دانلود پایان نامه ازدواج های تحمیلی (اجباری) |
علل فردی
الف) ترس از فقدان خواستگار در آینده
برای بسیاری از دختران فرصت، شانس و احتمال انتخاب شدن، بعد از سپری شدن زمان مناسب ازدواج، در هاله ای از ابهام است و آن ها را به انتخاب گزینه هایی مجبور می سازد که چندان رضایتی نیز به ازدواج با آن فرد ندارد.
ب) ترس از عملکرد نادرست خواستگار
گاه برخی از خواستگارانی که اصرار زیادی به ازدواج با فرد خاصی دارند، در هنگام مواجه شدن با پاسخ منفی دختر، او را تهدید به انجام اعمال خطرناک، هتک حرمت و نیز انجام اقداماتی علیه حیثیت و آبروی دختر می نماید، در برخی موارد چنین تهدیدات و اقداماتی منجر به پذیرش ازدواج از سوی دختر می شود، در حالی که هیچ تمایل و علاقه قلبی به وی ندارد.
ج) ترس از افزایش سن و کاهش فرصت ازدواج
در شرایطی که جوانی و چهره زیبا مهمترین ملاک انتخاب دختر می باشد (البته جوانگرایی در تمام دنیا وجود دارد)ترس از دست دادن زیبایی و جذابیت، ورود به سنین بالاتر و کاهش فرصت انتخاب و احتمال عدم ازدواج بر افکار فرد سایه می افکند و احساس ناامنی در وی به وجود می آورد. این شرایط فرد را به سوی گزینش ناخواسته سوق می دهد.
د) رهایی از تنهایی و اضطراب
گاهی برخی افراد به این دلیل ازدواج می کنند که از تنهایی و اضطراب می ترسند، اکثر انسان ها نمی توانند تنهایی را تحمل کنند و افسرده و پریشان می شوند، به همین دلیل تصمیم به ازدواج می گیرند. این انگیزه گاه در جهت منفی چنان شدت می گیرد که فرد دست به انتخابی تعجیلی می زند.
هـ) لجبازی با خواستگاران قبلی
گاهی دختر با عدم تایید خواستگاری خاص مواجه می گردد، یا آنکه فردی اظهار علاقه ظاهری می کند، ولی خواستگاری نمی نمایند، در این حال احتمال اینکه دختر سریع و شتاب زده با فردی دیگر ازدواج کند، بسیار زیاد است، زیرا او با خود می اندیشید که از این طریق بتواند نشان دهد که برای ازدواج هیچ مشکلی نداشته و افراد بسیاری بوده اند که خواستار ازدواج با وی بوده اند. در حالی که این ازدواج ناخواسته، می تواند فرد را تا آخر عمر با مشکلات خاص خود مواجه نماید و زندگی او را تباه سازد.
ن) اصرار خواستگار
در برخی شرایط خواستگاران، دختر را تحت فشار روحی و اصرار و ابرام قرار می دهند. این امر معمولاً قدرت تحقیق، تفکر و تحلیل را سلب می کند و او را ناخواسته به سوی پاسخ مثبت و ازدواج ناخواسته می کشاند.
ر) رهایی از سوالات اطرافیان
معمولاً در مجامع عمومی، مهمانی های جمعی یا فامیلی، از دختر سوال می شود که آیا ازدواج کرده ای یا نه؟ چرا؟!… در حالی که اغلب افراد می دانند که خواستگاری و ازدواج، توسط پسران انجام می شود، ولی چنین سوالاتی می تواند موجب اضطراب و ناراحتی دختر شود و شرایط را بر وی تنگ نماید، تا حدی که تصمیم بگیرد خواستگاری را که تمایل چندانی به وی ندارد، انتخاب کند.
ز) فقدان خواستگاران متعدد
ازدواج ناخواسته برخی دختران به جهت فقد ان خواستگاران مناسب است، لذا در این شرایط، دختری که خود را مقید به انجام خواستگاری از دسوی پسر می نماید، مجبور است که منتظر بماند تا فردی او را مورد پسند قرار دهد، حتی اگر رغبتی به وی ندارد، ازدواج کند.
ل) فرار از تحصیل
در برخی خانواده که بیش از حد به تحصیل اهمیت می دهند، حتی تحصیلات را جهت پرستیژ خانوادگی ضروری می دانند، والدین اصرار بر ادامه تحصیل دخترشان دارند، در حالی که دختر علاقه ای به تحصیل ندارد و ازدواج را مفری برای رهایی از فشارهای خانواده برای ادامه تحصیل می شمارد، لذا تلاش می کند با ازدواج، ترک تحصیل نماید.
خ) ترحم و دستگیری از خواستگار
زناشویی را نباید به منظور دستگیری و ترحم به فردی انجام داد، حس ترحم تا چه مدت می تواند سبب تسکین نیازمندی های دیگر حیات زناشویی باشد.[۱] این انگیزه نادرست در واقع به طور غیر مستقیم قدرت انتخاب فرد را تحت الشعاع قرار می دهد.
ی) پیروی از لذت نفسانی
هر چند برخی دختران می اندیشند ازدواج با فردی که عاشق او می باشد، در واقع اوج خوشبختی و سعادت است، اما در یک تحلیل دیگر می توان بیان داشت از آنجا که عشق، قدرت درک و تصمیم گیری عاقلانه را سلب می کند، نوعی ازدواج کورکورانه، ناخواسته، دور از دقت کافی است. در این شرایط فرد تسلیم لذات پوچ شده و سر به قهرمان دل می سپارد. اغلب چنین ازدواج هایی ناپایدار است.
بند دوم: علل خانوادگی
الف) رهایی از شرایط نامناسب خانه پدری
دختران، در برخی خانواده ها، با احساس سربار بودن، تحمیل فشارهای اقتصادی بر خانواده و حس سرافکندگی مواجه هستند. این احساس که در شرایطی مانند برخوردهای کلامی و اعتراضات مستقیم پدر یا سایر اعضای خانواده (تنی یا ناتنی) اوج می گیرد، می تواند فرد را به این تصمیم نادرست سوق دهد که ازدواج تنها راه رهایی از این مشکلات است، لذا با وجود عدم علاقمندی به فرد مقابل، فقط به جهت ناخشنودی از رفتارها و مناسبات اعضای خانواده، ناخواسته تن به ازدواج با فردی می دهد که شرایط مناسبی ندارد.
ب) رهایی از امر و نهی های خانواده و کسب استقلال
هر چقدر که دختر مجرد در خانه پدری، با امر و نهی های والدین بیشتر مواجه باشد، احساس می نماید که برای انجام امور خود فاقد استقلال و آزادی نظر و عمل است، لذا احساس فشار و تنگنای بیشتری می کند و تلاش می نماید تا از این فضا خارج شود. در این شرایط ازدواج در نظر او می تواند مفری محسوب شود. در اغلب موارد این موضوع، فرد را به انتخاب نادرست و ناخواسته سوق می دهد.
ج) رها ساختن والدین از اضطراب
اغلب والدین از تاخیر ازدواج فرزندان خود به ویژه دختران، احساس اضطراب و نگرانی می کنند، حتی خود را در عدم انجام آن گناهکار و مقصر می شمارند. در این شرایط برخی دختران، ازدواج ناخواسته را می پذیرند تا فرد را به دست بازی سرنوشت بسپارند.
د) مشکلات و نیازهای اقتصادی خانواده
در خانواده های با درآمد اندک و پایین که تعداد فرزندان بسیار است، ازدواج دختر می تواند هزینه های زندگی را به مقدار مخارج وی کاهش دهد و تا حدی به اقتصاد خانواده کمک نماید. هر چند جهیزیه تا مدتی هزینه زندگی را برای والدین افزایش می دهد.
هـ) نفوذ و فشارهای والدین
برخی مواقع یکی از دلایل ازدواج افراد فشار هنجارهای اجتماعی است. تقریباً در همه طبقات و اقشار جامعه، ازدواج تایید می شود. همین موضوع کسانی را که خیال می کنند به یکدیگر علاقمند هستند با شتاب و عجله به ازدواج وا می دارد. نفوذ و فشار والدین به فرزندان، می تواند آن ها را به سوی ازدواج های زود هنگام و دور از احتیاط سوق دهد. در برخی موارد والدین با استفاده از نفوذ خود، اصرار بر انجام ازدواج با فرد خاصی دارند. فشار والدین و جامعه بر افراد برای تطبیق با الگوهای بهنجار می تواند کسانی را که تن به ازدواج نمی دهند، به سوی همسر گزینی و ازدواج ناخواسته سوق دهد. در اغلب موارد به سختی می توان خانواده ها را از مضطرب نمودن فرزندان در ازدواج باز داشت.[۲]
ن) رفع کدورت فامیلی
در برخی موارد، ازدواج هایی انجام می شود تا موجب مصالحه و رفع کدورت اقوام و فامیل با یکدیگر شود. در این شرایط، زندگی یک فرد به طور ناخواسته دستخوش آرزوهای دیگران می شود[۳].
بند سوم: علل اجتماعی
الف) رهایی از تحقیرهای اجتماعی
از آنجا که نقش مادری و همسری زن از سوی اجتماع مورد تایید است، لذا هر گونه سستی یا عدم موفقیت و ناکامی در دستیابی به چنین موقعیتی، برچسب ها و استهزاهای اجتماعی را به دنبال دارد.
ب) ورود به دنیای بزرگسالی و کسب احترام
در جوامعی که تجرد به مفهوم غوطه ور بودن در عالم کودکی، ناپختگی و بی تجربگی است و دختر مجرد در موارد مختلف احساس می نماید که نظر، عقیده و تصمیم گیری وی به جهت عدم تاهل از سوی دیگران پذیرفته نمی شود، سعی خواهد نمود که برای کسب احترام و منزلت اجتماعی ازدواج نماید، هر چند که فرد مقابل شرایط مناسبی نداشته باشد.
ج) رهایی از قضاوت های نادرست اجتماعی
تقریباً در تمام طبقات و اقشار جامعه ازدواج مورد تایید است. لذا جامعه کسانی را ازدواج نکنند (چه خود نخواهند چه موردی برای ازدواج نیابند) به عنوان افرادی می شناسد که از پذیرش مسئولیت زندگی زناشویبی طفره می روند و در برابر ازدواج مقاومت می کنند یا از بار وظایف اجتماعی شانه خالی می کنند، (گاه بیان می شود که زن مجرد هم از لحاظ وظایف اجتماعی و هم از لحاظ خود کفایی و استقلال شکست خورده است….) چنین قضاوت هایی می تواند فشارهایی را بر فرد وارد سازد و او را مجبور نماید که ناخواسته به ازدواجی تحمیلی تن در دهد.
د) رهایی از برچسب های اطرافیان
در برخی فرهنک ها، تجرد دختران به مفهوم عدول از رعایت مسائل اخلاقی تلقی می شود و اغلب این تصور که اگر دختر ازدواج نکند، غریزه جنسی او را رها نخواهد کرد، در اذهان وجود دارد. این تفکر و قضاوت در مورد رفت و آمدها و اخلاقیات دختر یا برچسب های اخلاقی و بروز رفتارهای اغوا گرانه برخی مردان همراه است و دختر را در فشارهایی قرار می دهد که برای رهایی از آن شرایط، با فردی که هیچ تمایلی به وی ندارد ازدواج می کند.
هـ) کسب جاه و مقام و تغییر موقعیت طبقاتی
امروزه برخی از افراد ازدواج می کنند تا در اثر آن به تحول، جاه، مقام و موقعیت بالای طبقاتی دست یابند. در واقع ازدواج را پل ترقی خود به مراتب بالای اجتماعی می دانند و علیرغم آنکه تمایل و علاقه ای به ئفرد مقابل ندارند، فقط به حسب موقعیت بالاتر فرد مقابل ازدواج می کنند.[۴]
بند چهارم: ازدواج های خود تحمیلی
ازدواج را گاهی فرزندان به خودشان تحمیل می کنند و نسنجیده و با یک سری معیارها و انگیزه های غلط تن به وصلت هایی می دهند که در نهایت به یک ازدواج ناموفق می انجامد.
الف) فشار های خانواده
گاهی خشونت پدر، پر توقعی مادر، دعواهای والدین، فشارهای برادر یا خواهر، تنگناهای مالی در خانواده و … شخص را به ازدواج بدون شرایط وا می دارد. اما توجه ندئارد که شرایط فعلی گذرا، و شرایط بعدی در زندگی زناشویی همیشگی خواهد بود.
ب) یافتن حامی
خانمی که احساس می کند در منزل پدر حمایت نمی شود. برای یافتن حامی، به ازدواج نامناسب تن می دهد.
ج) از دست دادن فرصت ها
گاهی با کمی بالا رفتن سن، نگران از دست دادن فرصت ها می شود و به کسی که شرایط مناسب ندارد، پاسخ مثبت می دهد.
د) باز کردن راه دیگران
خواهر بزرگتر، چون خود را مانع ازدواج خواهر کوچکتر می بیند، بدون توجه به شرایط طرف مقابل با او ازدواج می کند تا موانع ازدواج خواهرش را از پیش پا بردارد.
هـ) عقب ماندن از قافله
دختر و پسری که دوستانش ازدواج کرده اند و احتمالاً فرزندانی هم دارند، وسوسه می شود که با نبود شرایط، ازدواج کند. تا از غافله عقب نماند، بویژه اگر در معرض سوال ها و گوشه کنایه دیگران باشد.
ن) لجبازی
گاهی صرفاً برای لجبازی با کسانی که او را از ازدواج با شخص منع کرده اند، به رغم نداشتن شرایط ازدواج می کند.
ز) ترس از نفرین طرف مقابل
در مواردی خواستگار یا دختر، از ترس نفرین طرف مقابل و به سبب احساس ترحم و دلسوزی با او ازدواج می کند در صورتی که می داند همتایی لازم را با هم ندارند و دلشکستگی او در صورت جدایی پس از ازدواج بیشتر خواهد بود.
ر) ترس از تهدید طرف مقابل
گاهی از ترس تهدید طرف مقابل که ممکن است در ازدواج او موانعی ایجاد کند، می پذیرد. اما توجه ندارد که پیامدهای منفی این تهدید پس از ازدواج به مراتب افزون تر است.
م) رسیدن به دارایی و موقعیت اجتماعی
برخی با کسی ازدواج می کنند که شرایط مطلوب را ندارد بدان امید که بتوانند از دارایی یا موقعیت اجتماعی و سیاسی خانواده او در زندگی بهره مند شوند.
ی) روکم کنی
برخی از خانم ها و آقایان بی درنگ پس از شنیدن پاسخ منفی، به ازدواج بدون شرایط اقدام می کنند تا به اصطلاح روی طرف را کم کنند و به وی بفهمانند که خواهان داشته اند و او فرصت مناسبی را از دست داده است.[۵]
بند پنجم: انگیزه های غلط برای ازدواج
انگیزه هایی که باعث یک ازدواج تحمیلی می شوند عبارتند از:
الف) فشار اطرافیان
که همانطور توضیح دادیم کسانی که به علت فشار اطرافیان تن به ازدواج تحمیلی بدهند باعث ساختن یک زندگی سرد و بی روح برای خود می باشند که یا نهایتاً مثل دو خط موازی تا آخر یکدیگر را تحمل می کنند و یا مثل دو خط متناظر یکدیگر را قطع می کنند و باعث از هم پاشیدن بنیان خانواده می شوند.
ب) رهایی از تنهایی و افسردگی
بسیاری از افراد تنها به این خاطر که تنها هستند (و یا از تنها ماندن هراس دارند و یا مایوس می باشند) تن به ازدواج می دهند. آن ها تصور می کنند که ازدواج مشکل آن ها را مرتفع می کند. اما در این شرایط معمولاً فرد قادر به یک گزینش صحیح نمی باشد و احتمال آنکه فرد با شخص نامناسبی ازدواج کند. زیاد است یک انسان ناامید و تنها پس از ازدواج نیز تنها خواهد ماند. برخی از افراد تا آن حد از لحاظ عاطفی تهی می باشند که امیدی به یک ازدواج موفق با هیچ فردی را احتمال نمی دهند، در نهایت نیز اینگونه افراد گرفتار روابط محنت زا و غم انگیز می شوند بنابراین ازدواج درمان بحران های روحی نیست.
ج) عطش جنسی
برخی افراد آنقدر غرق در غرایض جنسی خود می باشند که جز روابط جنسی به چیز دیگری نمی اندیشند آن ها رابطه ی جنسی را به یک رابطه ی صمیمانه و دراز مدت ترجیح می دهند اینکونه افراد تنها بدنبال هم خوابه می باشند. تا یک همسر خوب اینگونه ازدواج ها نیز پس از مدتی به سردی گراییده و از هم می پاشد.
د) گریختن از واقعیات زندگی خود
بسیاری از افراد یک ازدواج را به خود تحمیل می کنند نه به این خاطر که شخص مناسبی را برای ازدواج یافته اند. بلکه به جهت آنکه عذری برای دوری گزیدن از مشکلات و واقعیات زندگی خود تراشیده باشند. زندگی اینگونه افراد عاری از شور و اشتیاق و هدف مشخص می باشد. اما جای این که راه حل را درون خودشان بیابند ازدواج کرده و تصور می کنند با ورود فرد دیگری در زندگیشان زندگی آن ها نیز از سکون و کسالت آوری بیرون خواهد آمد.
هـ) گریختن از رشد بالندگی
این گونه افراد تنها به این منظور ازدواج می کنند که فرد دیگری مسئولیت مراقبت از آن ها را به عهده گیرد. اینگونه افراد معمولاً از لحاظ عاطفی به شریک خود وابسته می شوند. این گونه ازدواج ها در موارد زیر نمود بیشتری دارند.
۱- ازدواج های که اختلاف سنی فاحشی میان دو نفر وجود دارد.
۲- ازدواج هایی که اختلاف فاحشی در قدرت مالی و یا موفقیت شغلی دو نفر وجود دارد.
۳- ازدواج هایی که مغایرت محسوسی در سبک زندگی دو فرد وجود دارد.
ن) احساس گناه
برخی افراد که بیش از ازدواج با فردی رابطه ی دراز مدت داشته اند تن با ازدواج به فرد می دهند. هنگامی که فرد از روی احساس گناه و عذاب وجدان و نه از روی عشق واقعی تن به ازدواج با فرد دیگری می دهد ثمری جز ناکامی و نابودی هر دو فرد در پی نخواهد داشت.
م) پر کردن خلاء احساسی معنوی
این گونه افراد دارای حس پوچی و بی ارزشی می باشند و می خواهند توسط فرد دیگری خلاء وجودی خود را به گونه ای پر کنند اما باید بدانند که هر میزان هم که فرد مقابلشان آن ها را دوست داشته باشد. قادر به پر کردن خلاء های زندگی آن ها نمی باشد.
ز) پذیرش اجتماعی
جامعه به افراد مجرد به چشم یک انسان متهم می نگرد. این جمله را در درب ورودی بسیاری از رستوران ها و یا مراکز دیگر دیده اید ورود افراد مجرد ممنوع و یا بسیار از موسسات و ادارات افراد مجرد را به استخدام خود در نمی آورند. بنابراین ازدواج انگیزه ای می گردد برای جوانان تا در جامعه مورد پذیرش قرار گیرند و ازدواج بدون شرایط را بر خود تحمیل کنند.
ر) تامین مخارج زندگی
این گونه ازدواج ها در زنان بیشتر به چشم می خورد که به منظور تامین نیاز هایشان تن به ازدواج تحمیلی می دهند.
ل) اعتماد به نفس پایین
بعضی افراد با نخستین فردی که به آنان پیشنهاد ازدواج می دهد می پذیرند و ازدواج می کنند. اینگونه افراد به لحاظ اعتماد به نفس پایین شان می پندارند قابل دوست داشتن نبوده و یا ارزش، زیبایی، محاسن و هنرکافی درخود سراغ ندارندکه فردی شیفتهی آنان گردد. آنان از ترس آنکه نکند فرد دیگری آنان را نپسندد و شاید این آخرین فرصتی باشد که در زندگی برایشان ایجاد گشته شتابزده تن به ازدواج میدهند.
خ) اخذ تابعیت کشور دیگر
این گونه افراد برای اخذ تابعیت کشور خاصی تن به ازدواج می دهند که یک ازدواج مصلحتی را به خود تحمیل می کنند.
ی) بی ارزش شمردن ارزش خود
این گونه طرز تفکر در زنان به چشم می خورد. این گونه زنان یا دختران چنین می پندارند که وظیفه ی یک مرد تامین مخارج معشیتی و وظیفه ی یک زن ساختن نیازهای جنسی مرد می باشد. آن ها ارزش زن را در سطح یک هم خوابه صرف میدانند یکی از عللی که دختران جوان با مردان مسن ازدواج می کنند همین مساله می باشد.[۶]
بنابراین هرگاه یکی از این عوامل روی منطق و و علاقه دختر یا پسر به طرف مقابل سایه انداخته و به خودی خود تبدیل به انگیزه ی اصلی آنان از ازدواج شود بدانند که به بی راهه رفته اند و ز ندگی خود را تباه کرده اند.
به نظر نگارنده نکته ی قابل ذکر این است که در ازدواج تحمیلی نباید تصور کرد که یک ازدواج حتماً بازور و اجبار به فرزندان تحمیل شده است بلکه گاهاً ممکن است فرزندان تحت تاثیر حرف های والدین نسجیده بدون داشتن انگیزه اما با رضایت کامل تن به ازدواج دهند. و گاهاً دیده می شود که در ازدواج ها خود تحمیلی نیز والدین نقش داشته اند و سبب شده اند فرزندانشان تن به چنین ازدواج هایی دهند به عنوان مثال فرزند به خاطر احترام به والدین علی رغم میل باطنی خود یک ازدواج تحمیلی را می پذیرد و یا والدین با گفتار و رفتار خود فرزند را ناچار به قبول چنین ازدواجی می نمایند. بنابراین هنگامی که میگوییمازدواج تحمیلی تنها به این معنی نیست که ازدواج تحت فشارواصراروالدین صورت گرفته بلکه اکثراوقات تحمیل با عشق است که والدین آنچه را برای فرزندانشان آرزودارند به آنهاتحمیل می کنند.
[۱] – مصلحتی، ازدواج و ازدواج درمانی، ۱۳۷۹، صص۳۶-۳۴.
[۲] – مصلحتی، ازدواج و ازدواج درمانی، ۱۳۷۹، ص ۳۸.
[۳] – همان، ص ۳۹.
[۴] – مصلحتی، ازدواج و ازدواج درمانی، ۱۳۷۹، صص۴۵-۴۴.
[۵] – عرفانی فر، داود، موفقیت جوانان در انتخاب همسر، ص ۲۱۸.
[۶] – امینی، ابراهیم، انتخاب همسر، ص ۱۷.
لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 01:26:00 ب.ظ ]
|