زهرتان باد ، چو اندر دهن است

 

 

نظم این است و ره دادگری
دیگری کم دود و کم جنبد
  که مرا کار بود خون جگری
سود ها یا بد بی درد سری

لیک در معرکه کوشش و زیست
سود من گر برسد، نظم آن نیست.
(طاهباز، مجموعه اشعار نیما،۱۳۷۱:۸۴)
یکی از آخرین سروده های نیما در این دوره منظومه « خانواده سرباز» است،از نظر شعری این منظومه « در مسیر کمال بخشیدن به ساخت بیرونی افسانه بود» (یاحقی،۱۳۷۶:۹۶) محتوای این شعر طولانی در مورد زندگی خانواده سربازی اهل قفقاز است،خانواده ای که مادری با دو فرزند یکی نوجوان و دیگری شیرخواره، با فقر و محرومیت خود دست و پنجه نرم می کنند،
شمع می سوزد بر دم پرده
تاکنون این زن خواب نکرده
تکیه داده است او روی گهواره
آه بیچاره،آه بیچاره
وصله چندی است پرده خانه اش
حافظ لانه اش… (طاهباز،۱۳۷۱،۸۶)
در مورد شعر «خانواده سرباز» می توان گفت « از آن دسته شعرهایی است که محتوا و طرح رفتارشان بر مسائل انسانی و اجتماعی عدالت خواهانه و همراه با شور و شوق آگاه گرانه و قهرمان گرایانه علیه فقر و ستم و استبداد و جنگ، تحریض به مبارزه و درک توان کارکرد انسانی در زندگی است»(مختاری،۱۳۷۲:۱۸۴).نیما در این روزگار با دوری گرفتن از مسائل روزمره و زودگذر و نیفتادن در آنها، نوعی تفاوت میان سروده های آغازین خود با سروده های دیگر شاعران به وجود آورد وی دور از همه هیاهو ها،شعرش را چه از لحاظ شکل و قالب، تکامل بخشید، در مورد سروده های نیما در این دوره ذکر این نکته ضروری است که اجتماعی ترین اشعار نیما در همین دوره سروده شد،زبان وی نیز هنوز دچار ابهام و پیچیدگی نشده بود.
اشعار و موضوعاتی که تاکنون مورد بررسی قرار گرفت، همگی زمانی را شامل می شود که رضاخان هنوز رضاشاه نشده بود،همانگونه که ذکر شد اکثر شعرها در تقابل با حکومت سرده می شد و درون مایه اکثر اشعار سیاسی است و کمتر به مسائل و مفاهیم اجتماعی توجه می شد و به طور کلی می توان گفت به دلیل گرفتاری اکثر شاعران با پدیده های سیاسی و اجتماعی، سروده های آنان از زیبایی ادبی به دور است زیرا مسائل روزمره بیشترین تأثیر را در این اشعار گذاشته است اما یکی از مهمترین ویژگی های شعر این دوره ارتباط با مردم و تأثیر گذاری آن در میان مردم است و به دلیل همین ساده بودن زبان شعر، گاهی اشعار تا مدت ها در حافظه مردم باقی می ماند و شعر به صورت سرود و زمزمه در بین مردم رایج می شد.
۲-۴-دوران سلطنت رضا شاه
رضا شاه شدن رضاخان آهسته و بی وقفه بود(آبراهامیان،۱۳۷۸:۱۴۸).همانگونه که ذکر آن رفت وی که ابتدا در اسفند ۱۲۹۹ با عنوان سردار سپه وارد کابینه شده بود.آرام آرام خود را به پایه های سلطنت رسانید وتنها پنج سال طول کشید تا وی آنقدر قدرتمند شود که «در سال ۱۳۰۴ بتواند فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد»(همان:۱۴۹) و در همان سال از مجلس مؤسسان خواست تا برای خلع قاجار از سلطنت و واگذاری تخت سلطنت به او تشکیل جلسه دهد«سرانجام،رضاخان در اُردیبهشت سال ۱۳۰۵،با پوشیدن لباس نظامی مزیّن به جواهرات سلطنتی همانند قهرمان مورد علاقه اش ناپلئون_به عنوان شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد».( همان:۱۵۰)
دوران سلطنت رضاشاه،دوران پی ریزی یک نظام جدید بود«وی پس از رسیدن به سلطنت در سال ۱۳۰۴با ایجاد و تقویّت سه پایه نگهدارنده اش- ارتش نوین،بوروکراسی و پشتیبانی دربار-برای تثبیت قدرت خود گام برداشت».(همان:۱۶۹). اگر بخواهیم اقدامات رضا شاه را در دروان شانزده ساله حکومتش به اختصار بیان کنیم به شرح زیر است:
الف- سیاست تضعیف مذهب
رضاشاه پس از تحکیم و تثبیت قدرت سیاسی به اصلاحات اجتماعی پرداخت،آگاهی رضاشاه از قدرت و نفوذ روحانیون و نیروهای مذهبی،وی را بر آن داشت تا حضور آنها را در عرصه جامعه کم رنگ و بی اثر سازد « هدف دراز مدت رضاشاه ایجاد جامعه ای شبه غربی بود و ابزارهایش برای رسیدن به این هدف ،غیر دینی سازی،مبارزه با قبیله گرایی،توسعه آموزشی و سرمایه داری دولتی بود» (آبراهامیان،۱۳۷۸:۱۷۴) غیر دینی ساختن جامعه در چندین جبهه آغاز شد«مخالفان قوانین شرعی،ناگزیر بودند که ابتدا یک نظام حقوقی را جانشین سازند،سپس به تزلزل کردن رکن مذهب بپردازند».(آوری،۱۳۶۳:۶۳)وظیفه دشوار کامل وزارت عدلیه به حقوقدان تحصیل کرده سؤیسی (داور)واگذار شد و از این طریق قضاوت روحانی را از عرصه خارج ساختند «داور ترجمه های تعدیل یافته ای از حقوق مدنی فرانسه و حقوق جزایی ایتالیا را که برخی از آنها با قوانین شرع متعارض بود به نظام حقوقی ایران وارد کرد» (آبراهامیان،۱۳۷۸:۱۷۵)
کار ثبت اسناد را که از مشاغل سود آور بود از علما گرفت و به وکلای غیر روحانی داد، حضور روحانیون در مجلس را به نحو محسوسی کاهش داد،رسوم بست نشینی و تحصن گزینی در اماکن مقدّس را از اهمّیّت انداخت،تظاهرات عمومی در عید قربان و زنجیرزنی در ماه محرم را غیر قانونی کرد و « برای عزاداری در ماه محرم محدودیتهای قائل شد» (همان:۱۷۵)
علاوه بر این ها رضاشاه مساجد اصلی اصفهان را به روی جهانگردان خارجی گشود و حتی از صدور روادید به کسانی که خواهان زیارت مکه،مدینه،نجف و کربلا بودند جلوگیری کرد، به دانشکده های پزشکی دستور داد که تعصب مسلمانان را در حرمت کالبد شکافی نادیده بگیرند و مهم تر از همه این ها در سال ۱۳۱۸،دستور داد تا دولت همه املاک و زمینهای وقفی را تصرف کند در نتیجه« روحانیون نه تنها در حوزه سیاست بلکه در امور قضایی،اجتماعی و اقتصادی نیز نفوذ خود را از دست دادند» (همان:۱۷۵)
این اقدامات آن چنان با سرعت انجام می گرفت که حتی سفیر انگلیس درباره پیامدهای آن بسیار نگران بود.«شاه که قدرت روحانیون را از بین می برد، این گفته ناپلئون را نیز فراموش کرده است که هدف اساسی مذهب جلوگیری از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست،اکنون چیزی نیست که جای مذهب را بگیرد جز ملّی گرایی ظاهری که شاید با مرگ شاه از بین برود و هرج و مرج به دنبال آورد». (آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۷۵)
البته با تمامی این اقدامات بیرون کردن روحانیون و مذهب از صحنه سیاسی برای رضا شاه تبدیل کابوسی شد که هیچ وقت موفق به انجام آن نشد .
ب:انحصار قدرت
رضا شاه پس از رسیدن به قدرت با بهره گیری از ارتش نوین(که به عنوان پایه اصلی نظام جدید خود بدان تکیه کرده بود) و همچنین بوروکراسی نوین دولتی و پشتیبانی دربار توانست نظام سیاسی کشور را کاملا” در دست خود گیرد وی بودجه دفاعی کشور را در آنها سال ها پنج برابر کرد، مجلس نیز که بازیچه دست او بود«در شانزده سال حکومت وی، از مجلس ششم تا سیزدهم،شخص شاه نتایج انتخابات و بنابراین ترکیب هر مجلس را تعیین می کرد».(آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۷۱) گزارش سفیر انگلستان در این مورد قابل تأمّل است:«مجلس ایران را نمی توان جدی گرفت، نمایندگان مجلس،نمایندگان آزاد و مستقل نیستند و انتخابات مجلس آزادانه برگزار نمی شود، هنگامی که شاه طرح یا لایحه ای را مدّنظر دارد تصویب می شود و زمانی که مخالف است رد می شود و هنگامی که بی اعتناست بحث های فراوانی ] درباره طرح یا لایحه مورد نظر[ صورت می گیرد». (همان:۱۷۲)
وی برای تضمین قدرت مطلق خود،روزنامه های مستقل را تعطیل کرد و مصونیّت پارلمانی نمایندگان را سلب کرد و حتی احزاب سیاسی را از بین برد و قدرت سیاسی را منحصراً در دست گرفت، وی که در ابتدا با پشتیبانی اصلاح طلبان بر روی کار آمده بود اندک اندک همه آنها را از صحنه سیاسی بیرون کرد این اقدامات به نحوی بود که حتی فعالیت حزب تجدّد را که صادقانه از رضاشاه حمایت می کرد، غیرقانونی دانست،وی حتی فعالیت دانشجویان ایرانی خارج از کشور را زیر نظر داشت «رضاشاه با قبضه کردن قدرت در ید بلامنازع خود، همه نیروهای سیاسی و مخالفان داخلی اش را سرکوب کرد و راه را برای برقراری یک نظام کاملاً خودکامه هموار کرد».( آوری،۱۳۶۳:۱۸) « رضاشاه کمترین اعتقادی به اصول دموکراسی و حکومت مشروطه پارلمانی نداشت ولی برای حفظ ظاهر، انتخابات مجلس را بدون وقفه انجام می داد» (طلوعی،۱۳۷۷:۱۲۸)
ج- ریشه کن کردن هویت های قومی:
رسم های سنتی و آداب و رسوم و هویت قومی برای پادشاهی خود رأی و دیکتاتور همچون رضاشاه که هدفش ایجاد جامعه ای مدرن و شبه غربی بود به عنوان یک عامل بازدارنده برای رسیدن به قافله تمدّن به حساب می آمد به همین جهت وی بر آن شد تا این رسم و سنت ها را ریشه کن سازد، برای منظور این منظور« در سال ۱۳۰۷ مجلس نیز لباس های محلی سنتی را غیر قانونی و افراد ذکور بزرگسال را به جز روحانیون رسمی به پوشیدن لباسهای مدل غربی و (کلاه پهلوی) موظّف کرد».(آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۷۸) پس از هشت سال، کلاه بین المللی، کلاه نمدی اروپایی جایگزین کلاه پهلوی شد«رضاشاه این کلاه لبه دار را نه فقط با هدف ریشه کردن هویت های قومی،بلکه برای مقابله با نمازگزاران مسلمان که هنگام نماز می بایست سجده کنند انتخاب کرد».( همان،۱۷۸)، حکومت همچنین در تلاش برای کاهش تمایزات اجتماعی و یک دست کردن جامعه، عناوین افتخاری باقی مانده از دوره قاجار همچون میرزا، خان، بیگ، امیر، شیخ و سردار را ملغا کرد،اداره شهر ها آنگونه سازماندهی شد که کلانتران شهری، کدخدا ها و دیگر مسؤلان نظام قدیمی محله از بین رفت، به تبلیغ از ماشین تبلیغاتی ایتالیایی فاشیست و آلمان نازی، انجمنی ایجاد شد تا با بهره گرفتن از مجله، کتاب، روزنامه، اعلامیه و سایر برنامه ها آگاهی مردم را افزایش دهند، علاوه بر اینها «رضا شاه برای هدف خود اسامی برخی مکانها را تغییر داد مثلاً عربستان به خوزستان، استرآباد به گرگان، سلطانیه به اراک و محمره به خرمشهر تغییر نام یافتند وی حتی در سال ۱۳۱۳ دستور داد که از این پس نام (ایران ) جای (پرسیا) را خواهد گرفت» (همان:۱۷۸)
د- تضعیف قبایل و سرکوب عشایر:
در دوران حکومت رضاشاه در مورد ایلات و عشایر اقدامات نظامی گذشت، همچنان دنبال می شود «رضاشاه با شکست دادن قبایل تلاش می کرد تا با توسعه پاسگاهها در آن نواحی و خلع سلاح کردن افراد مسلح، به سربازی فرستادن جوانان قبایل، تضعیف رؤسا،محدود کردن کوچ های سالانه و راندن عشایر به درون روستاهای نمونه قدرت مسلط و پایدار خویش را تضمین کند،مانند بیشتر شهرنشینان خاورمیانه، رضاشاه نیز بر این عقیده بود که قبایل،وحشیانی ناهنجار،سرکش، غیر مولد و بی سواد هستندکه در وضع طبیعی بدوی باقی مانده اند» (آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۷۶)
سیاستهای راجع به قبایل با آرزوی دیرینه امپراطوری چند قومی به دولتی واحد با مردمی واحد و یک قوم، یک زبان و یک قدرت سیاسی کاملاً مرتبط بود.انگلیس نیز برای اینکه دولتی قوی، برای حفظ منافع خود به وجود بیاورد، باید کشور را یکپارچه می کرد، در راستای این کار، عشایر نیز بایدمطیع می شدند و حکومت ملوک الطوایفی برچیده می شد«سلطه دولت مرکزی بر مناطق عشایر نشین و ناگزیر ساختن آنان به اطاعت از شاه، از اولویت خاصی برخوردار بو.د پس عشایر سرکوب و خلع سلاح شدند و مناطق عشایری به زیر سلطه ارتش درآمد خوانینی که ایستادگی کردند یا در گوشه زندان مردند یا به دار آویخته شدند».( آوری،۱۳۶۳:۲۰).
ارتش نوین ایران که در جنگ جهانی اول و اشغال نظامی ایران به هیچ وجه نتوانست از مرزهای کشور دفاع نماید، در سرکوب عشایر بسیار موفق عمل کرد.
ه – کشف حجاب:
در سال ۱۳۱۳، پس از دیدار رضا شاه از ترکیه و دیدن اقدامات مصطفی کمال، این بار حکومت برای بهبود موقعیّت زنان و همچنین حرکت در مسیر غربی کردن کشور، دست به اقدامات جدیدی زد، مؤسسات آموزشی به ویژه دانشگاه تهران درهای خود را به روی دختران وپسران باز کرد، اماکن عمومی مانند سینماها، کافه ها، هتل ها در صورت تبعیض قائل شدن بین زن و مرد باید جریمه های سنگینی را می پرداختند و مهمتر از همه این ها، رضاشاه دستور کشف حجاب داد و پوشیدن چادر را ممنوع ساخت.« پس از سال ۱۳۱۴ مقامات عالی رتبه اگر با همسران بدون حجاب خود در میهمانی های رسمی حضور نمی یافتند احتمالا” مقام خود را از دست می دادند حتی کارکنان رده پایین حکومت نیز مانند رفتگران، اگر همراه زنان بی حجاب خود در خیابانهای اصلی به گردش نمی پرداختند جریمه و مجازات می شدند».(آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۷۹)این اقدامات رضاشاه با واکنش گسترده مردم و روحانیون مواجه شد.
و-تغییر نظام آموزش و پرورش:
رضا شاه در جهت ایجاد جامعه ای مدرن نظام آموزش و پرورش را نیز تغییر داد، نظام آموزشی در دوره حکومت وی، تقلیدی از مدارس اروپایی بود« نظام جدید نوعی تحصیل چاره ناپذیر و نو را عرضه کرد».( آوری،۱۳۶۳:۴۸) در بین اصلاحاتی که حکومت رضا شاه انجام داد«اصلاحات آموزشی مؤثرترین اصلاحات بود».(آبراهامیان،۱۳۷۷:۱۸۰)اما ضعف این سیستم در این بود که به طور کامل در انحصار دولت بود هرچند که شمار بسیاری از فارغ التحصیلان دبیرستانها و دانشکده ها به صورت کارمندان اداری، تکنسین حرفه ای،مدیر، آموزگار، قاضی، پزشک و یا استاد دانشگاه به بخش خدمات دولتی وارد می شدند اما حاصل این کار گسترش بوروکراسی دولتی شد «در تصمیم رضاشاه برای اصلاح نظام آموزش و پرورش نیت ضمنی او، تضعیف روحانیت بود زیرا آموزش و پرورش تا زمان انقلاب مشروطه در دست روحانیون بود،اما غیر مذهبی کردن و غربی کردن کشور به موازات یکدیگر صورت می گرفت».( آوری،۱۳۶۳:۶۵)
مواردی که ذکر گردید خلاصه ای از اقدامات رضاخان در دوران شانزده ساله سلطنتش بود .کسروی در رشته مقالاتی که در سال ۱۳۲۱ منتشر شد دیدگاه متغیر نسل معاصر خود را نسبت به رضاشاه بیان می کند« وی اقدامات رضاشاه را در تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیت،کشف حجاب، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری،تضعیف قدرتهای فئودال، تلاش برای همگون ساختن جمعیّت و تأسیس مدارس در شهرها و صنایع جدید بسیار ارج می نهد ولی او را به دلیل پایمال کردن قانون اساسی مشروطه و ترجیح ارتش بر سایر نهادهای دولتی،گردآوری ثروت شخصی، غارت اموال مردم، کشتار روشنفکران مترقّی و افزودن شکاف میان داراها و ندارها سرزنش می کند».(کسروی،۱۳۲۱:۲-۴)
نتیجه تمام این اعمال و حوادث را می توان به صورت ویزگی های زیر فهرست وار بیان کرد:«
۱-استبداد سیاسی و اعمال حاکمیت مطلق در همه شئون مملکت
۲-ضدیت با همه سنت ها و معتقدات مذهبی جامعه زیر پوشش مبارزه با کهنه پرستی و ارتجاع
۳-غربی کردن ایران از جمیع جهات
۴-تبلیغ و ایجاد روحیه فرد پرستی و القایی تقدّس مفهوم سلطنت و در نتیجه قداست شخص شاه و ایران پرستی افراطی(شوونیسم) و پیوند خوردن مفهوم وطن، یا به تعبیر آن روز((میهن)) با مفهوم شاهنشاهی با شخص شاه،
۵-تأکید ابرام آمیز با تاریخ و افتخارات ایران پش از اسلام و القای نوعی عرب ستیزی و فرنگی مآبی».
(یاحقی،۱۳۷۶:۸۶)
اما سرانجام«حکومت رضا شاه، با همه زیرکی «حیله گری» و نوآوری در صنعت کشاورزی، رخت و لباس،راه سازی، پل سازی و … ایجاد خفقان و سرکوب هر نوع آزادی بیان و اندیشه و طرد مردم و بخش های از روشنفکران، تخم نفرت و کینه را در دل مردم کاشت، چندان که وقتی غریبه های اروپایی، او را در شهریور ۱۳۲۰ از ایران بیرون کردند، مردم جشن گرفتند».( لنگرودی،۱۳۷۰:۱۷۹) سفیر آمریکا نیز در این مورد می گوید:«سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید، که در آخرین سال های پادشاهی به مستبدی حریص، بی رحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متأسف و متأثر نکرد». (آبراهامیان،۱۳۷۷:۲۰۳)سقوط رضا شاه در واقع پایان دوران سیاست مهار دولتی بود.
۲-۴-۱-دورنمای کلی اشعار دوره سلطنت رضاشاه پهلوی
رضا خان که در سال ۱۳۰۴ فرمانده کل قوا گشته بود،در اردیبهشت سال بعد(۱۳۰۵) تاجگذاری کرد و تخت سلطنت رسما” به او واگذار شد و این سرآغاز یک دوره خفقان شانزده ساله برای جامعه سیاسی و ادبی بود، شخصی که برای استحکام پایه های دیکتاتوری خود به نزدیک ترین افراد و حامیان خود رحم نکرد چگونه می توانست صداهای مخالف به خصوص شاعران مخالف پرداز را بشنود؟وی در راه اثبات استبداد خود هرکس را که لازم بود قربانی می ساخت، اعدام سردار اسعد و تیمور تاش و زندانی کردنی داور که از حامیان او بودند دلیل روشنی بر این ادعا است، تعطیلی اکثر مطبوعات مخالف، تصویب قانون منع فعالیت های اشتراکی، اجبار در تغییر وضع پوشاک مرد و زن و … همه و همه نشان می دهد که رضا شاه جامعه ای می خواست که یک دست مطیع و فرمانبردار اوامرش باشد در چنین شرایطی «آزادی قلم مقوله ای فراموش شده بود سانسور از مقالات گذشته حتی به کلمات تسرّی یافته بود، مثلا” قدغن شده بود کلمه ((کارگر)) نوشته نشود،باید به جای آن((عمله)) نوشته می شد…کار سانسور به آنجا کشیده شد که وقتی یکی از مأمورین سانسور، در یکی از روزنامه ها مصرع معروف (( رضا به داده بده وزجبین گره بگشا)) را می بیند فورا” به مدیر روزنامه تعرض نموده روی کلمه ((رضا)) خط می کشد و بالای آن می نویسد ((حسن)) شعر می شود (( حسن به داده وزجبین گره بگشا».( ذاکر حسین، ۱۳۷۷ : ۲۰) « فشار پلیس و سانسور به حدّی شدید بود که شهربانی دستور می داد اشعار غم انگیز ممنوع است و همه باید در شعر خشنودی و رضایت را بیان کنند، حتی شاعری در وصف جنگل شعر سروده بود، پلیس به بهانه اینکه ممکن است این همان جنگلی باشد که میرزا کوچک خان درآن بوده است انتشار این شعر را اجازه نمی داد» (همان : ۲۰)
در شعر دوره رضاشاه انتقاد اگر هست با توجه به چیزهای سطحی و روبنایی است، آن تندی که به ریشه مسائل می زند در این مرحله نیست رژیم این اجازه را به کسی نمی دهد که به مسائل عمیقی بیندیشد، ادبیات سیاسی را در مقوله ادبیات زیر زمینی می توان سراغ گرفت، در چنین شرایطی سخن پروران سیاسی و روشنفکران دوره غم انگیزی را می گذرانند به عنوان مثال عارف در تبعید است و سر به درّه ها نهاده است و صدایش را هیچ کس نمی شنود ، اشرف الدین گیلانی(نسیم شمال) در گوشه تیمارستان انداخته شده، فرخی مدتی را در گریز و فرار سپری می کند و سرانجام راه چاره را در بازگشت به وطن می بیند ولی در کنج دیوارهای محبس تهران گرفتار دژخیمان رژیم شده و سرانجام جان می دهد، ملک الشعرای بهار نیز، زمانی در تبعید، گاهی در زندان و در نهایت گوشه نشین می شود و در هیئت یک استاد دانشگاه و محقق ادبی نامی از او شنیده می شود، نیما نیز به اختیار خود خلوت گزیده است.« روی هم رفته در طی ۱۶ سال سلطنت رضا شاه که با بگیر و بند وتبعید و زجر و شکنجه و کشت و کشتار آزادی خواهان توأم بوده سروده های سیاسی شاعران کم ونادر است( النار و کالمعدوم) می توان گفت عصر رضاشاه دوره فترت و رکود سروده های سیاسی است» ( ذاکر حسین، ۱۳۷۷ : ۲۱)

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...