کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



آخرین مطالب

 



     بعد از دو نظر و عقیده­ای که گذشت یکی از نظریات دیگر که می­توان عنوان کرد از لحاظ شهرت نسبت به دیگر آراء در درجه سوم قرار دارد و می­توان گفت تنها در کتب فقهی امامیه یافت می­شود قول تشریک ولایی می­باشد این عقیده بدین معنی است که دختر برای اینکه بتواند ازدواج کند باید اذن ولی خود را بگیرد یعنی لزوم اذن ولی دختر در عقد نکاح، روایاتی در تایید این نظر می­آورند که یکی از این حدیث حدیثی است موثق که از صفوان نقل شده است: عبدالرحمن موسی بن جعفر(ع) مشورت کرد در مورد تزویج دخترش برای پسر برادرش پس فرمودند: انجام بده اگر به رضایت او بود، پس همانا برای وی در آن نصیبی است،…[۱] دلیل دیگری که علی الظاهر می­توان برای این امر عنوان کرد این است که نظریه تشریک ولایی به لحاظ جمع بین اخبار می­باشد که در مباحث قبلی بدان اشاره شد بنا به قرائن این نظریه یکی از ضعیف­ترین نظریاتی است که در این مساله ذکر شده است. این عده از علما آمده­اند و بین روایاتی که پدر را مستقل در امر ازدواج می­دانند با روایاتی که دختر را مستقل در امر ازدواج می­دانند جمعی بزنند و بگویند که برای عدم طرد روایات باید این دو نوع روایت را جمع ببندیم و هر دو را در امر ازدواج شریک بدانیم چه گفته­اند «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» این موارد را که در نظر بگیریم می­توانیم بدین نتیجه برسیم که جمع بودن و جمع کردن بهتر است اما بر این نظریه ایراداتی گرفته­اند و بیان داشته­اند که روایاتی که پدر را در امر ازدواج مستقل می­داند با شرکت و دخالت غیر اولیاء عقد- دختر- مخالف می­باشد و همچنین روایاتی که دختر را در امر ازدواج مستقل می­دانند از دخالت پدر در امر ازدواج نهی می­کنند و توهم اینکه ما بین اخبار و اصله از طریق روایاتی با وجود تفاوت مضامین جمع ببندیم باعث شده است که علما بر این عقیده باشند که بنظر می­رسد این یک اشتباه محض می­باشد، ولی به هر صورت عده­ای از فقها این نظر را پذیرفته­اند و چنین نظر داده­اند که مثلاً برای دختر باکره رشیده جایز نیست با وجود پدر و جد پدری بدون اذن اینها مبادرت به ازدواج نماید[۲]- عقد دائم منظور است برخی دیگر از فقها هر چند که قائل به استقلال دختر در امر ازدواج می­باشند ولی احتیاط را بر گرفتن اذن ولی گذاشته­اند. [۳]که می­توان گفت این نظریه فرعی بر نظریه تشریک ولایی می­باشد چون در نظریه فوق هر دوی دختر و ولی باید راضی به انجام این امر باشند به عبارتی اینها با هم عقد را واقع می­سازند. اما در این نظریه­ای که در آخر عنوان کردیم دختر خود مستقلاً می­تواند ازدواج کند منتهی فقها برای رعایت حال والدین و عدم خود سری دختر و شاید به خاطر عرف جامعه ایران بدین نظر روی آورده­اند تنها استحباب اذن گرفتن را آورده­اند و این استحباب را برای بکر و حتی ثیبه قائل شده­اند ولی بر باکره رشیده تاکید دارند و اینکه برخی از فقها دختر باکره را بخاطر عدم استبداد ملزم به گرفتن اذن کرده­اند این امر نمی­تواند بیانگر استحباب اذن گرفتن از ولی باشد.[۴] پس حتی عقیده به گرفتن اذن به علت مستحب بودن این امر ندارد چه اول باید استحباب این امر به اثبات برسد که با توجه به آراء فقها این امری ناشدنی می­باشد از طرفی دیگر وقتی الزام به گرفتن اذن ولی می­کنند به خاطر مستحب بودن این امر باید توجه داشت که امر مستحب ایجاد تکلیف حتمی و الزامی برای افراد در بر ندارد می­توان گفت این نظریه از خیلی از جهات با نظریه استقلال ولی یکی می­باشد هر چند در عمل تفاوت­هایی به نظر می­رسد.

 

 

۴) استقلال ولی در عقد دائم و عدم آن در متعه

 

این نظریه بدین معنی است که پدر و جد پدری بر دختر باکره در ازدواج دائم ولایت کامل دارند ولی در ازدواج موقت، این خود دختر می­باشد که به طور مستقل می­تواند در امور خود تصمیم­گیری نماید. ظاهر امر این است که علما خواسته­اند بین اخباری که قائل به استمرار ولایت بر دختر باکره به طور مطلق شده­اند و دیگر اخبار و احادیثی که در آن­ها قائل به استقلال دختر باکره شده­اند و دیگر اخبار به نحوی جمع بندی کنند و بتوانند همه موارد را در حکم خود در نظر بگیرند. روایاتی که باعث ارائه این نظر گردیده است را برای نمونه ذکر خواهیم کرد. در جایی نقل شده است: گفت سوال کردم از تمتع از بکری که پدر و جد پدری دارد بدون اذن از پدر و جد پدری: فرمودند که: هیچ باکی نیست.[۵] آنچه که از ظاهر این روایت بر می­آید دختر می­تواند به طور استقلالی در عقد موقت خود دخالت کند. روایتی دیگر ابی سعید از ابوعبدا… (ع) نقل کرده است سوال کردم از آن حضرت از تمتع از باکره که دارای پدر و جد پدری می­باشد… است. فرمودند: باکی نیست و ما نمی گوئیم آن طور که می­گویند این از ضعف نفس می­باشد.[۶] این احادیث ذکر شده البته به نظر ما علاوه بر اینکه به عقد متعه توسط خود دختر صحه گذاشته است به یک امر مهم دیگر که امروزه شاید دیدگاه منفی مردم را همراه داشته است، مسئله­ای است که در آخر روایت بدان اشارت رفته است که همان استناد به عدم ضعف نفس برای عقد متعه می­باشد که متاسفانه در جامعه ما با آن برخورد مناسبی نشده است ولی شاید امر با عرف و سلایق در جامعه ما سازگاری ندارد چون ما این احکام و احادیث را تنها می­توانیم در لابلای کتب فقهی پیدا کنیم. سوالی که می تواند برای خوانندگان مطرح شود این است که آیا پدر بر دختر بعد از متعه ولایت دارد یا خیر؟ آیا این اجازه نافی ولایت پدر و جد پدری در عقد دائم نمی­گردد؟ و آیا این نظر باعث فرار از قانون نمی­شود؟ و پرسش­های متعدد دیگر که در این رابطه به ذهن هر جوینده می­آید. همانطور که می­دانیم ازدواج موقت (متعه) تنها در فقه امامیه پذیرفته شده است و همین امر باعث آن شده است که این نظریه و نظریه بعدی که خواهد آمد تنها در بین فقهای امامیه و در کتب آن­ها پیدا شود. و اهل تسنن این نظریات را قبول ندارند. خب حال ما در فقه امامیه اگر بخواهیم این نظریات را بپذیریم چه باید بکنیم. در فقه امامیه نیز حتی اگر ما قائل به این شویم که پدر بر دختر ولایت دارد، بر دختری این ولایت مفروض است که باکره باشد و اتفاق فقهای امامیه بدان امر می­باشد که پدر و جد پدری بر ثیبه هیچ ولایتی ندارد و می­توان گفت که علت ولایت بکارت می­باشد که اگر دختری بتواند به عقد متعه در آید دیگر جایی برای ولایت پدر و جد پدری باقی نمی­ماند مگر به این امر قائل شویم که نزدیکی از قبل صورت نگیرد که این هم نمی­تواند دیدگاه صحیحی باشد. حال از طرف دیگر وقتی دختری خود را مواجه با پدر و جد پدری و مخالفت­های آن­ها می­بیند به عقد متعه تن   می­دهد تا خود را از مخالفت­ها نجات دهد و از این طریق خود را از حکم استقلال ولی در ازدواج دائم رهایی دهد و فرار کند و به اصطلاح همان طور که در فقه هم عنوان می­کنند کلاه شرعی بر قانون بگذارد. آنچه که در این راستا به ذهن می­رسد آنست که نمی­توان این نظر را به همین راحتی از دیدگاه نقادانه کنار گذاشت. آنچه که ابتدای امر به ذهن می­رسد این است که فقها برای دادن یک نظر جوانب امر را در نظر می­گیرند این در حالی است که بنظر می­رسد این امر در حکم مورد نقد، مورد توجه قرار نگرفته است و می­توان گفت که این دیدگاه بدون توجه به مسائل حاشیه­ای و بعضاً مسائل اصلی نکاح ارائه شده است که جای بررسی و دقت بیشتری دارد چه هیچ عقل سلیمی نمی­پذیرد که در عقد متعه که به نظر ارزش آن کمتر از عقد نکاح دائم می­باشد را به دختر و امر نکاح دائم به پدر داد چون متعه امری است خطیر و از طرفی وقتی مانند متعه را به دختر اجازه می­دهیم چرا ازدواج دائم را به وی نمی­دهیم. از طرف دیگر موردی که می­توان به آن اشاره کرد آنست که در عرف جامعه ما عقد دائم با نظارت اولیاء همراه بوده است و این یک امری مقبول در روزگار اجداد ما بوده است. و فقها هم برای عدم مخالفت با این رویه و از طرفی با بودن احادیثی در تایید این دیدگاه اولیاء را مانند رویه عرفی جامعه در ازدواج دائم صاحب اختیار دانسته­اند ولی نکاح موقت را که کمتر در متون تاریخی اعراب و ایران قابل دسترسی می­باشد را به دختر داده­اند تا هم از مخالفت با اولیاء دختر رها شوند و هم از طرفی متهم به در قید کردن دخترها نشود ولی باید عواقب این امر هم در نظر گرفته شود و بدون توجه به آثار مطالب را عنوان نکنیم چه احادیثی که در این زمینه آمده است تنها دختر را در متعه مستقل دانسته است و اصلاً در مقام ازدواج دائم نبوده است و از این رو نمی­توان بدین نتیجه رسید که پدر و جد پدری در عقد دائم ولایت دارند و دختر در عقد موقت چه احادیثی نیز راجع به استقلال دختر در نکاح داریم که با قسمت اول نظریه مخالفت می­نماید.

 

[۱] حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۹، حدیث ۲، ص۲۱۴. به نقل از منبع فوق الذکرص ۴۳

 

[۲] طوسی، ابی جعفر محمد بن علی (ابن حمزه)، الوسیله الی نیل الفصیله، مکتبه آیه ا… العظمی المرعشی النجفی، الطبعه الاولی، ص۲۹۹. به نقل از پایان نامه فوق ص ۸۳

 

[۳] موسوی الخمینی (ره)، سید روح ا…، تحریر الوسیله، نشر بیتا، ج۲، ص۳۹۳.

 

[۴] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، الجزء التاسع و العشرون، المکتبه اسلامیه، الطبعه الثانی، ص۲۲۹.

 

[۵] حر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۹، ص۴۵۹.

 

[۶] همان منبع، حدیث۶، ص۴۵۸.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-06-12] [ 03:33:00 ب.ظ ]




     قائلین به این قول معتقدند که دختر می­تواند عقد دائم خود را به عهده بگیرد ولی در عقد متعه پدر و جد پدری این امر را بر عهده می­گیرند و دختر می­تواند با مرد دلخواه خود عقد دائم واقع سازد. قائلین به این قول به دو حدیث اشاره دارند یکی حدیثی است که ابی مریم از ابی عبدا… (ع) نقل می­کند چنین است: بکری که پدر دارد ازدواج موقت نمی­کند مگر به اذن پدرش.۱ دیگر حدیث، صحیحه­ای است که بزنطی از امام رضا (ع) نقل کرده است: باکره ازدواج متعه نمی­کند مگر به اذن پدرش۲ از این روایات نتیجه گرفته­اند که پدر تنها در متعه ولایتش استمرار دارد و دختر در ازدواج دائم صاحب اختیار می­باشد. در این ارتباط نیز ایراداتی مانند قبل بوجود می­آید اول اینکه وقتی روایتی آمد و در آن عقد متعه را در اختیار پدر قرار دارد نمی­توان از آن نتیجه عکس گرفت چه روایات ذکر شده در مقام بیان این امر نبوده­اند از طرفی همان طور که در مبحث قبلی اشاره کردیم روایت در مورد استقلال دختر در کتب احادیث نیز وجود دارد. که می­توان گفت «اذا تعارضاً تساقطا» همچنین اگر به دقت در احادیث ذکر شده دقت کنیم این روایت­ها ازدواج را مانند عقد دائم که در نظریه تشریک ولایی گفتیم بر عهده طرفین قرار داده است و نمی­توان چیزی بیشتر از این امر از احادیث فوق الذکر دریافت چه اذن برای فردی می­باشد که خود قدرت انشاء را دارد ولی برای تکمیل عقد اذن ولی نیاز دارد پس نمی­توان عنوان کرد که پدر با توجه به این احادیث در عقد متعه اختیار یا ولایت تام دارد. حال جای این سوال باقی می­ماندکه اگر ما با این امر مواجه شویم که پدر بخواهد دختر خود را به عقد موقت کسی در اورد و دختر بخواهد با فرد مورد نظر خود عقد دائم بندد چه باید کرد و در این بین حق با کیست؟ از یک طرف اگر بگوئیم مثلاً دختر زودتر اقدام به ازدواج کرده باشد هر چند پدر نیز حق ازدواج متعه دختر را دارد ولی چون دختر زودتر اقدام به این امر کرده است دیگر خود بخود حق پدر از بین می­رود حال اگر پدر بخواهد دختر خود را ازدواج دهد آیا در این مورد دختر باید این امر را بپذیرد و حق اعتراض ندارد اگر بخواهیم با توجه به اصول و کلیات صحبت کنیم در اینجا چون پدر و زودتر اقدام به ازدواج دختر خود کرده است دیگر دختر حقی برای مخالفت با این ندارد. اما می­توان گفت که اگر بخواهیم به این نظر با این توجیه برخورد کرد در عمل باعث یک تضاد و در نهایت موجب آن می­گردد تا مصلحت را نه پدر و نه دختر در امور خود در نظر نگیرند چه پدر ترس از اینکه مبادا دختر به ازدواج دائم با فردی دست زند وی را زود به عقد متعه فرد مورد نظر خود در می­آورد و همین امر در مورد دختر هم دقیقاً صدق می­کند و در عمل باعث درگیری و ایجاد التهاب در نزد خانواده می­گردد. حال برگردیم به سوال خودمان که آیا پدر اولویت دارد یا خیر؟ آنچه که به نظر می­رسد این است که باید به اهمیت هر مورد آگاهی داشت چه اگر بخواهیم یک حساب ساده هم داشته باشیم، به این نتیجه می­رسیم که از لحاظ اولویت ازدواج دائم بمراتب هم از لحاظ حفظ خانواده و هم رعایت حال افراد بر ازدواج متعه برتر می­باشد. بنظر ما چنین بر می­آید که حتی اگر پدر هم زودتر از دختر خود عقد متعه برای وی واقع ساخته باشد دختر حتی اگر نخواهد هم ازدواج نماید تن به تمکین نمی­دهد و هیچ قدرتی هم نمی­تواند وی را بدین امر اجبار نماید ولی بهتر آنست که برای جلوگیری از درگیری در خانواده ایرانی حق ازدواج دختر را در این نظریه- حتی اگر ما در فرض محال مجبور به پذیرش این دیدگاه گردیم- نسبت به ازدواج موقت دختر که به دست اولیاء می­باشد باید از اولویت خاصی برخوردار گردد و چه در غیر این صورت درگیری و عدم تفاهم به حد اعلای خود می­رسد.

 

 

 

۶) ولایت مادر و جد مادری

 

در مورد و عدم ولایت برادر، عمو، عمه، … بجز مادر و جد مادری بین فقها امامیه هیچ­گونه اختلاف نظری نیست زیرا که در این زمینه روایات زیادی وارد شده است. چنان­چه مثلاً عمو، برادر برای صغیر اقدام به ازدواج کرده باشد صغیر با رسیدن به سن بلوغ حق دارد و در صورت عدم رضایت ازدواج نسبت به فسخ آن اقدام نماید.

 

در مورد مادر و جد مادری نیز اکثر قریب به اتفاق اصحاب امامیه بر عدم ولایت عقیده دارند و قانون مدنی نیز با رعایت اصول و ضوابطی حق حضانت را به مادر سپرده است.

 

لذا بسیاری از فقهاء برای حفظ و رعایت جانب احتیاط و جمع بین روایات، قائل بر شراکت بین زن و ولی او شده­اند، امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله در این رابطه می­گویند: سزاوار بلکه مستحب است برای زنی که مالک امر خودش است از پدر یا جدش اذن بگیرد.

 

عمده بحث بین فقها حول استقلال و عدم استقلال دختر باکره رشیده دور می­زند و لذا در این رابطه عقاید و آراء متفاوتی ذکر گردیده که در این مجال به طور مختصر به استدلالات مذکور می­پردازیم:

 

قائلین به عدم استقلال دختر باکره رشیده به احادیث و آیات قرآن کریم استناد کرده، و  می­گویند:

 

احادیث و روایات زیادی وارد شده که بر بطلان نکاح دختر، بدون اذن ولی دلالت دارند، از جمله قول پیامبر اکرم (ص) که می­فرمایند «ایحاامرأه نکحت نعیر اذن ولیها فنکاحها باطل» و یا روایت علا از ابن ابی یعفور از امام صادق (ع) که حضرت می­فرمایند:

 

«لا تنکح ذوات الا باء من الا بکارالرشیده الا باذن آبائهن» و …

 

 

 

گفتار سوم) حدود اجازه ولی در نکاح دختر باکره رشیده

 

با توجه به جمیع مطالب گفته شده می­توان اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده را واجد اوصاف ذیل دانست.

 

۱- چون اصل، آن است که افراد بعد از دارا شدن اهلیت قانونی، در کلیه امور خود دارای اختیار باشند، لزوم اذن ولی نیز در ازدواج دختر باکره رشیده، خلاف اصل است. بنابراین، بایستی در لزوم کسب اجازه به قدر متقین اکتفا کرده و اجازه نکاح را شخصی و منحصر به ولی قهری دانست. مستنبط از ماده ۱۰۴۴ اصلاحی قانون مدنی نیز همین معنا است: «در صورتی که پدر و جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آن­ها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی می­تواند اقدام به ازدواج نماید» ماده ۱۰۴۴ قبلی با صراحت بیشتری به این موضوع اشاره می­کرد و بیان می­داشت که: «اجازه را باید شخص پدر یا جد پدری بدهد و اگر به علیت تحت قیومیت باشد اجازه قیم او لازم نخواهد بود». مادر و سایر خویشاوندان دختر نیز حق دخالت در نکاح را ندارد. وصی منسوب از طرف ولی قهری نیز این حق بی­بهره است.

 

۲- موافقت یکی از اولیاء دختر برای ازدواج وی کافی است و لذا هر گاه پدر یا جد پدری با ازدواج او موافقت نمایند می­تواند ازدواج کند. هر چند امروزه با حیات پدر معمولاً جد پدری از مداخله در امور نوادگان خود، خودداری کرده و با افزایش سن ازدواج نیز اصولاً‌چنین توانی را هم ندارد.

 

۳- هر گاه دختری بدون اجازه ولی به اقدام به عقد نکاح کرده و بعداً ولی، عقد را اجازه داد و آن را تنفیض نمود، این اجازه دیگر قابل رجوع نخواهد بود.۱

 

۴- اذن ولی قابل رجوع است، بدین معنا که ولی می­تواند در صورت موافقت با ازدواج دختر رشید، خود و قبل از نکاح، از تصمیم خود رجوع کرده و آن را تغییر دهد فرضاً با ذهنیت خوبی که از داماد داشته با ازدواج دخترش با وی موافقت می­نماید ولی بعداً با تحقیق در می­یابد وی بی­بندوبار است. از تصمیم قبلی خود رجوع می­کند.

 

۵- ولی نمی­تواند به دختر، اذن و آزادی کامل در انتخاب همسر بدهد و آن را به طور کلی به دختر واگذارد. بلکه این اذن موردی بوده و باید درباره نکاح با شخص معین صادر گردد.[۱]

 

۶- در صورتی­که پدر یا جد پدری از اختیار خود سوء استفاده کرد و از نکاح دختر معانعت غیر موجه نماید، در این صورت دختر می­تواند بدون کسب اجازه و صرفاً با تشریفات خاصی  اقدام به ازدواج کند. ماده ۱۰۴۳.

 

۷- اذن ولی خاص است، بدین معنا که رضای او باید درباره نکاح با شخص معین صادر شود، ولی نمی­نواند انتخاب همسر را به طور کل به دختر واگذار کند.

 

۱- حر العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج۱۴، باب ۱۱، حدیث ۱۲، ص۴۵۹.

 

۲- همان منبع، حدیث ۵، ص۴۵۸.

 

۱- کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی خانواده، نشر میزان، ج ۱، ص ۷۹.

 

[۱] همان منبع ,ص ۱۵۵

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:33:00 ب.ظ ]




ضمانت اجرای ازدواج دختر باکره رشیده بدون اذن ولی

 

چنان­چه دختری به سن بلوغ رسیده، بدون اذن پدر یا جد پدری و یا در صورت مخالفت ایشان بدون تشریفات قانونی و کسب اجازه از دادگاه اقدام به ازدواج کند، این ازدواج چه حکمی داشته و دارای چه ضمانت اجرایی است؟

 

جواب این سؤال قاعدتاً هنگام نقل نظرات فقهاء در رابطه با استقلال یا عدم استقلال دختر باکره بطور ضمنی داده شده بدین بیان که فرضاً کسانی که اجازه پدر یا جد پدری را در نکاح دختر شرط می­دانند باید معتقد به بطلان چنین ازدواجی باشند، معذلک در بین فقهاء کمتر کسی به صراحت قائل به بطلان این ازدواج شده است. البته بر این که هر گاه بعد از ازدواج، پدر دختر به آن رضایت دهد، این ازدواج نافذ و صحیح می­باشد اتفاق نظر وجود دارد.۱ در این خصوص، ابوالصلاح حلبی، در کتاب الکافی فی­الفقه می­گوید: «لا یجوز لهاالعقد علی نفسها بغیر اذنها فان عقدت خالقت السّنه و کان­العقد موقوفاً علی اضمائهما.» «اگر دختر بدون اذن پدر و جد پدری عقد کرد با سنّت مخالفت کرده ولی صحت عقد متوقف بر اجازه آن­هاست.»۲

 

ابن زهره در غنیه معتقد است هر گاه ولی دختر، عقد را اجازه نداد، عقد منفسخ است.۳ شیخ مفید در مقنعه چنین می­گوید: «و ان عقدت علی نفسها بعدالبلوغ بغیر اذن ابیهاخالفت­السنه و بطل­العقد، الا یجیزه­الاب» و قائل به بطلان چنین عقدی است با این حال، بسیاری از فقهاء این چنین عقدی را صحیح می­دانند. مثلاً شیخ طوسی در کتاب المبسوط چنین می­گوید: «و اذا تزوج من ذکرنا بغیر ولی کان­العقد صحیحاً و اذا و طیءالزوج لم یکن علیه شیئی من ادب و حد ولا خلاف فی سقوط­الحدْ الا شاذامنهم قال: ان کان یعتقد تحریکه وجب علیه­الحد و المهر یلزمه بالدخول بلا خلاف و متی ترافعا الی­الحاکم لم یجزان یفرق بینهما» «هر گاه دختر بدون اذن ولی ازدواج نماید، عقد صحیح بوده و هر گاه زوج با وی نزدیکی نماید هیچ عقوبیتی نخواهد شد و در سقوط حدّ از وی خلافی نیست مگر قولی شاذ و نادر و هر گاه معتقد به حرمت باشیم، در صورت نزدیکی، بر زوج، حدّ واجب شده و مهر نیز با دخول بر وی ثابت می­گردد . و اگر هم موضوع نزد حاکم مطرح شد، حاکم نمی­تواند حکم به جدایی زن و مرد بدهد.»۱

 

فقهاء دیگری همچون صاحب شرایع، صاحب جواهر، شهید اول و شهید ثانی نیز بر این امر معتقدند و چنین عقدی را صحیح می­دانند.۲

 

عده­ای از فقهاء نیز احتیاط نموده و گفته­اند: بر عقد بدون اجازه پدر آثار صحت مترتب نیست منتهی احوط برای پدر آن است که اجازه دهد و اگر اجازه نداد پسر و دختر بایستی از یکدیگر جدا شوند و احوط آن است که دختر هم بدون طلاق از طرف پسر با مرد دیگری ازدواج ننماید.۳

 

استنباط قضات و رویه دادگاه­ها نیز از ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی در این رابطه متفاوت است. عده­ای تمایل به بطلان چنین عقدی دارند. حال آن­که برخی دیگر معتقدند الزام دختر به گرفتن اجازه پدر، در واقع جنبه تکلیفی دارد که تخلّف از آن، سبب بطلان عقد نمی­گردد، بلکه تخلّف انضباطی محسوب گردیده و مثلاً برای سردفتری که چنین ازدواجی را ثبت می­کند، مجازات انتظامی در نظر گرفته خواهد شد.۴۱ چنان­که در حکم شماره ۴۳۲ مورخ ۱۲/۳/۵۹ سابق­الذکر شعبه اول دادگاه مدنی خاص تهران صراحتاً چنین نظری مطرح گردیده است.

 

کمیسیون قوانین مدنی اداره حقوقی دادگستری نیز در جواب سؤال یکی از دادگاه­ها که به شرح ذیل می­آید اعتقاد به عدم بطلان ازدواج دختر، بدون اذن پدر داشت معذلک تا کنون این نظریه اعلام نگردیده است. ۵

 

دادرس دادگاه­های حقوقی یک سمنان استفساری به شرح زیر از اداره حقوقی بعمل می­آورد: «…۲- طبق ماده ۱۰۴۳ اصلاحی قانون مدنی نکاح دختر باکره اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر و یا جد پدری است…» حال اگر دختری بدون اذن پدر و یا جد پدری با مردی ازدواج نموده و صاحب فرزندی گردد و در این صورت اگر پدر یا جد پدری این ازدواج را تنفیذ ننماید، این عقد از نظر حقوقی چه وضعی خواهد داشت؟»

 

کمیسیون قوانین مدنی، پس از بحث فراوان، به حکایت پرونده کلاسه  اظهارنظر کرد که: «اگر چه ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی نکاح دختر باکره را موقوف به اجازه پدر یا جد پدری نموده است ولیکن ماده مزبور و موارد دیگر این قانون دلالت بر بطلان عقدی که بدون اجازه واقع شود یا نامشروع بودن طفل حاصل از این ازدواج ندارد.»

 

کمیسیون آئین دادرسی مدنی نیز موافق همین نظر کمیسیون قوانین مدنی بود. ولی پاسخی که سرانجام بعنوان نظر مشورتی اداره حقوقی با شماره ۲۷۹۸/۷ مورخ ۸/۹/۱۳۷۱ به مراجع استعلام اعلام شد، چنین بود: «…۲- صحت و بطلان عقد و همچنین مشروع و نامشروع بودن طفل حاصل از ازدواج به نحو مذکور در استعلام، از جمله مواردی است که احتیاج به صدور فتوی از طرف مجتهد جامع­الشرایط صاحب فتوی دارد، قاضی محکمه در چنین مواردی طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی و ماده ۲۹ قانون تشکیل دادگاه­های کیفری یک و دو و شعب دیوانعالی کشور، باید با استناد به منابع فقهی معتبر یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید.»۱

 

در این رابطه که هر گاه بکارت دختر از راه زنا یا شبهه زایل شده باشد، گفته شد که عده­ای از فقهاء این زن را در حکم باکره دانسته و لذا معتقدند می­بایست برای نکاح از ولی خود اجازه بگیرد. اما عده­ای دیگر بر این قولند که زوال بکارت از راه زنا یا شبهه سبب سقوط ولایت پدر یا جد پدری است.۲

 

در قوانین ایران، در این خصوص موردی وجود نداشت و لذا بر اساس اصل ۱۶۷ قانون اساسی که قضات را موظّف می­نمود هرگاه حکم هر دعوا را در قوانین مدوّنه نیابد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر مراجعه و حکم قضیه را صادر نمایند.۳ در این رابطه بین قضات محاکم نیز اختلاف نظر وجود داشت. عده­ای مطلق دخول را سبب سقوط ولایت ولی قهری می­دانستند و برخی دخول مشروع را، بر همین اساس در موارد مشابه رویه­های مختلفی توسط قضات اتخاذ می­گردید تا اینکه موضوع در هیأت عمومی دیوانعالی کشور مطرح و هیأت عمومی در تاریخ ۲۹/۱/۶۳ رأی ذیل را بعنوان رأی وحدت رویه صادر نمود:

 

«با توجه به نظر اکثر فقهاء و بویژه نظر مبارک حضرت امام مدظله العالی در حاشیه عروه الوثقی و نظر حضرت آیه­الله العظمی منتظری که در پرونده منعکس است و همچنین با عنایت به ملاک صدر ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی، عقد دوم از نظر این هیئت صحیح و ولایت پدر نسبت به چنین عقدی ساقط است و مشروعیت دخول قبل از عقد شرط صحت عقد و یا شرط سقوط ولایت پدر نیست و دخول مطلقاً (مشروع باشد یا غیر مشروع) سبب سقوط ولایت پدر می­باشد…»[۱]

 

اختیار وصی در نکاح غیر رشید «سفیه»

 

در مورد اختیار وصی، نسبت به انعقاد عقد نکاح برای سفیه، حکم قضیه واضح­تر از حالت صغر است در نکاح سفیه، فقها حتی نسبت به ولایت پدر و جد پدری تردید روا نداشته­اند و با توجه به عدم بحث آنان نسبت به ولایت وصی بر سفیه در عقد نکاح، باید این عدم ذکر را دال بر عدم ثبوت این ولایت دانست چرا که مسلماً اختیارات وصی که جانشین پدر و جد پدری است کمتر از خود ایشان می­باشد و حال آن­که نسبت به ولایت  ایشان در نکاح سفیه، تردید روا داشته و بسیاری، سفیه را در امر نکاح خود آزاد دانسته­اند. معذلک عده­ای از فقهاء بر ولایت وصی بر سفیه به شرط رعایت مصلحت وی و فقدان ولی قهری معتقدند.

 

بر این اساس و با توجه به مجموع نظرات، ولایت وصی را صرفاً در مورد جنبه مالی نکاح که مهریه است ثابت می­دانیم زیرا سفیه از تصرفات  مالی خود ممنوع و محجور بوده ولی از  آن­جا که در انعقاد عقد نکاح دارای عقل و قصد و بلوغ می­باشد لذا نکاح وی بدون دخالت وصی صحیح می­باشد ماده ۱۰۶۴ قانون مدنی.[۲]

 

۱- حلی، ابی جعفربن منصور بن ادریس، کتاب السرائر، انتشارات اسلامی، ج۳، ص ۱۵۹، به نقل از پایان نامه فوق ص ۷۸

 

۲- همان منبع، ص ۲۹۳.

 

۳- همان منبع، ص ۳۰۸.

 

۱- همان منبع ص ۱۶۳.

 

۲ نجفی، شیخ محمدحسن , جواهر الکلام ، با تحقیق و تعلیق و تصحیح محمد قوچانی، انتشارات بصیرتی، ص ۱۴۹.

 

۳- امام خمینی (ره)، به نقل از دادنامه ۲۲-۳/۶/۵۹ شعبه اول دادگاه تجدیدنظر مدنی خاص، مجموعه قوانین سال ۶۳، ص ۳۷.

 

۴ و ۵ مهرپرور,حسین ,مجموعه نظریات شورای نگهبان ,چ موسسه کیهان ,ج ۳,ص ۷۷.

 

۱- همان منبع، ص ۱۳۳.

 

۲- طباطبایی یزدی، سید محمدکاظم ، عروه الوثقی، ج ۲، ص ۷۲۸.

 

۳- ر.ک: ماده ۳ قانون آیین دادرسی مدنی و قسمت اخیر ماده ۲۹ قانون تشکیل دادگاه­های کیفری ۱و۲.

 

[۱] ناصرزاده، هوشنگ، مجموعه آراء وحدت رویه قضایی، نشر میزان، ص ۷۱

 

[۲] عاقد باید عاقل و بالغ باشد. ۱. عاقد ممکن است زوجین یا نمایندگان قانونی آنان باشد و در هر حال باید اهلیت داشته باشد. ۲. در ماده ۱۰۶۴ قانون مدنی. اشاره ای به لزوم رشد نشده است و این سکوت بطور ضمنی بر نفوذ نکاح سفیه دارد. با وجود این، رضای سفیه در تعیین میزان مهر نافذ نیست.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:32:00 ب.ظ ]




 بیان قرآن کریم

 

در قرآن کریم، از واژه «بلوغ اَشُد» استفاده شده است. مفسرین در تبیین معنی بلوغ اشد، دیدگاه واحدی نداشته و برخی آن را احتلام و بلوغ دانسته و عده ای به کمال عقل معنی نموده اند؛ در میان این تفاسیر حتی سن سی سال به عنوان سن بلوغ اشد نیز بیان شده است.

 

علامه طباطبایی بر این عقیده اند که بلوغ اشد هنگامی است که قوای بدنی استحکام یابد صباوت از میان برود و این همان بلوغ و رشدی است که در آیه ششم سوره نساء ذکر شده است؛ زمان شروع این حالت غالباً هجده سالگی است. در برخی از روایات نیز بلوغ اشد به احتلام و سیزده سالگی تعبیر شده است.

 

از مجموع آیات و روایات به دست می آید که بلوغ اشد دایره وسیعتری از بلوغ جنسی داشته و مجموعه ای از بلوغ عقلی، استحکام و کمال نیروهای جسمی را شامل می شود. به گونه ای که تصرفات مالی شخص با بلوغ اشد با بلوغ نکاح رشد، هر دو جایز می گردد.

 

دیدگاه فقها

 

در کلمات فقهای امامیه در دو باب و در دو مورد بالصراحه آمده است که رشد شرط است و باید ثابت شود تا عقل و تصرف فرد صحیح دانسته شود: یکی در باب امور مالی و تصرفات افراد در مال آن­ها، و دیگری در باب ازدواج که فقها رشد را در امر ازدواج معتبر دانسته­اند.

 

صاحب عروه­الوثقی می­نویسد:۱

 

مساله۷: لایصح نکاح السفیه المبذر الا بإذن الولی، و علیه أن یعین العمر و اامرأه و لو تزوج بدون إذنه وقت علی إجازته فإن رأی المصلحه وأجازصح ولا یحتاج الا اعاد الصیغه لانه لیس کالمجنون و الصبی مسلوب العباره ولذا یصح وکالته عن الغیر فی اجداءالصیغه و مباشرته لنفب بعد اذن الولی.

 

ازدواج کسی که سفیه است صحیح نیست مگر با اجازه ولی و تعیین مهریه و همسر بر عهده ولی است، و اگر بدون ولی ازدواج کند، صحت آن منوط به اجازه ولی است، بنابراین اگر مصلحت و صلاح را در این ازدواج دید و آن را امضاء کرد، این ازدواج صحیح است و نیازی نیست که دوباره صیغه نکاح خوانده شود چون فرد سفیه همانند دیوانه و طفل غیر ممیز نیست که مسلوب اراده باشد و به همین خاطر است که سفیه می­تواند از طرف دیگری برای اجرای صیغه وکیل شود و بدون اذن ولی خود می­تواند وکالت را انجام دهد.

 

امام خمینی می­فرماید:

 

السفیه المبذر المتصل سفیه بزمانه صغره او حجر علیه للتبذیر لا یصح نکاحه الا باذنه ابیه او جده او الی کم مع فقدها، و تعین المهر والمراه الی الولی ولو تزویج بدون الاذن وقف علی الاجازه، فان رای المصلحته و اجازه جاز ولا یحتاج الی اعاده الصیغه.۱

 

سپس ۱۸ سالگی سن مناسبی برای ایجاد رشد است که، بر خلاف بلوغ، در دختر و پسر تفاوتی نمی­کند، احیای دوباره ماده ۱۲۰۹ قانون مدنی می­تواند به بخش مهمی از این دشواری­ها پایان بخشد و امید است همین اندازه آزمایش برای جبران اقدام سنجیده کمیسیون قضایی مجلس در حذف ماده ۱۲۰۹ کافی باشد.۲

 

آیا برای استقلال در امر ازدواج تنها رشد داشتن در امور مالی کافی است؟

 

از جمله اموری که توجه به آن در امر ازدواج اهمیت زیادی دارد و در کلمات فقها خیلی کم به آن توجه شده این است که آیا بعد از اینکه مسلّم شد که رشد از نظر اسلام شرط در ازدواج است آیا تنها رشد در امور مالی کافی است یا اینکه علاوه بر آن رشد نسبت به امر ازدواج هم لازم است؟

 

با مراجعه به کتب مهم فقهی امامیه می­بینیم که اصلاً این موضوع جز در کلام صاحب عروه مطرح نشده بلکه فقها تنها فرموده­اند که در ازدواج رشد، شرط است و تا فرد رشد پیدا نکند، ولایتش در امر ازدواج بر عهده پدر و جد پدری است.

 

از آنجا که در ابواب فقه مراد از «رشد» رشد در امور مالی است، در امر ازدواج به نظر می­رسد لازم است که مرادشان از رشد توضیح داده شود چون این شهبه پیش می­آید که در این جا هم مراد رشد در مالیات باشد و لااقل اگر مرادشان علاوه بر رشد مالی، رشد در امر نکاح هم باشد ولی چون تصریح نکرده­اند و متعرض مسأله نشده­اند جای این توهم هست که تنها رشد مالی کافی باشد، ولی صاحب عروه به این مهم توجه کرده و می­فرماید:

 

إذا کان الشخص بالغاً رشیداً فی المالیات لکن لا رشد له بالنسبه إلی أمر التزویج و خصوصیاته من تعیین الزوجه و کیفیّه الأمهار و نحو ذلک فالظاهر ک-و-نه کالسفیه فی المالیات فی الحاجه إلی إذن الولی وإن لم اَرَ من تعرّض له.۱

 

ملاحظه می­شود که خود مرحوم محقق یزدی هم تصریح می­کند که من احدی از فقهاء را  ندیده­ام که متعرض این مسأله شده باشند یعنی رشد در امر ازدواج را در کنار رشد در مالیات ذکر کرده باشند. ولی صاحب عروه که احاطه­اش بر جمیع ابواب فقه زبانزد عام و خاص است به این عقیده گرایش پیدا کرده که علاوه بر رشد در مالیات، رشد در امر ازدواج هم برای استقلال فرد در امر ازدواج و عدم نیاز به اذن ولی، لازم است.

 

تحقیق مطلب به نظر می­رسد حق همان است که صاحب عروه فرموده و دلیل ما هم چند امر است:

 

۱- همانطور که در جای خود توضیح داده شده، رشد یک امر نسبی است و رشد در هر امری متناسب با همان امر است مثلاً در باب اجتماع، رشد اجتماعی مطرح است، در باب عبادت، رشد عبادی مطرح است، و در باب سیاست رشد سیاسی و…. و شکی نیست که آنچه در امر ازدواج اهمیت فوق­العاده دارد و مقدم بر سایر امور است رشد نسبت به مسائل ازدواج و کیفیت انتخاب همسر و تعیین مهر و امثال آن است، بنابراین چنانچه فرد نسبت به امور مالیات حتی حد اعلای رشد را هم داشته باشد، ولی نسبت به امر ازدواج آشنائی و رشد لازم را نداشته باشد، رشد مالی نمی­تواند مشکل گشای کار او باشد و چندان معقول به نظر نمی­رسد که گفته شود چون این فرد مثلاً به خوبی می­تواند معاملات را انجام دهد، پس بتواند در ازدواج هم که از خیلی جهات رشد در مالیات، ملازم با رشد در آن نیست، مستقل باشد و نیازی به اذن ولی نداشته باشد.

 

۲- تنقیح مناط یا اولویّت: اشاره کردیم که اساساً اینکه شارع نسبت به امور مالی رشد را شرط دانسته بخاطر اهمیت فوق­العاده مادیات و مال در نظام زندگی انسان­ها است، و اگر شارع به آن توجه نشان ندهد ممکن است لااقل نظام زندگانی اطفال یتیم و بی سرپرست به وسیله سودجوئی برخی افراد و جهالت خود طفل به کلی از هم پاشیده شود. جای تردید نیست که مسأله ازدواج و تشکیل کانون خانواده از برخی جهات اگر مهم تر و سرنوشت سازتر از مالیات در تعیین سعادت و یا از هم گسیختگی نظام زندگانی افراد نباشد، لااقل کم اهمیت تر نیست، بنابراین ما اگر اهم بودن امر ازدواج را از برخی جهات از مسائل مادی نپذیریم لااقل این است که این دو را هم سطح بدانیم و با تنقیح مناط بگوئیم به همان ملاک و معیار که رشد مالی لازم است، تا انسان بتواند در تصرفات مالی استقلال داشته باشد، برای استقلال در امر ازدواج هم برخورداری از رشد نسبت به مسائل ازدواج و خصوصیات آن لازم است.

 

۳- علاوه بر اینها در ازدواج تصرفات مالی زیادی وجود دارد مثل تعیین مهر، و در حقیقت از آنجا که ازدواج بدون مهر نیست و مهر یک تصرّف مالی متنابه است، اگر کسی نحوه انتخاب همسر را نداند و کیفیّت تعیین مهر را نداند می­توان گفت لااقل نسبت به چنین تصرّف مالی رشید نیست و ممکن است در ضرر عظیمی واقع شود (البته ممکن است کسی اشکال کند که این سخن برگشت به همان اشتراط رشد در امور مالی می­کند و امر زائدی را اثبات نمی­کند).

 

جایگاه امر ازدواج در اسلام و کلام شهید مطهری در این رابطه

 

برای حسن ختام این بحث در اینجا کلامی از استاد شهید مطهری رحمه الله در این خصوص در ذیل مبحثی که تحت عنوان «رشد اسلامی» مطرح فرموده نقل می­نمائیم، ایشان  می­نویسد۱:

 

در اسلام در مساله ازدواج نیز بلوغ و عقل را کافی نمی­داند نمی­گوید یک پسر یا یک دختر به صرف این­که به سن بلوغ رسیدند از نظر پزشکی هم عاقل تشخیص داده شدند کافی است که بتوانند ازدواج کنند، بلکه می­گوید پس از آن­که عاقل بودند و به سن بلوغ رسیدند تازه باید یک مرحله دیگر هم طی کرده باشند یعنی باید به مرحله رشد رسیده باشند، البته منظور تنها رشد جسمانی نیست، منظور این است که رشد فکری و روحی داشته باشند یعنی بفهمند که ازدواج یعنی چه؟ تشکیل کانون خانوادگی یعنی چه؟ عاقبت این بله گفتن چیست؟ باید بفهمد این بله که می­گوید چه تعهدهایی به عهده او می­گذارد و باید از عهده انجام این مسئولیت­ها برآید.

 

و هم­چنین آیا برای دختر صرف این­که عاقل (یعنی دیوانه نبود) و بالغ بود یعنی به سن رسیده بود که مثلاً اگر ازدواج بکند می­تواند تولید فرزند کند، کافی است که ازدواج بکند؟ یعنی آیا «بلی» او کافی است برای تشکیل کانون خانواده یا نه، بلکه یک شرط دیگر هم لازم است و آن رشد است یعنی بفهمد چه می­کند، بفهمد که این «بلی» او چه عواقبی دارد و چه تعهدی و چه مسئولیتی به عهده او می­گذارد و چه کار باید انجام بدهد؟ این است مفهوم «رشد» که در قبول همه مسئولیت­ها شرط است».

 

بند ج) توجه به سن رشد در قانون مدنی

 

نظام حقوقی ایران از ابتدا تا کنون بدون پرداختن به علائم و نشانه های طبیعی سن بلوغ ,در مراحل مختلف قانونگذاری , رسیدن به سن خاصی را به عنوان ملاک اهلیت شخص برای نکاح تعیین نموده,که گاهی سن مزبورفراتراز سن بلوغ طبیعی تعیین شده وگاهی بلوغ نکاح همان بلوغ طبیعی دانسته شده است .

 

برای نخستین بار در نظام حقوقی ایران , در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳ آمده بود :

 

«نکاح اناث قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام و نکاح ذکور قبل از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام ممنوع است . مع ذلک در مواردی که مصالحی اقتضا کند با پیشنهاد مدعی العموم و تصویب محکمه , ممکن است استثناء معافیت از شرط سن اعطا شود . ولی در هر حال این معافیت نمی تواند به اناثی داده شود که کمتر از ۱۳ سال تمام و به ذکوری شامل گردد که کمتر از ۱۵ سال تمام دارند ».

 

تعیین حداقل سن قانونی برای ازدواج و پیش بینی امکان عدول از آن در عمل موجبات افزایش ازدواج های در سنین کمتر از حداقل سن قانونی را فراهم آورد , تبعات و آثار سوء ناشی از این قانون از جمله افزایش آمار طلاق در میان چنین زوجینی , موجب شد قانونگذاری در مقام چاره جویی برآید .نتیجه این امر , تصویب ماده ۲۳ قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۵۳ بود , به موجب این ماده : «ازدواج زن قبل از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام و مرد قبل از رسیدن به سن ۲۰ سال تمام ممنوع است . مع ذلک , در مواردی که مصالحی اقتضا کند , استثنائاً در مورد زنی که سن او از ۱۵ سال تمام کمتر نباشد و برای زندگی زناشویی استعداد جسمی و روانی داشته باشد , به پیشنهاد دادستان و تصویب دادگاه شهرستان ممکن است , معافیت از شرط سن اعطا شود .زن یا مردی که بر خلاف مقررات این ماده , با کسی که هنوز به سن قانونی برای ازدواج نرسیده است , مزاوجت کند , حسب مورد به مجازات های مقرر در ماده ۳ قانون راجع به ازدواج مصوب ۱۳۱۶ محکوم خواهد شد ».

 

در ماده ۳ اصلاحی مصوب ۱۳۱۶ نیز آمده بود :«هر کس بر خلاف مقررات ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی با کسی که هنوز به سن قانونی برای ازدواج نرسیده است , مزاوجت کند به شش تا دو سال حبس تادیبی محکوم خواهد شد . در صورتی که دختر به سن ۱۳ سال تمام نرسیده باشد , لااقل به دو تا سه سال حبس تادیبی محکوم می شود و در هر مورد ممکن است علاوه بر مجازات حبس به جزای نقدی از دوهزار ریال تا بیست هزار ریال محکوم گردد و اگر در اثر ازدواج بر خلاف مقررات فوق مواقعه منتهی به نقص یکی از اعضاء یا مرض دایم زن گردد , مجازات زوج از پنج تا ده سال حبس با اعمال شاقه است و اگر منتهی به فوت زن شود , مجازات زوج حبس دایم با اعمال شاقه است . عاقد و خواستگار و سایر اشخاص که شرکت در جرم داشته اند نیز به همان مجازات با مجازاتی که برای معاون جرم مقرر است , محکوم می شوند …».

 

تدوین ماده ۲۳ قانون حمایت خانواده , با وجود آن که در واقع تبعات ناشی از ازدواج های زود هنگام موثر بود , اما این ایراد اساسی را داشت که برای مهار نیازهای جسمی و روانی دختران و پسران جوانی که در فاصله میان سن بلوغ و سن ازدواج بودند , تدبیری اندیشیده نشده بود .

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی , انتقادهای بسیاری مبنی بر مغایرت ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی با موازین شرع مطرح شد , از همین رو در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۱ , بموجب پیش نویس «لایحه راجع به اصلاح بعضی از مواد قانون مدنی» پیشنهاد اصلاح ماده یادشده , تقدیم مجلس گردید و ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی بدین شرح اصلاح شد : «نکاح قبل از بلوغ ممنوع است , تبصره : عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی صحیح است , بشرط رعایت مصلحت مولی علیه» و با اصلاح نگارشی تبصره آن در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۷۰ بدین شرح تغییر یافت : «عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی بشرط رعایت مصلحت مولی علیه صحیح می باشد ».

 

طرح اصلاح ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی در سال ۱۳۸۱ تقدیم مجلس شد . در مقدمه طرح ارائه شده چنین آمده بود : « … این ماده باعث بروز ناهنجاری هایی در امر ازدواج دختران و پسران خصوصاً از جنبه های سلامت جسمی و متلاشی شدن کانون خانوادگی بعد از رسیدن به سن بلوغ گردیده است و اثرات نامطلوبی در تشکیل زندگی خانوادگی باقی گذارده است . این قانون نه تنها در محا فل بین المللی موجب ایجاد مشکلات عدیده برای نظام جمهوری اسلامی شده , بلکه موجب سوء استفاده افراد غیر صالح گشته و در واقه اصل اختیار را که در عقد نکاح از شروط اساسی است , مخدوش می نماید و خارج از اختیار و اراده دختران و پسران جوان , آثار زوجیت را بر آنان تحمیل می نماید که اثرات سوء آن پس از رشد بر جسم و روان آنان باقی می ماند …».

 

در طرح مزبور , سن پیشنهادی برای نکاح ۱۴ سال تمام شمسی برای دختر و ۱۷ سال برای پسر تعیین شده و ازدواج , کمتر از این سن منوط به تحصیل اجازه از دادگاه شده بود .در نهایت پس از بررسی طرح مزبور , در کمیسیون های قضایی و حقوقی و نیز فرهنگی مجلس شورای اسلامی , سن ازدواج برای دختر , ۱۵ سال و برای پسر , ۱۸ تمام شمسی تعیین شد و به تصویب رسید . شورای نگهبان این مصوبه را خلاف شرع تشخیص داد . سر انجام با طرح موضوع در مجمع تشخیص مصلحت نظام , این مجمع ماده بدین صورت تصویب نمود : « ماده واحده – ماده ۱۰۴۱ قانون اصلاح موادی از قانون مدنی مصوب ۱۴/۸/۱۳۷۰ و تبصره آن بشرح ذیل اصلاح می گردد : عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط  رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح ».

 

پس از بیان مفاد قانون مدنی در خصوص سن قانونی در معاملات و ازدواج باید عرض کنیم معیار قرار دادن ۱۸ سال بعنوان سن قانونی « بر اساس عرف و عادت و مصلحت جامعه است که شخصی را که به سن ۱۸ سال تمام رسیده باشد , رشید فرض می کنند و در معاملات و اعمال حقوقی به او آزادی و استقلال می دهند و در واقع ۱۸ سال بعنوان اماره رشد در نظر گرفته شده است . در متون دینی سن خاصی بعنوان سن رشد معین نشده است در قرآن مجید تعبیر ( بلوغ – نکاح) و ( رشد و اشد) بکار رفته است . « و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم : یتیمان را آزمایش کنید تا هنگامی که به حد نکاح برسند . پس هرگاه آنها را بدرک مصالح و زندگانی خود آگاه یافتید (رشید) اموالشان را به آنان بدهید .« حتی یبلغ اشده « تعبیر به « اذا بلغوا النکاح» اشاره به این است که آنها به سرحدی برسند که قدرت به ازدواج داشته باشند و روشن است کسی که قدرت برازدواج دارد قدرت به تشکیل خانواده خواهد داشت و چنان کسی بدون سرمایه نمی تواند به اهداف خود برسد . بنابراین آغاز زندگی زناشویی با آغاز زندگی اقتصادی مستقل همراه است و بلوغ جسمی یا بلوغ فکری و اقتصادی پیوند می خورد . «منظور از رشد نیز تنها رشد جسمانی نیست , منظور این است که رشد فکری و روحی داشته باشند » . اشد هم به معنای گره محکم است سپس توسعه یافته و به هرگونه استحکام جسمانی و روحانی گفته شده است و منظور از اشد رسیدن به حد بلوغ است , ولی بلوغ جسمانی در اینجا کافی نیست بلکه باید بلوغ فکری و اقتصادی نیز باشد » .

 

این سه تعبیر بیان گر پیوند و ارتباط بلوغ جسمانی با بلوغ فکری و عقلی است و از آنجا که (رشد) یک مفهوم عرفی است و معنای شرعی آن بر اساس عرف است کما اینکه صاحب جواهر مرحوم محمد حسن نجفی به آن اشاره نموده اند که: «کالمرجع فیه العرف کما فی غیره من الالفاظ التی لا حقیقه شرعیه لها و لا لغویه مخالفه للعرف , مرجع در معنای رشد عرف است کما اینکه در غیر آن از الفاظی که دارای معنای شرعی و لغوی خاصی مخالف عرف نیستند , این چنین است ».

 

با این حال لازم است که سن خاصی را بعنوان اماره رشد , مطرح نماید تا مشکلات عملی در سطح جامعه لازم نیاید , لذا با توجه به عرف عادت که سن ۱۸ سالگی را به جهت کمال نیرونی جسمانی که غالباً در این سن است و اتمام تحصیلات عمومی که نشانه رشد عقلی و فکری لازم برای زندگی است , نشانه رشد می داند , سن ۱۸ سالگی را به عنوان اماره رشد در نظر گرفته است .

 

همچنین با تحولاتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نظام قانونی کشور رخ داد , ماده ۳ قانون راجع به ازدواج مصوب ۱۳۱۶ که پیشتر بدان پرداخته شد , نیز با تصویب ماده ۶۴۶ ق.م.ا. مصوب ۱۳۷۵ نسخ گردید . به موجب این ماده : «ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولی ممنوع است . چنانچه مردی با دختری که به حد بلوغ نرسیده بر خلاف مقررات ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی و تبصره ذیل آن ازدواج نماید به حبث تعزیری از شش ماه تا دو سال محکوم می گردد ». عدم پیشبینی ضمانت اجرای کیفری برای موارد نقص عضو یا فوت ناشی از تزویج بر خلاف مقررات ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی موجب شد در ماده ۵۰ لایحه حمایت خانواده که از سوی قوه قضاییه تهیه شده و در مجلس شورای اسلامی در دست بررسی است , برای این موارد چنین ضمانت اجرایی پیشبینی شود . به موجب این ماده : « هرگاهی مردی با دختری که به سن قانونی ازدواج نرسیده است , برخلاف مقررات ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی ازدواج نماید به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم خواهد شد . چنانچه در اثر ازدواج بر خلاف مقررات فوق , مواقعه منتهی به نقص عضو یا مرض دائم زن گردد , زوج علاوه بر پرداخت دیه , به دو تا پنج سال حبس و اگر منتهی به فوت زن شود , علاوه بر پرداخت دیه به پنج تا ده سال حبس محکوم می شود » .

 

همچنان که ملاحظه شد ماده ۱۰۴۱ سابق قانون مدنی به پیروی از نظر مشهور فقهای امامیه , سن بلوغ را بعنوان سن قانونی برای ازدواج , تعیین و امکان تزویج پیش از رسیدن به این سن را نیز به رسمیت شناخته بود . این ماده از آغار تصویب با انتقادات بسیاری مواجه شد : اولاً بلوغ با قابلیت جسمی برای زناشویی تحقق می یابد و نشانه های مورد اشاره فقها , صرفاً اماره ای برای وصول و کشف این واقعیت است سن بلوغ باید بر مبنای غلبه و با توجه به وضع جسمی و نیز شرایط اقلیمی محیط تعیین شود و جنبه قائده ای برای تمام ادوار تاریخی و اشخاص ندارد بنابراین نمی توان سن ازدواج را سن بلوغ و سن بلوغ را ۹ و ۱۵ سال تمام قمری قرار داد .[۱]

 

ثانیاً تبصره این ماده , خدشه ای اساسی بر ماده است , زیرا به نحوی عام , ممنوعیت مقرر در ماده را جایز دانسته و به نوعی حکم آنرا تخصیص و بلکه نسخ نموده است . البته عده ای از علمای حقوق , برای رفع تعارض میان ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی و تبصره آن کلمه نکاح را در ماده به معنی (آمیزش) و در تبصره به معنی ازدواج تعبیر نموده و حکم تجویز از سوی ولی قهری  را استثنائی بر عدم اهلیت صغیر در نکاح دانسته است . این انتقادات قانونگذار را وادار ساخت در اصلاحیه سال ۱۳۸۱ , از اطلاق ماده و تخصیص و بلکه انتفاء و نقص حکم آن در غالب تبصره اجتناب ورزد و نیز بدون پرداختن به سن بلوغ و ممنوعین نکاح پیش از آن مواعد سنی دیگری را برای عقد نکاح دختران و پسران تعیین نماید . با این وجود , قانونگذار مجدداً اجازه تزویج حداقل سن های قانونی از سوی ولی قهری را به پیروی از مشهور فقهای امامیه , با تعیین قیودی برای آن پیش بینی و حکم مقرر در تبصره سابق ار به بیانی دیگر تکرار نمود بنابراین , حکم موضوع ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی در دو بخش مورد بررسی قرار می گیرد : قانونگذار در اصلاحیه سال ۱۳۸۱ حداقل سن ازدواج را برای دختر ۱۳ و پسر ۱۵ سال تعیین نمود .

 

در نگاه اول ممکن است چنین تصور شود که با وجود آمارهای اخیر مبنی بر افزایش میانگین سن ازدواج در میان جوانان , چه بسا اقدام به ازدواج در حداقل های مقرر قانونی مصداق چندانی نداشته باشد , اما متاسفانه آمار ارائه شده از سوی سازمان ملی جوانان در سال ۱۳۸۳ , وجود بیش از ۳۰ هزار کودک متاهل ۱۴-۱۰ ساله را در کشور تایید می نماید که از این میان دختران زیر ۱۴ سال با جمعیت ۲۴ هزار و ۵۰۶ نفر, بیشترین آمار را به خود اختصاص می دهند . فراوانی چنین ازدواج هایی موجب شده از آنها بعنوان پدیده مادران کودک یا عروسان کودک یاد شود .

 

از آنجا که بسیاری از این ازدواج ها بدون حداقل هایی برای اقدام به ازدواج از سوی قانونگذار , ضامن رعایت این ماده نمی باشد , بلکه پیش بینی سیاستهای مناسب اقتصادی, ایجاد ثبت رسمی صورت می گیرد , منجر به معضلات حقوقی و اجتماعی بسیاری می شود , بنابراین صرف تعیین زمینه های تغییر در نگرش ها , ارزش ها و ساختار های فرهنگی جامعه در کنار ضمانت اجرای حقوقی و کیفری برای نقض مقررات مربوط به حداقل سن ازدواج و نیز عدم ثبت نکاح , می تواند نسبت به کاهش آمار چنین ازدواج هایی و جلوگیری از آثار و تبعات سوء ناشی از آنها بازدارنده باشد .

 

حکم مقرر در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی همواره ممکن است , مواردی از ازدواج در سنین پایین را بوجود آورد که زوجین یا یکی از آنها رشید محسوب نشده و اهلیت استیفای حقوق مالی خود اعم از جهیزیه , نفقه , مهریه , اجرت المثل … را نداشته باشند , در چنین مواردی مطالبه این حقوق و طرح این دعاوی باید توسط ولی یا قیم شخص به تناسب مورد  و چه بسا بدون رعایت مصلحت و غبطه وی صورت گیرد یا اینکه شخص را در ابتدای نکاح ناگزیر به طرح دعوای رشد نماید . در حال حاضر با وجود عدم دسترسی به آمار محاکم , برای گریز ار تبعات ناشی از عدم احراز رشد زوجینی که بر اساس ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی به عقد نکاح یکدیگر درآمده اند بسیاری از دادرسان حکم مقرر در این ماده را بصدور حکم رشد تفسیر و در مقام چنین تشخیصی , حکم رشد شخص را نیز صادر می کنند, بسیاری از دفاتر رسمی ازدواج و طلاق کشور نیز برای ثبت چنین ازدواج هایی ارائه حکم یادشده را مطالبه می نمایند , بنابراین در نظام حقوقی ایران , مشکلات ناشی از رشید نبودن اشخاص دارای سن کمتر از حداقل سن قانونی برای ازدواج به سهولت مرتفع شده و چنین افرادی (زوجین آینده) در استیفای اموال و حقوق مالی خود و انجام ایت تعهدات رشید فرض می شوند , حال آنکه توسل به چنین رویه ای  در بسیاری از موارد  نه تنها مفید علم به رشد شخص نیست, بلکه ممکن است آثار و تبعات سوء مالی را نیز برای آنان در آینده به همراه داشته باشد . البته در حال حاضر برخی دیگر از محاکم دادگستری , قید مندرج در ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی را مستلزم صدور حکم رشد شخص نداسته و فقط به صدور اجازه نامه چنین ازدواج هایی اکتفا می کنند[۲] این اقدام دادگاه, هر چند با فلسفه تقنین ماده یادشده سازگار است, اما در خصوص رفع مشکلات ناشی از عدم رشد چنین اشخاصی در استیفای اموال و حقوق مالی شان ناتوان است .

 

۱- طباطبائی ، سید محمد کاظم ، عروه­الوثقی، ج۲، ص ۲۰۸

 

۱- موسوی الخمینی ،تحریر الوسیله، نشر بی تا ،ص ۸۷

 

۲- کاتوزیان، ناصر، توجیه و نقد لایه قضایی.نشرمیزان ، ص۹۵

 

۱- طباطبائی ، سید محمد کاظم، عروه الوثقی، ج ۲، ص ۲۷۰، به نقل از پایان نامه فوق، ص ۱۷۷

 

۱- مطهری، شهید مرتضی، امدادهای غیبی در زندگی بشر، انتشارات صدرا،ص۱۳۱ و۱۳۲.

 

[۱] تبصره یک ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی : «سن بلوغ در پسر ۱۵ سال تمام قمری و در دختر ۹ سال تمام قمری است.»

 

[۲] نظر کمیسیون قضات: «عقدا ازدواج با بلوغ زوجین بنا به مفاد تبصره یک ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی ناظر به ماده ۱۰۴۱ همان قانون می تواند محقق شود لذا در مورد سوال به زوجه کمتر از هجده سال دارد اقدام او به بذل (مهریه حین طلاق) بدون مجوز از دادگاه راجع به رشدش به موافقت ولی، موجه نمی باشد.» (مجموعه نشست های قضایی مسایل قانون مدنی جلد ۱۳، ص ۲۱۶.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:32:00 ب.ظ ]




     ازدواج از عقودی است که احتیاج به ایجاب و قبول دارد ولی آیا ازدواج عقد مالی صرف است مثل هیچ و شرط به طوری که هر کدام از زوجین ثمن و مثمن باید بپردازند.

 

در عقد دائم زوج مهر را می­پردازد و زوجه بضع را در عقد موقت زوج اجرت را می­پردازد و زوجه تمکین را زیرا خداوند در قرآن کریم. «مخااسستقعتم به منهمن فاتوئهن اجورهن»

 

‍«و از طرفی ممکن است گفته شود که این قانون با زندگی شهری و صنعتی تناسب بیشتری دارد ولی آیا با زندگی روستایی هم تناسب دارد؟»

 

یا این­که این­گونه نیست بلکه ازدواج عقدی از عقود غیر مالیه است که مصرف مال را به دنبال دارد برای پرداخت مهریه و نفقه.

 

فقها در تعیین حقیقت آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند و چیزی که هست در عادت برخی از امامیه و شافیعه «بعقد المعاوضه» تعبیر شده است.

 

الا این­که غالب فقهای مذاهب دیگر آن را عقد معاوضه­ای به حساب نمی­آورند اگرچه آیه کریمه به صراحت  به اعطای اجرت برای تمتع از زوجه می­پردازد.

 

با همه این­ها عقد نکاح عقد معاوضه­ای صرف شبیه شراء و هبه نیست عقد معاوضه­ای تملیک از دو طرف می­باشد در حالی که زوج بضع زوجه را مالک نمی­شود و همچنین استمتاع را بلکه استمتاع بضع حقی از حقوق زوج است و به زوجه اجابت زوج هر وقت که میل نماید واجب است به راستی که ازدواج انشاء علاقه زوجیت بین دو طرف است و از ثمرات این عقد، استمتاع هر دو طرف است نه اینکه عقد مالی صرف باشد.

 

به همین جهت مرحوم علامه حلی(ره) در بحث طلاق سفیه می­فرماید طلاق سفیه واقع می­شود زیرا بضع مالی نیست و جاری برای مال مهم نیست و به همین دلیل به ورثه منتقل نمی­شود.

 

وقتی که سفیه را با ولی ملاحظه می­کنیم سه صورت حاصل می­شود.

 

الف- سفیه از ولی خود می­خواهد که برایش زن بگیرد و او نیز اجابت می­کند.

 

ب- سفیه از ولی خود درخواست می­کند که برایش همسر­ی انتخاب کند اما او اجابت  نمی­کند.

 

ج- بدون اینکه از ولی اجازه بخواهد ازدواج می­کند.

 

 الف) سفیه از ولی خود می­خواهد که برایش زن بگیرد و او نیز اجابت می­کند.

 

اگر سفیه از ولی خود بخواهد که برایش همسر بگیرد بر ولی واجب است درخواست سفیه را اجابت کند در صورتی که به مصلحت سفیه باشد زیرا فرض بر این­که ولی نصب شد، تا مصلحت سفیه را در نظر بگیرد و شئونش را رعایت کند و از جمله رعایت مصلحت سفیه ارضاع او امور جنسی است و صیانت از دین سفیه و محافظت او از انحرافات و محرمات زیرا احتمال دارد سفیه به فحشا کشیده شد، و حد بر او جاری گردد و از اعتبار در جامعه ساقط گردد و شرع، با وجود مصلحت به ولی اجازه نمی­دهد سفیه را از ازدوج منع کند تا اینکه ثروتش محفوظ بماند نکاح صحیح است و باید مهر­المثل را بپردازد. ظاهراً شافعیه نیز به همین قول قائلند و از برخی شافعیه نیز بطلان نکاح نقل شده است و مرحوم علامه حلی قول بطلان نکاح را رد نمی­کند و می­فرماید دلیلی که شافیعه برای رد آورده­اند دلیل خوبی نیست.

 

حنفیه گفته­اند اگر ولی مهریه را به مقدار مهرالمثل تعیین کند نکاح او صحیح است و اگر مقدار بیشتر باشد باطل است اما اگر ولی مهر را تعیین کرد تعدی از آن جایز نمی­باشد در این صورت اگر محجور علیه تجاوز نماید و نکاح کند مقدار بیشتر آیا برای زوجه مهرالمثل است یا باید آنچه را که ولی تعیین کرده ملزم شوند یا اینکه زوجه می­تواند مطالبه آنچه را که زوج برایش تعیین کرده بنماید.

 

جواب: در این صورت باید حال زوجه را ملاحظه نمائیم هنگامی که اقدام به قبول نکاح نموده است از سفاهت زوج اطلاع داشته و آنان بوده اگر آنان بوده به سفاهت زوج و ولی هم اجازه به پرداخت آنچه زوج تعیین کرده نمی­دهد.

 

یا این­که زوج از سفاهت زوج بی­اطلاع بوده.

 

در صورت اول ظاهراً بیشتر از آنچه را که ولی تعیین کرده به زوجه پرداخت نمی­شود زیرا زوجه از حال زوج آگاه بوده اما در صورت دوام مهر زن برمی­گردد مهرالمثل زیرا فرض آن است فایده­ای در تعیین سفیه وجود ندارد.

 

ب) اگر ولی اجازه ازدواج با این­که سفیه آن محتاج است ندهد

 

علامه حلی حمدالله از شیخ طوسی نقل می­کند که نظر امامیه بنابراقوی صحت این نوع ازدواج است. ازدواج حق اوست اگر ولی اقدامی برایش نکرد خودش اقدام می­کند و مثل کسی که حقی بر دیگری دارد و آن را اداء نمی­کند و از بدست آوردن آن نیز ناتوان است بدون اینکه مدیون رضایت داشته.

 

ج) ازدواج سفیه بدون درخواست اجازه از ولی

 

پس اگر سفیه اقدام به ازدواج کرد و با ولی در میان نگذاشت آیا این عقد صحیح است یا این­که از حال سفیه بدون حاجت است یا در این ازدواج مصلحت وجود ندارد. و این ازدواج بجز به اتلاف مال است و ضایع کردن آیا سفیه از این تصرفات ممنوع است یا خیر؟ اغلب فقهای امامیه و شافعیه و مالکی قائل به بطلان این عقد هستند به خاطر صرف مال سفیه محجور علیه از صرف مال است پس عقد او باطل است. و فرق این عقد با بحث قبلی در این است که سفیه حاجت به نکاح داشت و اجازه هم خواست ولی اجازه نداد و عقد سفیه صحیح است برعکس الان که اجازه از ولی نخواسته و اقدام به نکاح کرده اما حنفیه نیازی به ورود در این بحث را ندارند زیرا حنفیه معتقدند که سفیه می­تواند در تمام اموالش تصرف کند بدون  این­که ولی اجازه بدهد.

 

حنابله این نکاح را اجازه داده­اند دلیل آورده­اند که عقد غیر مال است و پس مجاز است.

 

     علامه حلی دلیلشان را نمی­پذیرد و در جواب می­فرماید نکاح از عقود غیر مالیه است چنین نیست   که نکاح از عقود مالیه است و تصرف مال حاصل است.

 

لیست پایان نامه ها (فایل کامل موجود است) در مورد ازدواج و طلاق :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:31:00 ب.ظ ]