کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



حقوق کارگران و کارمندان، برخورداری از دستمزد عادلانه و بسنده است. از این رو جمله وظایف اخلاقی کارفرمای حقیقی یا حقوقی، اعطای دستمزد عادلانه و مکفی است. (فرامرز قراملکی و همکاران، 1388)

 نخستین  مفهوم سازی  از  اخلاق  حرفه ای،  اخلاق  صاحبان  حرف  و  مشاغل  در  زندگی  شغلی  است  اما  امروزه  به  دلیل  تولد  و  گسترش  سازمانها  و  ادغام غالب مشاغل در آنها، مفهوم اخلاق حرفه ای به سطح ژرف تری یعنی مسئولیت پذیری سازمانها در  قبال  حقوق  محیط  درونی  و  بیرونی  سازمان ارتقاء یافته است. (فرامرز قراملکی و همکاران، 1388)

اخلاق حرفه ای اهل کسب و کار سه شاخص دارد: حرفه ای بودن در کسب و کار، امانت داری و مهربان بودن. امروزه در غالب منشورهای اخلاقی بر عنصر مهربان بودن با مشتری و کارگر کمتر تأکید می شود در حالی که از مهمترین خصلتهای اخلاقی در کسب و کار است. (فرامرز قراملکی، 1386)

در بن هر تصمیم مدیریتی، انبوهی از مسائل اخلاقی را می توان رصد کرد. زیرا هر تصمیمی در حوزه های مالی، فروش، منابع انسانی، تولید و … با حقوق افراد گوناگونی چون مشتریان، مالکان، کارکنان، مدیران، شهروندان، محیط زیست و سایر گروههای ذینفع ارتباط دارد. ارتباط مسئولیت آور است و مسئولیت نیز مسائل اخلاقی را به میان می آورد. (فرامرز قراملکی، 1386)

هر چه سازمان اخلاقی تر باشد، موفق تر است و هر ناکامی بر او آید در تحلیل نهایی، فقدان اخلاق حرفه ای را یکی از مهم ترین عوامل آن خواهیم یافت.

مهم ترین عنصر این نهاد سرنوشت ساز، جامعه عظیم معلمی است که مسئولیت هدایت و پرورش یک نسل بر عهده آن ها است. بنابراین هر گونه سرمایه گذاری علمی و هدفمند به پرورش و بهسازی آن ها و نیز تامین آتیه روحی و روانی  این  قشر  انسان  ساز،  نه  تنها  موجب ارتقاء بهره وری آن ها می شود بلکه می تواند موجبات بالندگی و سرافرازی یک ملتی را فراهم آورد. یکی از متغیرهای پیش بینی کننده مهم این اثربخشی، توجه به رضایت شغلی است که از عوامل مهم در افزایش میزان کارآیی و موفقیت شغلی تلقی می شود. توسعه یافتگی، توسط منابع انسانی کارآمد، علاقمند و دارای پیوند روانی عمیق با شغل، به وجود می آید. معلمین و مربیان تربیت دهنده نیروی عظیم دانش آموزی باید به شغل خود علاقه مند باشند تا بتوانند استعدادهای بالقوه دانش آموزان را شکوفا سازند.

یکی از دغدغه های همیشگی آموزش و پرورش رضایت شغلی معلمان است، که بعدهای مختلفی را رسیدگی و مورد تحقیق قرار دادند اما در بخش اخلاق حرفه ای اسلامی که یکی از ارکان مهم رضایت شغلی معلمان می تواند باشد کمتر پرداخته شده است، که حتی می تواند از لحاظ روانی، ایجاد انگیزه یکی از عوامل مهم بشمار آید اخلاق حرفه ای اسلامی یکی از مسائلی است که کمک فراوانی به رضایت شغلی معلمان می کند، مدیران آموزشی با رعایت مولفه های اخلاق حرفه ای اسلامی می توانند بخشی از رضایت معلمان را تامین کنند که می تواند در پیشرفت دانش آموزان و در ابعاد گوناگون یاری رساند. زمانی که مدیر آموزشی مولفه های اخلاق حرفه ای اسلامی را بشناسد و بر اساس آنها پیش برود، یقیناً بهره وری و کارآیی افزایش می باید و هر چقدر مدیر در رفتار خود با معلمان از اخلاق حرفه ای اسلامی استفاده کند به طبع بر روی دانش آموزان به طور مستقیم تاثیر مثبت خواهد گذاشت و اثربخشی مدیر و معلمان در آموزشگاه بیشتر خواهد شد. سرمایه گذاری اخلاقی و هدفمند در تامین اهداف آموزش و پرورش و پیشبرد و پیشرفت جامعه نقش بسزایی دارد.

متغیر اخلاق حرفه ای اسلامی یک متغیر اثر بخش بوده که هم موفقیت مدیر آموزشگاه و هم موفقیت معلم و دانش آموزان را در  پی دارد،  اخلاق حرفه ای اسلامی یکی از زیر بنایی ترین مولفه های رفتار انسانی است.

با توجه به اینکه تا کنون در سیستم آموزش و پرورش منشور اخلاق به شکل کلی وجود داشته اما به شکل تخصصی برای مدیران آموزشی معیار و ملاک اخلاق حرفه ای اسلامی وجود نداشته  است.

این پژوهش به شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای اسلامی مدیران آموزشی که منجر به رضایت شغلی معلمان می باشد پرداخته و این خلاء را پر کرده است.

یکی از دغدغه های محقق نبودن معیارهای مشخص اخلاق حرفه ای اسلامی برای مدیران آموزشی است که با کمک این تحقیق توانسته بخشی از آن را بیان نموده و همچنین با توجه به پایین بودن رضایت شغلی معلمان محقق در تلاش است که از طریق شناسایی و ترویج اخلاق حرفه ای اسلامی به افزایش رضایت شغلی کمک کند، با توجه به اینکه ما در کشور اسلامی زندگی می کنیم؛ داشتن و شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای اسلامی برای مدیران آموزشی که سرمایه امروز و فردای کشور در دست آنهاست؛ امری واجب و لازم دانسته؛ برای همین این نیاز از طریق این تحقیق تا حدودی برآورده کرده است.

نیاز شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای برای مدیران آموزشی نه تنها در آموزش و پرورش بلکه تمامی مدیران آموزشی که در حوزه های دیگر مشغول می باشند ضرورت مورد توجه محقق است.

ترویج اخلاق حرفه ای در فضاهای آموزشی باعث نشاط، بهداشت، سلامتی، فرهنگ سازی و … نقش موثری در جامعه دارد.

عدم وجود شادی و نشاط و رضایت در بین معلمان خود گواه بر این مدعاست که با کمک یکی از عوامل اخلاق حرفه ای اسلامی می توان به بخشی از آنها دست یافت، یکی از علت های که جو مدارس تبدیل به یک رابطه خشک اداری می شود رفتار مدیر بوده و اگر مدیر مدرسه با شناسایی اخلاق حرفه ای اسلامی و در چارچوب قانون با معلمان رفتار کند فضای مدرسه را می تواند تغییر دهد و یک فضای زیبا به وجود آورد که باعث رضایت معلمان شود.

توسعه اخلاق حرفه ای اسلامی در بخش مختلف می تواند با عث رضایت شغلی بیشتر معلمان شود شیوه و روش رفتار مدیر بسیار تاثیرگذار است. ترویج  اخلاق حرفه ای در بین مدیران و معلمان باعث بهره وری و افزایش رضایت شغلی خواهد شد.

دلایل مختلفی برای عدم رضایت شغلی معلمان وجود دارد که می توان اخلاق حرفه ای مدیران را یکی از آنها نام برد با شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای و اجرای آن توسط مدیران آموزشی در بین معلمان آموزشگاه ها می توان رضایت معلمان را تا حدی بهبود بخشید.

اخلاق حرفه ای اسلامی را هم مانند منشور اخلاقی در تمام سازمانها و مدارس نصب و مدیران را به اجرای آن ترغیب کند، باعث بهره وری بیشتر و رضایت شغلی معلمان خواهد شد؛ با توجه به تحقیقات انجام شده توسط محقق هیچ گونه فعالیتی در این زمینه وجود نداشته و این مشکل مورد بررسی قرار نگرفته است به همین دلیل محقق با استفاده از قرآن کریم، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه به یافته های مفیدی دست یافته است.

اهمیت شغل معلمی در هر جامعه ای انکارناپذیر است. معلمی یکی از مشاغل مهم و اساسی هر جامعه محسوب می شود و مسئولیت هدایت و پرورش یک نسل به عهده معلمان جامعه است، بنابراین توجه به پژوهش در متغیرهای مربوط به معلم، به ویژه در زمینه رضایت شغلی می تواند بسیار مهم باشد (زارعی، 1380).

رضایت شغلی معلمان به عنوان یک شاخص مهم و مؤثر در آمورش، توجه مجریان و پژوهشگران حوزه تعلیم و تربیت را جلب کرده است (زانگ[3]، 2007).

رضایت شغلی در معلمان یک منبع مهم برای رضایت شخصی است و در حفظ و نگهداری معلمان در کارشان مؤثر است (کمیلی، 2004) و فداکاری، علاقه مندی و تعهد در مسئولیت شان را ممکن می سازد (تسنیم[4]، 2006).

عامل نیروی انسانی همواره به عنوان یکی از عوامل مؤثر در بقای سازمان های مطرح است. بنابراین شناخت نیازها، انگیزه ها، تمایلات، عوامل رضایت و عدم رضایت کارمندان نه تنها لازم است بلکه جهت اتخاذ سیاست های صحیح، راهبردهای  مناسب  و  برنامه های مؤثر ضروری می باشد. رضایت شغلی، یک حس مثبت و مطبوع و پیامد ارزیابی شغلی یا تجربه فرد است. این حالت کمک زیادی به سلامت فیزیکی و روانی افراد می کند. از نظر سازمانی، سطح بالای رضایت شغلی، منعکس کننده جو سازمانی بسیار مطلوب است که منجر به جذب و بقای کارکنان می شود.

لوک[5] معتقد است رضایت مندی شغلی ناشی از ارزیابی شغل به عنوان امری است که رسیدن یا امکان رسیدن به ارزش های مهم شغلی را فراهم می آورد. بنابراین فرد زمانی به طور مؤثر سازمان را در جهت رسیدن به اهداف آن یاری می رساند که ابتدا از شغل و حرفه خود راضی و خشنود باشد  نیز به کاری بپردازد که به آن علاقه مند است (فروغی، 1386).

دیدگاه ها و مفهوم سازی های متعدد و گاه متناقضی درباره تعریف «رضایت شغلی» شکل گرفته و توسعه یافته است. برخی از صاحب نظران هم چون هرزبرگ رضایت شغلی را دارای دو بعد دانسته اند. یک بعد عوامل و شرایطی است که فقدان آنها فقط موجب عدم رضایت می گردد. مانند طرز تلقی و برداشت کارکنان، شیوه اداره امور، خط مشی های سازمان، ماهیت و میزان سرپرستی، امنیت کاری، شرایط کاری، مقام و منزلت، سطح حقوق و دستمزد، استقرار روابط متقابل دو جانبه، مدیران و مرئوسان و زندگی شخصی کارکنان. هرزبرگ این موارد را عوامل بهداشتی یا مؤثر در حفظ وضع موجود یا عوامل بقاء می نامند و معتقد است که نبود این عوامل ممکن است چنان کارمندان را دچار عدم رضایت سازد که سازمان را ترک کرده و موجودیت آن را به مخاطره اندازد. بعد دوم، عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه هستند که وجود آن ها موجب انگیزش و رضایت افراد و فقدان آن ها باعث عدم رضایت ضعیفی می گردد. به نظر هرزبرگ عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه عبارت است از موفقیت کاری، شناخت و قدردانی از افراد و کار آن ها، پیشرفت و توسعه شغلی، رشد فردی و ماهیت کار و وظایف محموله (بیشکیو[6]، 2001).

 برخی دیگر از اندیشمندان مانند لوک، معتقدند بسیاری از مفهوم سازی ها و تعاریف «رضایت شغلی» در بردارنده نوعی فرایند ارزشیابی است از این رو آن را حالت هیجانی خوشایند و مثبتی می دانند که ناشی از ارزشیابی شغلی یا تجربه های شغلی فرد است.

اسمیت، کندال و هیولین پنج بعد اساسی یعنی ماهیت شغل، پرداخت حقوق و مزایا، فرصت های پیشرفت و ترقی، سرپرستان و همکاران در کار را مهمترین عوامل مؤثر در احساس افراد نسبت به کارشان می دانند. از نظر جونز چهار عامل شخصیت و صفات شخصیتی، ارزش ها، موقعیت کار و شغل و تأثیر اجتماعی از عوامل اساسی در میزان و سطح رضایت شغلی هستند.

علاوه بر این می توان به عواملی چون ایمنی و بهداشت کار، ساعات کار و نوبت کاری، امنیت شغلی و پیشرفت کار، برخورد عادلانه در محل کار و میزان جذب کارکنان در سازمان، مشارکت کارکنان و کارمندان در تصمیم گیری، محتوای کار و تحقق ظرفیت های کاری کارمندان و کارکنان، تغییرات در سازمان کار، پاداش کافی و عادلانه، مسئولیت اجتماعی، کار و خانواده و فراغت نیز اشاره نمود. (جنیفر[7] و گارس[8]، 1999)

وودمن[9] و هل ریجل[10] نیز در بحث عوامل مؤثر بر رضایت شغلی، به عواملی چون صفات کارگر و کارمند، نوع کار، محیط کار، و روابط انسانی کار اشاره 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-06-06] [ 04:37:00 ب.ظ ]




2-2-5- نتیجه اول 74

3-2-5- نتیجه دوم 74

4-2-5- نتیجه سوم 75

3-5- محدودیت های پژوهشی 76

4-5- پیشنهادات 76

1-4-5- پیشنهاد جهت پژوهشهای آینده 76

2-4- 5- پیشنهادات کاربردی 77

چکیده

هدف از این مطالعه بررسی تأثیر الگوی تدریس مهارت تفکر به شیوه بازی- تمرین بر رشد خلاقیت کودکان پیش دبستانی ناحیه یک شهرستان یزد در سال تحصیلی 1393- 1394 بود. به منظور اجرای این تحقیق از جامعه آماری که شامل کلیه­ی دانش­آموزان پیش­دبستانی شهرستان یزد به شیوه­ی نمونه­گیری خوشه­ای تعداد 30 نفر نمونه در دو گروه آزمایش و کنترل انتخاب شدند. این تحقیق با روش شبه آزمایشی و به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل انجام گرفت. متغیر مستقل به شکل الگوی تدریس بازی تمرین برای گروه آزمایش آموزش داده شد. برای گردآوری اطلاعات مربوط به متغیر وابسته از پرسشنامه­ی خلاقیت تورنس (فرم ب) استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده­ها از روش­های آمار توصیفی و همچنین آزمون تحلیل کوواریانس برای بررسی فرضیه­های پژوهشی استفاده شد. تحلیل داده­های آماری نشان داد که بین میانگین نمرات خلاقیت گروه آزمایش و گواه بعد از اعمال متغیر مستقل تفاوت معنی داری به وجود آمده است. (05/0p <) به عبارتی اعمال الگوی تدریس مهارت تفکر به شیوه بازی تمرین موجب رشد خلاقیت و مؤلفه­های آن شامل انعطاف پذیری، ابتکار ذهنی، سیالی گردیده است.

واژگان کلیدی: الگوی تدریس، مهارت تفکر، شیوه بازی تمرین، خلاقیت تصویری تورنس.

1-1- مقدمه

اهداف تعلیم و تربیت، پرورش کودکان متفکری است که قادر باشند بر مسائل و مشکلاتشان در زندگی روزمره و در محیط اجتماعی به آسانی غلبه کنند. برونر (1978)، پیاژه (1970) و ویگوتسکی (1978) بازی را رکن اصلی یادگیری دوران کودکی تعریف کرده و یادگیری مهارتهای تفکر و عملکرد خلاق آنان را به کیفیت و کمیت بازیهای آموزشی دوران کودکی وابسته می­دانند. بازی راهی است که کودک بوسیله آن دنیا را کشف می کند. در بازی های مناسب ارتباطات مغزی کودک به صورتی رشد می کنند که یادگیری را برای او آسان تر می کنند. به طور کلی تمام بازی های مناسبی که کودک انجام می دهد در قوی تر کردن قدرت مغزی او و رفتارهای مثبت اجتماعی او موثر هستند (پیاژه، 1970).

 بازی به عنوان الگوی رفتاری یکی از نیازهای اساسی کودکان به شمار می­رود که در عین سرگرم کردن وی را برای ورود به زندگی واقعی بزرگسالی آماده می­کند. از این لحاظ شرایط بازی، آزادی کودک در بازی، اسباب بازیهای مورد استفاده کودک و مدت زمانی که به بازی با کودک اختصاص داده می‌شود اهمیت شایان توجهی دارد. چرا که الگوهای رفتاری و میزان انعطاف پذیری کودک در دوران زندگی بعدی او را تعیین می­کند(برونر، 1978).

دوران کودکی، تفکر خلاق و الگوهای رفتاری و الگوهای آموزش خلاقیت به کودکان جزء مفاهیم اصلی تحقیق حاضر است. براین اساس تحقیق حاضر  بازی تمرین را شیوه ای برای آموزش مهارتهای تفکر و نقش آن در رشد خلاقیت کودکان پیش دبستانی را مورد مطالعه قرار داده است.

1-2- بیان مسئله

مهارتهای تفکر به همراه مهارتهای اجتماعی و ارتباطی اساس مهارتهای زندگی را تشکیل می­دهند. عملکرد فرد در محیط­های مختلف در درجه اول به میزان آمادگی او بستگی دارد. بنابراین برای عملکرد مناسب انسان به سه نوع آمادگی نیاز دارد. اول) آمادگی عاطفی است که حس و هیجان، نگرش و انگیزش او را شامل می­شود، دوم) آمادگی شناختی است که در بردارنده مهارتهای مختلف فکری انسان است و به عبارتی آمادگی روانی اوست، و سوم) آمادگی عملکردی و اجرایی است. هر سه نوع آمادگی ابعاد وجودی انسان را در اجتماع می­سازند (گانیه، 1985، جاناسن، 2008). بنابراین یک رابطه قوی بین این سه نوع آمادگی وجود دارد. در نتیجه اگر فردی به لحاظ عاطفی و اجتماعی عملکرد مناسبی نداشت باشد در حالت جبری آمادگی روانی و اجرایی او نیز دچار مشکل می­شود. برای مثال اگر فردی با یک مسئله  اجتماعی و یا مشکلی مواجه شود، بایستی حالت روحی و روانی مناسبی برای ارتباط با دیگران و کمک گرفتن از آنها را داشته باشد تا توانایی رفع مشکل خود را نیز به دست آورد. یکی از عوامل مهم و تعیین کننده موفقیت فرد (عملکرد) در محیط­های مختلف زندگی مخصوصاً در محیطهای یادگیری، میزان خلاقیت اوست. در معنای عامیانه خلاقیت را همان هوش می­پندارند و افراد باهوش و با استعداد معادل با افراد خلاق گرفته می­شود. با توجه به اغلب تحقیقاتی که تاکنون در مورد هوش و خلاقیت و همچنین ویژگی های افراد باهوش و افراد خلاق انجام گرفته، ارتباط معناداری میان این دو مشاهده نشده است (تورنس، 1979، پیر خائفی، 1377و گاردنر، 1993). دیوید بوهم (به نقل اسبورن، 1375). خلاقیت را هنر ادراک درونی ذهن  می داند که درآن اندیشه بلادرنگ در ورطه‌ی سرگرمی و پریشانی گم می­شود. خلاقیت به معنی اختراع یک چیز کاملاً جدید نیست، بلکه بوجود آوردن یک سری ارتباطات همسو است. خلاقیت توانایی خلق ایده ها یا مصنوعاتی است که جدید، شگفت انگیز و ارزشمند است (دورین و کرب، 2009). سانتروک (به نقل سیف، 1393) خلاقیت را به عنوان “توانایی اندیشیدن در باره امور به راههای تازه و غیر معمول و رسیدن به راه­حل­های منحصر به فرد برای مسائل تعریف کرده است (ص 397).

خلاقیت و میزان آن اساسا در یادگیری و مهارتهای تفکر افراد و مخصوصا در یادگیری دوران کودکی ریشه دارد. تفکر در کودکان مجموعه­ای از توانایی‌های عالی ذهنی مانند توانایی استدلال، حل مسئله، خلاقیت، حافظه، سازماندهی تکالیف، زبان است. برخی کودکان بالفطره دارای یک سری توانایی‌ها هستند که در محیط‌های مناسب و در اثر تمرین و تقویت شکوفا می‌شوند. یادگیری، حافظه و هوش از جمله مهارت‌های ذاتی تفکر هستند که در شرایط محیطی، خانواده، تعلیم و تربیت مناسب رشد پیدا می‌کنند. پرورش ذهن، خود قسمتی از تعلیم و تربیت است، زیرا این نیز قسمتی از همان انسان بودن است. تفکر تنها لذت آفرین نیست، می تواند مفید هم باشد. بیشتر دلایل پیگیری گسترش مهارت های تفکر و یادگیری، موثر یا واقع بینانه اند و به موفقیت فرد و اجتماع می پردازند. این نگرش در فضایی ظهور می کند که مجامع بین المللی نگران افول معیارهای تعلیم تربیت هستند.

از روشهای تدریس و الگوهای آموزشی که می­تواند باعث رشد خلاقیت کودکان شود، الگوی بازیهای اموزشی است. به عبارتی آموزش مهارتهای تفکر در قالب بازی­ها موثرترین رویکرد برای رشد خلاقیت در دوران کودکی است (پیاژه، 1970). بنابراین یادگیری و آموزش مهارت­های تفکر به اشکال مختلف بازی می­تواند خلاقیت کودکان را رشد دهد (سیف، 1393). از نظر پیاژه (1970) کودک در مرحله حسی- حرکتی از تکرار فعالیت‌هایی که قبلا آنها را برحسب تصادف، به منظور سازش با محیط یافته است، لذت می‌برد. پیاژه بازی‌های تمرینی را وسیله‌ای برای لذت بردن از حواس می‌داند. زیرا کودک لمس کردن، چشیدن، گوش کردن، حرکات اعضای بدن و احساس کیفیت مختلف اشیاء را از راه بازی و به یاری حواس درمی‌یابد و لذت می‌برد. این بازی‌ها که از بدو تولد تا 18 ماهگی در کودکان مشاهده می‌شود، جنبه جسمی دارند و عنصر تخیل در آنها کمتر وجود دارد. همچنین هیچ‌گونه شیوه خاصی در آنها وجود ندارد و تنها تکرار فعالیت‌های اکتسابی است. (احمدوند، 1378). بر این اساس اگر بخواهیم کودکان را برای چالش های آینده آماده کنیم باید مهارت های ویژه ای را در قالب بازیهای آموزشی به آنان بیاموزیم تا بر آن اساس بتوانند بر زندگی و یادگیری خود مسلط شوند. متاسفانه در سیستم آموزشی کشور ما به دلایل مختلف بازیهای آموزشی را به عنوان الگوهای غالب برای تدریس مهارتهای تفکر مورد توجه چندانی قرار نمی­دهند. مسئله یا سوال اصلی پژوهش حاضر  این است که آیا طراحی الگوی تدریس مهارت تفکر به شیوه بازی – تمرین بر خلاقیت کودکان پیش دبستانی تأثیر دارد؟

1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق

پرورش مهارتهای تفکر خلاق یکی از اساسی ترین راه­های رسیدن انسان به موفقیت در یادگیری و تحصیل است. برای دستیابی به چنین هدفی باید راهی به درازای عمر رفت. اما پایه های اصلی آن از دوران کودکی گذاشته می شود؛ دورانی که در آن شاکله شخصیت شکل می گیرد و تمام زندگی فرد به نوعی تحت تأثیر اولین تجربیات وی در این دوران خواهد بود .به همین دلیل است که نقش مدارس در تربیت و پرورش کودکان متفکر و خلاق بسیار پر رنگ و اساسی است.

کودک در خلال بازی به کشف محیط اطراف خود و یادگیری نحوه فکر کردن در باره امور می­پردازد. از طریق بازی نخستین گام­ها برای فکر کردن را برمی دارد اما بازی به خودی خود کودک را متفکر بار نمی آورد. بازی باید در جمع صورت بگیرد به قول ویگوتسکی (1978) بازی­های دسته جمعی برای اطفال از پنج سالگی یک نیاز طبیعی و بسیار جالب است و منافع فراوانی دربر دارد. بنابراین در بازی­های اجتماعی است که تفکر کودک شکل می­گیرد، در خلال بازیهای دسته جمعی است که تفاهم و احترام رعایت حقوق دیگران شکست و پیروزی و رعایت نظم و قانون یاد گرفته می­شود. پیاژه (1970) در مورد تأثیر بازی بر رشد اجتماعی کودک می گوید: بسیاری از تعاملات فردی کودک پیش دبستانی در چارچوب بازی روی می دهد و در روابط کودک با والدین خواهران و برادران و هم سالانش تأثیر می گذارد و در واقع تأثیر گذاری به دیگران و تأثیر پذیری از آنها را یاد می گیرد.

نظریات بسیاری از متخصصان تعلیم و تربیت (پیاژه، 1970و  ویگوتسکی، 1978) و پژوهش های روان شناسی مؤیّد این نظر است که، آغاز رشد خلاقیت در کودکان دوره پیش از دبستان است که در آن، بازی نقش عمده ای در شکوفایی استعدادها ایفا می کند. بازی جنبه های خلاق شخصیت کودک را پرورش می­دهد. بازی کودک، ممکن است به صورت ابتکاری که عناصری از تقلید بزرگ سالان را نیز دربردارد صورت گیرد.

به نظر محقق خلاقیت و تفکر خلاق جزء نیازهای اساسی کودکان پیش دبستانی است. چرا که کودکان این دوره برای اولین بار از محیط خانواده به یک محیط جدید مدرسه و اجتماع همکلاسی ها قدم می­گذارند. در این محیطها کودکان برای سازگاری با محیط جدید و ایجاد ارتباط با دوستان انعطاف پذیر باشند تا بتوانند تجربیات جدید را با آمادگی کاملی کسب کنند. در این دوره هر نوع رفتاری از طرف همسالان و مربیان برای کودک تازگی دارد و او نحوه 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:36:00 ب.ظ ]




دانشجویان بعد از فارغ التحصیلی عموما به دنبال کار در شرکت‌ها و مراکز دولتی می‌باشند که به دلیل اشباع نیرو در مراکز مختلف عده‌ای در یافتن شغل مناسب دچار سرگردانی می‌شوند.  از آنجا که مدارس پایه‌ای‌ترین مرکز آموزشی می‌باشد و نقش به سزایی در هدایت دانش‌آموزان دارند لذا بهترین محیط برای آموزش و حداقل تلنگر فکری برای ایجاد کارآفرینی در آینده است. بنابراین آموزش کارآفرینی  در مدارس تاثیر بسزایی در تصمیم‌گیری و جهت دادن آنان به آینده شغلی مناسب دارد و مسلماً عواملی که بتواند در این مساله تاثیرات مثبتی را داشته باشد مورد توجه مدیران قرار خواهد گرفت .در بین دوره‌های تحصیلی دوره متوسطه دوم ( دبیرستان ) مرحله پر اهمیتی به لحاظ یادگیری و جهت‌گیری دانش آموزان برای تعیین  سرنوشت شغلی است  بنابراین مشاوران مدارس می‌توانند نقش مهمی را در آینده شغلی دانش آموزان در این دوره ایفا کنند. آموزش کارآفرینی توسط مشاوران می‌تواند هدف مهم برنامه آموزشی مدارس باشد و یکی از راهکارهای این آموزش می‌تواند استفاده از نظریه‌های مشاوره شغلی مختلف باشد. از آنجایی که مشاوره شغلی روش‌ها و اطلاعات مفیدی از توانایی‌ها، ویژگی‌ها، رغبت‌ها و خواسته‌های دانش آموزان را در اختیار آنان قرار می‌دهد، موجب افزایش انگیزش پیشرفت می‌گردد و نگرانی‌های منفی آنان را در باب آینده تحصیلی- شغلی کاهش می‌دهد(آقایی، جلالی،و نظری،1390).

       راهنمایی و مشاوره شغلی همچنین  نقش محوری در افزایش کارآمدی فرد برای اشتغال دارد زیرا به فرد کمک می‌کند خود را بهتر بشناسد و از نیازهای جامعه و مشاغل گوناگون آگاهی یابد و از شرایط احراز آنها مطلع شده و در انجام امور شغلی خود تواناتر گردد (صالحی نجف آبادی، عابدی،  و فرحبخش، 1385). بنابراین کاربرد نظریه‌های مشاوره شغلی در آموزش کارآفرینی در مدارس نباید نادیده گرفته شود لیکن از آنجا که بهره‌گیری از نظریه‌های مشاوره شغلی برای آموزش کارآفرینی در مدارس کم بوده این پژوهش به دنبال بررسی اثر بخشی دو نظریه  مختلف مشاوره شغلی و مقایسه آنها در آموزش کارآفرینی به دانش آموزان مدرسه است.

 بیان مسأله:

       یکی از محورهای اصلی و مهم زندگی هر جوان، انتخاب شغل است و به طور کلی، انتخاب شغل برای هر فرد با توجه به جنبه‌های مختلف شغل و محیط کار وی، مفهومی ‌متفاوت دارد (مختاری، 1385).

      مشاوران مدرسه با حضور خود در مدرسه و با اطلاعات تخصصی که در زمینه مشاوره دارد، علاوه بر کمک‌های شایان توجه در سایر زمینه‌ها می‌تواند نقش موثری در مشاوره شغلی دانش‌آموزان داشته باشد. هر چند دانش‌آموزان در حال تحصیل در مدرسه در همان زمان در جستجوی شغل و یا انتخاب شغل نیستند اما در صدد هستند که مراحل لازم برای رسیدن به مشاغل مورد نظر خود را پی‌ریزی کنند. روشن است که گام اول در این جهت آشنایی با مشاغل گوناگون و شرایط و ویژگی‌های آنهاست که مشاور شغلی با ارائه اطلاعات و یا ارائه منابع و کتب لازم در زمینه‌های مورد نظر می‌تواند راهنمای خوبی برای آنها باشد و علاوه بر این شیوه طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی برای رسیدن به این مشاغل را ارائه دهد [1].

         یکی از شیوه های مناسب اشتغال کارآفرینی است. نیروهای انسانی ارزشمند‌ترین سرمایه‌سازان هستند که شکوفایی و توانمندی‌های آنان می‌تواند تاثیر شگرفی در چرخه فعالیت‌های یک کشور داشته باشد. بنابراین بی‌گمان یکی از عواملی که امروزه می‌تواند چهره اقتصاد و صنعت یک کشور را دگرگون سازد کارآفرینی و فعالیت‌های کارآفرینانه است جوامعی وجود دارند که به رغم کمبود منابع طبیعی و به واسطه داشتن ایده‌های نو در کارآفرینی به رفاه و آسایش رسیده‌اند. (مصحف، عابدی، و بهرامی، 1384).

      انگلیسی‌ها سه اصطلاح با نام‌های ماجراجو، متعهد و کارفرما را در مورد کارآفرین به کار می‌بردند. از نظر آنها، کارآفرین کسی است که متعهد می‌شود مخاطره‌های یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند. در واقع کارآفرین کسی است که نوآوری خاص داشته باشد. این نوآوری می‌تواند در ارائه یک محصول جدید، ارائه یک خدمت جدید در طرحی یک فرایند نوین و یا نوآوری در رضایت مشتری و… باشد[2].

         در مدارس ضرورت و توجه کافی به آموزش کارآفرینی به خوبی احساس نمی‌شود و علیرغم اینکه قسمتی از رفتار در محیط آموزشی مانند مدرسه شکل می‌گیرد و یکی از مسائلی که کمتر در مدارس به آن پرداخته می‌شود آموزش رفتار کارآفرینانه است.

      مشاوران مدارس همچنین می‌توانند از نظریه‌های تخصصی مشاوره شغلی برای کمک به انتخاب شغل و آموزش کارآفرینی به عنوان یکی از شیوه های مناسب انتخاب شغل در عصر حاضر استفاده کنند. اما در حال حاضر از نظریه‌های مشاوره شغلی برای آموزش کارآفرینی کمتر استفاده شده است و تنها چند پژوهش داخلی توسط فکری، شفیع‌آبادی، نورانی‌پور و احقر (الف- 2012و ب-2012)، فکری و شفیع‌آبادی (2013)، فکری، شفیع‌آبادی، رفاهی و زابلی (الف-2014 و ب-2014) در این زمینه روی دانشجویان انجام شده است که اثر بخشی الگوی بومی‌ شفیع‌آبادی، و نظریه گاتفردسون[3] و نظریه کرامبولتز[4] را در آموزش کارآفرینی نشان می‌دهد. همچنین پژوهش‌های حریری (1393) و طاهری (1393) اثر بخشی الگوی چند محوری شفیع‌آبادی را روی مهارت‌ها و رفتار کارآفرینانه دانش آموزان نشان داده است.

     از آنجایی که مشاوره بدون شناخت کافی فرهنگ و اداب و رسوم جامعه امکان پذیر نیست کاربرد الگوهای بومی مشاوره همواره باید مورد توجه قرار گیرد. بر اساس الگوی بومی ‌چند محوری شفیع‌آبادی (1392) انتخاب شغل فعالیتی پویا و هدفمند است که با توجه به نوع خویشتن پنداری میزان ارضای نیازها و توان تصمیم‌گیری در درون شیوه زندگی رخ می‌دهد. پویایی در انتخاب شغل مبین تحرک، تغییرپذیری، خلاقیت و شادابی است. خویشتن پنداری قضاوتی است که فرد در زمینه‌های موفقیت یا شکست، ارزش‌ها، توانایی‌ها یا ضعف‌ها، اهمیت و یا اعتبار یا بی‌اعتباری خود دارد. ارضای نیازهای اساسی از عوامل موثر در انتخاب شغل است به طوری که اگر شغلی نیازهای فرد را برآورده نسازد در شرایط عادی انتخاب نخواهد شد و در نهایت فرد باید در مسیر رشدی انتخاب شغل تصمیم بگیرد و شغلی را که با خویشتن پنداریش همسوست و نیازهایش را برآورده می‌سازد برگزیند.

     مقایسه الگوهای بومی و غیر بومی مشاوره شغلی می‌تواند نقش مهمی در شناخت هرچه بهتر     روش‌های مناسب مشاوره شغلی داشته باشد. نظریه یادگیری اجتماعی یک الگوی چند محوری خارجی است که چهار عامل: استعداد ژنتیکی، رویدادها و شرایط محیطی، تجارب یادگیری و مهارت‌های انجام کار را عوامل موثر در انتخاب شغل می‌داند منظور از استعداد ژنتیکی هر نوع توانایی و آمادگی ویژه ذاتی است که از طریق وراثت حاصل می‌شود. رویدادها و شرایط محیطی در انتخاب شغل  موثرند. عملکرد شغلی انسان نیز نتیجه تجارب یادگیری گذشته اوست. مهارت‌های انجام کار با مواردی نظیر هدف‌ها و باورها و ارزش گذاری‌های شغلی فرد و میزان اطلاعات او از مشاغل مختلف بستگی دارد (کرامبولتز، 1975، به نقل از شفیع‌آبادی، 1392). بنابراین مقایسه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز با الگوی چند محوری شفیع‌آبادی  می‌تواند اطلاعات مفیدی را در اختیار محققان و مسئولان آموزش و پرورش برای آموزش کارآفرینی قرار دهد. اما تا کنون در زمینه مقایسه اثر بخشی مشاوره شغلی در آموزش کارآفرینی روی دانش‌آموزان پژوهشی انجام نشده است. بنابراین با توجه به اهمیت ایجاد شغل ، نقش  مدارس در ایجاد رفتار کار آفرینانه و کمبود پژوهش‌ها در زمینه مقایسه الگوی بومی‌و غیر بومی ‌بر رفتار کارآفرینانه این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال است که آیا بین اثر بخشی الگوی چند محوری شفیع‌آبادی با نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر رفتار کارآفرینانه دانش‌آموزان تفاوت وجود دارد ؟

اهمیت و ضرروت پژوهش:

           انتخاب شغل مناسب در حقیقت علاوه بر امرار معاش فرد برای گذران امور زندگی بر رفتار اجتماعی و شیوه زندگی وی اثر می‌گذارد. در گذشته تنوع شغلی به اندازه امروز نبوده و اغلب فرزندان به صورت موروثی مشاغل پدران خود را انتخاب می‌کردند  اما در جوامع امروزی با توجه به گسترش جمعیت و در نتیجه افزایش تقاضا و کاهش عرضه مشاغل ایجاد فرصت‌های شغلی مناسب برای خود و دیگران یا به عبارتی کارآفرینی بسیار ضروری است.

     کارآفرینی به عنوان سمبل و نماد تلاش و موفقیت در امور تجاری بوده و کارآفرینان پیشگامان موفقیت‌های تجاری در جامعه هستند. نیل اسملسر[5]، کارآفرینی را یکی از دو شرط ضروری توسعه‌ی اقتصادی می‌داند[6].

 دراکر[7] (1975، به نقل از احمدی، شافعی، و مفاخری نیا، 1391) اعتقاد دارد کارآفرینی بیش از آنکه یک ویژگی شخصیتی باشد یک الگوی رفتاری است. این الگوی رفتاری را می‌توان به مردم آموزش داد تا آنها یاد بگیرند که چگونه به طور کارآفرینانه رفتار کنند.

از آنجا که دومین پایگاه اجتماعی بعد از خانواده برای دانش‌آموزان مدرسه می‌باشد بنابراین مدرسه نقش مهمی‌ را در آموزش و پرورش آنها ایفا می‌کند و عمده مساله‌ای که بعد از فارغ‌التحصیلی ذهن آنها را درگیر می‌کند انتخاب شغل و یافتن شغل مناسب می‌باشد. لذا با توجه به محیط آموزشی مدارس نقش مهم آنها برای آموزش چنین رفتاری همزمان با آموزش دروس تخصصی تحصیلی خود احساس می‌شود تا در زمان پایان تحصیلات و یادگیری رفتار کارآفرینانه راه و هدف مشخصی را برای ایده‌ها و ایجاد شغل مناسب داشته باشند.

      در دهه‌ی 1990، زمانی که آموزش کارآفرینی در دانشگاه‌ها فراگیر شده بود، تنها در تعداد معدودی از مدارس کشورهای پیشرفته از قبیل آمریکا، انگلیس، آلمان و ژاپن و آن هم به طور آزمایشی، کارآفرینی آموزش داده می‌شد. اما اکنون می‌توان گفت، در مدارس آمریکا که تعداشان بیش از تعداد کل دانشگاه‌های جهان است، کارآفرینی آموزش داده می‌شود (کاتاز[8]، 2003). تنها از طریق آموزش و پرورش میلیون‌ها دانش‌آموز کارآفرین است که می‌توان میلیون‌ها شغل ایجاد کرد (سانتر[9] 1998، به نقل از حسینی‌خواه 1387).

    امروزه اهمیت و جایگاه استفاده از خدمات مشاوره‌ای بیش از پیش بر ما نمایان است. در حقیقت هر چه بر میزان تحصیلات و آگاهی مردم افزوده می‌شود و هر چه زمان به جلو گام برمی‌دارد، علاقه افراد جهت اخذ مشاوره و راهنمایی از مشاورین با تجربه و خبره بیشتر می‌شود [10]. یکی از انواع مهم مشاوره راهنمایی و مشاوره شغلی است با توجه به تنوع مشاغل نیاز به مشاوره و راهنمایی شغلی احساس می‌شود و تا به حال کمتر به این امر اهمیت داده شده است. مشاور شغلی با بررسی جوانب مختلف شغلی و شخصیتی می‌تواند نقش مهمی‌ را  در کمک به ایجاد شغل مناسب برای خود و دیگران از طریق آموزش کارآفرینی داشته باشد.

         مشاوران مدارس اغلب در مدارس بیشتر به حیطه بهداشت روانی و تحصیلی می‌پردازند و  در حوزه شغلی تنها به معرفی مشاغل در هفته مشاغل اکتفا می‌کنند و عملا راهنمایی و مشاوره شغلی در مدارس نقش کمرنگی را در هدایت شغلی دانش آموزان ایفا می‌کند.

    با توجه به مطالب بیان شده می‌توان به اهمیت مقایسه دو الگوی بومی ‌و غیربومی ‌و آموزش رفتار کارآفرینانه به دانش‌آموزان پی برد. لذا نتایج پژوهش 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:35:00 ب.ظ ]




در رتبه چهارم دنیا قرار دارد (مشکی و همکاران،1390).

به طور کلی رشد شخصیت فرد متأثر از والدین است و فقدان یکی یا هر دوی آنها می­تواند آثار سوئی بر رشد شخصیت فرد داشته باشد و زمینه­ی استعداد فردی را برای بیماری­های روانی یا مشکلات رفتاری بعدی فراهم آورد (استوارت و ساندین[2]، 1987، به نقل از محمودی، 1383). در طول دوره کودکی تجارب خانوادگی نقش حیاتی در نگرش ها[3]، اعتقادات[4] و انتظارات[5]بچه­ها ایفا می­کند (گننگ، کولمن و برون[6]، 1981).

تحقیقات نشان داده اند که ارزش­ها، رفتارها و نگرش­های والدین به طور معنی­داری با اعتقادات و نگرش­های نوجوانان به ازدواج و طلاق رابطه دارد (هیتن[7]،2002). راجرز و رز[8](2002) گزارش می­دهند که فرزندان از تجربه­ی طلاق والدین تأثیرات زیان­آوری مانند افسردگی[9]، خشم[10]، پرخاشگری[11]و تعارض والد- فرزندی[12]، مانند کاهش سطح تحصیلات آکادمیک و فقدان تعامل مثبت با والدین، می­بینند.

گننگ و همکارانش(1981) دریافتند که نگرش نسبت به طلاق[13] در انواع خانواده­ها متفاوت است. بر اساس نوع خانواده، دانش­آموزان خانواده­های طلاق نسبت به دانش­آموزان خانواده­های سالمنگرش مثبت­تری نسبت به طلاق داشتند.

نگرش­ها و آمادگی برای ازدواج دو مفهوم مجزایی هستند که به ­هم مربوط می­باشند. نگرش­های زناشویی به دیدگاه فرد در مورد ازدواج به عنوان یک رسم اشاره می­کند. نگرش مثبت این باور را نشان می­دهد که ازدواج می­تواند موفق و سرشار از شادی باشد، در حالی که نگرش منفی این باور را منعکس می کند که ازدواج تنها یک توافق قانونی (حقوقی) مثل دیگر قرارداد­ها است (براتون و روزن[14]، 1998). در عوض آمادگی برای ازدواج مربوط است به اینکه آیا شخص خودش را برای ازدواج آماده می بیند تا شریکی برای خودش انتخاب کند یا نه. هر دو مفهوم اثرات مهمی بر شخصی که انتخاب می­شود، زمان ازدواج و توقعات زناشویی آینده دارند (لارسون وتاینی[15]، 1998).

 بیان مسأله

پدیده ازدواج قادر است بسیاری از نیازهای فردی و اجتماعی زن و مرد را در قالب ارتباطات جسمانی و جنسی، روانی- اجتماعی و دیگر قراردادهای عرفی و اجتماعی برآورده سازد. ازدواج در مقایسه با دیگر ارتباطات انسانی دامنه­ای وسیع گسترده دارد و دارای ابعاد زیستی، اقتصادی، عاطفی و نیز روانی- اجتماعی است (نوابی نژاد، 1380). خانواده از ارکان اصلی هر جامعه­ای به شمار می­رود و کانون اصلی ظهور عواطف انسانی و روابط صمیمانه میان افراد است. می­توان گفت عملکرد خانواده تأثیر مستقیم و به سزایی بر عملکرد جامعه دارد. به عبارت دیگر جامعه سالم جامعه­ای است که از خانواده­های سالم تشکیل شده باشد (عامری، 1381).

همواره در میان دانشمندان علوم اجتماعی و عموم مردم کشش ویژه ای نسبت به ازدواج وجود داشته است با این وجود به دنبال هر ازدواجی احتمال طلاق وجود دارد (پری[16]،2004). آمار طلاق در کشورهای غربی به شیوع بیش از 50 درصد می­رسد (دی[17]، 2003؛ به نقل از ممبینی، 1391؛ کرایچلر[18]، 2001). یعنی از هر دو زوجی که برای اولین بار ازدواج می کنند یکی از آنها طلاق می­گیرد.

بیش از 60% والدینی که تصمیم به طلاق می­گیرند، فرزندانی دارند که هنوز با آنها زندگی می­کنند. شکست خانواده سبب آسیبروانی کودکان می­شود. بعد از طلاق والدین، آنها بهت زده، خشمگین و غمگین می­شوند. نیمی از فرزندان دچار پریشانی و اضطراب شدید می­شوند و احساس می­کنند زندگی­شان در شرف نابودی است. تعداد کمی از فرزندان از تصمیم به طلاق والدینشان احساس آسودگی می­کنند. بعد از طلاق، 40% از بچه­ها روابط با پدرشان و 25% از روابط با مادرشان آسیب می­بیند (مک­کی، راجرز، بلیدزو گوس[19]، ترجمه شادنظر، 1388).

شواهد نشان می‌دهد که بزرگسالانی که در کودکی خود یک طلاق را تجربه کرده‌اند بیش از کسانی که چنین تجربه‌ای نداشته­اند تحت استرس و فشار زیاد می‌باشند (گلن و کرامر[20]، 1985؛ کولکا و وینگارتن[21]، 1979؛ به نقل از گاتمن، 1998). این بزرگسالان رضایت کمتری از خانواده و دوستان داشته  و اضطراب بیشتری را گزارش می‌کنند و ابراز می‌دارند که چیزهای بد بیشتری برای آنها اتفاق می‌افتد و اینکه به طور کلی برایشان مشکلتر است که با فشارهای زندگی کنار بیایند. (فریدمن[22] ، 1995؛ به نقل از گاتمن، 1998). به طور کلی شواهد پژوهشی نشان می‌دهند که طلاق اثر زیانبار فراوانی از جمله افسردگی، انزوا، شایستگی اجتماعی پایین، مشکلات تندرستی، عملکرد تحصیلی پایین بر کودکان دارد (کومینگز و دیویس[23]، 1994؛ هترینگتن و کلینگپیل[24]، 1992؛ کاتز و گاتمن، 1991؛  به نقل از گاتمن، 1998).

آماتو[25](1995) دریافت که تجربه طلاق والدین شاخص قوی از دارا بودن نگرش منفی نسبت به ازدواج و نگرش مثبت به طلاق می باشد. خواه یا ناخواه جوانانی که تجربه طلاق والدین، عداوت و تعارض بین آنها را داشته باشند، نگرش نسبت به ازدواج آنها تحت تأثیر قرار می گیرد (جونز و نلسون[26]، 1996؛ به نقل از ممبینی، 1391).

آمار رو به رشد طلاق و تعداد روزافزون فرزندان طلاق از سال 1970 تغییرات اجتماعی وسیعی در زمینه فهم و پذیرش طلاق منعکس می­کند. نقش ازدواج در هماهنگ کردن زندگی اجتماعی کمرنگ شده و تعداد زیادی از بچه­ها در چنین موقعیت­هایی پرورش پیدا می­کنند. طلاق یک رویداد پیچیده است و از هم پاشیدگی بنیان خانواده با تأثیرات کوتاه مدت و بلندمدت مالی، قانونی، فردی و اجتماعی برای بچه ها و بزرگسالان همراه است. این از هم پاشیدگی بر نوع ارتباطات و پذیرش نقش های جدید تأثیرگذار می­باشد (الدار- اویدان، حاج- یحییو گرینبام[27]، 2009).

در کشور ما براساس آمارهای موجود میزان طلاق در سال های مختلف بین 11 تا 16 درصد در حال نوسان است که حاکی از افزایش آن می­باشد (مرکز آمار ایران، 1380). با توجه به افزایش روبه­رشد طلاق در کشور ما و همچنین تأثیری که این پدیده مخرب بر فرزندان طلاق می­گذارد در این پژوهش، سعی شده که نگرش نسبت به ازدواج و طلاق دانش آموزان دختر و پسر مدارس متوسطه شهرستان پلدختر مقایسه شود.

اهمیت و ضرورت پژوهش

طلاق یکی از آسیب­های اجتماعی است که در چند دهه­ی اخیر در اکثر کشورهای جهان رشد روزافزونی داشته است. در ایران نیز طبق آخرین آمار مربوط به سازمان ثبت احوال کشور، کل موارد ثبت شده­ی طلاق در مناطق شهری و روستایی ایران در سال 1371 معادل 33983 مورد بود است که این شاخص در سال 1380 به 61013 مورد رسیده است (ژوبرتو گای[28]، بدون تاریخ، ترجمه، قدیری، 1383).

عمق مسئله زمانی آشکار می­شود که نتایج پژوهش­های متعدد داخلی و خارجی در زمینه­ی تأثیرات عمیق روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی و حتی قانونی طلاق بر همه­ی کسانی که به نحوی با آن درگیر هستند در نظر گرفته شود (ژوبرت و گای، بدون تاریخ، ترجمه قدیری، 1383). داشتن نگرش­های غیر واقع بینانه در مورد ازدواج و طلاق می تواند به احساسات قوی نارضایتی زناشویی منجر شود که نتیجه آن نرخ بالای طلاق در جامعه می باشد(لارسن[29]،1998). والرستین و کیلی[30] (1980؛ به نقل از ممبینی، 1391) اظهار داشته اند که تجربه جدایی والدین می تواند بر نگرش جوانان نسبت به ازدواج اثر داشته باشد.

تحقیقات دامنه­داری در مورد تأثیر خانواده گسسته روی کودکان انجام شده است و گزارشها نشان می دهد که زندگی اجتماعی، عاطفی و حتی فکری این کودکان تحت تأثیر بد این نوع خانواده ها قرار می­گیرد و نتایج، بیانگر این واقعیت می­باشد که فرزندان متعلق به محیط­های گرم و صمیمی در مقایسه به فرزندان متعلق به خانواده­های از هم گسیخته دارای اشکال­های جسمی، عاطفی، اجتماعی و رفتاری کمتری می­باشند و به طور کلی سازگارترند (استوارت و ساندین، 1987به نقل از محمودی، 1383).

ما در جوامع مختلف و نیز در جامعه خود، شاهد بسیاری از ناسازگاری­ها، عدم شناخت و درک صحیح زن و مرد از یکدیگر و در نتیجه داشتن انتظارات و توقعات مبهم و غیر واقع­بینانه از یکدیگر هستیم (احمدی، 1374). بسیاری از طلاق­ها مربوط به جوانانی است که برحسب احساسات و بدون آمادگی لازم برای پذیرش مسئولیت زندگی مبادرت به ازدواج کرده­اند (ایران محبوب و مختاری، 1385). بنابراین ازدواج در صورتی می­تواند درست و رضایت بخش باشد، که بر پایه آمادگی کامل، شناخت صحیح و در نظر گرفتن معیارها و ملاک­های منطقی و معقول صورت گرفته باشد.

نکته­های بالا لزوم و اهمیت بررسی­های بیشتر طلاق در جامعه ما را آشکار می­سازد، بنابراین پژوهشگر تلاش می­کند نگرش نوجوانان را با هم مقایسه کند. طلاق والدین اثرات منفی روی فرزندان می­گذارد. لازم و ضروری به نظر می­رسد که پژوهش­های اصولی و کاربردی در رابطه با بچه­های طلاق صورت ­گیرد و راهکارهای عملی و مهارت­های لازم به این کودکان آموزش داده شود تا بهتر بتوانند با محیط پیرامون خود سازگار شوند. به علاوه شناخت ویژگی­های فرزندان طلاق به والدین، معلمان، وابستگان نزدیک و همسالان کمک می­کند تا با آگاهی بیشتری با این افراد برخورد کنند همچنین سازمان­های مختلف از جمله بهزیستی، آموزش و پرورش و سازمان ملی جوانان و غیره می توانند با شناخت بیشتر خصوصیات و نگرش­های این افراد کلاس­های آموزشی مهارت­های زندگی، مدیریت خشم، مهارت­های ارتباطی و آموزش پیش از ازدواج را برگزار کنند تا این افراد در مواجه با مشکلات زندگی از شیوه­های کارآمدتری استفاده کنند.

 هدف کلی پژوهش:

هدف کلی این پژوهش، مقایسه­ی نگرش نسبت به ازدواج و نگرش نسبت به طلاق در دانش­آموزان پسر و دختر مدارس متوسطه شهرستان پلدختر است.

اهداف جزئی

1- تعیین تفاوت نگرش به ازدواج دانش آموزان پسر و دختر.

2- تعیین تفاوت نگرش به طلاق دانش آموزان پسر و دختر.

فرضیه­های پژوهش

1- پسران و دختران دانش آموز مدارس متوسطه از نظر نگرش نسبت به ازدواج با هم تفاوت دارند.

2- پسران و دختران دانش آموز مدارس متوسطه از نظر نگرش نسبت به طلاق با هم تفاوت دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:35:00 ب.ظ ]




هرم غذایی بهترین راهنما جهت تعدیل عادات غذایی است. امروزه متخصصان تغذیه تلاش می‌کنند که دانش تغذیه را در قالب راهنماهای غذایی به تمام مردم معرفی نمایند و از هرم غذایی به عنوان یک ابزار علمی و مؤثر جهت آموزش تغذیه صحیح و افزایش آگاهی تغذیه‌ای استفاده نمایند. هرم غذایی بر پایه سه اصل تعادل، تنوع و تجسم نسبت‌ها در انتخاب گروه‌های غذایی طراحی شده است که 5 گروه غذایی هرم شامل نان و غلات، سبزی‌ها و میوه‌ها، شیر و لبنیات و گوشت و جایگزین‌های آن هستند و در مقادیر و اندازه‌های تعیین شده تأمین کننده رژیم غذایی سالم می‌باشند (صدیفی، 1386). با توجه به مطالب فوق می‌توان بیان داشت که مدرسه و برنامه‌های درسی می‌توانند در کسب دانش تغذیه‌ای دانش‌آموزان تأثیر داشته باشند.

1-2 بیان مسأله

نوجوانی مرحله رشد فیزیکی از کودکی به بزرگسالی است که با عوامل فیزیولوژیکی شروع و تمام بدن را در بر می‌گیرد. این دوران یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین دوره‌های رشد انسان محسوب می‌شود. این دوران در حدود 5 تا 7 سال ادامه دارد و نوجوان در حدود 20% قد و 50% وزن دوران بزرگسالی را در این دوره به دست می‌آورد (اسپیر[2]، 2004).

در نوجوانی، افراد مسئول عادات غذایی، نگرش‌ها و رفتارهای خود می‌باشند و در حقیقت نگرش‌ها نقش مهمی در انسجام و حفظ دامنه وسیعی از عادات و رفتارهای غذایی دارد (تورکُنی[3] و همکاران، 2008) اما لازم است مواد مغذی دریافتی به اندازه مورد نیاز برای رشد مطلوب آن‌ها تأمین گردد. در این دوره، تغییرات روحی و روانی خاصی رخ می‌دهد که منجر به رد یا تمایل به برخی عادات غذایی می‌شود. تغییرات فیزیکی و روانی انجام شده در این دوران از جمله عوامل مؤثر بر سلامت تغذیه‌ای نوجوان به شمار می‌رود (گاپتا و کوچار[4]، 2009).

تغذیه مناسب در این دوره، عملکرد ذهنی (شناختی)، روانی و پیشرفت تحصیلی نوجوانان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و سوءتغذیه در این دوره چه موجب چاقی و چه موجب لاغری گردد، در تعیین شاخص بیماری‌ها و مرگ و میر دوران بزرگسالی دارای اهمیت خاص است (جویس[5]، 2009). در این زمینه داویدسون[6] (2009) در مطالعه خود نشان داد که تغذیه مطلوب می‌تواند تفاوت چشمگیری در توانایی دانش‌آموزان برای پیشرفت در مدرسه ایجاد کند و سوء تغذیه می‌تواند اثرات منفی بر روی رفتارهای دانش‌آموز، عملکرد مدرسه و به طور کلی رشد شناختی داشته باشد. از طرفی زیاده‌روی در تغذیه که منجر به چاقی می‌شود هم‌چنین می‌تواند مانع رشد و توسعه علمی و اجتماعی نوجوانان باشد.

هم‌چنین چن[7] و همکاران (2005) در مطالعه خود به این نتیجه دست یافتند که چاقی در دوران نوجوانی احتمال ابتلا به دیابت نوع II، بیماری‌های قلبی-عروقی، سرطان و خطر مرگ و میر زودرس و بسیاری دیگر از بیماری‌ها و عوارض جسمی و اجتماعی را در بزرگسالی افزایش می‌دهد. چاقی نوجوانان هم‌چنین عواقب روانی نامطلوبی هم‌چون اختلالات خواب، کم بودن اعتماد به نفس، اضطراب و افسردگی را در پی دارد که این مسئله بر روابط اجتماعی و تحصیلی آن‌ها نیز تأثیر می‌گذارد.

بسیاری از این بیماری‌ها و اختلالات عنوان شده در بالا که در نتیجه تغذیه نامناسب ایجاد می‌شود از طریق آموزش و ارتقای سلامت قابل پیشگیری است. این در حالی است که نتایج مطالعات حاکی از آن است که مشکلات نوجوان در تغذیه و عملکرد نامطلوب تغذیه‌ای ناشی از پایین بودن سطح آگاهی تغذیه‌ای در نوجوانان است (هزاوه‌ای و همکاران، 1388؛ پی‌لین[8]، 2004). هم‌چنین در مطالعه‌ای که توسط ابراین[9] و همکاران (2007) در زمینه آگاهی تغذیه‌ای دانش‌آموزان انجام شد، اکثر دانش آموزان مورد پژوهش از آگاهی تغذیه‌ای پایینی برخوردار بودند.

بر این اساس آموزش مناسب تغذیه و افزایش آگاهی تغذیه‌ای می‌تواند منجر به تغییر رفتار در انتخاب و مصرف غذای مناسب ‌شود و در نتیجه باعث جلوگیری از بیماری‌ها و حفظ و ارتقای سلامت در ابعاد فیزیکی، هیجانی و ذهنی شود. افزایش آگاهی تغذیه‌ای دانش‌آموزان و نوجوانان از طریق منابع مختلفی حاصل می‌شود.

صدیفی (1386) در مطالعه خود منبع کسب اطلاعات در خصوص عادات غذایی را 25% از دختران منبع اطلاعات خود را از رادیو و تلویزیون و 3/28% از پسران منبع اطلاعات خود را کادر بهداشتی اعلام کردند. دلوریان‌زاده و همکاران (1390) در مطالعه خود نشان دادند که 3/50% از کتاب‌های درسی، 2/38% مادر و مادربزرگ‌ها، 4/35% از معلمان و 4/28% از اقوام و آشنایان اطلاعات و دانش تغذیه‌ای را کسب می‌کنند. در همین راستا ماکوچ و رسچک[10] (2008) در مطالعه‌ای به این نتیجه دست یافتند که مهم‌ترین منبع یادگیری دانش تغذیه در کودکان، همسالان بوده است.

علاوه بر این در مدرسه عواملی چون معلمین، مسئولین مدرسه و حضور هم سن و سالان کودک در انتخاب مواد غذایی و در نتیجه شکل‌گیری عادات غذایی نقش به سزایی ایفا می‌نمایند (پورعبدالهی و همکاران، 1384).

همانطور که نتایج مطالعات عنوان شده در بالا نشان می‌دهد یکی از عواملی که احتمالاً می‌تواند در افزایش آگاهی تغذیه‌ای دانش‌آموزان نقش داشته باشد، محیط‌های آموزشی و کتاب‌های درسی می‌باشد. بنابراین سرمایه‌گذاری بر روی سلامت نوجوانان و جوانان در محیط‌های آموزشی به عنوان یکی از مهم ترین مداخلات نظام‌های سلامت مطرح بوده به نحوی که این مهم در قالب یک برنامه فراگیر به نام “مدارس مروج سلامت” در حوزه ارتقای سلامت نوجوانان و جوانان توسط سازمان بهداشت جهانی توصیه شده است. در دسامبر 2005 میلادی نشست مشورتی در مورد مدارس مروج سلامت در منطقه مدیترانه شرقی (EMRO) برگزار گردید، یکی از مهم‌ترین ابعادی که در این اجلاس مورد بحث قرار گرفت، آموزش سلامت در مدارس بود، چرا که یکی از مهم‌ترین شاخص‌های مداخلات سلامت در محیط‌های آموزشی بوده و از آن‌جایی که مدارس تأثیر بسیار زیادی در رشد و تکامل کودکان و نوجوانان دارند و بسیاری از رفتارهای مخاطره‌آمیز سلامت نیز در سنین مدرسه شکل می‌گیرد، بسیاری از متخصصین علوم رفتاری توصیه می‌نمایند بر اساس دیدگاه “تربیت از سنین کودکی” آموزش را باید از سنین پیش از مدرسه و مدرسه آغاز کرد. بر این اساس یکی از مهم‌ترین وظایف مدارس، آموزش تغذیه در زمینه‌های نیازهای غذایی دانش‌آموزان در سنین مختلف، رفتارهای غلط غذایی، نقش تغذیه در ارتقای ذهن و روان و … و آموزش در جهت ارتقای سطح آگاهی تغذیه‌ای دانش‌آموزان می‌باشد. این آموزش باید بر اساس استانداردهای خاصی مانند استانداردهای ویسکانسین تنظیم گردد.

استانداردهای آموزشی تغذیه ویسکانسین[11] راهنمایی را برای دانش‌آموزان، والدین، معلمان، مدیران، تصمیم‌سازان و جامعه برای حمایت از آموزش دانش‌آموزان فراهم کرده است. این استاندارد پایه‌ای برای آموزش تغذیه جامع و با کیفیت بالا در ایالات ویسکانسین فراهم می‌کند. فراگیری در مورد نحوه تغذیه سالم قسمت مهمی از هدف‌های ویسکانسین می‌باشد. بر اساس مدل علمی ویسکانسین اهداف، مهارت‌ها و دانشی که بایستی هر دانش‌آموز در پایان پایه‌های مختلف تحصیلی به آن دست یابد، تعیین شده است (داویدسون، 2009).

مدل استاندارد علمی ویسکانسین برای آموزش دانش‌آموزان، دانش و مهارت انتخاب غذای مناسب برای تغذیه سالم که باعث سلامتی شده و خطر بیماری‌ها را کاهش دهند، پیدا خواهد کرد. ابعاد مدل ویسکانسین عبارتند از: 1- تغذیه برای تأمین انرژی و رشد (مثال: دلیل نیاز مردم به مصرف غذاهای مختلف)، 2- امنیت و سلامت غذایی (مثال: آشنایی با نحوه صحیح نگهداری مواد غذایی)، 3- تفکر نقادانه و استدلال عملی (مثال: تشخیص مواد غذایی از مواد غیرغذایی)، 4- تغذیه برای ارتقای رفتارهای سلامتی (مثال: آگاهی در مورد پیامدهای اضافه وزن)، 5- دسته‌بندی غذایی و 6- تنوع غذایی (داویدسون، 2009).

از آن‌جایی که عادات و الگوهای تغذیه‌ای در سنین پیش‌دبستان و دبستان شکل می‌گیرد و رفتارهای صحیح تغذیه‌ای در این دوران بر تندرستی سال‌های بعد تأثیر می‌گذارد و محیط مدرسه نقش بسیار مهمی در انتقال عادات تغذیه‌ای سالم یا ناسالم بر عهده دارد، ضرورت برنامه‌های آموزش تغذیه در مدارس بیش از پیش مورد تأکید قرار می‌گیرد تا ضمن شکل‌گیری عادت‌های تغذیه‌ای سالم از دوران کودکی و نوجوانی ارتقاء تندرستی نسل آینده نیز بیشتر تأمین شود و از طرفی دوران کودکی و نوجوانی نه تنها فرصتی طلایی برای پیشگیری از آسیب‌های ناشی از اتخاذ رفتارهای نادرست می‌باشد، بلکه دورانی جهت انتخاب همیشگی سبکی سالم برای زندگی آینده خواهد بود، از این رو این مطالعه با هدف شناسایی نقش برنامه‌های درسی در آگاهی تغذیه‌ای دانش‌آموزان مقطع چهارم ابتدایی بر اساس مدل ویسکانسین انجام شده است.

1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش

توجه به وضعیت تغذیه‌ای نوجوانی به دلیل این‌که یکی از بحرانی‌ترین و مهم‌ترین دوران رشد و تکامل را می‌گذرانند ضروری است (اسپیر، 2004). مطالعات انجام شده در کشور ما بر روی نوجوانان نشان‌دهنده وضعیت تغذیه‌ای نامطلوب در این رده سنی است (جعفری و همکاران، 2006؛ دوست‌محمدیان و همکاران، 2006). در مطالعه دادخواه (1387) نوجوانان تنقلات و غذای آماده بیشتر و لبنیات کمتری مصرف می‌کردند زیرا، نوجوانان اغلب تمایل دارند وعده‌های غذایی را با دوستان‌شان خارج از منزل صرف کنند. همین عادت‌های غذایی می‌تواند در بزرگسالی ادامه یابد و در نتیجه بر رفتارهای غذایی و میزان دریافت مواد مغذی تأثیرگذار باشد. یکی از عوامل ایجادکننده این رفتارها در نوجوانان نداشتن آگاهی در مورد تغذیه صحیح است (پی‌لین، 2004).

آموزش تغذیه، هم آموزش رسمی در مدارس و هم آموزش غیر رسمی توسط والدین و سایرین، می‌تواند به کودکان در انتخاب غذاها و آشامیدنی‌ها به صورت آگاهانه تر کمک کند (داویدسون، 2009).

توجه به اهمیت آموزش تغذیه در مدارس به دلایل زیر همیشه مورد تأکید قرار می‌گیرد: 1) نقش ضمیر و ذهن مستعد کودک که آمادگی بیشتری برای آموختن دارد، 2) عوامل آموزشی به حد کافی در دسترس است، 3) حضور موظف دانش‌آموزان، اجرای برنامه را بهتر می‌کند، 4) کثرت دانش‌آموزان ابعاد آموزش را وسیع‌تر می‌کند، 5) ارتباط دانش‌آموز با اعضای خانواده، دبستان و بسط و تعمیم مسائل آموزشی را موجب می‌شود (خلج و محمدی‌زیدی، 1385).

یکی از اقدامات مثبتی که از سوی دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی “سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی” وزارت آموزش و پرورش در جهت ارتقای آگاهی و بهبود عملکرد تغذیه‌ای افراد نوجوان در سال‌های اخیر به عمل آمده است، گنجاندن مطالبی در قالب مبحث “خوراک” در زمینه گروه‌های اصلی مواد غذایی، با معرفی مثلت راهنمای مواد غذایی است. توسط این مطالب دانش‌آموزان با اهمیت و نقش تغذیه در رشد، سلامت و بهبود فعالیت‌های ذهنی و جسمی آشنا می‌شوند و تا حدی فرا می‌گیرند که خوراکی‌های مربوط به کدام گروه مواد غذایی نسبت به گروه‌های دیگر موجود در هرم غذایی، باید کمتر یا بیشتر مصرف شوند، به نحوی که تعادل لازم در برنامه غذایی روزانه افراد تأمین شود.

آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در توسعه کشورها شناخته می‌شود. از آن‌جایی که دانش‌آموزان و اولیای آن‌ها و کارکنان مدارس، بخش قابل توجهی از جمعیت کشور را در برمی‌گیرند، از این رو آموزش اطلاعات صحیح غذا و تغذیه‌ای به حدود 18 میلیون دانش‌آموز و یک میلیون معلم، تأثیر چشمگیری بر سلامت جامعه خواهد داشت. آموزش‌های صورت گرفته در زیر مجموعه این وزارت خانه بیشتر دانش‌آموزان مدارس، معلمان، کارشناسان بهداشت و تغذیه، سرایداران و خدمتگذاران را در بر می‌گیرد که در قالب طرح‌های بهداشتیاران، تربیت مدرس، آموزش غذا و تغذیه، برگزاری کارگاه آموزشی تغذیه، طرح آهن یاری، آموزش ضمن خدمت تغذیه و بهداشت، طرح شیر در مدرسه صورت گرفته است. هم‌چنین همکاری در تألیف کتب درسی و تهیه و انتشار جزوات و بروشورها نیز در دستور کار این وزارت خانه قرار دارد.

ارزشیابی میزان کارآیی محتوای کتاب‌های درسی در راستای آگاهی دادن به دانش‌آموزان در زمینه تغذیه، مواد غذایی و اهمیت آن‌ها در حفظ سلامت و بهداشت فردی، نیازمند تحقیقات وسیع‌تر و عمیق تری است که ضرورت دارد با تلاش جدی‌تر مسئولان صورت پذیرد.

با توجه به این‌که دوران مدرسه از نظر تغذیه‌ای دوره قابل توجهی است و هنوز کودک در مرحله رشد قرار دارد، اگرچه روند رشد به صورت نسبتاً یکنواختی ادامه دارد ولی سال‌های آخر دبستان مقارن با شروع جهش رشد به ویژه در دختران است. بنابراین تأمین انرژی مورد نیاز بسیار ضروری است و از طرفی اهمیت و نقشی که سلامت در زندگی هر یک از ما دارد و  به عنوان یک منبع مهم در توسعه اقتصادی، اجتماعی و فردی مطرح می­شود، توجه به این امر خطیر از وظایف مهم هر دولتی به شمار می­رود و جامعه نیز برای دستیابی به این هدف ارزشمند، یعنی کسب سلامت، نیازمند آموزش می­باشد، بنابراین این مطالعه با هدف نقش برنامه‌های درسی در آگاهی تغذیه‌ای دانش آموزان مقطع چهارم ابتدایی بر اساس مدل ویسکانسین انجام شد.

1-4 اهداف پژوهش

1-4-1 اهداف کلی

هدف کلی پژوهش حاضر، بررسی نقش برنامه‌های درسی در آگاهی تغذیه‌ای دانش آموزان مقطع چهارم ابتدایی بر اساس مدل ویسکانسین می‌باشد که 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:34:00 ب.ظ ]