کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



ضرورت دخالت ولی در امر نکاح دختر بالغه باکره رشیده

 

 

بند الف) تعریف باکره رشیده

 

بکارت در لغت بمعنی باقی ماندن و دست نخوردگی است و اصطلاحاً به زنی بکر گفته  می­شود که بکارت او از راه مواقعه و نزدیکی از بین نرفته باشد. بنابراین اگر با زنی مواقعه نشده ولی از راه دیگر، بکارتش از بین رفته باشد عنوان بکر را دارد. براین اساس ممکن است بکر حتی شوهر هم داشته باشد[۱]. پس با این تعریف دو گونه زن، قابل تشخیص است:

 

اول- کسانی­که تا بحال ازدواج نکرده و با آن­ها همبستری نشده است.

 

دوم- افرادی که قبلاً مورد آمیزش قرار گرفته­اند.

 

بنابراین، معیار در تشخیص باکره از غیر باکره، انجام عقد نکاح و یا عدم آن نیست بلکه معیار، نزدیکی و ازاله بکارت است. چه بسا دختری قبلاً به عقد مردی درآمده ولی قبل از انجام عمل مواقعه از وی جدا شده است. چنین کسی را هم باکره می­دانند.

 

عده­ای از زنان به علل دیگری بکارت خود را از دست داده­اند ولی باز در حکم باکره می­باشند، قول مشهور فقهاء این است که زنی که بکارتش بواسطه پریدن، به زمین افتادن، انگشت یا حیض شدید یا…. از دست رفته باشد در حکم بکر است زیرا حکم بکر با مخالطت و مواقعه با مردان زایل می­گردد و این وصف در این موارد حاصل نشده است.

 

در مقابل، کسی­که بکارتش، از راه جماع از بین رفته باشد ثیب نامیده می­شود، فرقی هم نمی­کند که این نزدیکی بواسطه عقد صحیح باشد یا شهبه یا زنا،و در مورد زنی که از راه دبر با وی نزدیکی شده دو قول وجود دارد: عده­ای وی را باکره می­دانند زیرا بکارتش را از دست نداده ولی برخی بواسطه زوال حیاء زن در این مورد، وی را ثیب دانسته­اند[۲].

 

در فقه عامه، حنفیه می­گویند: بکر، صفت زنی است که تا بحال مورد آمیزش واقع نشده و لذا هرگاه زن بواسطه حیض یا پرش یا… بکارتش را از دست بدهد، بکر حقیقی می­باشد. همچنین است هرگاه به عقد صحیح یا فاسد به ازدواج دیگری درآید و لیکن قبل از دخول، طلاق داده شود یا همسر او بمیرد و… اما کسی­که بواسطه زنا بکارتش را از دست داده در حکم بکر است بدین معنی که هر چند بکارتش زائل شده ولی هرگاه زنا را مجدداً تکرار نکند و حد هم نخورد در حکم بکر است. والاّ ثیبه خواهد بود.

 

بند ب) ضروت دخالت ولی

 

برخی از مذاهب عامه نظیر شافعیه دخالت ولی را به طور مطلق شرط صحت عقد می­دانند و بدون حضور ولی عقد را باطل می­دانند و برخی نیز مانند حنیفه دخالت ولی را شرط صحت عقد نکاح نمی‏شمارند و اعتقاد دارند زن می­تواند خود را به نکاح عقد نماید. اما مذهب شیعه قایل به تفضیل است و در اطلاق هیچ گروهی را نمی­پذیرد. اما نظرات تفضیلی امامیه:

 

الف) در مورد ثیبه[۳] به استقلال وی در نکاح قایل است به این معنی که وی می­تواند بدون اذن و رضایت ولی خویش را به عقد و نکاح در آورد و او اختیاردار خویشتن است.

 

ب) در مورد باکره بالغه رشیده مشهور فقها قایل به اشتراک بین ولی و دختر هستند به نحوی­که هم استقلال و حاکمیت اراده بر سرنوشت خویش (دختر) و هم مصلحت و خیراندیشی ولی لحاظ گردد.

 

ج) در مورد دختر صغیره و پسر صغیر قایل به اطلاق اذن و دخالت ولی است به نحوی­که ثبوت ولایت در تزویج پسر و دختر صغیر فی­الجمله از قطعیات است و فقهای عامه و خاصه بر آن اتفاق نظر دارند و حتی عده­ای نیز بر آن ادعای اجماع نمود­اند.

 

 

 

گفتار دوم) نحوه ولایت بر دختر بالغه باکره رشیده

 

 

بند الف) بررسی اجمالی نکاح افراد بالغ در فقه

 

آیا فرد بعد از رسیدن به بلوغ از ولایت خارج می­گردد یا خیر؟ در اینکه افراد در سنین صغر از لحاظ تصرف در امور مالی خود عاجز می­باشند حرفی نیست ولی در امور غیر مالی اساساً دخالت افراد در آن و گذشت زمان و اینکه در آینده چه تصمیمی به نفع فرد می­باشد امری است بجا و شایسته که بهتر است حتی المقدور دخالت افراد دیگر در آن محدود شود و تصمیم را بر عهده خود شخص بگذاریم البته ما منکر این امر که اشخاص باید برای اکثر امور خود با افرادی که تجربه بیشتری دارند مشورت نمایند، نیستیم ولی این مشورت نباید جنبه آمریت به خود گیرد، و اعتقاد ما بر این است که مشورت راهگشا باشد نه اینکه اجباری باشد. در این قسمت بحث از افراد نابالغ دیگر نیست که بخواهیم قائل به ولایت باشیم صحبت از افرادی است که با گذشت زمان به سن بلوغ رسیده­اند بلوغی که علاوه بر تکامل جسمی به تکامل عقلی نیز اینها را رسانده است. از اینجاست که دیگر صحبت از ولایت و سرپرستی بر افراد رنگ می­بازد و دورانی است که فرد می­خواهد و اصولاً نیاز به این دارد که به طور مستقل زندگی خود را در جنبه های مختلف اعم از امور مالی و غیر مالی بر عهده بگیرد و خود آن را به پیش براند.

 

اینکه شخص بتواند به طور استقلالی در امور خود دخالت کند را ولایت قاصره، فقها  نامیده­اند. در ابتدای بحث بهتر است سوالی را که شاید به ذهن برخی از خوانندگان این سطور آید پاسخ گو باشیم تا حداقل در ابتدای مباحث بتوانیم یک مقدار ابهام زدایی کنیم سوال این است که آیا پسر بالغ بعد از اینکه دوران تحت ولایت را در سن صغر پشت سر گذارده بعد از گذراین مدت هنوز تحت ولایت قرار دارد یا خیر؟ البته منظورمان از ولایت، ولایت در نکاح این افراد می­باشد. آیا بعد از رسیدن به سن بلوغ که می­توان گفت اصلی­ترین شرط برای دخالت در امور شخصی افراد می­باشد که البته در فقه اسلامی این موارد هم با اختلاف فقها روبرو شده است، آیا بعد از رسیدن به سن بلوغ که به فراخور هر مذهبی از مذاهب اسلامی با هم تفاوت دارد آیا باز هم این افراد تحت ولایت می باشند؟ چه دیگر در اینجا صحبت از عدم اهلیت یا موارد دیگر نیست که بخواهیم اصل عدم ولایت را با استثنائاتی تازه روبرو کنیم. در این مورد فقهای ما هر کدام با توجه به استنباط­هایی که از فقه و کتب مرجع می­نمایند نظری را فراخور زمانه خود ارائه داده­اند که متاخرین ما هم برخی بر همان فتاوی و نظریات قدما و بزرگان هم مذهب خود می­باشند و برخی نیز نظریات جدیدتر و فراخور زمان و مقتضیات آن بیان داشته­اند.

 

۱) پسر بالغ در فقه

 

جمهور فقهای اسلام عامه و امامیه بر این امر اتفاق نظر دارند که مرد بالغ می­تواند مستقلاً ازدواج کند، مرد می­تواند با هر زنی که می­خواهد ازدواج کند و به او هر چه می­خواهد هدیه دهد و مهر او را هر قدر که می­خواهد تعیین کند پس او می­تواند به دلخواه برای خود عقد واقع سازد و در هر جهات وی مختار می­باشد و عقدی که وی منعقد می­نماید نافذ و از صحت برخوردار است و متوقف بر اجازه هیچ کس نمی­باشد. و این جوابی است که با توجه به تمام اصول عقلی و روایی می­توان به آن رسید. جای هیچ گونه ایراد و تردیدی هم ندارد و خب این رویه و نظر عقلایی می­باشد و با طبیعت افراد بشری نیز سازگاری دارد چه هر فرد بعد از گذر از مرحله طفولیت به مرحله بلوغ می­رسد و فرد بالغ نیز خود باید استقلال داشته باشد و اما اینکه این استقلال که خود امر خطیری می­باشد باید از چه سنی شروع شود خود جای بحث دارد چه ما باید سنی را به عنوان سن رشد و بلوغ بدانیم که افراد بتوانند هم از لحاظ قوای جسمی و بدنی به حد بلوغ به اصطلاح جنسی رسیده باشند و هم از لحاظ قوای فکری به حدی رسیده باشند که بتوان به آن­ها این اطمینان و اعتماد را داشت که چرخه زندگی را به دست آن­ها سپرد اما با این تفاسیر فقهای اسلامی سن رشد در پسران را هر کدام به نحوی بیان می­کنند. اکثر فقهای شیعه سن رشد را برای پسران ۱۵ سال تمام قمری می­دانند در مذاهب دیگر اسلامی شافعیان و حنابله سن بلوغ را در پسر ۱۵ سال تمام قمری می­دانند اما مالکیه ۱۷ سالگی را سن بلوغ می­آوردند اما خود امام مالک ۱۵ سال را شرط خروج از سن صغر قرار داده است. حنیفه ۱۸ سال در پسر و در روایتی ۱۹ سال را برای رسیدن به سن بلوغ آورده­اند. پس بنظر فقها یک پسر ۱۴ ساله و چند ماهه می­تواند تصمیم بگیرد راجع به آینده خود و انتخاب همسر که به نظر می­رسد این یک کاری بس شاق می­باشد که بر عهده پسرها گذارده شده است. ۱

 

۲) دختر بالغ در فقه

 

این امر که آیا دختر بعد از رسیدن به سن بلوغ می­تواند خود اختیار ازدواج خود را بر عهده بگیرد یا خیر سوال مهمی می­باشد که از دیر باز مورد بحث و گفتگو بوده است که آیا اینها بعد از رسیدن به سن بلوغ می­توانند به مانند پسرها به طور مستقل ازدواج خود تصمیم­گیری نمایند یا خیر؟ ابتدا بهتر است ببینیم که چه موقع دختر به سن بلوغ می­رسد. این مساله نیز مانند مسائل دیگر فقهی بین مذاهب مختلف اسلامی محل اختلاف و گفتگو می­باشد. اکثر قریب به اتفاق فقهای امامیه سن بلوغ را در دختران ۹ سال تمام قمری می­دانند. فقهای شافعی و جنبلی این سن را ۱۵ سال می­داند حنفی­ها ۱۷ سال را سن بلوغ می­دانند و در جایی دیگر سن ۹ سال در دختر آورده­اند. اینها بعد از رسیدن به این سن از صغر خارج می­شوند. حال این جا است که سوالات مطرح می­گردد. آیا بعد از رسیدن به این سن دختر هنوز تحت ولایت قرار دارد یا خیر؟ این اختلافاتی که بین فقها بر سر این موضوع وجود دارد چون ریشه در فقه دارد برخی از عالمان دینی بر این باور می­باشند که همانطور که ما برای پسرها بعد از رسیدن به سن بلوغ استقلال قائل هستیم و امور اینها را به طور تمام و کمال به اینها واگذار می­کنیم دختر نیز همانند پسر باید دارای استقلال و اختیار باشد و دختر نیز می­تواند خود بدون کسب اذن از کسی ازدواج خود را واقع سازد. اما برخی دیگر از علما راه میانه را پیموده­اند و گفته­اند هم دختر و هم ولی قهری پدر و جد پدری این امر را به اشتراک باید انجام دهند. تفصیل این موارد در مباحث بعدی می­آید.

 

[۱] جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دائره المعارف حقوق مدنی و تجارت، نشر میزان، ص۱۱۲.

 

[۲] همان منبع،ص ۱۵۰

 

[۳] ثبیه  دست نخورده، زن غیر باکره.

 

۱- صفایی، سیدحسین، قاسم زاده، سید مرتضی، اشخاص و محجورین، نشر میزان، ص۱۷۹.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 03:35:00 ب.ظ ]




برای اینکه بدانیم وقتی فقها و حقوق دانان ما صحبت از سن ازدواج می­کنند آیا این یک امری است که به مناطق و آب و هوا و به عبارت بهتر به عرف و طبیعت هر نقطه بستگی دارد. که البته پاسخ دادن به این سوال مستلزم این است که مشخص شود اینکه ما می­گوییم در فقه سن بلوغ معین شده است آیا این موضوع یک حقیقت شرعی می­باشد با یک امر یا حقیقتی است عرفی که از مکانی به مکان دیگر و بعبارت دیگر از منطقه ای به منطقه دیگر متفاوت می­باشد۱. و آیا اصلاً این یک حکم غیر قابل اصلاح می­باشد و در همه زمان­ها و مکان­ها هم این امر هیچ تفاوتی ندارد با توجه به سوابقی که ما از تاریخ داریم در می­یابیم که مثلاً در ایران باستان دخترها را در سن ۱۵ سالگی به بالا دختران را به خانه بخت می­فرستادند ولی در عربستان بعد از اسلام این رسم بر این قرار گرفت که دختر را در سن ۹ سالگی به خانه بخت بفرستند و همه اینها و تمام مواردی که در روایت در مورد سن ازدواج و منع از ازدواج در سن کمتر و آراء فقها وحقوق دانان خود بیانگر این واقعیت است که دختر باید به یک حد از رشد طبیعی برسد و هیچ کسی سن را ملاک قرار نداده بلکه ابتدا علامت و ظواهر بلوغ را مویدی برای این امر می­دانند و سن را وقتی مطرح می­کنند که این امر روشن نباشد. همه اینها حکایت از این امر دارد که ما نمی توانیم یک سن را به طور اخص به قابلیت ازدواج اختصاص بدهیم و بگوئیم این است و آن هم در تمام نقاط دنیا، که برخی معتقدند این سن با توجه به نقاط مختلف دنیا هم هیچگونه تغییری نباید داشته باشد و همه از لحاظ سن ازدواج با هم برابرند.

 

در اینجا بحث بر آن است که وقتی که ما مثلاً می­بینیم دختران در ایران در سن ۵/۱۲ سالگی از لحاظ جنسی بالغ می­شوند آیا تنها همین نکته برای ازدواج کافی می­باشد یا علاوه بر این موارد دخترها باید به رشد عقلی و اجتماعی نیز دست یابند تا بتوانند این نهاد را که همه معتقد می­باشند اولین و مهمترین هسته اجتماع می­باشند را پی­ریزی نمایند. البته این نکته قابل توجه می­باشد که افرادی نیز در برابر این دیدگاه قرار دارند و معتقدند که وقتی ما می­گوئیم دختران در سن ۹ سالگی می­توانند ازدواج کنند برخی خیال می­کنند که دختر باید در سن ۹ سالگی ازدواج کند. ۱

 

اما آنچه که بنظر ما مهم است تعیین سن بلوغ می­باشد که باید عرف آنرا تعیین کند و خود احادیث نیز در این خصوص با هم متفاوتند و برخی از احادیث سن ۹ و ۱۰ سالگی و برخی سن ۱۳ سالگی را سن بلوغ قرار داده­اند و سند این احادیث نیز صحیح می­باشند. ۲ در مورد این احادیث نیز ما نمی­توانیم اینگونه اظهار کنیم که چون مثلاً در روایات این چنین آمده است و آن روایات نیز این سن را برای ازدواج تعیین کرده است ما نیز باید مطیع و منقاد باشیم چه می­توان اینگونه گفت که اسلام را به هیچ وجه نمی­توان محدود به زمان و مکان خاصی نمود و یک سنی را برای بلوغ افراد در قوانین خود تعیین نمود و اینگونه عنوان داریم که این سنی که تعیین شد سن بلوغ است و لاغیر. به نظر می­رسد در اکثر موارد آنچه که نیاز به آوردن و تشریع مسائل جدید می­باشد اسلام این موارد را به درستی تعیین کرده است ولی در خیلی موارد نیز که زندگی عادی مردم منافاتی با تعالیم اسلامی نداشت همین رویه جاری در زندگی مردم را تایید نمود و از این موارد موضوعاتی را رد نمود که رسوم اشتباه و نادرستی بوده است و این روایاتی هم که در این مورد از ائمه (ع) ذکر شده است در تایید آن رویه عرفی بوده است و در ثانی اسلام با علم و دست آوردهای آن مخالفتی ندارد که اگر پیشرفت علمی چیزی را به اثبات رساند موجب نفی مورد گردد چون آن موقع این سن را عرف علم آن زمان تایید کرده بود در حال حاضر مثلاً این سن را تایید نمی­کند فقهای ما هیچ تاکیدی بر این امر ندارند که بخواهند به همان سن باقی بمانند و بگویند همان نکته صحیح می­باشد چون مخالفتی با علم و فن­آوری روز در دین اسلام وجود ندارد. برخی معتقدند که ازدواج در سن صغر باعث می­شود که افرادی که از این نوع ازدواج­ها متولد می­شوند با اشکالاتی از نظر ژنتیکی روبرو شوند حال اگر ما حتی این را یک فرضیه بدانیم و حتی منکر این هم شویم نمی­توان ازدواج را یک امر ساده در نظر بگیریم چه صحبت از تشکیل یک اجتماع می­باشد که ما بخواهیم به کودکان ۹ ساله اجازه دهیم در این امر خطیر و مهم شرکت کنند. امری که عرف جامعه ما نیز آن را قبول ندارد. بنظر می­رسد بدین منظور بهتر آنست که فقها و حقوق دانان ما بدین امر نظری تازه با توجه به عرف جامعه و همچنین روایاتی که در این زمینه هست به عرف مجال عرضه بدهند تا عرف این امر را تعیین کند. آنچه با توجه به جامعه خودمان می توانیم بگوئیم این است که حداقل افرادی که در سن طفولیت به سر می برند می­توان گفت بسیار نادر است که مورد خواستگاری واقع گردند یا می­توان گفت: کمتر پدری حاضر است دختر خود را در این سن به ازدواج دهند و راهی خانه بخت کنند از این گذشته کمتر کسی به این فکر افتاده است که ما تمام این موارد را در فقه خود بپذیریم و این امر را نیز همچنین که دختر با رسیدن به سن بلوغ می­تواند با گرفتن فقط یک اذن از والدین ازدواج نماید. شاید یکی از مهمترین مواردی که لاینحل باقی می­ماند این مسئله است که دختر در سن ۹ سالگی قرار دارد ولی اولیاء قهری وی در قید حیات نباشند آیا این درست است که وی کلیه امور خودش را به طور مستقل انجام دهد؟ آنچه با توجه به اجتماع خودمان قابل بررسی می­باشد این است که این جامعه، جامعه­ای نیست که کودکان ۹ ساله بتوانند این همه مسائل را خود انجام دهند یا مسئولیت این امور را بر عهده بگیرند.

 

بند ب) آیا اولیاء نکاح بر بالغه رشیده باکره ولایت دارند

 

 

۱) نظریه استقلال ولی

 

آیا با رسیدن دختر به سن بلوغ، همچنان وی به عنوان مولی علیه باقی می­ماند و تحت ولایت ولی می­باشد یا خیر و آیا از نظر ازدواج اراده­ای از خود دارد؟ اگر بخواهیم یک نظر کلی بدهیم این است که ما عدم مداخله افراد در امور خود را ناشی از غیر عقلایی بودن تصرفات اینها می­دانیم و بعد از اینکه در نظر عرف تشخیص داده شد که وی می­تواند امور خود را به درستی انجام دهد به وی اختیار داده شود تا امور خود را به طور مستقل به انجام رساند و در این راه دیگر نیازی به سرپرستی هیچ کس ندارد و در این ارتباط کسی هم نمی­تواند وی را از داخله در امور شخصی خود منع کند مگر با مجوز قانونی. اما در مورد نکاح دختر حرف و حدیث بسیار است و بدین راحتی از این مسئله عبور نمی­کنند. و از همان ابتدا این امر با اختلاف نظرهای فقهای اسلامی و حقوق دانان روبرو بوده است و این نگرش ریشه در عرف و فقه و احادیثی دارد که در این زمینه وجود داشته است و به همین علت است که نظریاتی بسیار متفاوت در این رابطه مطرح گردیده است که خود موید این اختلافات باشد.

 

عده­ای از فقها دلیل اینکه اولیاء بر فرزندان دختر خود ولایت دارند را اینگونه مطرح می­کنند که در این رابطه دو امر دخالت دارد یکی صغر و دیگری باکره بودن می­باشد. نظر این دسته از فقها بر این قرار گرفته است که هر چند دختر به سن بلوغ هم برسد همچنان تحت ولایت ولی قرار دارند و از این وضعیت خارج نمی­گردد. به نظر این عده از علما هر چند دختر به سن بلوغ برسد خود نمی­تواند طرف نکاح قرار بگیرد و حتی تا اینجا پیش رفته­اند که برخی از فقهای عظام بر این نظر بوده اند که پدر و جد پدری می­توانند اجبار بر نکاح کنند و مستحب است برای آن­ها که در این مورد از دختر خود اذن بگیرند.[۱] از این کلام آنچه که می­توان فهمید آنست که فقهای قدیم بر این باور بوده­اند که دختر این اختیار را ندارد که حتی بتواند در امر ازدواج خود اظهار نظر کند و همه کار را بر عهده اولیاء قهری گذارده­اند که شاید با واقعیت آن روزگاران این نظر موافقت داشته است و البته این افراد برای بیان نظریات خود دلایلی از قرآن و سنت ذکر می­کنند که آن را بررسی می­نماییم.

 

۱-۱) بررسی ادله موجود در فقه شیعه

 

افرادی که اعتقاد به استقلال ولی در ازدواج دختر بالغه رشیده خود دارند برای توجیه نظریات خود به احادیث و روایاتی از ادمه معصومین (ع) استناد جسته­اند که برای نمونه برخی از این احادیث را ذکر خواهیم کرد. صحیحه عبدا… بن صلت از اباحسن (ع) آمده است: سوال کردم از دختر صغیری که پدرش وی را ازدواج داده بود، آیا اگر بالغ شد خیار دارد؟ فرمودند: نه، با وجود پدرش وی اختیاری ندارد، سوال کردم از بکر اگر بالغ شد، آیا با وجود پدرش اختیاری دارد؟ فرمودند: نه، با وجود پدری اختیار ندارد اگر ثیبه نباشد[۲]. نکاتی که از این حدیث می­توان دریافت اینست که اولاً: دختری که پدرش وی را، در سن صغر ازدواج می­دهد به سن بلوغ برسد اختیار نقض عقد سابق را ندارد و ثانیاً: دختر باکره رشیده همچنین مانند دختر صغیر نمی­تواند مستقلاً ازدواج کند. آنچه که از این حدیث می­توان برای ازدواج دخترهای بالغ در نظر گرفت آنست که پدر و جد پدری فعال ما یشاء می­باشند و دختر هیچ اختیاری را حداقل در این امر ندارد. ثالثاً: این حدیث راجع به ازدواج ثیبه نیز دارای نکته­ای می­باشد که این امر را قانون مدنی ما هم پذیرفته است با توجه به حدیث فوق الذکر ثیبه خود مستقلاً می­تواند امور خود را اداره کند، پس با توجه به این حدیث ثیبه می­تواند با اراده خود با هر فردی که بخواهد ازدواج کند. همین روایت را در صحیحه حلبی از امام صادق(ع) نقل می­کند: سوال کردم از بکر بالغی که به سن نساء رسیده است، آیا با وجود پدری اختیاری دارد؟ فرمودند: با وجود پدر اختیار ندارد در صورتی که ثیبه باشد.[۳] حال ما باید این را بررسی کنیم که آیا دختر هیچ گونه حقی در انتخاب همسر ندارد؟ صحیحه حلبی از امام صادق (ع) نقل می­کند: در مورد دختری که پدرش وی را ازدواج داده، بدون اینکه راضی باشد، فرمودند: با وجود پدر وی اختیاری ندارد، اگر او را ازدواج دادند نکاح صحیح است هر چند که وی از این امر کراهت داشته باشد. [۴]در این مورد برخی چنین اظهار نظر کرده­اند که: اولاً سیاق خبر و قرائن کلام این چنین فهمیده می­شود که همانا قول سائل که گفته دختر راضی از این نباشد و فرمایش امام صادق (ع) که فرموده­اند اگر چه کراهت داشته باشد ظاهر در بلوغ این جاریه می­باشد در هنگام تزویج، چون در غیر این صورت رضا اعتباری ندارد جز در مورد بالغ و همچنین در موقع کراهت داشتن هم همین استدلال کارساز می­باشد و می­توانیم عدم رضا و کراهت را به بعد از بلوغ حمل کنیم. و وقوع عقد را قبل از بلوغ بدانیم چه صدر این خبر می­گوید: بغیر رضی… الی آخر این را می­رساند که از ابتدا این دختری که در حدیث مورد سوال قرار گرفته است کبیر و بالغ می­باشد.[۵] در این مورد صحیحه­ای نیز زراره نقل شده است که گفت شنیدم از امام صادق (ع) که فرمودند: به جز پدر کسی نمی­تواند نکاح را از بین ببرد.[۶] در اینجا آنچه به نظر می­رسد تنها نقض نکاح می­باشد و در مورد استقلال یا عدم استقلال ولی در مورد نکاح بحث نکرده است. تفسیر دیگری که می­توان از این روایت داشت آنست که اگر بخواهیم بدرستی دقت نمائیم کسی می­تواند کار یا عمل حقوقی را از بین ببرد که خود وی آن را بوجود آورده باشد و چون ولی عقد نکاح را واقع می­کند خود وی هم اختیار بر هم زدن آن را دارد پس اگر بدقت نگاه کنیم این روایت نیز می­تواند صحه­ای بر این نظر باشد. همچنین روایتی دیگر در این زمینه نقل شده از این یعفور از ابی عبدالله (امام صادق) (ع): لاتزوج ذوات الاباء من الابکار الاباذن آبائهن این حدیث بدان معنی می­باشد که دختران دوشیزه و بکری که دارای پدر می­باشند نمی­تواند بدون اجازه آنان ازدواج کنند. همانطور که می­بینیم این روایت دلالت بر منع نکاح مستقل دختر و فساد نکاح بدون اذن ولی دارد؛ برخی چنان برداشت کرده­اند که دختر به طور انفرادی نمی­تواند ازدواج کند. بنظر می­رسد این روایت در تقویت این نظریه نمی­تواند کارآیی چندانی داشته باشد و حداکثر چیزی که از این روایت مستفاد می­گردد این است که دختر به طور مستقل نمی­تواند عقد نکاح واقع سازد. روایت چیزی را در مورد استقلال تام ولی به ما نمی­رساند از طرفی دیگر نافی اختیار دختر و مداخله در امور خودش نمی­باشد. احادیثی دیگر نیز در این رابطه وجود دارد که موید استقلال ولی در نکاح می­باشد و پدر را ولی دختر بالغ در رابطه ازدواج قرار داده است و حد این ولایت نیز تا بدان جاست که دختر باکره باشد. برخی دیگر افرادی که در راه توجیه این امر بر آمده­اند بر این باور می­باشند که آنچه باعث می­گردد دختر نتواند در امور غیر مالی بخصوص نکاح خود مستقل عمل کند این می­باشد که چون دختر زود فریب می­خورد از این روست که دین اسلام این را قرار داده است که از بزرگان خود، مشورت بخواهد تا در این رابطه به بیراهه نرود که البته بنظر می­رسد این توجیه عرفی عمل باشد و گر نه آنچه که فقها بعنوان دلیل به آن استناد کرده­اند احادیثی بوده که در این ارتباط ذکر آن­ها گذشت البته باید توجه داشت که فقها نیز در هر جامعه­ای که باشند بالاخره عرف آن جامعه تاثیر خودش را بر احکام صادره از سوی اینها می­گذارد و تاثیر این امر را هیچ کس نمی­تواند انکار کند. اینها توجیهات خود را دارند و مثلاً در جایی می­نویسند که: دختران بی­تجربه و با عاطفه­ای که سرتاسر دارای عطوفت پاک و احساسات مخلصانه می­باشد و نیرنگ­ها و نقشه­های مردان هوس باز را هنوز نشناخته­اند و گرفتار دام آنان نشده­اند هرگز نمی­توانند از فریب چنین انسان­هایی در امان بوده باشند و در اثر محبت­ها و عشق­های کاذب آنان بلافاصله منفعل گردیده و سعادت واقعی و مصالح خویشتن را بر باد می­دهند. ۱ این نظریه هر چند تا حدودی صحیح می­باشد ولی این امر دلیل آن نمی­گردد که دختر نتواند امور خود را بدرستی اداره نماید و مردم بخصوص افرادی که می­خواهند در امور مهم زندگی خود تصمیم­گیری نمایند کمتر عاطفه را در نظر می­گیرند و بیشتر عقلایی تصمیم می­گیرند هر چند که عاطفه و محبت را نیز فراموش نمی­کنند که خود نقش بسیاری در تشکیل خانواده دارد و این که ما دخترها را متهم بدین امر کنیم نمی­تواند صحیح باشد.

 

۱- شهیدی، مهدی،حقوق مدنی ارث، نشر سمت، ، ص۷۰.

 

۱- آیت الهی، زهرا، مقاله سن ازدواج دختران، مجله کاوشی نو در فقه، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، شماره ۱۷-۱۸، ص۲۶۶.

 

۲- همان منبع، ص۲۴۷.

 

[۱] طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن بن العلی، الخلاف، دارالکتب الاسلامیه ، ج۴، ص۲۵۵. به نقل از پایان نامه فوق ص ۲۰۰

 

[۲] کلینی، ابن جعفر محمدبن یعقوب، الفروع من الکافی، دارالکتب الاسلامیه، الجزء الخامس، حدیث ۶، ص۳۹۴. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۵۰

 

[۳] حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، دارالحیاء التراث العربی بیروت، الجزء الرابع العشر، الطبعه الرابع، باب ۳، حدیث ۱۱، ص۲۰۳. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۸۳

 

[۴] همان منبع، ص۲۱۵.

 

[۵] بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، ج۲۳، ص۱۹۵. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۷۳

 

[۶] همان منبع، ص۲۰۵.

 

۱- بابازاده، علی اکبر، مسائل ازدواج و حقوق خانواده، نشر دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ص۳۸.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:34:00 ب.ظ ]




بررسی نظریه استقلال دختر در فقه شیعه

 

فقهای متاخر معتقدند که پدر و جد پدری ولایتی بر باکره رشیده ندارند و دختر در یک چنین مواردی خود می­تواند به طور مستقل عقد نکاح خود را واقع سازد.[۱] همانطور که عنوان کردیم و یک امر پذیرفته شده در علم حقوق نیز می­باشد با رسیدن هر فردی به سن بلوغ از تحت ولایت خارج عدم ولایت افراد بر یکدیگر می­باشد و اینکه ما قائل به ولایت بر افراد در سن صغر می­گردیم می­توان عنوان کرد که به این علت است که افراد در سن صغر نمی­توانند بدرستی تفکر کنند و مصالح خود را در نظر گیرند با این وضعیت تا رسیدن افراد به سنی که می­توان این امید را داشت که به سنی رسیده­اند که می­توانند امور خود را بدرستی انجام دهند امور ایشان به خود آن­ها واگذار می­گردد و دیگر در این موارد نیازی به ولایت داشتن باقی  نمی­ماند و هیچ تفاوتی در این ارتباط بین دختر و پسر وجود ندارد.

 

بررسی کتب روایی و دیگر موارد در کتب فقها و اندیشمندان اسلامی و حقوق دانان بیانگر این مطلب می­باشند که احادیثی درباره استقلال دختر از ائمه اطهار (ع) نقل شده است و در کتب فقهی به آن­ها استناد شده است و همانطور که بیان گردید می­توان عنوان کرد که فقهای متاخر ما بر این نظر می­باشند که دختر نیز مانند پسر در امور خود مستقل می­باشند روایتی که بدان­ها در کتب فقهی استناد شده است را در ذیل مورد بررسی قرار خواهیم داد. یزیدبن معاویه از ابی جعفر (ع) نقل کرده است دختر مالک نفس خود می­باشد به جز دختر سفیه..[۲] آنچه که می­توان بیان داشت که در این روایت دختر حق تصرف در امور خود را دارد و مانند دیگر افراد تنها در مواردی که عقل معاش (سفیه) نداشته باشد نمی­تواند در امور خود مداخله کند و در این جاست که دوباره به ولی نیاز دارد. روایت دیگری که زراره از ابی جعفر (ع) نقل کرده بدین مضمون که: هنگامی که دختری مالک امور خودش می­باشد و خرید و فروش می­کند و … و  می­بخشد از اموال خود آنچه می­خواهد پس همانا امر وی جایز می­باشد. و ازدواج می­کند، و اگر این کارها را انجام ندهد پس ازدواج وی صحیح نمی­باشد مگر با اذن ولی زن. [۳]از این روایت نکاتی چند مستفاد می­گردد. وقتی در صدر حدیث صحبت از خرید و فروش و دخل و خرج عقلایی در امور مالی توسط دختر می­کند و اینها از بلوغ عقلی یا به اصطلاح بلوغ اجتماعی خبر می­دهد که نکته­ای بسیار ظریف و در عین حال دقیق است و آن هم مسئله­ای می­باشد که ما به آن رشد می­گوییم رشدی که باعث دخل و تصرف عقلایی در تمام امور فرد می‏گردد و این حکایت از آن دارد که در امر ازدواج علاوه بر بلوغ طبیعی و جنسی باید بلوغ عقلی را هم در نظر گرفت تا بتوان امر ازدواج را به خود افراد واگذار نمود. بعبارتی دیگر اگر دختر بتواند در جامعه امور زندگی خود را رتق و فتق کند دیگر نیازی به اذن ولی ندارد و می­تواند آزادانه شوهر کند. بنظر می­رسد که مفهوم این سخن که از امام معصوم (ع) نقل شده است این می­باشد که دخترهایی که در جامعه با افراد متعدد سروکار دارند بهتر می­توانند خوب و بد را تشخیص دهند و همین امر باعث تفکیک در میان دخترها می­گردد و کسانی که کمتر در اجتماع بوده­اند کمتر با افراد دیگر سروکار داشته­اند یا این بلوغ را بگونه­ای از خود نشان نداده­اند مثلاً خرید و فروش نکرده­اند و دیگر موارد که در این روایت آمده است را تا به حال انجام نداده­اند و به قول معروف به یک حدی نرسیده اند که بتوان گفت بالغ شده­اند اینها اگر قصد ازدواج داشته باشند باید اذن ولی خود را بگیرند.

 

برخی ایراد بر این استدلال گرفته­اند و گفته­اند که منظور از کلمه خرید و فروش و موارد دیگر که در این روایت به آن­ها اشاره شده است نمی­تواند بعنوان تفسیر باشد بلکه خبر ثانی  می­باشد و اینکه خارج شده از حجر مالی که برخی گفته­اند باعث خروج از ولایت در نکاح می­شود نمی­تواند صحیح باشد بلکه منظور روایت در مورد ثیبه و کسی می­باشد که پدر ندارد همچنان که در روایت قبلی هم آوردیم دختر با بودن اولیاء خود هیچ گونه اختیاری ندارد، پس چگونه می­توان دختر را مالک امر خود دانست، این جمع خوبی بین اخبار می­باشد. ۱ همانطور که در بالا هم گفته شد روایت به هیچ وجه در صدد تفکیک بین دخترها نبوده است و گرنه از واژه «امراه» استفاده نمی­کرد و بعنوان مثال اگر منظور این مواردی بود که ذکر شد از کلماتی مانند ثیبه یا امثالهم استفاده می­کرد و یا حداقل اشاره­ای به موارد ذکر شده و مورد ادعای این دسته از فقها در برداشت از اینها گذشته می­دانیم همانطور که ذکر گردید ثیبه خود به طور مستقل می­تواند امر ازدواج خود را بر عهده بگیرد پس اگر ثیبه حتی به اموراتی که در روایت بالا نیز بدان اشاره رفت مباشرت نکرد باز کسی از فقها قائل به آن نگردیده است که وی حق ازدواج به طور مستقل ندارد بلکه به طور مستقل می­تواند امر ازدواج خود را به عهده بگیرد به همین طریق در مورد دختر یتیم که با توجه به نصوخ صریح قرآنی بعد از بلوغ خودشان می­توانند ازدواج کنند و کسی هم در امامیه قائل نشده البته تا آنجا که من جستجو کرده­ام پس بحث در مورد ولایت داشتن یا نداشتن بر این افراد نمی­باشد که ما بخواهیم رفع ولایت کنیم از اینها و این تفاسیر از روایات نمی­تواند در بردارنده حقیقت باشد. با توجه به سیاق جمله و اینکه دختران را متهم به عدم آینده نگری می­کردند به نظر ما این حدیث می­خواهد مواردی را ذکر کند که دخترها با ورود به اجتماع هم بدرستی می­توانند افراد را بشناسند و هم اینکه آن­ها را نمی­توان متهم به محدود بودن کرد. روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که ابی مریم از امام صادق (ع) نقل کرده است دختر باکره که پدر دارد بدون اذن پدر ازدواج نمی­کند. اگر دختر مالک اختیار بود هرگونه که خواست ازدواج می­کند. منظور از اختیار، اختیار در امور خود می­باشد کسانی که طرفدار استقلال دختر رشید در ازدواج می­باشند استدلال می­کنند که کلمه بکر که در صدر روایت آمده است منظور دختر صغیر یا غیر رشید می­باشد، و قسمتی که دختر را مالک امورات خودش قرار داده است، باکره رشید می­باشد. مناقشه­ای که در این زمینه کرده­اند این است اولاً ما نمی­توانیم عام را بدون دلیل تخصیص بزنیم بلکه دلیل خلاف آن را داریم. ثانیاً استدلال شما مصادره به مطلوب می­باشد پس ظاهر در کلام معصوم این است که باید در صدر روایت بر عموم گفته­های خود باقی بمانیم و باید کلمه المالکه امرها را بر ثیبه یا دختر باکره­ای که ولی قهری ندارد حمل کنیم و اینهم به خاطر قرائنی که از قبل در اختیار داریم که دختر بالغ را از ازدواج منع کرده است۱ می­توان اینگونه گفت که اصل در ولایت همان عدم ولایت می­باشد که این یکی از اصول اولیه می­باشد در همین ارتباط افرادی را می­توان تحت ولایت دانست که به سن رشد نرسیده باشد و یا صلاح خود را نتوانند تشخیص دهند که در این باره تنها دو گروه که افراد غیر رشید، صغیر و افراد مجنون را در بر می­گیرد اینها را به عنوان عام  می­توان پذیرفت ولی در مورد دختر باکره بالغ رشیده ما اختلاف داریم با توجه به روایات که با هم تضاد دارند نمی­توان دختر بالغ را وارد در این استثناء – ولایت- که شما آن را عام قلمداد کرده­اید کنیم پس برای وارد کردن استثناء بر اصل اولیه که عدم ولایت می­باشد نمی­توان استناد کرد اصل ولایت یک اصل عامی است که برای استثناء زدن به آن نیاز به دلیل خاص می­باشد و چون دلیل نداریم دختر باکره رشیده همچنان تحت ولایت باقی می­ماند.

 

روایت دیگری هم از ابوعبدا… (ع) نقل شده است بدین مضمون که: هیچ باکی نیست در مورد ازدواج دختر باکره که راضی بدان است بدون اذن پدرش۲ در اینجا می­توان اینگونه عنوان کرد که اصل ولایت بر دیگران را تا موقعی که تصرف آن­ها در امور خود نمی­تواند عقلایی باشد را می­پذیریم ولی بعد از اینکه این افراد به بلوغ عقلی برسند دیگر اگر بخواهیم کارهای آن­ها را منوط به تنفیذ غیر کنیم باید دلیل قاطع و غیر قابل خدشه داشته باشیم و گرنه به روال عادی خود بعد از بلوغ به اصل اولیه بر می­گردیم و نمی­توانیم مانند حالت صغر از اصل اولی خود جدا شویم و قائل به تفکیک بین مرد و زن و بین زن­ها باکره ثیبه گردیم. مورد دیگری که در اینجا حائز اهمیت است موردی است که می­توان به سیره عملی نبی اکرم (ص) در مورد ازدواج دختر بزرگوارشان فاطمه صدیق (س) به آن استناد کرد هنگامی که امیر مومنان (ع) به خواستگاری حضرت فاطمه (س) می­روند چون قبل از آن حضرت نیز افراد سرشناسی به خواستگاری رفته بودند که حضرت زهرا (س) آن­ها را رد کرده بودند ولی با ارائه پیشنهاد از  طرف حضرت علی (ع) خشنود می­گردد و روی خود را بر نمی­گرداند[۴] به نقل از کتب فقهی و تاریخی در اینجا تنها نبی اکرم (ص) پیشنهادهای ارائه شده را بر دختر بزرگوار خود ارجاع می­داد و اصلاً دخالتی در پذیرش یا رد این خواستگاری­ها نمی­کردند و تصمیم بر عهده خود آن حضرت فاطمه (س) بوده است و با این رویه یا سیره عملی پیامبر (ص) می­خواسته به اعراب که خانواده آن­ها بر اساس عشیره و قومیت بوده است بفهمانند که دختر نیز حق انتخاب دارد و ملاک رضایت و خشنودی پدر در این راه نمی­باشد چه دختر است که باید با مرد زندگی کند و از این رواست که تنها نمی­توان بر این باور باقی ماند که پدر می­تواند دختر خود را به هر کسی که بخواهد شوهر دهد یا از ازدواج وی با کسی که مورد رضایت پدر نیست هر چند دختر راضی بدان می­باشد منع کند از وقایع تاریخی و آداب و رسوم در آن زمان در بین اعراب که تا آن زمان پدر ریاست مطلق خانواده را برعهده داشتند امری بدیع و به اصطلاح بدعتی تازه بود. اگر بخواهیم به سیره نبوی هم استناد نمائیم این یک سنت و نمونه خوبی برای این مدعی می­باشد از این رو است که دختر می­تواند مستقلاً ازدواج کند و مستحب است که از اولیاء خود اذن بگیرد.[۵] در برخی موارد دیگر اینگونه ادعا شده است که اکثر امامیه معتقدند که دختر بالغ رشید تمام امورات خود را از قبیل عقود و غیر آن حتی ازدواج مانند ثیبه مالک می­گردد و … خواه پدر و جد پدری داشته باشد، یا نه، خواه پدر رضایت داشته باشد یا از این امر ناراضی و کراهت داشته باشد.[۶] در جایی دیگر در کتب فقهی چنین آمده است که بعد از رسیدن دختر به بلوغ و اینکه رشید شود ولایت پدر و جد پدری بر اینها زائل می­گردد و اگر بعد از این سفه و جنون عارض گردد ولایت با حاکم شرع می­باشد. دلیل دیگری که علمای هم عقیده با این نظر بیان داشته­اند که در آیات قرآنی نیز دلایلی برای تایید این نظر وجود دارد همچنان که در آیه ۲۳۲ سوره مبارکه بقره نیز آمده است که: «ولا تعضلوهن ان ینکحن ازواجهن اذا تراضوا بینهم بالمعروف» ترجمه کامل این آیه این می­باشد که بعد از طلاق دادن زنان از اینکه با شوهرانشان زناشوئی کنند منعشان مکنید در صورتی که بطور شایسته میان خودشان تراضی نمایند. در این مورد تفاسیری در کتب تفسیر و فقهی آمده است برخی معتقدند که اگر این آیه دلالت بر عدم تاثیر ولایت نداشت باشد دلالتی بر تاثیر آن ندارد.[۷] آنچه که تا اینجه بیان داشتیم دلایلی بود که بر این نظر اقامه شده است و بر این امر ادعا شده است که اکثر متاخرین از فقها نظریه استقلال دختر را پذیرفته­اند.[۸] مخالفان با نظریه استقلال دختر دلیل دیگری برای بی اثر کردن روایت ارائه داده­اند، اینها معتقدند که تمام روایاتی که از ائمه معصومین (ع) آمده است در این زمینه بخاطر جو حاکم بر آن زمان بوده است و به اصطلاح ائمه در این مورد تقیه کرده­اند و این روایت­ها بدین علت نمی­توانند درست باشند بدین خاطر از درجه اعتبار ساقط می­باشند جوابی که می­توان بر این دلیل آورد آنست که بجز حنفیه که دختر بالغ را مستقل در امور ازدواج خود می­دانند بقیه مذاهب اربعه که حنابله، شافعیه و مالکیه می­باشند اعتقاد به ولایت بر دختر در امر ازدواج دارند پس اینکه این روایات که از چند امام معصوم ذکر شده است را نمی­توان حمل بر تقیه نمود. [۹]و از طرفی ما سیره نبوی را هم داریم. گروهی نیز که به تشریک ولایت اعتقاد دارند از این احادیث استفاده کرده­اند که ما با توجه به هر دو دسته روایت می­توانیم تنها استجباب اذن را دریابیم و چیز دیگری نمی­توان از این روایت­ها فهمید.

 

۲-۲) بررسی ادله در فقه عامه

 

در میان فقهای مذاهب اربعه حنفیه معتقدند که وقتی دختر به سن بلوغ و به کمال رسید ولایت پدر بر وی زائل می­گردد و می­تواند خود ازدواج کند و اولیاء حق اینکه به وی اعتراض نمایند را ندارند مگر در موردی که دختر خود را به غیر هم کفو شوهر دهد.[۱۰] تنها در این مورد می­توانند خواستار منع نکاح شوند.

 

برای ورود به بحث با این سوال شروع می­کنیم که آیا بین دختر باکره و بیوه تفاوت وجود دارد یا خیر؟ نظر دیگر مذاهب عامه در مباحث قبلی ملاحظه کردیم حال می­خواهیم ببینیم حنفیه در این ارتباط چه نظری دارند. اینها در این ارتباط بر این اعتقاد می­باشند که فرقی بین باکره و ثیبه وجود ندارد چه علت اجبار فرد صغیر آن ها می­باشد، زیرا صغر مناط عدم آگاهی به احوال ازدواج و مانع از اختیار در ازدواج می­گردد ولی زن کبیر و عاقل دیگر این محدودیت­ها را نمی­توان بر آن­ها بار کرد. دلیل دیگری که اینها برای این نظر خود عنوان می­کنند اخباری است بدین مضمون که: بیوه مورد مشورت قرار می­گیرد و از بکر اجازه گرفته می­شود: اینها معتقد می­باشند که منظور از این حدیث دختر باکره می­باشد و دختر صغیر در اینجا محلی از اعراب ندارد چون وی نه مورد مشورت و نه اجازه قرار نمی­گیرد و اینکه گفته از بیوه مشورت می­شود و از دختر باکره اجازه گرفته می­شود مقصود این است که از هر دو گروه رای خودشان گرفته می­شود و هر دو خودشان صاحب اختیار می­باشند و هیچ تفاوتی نمی­توان بین این دو دسته از زن­ها قرار داد. دلیل دیگری که اینها در مورد عدم تفاوت ثیبه و باکره عنوان می­کنند حدیثی است که ابوهریره از پیامبر اکرم (ص) نقل می­کند: «لا تنکح الایم حتی تستامر و لاالبکر حتی تستاذن» اینها معتقدند که در این حدیث بر نهی ازدواج بدون رضایت اینها دارد و ولایت اختیار در اینجا بر اینها صادق می­باشد. اما در مورد اینکه چرا باکره می­تواند خود امر ازدواج خودش را بدست بگیرد ادله­ای ذکر کرده­اند که ما آن­ها را در ذیل بر می­شماریم. اولین ادله­ای که ذکر می­کنند آیات قرآن می­باشد و برای این منظور آیه ۲۳۰ بقره که بیان می­دارد: «فان طلقها فلات حل له من بعد حتی تنکح زوجا غیره» بدین معنی است که هر گاه زن را طلاق دهد برای وی بعداً حلال نیست مگر اینکه زن شوهر دیگری انتخاب کند. از این آیه چیزی که مستفاد می­گردد. این است که عقد نکاح مربوط به زن است و وی می­تواند متصدی امر نکاح گردد. در دنباله همان آیه چنین آمده است که: «فلا جناح علیها یتراجعا» گناهی برای زن و شوهر ندارد اگر بخواهند به یکدیگر رجوع کنند. در اینجا نیز خداوند ازدواج را بدون دخالت ولی آورده است. در آیه ۲۳۱ بقره چنین آمده است که «واذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلاتعضلوهن ان ینکحن ازواجهن» بدین معنی است که: هرگاه زن­های خود را طلاق دادید و عده آن­ها سپری شد مانع از نکاح  آن­ها با شوهرانشان نشوید. دلیل دیگری که برای ازدواج به صورت مستقل توسط دختر ارائه داده­اند. روایتی می­باشد که از حضرت محمد (ص) نقل شده است. «والثیب احق بنفسها من ولیها و البکر تستاذن فی نفسها و اذنها صماتها» زن بیوه در امور راجع به خود  از ولیش شایسته­تر می­باشد و از زن باکره اجازه گرفته می­شود و سکوت وی به منزله اجازه می­باشد که این روایت را ابن عباس از آن حضرت نقل کرده است.۱ تا اینجا احادیثی که ذکر گردید بنظر می­رسد که احادیث ذکر شده برای استقلال دختر کافی نمی­باشد چه هر کدام از احادیث و آیات می­توان گفت به طور مستقیم به استقلال دختر در امر ازدواج نمی­پردازد.

 

مثلاً در موردی راجع به ازدواج بعد از طلاق استناد کرده­اند که بحث ما راجع به استقلال ثیبه در ازدواج خودش نمی­باشد و همه حرف و حدیث­ها مربوط به ازدواج دختر باکره می­گردد، یا در موردی که در ارتباط، رجوع زن و شوهر سخن رفته است هیچ کدام را به طور قطع          نمی­توان به دختر باکره نسبت داد. ولی این حداقل را هم نمی­توان فراموش کرد که ازدواج به طور مستقل دختر باکره را هم می­توان به طور ضمنی از روایات و آیات استفاده کرد. دیگر حدیثی که در این ارتباط بدان اشاره رفته است بدین مضمون می­باشد: «الایم احق بنفسها من ولیها» بدین معنی که دختر از ولی خود نسبت به امور خودش.

 

محقق است در این مورد گفته­اند حدیث برای تمام دخترها صدق می­کند و نمی­توان این حدیث را به هیچ یک از گروه­های به نظر ما سه گانه از قبیل باکره، یتیم و یا ثیبه حمل کرد چون هیچ دلیلی برای آن­ها نداریم. دلیل دیگری که برای این نظر ارائه کرده­اند دلیل عقلی می­باشد که می­گویند دختر وقتی در ازدواج خود دخالت می­کند در حق خاص خود مداخله کرده و او اهلیت تصرف را دارد پس این تصرف او صحیح می­باشد که می­گویند به همان نحو که دختر در تمام امور راجع به اموال خود دخل و تصرف می­کند چه حق تصرف را در همه موارد دارا می­باشد.۲

 

[۱] فیض الکاشانی، محمدحسین، مفاتیح الشرایع، نشر مجمع الذخائر الاسلامیه، الجزء الثانی، ص۲۶۵. به نقل از پایان نامه فوق ص ۲۶۰

 

[۲] حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۳، حدیث ۱، ص۲۰۱. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۳۰

 

[۳]طوسی، ابی جعفر محمدبن الحسن، الاستبصار، دارالکتب الاسلامیه، الجزء الثالث، الطبعه الثالثه، ص۲۳۴. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۲۶

 

۱- بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره فی الاحکام العتره الطاهره، ج۲۳، ص۲۰۱.

 

۱- بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، ج۲۳، ص۲۰۲. به نقل از پایان نامه فوق ص ۱۶۳

 

۲- حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۹، حدیث ۴، ص۲۱۴.

 

[۴] بابازاده، علی اکبر، مسائل ازدواج و حقوق خانواده، مجله حقوقی، ص۳۶.

 

[۵] عاملی، زین الدین، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، مکتبه آیه ا… العظمی المرعشی النجفی قم، الجزء الخامس، ص۱۱۶.

 

[۶] مغنیه، محمد جواد، الفقه علی المذاهب الخمسه، ناشر ندارد، الطبعه السابع، ص۳۲۲.

 

[۷] طباطبائی، السید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دارالکتب الاسلامیه، الجزء الثانی، الطبعه الثانیه، ص۲۴۹. به نقل از پایان نامه فوق ص ۷۸

 

[۸] عاملی کرکی، ابوالحسن علی بن الحسین بن عبدالعالی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج۲، ص۱۲۳. به نقل از پایان نامه فوق ص ۷۹

 

[۹] بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره فی الاحکام العتره الطاهره، ج۲۳، ص۲۰۳. به نقل از پایان نامه فوق ص ۶۳

 

[۱۰] موسوی البغدادی، المرتضی علم الهدی علی بن الحسین، الانتصار، الانتشار موسسه النشر الاسلامی، ص۲۸۳. به نقل از پایان نامه فوق ص ۶۴

 

۱- همان  منبع فوق,ص ۹۲

 

۲همان منبع فوق ,ص ۱۳۸

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:34:00 ب.ظ ]




     بعد از دو نظر و عقیده­ای که گذشت یکی از نظریات دیگر که می­توان عنوان کرد از لحاظ شهرت نسبت به دیگر آراء در درجه سوم قرار دارد و می­توان گفت تنها در کتب فقهی امامیه یافت می­شود قول تشریک ولایی می­باشد این عقیده بدین معنی است که دختر برای اینکه بتواند ازدواج کند باید اذن ولی خود را بگیرد یعنی لزوم اذن ولی دختر در عقد نکاح، روایاتی در تایید این نظر می­آورند که یکی از این حدیث حدیثی است موثق که از صفوان نقل شده است: عبدالرحمن موسی بن جعفر(ع) مشورت کرد در مورد تزویج دخترش برای پسر برادرش پس فرمودند: انجام بده اگر به رضایت او بود، پس همانا برای وی در آن نصیبی است،…[۱] دلیل دیگری که علی الظاهر می­توان برای این امر عنوان کرد این است که نظریه تشریک ولایی به لحاظ جمع بین اخبار می­باشد که در مباحث قبلی بدان اشاره شد بنا به قرائن این نظریه یکی از ضعیف­ترین نظریاتی است که در این مساله ذکر شده است. این عده از علما آمده­اند و بین روایاتی که پدر را مستقل در امر ازدواج می­دانند با روایاتی که دختر را مستقل در امر ازدواج می­دانند جمعی بزنند و بگویند که برای عدم طرد روایات باید این دو نوع روایت را جمع ببندیم و هر دو را در امر ازدواج شریک بدانیم چه گفته­اند «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» این موارد را که در نظر بگیریم می­توانیم بدین نتیجه برسیم که جمع بودن و جمع کردن بهتر است اما بر این نظریه ایراداتی گرفته­اند و بیان داشته­اند که روایاتی که پدر را در امر ازدواج مستقل می­داند با شرکت و دخالت غیر اولیاء عقد- دختر- مخالف می­باشد و همچنین روایاتی که دختر را در امر ازدواج مستقل می­دانند از دخالت پدر در امر ازدواج نهی می­کنند و توهم اینکه ما بین اخبار و اصله از طریق روایاتی با وجود تفاوت مضامین جمع ببندیم باعث شده است که علما بر این عقیده باشند که بنظر می­رسد این یک اشتباه محض می­باشد، ولی به هر صورت عده­ای از فقها این نظر را پذیرفته­اند و چنین نظر داده­اند که مثلاً برای دختر باکره رشیده جایز نیست با وجود پدر و جد پدری بدون اذن اینها مبادرت به ازدواج نماید[۲]- عقد دائم منظور است برخی دیگر از فقها هر چند که قائل به استقلال دختر در امر ازدواج می­باشند ولی احتیاط را بر گرفتن اذن ولی گذاشته­اند. [۳]که می­توان گفت این نظریه فرعی بر نظریه تشریک ولایی می­باشد چون در نظریه فوق هر دوی دختر و ولی باید راضی به انجام این امر باشند به عبارتی اینها با هم عقد را واقع می­سازند. اما در این نظریه­ای که در آخر عنوان کردیم دختر خود مستقلاً می­تواند ازدواج کند منتهی فقها برای رعایت حال والدین و عدم خود سری دختر و شاید به خاطر عرف جامعه ایران بدین نظر روی آورده­اند تنها استحباب اذن گرفتن را آورده­اند و این استحباب را برای بکر و حتی ثیبه قائل شده­اند ولی بر باکره رشیده تاکید دارند و اینکه برخی از فقها دختر باکره را بخاطر عدم استبداد ملزم به گرفتن اذن کرده­اند این امر نمی­تواند بیانگر استحباب اذن گرفتن از ولی باشد.[۴] پس حتی عقیده به گرفتن اذن به علت مستحب بودن این امر ندارد چه اول باید استحباب این امر به اثبات برسد که با توجه به آراء فقها این امری ناشدنی می­باشد از طرفی دیگر وقتی الزام به گرفتن اذن ولی می­کنند به خاطر مستحب بودن این امر باید توجه داشت که امر مستحب ایجاد تکلیف حتمی و الزامی برای افراد در بر ندارد می­توان گفت این نظریه از خیلی از جهات با نظریه استقلال ولی یکی می­باشد هر چند در عمل تفاوت­هایی به نظر می­رسد.

 

 

۴) استقلال ولی در عقد دائم و عدم آن در متعه

 

این نظریه بدین معنی است که پدر و جد پدری بر دختر باکره در ازدواج دائم ولایت کامل دارند ولی در ازدواج موقت، این خود دختر می­باشد که به طور مستقل می­تواند در امور خود تصمیم­گیری نماید. ظاهر امر این است که علما خواسته­اند بین اخباری که قائل به استمرار ولایت بر دختر باکره به طور مطلق شده­اند و دیگر اخبار و احادیثی که در آن­ها قائل به استقلال دختر باکره شده­اند و دیگر اخبار به نحوی جمع بندی کنند و بتوانند همه موارد را در حکم خود در نظر بگیرند. روایاتی که باعث ارائه این نظر گردیده است را برای نمونه ذکر خواهیم کرد. در جایی نقل شده است: گفت سوال کردم از تمتع از بکری که پدر و جد پدری دارد بدون اذن از پدر و جد پدری: فرمودند که: هیچ باکی نیست.[۵] آنچه که از ظاهر این روایت بر می­آید دختر می­تواند به طور استقلالی در عقد موقت خود دخالت کند. روایتی دیگر ابی سعید از ابوعبدا… (ع) نقل کرده است سوال کردم از آن حضرت از تمتع از باکره که دارای پدر و جد پدری می­باشد… است. فرمودند: باکی نیست و ما نمی گوئیم آن طور که می­گویند این از ضعف نفس می­باشد.[۶] این احادیث ذکر شده البته به نظر ما علاوه بر اینکه به عقد متعه توسط خود دختر صحه گذاشته است به یک امر مهم دیگر که امروزه شاید دیدگاه منفی مردم را همراه داشته است، مسئله­ای است که در آخر روایت بدان اشارت رفته است که همان استناد به عدم ضعف نفس برای عقد متعه می­باشد که متاسفانه در جامعه ما با آن برخورد مناسبی نشده است ولی شاید امر با عرف و سلایق در جامعه ما سازگاری ندارد چون ما این احکام و احادیث را تنها می­توانیم در لابلای کتب فقهی پیدا کنیم. سوالی که می تواند برای خوانندگان مطرح شود این است که آیا پدر بر دختر بعد از متعه ولایت دارد یا خیر؟ آیا این اجازه نافی ولایت پدر و جد پدری در عقد دائم نمی­گردد؟ و آیا این نظر باعث فرار از قانون نمی­شود؟ و پرسش­های متعدد دیگر که در این رابطه به ذهن هر جوینده می­آید. همانطور که می­دانیم ازدواج موقت (متعه) تنها در فقه امامیه پذیرفته شده است و همین امر باعث آن شده است که این نظریه و نظریه بعدی که خواهد آمد تنها در بین فقهای امامیه و در کتب آن­ها پیدا شود. و اهل تسنن این نظریات را قبول ندارند. خب حال ما در فقه امامیه اگر بخواهیم این نظریات را بپذیریم چه باید بکنیم. در فقه امامیه نیز حتی اگر ما قائل به این شویم که پدر بر دختر ولایت دارد، بر دختری این ولایت مفروض است که باکره باشد و اتفاق فقهای امامیه بدان امر می­باشد که پدر و جد پدری بر ثیبه هیچ ولایتی ندارد و می­توان گفت که علت ولایت بکارت می­باشد که اگر دختری بتواند به عقد متعه در آید دیگر جایی برای ولایت پدر و جد پدری باقی نمی­ماند مگر به این امر قائل شویم که نزدیکی از قبل صورت نگیرد که این هم نمی­تواند دیدگاه صحیحی باشد. حال از طرف دیگر وقتی دختری خود را مواجه با پدر و جد پدری و مخالفت­های آن­ها می­بیند به عقد متعه تن   می­دهد تا خود را از مخالفت­ها نجات دهد و از این طریق خود را از حکم استقلال ولی در ازدواج دائم رهایی دهد و فرار کند و به اصطلاح همان طور که در فقه هم عنوان می­کنند کلاه شرعی بر قانون بگذارد. آنچه که در این راستا به ذهن می­رسد آنست که نمی­توان این نظر را به همین راحتی از دیدگاه نقادانه کنار گذاشت. آنچه که ابتدای امر به ذهن می­رسد این است که فقها برای دادن یک نظر جوانب امر را در نظر می­گیرند این در حالی است که بنظر می­رسد این امر در حکم مورد نقد، مورد توجه قرار نگرفته است و می­توان گفت که این دیدگاه بدون توجه به مسائل حاشیه­ای و بعضاً مسائل اصلی نکاح ارائه شده است که جای بررسی و دقت بیشتری دارد چه هیچ عقل سلیمی نمی­پذیرد که در عقد متعه که به نظر ارزش آن کمتر از عقد نکاح دائم می­باشد را به دختر و امر نکاح دائم به پدر داد چون متعه امری است خطیر و از طرفی وقتی مانند متعه را به دختر اجازه می­دهیم چرا ازدواج دائم را به وی نمی­دهیم. از طرف دیگر موردی که می­توان به آن اشاره کرد آنست که در عرف جامعه ما عقد دائم با نظارت اولیاء همراه بوده است و این یک امری مقبول در روزگار اجداد ما بوده است. و فقها هم برای عدم مخالفت با این رویه و از طرفی با بودن احادیثی در تایید این دیدگاه اولیاء را مانند رویه عرفی جامعه در ازدواج دائم صاحب اختیار دانسته­اند ولی نکاح موقت را که کمتر در متون تاریخی اعراب و ایران قابل دسترسی می­باشد را به دختر داده­اند تا هم از مخالفت با اولیاء دختر رها شوند و هم از طرفی متهم به در قید کردن دخترها نشود ولی باید عواقب این امر هم در نظر گرفته شود و بدون توجه به آثار مطالب را عنوان نکنیم چه احادیثی که در این زمینه آمده است تنها دختر را در متعه مستقل دانسته است و اصلاً در مقام ازدواج دائم نبوده است و از این رو نمی­توان بدین نتیجه رسید که پدر و جد پدری در عقد دائم ولایت دارند و دختر در عقد موقت چه احادیثی نیز راجع به استقلال دختر در نکاح داریم که با قسمت اول نظریه مخالفت می­نماید.

 

[۱] حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۹، حدیث ۲، ص۲۱۴. به نقل از منبع فوق الذکرص ۴۳

 

[۲] طوسی، ابی جعفر محمد بن علی (ابن حمزه)، الوسیله الی نیل الفصیله، مکتبه آیه ا… العظمی المرعشی النجفی، الطبعه الاولی، ص۲۹۹. به نقل از پایان نامه فوق ص ۸۳

 

[۳] موسوی الخمینی (ره)، سید روح ا…، تحریر الوسیله، نشر بیتا، ج۲، ص۳۹۳.

 

[۴] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، الجزء التاسع و العشرون، المکتبه اسلامیه، الطبعه الثانی، ص۲۲۹.

 

[۵] حر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۹، ص۴۵۹.

 

[۶] همان منبع، حدیث۶، ص۴۵۸.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:33:00 ب.ظ ]




     قائلین به این قول معتقدند که دختر می­تواند عقد دائم خود را به عهده بگیرد ولی در عقد متعه پدر و جد پدری این امر را بر عهده می­گیرند و دختر می­تواند با مرد دلخواه خود عقد دائم واقع سازد. قائلین به این قول به دو حدیث اشاره دارند یکی حدیثی است که ابی مریم از ابی عبدا… (ع) نقل می­کند چنین است: بکری که پدر دارد ازدواج موقت نمی­کند مگر به اذن پدرش.۱ دیگر حدیث، صحیحه­ای است که بزنطی از امام رضا (ع) نقل کرده است: باکره ازدواج متعه نمی­کند مگر به اذن پدرش۲ از این روایات نتیجه گرفته­اند که پدر تنها در متعه ولایتش استمرار دارد و دختر در ازدواج دائم صاحب اختیار می­باشد. در این ارتباط نیز ایراداتی مانند قبل بوجود می­آید اول اینکه وقتی روایتی آمد و در آن عقد متعه را در اختیار پدر قرار دارد نمی­توان از آن نتیجه عکس گرفت چه روایات ذکر شده در مقام بیان این امر نبوده­اند از طرفی همان طور که در مبحث قبلی اشاره کردیم روایت در مورد استقلال دختر در کتب احادیث نیز وجود دارد. که می­توان گفت «اذا تعارضاً تساقطا» همچنین اگر به دقت در احادیث ذکر شده دقت کنیم این روایت­ها ازدواج را مانند عقد دائم که در نظریه تشریک ولایی گفتیم بر عهده طرفین قرار داده است و نمی­توان چیزی بیشتر از این امر از احادیث فوق الذکر دریافت چه اذن برای فردی می­باشد که خود قدرت انشاء را دارد ولی برای تکمیل عقد اذن ولی نیاز دارد پس نمی­توان عنوان کرد که پدر با توجه به این احادیث در عقد متعه اختیار یا ولایت تام دارد. حال جای این سوال باقی می­ماندکه اگر ما با این امر مواجه شویم که پدر بخواهد دختر خود را به عقد موقت کسی در اورد و دختر بخواهد با فرد مورد نظر خود عقد دائم بندد چه باید کرد و در این بین حق با کیست؟ از یک طرف اگر بگوئیم مثلاً دختر زودتر اقدام به ازدواج کرده باشد هر چند پدر نیز حق ازدواج متعه دختر را دارد ولی چون دختر زودتر اقدام به این امر کرده است دیگر خود بخود حق پدر از بین می­رود حال اگر پدر بخواهد دختر خود را ازدواج دهد آیا در این مورد دختر باید این امر را بپذیرد و حق اعتراض ندارد اگر بخواهیم با توجه به اصول و کلیات صحبت کنیم در اینجا چون پدر و زودتر اقدام به ازدواج دختر خود کرده است دیگر دختر حقی برای مخالفت با این ندارد. اما می­توان گفت که اگر بخواهیم به این نظر با این توجیه برخورد کرد در عمل باعث یک تضاد و در نهایت موجب آن می­گردد تا مصلحت را نه پدر و نه دختر در امور خود در نظر نگیرند چه پدر ترس از اینکه مبادا دختر به ازدواج دائم با فردی دست زند وی را زود به عقد متعه فرد مورد نظر خود در می­آورد و همین امر در مورد دختر هم دقیقاً صدق می­کند و در عمل باعث درگیری و ایجاد التهاب در نزد خانواده می­گردد. حال برگردیم به سوال خودمان که آیا پدر اولویت دارد یا خیر؟ آنچه که به نظر می­رسد این است که باید به اهمیت هر مورد آگاهی داشت چه اگر بخواهیم یک حساب ساده هم داشته باشیم، به این نتیجه می­رسیم که از لحاظ اولویت ازدواج دائم بمراتب هم از لحاظ حفظ خانواده و هم رعایت حال افراد بر ازدواج متعه برتر می­باشد. بنظر ما چنین بر می­آید که حتی اگر پدر هم زودتر از دختر خود عقد متعه برای وی واقع ساخته باشد دختر حتی اگر نخواهد هم ازدواج نماید تن به تمکین نمی­دهد و هیچ قدرتی هم نمی­تواند وی را بدین امر اجبار نماید ولی بهتر آنست که برای جلوگیری از درگیری در خانواده ایرانی حق ازدواج دختر را در این نظریه- حتی اگر ما در فرض محال مجبور به پذیرش این دیدگاه گردیم- نسبت به ازدواج موقت دختر که به دست اولیاء می­باشد باید از اولویت خاصی برخوردار گردد و چه در غیر این صورت درگیری و عدم تفاهم به حد اعلای خود می­رسد.

 

 

 

۶) ولایت مادر و جد مادری

 

در مورد و عدم ولایت برادر، عمو، عمه، … بجز مادر و جد مادری بین فقها امامیه هیچ­گونه اختلاف نظری نیست زیرا که در این زمینه روایات زیادی وارد شده است. چنان­چه مثلاً عمو، برادر برای صغیر اقدام به ازدواج کرده باشد صغیر با رسیدن به سن بلوغ حق دارد و در صورت عدم رضایت ازدواج نسبت به فسخ آن اقدام نماید.

 

در مورد مادر و جد مادری نیز اکثر قریب به اتفاق اصحاب امامیه بر عدم ولایت عقیده دارند و قانون مدنی نیز با رعایت اصول و ضوابطی حق حضانت را به مادر سپرده است.

 

لذا بسیاری از فقهاء برای حفظ و رعایت جانب احتیاط و جمع بین روایات، قائل بر شراکت بین زن و ولی او شده­اند، امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله در این رابطه می­گویند: سزاوار بلکه مستحب است برای زنی که مالک امر خودش است از پدر یا جدش اذن بگیرد.

 

عمده بحث بین فقها حول استقلال و عدم استقلال دختر باکره رشیده دور می­زند و لذا در این رابطه عقاید و آراء متفاوتی ذکر گردیده که در این مجال به طور مختصر به استدلالات مذکور می­پردازیم:

 

قائلین به عدم استقلال دختر باکره رشیده به احادیث و آیات قرآن کریم استناد کرده، و  می­گویند:

 

احادیث و روایات زیادی وارد شده که بر بطلان نکاح دختر، بدون اذن ولی دلالت دارند، از جمله قول پیامبر اکرم (ص) که می­فرمایند «ایحاامرأه نکحت نعیر اذن ولیها فنکاحها باطل» و یا روایت علا از ابن ابی یعفور از امام صادق (ع) که حضرت می­فرمایند:

 

«لا تنکح ذوات الا باء من الا بکارالرشیده الا باذن آبائهن» و …

 

 

 

گفتار سوم) حدود اجازه ولی در نکاح دختر باکره رشیده

 

با توجه به جمیع مطالب گفته شده می­توان اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده را واجد اوصاف ذیل دانست.

 

۱- چون اصل، آن است که افراد بعد از دارا شدن اهلیت قانونی، در کلیه امور خود دارای اختیار باشند، لزوم اذن ولی نیز در ازدواج دختر باکره رشیده، خلاف اصل است. بنابراین، بایستی در لزوم کسب اجازه به قدر متقین اکتفا کرده و اجازه نکاح را شخصی و منحصر به ولی قهری دانست. مستنبط از ماده ۱۰۴۴ اصلاحی قانون مدنی نیز همین معنا است: «در صورتی که پدر و جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آن­ها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی می­تواند اقدام به ازدواج نماید» ماده ۱۰۴۴ قبلی با صراحت بیشتری به این موضوع اشاره می­کرد و بیان می­داشت که: «اجازه را باید شخص پدر یا جد پدری بدهد و اگر به علیت تحت قیومیت باشد اجازه قیم او لازم نخواهد بود». مادر و سایر خویشاوندان دختر نیز حق دخالت در نکاح را ندارد. وصی منسوب از طرف ولی قهری نیز این حق بی­بهره است.

 

۲- موافقت یکی از اولیاء دختر برای ازدواج وی کافی است و لذا هر گاه پدر یا جد پدری با ازدواج او موافقت نمایند می­تواند ازدواج کند. هر چند امروزه با حیات پدر معمولاً جد پدری از مداخله در امور نوادگان خود، خودداری کرده و با افزایش سن ازدواج نیز اصولاً‌چنین توانی را هم ندارد.

 

۳- هر گاه دختری بدون اجازه ولی به اقدام به عقد نکاح کرده و بعداً ولی، عقد را اجازه داد و آن را تنفیض نمود، این اجازه دیگر قابل رجوع نخواهد بود.۱

 

۴- اذن ولی قابل رجوع است، بدین معنا که ولی می­تواند در صورت موافقت با ازدواج دختر رشید، خود و قبل از نکاح، از تصمیم خود رجوع کرده و آن را تغییر دهد فرضاً با ذهنیت خوبی که از داماد داشته با ازدواج دخترش با وی موافقت می­نماید ولی بعداً با تحقیق در می­یابد وی بی­بندوبار است. از تصمیم قبلی خود رجوع می­کند.

 

۵- ولی نمی­تواند به دختر، اذن و آزادی کامل در انتخاب همسر بدهد و آن را به طور کلی به دختر واگذارد. بلکه این اذن موردی بوده و باید درباره نکاح با شخص معین صادر گردد.[۱]

 

۶- در صورتی­که پدر یا جد پدری از اختیار خود سوء استفاده کرد و از نکاح دختر معانعت غیر موجه نماید، در این صورت دختر می­تواند بدون کسب اجازه و صرفاً با تشریفات خاصی  اقدام به ازدواج کند. ماده ۱۰۴۳.

 

۷- اذن ولی خاص است، بدین معنا که رضای او باید درباره نکاح با شخص معین صادر شود، ولی نمی­نواند انتخاب همسر را به طور کل به دختر واگذار کند.

 

۱- حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۱۲، ص۴۵۹.

 

۲- همان منبع، حدیث ۵، ص۴۵۸.

 

۱- کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی خانواده، نشر میزان، ج ۱، ص ۷۹.

 

[۱] همان منبع ,ص ۱۵۵

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:33:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم