• ارتباط بین شیوه های فرزند پروری و مشکلات رفتاری

     

    با توجه به چالش های دوره نوجوانی، شگفت آور نیست که نوجوانان به عنوان گروه در معرض خطر مشکلات رفتاری و فشار روانی در نظر گرفته شوند (گلدستین و هیون[۱]، ۲۰۰۰). خانواده نخستین و بادوام ترین عاملی است که اگر نه در تمام جوامع، حداقل در اکثر آن­ها به عنوان سازنده و زیربنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک شناخته شده و حتی به عقیده بسیاری از روان شناسان، باید ریشه بسیاری از اختلالات شخصیت و بیماری های روانی را در پرورش اولیه خانواده جستجو کرد. بنابراین، از مهم ترین عوامل در علت شناسی مشکلات رفتاری نیز متغیرهای خانوادگی شامل شیوه فرزند پروری ناکارآمد والدین و تعامل منفی والد-کودک می باشند (بیرامی، ۱۳۸۸). نظریه های عملکرد استدلالی و زیستی-اجتماعی نیز پایه شکل گیری رفتارهای مخاطره آمیز را، رفتار پدر و مادر و دیگر افراد مهم زندگی می دانند. بامریند نیز (۱۹۶۷، به نقل از هسای[۲]، ۱۹۹۸) که بر دو بعد گرمی و کنترل به عنوان هسته­های فرزند پروری تأکید می کند، ترکیب رفتارهای مثبت و ثابت والدین با کنترل اثربخش را عامل موثر در سلامت روان شناختی کودکان در نظر می گیرد. بنابراین، رفتارهای فرزند پروری که با رشد مثبت کودک و سطوح پایین مشکلات رفتاری مرتبط است شامل گرما، مسئولیت پذیری و کنترل رفتای می باشد. ویژگی های شیوه فرزندپروری مقتدر که قبلاً مطرح شدند، باعث می شوند که این والدین ارتباط باز و مثبتی را با فرزندان خود برقرار کرده و در عین حال استقلال و آزادی شایسته سن نوجوان را به وی می دهند (رحمانی، سیدفاطمی، برادران رضایی، صداقت، و فتحی آذر، ۱۳۸۴). بنابراین، این گروه از نوجوانان نسبت به همسالانشان از بلوغ اجتماعی-روانی بیشتر، صلاحیت تحصیلی بیشتر و در نتیجه از آمادگی کمتر نسبت به مشکلات درونی سازی و برونی سازی برخوردارند (استینبرگ، بلت-ایزنگارت و کافمن[۳]، ۲۰۰۶). این فرزندان معمولاً خود مختار، مسلط بر خود و کنجکاو هستند، زیرا این شیوه فرزند پروری باعث رشد تنظیم عاطفه و صلاحیت اجتماعی-عاطفی در آن­ها می شود (استینبرگ، ۲۰۰۰)، همچنین این دسته از نوجوانان از پایه ای ترین نیاز برای رشد یک نوجوان که شامل محیط خانوادگی امن و قابل اعتماد است، برخوردارند (لطف آبادی، ۱۳۸۰). بنابراین، پرورش یافتن در چنین محیطی با شاخص های مثبت بهداشت روانی مثل تکامل مثبت اخلاقی و عدم گرایش به بزهکاری و مصرف مواد اعتیاد آور همراه می باشد (استینبرگ، ۲۰۰۰). در مقابل، آن دسته از نوجوانانی که والدین خود را به صورت مستبد و سهل گیر توصیف کرده اند، از بلوغ کمتر، صلاحیت کمتر و آمادگی بالاتر نسبت به مشکلات برونی سازی و درونی سازی برخوردارند (استینبرگ و همکاران، ۲۰۰۶). بررسی ها نیز نشان داده اند که در شیوه تربیتی استبدادی، نوجوانان در ظاهر تسلیم و اطاعت از خود نشان می دهند ولی در واقع دچار هیجان و اضطراب هستند. این افراد در زمینه عاطفی و اجتماعی رشد کافی نداشته، اغلب متزلزل و ناپایدار بوده، از پذیرش مسئولیت خودداری کرده (شریعتمداری، ۱۳۷۸)، بیشتر تحت تأثیر روابط منفی و گروه های همسال بزهکار قرار گرفته (ون آکن، جانگر، ورهوون، ون آکن و دکوویک [۴]، ۲۰۰۸)، در سازش با محیط دچار مشکل بوده و آرامش را در بیرون از خانه و لذت را در میهمانی ها، خوشگذرانی ها و مواد مخدر و الکل می یابند (بیرنه، هادوک و پوستون[۵]، ۲۰۰۲، به نقل از گیج و سازاکی[۶]، ۲۰۰۵).

     

    پایان نامه ها

     

    از طرف دیگر، پترسون[۷] (۱۹۸۶، به نقل از ون آکن و همکاران، ۲۰۰۸) نیز معتقد است که مشکلات برونی سازی شده نتیجه شکست در اعمال قوانین توسط والدینی است که معمولا دارای سه ویژگی هستند: قوانین بی ثبات، نظارت کم (که جز ویژگی های فرزندپروری سهل گیر است) و مهارت های ضعیف حل مسأله. زیرا این شیوه های فرزند پروری، کودکان را به سمت نافرمانی سوق می دهد (گیمپل و هولاند[۸]، ۲۰۰۲، به نقل از بیرامی، ۱۳۸۸). استینبرگ، لامبورن، دارلینگ، مونتس، و دورنباخ[۹] (۱۹۹۴) نیز در این رابطه مطرح می کنند که والدین با شیوه فرزند پروری سهل گیر به خاطر فقدان نظارت و علاقه نسبت به رفتار نوجوانان خود، فرصت بیشتری را فراهم می کنند تا فرزندانشان در رفتار بزهکارانه با جدیت کمتر تا بزهکاری های جدی یا جنایت کارانه درگیر شوند.

     

     

    به طور کلی، پنج بعد فرزند پروری که با مشکلات رفتاری برونی سازی مرتبط شناخته شده اند شامل: حمایت، تربیت مثبت، کنترل روان شناختی، فقدان ساختار و تنبیه فیزیکی است (فلدمن و کلین[۱۰]، ۲۰۰۳ و استورمشاک، بیرمن، مک ماهون[۱۱] و لنگو، ۲۰۰۰). حمایت والدین (یعنی درجه ای که در آن والدین به نیازهای کودکشان پاسخگو بوده و تعامل مثبتی با فرزندشان دارند) و تربیت مثبت (یعنی درجه ای که والدین رفتار خوب کودکاشان را تقویت می کنند و از تکنیک های تربیتی مثبت استفاد می نمایند) اثرات مثبتی بر روی عملکرد کودکان دارند (برای مثال، فلدمن و کلین، ۲۰۰۳؛ و استورمشاک و همکاران، ۲۰۰۰). تبیینی که می توان برای آن مطرح کرد این است که زمانی که والدین نسبت به نیازهای کودک خود حساس و پاسخگو بوده، احساسات مثبت خود را مطرح کرده، و درخواست هایشان قابل درک و قابل پاسخگو برای کودک باشد، کودک احساس امنیت و پذیرفته شدن کرده و بنابراین از پیشنهادات والدین پیروی می کند (چن[۱۲] و همکاران، ۲۰۰۳). کنترل روان شناختی اشاره به شیوه های تربیتی مثل تنبیه کلامی و توجه نکردن و یا محروم کردن از مهر و عاطفه در زمانی که کودک رفتار ناشایستی را انجام می دهد، دارد. والدینی که به طور مکرر از این شیوه ها استفاده می نمایند، کودکانشان دارای میزان بالای انواع مشکلات رفتاری مخرب هستند (استورمشاک و همکاران، ۲۰۰۰). محیطی که از نظر روان شناختی کنترل می شود، رابطه والد-کودک را اداره کرده و از این رابطه استفاده می کند. در نتیجه فرصت کودک را برای ایجاد یک آگاهی و ادراک از خود سالم محدود می کند، و شاید باعث تحمیل رشد رفتار  اجتماعی پذیرفته شده شود (باربر، ۱۹۹۶، به نقل از ون آکن و همکاران، ۲۰۰۸). به علاوه، کودکانی که والدین آن­ها از تنبیه بدنی استفاده می نمایند در معرض رفتارهای پرخاشگرانه قرار می گیرند (کمپبل و همکاران، ۲۰۰۰). تنبیه بدنی (یعنی درجه ای که والدین از تنبیه به عنوان یک شیوه تربیتی استفاده می نمایند) در مطالعات متعددی با مشکلات رفتاری بالا مرتبط می باشد (استورمشاک و همکاران، ۲۰۰۰). این ارتباط را می توان از دیدگاه یادگیری اجتماعی تبیین کرد. بدین ترتیب که به نوعی تنبیه بدنی، پرخاشگری را الگوگذاری می کند و ممکن است این انتظار را در کودکان ایجاد کند که رفتارهای پرخاشگرانه و خصمانه منجر به بروندادهای موفقیت آمیز می شود (کمپبل و همکاران، ۲۰۰۰). به علاوه تنبیه بدنی باعث جلوگیری از درونی سازی ارزش های والدین و ارزشهای اجتماعی شده زیرا این عامل باعث از بین رفتن چهارچوب دلبستگی بین والدین و کودک می شود. فقدان ساختار (درجه ای که والدین با اهمال کاری و واکنش افراطی در ایجاد یک محیط قابل پیش بینی و سازمان یافته برای کودک شکست می خورند) نیز با مشکلات رفتاری برونی سازی در کودکان مرتبط است (اولیری، اسمیت اسلپ و رید[۱۳]، ۱۹۹۹ و پرینزی[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۳).

     

    تبیینی که توسط پترسون (۱۹۸۶، به نقل از ون آکن و همکاران، ۲۰۰۸) مطرح شده است این است که شکست والدین در ثابت قدم بودن و پیروی کردن از دستورات ممکن است منجر به تقویت عدم موفقیت شود. تبیین دیگری که مطرح شده است این است که کودکانی که والدین شان ثابت قدم نبوده و غیر قابل پیش بینی هستند با نشان دادن رفتارهای دفاعی و مخالفت آمیز، می­خواهند پاسخ های قابل پیش بینی را از والدین شان بیرون بکشند.

     

    [۱]- Goldstein & Heaven

     

    [۲]- Hsieh

     

    [۳]- Steinberg,  Blatt-Eisengart, & Cauffman

     

    [۴]- Van Aken, Junger, & Verhoeven

     

    [۵]- Byrne, Haddock, & Poston

     

    [۶]- Gage & Suzuki

     

    [۷]- Patterson

     

    [۸]- Gimpel & Holland

     

    [۹]- Steinberg, Lamborn, Darling, Mounts, & Dornbusch

     

    [۱۰]- Feldman & Klein

     

    [۱۱]- Stormshak, Bierman, & Mc Mahon

     

    [۱۲]- Chen

     

    [۱۳]- O’Leary, Smith Slep, & Reid

     

    [۱۴]- Prinzie

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...