta religious
[۳۵]- Hinnells
[۳۶] – Rojas
[۳۷] -Mc Knight
[۳۸] -Cavanagh
[۳۹] -Myers
[۴۰] – Clark
[۴۱] – Cavendish
[۴۲] -Howard
[۴۳] -Neck
[۴۴] -Robbins
[۴۵] – psychic
[۴۶] – subtle
[۴۷] – causal
[۴۸]- atman
– Teichmann, Murdvee & Saks
[۵۰] – Hassed
[۵۱] – Hymphrize
[۵۲] – Mcsherry
[۵۳] – Oldenal
[۵۴] – Pargament
[۵۵] – Paydemont
[۵۶]- Association for Spiritual Ethnic and Religious Values in Counseling
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-06-07] [ 08:58:00 ب.ظ ]
|