راهنمای پایان نامه – سه طلاق کردن -طلاق سوّم |
۵-۲-۱ تفسیر عبارات «أو تسریح بإحسان»
مراد از تسریح، تعرّض نکردن به زن تا هنگام پایان عده اش در هر طلاق و یا طلاق سوم- که خود نوعی از تسریح و رها کردن است- میباشد. البته در معنای این جمله اختلافاتی وجود دارد. توضیح این که: تسریحی که در مقابل امساک است، میتواند دو مصداق داشته باشد:
تعرض نکردن به زن، تا اینکه عده وی به سر آید.
رجوع کردن به زن و طلاق دان او برای مرتبه سوم.
با توجه به این توضیح،در تفسیر عبارت «إو تسریح بإحسانٍ» در میان مفسران دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول: این عبارت به معنای عدم تعرض به زن تا هنگام پایان عده اش است. این دیدگاه را به چند وجه میتوان توجیح کرد:
الف: مراد از تسریح به معروف که در آیه ۲۳۱ بقره آمده است، رجوع نکردن است.
خداوند در این آیه فرموده است:
«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ؛»
هرگاه همسرانتان را طلاق دادید و به آخرین روزهای عده رسیدند، آنها را به نحو شایستهی نگاه دارید یا رها کنید (رجوع نکنید).
بنابراین بهتر است، تسریحی که پس از این آیه آمده است نیز به همین معنا- یعنی رجوع نکردن- حمل شود و هرچند که در آیه بعد، با تعبیر دیگری آمده است؛ زیرا در یک آیه آمده است: «أو تسریحٌ بإحسان»، و در آیه دیگر آمده است: «أو سرّحوهنَّ بمعروفٍ». ممکن است «معروف» و «احسان»، به یک معنا باشد، همچنان که در جای دیگری از «رجوع نکردن» با عبارت «أو فارقوهنَّ»[۱] تعبیر شده است. بنابراین بهتر است که این عبارات، در تمامی این موارد و به معنای رجوع نکردن باشد.
ب: مسئله طلاق سوم، بعد از جمله «أو تسریح بإحسانٍ» آمده است. در آنجا که خداوند میفرماید: «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ»؛ بنابراین به ناچار بایستی جمله «أو تسریح بإحسانٍ» را به «رجوع نکردن» معنا کنیم تا باعث تکرار نشود.
ج: نمیتوان جمله «أو تسریح بإحسان» را به طلاق سوم تفسیرکرد؛ زیرا لازمه اش این است که جمله «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ» به طلاق چهارم اشاره داشته باشد، در حالی که در اسلام طلاق چهارمی نداریم.[۲]
دیدگاه دوم: مراد از عبارت «أو تسریح بإحسان»، طلاق سوم است نه رجوع نکردن پس از طلاق دوم. بر این اساس، معنای آیه چنین میشود: «مرد پس از آن که همسرش را دو بار طلاق داد، بایستی درباره همسرش بیش از گذشته، اندیشه کند تا دریابد که پس از دو بار طلاق دادن، دو راه در مقابلش قرار دارد: یکی اینکه او را به نحو شایستهای نگاه دارد و ادامه زندگی دهد و دیگر اینکه او را با طلاق سومی که به جز در شرایط خاصی که در آیه بعد به آن اشاره شده و رجوعی در آن وجود ندارد به نحو شایستهای رها سازد». و آن آیه بعد این است: «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ»، یعنی: «اگر همسرش را طلاق سوم داد، تا وقتی مرد دیگری با او ازدواج نکند، نمیتواند به او رجوع کند». بنابراین، عبارت به طلاق سوم که درآن رجوعی نیست، اشاره دارد و مطابق این دیدگاه، تسریح با طلاق سوم محقق میشود نه با رجوع نکردن، آنچنان که قایلان دیدگاه اول میگفتند.
آنچه بیان شد خلاصهای از این دو دیدگاه بود که هر یک قایلی دارد. اما دو وجه اخیری که برای تایید دیدگاه اول ذکر شد، قابل دفع است. وجه دوم به این دلیل قابل دفع است که مانعی ندارد که یک چیز در ابندا به نحو اجمال ذکر شود (که همان عبارت «أو تسریح بإحسان» باشد)، سپس تفصیل آن بیابید که در آیه شریفه، جمله «فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ»، بیان تفصیلی جمله «أو تسریح بإحسان» است که در ابتدا به نحو اجمال بیان شده است. این جمله بر حکمی مشتمل است که جمله مجمل، فاقد آن است و آن حکم عبارت است از: «حرمت زن بر مردی که او را سه بار طلاق داده، تا اینکه با مرد دیگری ازدواج کند.» در این صورت است که چنانچه شوهر دوم، با اختیار خود، او ر طلاق دهد، شوهر سابق میتواند طی عقد جدیدی، او را به ازدواج خویش درآورد و هیچ یک از این جزییات در عبارت وجود ندارد.
با این بیان، علت منتفی بون وجه سوم هم روشن میشود؛ زیرا حمل عبارت بر طلاق سوم، موجب نمیشود که عبارت ««فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ …» به طلاق چهارم برگردد. با بیانی که داشتیم، معلوم میشود که این جمله تفسیر جمله اول است. علاوه بر این، روایاتی که از شیعه و سنی رسیده است موید دیدگاه دوم است:
ابو رزین روایت کرده است که:
«جاء رجل إلی النبیّ (ص)، فقال یا رسولالله، أرأیت قول الله تعالی: «الطلاق مرّتان فإمساک بمعروفٍ أو تسریح بإحسان» فأین الثالثه؟ فقال رسول الله(ص): فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسانٍ».
مردی نزد پیامبر آمد و پرسید:ای رسول خدا! با توجه به اینکه خداوند در این آیه فرموده: «طلاق دو مرتبه است، پس مرد باید به طور شایسته همسر خود را نگهداری کند و یا با نیکی او را رها سازد». مرتبه سوم کدام است؟ رسول خدا(ص) فرمود: جمله «فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسانٍ» به مرتبه سوم اشاره دارد.
این روایت را ثوری و دیگران نیز از اسماعیل بن سمیع، از ابو رزین نقل کرده است.[۳]
طبرسی، دیدگاه اول را به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نسبت داده، در حالی که سید بحرانی در تفسیر برهان، شش روایت از امامان اهل بیت نقل کرده که همگی دیدگاه دوم را تایید میکنند. به هرحال، وجه اول و دوم قابل پاسخند. پاسخ وجه اول روشن است؛ زیرا تسریح، در هر سه مورد به معنای رها کردن است و اختلاف، تنها بر مصداق تسریح است و مانعی ندارد که مصداق آن در مورد بحث ما، طلاق باشد و در آن دو آیه دیگر، رجوع نکردن و همیشه اختلاف در مصداق، موجب اختلاف در مفهوم نیست.
تا اینجا تفسیر این قسمت از آیه که فرمود: «الطلاق مرّتان فإمساک بمعروفٍ أو تسریح بإحسان»، به پایان رسید. اینک تفسیر ادامه آیه:
«وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا إِلاَّ أَن یَخَافَا أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛»[۴]
و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه زن و شوهر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه وعوض بپردازد. انها حدود مرزهای الهی است، از آن تجاوز نکنید! و هرکس از آن تجاوز کند، ستمگر است.
این قسمت از آیه، درصدد بیان دو موضوع است:
۱- اگر مرد میخواهد همسرش را طلاق دهد، نباید از آنچه به او داده است چیزی را پس بگیرد: «ولایحلّ لکم أن تأخذوا ممّا آتیتموهنَّ شیئاً» و در آیهای دیگر آمده است:
«وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً؛»[۵]
و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای خود انتخاب کنید و مال فراوانی به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید! آیا برای باز پس گرفتن مهر زنان، به تهمت و گناه آشکار متوسل میشوید؟!
۲- خداوند مورد خاصی از این پس نگرفتن را استثنا کرده است و آن موردی است که زن از شوهرش متنفر باشد و نتواند با او زندگی کند، به طوری که این نفرت، موجب سرپیچی از فرمان خدا درمورد حقوق مرد شود و از طرف دیگر، مرد هم بترسد که بیش از آنچه زن، مستحق آن است عکس العمل نشان دهد؛ در این صورت است که زن میتواند از شوهرش تقاضای طلاق کند و در عوض به هر مقداری که مرد رضایت دارد به او بدهد. همچنان که مرد، میتواند عوضی را که خود زن به پرداختن آن راضی است، بگیرد. خداوند با اشاره به همین مطلب میفرماید:
«فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ…؛»[۶]
اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد).
تا اینجا تفسیر آیه ۲۲۹ از سوره بقره، پایان یافت. اینک تفسیر آیه ۲۳۰:
«فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ؛»[۷]
اگر او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری انتخاب کند. اگر (همسردوم) او را طلاق داد، ایرادی ندارد که بازگشت کنند؛ در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم میشمرند. اینها حدود الهی است که خدا آن را برای گروهی که آگاهند، بیان میکند.
خلاصه معنای این آیه این است که: چنانچه مردی همسرش را سه بار طلاق دهد، دیگر آن زن بر او حلال نیست تا این که مرد دیگری (محلل) به صورت صحیحی با او ازدواج کند، آنگاه چنانچه همسر دوم بمیرد یا زن را طلاق دهد و عده او هم پایان یابد شوهر اول میتواند برای بار دوم او را به عقد خود درآورد. محلل هم شروطی دارد که در کتب فقهی ذکر شده است.
اما آیه چهارم، یعنی این سخن خداوند که: «فإذا طلقتم النساء فبلغن أجلهُنّ…»، به تفسیر نیازی ندارد؛ زیرا مفهوم آن روشن است.
آنچه بیان شد دیدگاه ما درمورد تفسیر آیات مربوط به این بحث بود. اینک به اصل بحث، یعنی حکم طلاق سوم میپردازیم و میگوییم: پس از آشنایی با مفاد آیات فوق، معلوم میشود که کتاب و سنت، سه طلاق در یک مجلس را باطل میدانند و طلاق باید یکی پس از دیگری و میان آنها رجوع یا نکاح باشد؛ بنابراین اگر مردی همسرش را بایک صیغه سه طلاقه کند و یا در یک مجلس، صیغه طلاق را سه بار تکرار کند، سه طلاق واقع نمیشود اما اینکه اینگونه طلاق دادن یک طلاق محسوب میشود- اگر چه سخن حقیقی است- از بحث ما خارج است.
۵-۳ بخش سوم: دلایل اهل تسنن برای سه طلاق کردن در یک مجلس
۵-۳-۱ دلایل اهل تسنن مبنی بر صحت سه طلاق کردن در یک مجلس از دیدگاه قرآن
دلایل صحت سه طلاقه کردن در یک نوبت
قایلان به جواز سه طلاقه کردن در یک نوبت- با یک صیغه یا سه صیغه جدا از هم- به قرآن، سنت و اجماع استدلال کردهاند:
اما استدلال آنها به قرآن، به این آیات است:
استدلال به آیه: «أو تسریحٌ بإِحسانٍ» که شامل سه طلاقه کردن در یک نوبت میشود.
استدلال به این آیات:
– وإن طلّقتموهنّ من قبل ان تمسّوهنّ[۸].
– وللمطلّقاتِ متاع بالمعروف[۹].
۵-۳-۲ دلایل اهل تسنن مبنی بر سه طلاق کردن در یک مجلس از دیدگاه سنت
کسانی که به جواز سه طلاقه کردن در یک مجلس معتقدند، به سنت نیز استدلال کردهاند:
۵-۳-۲-۱ روایت فاطمه بنت قیس:
ابن حزم از طریق یحیی بن کثیر روایت کرده است که: ابوسلمه بن عبدالرحمن به من خبر داد که فاطمه بنت قیس به او گفته که شوهرش ابن حفص بن مغیره مخزومی او را در یک مجلس، سه طلاقه کرده و آنگاه به یمن رفته است. با پخش این خبر، خالدبن ولید به همراه گروهی، در خانه میمونه، امّ المؤمنین، خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و عرض کردند: ابن حفص، همسرش را در یک مجلس سه طلاقه کرده. آیا هنوز نفقه زن برعهده آن مرد است؟ رسول خدا(ص) فرمود:
لیس لها نفقه و علیها العدّه؛[۱۰]آن زن نفقه ندارد و باید عدّه نگه دارد.
اگر سه طلاقه کردن در یک مجلس کار درستی نبود، بایستی پیامبر(ص) آن را گوشزد میکرد.
مردی همسرش را سه طلاقه کرد. سپس زن، با مردی دیگری ازدواج کرد و شوهر دوم او را طلاق داد. از رسول خدا(ص) سؤال شد که آیا این زن میتواند با شوهر اوّل ازدواج کند؟ حضرت فرمود: «نه، تا این که شوهر دوم همانند شوهر اوّل با او آمیزش کند».
همچنانکه ملاحظه میشود پیامیر(ص) این سؤال را بیمورد ندانست و این گونه طلاق را مردود نشمرد و چنانچه این کار جایز نبود بایستی بیان میکرد.[۱۱]
۵-۳-۲-۲ حدیث سهل: سهل بن سعد ساعدی روایت کرده است که:
زبیر عجلانی و همسرس نزد رسول خدا(ص) آمدند تا ملاعنه کنند. چون ملاعنه کردند، مرد گفت: اگر زن را نگه دارم، معلوم میشود که به او تهمت زدهام؛ بنابراین او را سه بار طلاق دادم. (فی طالق ثلاثاً) وقتی پیامبر (ص) این سخن را شنید، فرمود: تو راهی برای زندگی با همسرت نداری.[۱۲]
عجلانی هنگامی که همسرش را سه طلاقه کرد که زمان طلاق نبود؛ از اینرو پیامبر(ص)، حکم طلاق را برای او بیان کرد که پس از ملاعنه نمیتواند طلاق دهد، اما درباره تعداد طلاق چیزی نفرمود. اگر این گونه سه طلاقه کردن حرام و بدعت بود، حضرت گوشزد میکرد.
[۱] . سوره طلاق، آیه ۲.
[۲] . حصاص، احمدبن علی، تفسیر حصاص، ج۱، ص۳۸۹.
[۳] . انصاری قرطبی، ابوعبداله محمدبن احمد، تفسیر قرطبی، ج۳، ص۱۲۸.
[۴] . سوره بقره، آیه ۲۲۹.
[۵] . سوره نساء، آیه ۲۰.
[۶] . سوره بقره، آیه ۲۲۹.
[۷]. سوره بقره، آیه ۲۳۰.
[۸]. سوره بقره، آیه ۲۳۶.
[۹]. سوره بقره، آیه ۲۴۱.
[۱۰] . الترطبی الظاهری، ابومحمد، المحلّی، ج۱۰، ص۱۷۲.
[۱۱] . الترطبی الظاهری، ابومحمد، المحلّی، ج۱۰، ص۱۷۱.
[۱۲] . بیقهی، احمدبن حسین، سنن کبری، ج۷، ص۲۳۸.
لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 02:07:00 ب.ظ ]
|