گوشت قربانی از شعائر الهی است که قرآن به خیر بودن آن اشاره میکند اولاً چون از آن به دیگران اطعام مینمایند و ثانیاً به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار، از نتایج معنوی آن بهرهمند خواهند شد و به پیشگاه خداوند تقرب پیدا میکنند.
آیه ۱۵۸ سوره بقره هم بر خیر بودن سعی بین صفا و مروه که از شعائر الهی هستند دلالت میکند.
۲ـ۲ـ۶٫ آخرت و پاداشهای الهی و نتیجه و آثار اعمال خوب انسان
قرآن آخرت را به عنون خیر معرفی میکند مانند سوره نمل آیه ۸۹ ، نساء آیه ۷۷، انعام آیه ۳۲، اعراف آیه ۱۶۹، نحل آیه ۳۰ و آیه: « … وَلَدَارُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»[۱۴۶] و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری کردهاند بهتر است.
اما در همه این موارد قرآن آخرت را برای متّقین و محسنین خیر میداند و بر عکس آخرت را بر کفّار و اهل جهنّم که با سوء اختیار راه باطل را انتخاب کردهاند شر معرفی میکند، همچنانکه در آیه «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً»[۱۴۷] آمده است. آری، أهل جهنم با عقاید نادرست و کردار زشت خود خیر بودن آخرت را برای خود تبدیل به شر کردهاند. در سوره ضحی آیه ۴ میفرماید: قطعاً آخرت برای تو از دنیا نیکوتر است. که خطابش در این آیه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) است.
«وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى»[۱۴۸] آخرت نیکوتر و باقی تر است.
قرآن میفرماید: مسلّماً کسی رستگار میشود که خود را تزکیه کند[۱۴۹] ولی علت انحراف مردم از برنامه تزکیه و رستگاری را هم بیان میکند، و آن این است که چون شما زندگی دنیائی را بر آخرت ترجیح میدهید. اما قرآن در مقام مقایسه و ترجیح بین دنیا و آخرت، میفرماید که: زندگی آخرت بهتر و إلی الأبد باقی است.
«لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ»[۱۵۰]؛ ولی کسانی که تقوای پروردگارشان را پیشه ساختند، باغهایی خواهند داشت که از زیر درختانِ آن، نهرها روان است. در آنجا جاودانه بمانند؛ این پذیرائی از جانب خداست و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است.
در آیات دیگری نیز خیر بودن بهشت عنوان شده است، مانند: سورههای آل عمران آیه ۱۵، فرقان آیه ۱۰ و ۱۵ و ۲۴، صافات آیه ۶۲، توبه آیه ۸۸ و ۸۹ .
همچنین قرآن پاداشهای الهی را خیر میداند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ»[۱۵۱]؛ اگر آنها ایمان آورده و پرهیزگاری کرده باشند قطعاً پاداشی که از جانب خدا مییافتند بهتر بود اگر میدانستند. و همچنین خیر بودن ثواب و پاداشهای الهی در سوره قصص، آیه ۸۰ و نحل آیه ۹۵ آمده است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
۲ـ۲ـ۷٫ خیر بودن هر چیز خوش آیند و نیک
«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ـ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ـ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»[۱۵۲]؛ به راستی که انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است، چون صدمهای به او رسد عجز و لابه کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد.
«لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ»[۱۵۳]؛ انسان از دعای خیر خسته نمیشود، و چون آسیبی به او رسد مأیوس و نومید میگردد.
در این دو آیه مراد از خیر هر چیز خوش آیند، نعمت و مورد پسند میباشد. هلوع به معنای «شدت حرص» است و حرص که جزء طبیعت انسان و از فروع حب به ذات است به خودی خود از رذائل اخلاقی نیست، بلکه وسیله کمال انسان است، اما هنگامی که این صفت در مسیر انحرافی قرار گیرد و به جای اینکه مثلاً در طلب علم و تقوا حرص داشته باشد، در طلب مادیات حریص شد، از رذائل اخلاقی شمرده میشود. در این آیه، خداوند میفرماید: انسانها هنگامی که خیری به آنها میرسد به جای آنکه دیگران را از آن خیر بهرهمند کنند، بخل میورزند و مانع خیر دیگران میشوند.
انسان یک حالتی دارد که هرگز تنور حرص او از گرمی نمیافتد، هر چه بیشتر پیدا میکند، باز بیشتر میخواهد و هر چه به او بدهند باز سیر نمیشود، اما اگر دنیا به او پشت کند، نعمتهای او زائل گردد، و شرّ و بدی و فقر و تنگدستی دامن او را بگیرد، به کلّی مأیوس و ناامید میشود.[۱۵۴]
همچنین آیه ۳۵ سوره انبیاء و آیه ۱۷ آل عمران، بر خیر بودن هر چیز خوش آیند و مورد پسند انسان دلالت میکند.
۲ـ۲ـ۸٫ مخلوقات خداوند
در قرآن ۷ مرتبه خداوند با صفت خالق توصیف شده است، مانند: سوره انعام آیه ۱۰۲٫
خالق از مادّه «خلق» و خلق در اصل به معنای اندازه گیری است.[۱۵۵]
در دو مورد خالق بودن خداوند با واژه أحسن آورده شده: صافات آیه ۱۲۵ و آیه:
« … فَتَبارَکَ الله أحسَنُ الخالِقین»[۱۵۶] ؛ آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
«تبارک» از خدای تعالی، به معنای اختصاص او به خیر کثیری است که به بندگان خود إفاضه میکند و همانطور که گفتیم خلق به معنای اندازه گیری و تقدیر است پس این خیر کثیر همهاش در تقدیر او هست و آن عبارت است از ایجاد موجودات و ترکیب اجزاء آن به طوری که همه أجزایش با یکدیگر متناسب باشند.
«الّذی أحسَنُ کُلُّ شَیءٍ خَلقِه …»[۱۵۷] ؛ همان کسی که هر چیزی را که آفریده نیکو آفریده.
علامه طبابائی درمورد این آیه می فرمایند:
حقیقت حسن عبارت است از سازگاری اجزای هر چیز نسبت به هم، و سازگاری همه أجزاء با غرض و غایتی که خارج از ذات آن است. دقت در خلقت اشیاء که هر یک دارای اجزائی موافق و مناسب با یکدیگر است، و اینکه مجموع آن اجزاء مجهّز به وسایل رسیدن آن موجود به کمال و سعادت خویش است، و اینکه این مجهّز بودنش به نحوی است که بهتر و کامل تر از آن تصوّر ندارد، این معنا را دست میدهد که هر یک از موجودات فی نفسه و برای خودش دارای حسنی است که تمامتر و کاملتر از آن برای آن موجود تصوّر نمیشود.
و اما اینکه می بینیم موجودی زشت و ناپسند است برای یکی از دو علت است: یا برای این است که آن موجود دارای عنوان عدمی است که بدی و ناپسندیاش مستند به آن عدم است مانند ظلم ظالم و زنای زناکار، که ظلم بدان جهت که فعلی از افعال است زشت نیست بلکه بدان جهت که حقی را معدوم و باطل میکند زشت است و زنا بدان جهت که عمل خارجی است و هزاران شرایط دست بدست هم داده تا آن عمل خارجی صورت بگیرد زشت نیست، چون صورت آن با صورت خارجی عمل نکاح مشترک است بلکه زشتیاش بدین جهت است که مخالف نهی شرعی و یا مخالف مصلحت اجتماعی است. و یا برای این است که با موجودی دیگر مقایسهاش میکنیم و از راه مقایسه است که زشتی و بدی عارضش میشود. مثلاً حنظل (هندوانه ابوجهل) خودش نه زشتی دارد و نه بدی، ولی وقتی با خربزه مقایسهاش میکنیم، میگوییم بد است و یا مثلا خار که در مقایسه با گل زشت و بد میشود، بدی و زشتی ذاتی آن نیست، بلکه با مقایسه اش به چیز دیگر و سپس قیاسش با طبیعت خودمان میگوییم بد و ناگوار و زشت است که این زشتی و بدی در حقیقت به همان زشتی به معنای اول بر میگردد. پس به هر حال هیچ موجودی بدان جهت که موجود و مخلوق است متصف به بدی نمیشود، به دلیل اینکه خدای تعالی خلقت هر موجودی را نیکو خوانده و فرموده: «الذی احسن کل شی خلقه» که اگر این فرمایش خدا را با فرمایش دیگرش که فرموده: «اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیء»[۱۵۸] ضمیمه کنیم، این نتیجه به دست میآید که اولاً خلقت ملازم با حسن است، پس هر مخلوقی بدان جهت که مخلوق است حسن و نیکو است و ثانیاً هر زشت و بدی که تصور کنیم مخلوق خدا نیست، البته بدی و زشتی اش مخلوق نیست، نه خودش.[۱۵۹]
علامه طباطبایی در جای دیگر میفرمایند:
از مجموع این دو آیه (آیاتی که در بالا ذکر شد) استفاده میشود که جز خدا هر چیزی که بتوان او را «شیء» نامیده، مخلوق خدا است و هر چیزی که مخلوق خدا است متصف به حسن است و خلقت و حسن دو امر متلازم در وجودند. هر چیزی از جهت اینکه مخلوق خدا است در حقیقت به تمام واقعیت خارجیاش دارای حسن است و اگر بدی و قبح بر او عارض شود از جهت نسبت ها و اضافات و امور دیگری است که خارج از ذات او است و ربطی به واقعیت و وجود حقیقیش که منسوب به خدای سبحان است ندارد. بعد از آنکه این معنی را از ترکیب این دو آیه فهمیدیم لاجرم هر جا که در کلام خدای تعالی به ذکر سیئه و ظلم و گناه و امثال آن بر میخوریم باید بگوییم که این معانی، عناوینی هستند غیر حقیقی. به این معنی که هیچ انسان گنهکاری خودش و گناهش مجموعاً مخلوق خدا نیستند بلکه تنها خودش مخلوق او است، و گناهش هیچ انتسابی به خدا و خلقت خدا ندارد و اگر می بینیم بین آن گناه و آن گناهکار رابطهای است که بین آن و غیر او نیست، این به خاطر وضع یا اضافه یا نسبتی است که بین آن و بین عملی مشابه آن برقرار است. و به عبارت دیگر هیچ معصیت و ظلمی نیست، مگر آنکه از سنخ خود آن هست که معصیت و ظلم نیست و اگر آنرا ظلم می نامیم و این را نمی نامیم بخاطر مخالفتی است که اولی با دستور دین و یا با حکم عقل دارد و یا به خاطر فسادی است که در جامعه داشته و یا نقض غرضی از اغراض است و دومی این آثار سوء را ندارد. بنابراین عمل زشت، خودش و عنوان زشتیش که یا ظلم است و یا چیز دیگری تنها در ظرف اجتماع تحقق داشته و خلاصه در ظرف اجتماع زشت و مستلزم مذمت و عقاب است و اما در ظرف تکوین و خارج، چیزی جز یک مشت حرکات صادره از انسان وجود ندارد. آری، علل خارجی و مخصوصاً عله العلل و سبب اول که همان خدای تعالی است تنها متصدی تکوین و ایجاد موجوداتند و اما عنوان قبح آن موجودات چیزی نیست که آن علل ایجادشان کنند. خلاصه، خلقت و ایجاد در عین حال که شامل هر چیزی است، تنها به موضوعات و کارهای گوناگونی که در ظرف اجتماع تکوّن و واقعیت خارجی دارد تعلق میگیرد ولی جهات نیکی و زشتی و فرمانبری و نافرمانی و سایر اوصاف و عناوینی که بر موضوعات و افعال عارض میشود، خلقت به آن تعلق نمیگیرد و ظرف ثبوت آنها تنها ظرف تشریع و اعتبار و نیاز اجتماعی است.[۱۶۰]
تمامی اشیائی که متعلق خلق و ایجا
د قرار گرفته و یا ممکن است بگیرد وجود نفسی شان ـ وجودشان بدون اینکه إضافه به چیزی داشته باشد ـ خیر است.[۱۶۱]
طبق تقسیم أرسطوئی برای موجودات ممکن، دو دسته از موجودات ممکن میتوانند وجود پیدا کنند، یکی موجودات ممکنی که خیر محض هستند یعنی همان عقول ومجردات، و دیگری موجوداتی که خیر آنها کثیر و زیاد است امّا همراه با شرّ قلیل و أندکی یعنی همان موجودات مادی، وما بحث را در این دو مورد پی گیری می کنیم.
*خیر محض بودن عقول ومجردات :
موجودات ممکن به حسب احتمال عقلی طبق آنچه که از معلم أوّل نقل شده است، پنج قسم میباشند: ۱ـ خیر محض ۲ـ شرّ محض ۳ـ موجودی که خیر و شرّش مساوی باشد ۴ـ موجودی که خیر آن بر شرّش غالب باشد ۵ـ موجودی که شرّ آن بر خیرش غالب باشد. از این پنج قسم تنها قسم اول و چهارم موجود میباشند، ولی سه قسم دیگر وجودشان محال است. این نکته را عموم فلاسفه مسلمان قبول دارند، از جمله: ابن سینا[۱۶۲]، ملاصدرا[۱۶۳]، ملا هادی سبزواری[۱۶۴]، علامه طباطبائی[۱۶۵] و دیگر فلاسفه.
ابن سینا میفرماید:
«و اذا کان الجواد المحض مبدأ لفیضان الوجود الخیریّ الصواب کان وجود القسم الاول واجباً فیضانه، مثل وجود الجواهر العقلیّه و ما یشبهها»[۱۶۶]
هر گاه جواد محض مبدأ فیضان وجود خیر و نیکو باشد، وجود قسم اول واجب است، مانند جواهر عقلی و مانند آنها.
مراد وی از مانند جواهر عقلی، نفوسی است که مکتفی به ذات خود و ذات فاعل خود می باشند. این گونه نفوس هر چند که مانند عقول، از فعلیّت و تمامیّت برخوردار نیستند؛ ولی هیچ نیروئی نمیتواند با تزاحم و تصادم خویش، آنها را از استکمال باز دارد. نفوس فلکی که به نظر ما همان ملائکه مدبّرند، این چنینند. بنابراین به دلیل نداشتن موانع و عوایق، مانند عقولند. نفوس انبیاء و ائمه اطهار نیز دارای همین ویژگیاند.[۱۶۷]
ملاصدرا میفرماید:
«فالقسم الأول: الذی کلّه خیر مطلق لا شرّ فیه أصلاً هی امور وقعت تامّه الوجود، لا یفوتها شیء ممّا ینبغی أن یکون لها بالإمکان العام الّا و قد حصل لها فی فطرتها الأصلیه الأولیه و لا یخالطها ما لا ینبغی لها لا من اوّل الوجود و لا بعده لأنّها بالفعل من جمیع الوجوه و هی کالعقول المقدّسه و کلمات الله التّامات التی لا تبید و لا تنقص و یتلوها من حزبها النفوس السماویه و کذلک ضرب من النفوس الکامله الإنسانیه اذا لحقت بالسّابقین المقربین فهی أیضا من هذا القسم، فیجب وجود هذا القسم من المبدأ الأعلی لأجل کونه خیراً محضاً یفعل الخیر لا محاله.[۱۶۸]
قسم اول از ممکنات که خیر محض میباشد و هیچ گونه شرّی در آنها نیست، موجوداتی هستند که تامّ الوجودند، هر چیزی که به امکان عام برای آنها ممکن است، برای آنها ثابت میباشد، برای آنها هیچ حالتی که انتظار آن را بکشند نیست بلکه هر چیزی را که ممکن است داشته باشند، بالفعل دارا هستند و نه قبل از وجود و نه بعد از آن چیزی که مناسب وجود آنها نیست، با آنها مخلوط نشده است. این موجودات مانند عقول مقدّسه و موجودات تامّ الوجودی هستند که نه نابود میشود و نه از آنها کاسته میشود و مانند نفوس آسمانی و فلکی و همچنین مانند بعضی نفسهای کامل انسانی که به سابقین مقرّبین ملحق شدهاند؛ پس وجود پیدا کردن این قسم از ممکنات از جانب خداوند واجب است چونکه او خیر محض و فیّاض علی الإطلاق است و بلا شک خیر را انجام میدهد.
در ساحت مجرّدات چون هیچ تزاحم و تمانع و تضادّی راه ندارد و تمام کمالات را که میتوانند داشته باشند بالفعل دارند و هیچ حالت انتظار برای اینکه به یک کمالی برسند در آنها وجود ندارد، لذا هیچ شری در هستی آنها وجود ندارد. اگر چه این گونه موجودات نیز به سبب امکان ذاتی، نسبت به وجودِ مطلقِ نامتناهی و نامحدود واجب متعال وجودهای ناقص محسوب میشوند. اما آن گونه نقصان و عدم که در قیاس با ذات نامتناهی در تمام مراتب وجود ممکنات یافت میشود، از مقوله شرّ و عدم اصطلاحی نیست.
موجود تام آن موجودی است که هر کمال ممکنی که برای او هست و هر حدّ و اندازه کمالی که برای او ممکن است، حاصل است، یعنی دیگر متکامل نیست، این جور نیست که اول در مرحله قوه باشد و بعد تدریجاً به فعلیت برسد و کمالات خودش را تدریجاً کسب کند، بلکه نحوه وجودش به نحوی است که از همان اوّلی که وجود دارد، تمام کمالات ممکن را دارد، حالت منتظرهای هیچ وقت برای او نبوده و نیست. نیازمندیاش به این معناست که نیاز در أصل وجودش و نیاز در أصل کمال وجودش هر دو یکی است.[۱۶۹]
*خیر بودن موجودات طبیعی ومادی :
ابن سینا در مورد خیر بودن موجودات مادّی میگوید:
«منها امور لا یمکن أن تکون فاضله فضیلتها الّا و تکون بحیث یعرض منها شرّ ما عند ازدحامات الحرکات و مصادمات المتحرّکات و کذلک القسم الثانی یجب فیضانه فإن فی أن لا یوجد خیرٌ کثیر، و لا یؤتی به؛ تحرّزاً من شرّ قلیل شرّاً کثیراً»[۱۷۰]
و برخی دیگر از امور ممکن، أموریاند که ممکن نیست به کمال خود برسند، مگر اینکه به هنگام تزاحم حرکات و تصادم متحرّکات، دست خوش شرّ و بدی میشوند و وجود این قسم نیز واجب است، چرا که در ایجاد نشدن خیر فراوان، به سبب دوری از شرّ اندک، شر فراوانی است.
و هرگز جواد کریم و حکیم، نمیپسندد که به سبب شرّ کم، خیر بسیار و فراوان را تعطیل کند.
شیخ الرّئیس ابن سینا به وجود آتش مثال میزند، میفرماید: مانند آفرینش آتش؛ چرا که آتش به کمال خود نمیرسد مگر این که هر چیزی را که با او مصادم شود و برخورد کند، بیازارد.
آتش یکی از مخلوقات مادّی است که ویژگی آن تولید حرارت و سوزندگی است. گاهی آتش، خانه یا لباس یا بدن انسان صالح یا حیوان بی آزاری را میسوزاند و این گونه زیانها در برابر سودهای بسیار و بیشماری که از آتش به دست میآید، بسیار ناچیز است. همان انسانی که از آتش زیان میبیند، زیانش نسبت به سودهائی که در دوران عمر برده است، بسیار کم اهمیّت است.[۱۷۱]
موجودات طبیعی که خیر فراوان دارند مانند آب، باد، خاک، ابر و باران جنبه آزار دهنده هم دارند، ولی در جنب فوائدی که دارند ناچیز است.
ملّا هادی سبزواری در مورد خیر بودن موجودات طبیعی میفرماید:
«ثم الوجود اعلم بلا التباس خیراً هو النفسی و القیاسی»
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت