ساختار بازدارنده |
ساختار سازمانی بازدارنده با سلسلهمراتبی انعطافناپذیر و سیستمی از قواعد و مقررات تنبیهی، بر اجابت و همنوایی اعضای سازمان متمرکز است (تایلوس،۲۰۰۹؛ آدامز و فورسیث[۱]، ۲۰۰۶؛ گگ، ۲۰۰۳؛ هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱). به عبارتی دیگر سلسلهمراتبی از قواعد و مقررات قهری و اجباری، بیانگر ماهیت ساختار بازدارنده میباشد. مبنای عینی سلسله مراتب، اجابت اجباری کارمندان است؛ از اینرو رفتار آنان از نزدیک و به طور دقیق مدیریت و کنترل میگردد (هوی و میسکل، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸؛ آدامز و فورسیث، ۲۰۰۶؛ هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱). در واقع ساختار مذکور منجر به اعمال نوعی نظارت پایشی و تبعات بازداردنده آن از قبیل کاهش تعهد حرفهای و سازمانی و عدم انگیزش در سازمان میشود. ساختار بازدارنده، شرایط لازم جهت تبدیل افراد به کارمندانی نالایق، بیمیل به کار و بیمسئولیت نسبت به خواسته های مدیریت را فراهم میآورد و هر نوع خلاقیت و نوآوری را سرکوب مینماید. از طرفی این ساختار منجر به تقویت قدرت مدیران جهت اعمال کنترل بر کارکنان میشود (هوی و میسکل، ۲۰۰۵ و۲۰۰۸؛ گگ، ۲۰۰۳) و البته از طرفی دیگر احساس بیقدرتی (عدم نفوذ) در کارکنان را موجب میگردد (هوی و سوئیتلند،۲۰۰۰؛ هوی[۲] و همکاران،۲۰۰۲؛ هوی، ۲۰۰۳؛ سیندن و همکاران،۲۰۰۴).
در ساختار بازدارنده، بهرهوری مفهومی از دست رفته است. این نوع ساختار می تواند کیفیت خدمات سازمانی را تحت تاثیر قرار دهد. ساختار بازدارنده عدم اعتماد بینفردی را موجب میشود؛ و همین امر خود به کژکارکردی سیستم سازمانی میانجامد (گگ، ۲۰۰۳). این نوع ساختار، بیزاری کارمندان را به دنبال خواهد داشت و نه تعهد (پذیرش مشتاقانه و عملکرد وفادارانه) آنان را (هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۰). بهعلاوه پیامدهای ناشی از ساختار بازدارنده، تاثیرات منفی از قبیل غیبت، استرس، احساس بیگانگی و نارضایتی شغلی را موجب میگردد (گگ، ۲۰۰۳؛ هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۰؛ آرچز[۳]، ۱۹۹۱).
ساختار بازدارنده در مقایسه با ساختار تواناساز، بهوجودآورنده محیط کاری است که کمتر اثربخش میباشد (گگ، ۲۰۰۳). در این نوع ساختار، جو سازمانی به شکلی منفی جهت مییابد (هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۱) و فضای موجود، در امر حل مساله و انجام وظایف کاری مانع است نه یاریدهنده. این نوع ساختار ماهیتاً ازبینبرنده فرایند حل مساله است. بهعلاوه بازدارنده هرگونه نوآوری و رشد است (گگ، ۲۰۰۳). ارتباطات در آن از نوع سختپیوند، یکطرفه و از بالا به پایین بوده (هوی و میسکل، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸؛ هوی، ۲۰۰۳) و میزان مشارکت افراد ناچیز است. زیرا تعاملات بینفردی را محدود نموده و کنترل اداری زیادی را اعمال مینماید (هوی و میسکل، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸؛ تایلوس، ۲۰۰۹). پرواضح است که ساختار بازدارنده از طریق نفوذ در و بر رفتار سازمانی افراد در سطوح فردی، گروهی و سازمانی، سازمان را در راستای تحقق سلامت سازمانی باز میدارد. ویژگی های ساختار بازدارنده را می توان به شرح ذیل برشمرد:
– اجرای قوانین و رویه های سخت
– تلقی مشکلات به عنوان محدودیت و گرفتاری
– خواستار همنوایی و توافق
– تنبیه اشتباهات
– ترویج بدگمانی
– خواستار اجابت
– کنترل
– تنبیه کارکنان
– بازداری تغییر
– قوانین مستبدانه
– تصمیم گیری یک جانبه
– اعمال فشار برای انجام کار مورد نظر
– بیاعتمادی کارمندان
– فریب و نیرنگ
– تعارض
– ایجاد احساس بیقدرتی و بینفوذی در افراد (هوی و سوئیتلند، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱؛ هوی و میسکل، ۲۰۰۵؛ ۲۰۰۸).
۲-۱-۱-۵-۲-۸-۳- مقایسه دو نوع ساختار
در پایان لازم به ذکر است که به طور کلی، ساختار تواناساز با قواعد و مقررات منعطف و پیامدهای مثبت، دارای ماهیتی کارکردی است و ساختار بازدارنده با به کارگیری قواعد و مقررات سخت و نامنعطف و پیامدهای منفی خود، منجر به کژکارکردی سازمان میشود (هوی و میسکل، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸). در زیر ابعاد چهارگانه انواع ساختارهای تواناساز و بازدارنده در جدول شماره (۱)، با یکدیگر مقایسه گردیدهاند. این مقایسه ضرورت توجه و تلاش سازمانها برای طراحی، استقرار و توسعه ساختار تواناساز و کاستن از بازدارندگی ساختارهای موجود خود به منظور بهرهوری از پیامدهای مثبت حاصل از آن نوع ساختار را محرز میگرداند (هوی، ۲۰۰۳).
جدول شماره ۱: مقایسه ابعاد چهارگانه انواع ساختارهای تواناساز و بازدارنده
ابعاد
انواع ساختار |
رسمیت | تمرکز | فرایند | زمینه |
بازدارنده | · قواعد و رویههای سخت و انعطافناپذیر
· تلقی مشکلات به عنوان محدودیت و گرفتاری
· خواستار همنوایی و توافق
· تنبیه اشتباهات
· ترویج بدگمانی |
· خواستار اجابت
· کنترل
· تنبیه کارمندان
· عدم تشویق به تغییر
· قوانین مستبدانه |
· تصمیم گیری یکجانبه
· اعمال فشار برای انجام کار مورد نظر |
· بیاعتمادی کارمندان
· فریب و نیرنگ
· تعارض
· ایجاد احساس بیقدرتی و بینفوذی در افراد |
تواناساز | · ارتقای قواعد و رویههای منعطف
· تلقی مشکلات به عنوان فرصتهای یادگیری
· پذیرش تفاوت در ارزشها
· تشویق ابتکارات و نوآوریها
· پرورش اعتماد |
· تسهیل فرایند حل مساله
· ارتقای همکاری
· ترغیب گشودگی
· حمایت از کارمندان
· مشارکتجویی
· تشویق ابتکارات و نوآوریها |
· تصمیمگیری مشارکتی
· حل مسأله |
· اعتماد
· صداقت و اعتبار
· یکپارچگی
· ایجاد احساس قدرت و نفوذ در افراد |
منبع: هوی و سوئیتلند (۲۰۰۰ و ۲۰۰۱) و هوی و میسکل (۲۰۰۵؛ ۲۰۰۸).
۲-۱-۲- قدرت
۲-۱-۲-۱- تعریف قدرت و ماهیت آن
برای شناخت حیات سازمانی میبایست به اشکال قدرت هم به صورت رسمی و هم غیر رسمی، هم مشروع و هم نامشروع توجه نمود (هوی و میسکل، ۲۰۰۸). زیرا هر اندازه که رهبران سازمانی به شمار بیشتری از منابع قدرت دسترسی داشته باشند، بالقوه توانایی رهبری موثرتری خواهند داشت (علاقهبند، ۱۳۸۴). از این رو مدیران میبایست قدرت و منابع قدرت خویش را به منظور هماهنگی و پشتیبانی کار زیر دستان خویش کشف و آن را توسعه بخشند (کریتنر و کنیکی، ۱۳۸۶).
قدرت دارای دو سطح انگیزش و رفتار است ( مککللند و برنهام، ۲۰۰۳):
- انگیزش: نیاز به حس کنترل و نفوذ در دیگران و همچنین رشد کردن نمونههایی از قدرت در سطح انگیزش میباشد. قدرت در این سطح، یک ظرفیت بالقوه است.
- رفتار: هنگامی که این انگیزه به عمل تبدیل گردد، قدرت در رفتار نمود مییابد.
قدرت پدیدهای است که تا زمانی که به کار گرفته نشود، معنا و مفهوم نمی یابد (هال،۲۰۰۲). در واقع قدرت ظرفیتی بالقوه است (رابینز، ۲۰۰۱). مساله کلیدی در مفهوم قدرت آن است که گستره قدرت افراد به اندازه میزان واقعیت قدرتی که آنان دارند نیست، بلکه مبتنی بر تصوری است که دیگران از آن دارند. در واقع آنچه که به افراد توانایی نفوذ می-دهد تصور دیگران در مورد قدرت آنان است (هرسی و همکاران، ۲۰۰۲).
قدرت رابطهای موقعیتی است (هال،۲۰۰۲؛ رولینسون و برودفیلد، ۲۰۰۲). به بیانی دیگر، قدرت نه به عنوان یک ویژگی فردی بلکه به عنوان یک رابطه اجتماعی در نظر گرفته میشود (اسکات، ۱۳۸۷). چون گفته میشود که ساختار در روابط قدرت و روابط قدرت در ساختار تنیده شده است؛ یعنی این دو نمیتوانند از هم جدا گردند (هچ، ۱۳۸۷). زیرا قدرت در جدایی افراد از یکدیگر به وجود نمیآید، بلکه در روابط بین دو نفر یا بیشتر نمود پیدا می کند (رولینسون و برودفیلد، ۲۰۰۲). اثربخشی قدرت به شرایط موجود در موقعیت بستگی دارد. از اینرو قدرت، پدیدهای موقعیتی محسوب میگردد.
تعریف قدرت، مسالهای کلیدی است (تورنر[۴]، ۲۰۰۵). زیرا قدرت دارای ماهیتی پویا و مهم میباشد (هال، ۲۰۰۲). قدرت فینفسه، یک منبع است (هچ، ۱۳۸۷)؛ و توانایی نفوذ بر رفتار دیگران و راهیابی در آنان است (هرسی و همکاران،۲۰۰۲). در واقع قدرت ظرفیت و توانایی بالقوه تاثیر و تغییر دیگران است (افجهای ،۱۳۸۰؛ ریون[۵]،۱۹۹۳). زیرا اساس قدرت عبارت است از کنترل دیگران (جیمز[۶]، ۲۰۰۵؛ کارن[۷]، ۲۰۰۷). قدرت، رفتارهای سازمانی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد (هال، ۲۰۰۲)؛ و امکان پیش بینی رفتار افراد را میسر میسازد (راب و روبرت، ۲۰۱۰). از این رو قدرت به مثابه استعداد نفوذ و نظام کنترل تعریف میشود (شرمرهورن و همکاران،۱۳۸۶؛ اسکات،۱۳۸۷؛ هرسی و همکاران،۲۰۰۲). از طرفی قدرت توانایی دستیابی به هدف و نتایج است (ولدرینگ[۸]، ۲۰۰۱؛ کریتنر،۱۳۸۷). زیرا قدرت، کنترل منابع ارزشمند است (تی جوسوالد[۹] و همکاران، ۲۰۰۵) منجر به هدایت سرمایه انسانی و اطلاعاتی در راستای انجام کارهای تعیین شده میگردد (کریتنر و کنیکی، ۱۳۸۶). به طور کلی میتوان گفت قدرت، کنش (هال،۲۰۰۲) و توانایی جهت نفوذ در فرایند اتخاذ تصمیمات میباشد (ساراکوگلو، ۲۰۰۹).
[۱]Adams & Forsyth
[۲]Hoy
[۳]Arches
[۴]Turner
[۵]Raven
[۶]James
[۷]Karen
[۸]Woldring
[۹]Tjosvold
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-06-08] [ 02:18:00 ب.ظ ]
|